live | بهبود عملکرد، یک روند دائمی است

سرفصل آموزش های این فایل:

  • مفهوم ایمانی که استمرار در عمل می آورد؛
  • افراد دسته اول: عامل حرکت کردن و عمل کردن را دارند اما در مسیر خلاف جهت با خواسته:
    • افراد پرتلاش اما با باورهای محدود کننده، اهل عمل هستند اما تلاش های آنها در مسیر مقاومت یعنی مسیر خلاف جهت خواسته های آنهاست. به همین دلیل، با وجود تلاش فراوان، تغییر در بهبود شرایط رخ نمی دهد؛
  • افراد دسته دوم: کلا عامل “عمل کردن” را ندارند:
    • آنها افرادی بی عمل با باورهای محدود کننده اند که فقط توهم افتادن یک گونی پول از آسمان و موفقیت یک شبه را دارند. به همین دلیل معمولا بیشتر از بقیه دچار ترفندهای پونزی می شوند؛
  • دوره 12 قدم، فرایند تکاملی بهبود باورها و تغییر شخصیت است. آدمهای دسته اول، با کار کردن روی آموزه های این دوره و بهبودهای دائمی باورهای خود، به مسیر هم جهت به خواسته چرخش می کنند، به همین دلیل است که در زمان کوتاه تری، تغییرات قابل توجهی در شرایط آنها رخ می دهد با اینکه حتی کار فیزیکی آنها نیز به مراتب نسبت به قبل سبک تر می شود؛
  • مهم ترین تأثیر کار کردن با آگاهی های دوره 12 قدم برای افراد دسته دوم، درک “ایمانی است که عمل می آورد”. دوره 12 قدم، با یاد دادن قانون تکامل به این افراد و اجبار آنها برای هماهنگ شدن با این قانون، نه تنها شرایط آنها را بهبود می دهد بلکه آنها را از گزند ضررهای خانمان سوز نجات می دهد که ریشه در طمع و عدم رعایت تکامل دارد.
  • بهبود یعنی، تصمیمات سازنده دائمی در مسیر خواسته و اجرای آنها؛
  • بهبود یعنی، شناسایی روزانه ترس ها و  ورود به دل آنها؛
  • قانون ساده است، قانون ثابت است. فقط کار ما تمرین و تکرار و تکرار و تکرار و یادآوری و یادآوری قانون به خودمان است تا بتوانیم در اجرای آن بیشتر مهارت کسب کنیم؛
  • به جای هدر دادن انرژی خود در مسیرهای متفاوت، مسیر اصلی (صراط مستقیم) را بشناس و بر حرکت در این مسیر، استمرار بورز؛
  • مفهوم مهاجرت از دیدگاه استاد عباس منش؛

منابع کامل درباره این محتوا: دوره 12 قدم

مختصری درباره دوره 12 قدم:

۱۲ قدم‌، استاد کنترل کانون توجه است. استاد نظارت بر ذهن، استاد قرار دادن منطق هایی قوی در برابر استدلال های ذهن به نحویکه ذهن، خلع سلاح شود و مقاومت های ذهنی از بین برود. 12 قدم استاد “باز گذاشتن دست خداوند” است برای هدایت به سمت “چگونگی” درباره یک خواسته

۱۲ قدم به شما هوشیاری درباره احساستان را یاد می دهد، چک کردن کانون توجه تان و نظارت بر آنها را یاد می دهد تا در هر لحظه، اصلاح مسیر کنی، نشتی های انرژی را ببندی، با فرکانس خداوند هماهنگ شوی و روی شانه های خداوند بمانی.

زندگی به شیوه‌ی ۱۲ قدم‌، نه تنها مسیر تکاملی‌ “زندگی در شرایط دلخواه” را کوتاه‌تر می‌کند‌ بلکه این مسیر را دلپذیر تر هم می کند. زیرا دسترسی شما به آگاهی های خالص این دوره، شما را از هزاران آزمون خطا برای یافتن مسیر درست، بی نیاز می کند. از پیمودن صدها جاده انحرافی و گمراه کننده نتایج می دهد. آزمون خطاهایی که گاهی می تواند به قیمت تمام زندگی آدم تمام شود یا جاده هایی که می تواند برای سالها، آدم را در گمراهی فرو ببرد. 

12 قدم، از همان اولین قدم، “اصل زندگی در خوشبختی” را نه تنها خیلی شفاف به شما می گوید، بلکه راهکارهایی ساده و قابل اجرا برای به کار بردن اصل، به شما می دهد. به همین دلیل، هر قدمی که با آگاهی های 12 قدم بر میداری، به اندازه ی سالها، شما را در مسیر خواسته هایت پیش می برد.

یکی از دلایل مهمی که افراد با وجود تلاش فراوان به خواسته خود نمی رسند، داشتن مقاومت های ذهنی بسیار درباره آن خواسته است. این مقاومت های ذهنی که حاصل باورهای محدود کننده درباره خواسته هاست، فرد را در مسیری قرار می دهد که کاملا خلاف جهت به خواسته اوست. حرکت در مسیر خلاف جهت با خواسته مثل حرکت در یک جاده سنگلاخی است در حالیکه  گاری زهوار در رفته با چرخ های شکسته و بسیار سنگین، به او وصل شده است. این گاری سنگین، تمثیلی از باورهای محدودکننده است که هر بار مانعی در مسیر برای شما می تراشد. طبیعی است که با وجود چنین بار سنگین و چنین جاده سنگلاخی، فرد به این راحتی به مقصد نرسد. به همین دلیل است که بعضی از افراد، در حالیکه به شدت اهل عمل هم هستند، اما با وجود تلاش فراوان، به خواسته های مد نظر خود نرسیده اند و بهبود مد نظر آنها در شرایط شان ایجاد نشده است.

آگاهی های دوره ۱۲ قدم‌، با ارائه منطق های قوی، هر بار استدلال های ذهنی محدود کننده را زیر سوال می برد به نحویکه شما برای اولین بار به درستی آنچه درباره رسیدن به خواسته ها شنیده اید، شک می کنید و انگشت اتهام را برای اولین بار سمت باورهای خودتان می برید. در نتیجه اولاً دیگر دنبال مقصر بیرونی نمی گردید، ثانیاً حاضر به پذیرفتن آن محدودیت ها نیستید و برای تغییر آنها مصمم می شوید. حذف مقاومت های ذهنی از این نقطه شروع می شود.

سپس با تغییر سبک زندگی به شیوه 12 قدم، هر بار مقاومت های بیشتری از ذهن شما  حذف می شود. در نتیجه هر بار آن گاری سبک تر می شود و آن جاده هموار تر. هرچه مقاومت های ذهنی شما در برابر خواسته هایتان کمتر می شود، ظرف وجود شما بزرگتر می شود چون فضا برای بروز باورهای توحیدی، باز می شود. این ظرف وجود بزرگتر، هر بار شما را آماده دسترسی به فرصت ها و نعمت های بیشتر می کند. زیرا موضوع این نیست که چه خواسته‌هایی داری‌، بلکه موضوع این است که چه ظرفی برای آن خواسته‌ها آماده کرده‌ای.

نکته اعجاز آفرین ماجرا اینجاست که: وقتی ظرف وجود شما آنقدر بزرگتر می شود که مکان فعلی زندگی شما، توانایی ارائه نعمت هایی هم سنگ با ظرف شما را ندارد، جهان حتی شما را از لحاظ فیزیکی به مکان های بهتر، هدایت می کند. مکان هایی که توانایی ارائه نعمت های متناسب با ظرف وجود شما را دارند.

برای مطالعه محتوای دوره 12 قدم کلیک کنید


برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

523 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مریم درویشی» در این صفحه: 3
  1. -
    مریم درویشی گفته:
    مدت عضویت: 2865 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته عزیز و بچهای خانه تکانی

    گام شانزدهم – بهبود عملکرد یک روند دائمی است

    این فایل اگاهیی های داره که باید بارها تکرار بشه از جنبه ها خونده و شنیده بشه.

    پس منم با توجه به درک امروز مینویسم

    وقتی رفتم امیدیه و تازه تمریناتم اونجا شروع کرده بودم توی فایل راه اجابت دعا توی کامنتم اشاره کردم که رفتم یه سالن و شهری که هیچ کس اونجا نمیشناختم و همه چیز جدید بود

    از شهر تا سالن و ادمهای اونجا که همرو برای اولین بار میدیدم دلیل رفتنم اونجا این بود که هر بار میرفتم سالن شهرمون و اینا به یه بهانه ای میخواستن فوتسال سرش بزنن

    نگهبان میگفت والیبال، هندبال کلاس هاش هست ولی فوتسال رو میخواستن یه جوری بیخیال شن نمیدونم حالا مشکلشون چی بود

    یکممم شرایطم یکنواخت بود یعنی همیشه پول داشتم شهر خودم روزانه تردد داشتم درصد زیادی بلدش بودم ، هرموقع میخواستم پیام میدادم میرفتم سر تمرین نه کارتی نه از اول شهریه ای نه چون بالاخره منگ میشناختن و مربی هم تیمی خودم توی بوده سالهای قبل

    خلاصه من اقدام کردم رفتم این شهر، شهری که جفت شهر من بود ولی کاملا ناشناخته بود برام

    وقتی وارد شدم بچها خیلی خوب بودن لدت بردم از اینکه با اینکه غریبه هستم و خودمم هیچی نمیدونستم از اونجا ولی باهام دست دادن و صحبت میکردن و.. حتی روز اول مربی اسمم بلد بود حتی یکی از دفتر دارهای اونجا که هفته های قبل ترش وقتی برای کلاس و اشنایی رفته بودم باهام تخص بود اینبار اصلا اون ادم نبود اصلا

    اما یه چیزی اونجا منو متوجه کرد و اذیتم میکردم اونم جواب پس دادن برای اینکه چرا اومدم اونجا همه چیز خوب بود تمرینات عالی اصلا حس نکردم که مثلا ازشون جدا هم و هیچ ارتباطی حس نمیکنم

    ولی اینکه چرا شهر خودم رها کردم اومدم اینجا

    این خیلی اذیتم میکرد و بهم یه حس خود خوری میداد احساس میکردم این موضوع مثل بادکنک توی وجودم داره بزرگ بزرگ میشه اخر سرم ترکید و من نرفتم

    خانم مکطا زاده عزیز که روز اول با من تخص بود خیلی منو سعی میکرد ارام کنه میگفت مریم این خانم که این حرف زده اصلا منظوری نداشت اتفاقا خودش وقتی فهمید چالش هاتو گفت بهش کمک کنیم اب بهم داد ولی من نتونستم بپذیرم که یه نفر بخواد بدون پروا دخالت کنه در مسیر من و بخواد سر در بیاره

    منم بهشون گفتم با این اوصاف من بمونم یا برم محکم گفتم چون بهم گفت میتونم نذارم بیای کلاس منم. گفتم. خوب تو که مسئولی بگو بیام یا نیام

    اونم گفت نیا و. منم رفتم گفتم اینجا نشد جاهای دیگه هست

    این راز موند حتی پدر و مادرمم نفهمیدن چرا من دیگه الان نمیرم تمرین اونجا چون قرار نیست به همه توضیح بدم

    یاد تمرین میوفتم دلم تنگ میشه گاهی ولی باید این ضعف ها رو تغییر بدم

    باید تغییر کنم

    اگر اونجا نمیرفتم متوجه این ایراد این نشتی این مقاومت درونم نمیشدم

    من از توضیح دادن درمورد علت کارام به دیگران مقاومت دارم چون نمیخوام بپذیرم این ایراد شخصیتی رو توی وجودم میترسم

    از اون طرفم وقتی باهاش برخوزد میکنم تغییرش نمیدم

    خیلی خوب شد که رفتم امیدیه، اگر نمیرفتم با این قضیه برخوزد نمیکردم

    اگر نمیرفتم میموندم مثل بقیه بچها که میترسن پاشون از این شهر بیرون بذارن یه قدم

    میموندم توی ضعف هام

    اصولا یه تیم موفق تیمیه وقتی به چالشب میخوره توی زمین همون لحظه باید بتونه متوجه مسیرش بشه و نتیجه تغییر بده

    شاید با تکرار همون سیستم ولی تغییر تفکر

    شاید با تغییر ترکیب

    شاید با تعویض بازیکن

    که البته این دو مورد اخرم نتیجه تغییر تفکر مربی خواهد بود

    چقدر حاضری و جرئت مواجه با ضعف های شخصیتیت داری؟

    من میترسیدم اینو بگم چون توی فایل راه اجابت دعا درموردش نوشته بودم توی مسیرش نشونه دیده بودم که تایید میکرد

    اما در ادامه فهمیدم باید برگردم شهرم و روی خودم کار کنم روی شخصیتم کار کنم

    بسپرم به خدا این تغییر رو که اینم لازمش ادامه و تکرار قدم های هر روزس

    توی بحث مهارت الان چیزی که توش بهترین مهارت دارم روپایی زدنه چون حتی با قطع وصل شدن هام ولی باز این کار تمرین کردم حالا درسته توی این بازه طولانی میتونستم خیل بهتر باشم و رکوردم بیشتر باشه الان مهارتش دارم و میتونم هر بار بیشتر بیشتر تمرین کنم و توش بهتر بشم

    من دقیقا جز اون دست ادمهایی هستم که عمل میکنه ولی در جهت نادرست

    اینم بخاطر اینکه بجای اینکه تمرکزم روی هدفم باشه تمرکز 100 درصد روی هدفم فقط باشه دنبال یه سری هدف های دیگم که انرژی و انگیزه منو میگیره شور و شوق و عشق توی کارم ازم میگیره و باید این انرژی اصلاحش کنم باید هرس کنم کانون توجهمو یه سری تغییرات توی شخصیتم ایجاد کنم که قدرت و انرژی که دارم خرج هدفم بشه خرج مسیر آرزوهام بشه نه توی مسیری که مقصد من نیست و مقصدش اغلب ناکجا اباده

    باید این انرژی در خدمت ارزوهام باشه.

    سپاس از شما استاد عزیز و خانم شایسته عزیز

    با ایمان

    مریم درویشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    مریم درویشی گفته:
    مدت عضویت: 2865 روز

    سلام به استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته عزیز و دوستان عزیز در پروژه خانه تکانی

    امروز شانزدهمین گام من در پروژه خانه تکانی به صورت گام به گام من است

    بسیار فایل عالی بود یا من دارم بهتر میشم نمیدونم ولی این فایل خیلی خوب بود خیلی آگاهی ها و نکات مهمی رو شنیدم

    خداروسپاسگزارم که امروز این گام برداشتم امروز هم یه قدم کوچک به سمت زندگی بهتر و آرزوهام برداشتم

    استاد من خیلی به حرفهای شما فکر کردم

    به خصوص درمورد علاقه که گفتید روزی 20 دقیقه مهارت کسب کنید

    به خودم گفتم منم میخوام مثل استاد عباسمنش توی کارم متخصص بشم

    (میدونید چرا اینو گفتم چون یه حرفی توی گام های قبل زدید که من وقتی اومدم کامنت چندسال پیش خودم توی این فایل خوندم فهمیدم که این داستان خوب متوجه شدید چقدر در موردش فهمیدین و حواس جمع هستین)

    در ادامه ذهنم گفت که تو اگه راس میگی برو شروع کن

    قبلا وقتی ذهنم این مدلی باهام حرف می‌زد میگفتم این داره منو سرزنش میکنه فلان میکنه میخواد منو بکش پایین اعتماد به نفسم بگیره

    هی هر بار من میگفتم میخوام فلان اتفاق بیوفته میگفت تو اگر راست میگی اول فلان کار

    برو بکن بعد بگو..

    برو شروع کن

    این داستان من از پارسال میاد تا همین الان

    هست

    هزار بار شده من گفتم فلان چیز میخوام اتفاق بیوفته تجسم کردم گفته برو اگر راست میگی شروعش کن فلان فلان برس بعد بیا اینو بگو

    خلاصه اینبار که گفتم میخوام مثل استاد عباسمنش متخصص بشم زیر بم کار رو بلد باشم دربیارم

    گفت اگه راست میگی برو شروع کن

    راست میگه باید برم شروع کنم دیگه بسه

    تا همینجا بسه.

    بعدش این سوال پرسیدم از خودم توی دفترم که چطور شروع کنم؟

    نشستم فکر کردن گفتم منم باید 20 دقیقه وقت بذارم برای اینکه توی فوتسال به مهارت برسم بهتر برسم

    من که الان بخاطر فهمیدن مسیر اشتباه تیم و مربی که امسال تابستون باهاشون تمرین میکردم کلا اومدم بیرون.

    قبلا از اینکه با اینا تمرین کنم و حتی همزمانش

    برای خودم تمرین داشتم مثلا در حد 15 دقیقه تمرکز میذاشتم یه مهارتی افرایش بدم

    و اون روپایی زدن بود

    که اول سال وقتی تمرین میکردم از یه جایی حس میکردم اصلا جون ندارم نه اینکه نتونم ها نمیشد اصلا بدنم راه نمیومد و من هر روز که انجام میدادم تیک میزدم دیگه از یه روزهایی دیگه تیک نخورد و رها کردم

    توی تایمی که سالن میرفتم هم شبا تمرین داشتم هم دویدن و روپایی

    حتی یه دو روزی بود شروع کرده بودم بعد از دویدن توی پارک تنهایی با دیوار داخل پارک یا جدول ها پاسکاری تک ضرب بدون کنترل

    یا کشیدن توپ با کف پا و ضربه زدن که توی فوتسال مرسوم به کشیدن توپ و خیلی ام استفاده میشه

    اما دیگه جون نداشتم و گفتم واقعاااا نمیتونم

    بعد از اون هم 2 هفته توی خونه افتادم گرفتم خوابیدم و استراحت کردم و خوردم و واقعا همه چیزم تعطیل شد وتا دوباره حالم بهتر شد و شروع کردم به تلاش و..

    اما اینجا گفتم من باید روزی 20 دقیقه وقت بذارم و مهارتم توی فوتسال بیشتر کنم و شروع کنم

    با خودم صحبت کردم و فکر کردم بعدش نمیدونم چیشد به خودم گفتم ببین من توی اون مدتی که میرفتم سالن فوتسال کلی گل زدم حتی توی استارت و حرکت طولی و رسیدن به توپی که برام میفرستادن هر دفعه رکورد بهتر شد با اینکه به توپ نمیرسیدم

    و یا جاهایی که به توپ رسیدم چه گل های قشنگی زدم

    یا اینکه من با پا راست از سمت راست ضربه ایستگاهی زدم توی فاصله 9 یا 10 متر بود همین حدود و رفت گوشه سمت چپ

    این در حالیه که عموما راست پاها سمت چپ بازی میکنن و بهتر ضربه میزنن چون پا راست از سمت چپ به دربازه نزدیک تره و راحت تره کلا اون جا

    ولی من تونستم این ضربه قشنگ بزنم گوشه سمت چپ دور از دسترس دربازه بان

    یا خودم گل اول توی تمرینات میزدم

    یا اینکه برای اولین بار تونستم توپ از نقطه کرنر بفرستم که توی دربازه

    این در حالی که اونایی که بودن و داشتن این حرکت میزدن و بیشتر از من تمرین میومدن نتونستن یا اگر تونسته باشن نهایتا یکبار بوده

    یا اینکه توی 6 متر بهترین بازیکن تیممون رو توپش زدم وقتی با توپ رو برو بود

    یا بارها وقتی بازی میکردیم و من توی تیم ضعیفه بودم خودم گل اول زدم و

    بازی هامون مساوی میشد

    و… اینا چیزایی بود به ذهنم اومد

    میتونم روی اینا تمرکز کنم توجه کنم تحسین کنم احساسم خوب بشه اعتماد به نفس بگیرم عزت نفسم بره بالا اینکه من میتونم یا منم میتونم و خودم باور کنم استعداد هامو و توانایی هایی که دارم و نمیبینمشون چون شاید به اندازه کافی زمان و وقت و بها لازم نمی‌ذارم یا بخاطر بودن توی مسیر نادرست دارم تلاش های بیهوده انجام میدم که از من بیشتر پنهون موندن

    خلاصه حس کردم باید اون عینک رنگی بردارم از روی چشام یا اون پارچه رنگی که روی اینا کشیده بودم وقتی وارد خونه(درونم) میشم اینا زیر این پارچه هستن و من نمیبینمشون

    چون هیچ چیز شفاف نیست و منم نمیبینمشون

    بخاطر همین اولین قدم من دیدن و تغییر زاویه دیدم نسبت به خودم و تمرکز روی اون جاهایی که توی سالن خوب بودم روی اینکه من توی سخت‌ترین شرایط آب و هوایی هرگز تمرینم ترک نکردم و دویدم و سرعتم رو ارتقاع دادم توی سرعت کمتر چندکیلومتر میدویدم

    و میخوام که اینو اولین قدم ببینم و در جهت قدم بردارم

    توجه و تمرکز روی همین این چیزایی که خوب بودم توشون باعث من اعتماد به نفس اینو پیدا کنم که اگر فردا رفتم توی تیمی تست دادم که بازیکناش واقعا عالی بودن توی پست و بازیشون من خودم کم نبینم و بتونم کنارشون بازی کنم و یاد بگیرم و رشد بیشتری داشته باشم

    مهم تر از همه این همون حرفهای استاد توی یکی از گام های قبلی که درمورد علف های هرز پارادایس هست ( شباهت رابطه ذهن و افکار منفی و علف های هرز) اینکه استاد گفتن وقتی یه هدف بزرگ دارید بیاید قسمت قسمتش کنید یهو از همون اول نگید من میخوام برم و کلش انجام بدم اینجوری کلا بیخیالش میشید

    اول قدم برمیداری و بعد روی نتایج تمرکز میکنی تحسین میکنی این موفقیت احساست خوب میشد انرژی میگیری میری یه قدم بیشتر و بزرگتر و…. این داستان تا رسیدن به هدفت ادامه خواهد داشت

    سپاسگزارم از استاد خوبم و خانم شایسته عزیز

    با ایمان

    مریم درویشی

    1403/7/25

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    مریم درویشی گفته:
    مدت عضویت: 2865 روز

    به نام خدای یکتا

    استاد عزیزم سلام

    .. تا دقیقه 16:48

    میخوام یکم توی کامنت با خودم رو راست باشم

    و بگم که توی این مدت داشتم از خودممم فرار میکردم

    استاد من حرفاتون تایید میکنم

    هرچقدر که توی این چندماه اخیر که دارم هی بیشتر غرق این قوانین میشم و تمام تلاشم میکنم که متعهد باشم هرچند که بارها بارهاا درد داشته و هنوزم داره

    ولی امروز میتونم تایید کنم که کلامی که در این لایو جاری کردین حاص الهامات درونتونه حاصل باورهایی که از جنس خداست

    میخوام بگم چقدر این فایل با من و این روزهای اخیر من هماهنگ البته تا الان 16 دقیقش گوش دادم

    استاد من دو ساعت قبل از اینکه لایو بذاری

    من داشتم تجسم میکردم اونم به اندازه 2 ساعت

    بعد یه چیزی درونم میگفت مریم پس عمل چی

    پس کی میخوای بری و فوتبال شروع کنی

    تجسم درسته ولی با باور

    و… خلاصه توی این چند روز همش این حرفا داشت روی مخم راه میرفت

    تا اینکه دیشب لایو گذاشتین و من اماده بودم که بیام ببینم ولی نشد که ببینم

    دلیلشم میدونم چون استاد حرفاتون به مضاقم خوش نمیاد

    یه جوری که انگار دردم میاد

    میترسم بشینم فایلهاتون مستمر ببینم

    میترسم که دوره عزت نفس شروع کنم و به الهامم که بارها از در و دیوار بهم گفته بیا بشین و چکاب فرکانسیت بنویس و این دوره شروع کن و برو تو دل این اگاهی هاا و چشمات بببند. به اون روزهایی که ناخوب بود

    زخم های عمیقی داریم که حاصل استمرار مداوم یک فرکانس خاص

    راست میگید استاد من بشینم و به خودم نگاه کنم به قول خودتون تسبیح بگیرم بگم بسم بسم الله چیزی ازش در نمیاد

    حس میکنم من و همه ادمهایی که هنوز قوانین خوب درک نکردیم که هر روز باید وارد دل ترسمون بشیم هر روز یه عمل کوچیک حداقل انجام بدیم

    با همون باورهای گذشتگانمون که میشنن توی خونه یا میرن مساجد و ذکر میگن و نماز میخونن و دعا میکنن و روزه میگیرن نمیدونم حجا میکنن فلان نذری بده فلان کار بکن

    هیچ فرقی نداریم فقط لیبلش تغییر کرده

    فقط لیبلش شده حرفهای خوشگل فایلهای عباسمنش نه؟؟؟

    یه روزی توی اوج عمل کردنام که سنگ رو اب کرده بود یه نفر به من دراورد گفت که من علاقه ای میخوام که نه فیزیکم درگیر باشه نه مکان و زمانم محدود بشع

    نمیدونم چیشد و من چه کج فهمی پیدا کردم از این موضوع که گفتم دیگه فوتسال نمیرم

    علاقه ای که با یاری خداوند و با وارد شدن به دل ترسام شردع کرده بودم و با یاری خودش

    داشت مهارتم زیاد میشد و 5 ماه داشتم در هفته حداقل 4 الی 5 روزش تمرین میکردم

    و اینقدر عاشقش بودم که وقتی میرفتم باشگاه انگار کسی بودم که گرسنش بود و میخواست فقط برسه رستوران و خودش سیر کنه

    بدون اینکه کسی بخواد با من مخالفت کنه

    (اینم بگم من تونسته بودم حرف مردم بکشم پایین و حرف الله ببرم بالا و این خیلی عالی نشون دادم توی انصراف از کنکورم)

    گفتم دیگه نمیرم فوتسال

    از اون روز بدبختی هام شروع شد

    از اون روز رابطه عاشقانه ای که روزی صد هزار بار شکر میکردم بخاطرش

    به خاطر فرد فوق العاده پاک پاک که اینقدر خالص بود چون من خالص بودم

    دیگه اون رابطه نبود

    و منم اون مریم نبودم مریم سبک بال و رها

    که تازه نشانه های موفقیت توی سطح بالاتر داشت خودش نشون میداد

    کسی که همه چیز براش اماده بود که بشه بازیکن فوق حرفه ای

    اینا رو واقعی میگم من نه تنها از لحاظ روحیه بلکه از لخاظ اندام و جسم امادگیش داشتم

    و بدون هیچ گونه اضافه وزن و چابک میدویدم

    اما استاد من از این 16 دقیقه بالا تر نمیرم

    تا بهش عمل نکردم تا به چیزی خدا بهم گفت انجامش ندادم بقیه فایل گوش نمیدم

    چون دقیقا حس میکنم که این مقاومت درونیه باید شکسته بشه نه یک باز بلکه یک میلیون بار

    یک میلیون گلوله

    وقتی که توی فایل 118 زندگی در بهشت اون حرفا زدین اصلا اینقدر دردم اومد نمیتونستم حرفهای استاد عباسمنش بپذیرم اصلا همش میگفتم عباسمنش چه پرو تشریف داره

    اصلا خیلی زورم گرفته بود

    منی که قبلا اصلا به خودم اجازه نمیدادم در مورد شما توی ذهنم همچین چیزی بگم

    اما عباسمنش اینبار دست گذاشته بود روی جایی که خودمم ازش ترس و وحشت داشتم

    هنوز خیلی جای کار دارم

    هنوز حس میکنم باید خیلی فکز کنم به این حرفها و مهم تر از همه چشمامم ببیندم و عمل کنم

    چه بخوام و چه نخوام باید بپذیرم

    سختم هست خیلی

    ولی تنها راهش اینه که این شخصیت خورد شه

    تنها راهش اینه که اگر من دم از توحید میزنم و میگم من خالق زندگیمم پس نباید ترسی داشته باشم که پدر و مادرم و بقیه چه حرفهایی میزنن و چه تأثیری میتونن بذارم روم

    خودم مسئولشم

    استاد مسئولیت پذیری اولش درد داره

    حسش میکنم

    ولی اینو فهمیدم که باید با قلبم برم توش

    استاد من تازه فهمیدم هدف شما از گفتن داستان مهاجرتتون به بندرعباس و دوباره اومدن به تهران چی بود

    شما توی هر دوش از دم تکامل طی نکردین اونجوری که مسیر میتونست راحت باشه

    ولی با این کار به من یاد دادین که حتی 1 درصد فکر میکنی اون کار کاره اشتباهی میتونه باشه باز حرکت کن

    اشتباه کردن خیلی بهتر از حرکت نکردن و توی تردید موندنه

    شما اشتباه کردن به جای موندن توی برزخ انتخاب کردین

    و این شد که هدایت شدین به درست ترین مسیر

    اره من از همون ادمهایی هستم که بهم گفتن تو فقط درس بخون

    بیا یک کتاب بگیر دستت و بشین بخون و برو دانشگاه

    کل زندگیم بهم گفته بودن نمیخواد کاری کنی

    تو فقط درس بخون ما برات همه چیو فراهم میکنیم

    و اینجور شد که من هیچ وقت نه به پول فکر کنم نه به بهبود شرایط زندگیم

    اما الان، الان توی جایگاهی هستم

    که هم باید پول بسازم هم مهارتم ببرم بالا

    هم روابطمم بهبود ببخشم و برم توی ترسام

    هم سلامتیم رو بیشتر از هر روزم کنم

    تمام ترس من برای اینکه از گوش دادن به فایلهاتون فرار میکنم اینکه یه چیزی این درون من نمیخواد اونو قبول کنه

    بخاطرهمین از حرفاتون فرار میکنه

    من دست عمل برمیگردم.

    🎈

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای: