live | بهبود عملکرد، یک روند دائمی است - صفحه 30

523 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Leyla گفته:
    مدت عضویت: 1209 روز

    سلااااااام سلااااااام خدمت همه ی عزیزان و هم فرکانسی های نازنینم

    داشتم با خودم فکر میکردم که چقدر من خوشبختم که این جا و این فایل ها رو دارم، وقتی توی جمع قرار میگیرم و صحبت اطرافیان رو میشنوم، وقتی راجب داشته و نداشته هاشون صحبت میکنن، وقتی راجب زندگی هاشون صحبت میکنن، با خودم میگم خب خداروشکر من میدونم مسیر درست چیه،من یه چیزی توی دست هام دارم، شایدالان که اول راه هستم 100 در 100 عمل نکنم ولی همین که میدونم مسیر درسته چیه همین بهم ارامش میده. شاید الان همسطح  اطرافیانم باشم  ولی میدونم که اگاهیش رو دارم و میتونم با کار کردن روی این اگاهی ها زندگیم رو تغییر بدم.

    اگه 2 سال پیش بود این رو نمیگفتم ولییی الان با این دوره خانه تکانی ذهن،اصلا انگار گوش های من باز شد،انگار این حرف ها و اگاهی ها عمیقا به قلبم نشست،انگار درهای بسته باز شدن و این دوره و اگاهی هاش، شاه کلیدهایی بودن که درهارو برام باز کردن.

    شاید الان بپرسید خب نتایجت توی این دوسه هفته؟؟

    یه امیدی توی قلب من نشسته،یه روشنایی رو درون خودم میبینم که انگار خبر از روزهای خوش آینده میده، چون این سری دارم عمل میکنم،چون این سری در مورد مسئولیت پذیری فهمیدم،چون اصل رو فهمیدم و سعی میکنم در زندگیم اجراشون کنم.خیلی فوق داره با سری ها قبل که فقط مینشستم خونه و روی افکارم کار میکردم و عمل نمیکردم.

    عمل نکردن: همیشه ذهنیت من به عمل نکردن بود، با خودم فکر میکردم یه کیسه پول از اون بالا میندازن برای من و منم خوشبخت میشم و…..

    بلد نبودم عمل کنم،نتیجه کنکورم که فوق العاده شد هم بخاطر عملم بود.عمل کردم، یکی دوماه اخر روزی 8 ساعت اینجورا درس میخوندم ولی من اصلااا این رو عامل موفقیت نمیدیدم و میگفتم نه خب بخاطر ایمانم بوده و ……

    انگار که 50 درصد راه رو رفته بودم و اون 50 درصد که مربوط به اقدام میشد رو نرفته بودم.

    یاد یه تجربه ای افتادم،امتحانای پایان سال تحصیلی دوران مدرسم بود که رفتم خونه یکی از دوستام بهش شیمی یاد بدم،بعد از چندساعت درس خوندن، برگشت بهم گفت لیلا ولش کن من که این هارو نمیفهمم بزار از الان تا فردا صبح که امتحان دارم بشینم سرسجاده و فقط دعا کنم بلکه خدا فرجی کنه امتحان فردا رو پاس بشم.

    این دیدگاه اشتباه خیلی از ما هست و منم همین دیدگاه رو تا قبل از این دوره خانه تکانی ذهن داشتم.

    اولین فایل از این دوره رو که گوش دادم،شروع کردم به عمل کردن چون فهمیده بودم که من بایدددد مسئولیت زندگیم رو گردن بگیرم.

    اره ایمانی که عمل نیاره حرف مفته.من نزدیک به 2سال و 6 ماهه که با مفاهیم استاد اشنا هستم ولی عمل نمیکردم و همین ترمز بزرگی بود.

    الان خداروشکر میکنم که فهمیدم اشکال کار کجاست،از هفته دوم یه شغلی رو از صفر شروع کردم و خیلی بابتش خوشحالم،روزی 3یا 4 روز میرم دانشگا تا پایان نامم رو تموم کنم، هفته ای چند ساعت برای سازم وقت میزارم و دارم با عشق ادامش میدم و خیلی دوسش دارم، مسئولیت هایی که توی خونه برای من هست رو سعی میکنم حتی با وجود خستگی انجام بدم و ادم بی مسئولیتی نباشم.

    این ها قبلا نبود و خداروشکر که الان عمل میکنم و لذت میبرم‌.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    Farnazq گفته:
    مدت عضویت: 2898 روز

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و دوستان خیلی خوب

    فعالیت و عمل کردن در جهت نادرست.

    به نظرم من خودم قبلا جزئی از این دسته بودم و سخت کوش بودم اما نتیجه ای نمی دیدم

    تلاشم هوشمندانه نبود و در جهت درستی نبود ولی الان خیلی بهتر شدم چون هم خودمو بهتر شناختم و هم قانون رو بهتر درک کردم

    بعضی ها هم هستن که رو خودشون کار میکنن تجسم خلاق انجام میدن اما منتظر شانس و اتفاق بیرونی اند و در عمل قدمی بر نمی‌دارند و انتظار دارند همه چی فورا درست بشه

    و بهترین حالت افرادیه که دنبال علاقه شون رفتن و هدف درستشون رو پیدا کردن و همزمان رو باورهاشون هم کار میکنن و تو مسیر درست حرکت میکنند و کم کم رشد می‌کنند

    خیلی خوبه که در مسیر علایقمون کم کم مهارتهامون رو رشد بدیم و جسارت نشون بدیم قدم برداریم ضعفهای شخصیتی مون رو درست کنیم و همزمان که رو خودمون کار می‌کنیم و حرکت میکنیم خودمون و نتایجی که میگیریم رو بهبود بدیم و این باید مستمر باشه و قدم به قدم پیش بریم

    مراقبه یعنی کنترل ذهن و حضور در لحظه حال

    اینکه خودمون رو درگیر گذشته و آینده نکنیم افسوس گذشته و نگرانی های بیهوده برای آینده نداشته باشیم از ذهنمون و حالمون مراقبت کنیم و حضور در لحظه حال این کارو برامون انجام میده پس مراقبه همون حضور در لحظه حال هست

    درمورد مقایسه کردن، خودمون رو با خودمون فقط مقایسه کنیم مثلا این مقایسه بین خودمون و گذشته خودمون باشه

    درگیر حواشی نشیم اینکه بخواهیم روشهای مختلف رو دنبال کنیم فقط مارو گمراه میکنه

    هر دوره ای که داریم قانون رو ازش درک کردیم دیگه اصل تمرین کردنه

    و یک فن رو درست یادبگیریم کافیه و پراکندگی ذهنی نداشته باشیم

    و در مسیر درست همیشه باید تمرین کنیم مثل غذا خوردن

    حتی در مورد کار و در حوزه موردعلاقه م هم همینطور دیدم افرادی که فقط یک تکنیک و یک متریال رو انتخاب میکنن که بیشتر بهش علاقه دارن و با همون به درجه استادی می رسند و واقعا حرفه ای میشن. و حتی جزئی تر اساتید معروفی در سطح جهان که تخصصشون فقط اجرای یک سوژه ست و در همون سوژه از بهترین‌های دنیا هستن

    برای اینکه بر ترسهامون غلبه کنیم باید آروم آروم بریم تو دلش

    مهاجرت میتونه به معنی حرکت کردن در دل ناشناخته ها باشه

    حتی دقت کنیم افراد مهاجر در شهرها خیلی بهتر عمل می‌کنند تا افراد بومی اون منطقه. چون بیشتر تو دل ناشناخته ها رفتن و حرکت کردن و خودشون رو رشد دادن

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    زهرا محمد خانی گفته:
    مدت عضویت: 989 روز

    به نام خالق زیبایی وهدایت

    سپاس از این اگاهی نابت

    سپای از این دستای پر شورت صورت زیبای استادم

    بهترین درس ها واموزش هات

    سپاس برای بهترین درک وعمل

    برداشت اولودوم

    گام شانزده

    @ایده ساخت قاب برای یکی از کارها دلیل

    من میخاستم ترس از گمشدن خراب شدن برداشتم با اون چیزایی که اوکی بود یه قاب دلی زدیم وگزاشتیم جدا گونه توی قاب اون موقع یه طرح بود وسط کاغذ ولی الان بهش جون بخشیدم با برش کناره هاش بهبود پیدا کرد واومد وسط یه قاب خخخ خودشم الان خوشحالتره از تغییرش

    با اینکه بعضی چیزا نبود ولی با اون چیزا که داشتم اوکیش کردم فعلا

    @ایده ساخت ترشی

    چند روز بود هدف بادمجان وکلم دیدم ایدهشون یه چیزی اینجوری دیگه تازگی

    با کلی قطع باورهای الکی

    سرکه تو خوشاخلاقی به دستت نمیاد خیلی کاره سختیه خلاصه گزاشتم و عالی عالی فهمیدم کلی حرفا باورها الکیه از بقیه منم زود باور

    خلاصه چیشد ما هدف یه ترشی خوشمزه بود

    هدایتی اول بادمجان دیدیم گفتیم تنهاس گوجه پیازم زدم رفتم در موردش یکمبخونم یاده دلمه تویخچال افتادم خیلی ساده وعاشقانه مواد خوردو کارا ساده وهدایتی انجام شد جدیدن این نتیجه نابو گرفتم هدایتو توی دونه دونه کارهام ایده ناب میبینم وسادگی رندی کار برام خیلی لذت بخش

    ترس از کارم

    فک کنم توی من خیلی ریشه داشته داره کنده میشه

    وجاش اسونیا میادددد هوووورااا

    احساسم اوکی

    دیروز هدایتی رفتم مهمونی یه جا داداشم یه چیزی گفت گفت به ارباب و منم دو به شک شدم با منه نیس ولی حسم خیلی خفن کرد بعد توش توی حرفش که خورد شدم زندگی ساده بی حاشیه رونی دارم دختر ارومخوش اخلاق بدون درگیری به وقت ازدواج به وقت راحت رفتیم خونمون به وقتش کارها برام جوره بقیه هم بلاخره عشقه خدارو تو زندگیشون میبینم ولی این ایمانو میخام همیشه یادم باشه

    ایمان چیه

    احساس خوب که خدا باتوعه

    ایمانمو فعال کنم اجرایی باشه

    من که خدا باهام پس هر روز به یکی از ترسام حمله کنم وبهبودش بدم

    هدف اصلی ماهیانه خلق ارزش

    و اینکه دیگه سعی میکنم با افزایش مهارت هدف تیک بخوره وهر ایده ای بیاد سعی میکنم اجراشه

    1403/7/23

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    سیده فاطمه حسینی فر گفته:
    مدت عضویت: 1894 روز

    سلام استاد محترم و دوستان همراه

    الهی هدایتم را سپاس، قوانین ثابت جهان را سپاس، میل به تحولم را سپاس

    ” چکاپ فرکانسی ”

    چه تمرین بینظیری

    مقایسه خودت با گذشته ات

    اولین بار که چکاپ فرکانسی خودم رو نوشتم و چند ماه فایل گوش دادم و دوباره نوشتم و مقایسه کردم، تغییراتی داشتم، نمیگم تغییرات خیلی بزرگ بود ولی مشهود بود.

    اگه بخوام یه مثال بزنم ؛

    سال 84 که مادرم بصورت ناگهانی فوت شدن، داغون شدم، روزها و ماه ها و سالها درگیر بودم، نمیدونم چطوری توضیح بدم انگار زمان متوقف شده بود. اصلا خودم رو گم کرده بودم، هیچ چیزی برام معنی نداشت، هر لحظه حال بد، گریه، غم و بازم حال بد بیشتر…. با خانواده یا تنهایی خاطرات رو میگفتیم و غم تمام وجودمون رو میگرفت….الانم اون آسیب ها هنوز هست. و اون زمان من اصلا نمیدونستم قانون چیه و استاد رو نمیشناختم.

    چند سالی هست که با سایت آشنا هستم، فایل گوش میدم، دارم تمرین میکنم و حالا اون دوران فوت مادرم رو مقایسه میکنم با سال 1403 و امروز که 40 روزه پدرم فوت شدن. اینبار تونستم مدیریت کنم، گریه کردم ولی پیاده روی هم رفتم، عزاداری کردم ولی فایل هم گوش دادم، حتی یکی از مراسم ها شرکت نکردم، یعنی درک کردم که این مراسم ها ضرورتی نداره، و حرف مردم برام مهم نبود، یا لباس مشکی رو زودتر در اوردم، یا عکس و فیلم ناراحت کننده ندیدم یا مراسم رو استوری نکردم.

    الان اون غم از دست دادن هست، ولی نوعش فرق داره، جنسش متفاوته. یعنی تا حالم بد میشه میگم نه! نباید تو حس بد بمونی، چون اتفاق بد و حال بد بیشتری رو تجربه میکنی، نباید در مورد گذشته و خاطرات صحبت و مرور کنی، حالت بدتر میشه، باید حست رو جایگزین کنی، یعنی آگاهانه کاری میکنم حواسم بره به فایل یا مطالب سایت یا خواندن کتاب یا هر کاری که از اون فضای غم بیرون بیام.

    انگار نگاهم به زندگی و مرگ تغییر کرده، انگار درکم بهتر شده، انگار فهمیدم که نباید در مورد ناخواسته ها صحبت کنم، نباید تمرکز کنم روی منفی ها. نمیگم کلا حل شده یا تونستم بپذیرم ولی خیلی با گذشته فرق داره.

    “شاید اینم نوعی مهاجرته، از جایی که هستی به جایی که میخوای باشی”

    از ترس از دست دادن ها به پذیرفتن قانون طبیعی جهان در مورد مرگ و زندگی پس از آن

    ترس نشدن ها، نرسیدن ها، ندانستن ها به شدن ها و رسیدن ها

    من پذیرفتم تا زمانی هستیم، که باید باشیم، وقتی باید بریم اتفاق می افته، پذیرفتم که تاثیری در مرگ و زندگی هیچکسی نداریم، پذیرفتم که قانون جهان ثابته.

    ” و این رو مدیون آگاهی ها و صحبت های استاد هستم. ”

    سپاس بابت مطالب دوره فوق العاده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    الیاس و فاطمه سادات گفته:
    مدت عضویت: 1379 روز

    فاطمه سادات

    سلام به همه عزیزانم.

    استاد اینکه گفتید هررر ایده ای بهتون الهام میشه بلافاصله انجام میدید.یا جواب میده که چه بهتر یا جواب نمیده که توی اونم باز یه حرکتی ایده ای چیز دیگه هست که به من میگه.

    استاد این دیگه واقعا ته ایمان و توحید و شجاعته.

    واقعا مرحبا به شما.

    یاد این تیکه از آهنگ سیاوش قمیشی میفتم که میگه :

    (که جنگیدن و باختن بهتره ازینکه نشست و همش غصه خورد)

    واقعا حتی اگه ببازیم بازم جلوتریم ازینکه هیچ کار نکنیم.

    استاد عزیزم فراوان سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    معصومه چاپاشی گفته:
    مدت عضویت: 1470 روز

    سلام به استاد عزیزم ومریم خانم شایسته ی گل

    وسلام به تمام این خانواده ی صمیمی

    ردپای گام شانزدهم

    من پارسال که درگام قبلیم گفته بودم علاقه ومسیرم روپیداکردم ،البته در سردرگمی بودم وتمامأذهنم آسوده نبود که اون موقع هدایت شدم وناخودآگاه رفتم به همون جایی که الان درواونجا کارآموزم ،هدایت که شدم احساسم بهم گفت برو ومن هم بهش عمل کردم وآدم وقتی هدایت میشه انگار توی یه جنگلیه وبادستات آروم آروم راه روبرا خودت باز می‌کنی وبعد که جلوترمیری دوباره به یه جای ناشناخته ی دیگه ای هدایت میشی وبهت میگه این کارو بکن ،اولش غیرمنطقی میاد وامابعدکه انجامش میدی ،میبینی نه کارش درسته ، من باید همین کارو میکردم و همیشه جلوتری وکارای پیشرفته تری از بقیه انجام میدی…

    من پارسال دقیقا این وضعو داشتم وخدارو شکر مسیرم روپیداش کردم و

    الان ذهنم فقط دنبال اینه که مهارتهارو به صورت عالی یادبگیرم وبه قول استاد ارره مو تیز تر کنم

    و قبلاً ذهنم خیلی واگرابود یه کم ازاین یه کم ازاون ..ولی الان دارم سعی میکنم سعی میکنم که ذهنم روجمع کنم تا ذهنم همگراباشه وسرم توکارخودم باشه تا نشتی انرژی نداشته باشم وجمعش کنم تو یه کار ..

    به امید خدا به امید نتیجه های بزرگ و بزرگتر و البته حالا که استاد ومریم جونم طبق قوانین عمل کردن و نتیجه هم گرفتن ،انشاالله کارهایی که دارم روی خودم انجام میدم و البته دارم عمل میکنم بی جواب نخواهند ماند .

    خدا یارونگهدارهمه ی ما باشد…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    مرضیه قدیری گفته:
    مدت عضویت: 3082 روز

    به نام خدای فراونی و عشق

    سلام به استاد بااراده ام و خانم شایسته عزیز

    چقدر فایل امروز مثل بقیه فایل ها پر از درس و تجربه های ناب استاد بود و درسهای که از عمق وجود می آمد و من هم بعد از چندین بار گوش دادن و نوشتن تا حدی فهمیدم و خدا رو هزار بار شاکرم که در چنین مسیر آگاهانه زیبا و توحیدی قرار گرفتم و دارم تلاشم را میکنم که زندگی کنم و هر روز بهتر از قبل این طعم لذت بخشش را بچشم .

    سپاس استاد که چه زیبا گفتید آدم ها را در دوسته و نوع حرکت ها رو ومن در هر زمانی هر دو را تجربه کردم و می‌فهمیدم چی میگید و دردهای را می‌فهمیدم و راه حل گذر ازشون رو هم با جان و تنم می‌پذیرم و خداروشکر از لطف خدای بزرگم دارم در مسیر درست حرکت میکنم به صورت مستمر وسعی میکنم به بهترین شکل ممکن خودم با تکامل ایمانم را در عمل نشان دهم و جلوی وسوسه شیطان که عجله و کمال طلبی ام هست را با ایمان و یقین به خدایم با صبوری و آرامش بگذرونم .

    سپاس استاد که چه قدر عالی گفتید که قانون ساده اس و فقط نیاز داریم که برای رشد شخصیت و بهبودها و تغییرات اساسی همون ها را تکرار و تکرار کنیم که من این رو هدف وتعهد خودم قرار دادم که درش مهارت و تبحر پیدا کنم و در مسیر خودم را همیشه نگه دارم .

    چقدر زیبا مفهومی ترس رو باز کردید و چه زیبا دیدگاهتان به مهاجرت و رفتن در دل ناشناخته ها و قدرتی که وارد شدن در این ترس هست رو فرمودید به امید خدایم هر روز ترسهای را شناسایی میکنم و میرم توی دلشون برای به وجود آوردن ایمان و یقین محکمتر م و چقدر عالی متوجه شدم باید از ترس های روزانه شروع کنم و خودم را برای این مسیر پرورش دهم و با تکامل طی کردنم و ایمان یه خدایم این مسیر لذت بخش را طی کنم تا لحظه مرگ زیبایی که خداوند برایم مقدر کرده و در آرامش هست .

    الهی برامید تو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    علی وزیری وصال گفته:
    مدت عضویت: 2731 روز

    به نام خالق هستی

    با نام خداوند شروع می‌کنم برای نوشتن برداشت من از فایل لایو استاد عزیزم

    گام شانزدهم

    از پروژه خانه تکانی ذهن گام به گام

    سلام و درود دارم با استاد عزیزم و خانم شایسته محترم و واقعاً متشکرم از شما که زحمت می‌کشید برای تک به تک این فایل‌ها و عث می‌شد که این آگاهی‌ها به ما برسه

    میریم به سمت اصل مطلب و فایلی که گوش دادم و برداشت من چی بوده

    در وهله اول که بخوام بیان کنم من واقعاً این فایل برای من خب هنوز در مدار کاملش نبودم یک سری از حرفاتون خیلی کمکم کرد بهم انرژی داد و یک سری حرف‌ها شاید باعث مقایسه شده و برداشتی کردم و احساسم بد شد در ادامه خداوند خودش در متن بیان می‌کنه.

    چیزی که من از استاد شنیدم و برداشت خوبی که کردم این بود که ما هر روز باید خودمون را با دیروز خودمون مقایسه کنیم نقطه سر خط

    اگر می‌خواهیم تغییر کنیم هر روز برای خودمون چالش ایجاد بکنیم و یک روز بهتر از دیروز از تمام ابعاد باشیم حتی اگر تو ناز و نعمت هستیم

    و چقدر جالب که دو دست انسان رو تفسیر کردند ولی من یه دسته سومی رو می‌بینم با این تفسیری که شما کردید افرادی که هر روز می خوان بهتر از دیروز باشند و عملگرا هستند

    و به شدت ی باورهاشون هم کار می‌کنه هم عمل می‌کنند و هم ایده‌هایی که بهشون گفته می‌شه و الهاماتی که بهشون گفته می‌شه مل می‌کنند و قانون تکامل رو در کنارش رعایت می‌کنند

    برداشت منفی من چی بود که که در آخر فایل بود که خدا را شکر خداوند پاسخش رو در قلب من داد

    برداشت غلط: شما گفته بودید که سعی بکنید مهاجرت کنید و من مهاجرت کردم و خب این اگر می‌خوای نتیجه‌های بزرگتر بگیرید مهاجرت کنید و در مورد مهاجرت من میونه خوبی ندارم باهاش و یا کارهای بزرگتر اما خب چقدر جالبه که من نباید خودم رو با مدار شما مقایسه کنم و چقدر جالب خداوند اینجا میگه که ما فقط باید طبق مدارمون ه اون چیزی که در قلبمون به ما گفته می‌شه عمل کنیم (من در جایگاهی هستم که به صورت فریلنسر توی خونه کار می‌کنم یعنی با لپ‌تاپم) حتی دست فروشی هم کردم کنار خیابون کتاب فروختم مغازه کار کردم هزار تا شرکت رفتم ما الان پامو روی پا نمی‌ندازم اما با همون لپ تاپ دارم یه سری عملیات انجام میدم یه سری گروه‌ها کار می‌کنم و روی باورهای مالیم هم دارم کار می‌کنم و دوره 12 قدمم دارم عمل می‌کنم

    تمرین ستاره قطبی و سپاسگزاری اون هر روز هستش و من هر روز سر به سایت می‌زنم که حتی دوره رایگان خانه تکانی ذهن رو شرکت کردم و به خودم خریدم و چالش انجام دادم و حتی امروز هم دست به کار شدم و واقعاً ایلم رو مرتب کردم و تمیزکاری کردم جایگاهی که استراحت می‌کنم و کار می‌کنم

    چقدر جالب می‌تونم برداشت بکنم از حرف‌های شما که ما باید هر روز جدی باشیم نسبت به تمریناتمون و پراکنده نشه حواسمون از چیزی که به ما گفته شده از شما

    مثال اگر داریم روی باورهای مالیمون کار می‌کنیم و شما گفتید که یه سری باورها بسازید برای خودتون کار بکنید تمرکز بذارید روی همین‌ها سراغ چیز جدید دیگه‌ای نباشیم و این تمرینات رو تکرار کنیم تکرار کنیم و تا به یک ثباتی برسند و اینجا دوباره به برداشت منفی من پاسخ دومی داده میشه:

    هر کسی بنا به مدارش بهش ایده‌هایی الهام می‌شود اگر به اون ایده‌ها عمل کرد از دایره امن خود خارج شده و اگر عمل نکرد و تغییری ایجاد نکرد در خود بدون چشم داشت از نتیجه پس همان در دایره امن خود مانده

    خب پس اینو ما باید در نتیجه بگم برای کسایی که این کامنت رو می‌خونن حالا هر کسی که در مدارش باشه بهش برمی‌خوره می‌خونه این هستش که به خودم میگم این رو برای مرور که مراقب باش چیزی فراتر از مدارت عمل نکنی تو ایده‌هایی گفته می‌شه که فقط قابل انجام هستی نه نیازی به سفر آنچنانی داره نه نیازی به قرض پول داره نه نیازی به اینکه حالا هر چیزی که در توان عملشون هستی چیزی نیاز به عامل بیرونی نباشه و شما همه اون شرایط رو دارید فقط کافیه همت خرج بدید و به قول استاد درونیه

    و اون همت اون جسارتی که خرجش بدید و عمل کنید ثلاً می‌تونید به یه شخصی زنگ بزنید

    برای کسی الهام بشه که سفر کنه به یک شهر دیگه‌ای بلکه هم پولشو داره هم تواناییشو داره فقط باز غلبه کنه به اون ترسش فقط اما نه اینکه کسی که نداره همین شرایطش رو س باید دلیل خاصی داشته باشید اون الهاماتی که به شما می‌شه طبق دلیل و شرایط شما کمی از دایره امنتون فراتره بند کفشتون رو سفت کنید و انجامش بدید نقطه سر خط

    خودرضا مرتبه شکر به نقطه آرامش رسیدم چون خداوند پاسخ رو داد و از استاد متشکرم در مورد پیشنهاد دوباره به اصلی به نام اصل خارپشتی نام برده‌اند

    و اگر ما این تمرینات را انجام بدیم با احساس خوب با کنترل ذهن با تمرکز بر شجاعت‌ها تمرکز بر مسیر

    یک سری نتایج و تغییرات رو می‌گیریم و هی مرحله به مرحله و هی مدار به مدار و وقتی روی دور بیفته به تصاعد می‌رسه پس اول باید به یک ثبات برسه

    ما در دوره 12 قدم اولین اصلی که یاد می‌گیریم اصل قانون تکامل هستش و هیچ چیزی انجام نمیدیم که به ضررمون باشه اتفاقاً ما میایم طبق مدار و طبق مسیر وحیدی و تکاملی به خالق بودن خودمون پی می‌بریم با استفاده از تمرین ستاره قطبی پی می‌بریم می‌تونیم چند درصد از روزمون را خلق کنیم اونجوری که دوست داشتیم

    وقتی به اون نشونه‌ها و وقتی به اون ستاره قطبی‌های ما تیک می‌خوره باورپذیر می‌شه اون باور شکل می‌گیره که اگر این به این صورت تونسته لق بکنیم پس چیزهای کمی بزرگتر هم می‌تونیم خلق کنیم

    مرور زمانی خواسته‌ها بزرگتر میشن دوباره به باورها تقویت میشن چیزی به عنوان بدنسازی که ما در روز اول نمی‌ریم زیر 200 کیلوگرم وزنه بلکه

    از وزنه کم حتی یک کیلو روزی یک درصد حتی اگه بخوایم خیلی خوشبینانه بگیم رسه به روزی که 90 80 ستاره‌های قطبی ما تیک می‌خوره و بماند از اینکه چقدر زیبا استه‌های ما بزرگ می‌شه

    جالب اینجاست که فقط یک تمرینو داریم انجام می‌دیم و اون توحیدی وار و عمل کردن به یک سری تمرین‌ها به صورت روتین هستش سپاسگزاری می‌کنیم روی باورهامون کار می‌کنیم

    و این تکرار و این تکرار و این استمرار دائمی باعث میشه که ما پی ببریم که هیچ چیز به بیرون از ما وابسته نیست همه چیز در درون ماست البته با حرکت کردن به ایده‌ها و الهامات قلبی خالق زندگیمون خودمون هستیم

    من خودم واقعاً به این اصل در تایمی رسیده بودم که به جایگاهی رسیدم که در لحظه زندگی می‌کردم و این داستان و این خاطره رو من هیچ وقت از ذهنم پاک نمی‌کنم ون واقعاً قانون رو اون موهبت را و اون تکامل رو به من یادآوری می‌کنه چرا چون حتی داستان آشنایی من با استادم همین هستش

    جایگاهی می‌رسه که من به یه عمقی از حالا بیماری رسیده بودم که ذهنی بود و روحی بود اما تصمیم گرفتم که تغییر کنم و حتی با استاد هم آشنا نبودم ما وقتی که تصمیم می‌گیرم تغییر کنم با یه کتابی به نام چهار اثر فلورانس اسکاورشین

    داستان به جایی کشیده میشه که من طی سه ماه دقیقاً الان اسمشو می‌ذارم تکامل آرام آرام به لحظه حال رسیدم

    اولین چیزی که به قول استاد میگن جسمتون واکنش نشون میده بیماری من رفع شد و درمان شد و روحیه من عالی شد و زدم زیر گریه ط در یک مکانی به عنوان کتابخانه بود و می‌رفتم و می‌آمدم همین نه کاری می‌کردم نه مهاجرتی داشتم فقط من تمرکز کرده بودم روی خودم و اون کتاب

    اونقدر اون کارو تکرار کردم اونقدر اون تمرکز رو گذاشتم رو اون کار ه به جایگاهی رسید که من با استاد آشنا شدم و من ایشون رو در تالار شهید آوینی دیدم اون هم هدایتی باز هم ایشون رو من نمی‌شناختم

    و جایگاهی رسید که به بهترین کارها معرفی شدم درآمدی پیدا کردم که اون زمان کسی باید چند تا مهارت یا پارتی ومدرک داشت تا به اون درآمد کار می‌رسید

    توحیدیش می‌کنم خیلی جالبه که خداوند این کارو برای من انجام داد و من پی بردم که همه چیز از درون ماست و اگر ما این تمرینات رو روتین انجام بدیم در هر کجای این جغرافیا هستیم این کره خاکی هستیم

    در هر شرایطی هستیم

    با هر وضعیت و جنسیت و پوست و رنگ و هستیم

    اگر تکرار کنیم فقط یک صدم درصد بهتر از دیروز شدیم ما داریم درست پیش میریم

    یک صدم درصد احساس ما نسبت به دیروز احساسمون خوب‌تر شد ما داریم درست میریم اونا در رسالت هستیم و همون صراط مستقیمی که استاد در متن نوشتند

    حتی اگر یک درصد از دیروز جسارت اون بیشتر شد شوقمون به هدفمون بیشتر شد حتی اگر هدفی نداشتیم باز پی بردم به اهدافمون بیشتر شد ما در مسیر هستیم

    در پرانتز میگم ( وقتی در مسیر حرکت می‌کنید هدایت قلبی شما به شما می‌گوید که هدف شما چیست حتی اگر خود شما ندانید چون او علاقه شماست و از شما آگاه است و آن خداست)

    وقتی این کامتا الان دارم می‌نویسم چقدر آرامش دارم و الان وسط پارکم و انگار وسط کهکشانم و راضیم و در الان در مداری که هستم راضیم ی قانع نمی‌شم و حرکت می‌کنم و بهتر و بهتر و بهتر

    این اسبی بود که از این فایل دریافت کردم که هر روز بهتر از دیروز حتی یک درصد ما به تمریناتمون انجام می‌دیم فقط به ندای قلبمون گوش می‌دیم

    قربونتون برم استاد عزیزم خیلی ممنونم که شما دستی از دستان ایزد شدید و به ما هدایت رسوندید آگاهی رسوندید و متشکرم از خانم شایسته عزیز که با تمام وجود تمرکز سنگینی گذاشتن و این دوره زیبای خانه تکانی ذهن گام به گام رو خلق کردند

    واقعا برای منی که دوست داشتم فایل‌ها رو به خوبی گوش بدم با اینکه دوره 12 قدم هم هستم این دوره به من خیلی کمک کرد و شخصیتم بسیار در حال تغییره

    مادرم امروز گفت علی خیلی تغییر کردی واقعاً نسبت به گذشته تو واقعاً عالی‌تر شدی بهتر شدی و من در قلبم خدا رو تشکر کردم و از شما هم متشکرم

    براتون آرزوی بهترین‌ها رو دارم فقط می‌خواهم ادامه بدیم و این‌ها همه مروری بود برای خودم

    ثروتمند و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت خیلی دوستون دارم

    گام شانزدهم

    23 مهر 1403

    علی وزیری وصال

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    لیلا توسلی گفته:
    مدت عضویت: 786 روز

    گام16به نام خداسلام به خالقم. سلام به دانشگاه آموزش علم یکتاپرستی وسلام به استادومعلم عملگراوسلام بالبخندنثاردل مهربون همشاگردیهای عملگرای من! هرچی فایل میزارین گوش میکنم. بازبرای نوشتن فراموش میکنم!چه بنویسم؟ خوب استاد من نمیدونم چرادوستان حرفهای شماروتکرارمیکنند؟هیچ اعتراضی ندارم لابدبایدهمه ی ما همینکارروبکنیم !مگه قرارنیست ازپیشرفت روزقبلشون بگن؟والانمیدونم!من که ازکارهای خودم میگم. دانشگاه آزادخدابرامون به ثبت رسونده که ازشاهکاریهای خدابگیم ماهم آماده ایم ردپابذاریم امیدوارم کارسازباشه. ما4ساله تواین محله که هستیم یک نانوایی خوب وشاطرونون خوب داشتیم. بیشترپسردومم میرفت نون میگرفت. میذاشت خوب سردمیشدبعدمیاوردخانه آخه ماهمه ی کارهامون با99:99جامعه فرق داره !چون مادرم اینجوری قانون مند بودحتی درخودن چای که بعداز10سال بهشتی شدنش توی کل فامیل وبیشترقدیمی های روستامون یادش میکنند.حتی توی خانه های خودشون میگن خدارحمتش کنه بااین خصوصیاتش که منوخواهرقبل ازخودم کارهای مادرم روانجام میدیم مادرنابغه بوددرهرکاری!. حالاکلانانوایی واگذارشده شاطرهم تغییرکرده.یکروزرفتم نانوایی گفتم :لطفانون های مراکشیده تربزنیدآقای شاطرپرسیدمنظورتون نازکتره؟ گفتم: بله من چندروزی یکبارخودم میرم که نون بهتری سفارش بدم به قول پسرم میگه مامان زدی رودست من برانون گرفتن. میگم: اینهاکارهای خداست نه من! دیروزرفتم برای تهیه نون نونوایی بسته بود.!ازمغازه کناری پرسیدم حاج خانم چرانانوایی بسته است ؟گفت: بنده خداشاطردیروزمسموم شده اورژانس آمدبردش بیمارستان!میخواستم زنگبزنم ازحالش بپرسم زنگزدبه اون خانم که نان به مشتری میده حتماصاحب نانوایی هم هست. گفتم :خانم سلام حال آقای شاطربهتره من همون خانم هستم که نون نازک سفارش میدم .براسلامتیشون دعامیکنم تشکرکرد.وخیلی خوشحال شدامروزرفتم نانوایی دیدم خداروشکرسالمه رفتم براش مقداری نبات به عنوان هدیه گرفتم دادم به خانمی که نون تحویل میده وگفتم :این هدیه است به ملاقاتی مریض اومدم وتوی دفترشکرگذاری هم براتون ازخداسلامتی خواستم. استادچقدربرق شوق توچشماشون ول ول میزد!وکنارنانوایی تعویض روعن ماشینه چندروزقبل صندلی دم درب گذاشته بودن اجازه گرفتم نشستم .تانونهام آماده بشه وامروزرفتم صندلی نبودخیلی شیک گفتم :آقااین صندلی که پشت درب میذارین کجاست؟ بنده خدابه شاگردش گفت :یک صندلی براحاج خانم بزاروقتی پسرم باماشین اومددنبالم دیدمن توی تعویض روغنم ازاون آقابابت صندلی برام گذاشته هم دعای خیروهم تشکرمیکنم. اومدم بیرون پسرم پرسیداونجاچه کارمیکنی؟ تعریف کردم بابت صندلی خندش گرفت مامان عجب کارهایی میکنی همه آدمهاتوصف شماروصندلی. گفتم :به من میگن لیلاخانم چون ازهمون اول خودموتحویل میگرفتم توی هرجلسه به خصوص دوره قرآن میرفتم تومحله سابق همیشه بالای مجلس اگه مبل داشتن رومبل که حتی خونه خودمونم مبل نداشتیم!یاروی پتووپشتی بایدداشته باشن که بشینم.الان هم همینجورهستم به خودم ازبچگی احترام میذاشتم که خیلی هابه من میگن چه ازخودراضی هستی! وقتی مردی روی خاک وزیرسنگ لحدچه کارمیکنی؟ میگم :خدابزرگه خدااونجانشسته منوروپاهاش میگیره ونوازشم میکنه! میخندن میگن این ازاول هم دیوانه بودالان بدترشده !خدایاشکرت که درمصیر1٪های دیوانه وشیفته خداهستم .کسانی که به انها عشق به خودت رانعمت دادی نه این مردم گمراه اطراف ما! شببخیرهمه تونو دوست دارم ازهمون استادومعلم عملگرامریم جون وشاگردهای درسخون عاشقتونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 408 روز

    به نام خدای بخشنده مهربان

    سلام به استاد عزیزم و مریم نازنین وهمه دوستان عزیزم

    ردپای من درگام شانزدهم :

    خدایا شکرت که امروز هم در مدار شنیدن و گوش دادن به این فایلها هستم ودر قدم شانزدهم پروژه هستم و ردپای خودم راثبت میکنم،برداشت من ازین فایل و کلا دراین شانزده روز اینه که ما اگر درست به قانون عمل کنیم وباور بسازیم و افکارمون خوب باشه واحساسمون خوب باشه اصلا نمیشه کاری نکنیم،واینکه حواسمون باید جمع باشه به تمام رفتارهایمان و افکارمون و بگیم این کار که الان کردم چه نتیجه ای برام داره یا نتیجه کدوم فکرمه کدوم باورمه بعد هدایت میشیم به کارای بزرگتر وبزرگتر ولی باید حواسمون باشه به همه کارامون ،من برای خودم الان توجهم رو گذاشتم رو بحث روابطم درحال حاضر، البته این روش منه و طبق برداشت‌هایی که فعلا از حرفهای استاد وتمرینام وافکارم گرفتم این روشو دارم برای خودم امتحان میکنم ،من خیلی به تضادهای متفاوتی برخوردم تو یه مدت تو زندگیم والان که اومدم داخل سایت و پروژه خانه تکانی ذهن باخودم فکرکردم که طبق همین حرفهای استادم واون لایو اصل خارپشتی من تمرکزم بزارم رو یه مساله واونو حل کنم تابعد هدایت میشم وبنظرم آزاد تر میشه برای مسائل بعدی من الان تمرکزم رو گذاشتم رو روابطم چون من عزت نفسم بشدت آمده بود پایین وابستگیم به بالاترین حدش رسیده بود بشدت شکاک بدبین و عصبی شده بودم همش درحال تایید خریدن بودم و هرچی میشد سریع اطلاع می دادم به بقیه و توجه میگرفتم برای خودم و… اینهارو هم همیشه مینویسم بخاطر اینکه اگر عزیزی کامنت منو خوند وتازه اول راه بود فکرنکنه زندگیش خیلی خرابه و هیچ جوره درست نمیشه چون مال من بشدت گره خورده بود همه چیز ومنم فکر میکردم دیگه آخر خطمه ،تااینکه فهمیدم اولا مسئول همه اینا خودمم ،دوما برای درست کردن این حجم از تضاد عجله نکنم خودمو دوست داشته باشم و درک کنم که چرا اون رفتارهای گذشته رو کردم واینکه بابت تضادهام سپاس گزار باشم چون باعث شد درس بگیرم و الان که به کوچکترین نکته مثبت رسیدم سپاسگزارتر باشم ،وحرکت کنم و برای حرکاتام ارزش قائل باشم ،من الان تو این مدت تو بحث روابطم و حال خوبم که تمرکزم رو گذاشتم روش خیلی پیشرفت داشتم و خداروشکر میکنم وازش میخوام همینطور هدایتم کنه به راه راست .

    درمورد ترسهام من ترسهامو باید بشناسم و قدم به قدم برای بهبودشون ورفعشون تلاش کنم ،ترس‌ها حتما ترس ازیه جانور وحشی یا فرازمینی ها یا تاریکی اینها نیستن لزوما خیلی ترس‌های پنهان داریم که بارفعشون میتونم خیلی بهبود ببخشم حالمو

    مثلا من خودم عاشق گل هستم وچندین گلدون دارم که خیلی بهشون علاقه دارم ولی هیچوقت خودم خاکشونو عوض نمیکردم یا قلمه شون نمیزدم چون میترسیدم اگه خراب بشن چی اگه قلمه ام خشک بشه چی و… ولی امروز خیلی هدایتی خاک گلدونمو عوض کردم چنتا قلمه رو کاشتم وگفتم حتما گلهام بهترمیشن و خودمم تجربه ام بیشتر میشه خیلی تجربه لذت بخشی بود برام که من اینهمه مدت باترسم ازخودم دریغش کرده بودم،ومن برای همین حرکات کوچک هم خوشحالم و فکرمیکنم افکارم وحال خوبم باعث حرکتم شده ومسلما هرچه باورم بهتربشه حرکت و فعالیتم بهتر میشه و من برای خودم وهر کاری که برای بهبود حالم انجام میدم ارزش قائلم و ازخودم ممنونم و خدای خودم رو سپاس میگم که در این سایتم ،خدایا هزاران بار شکرت

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: