https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/01/abasmanesh-3.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-11 01:44:092024-11-08 05:09:27live | بهبود عملکرد، یک روند دائمی است
523نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
ما بعضی وقتا دوست نداریم به حرف کسی که بهتر از ما بلده گوش کنیم و خودمون رو بسپاریم مثل وقتی که میریم باشگاه و چیزی که مربی گفته رو دستکاری میکنیم چون دوست داریم طبق پیش فرض هامون عمل کنیم. بعد میگیم مربی برنامه بد داده در صورتی که ما خودمون اون برنامه رو به شکلی که دوست داشتیم انجام دادیم نه به شکلی که باید.
عمل کردن: بعضی ها کار میکنن ، قدم برمیدارن ، هدف دارن اما سطلشون سوراخه و در مسیر مقاومت حرکت میکنن . مثل کسی که میخواد بره به سمت شمال و فعالانه داره میدوه و فعالیت میکنه اما مسیرش جاده ایه که به سمت جنوب میره، به سمت خلاف هدفش حرکت میکنه و میگه من که دارم میدوم چرا نمیرسم؟ اونا باید روی باورهاشون کار کنن؛ روی بحث توحید و عمل به الهامات و…
اما بعضی افراد هستند که هیچ کاری انجام نمیدن هیچ قدمی بر نمیدارن و میگن من دارم روی باورهام کار میکنم ، من با خدا قول و قرار دارم ، با خدا راز و نیاز کردم ، من دارم تجسم میکنم ، خدا خودش میتونه یک شبه زندگی منو بهشت کنه…
تمرکز بیشتر روی بیرون از خودشونه.
ولی مسیر درست اینه:
اول دنبال علایقت بری.
دوم کسب مهارت در مسیر علایق
هر روز کار کردن و بهتر و بهتر شدن توی اون کار
ولی باید این سوال ها رو از خودمون بپرسیم؛
برنامه روزانه ات چیه؟
برای اهدافت چه حرکتی کردی؟
چه برنامه هایی داری؟
چطور دنبال علایقت رفتی؟
چطور استاندارد های خودت رو بردی بالا؟
چطور مهارت هات رو بیشتر کردی؟
…….
افزایش مهارت در مسیر علاقه
یه ایده کوچک توی مسیر چه جواب بده چه نده استاد قدمش رو برمیداره چون اگه جواب بده که عالیه اگر جواب نده یه درسی توش بوده که بزرگ ترشون کرده .
هر روز یه تصمیمی بگیریم و بهش عمل کنیم.
خدا به ما میگه چطور عمل کنیم نه اینکه خودش بیاد جای ما عمل کنه.
حتی پیامبر ها هم عمل کردن و این طوری نبوده که بگن ما پیامبریم خدا خودش کارا رو انجام میده؛ نوح کشتی ساخت ، ابراهیم بت ها رو شکست ، پیامبر خودش میرفت جنگ و سالی یک ماه میرفت توی غار .
به جای 20 دقیقه تجسم ، 20 دقیقه روی مهارت هات ، روی شجاعتت ، روی اعتماد به نفست کار کن.
باید بری تو دل ترس هات.
مراقبه: کنترل ذهن / در لحظه حال زندگی کردن ، افکار بیماری زا رو دور کنی و بهشون توجه نکنی ، فکر 5 سال آینده چه کاری انجام بدی هم بریز دور.
سرمایه گذاری روی خودمون بکنیم.
مقایسه: باید بین خودمون و گذشته خودمون باشه.
هیچ چیز جدیدی نیست. همون قوانین رو باید بهتر و بهتر کار کنیم و بهتر شیم.
مهاجرت: حرکت از جایی که نقطه امن شده و روزمرگی داره وارد زندگیت میشه به جایی که قراره اونجا روی ترس های جدیدت پا بگذاری و پیشرفت کنی.
به نام پروردگار جهانیان که هر آنچه دارم از آن اوست
ردپای گام 16 پروژه خانه تکانی ذهن
سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و بانو شایسته مهربان و دوستان هم مسیر
درک و ایمان کامل به قانون تکامل و فرآیند بهبود مستمر یکی از رمزهای استمرار در مسیر پیشرفت و رشد فردی هست. خود من هرجا قانون تکامل و بهبود تدریجی رو فراموش کردم دچار اضطراب و شتابزدگی شدم و این اضطراب و عجله باعث ناامیدی از ادامه مسیر و توقف کامل ام شده است. همواره باید یادم باشه که رشد حاصل یک فرآیند تدریجی و نرم نرم هست و باید از مسیر رشدم لذت ببرم و تنها کاری که باید انجام بدم ادامه دادن ادامه دادن و ادامه دادن هست.
از خداوند متعال برای خودم و همه دوستان هم مسیر ثابت قدمی و استمرار داشتن در این مسیر الهی را خواستارم.
به نام خداوسلام به خدایی که ازپله ومداراول اول روزشماررهبری کردکه به91مین پله ومدارآوردبالادمت گرم خدا.
سلام استادجون و مریم جون که این دوره ی 365روزه تویکسال روبرام طراحی کردین ازکامنت نوشتن که هرروزمتن جدیدبایدبذاری!یاکامنتهایی که عزیزان مدلِ کتاب ازخودشون ازدل نوشتن وتازه ودست نخورده به دستم میرسه ومطالعه میکنم لذت میبرم دم همه ی نویسنده هایی که ازاعماق وجودوقت میذارن ازپیش رفتهاشون، اونقدرعزت نفس پیداکردن که ازدرجازدنهاوپست رفتهاشونم تعریف میکنندکه درس عبرت برای کل خانواده ی صمیمی سایت باشه. دعای خیرم بدرقه ی راهتون باد.
اومدم ازامروزم براتون بگم خدایاشکرت که به من برکت دادی من سحری که بیدارشدم بعدازنمازخیلی بیداربودم فقط باسایتم ودیرخوابم بردبیدارشدم نمازظهربودخواندم آماده شدم دوش بگیرم الخیروفی ماوقع برق قطع شدرفتم پیاده روی بابیشتررهگذرها سلام وروزبخیرداشتم،یک کافی شاپ نزدیک خونه افتتاح شده بودرفتم داخل باریستاخانم جوانی بودخیرومقدم گفتن بفرمائیدخانم. گفتم اومدم بهتون تبریک بگم!و6الی7تاپسرهای مؤدب نشسته بودن یکی شون سرپاایستاده بودوقتی سلام کردم همشون محوسلام من شدن که اون جوان سرپابودسریع خودشوکنارکشیدودوستانش ازش دعوت کردن بنشین!
آره استادلیلاجان آماده ی پیام بازرگانی بود.اوستادانگاراون جونهافقط اومده بودن به صحبتهای من گوش کنندهمه چشمها ذُل زده توچشمای من وسرپاگوش ،مثل سربازهاخبردار،منم کوتاه وگزیده چندکلمه گفتم :هم من وهم اونامشخص بودحال کردیم وهمیشه براهمه دعای خیرهم میکنم.وتومصیرکافی شاپهای دیگه هم بودباصدای بلندسلام میکردم ودست تکون میدادم بالبخندبچه ها هم پاسخهای قشنگی میدن باجونهاپیام بازرگانی خیلی حال میده!امتحان کنین.
استادمن ازوقتی باشماآشناشدم الان600روزه عضوسایتم درسته اولش من نمیدونستم چطورکامنت بذارم وفقط میخوندم ودوره قانون سلامتی روتهیه کردم ولی به هردلیلی فقط یک ماه انجام شدوالان هم هیچ قولی نمیدم تاوقتش بشه که بدون هیچ دو،دوتابتونم عمل کنم وقانون سلامتی رواجراکنم!من اصلا اهل کتاب خوندن نیستم !ترجیح میدم یعنی واقعادوست دارم کسی کتاب روبخونه برام خلاصه شوبگه خیلی لذت میبرم.
اگه هرچیزی رودوباربخونم برام تکراری میشه اصلا لذت بخش نیست!فقط تنهاترین کتابی که خوندم قرآن بوده وهروقت خواندم قبل از آشنایی باقانون جذب وبعدازآشنایی باقانون جذب تکراری نبوده وفقط فکرمیکردم فقط زمان پیغمبرمشرکین وکافرین به مکه وبعدهم کشورهای غربی واروپایی غیرازایران که مسلمانیم همه بدهستن فقط ماخوبیم وخداهرکه راخواهدروزی بی حساب دهد منم میگفتم هرکه راخواهدکه پیغمبرواهل بیتش بودن اینجورافکارداشتم!مزخرف ولی گناه من این وسط چی بودکه اونقدراززندگی عقب بمونم وخدایابرکت به زمانم بده که به دنیالذتهای دنیوی درمشیت الهی وراه مستقیم روداشته باشم ومیخوام ازاین جمله درک وفهمم ونتیجه ام رالمس کنم. وبعدازپیاده روی به سمت خانه یک آقایی نون سنگک ومیوه و تخم مرغ دستش بودسلام وخداقوت گفتم: خیلی باعزت بودجوابِ باکلاس دادتعارف نون داغ کردومن یک تکه ازنون براافطارم برداشتم ودم افطارخیلی براهمه دعاکردم بنده ی خدا تعارف کردجایی میرین وسیله هست برسونمتون تشکرکردم گفتم پیادهروی میکنم به خانه رسیدم تمرین شکرگذاری رونوشتم برقهااومدحمام رفتم لباسهاموشُستم اومدم یک عالمه تاافطاروقت داشتم گفتم خدایاشکرت اینم برکت درزمان ولی من خیلی ازخداتوقع دارم برکت درتمام ابعادخوب رو داشته باشیم.
من توی سایت بلدنیستم که شماکی لایومیذارین یافایلهای جدیددارین فقط توهمین تمرین روزشمارم نمیدونم به جاهای دیگرسایت که برنامه ی جدیدی دارین چطورخبرداربشم چون ذهنم میگه توسرت به اینجابندِبقیه جلورفتندودارم جهادروادامه میدم میگم کُفاری که زمان پیغمبرشمشیربدست بودن ،الان هم همین ذهن من شمشیربدسته روبروم تاخت وتازداره!خدایا. تورابه جاه وجلالت کمکم کن آشغالهای زیرمیزروبیرون بکشم 1سلامتی2روابط سالم وعالی باخودم،خودت،اطرافیانم،طبیعت 3_پولسازی که این 3گزینه واجبترینهاس توزندگی هدفمندانه ام یکباراومدم تواین زندگی بهترین تجارب رومیخوام یعنی حقِ من اینه که به سادگی هم خانم خانه باشم وهم ثروتمندباشم چون ازبچگی پدرومادرمن مثل هرپدرمادردیگه ی روستایی نبودن ازبچه هاشون کاربکشن به خصوص، به خصوص، به خصوص منوخواهرم که کوچک خانواده بودیم منم که ازهمه کوچکتربودم خیلی همه چیزبه راحتی داشتم البته بازحمات کشیدنهای مادرم !خدایاروحش راشادبگردان آمین .
خدایاشکرت به خاطراستادومریم جون وسایت.
خدایاشکرت به خاطرسایتی که بوی بهشت ورنگ بهشت داردکه دوستان مدام تواین بهشت ازاعمال صادقانه ی خودشون کتابهای رنگ وبه رنگ چاپ میکنن ازهرسرونفسی یک مدل تجربه وراهنمایی میشوم خدایاشکرت.
خدایاشکرت بابت اینترنت وبابت وایفای خونه مون.
خدایاشکرت بابت این خونه وصاحب خونه وهمسایه ها ومحله بی نظیرشیک وباکلاس به خداخیلی حال وهوای عالی وآدمهای لاکچری داره .
به قول قرآن شیطان ازخداخواست امانش دهدتاوقتی انسان هست از4طرف محاصرش کنه خخخخخخخ!
خدایاشکرت که این محله به هرطرف میروی محاصرهه شده ایم ازوفورفراوانی ثروت وخیلی این محله به حاله دیشب دخترخواهرم میگفت:ازخونمون باماشین میام ماشنموتوهمین میلانها میزارم ازاین پل تااون پل پیاده میرم برمیگردم باماشین میرم خونه.خدایاشکرت که ماروبه این خانه هدایت کردی چقدربامزه هدایت کردظاهری خیلی بدداشت!ولی این شدکه میشنویدعالیه!بازتویک کامنت ازهدایت این خونه براتون مینویسم انشاالله. عاشق همه شماهستم سپاسگذارم که دلنوشته لیلاجان روخوندین.
خیلی متشکرم از شما برای این دوره های عالی و این فایلهای عالی و این شیوه ای که ارائه میکنید ، من در روز 90 سفر هستم .
خدای من دیگه تعجب نمیکنم از این همزمانی های فایلها با مواردی که در روز درگیر هستم و ارتباط فایلها به گونه ای که انگار من زنگ زدم با استاد دارم تلفنی صحبت میکنم ،
این واقعا واسم جذاب هست و خیلی خداروشکر میکنم که داره هر لحظه منو هدایت میکنه ، یبار از طریق سایت و حرفای شما یبار با صدایی خاص یا دیالوگی یا نشونه ای ، خلاصه این روزا چیزی که قطعی واسم مشخصه اینه ک من به لطف خدا دارم هر روز بهتر میشم کمی بهتر ، ولی بهتر ،
این یک فن یک تمرین یک مهارته ک هر روز کمی بهتر کمی بهتر رو ادامه بدیم.
این فایل اونجایی استاد در مورد غذا خوردن مثال زد و گفت باید همیشه رو خودمون کار کنیم ، اونجا دقیقا دیدم که اینه باید هر روز کمی بهتر باشم . هر روز باید کار کنم ، نباید وقتی پیشرفتها اومد متوقف بشم .
من ایرادی قبلا داشتم این بود ،
یه مدت کمی بهتر کمی بهتر میرفتم جلو ، بعد یهویی متوقف میکردم ، و از اونجایی که باورهای مخرب خیلی خوب از قدیم در ذهن ما جا دارند ، با کمترین توقف یا عدم تحرک مناسب فورا همشون برمیگردن ، در نتیجه اینبار با این درس بزرگ از شکستهای قبلی ام دارم پیش میرم و شکر خدا تا الان خیلی خوب دارم میرم جلو .
سلام به استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته عزیز و بچهای خانه تکانی
گام شانزدهم – بهبود عملکرد یک روند دائمی است
این فایل اگاهیی های داره که باید بارها تکرار بشه از جنبه ها خونده و شنیده بشه.
پس منم با توجه به درک امروز مینویسم
وقتی رفتم امیدیه و تازه تمریناتم اونجا شروع کرده بودم توی فایل راه اجابت دعا توی کامنتم اشاره کردم که رفتم یه سالن و شهری که هیچ کس اونجا نمیشناختم و همه چیز جدید بود
از شهر تا سالن و ادمهای اونجا که همرو برای اولین بار میدیدم دلیل رفتنم اونجا این بود که هر بار میرفتم سالن شهرمون و اینا به یه بهانه ای میخواستن فوتسال سرش بزنن
نگهبان میگفت والیبال، هندبال کلاس هاش هست ولی فوتسال رو میخواستن یه جوری بیخیال شن نمیدونم حالا مشکلشون چی بود
یکممم شرایطم یکنواخت بود یعنی همیشه پول داشتم شهر خودم روزانه تردد داشتم درصد زیادی بلدش بودم ، هرموقع میخواستم پیام میدادم میرفتم سر تمرین نه کارتی نه از اول شهریه ای نه چون بالاخره منگ میشناختن و مربی هم تیمی خودم توی بوده سالهای قبل
خلاصه من اقدام کردم رفتم این شهر، شهری که جفت شهر من بود ولی کاملا ناشناخته بود برام
وقتی وارد شدم بچها خیلی خوب بودن لدت بردم از اینکه با اینکه غریبه هستم و خودمم هیچی نمیدونستم از اونجا ولی باهام دست دادن و صحبت میکردن و.. حتی روز اول مربی اسمم بلد بود حتی یکی از دفتر دارهای اونجا که هفته های قبل ترش وقتی برای کلاس و اشنایی رفته بودم باهام تخص بود اینبار اصلا اون ادم نبود اصلا
اما یه چیزی اونجا منو متوجه کرد و اذیتم میکردم اونم جواب پس دادن برای اینکه چرا اومدم اونجا همه چیز خوب بود تمرینات عالی اصلا حس نکردم که مثلا ازشون جدا هم و هیچ ارتباطی حس نمیکنم
ولی اینکه چرا شهر خودم رها کردم اومدم اینجا
این خیلی اذیتم میکرد و بهم یه حس خود خوری میداد احساس میکردم این موضوع مثل بادکنک توی وجودم داره بزرگ بزرگ میشه اخر سرم ترکید و من نرفتم
خانم مکطا زاده عزیز که روز اول با من تخص بود خیلی منو سعی میکرد ارام کنه میگفت مریم این خانم که این حرف زده اصلا منظوری نداشت اتفاقا خودش وقتی فهمید چالش هاتو گفت بهش کمک کنیم اب بهم داد ولی من نتونستم بپذیرم که یه نفر بخواد بدون پروا دخالت کنه در مسیر من و بخواد سر در بیاره
منم بهشون گفتم با این اوصاف من بمونم یا برم محکم گفتم چون بهم گفت میتونم نذارم بیای کلاس منم. گفتم. خوب تو که مسئولی بگو بیام یا نیام
این راز موند حتی پدر و مادرمم نفهمیدن چرا من دیگه الان نمیرم تمرین اونجا چون قرار نیست به همه توضیح بدم
یاد تمرین میوفتم دلم تنگ میشه گاهی ولی باید این ضعف ها رو تغییر بدم
باید تغییر کنم
اگر اونجا نمیرفتم متوجه این ایراد این نشتی این مقاومت درونم نمیشدم
من از توضیح دادن درمورد علت کارام به دیگران مقاومت دارم چون نمیخوام بپذیرم این ایراد شخصیتی رو توی وجودم میترسم
از اون طرفم وقتی باهاش برخوزد میکنم تغییرش نمیدم
خیلی خوب شد که رفتم امیدیه، اگر نمیرفتم با این قضیه برخوزد نمیکردم
اگر نمیرفتم میموندم مثل بقیه بچها که میترسن پاشون از این شهر بیرون بذارن یه قدم
میموندم توی ضعف هام
اصولا یه تیم موفق تیمیه وقتی به چالشب میخوره توی زمین همون لحظه باید بتونه متوجه مسیرش بشه و نتیجه تغییر بده
شاید با تکرار همون سیستم ولی تغییر تفکر
شاید با تغییر ترکیب
شاید با تعویض بازیکن
که البته این دو مورد اخرم نتیجه تغییر تفکر مربی خواهد بود
چقدر حاضری و جرئت مواجه با ضعف های شخصیتیت داری؟
من میترسیدم اینو بگم چون توی فایل راه اجابت دعا درموردش نوشته بودم توی مسیرش نشونه دیده بودم که تایید میکرد
اما در ادامه فهمیدم باید برگردم شهرم و روی خودم کار کنم روی شخصیتم کار کنم
بسپرم به خدا این تغییر رو که اینم لازمش ادامه و تکرار قدم های هر روزس
توی بحث مهارت الان چیزی که توش بهترین مهارت دارم روپایی زدنه چون حتی با قطع وصل شدن هام ولی باز این کار تمرین کردم حالا درسته توی این بازه طولانی میتونستم خیل بهتر باشم و رکوردم بیشتر باشه الان مهارتش دارم و میتونم هر بار بیشتر بیشتر تمرین کنم و توش بهتر بشم
من دقیقا جز اون دست ادمهایی هستم که عمل میکنه ولی در جهت نادرست
اینم بخاطر اینکه بجای اینکه تمرکزم روی هدفم باشه تمرکز 100 درصد روی هدفم فقط باشه دنبال یه سری هدف های دیگم که انرژی و انگیزه منو میگیره شور و شوق و عشق توی کارم ازم میگیره و باید این انرژی اصلاحش کنم باید هرس کنم کانون توجهمو یه سری تغییرات توی شخصیتم ایجاد کنم که قدرت و انرژی که دارم خرج هدفم بشه خرج مسیر آرزوهام بشه نه توی مسیری که مقصد من نیست و مقصدش اغلب ناکجا اباده
سلام استاد عزیز و دوستان توحیدی سایت استاد عباسمنش….
خدایا شکرت برای همه چی …
چققد جالب بود این فایل یعنی قربون خدا برم قشنگ میدونه چه روزی باید چه فایلی گوش بدی و هدایتت میکنه به همون سمت ….
من یه تریدرم که خب توی کامنتایی که گذاشتم گفتم سه ساله داشتم با روان خودم بازی میکردم و یه جایى تو ترید کردن رسیده بودم که براى هر معامله دست به دعا میشدم وفکر میکردم با دعا ونماز خوندن و… میتونم به سوددهى برسم ولى اتفاقى که مى افتاد این بود که یا همش درجا میزدم یا ضرر میکردم جالبیش این بود که استراتژی معاملاتى خیلى خوبى داشتم ولى حسابم رشد نمیکرد دلیلش چند تا چیز مهم بود که نمیخواستم هیچ رقمه قبول کنم که مقصر خودم هستم ….یکیش این بود که ژورنال نداشتم تا بدونم موفقیتهام و شکست هام چجوری بوده که ازشون درس بگیرم و دیگه این بود که توى تحلیل کردن تنبلى میکردم و میخواستم فقط هرجورى شده یه پولى از مارکت بکشم بیرون بدون اینکه بخوام بهاش رو بپردازم یا تلاش بیشترى کنم و تکاملم رو طی کنم میخواستم یه دفه به قله برسم … همین هم باعث شده بود معاملات هیجانى بزنم و بعد وقتى میره تو ضرر دست به دعا بشم. نمیرفتم درست و حسابى بک تست و فوروارد تست بزنم و به یه جایى رسیدم که حس میکردم من آدم این کار نیستم با اینکه عاشق کارم هستم و دیگه واقعا داشتم نابود میشدم …. این وضعیت براى من سه سال طول کشید و تا اینکه فهمیدم به جاى اینکه همش بشینم و منتظر باشم تا خدا نجاتم بده وضرر نکنم ، خودم باید دست به کار بشم. خدا قبلا بارها و بارها نشونه ها رو برام فرستاده بود که چجوری میتونم به سوددهى برسم و اینقدر معاملات الکى و هیجانی نزنم اما من چشمام نمی دید انگاری کور شده بودم حریص بودم وفقط میخواستم بدون هیچ تلاش اضافه اى به درامد بالا برسم ولى نشدنى بود وتاوانش فقط وفقط رسیدن به مرز فروپاشى روانى بود و تاوان بدترش نابود کردن چندتا حساب معاملاتیم بود.
چون نمیخواستم بهاى موفقیت رو بپردازم و میخواستم بدون تلاش و بدون تمرکز به سوددهى برسم…. تا اینکه خدا بعد از درخواست عاجزانه و کمک و هدایت خواستن ازش منو رسوند به سایت استاد عباسمنش….. و من که نمیتونستم حتی لحظه ای بازار رو رها کنم چند هفته است از بازار فاصله گرفتم و الان دو روزه مجدد وارد بازار شدم و یه چیزایی الان از بازار می بینم که اون موقع اصلا نمی دیدمش دیگه عجله ندارم – دیگه استرس وحشتناک اون موقع رو ندارم – مدیریت سرمایه رو دقیق رعایت میکنم – با وسواس وارد معامله میشم که اگه حتی استاپ شد دلم نسوزه و بدونم رو پلن و استراتژی بود که داشتم و برام مهم نیست … ژورنال نویسی دارم که به چه دلایل سود شد و به چه دلیل ضرر شد …..و خدا یه بنده ی خوبشو هم سر راهم گذاشته که ایشون نکات ریز رو دونه دونه میگن که آدم بیشتر عاشق مارکت میشه …..چون دیگه میفهمی بازارو و با دلیل و برهان معامله میزنی ……..و هدایتهای خدا برای من شروع شده …یه چیزهای ساده ای رو الان می بینم که اون موقع اصلا نمی دیدم خیییلی جالبه برام !!!!!!!!
خدای قشنگم هیچگاه در مسیر خواسته ام کوتاه نیومدم و برای رسیدن به خواسته ام بود که جنگیدن را یاد گرفتم. اما هیچکدوم از جنگ هایی که شروع میکنم، بدون حضور تو پیروزی نخواهند داشت. و حالا نبرد دیگری برای خواسته هایم دارم، خدای مهربونم روی همراهی ات در این نبرد حساب باز کردم…..
از خدا میخوام هدایتم کنه و هیچوقت رهام نکنه من خدارو باور کردم بهش ایمان دارم و دعا میکنم دیگه هیچوقت گمراه نشم و خود خدا کمکم کنه راه درست رو بهم نشون بده ….. إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ … اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ…..
زندگی من یک رنگ داشت اما از وقتی خدا را شناختم، رنگین کمانی از همه رنگ ها شد. خدایا، به اندازه تمام رنگ های جهان که بی نهایت زیاد هستن عاشقتم..
برای همه دوستانم آرزوی آرامش و سلامتی و ثروت و فراوانی دارم …. در پناه خدا……
من تلاش هایی که داشتم بر پایه احساس عدم لیاقت بوده ، به همین خاطر نتیجه بخش نبوده .. بارها هم شده که توهم زدم و هیچکاری نکردم.. ولی بیشتر به این دلیل بوده که هر چی تلاش کردم نتیجه نداده ,, اخرش به خودم گفتم بشینم خونه بخوابم و توهم بزنم راحتترم !! وگرنه بر ترس هام غلبه میکنم ولی اصلا هیچ نتیجه ای ازشون نمیگیزم که دلیلش احساس عدم لیاقته که توی کشف قوانین بهش زسیدم که این باوره مسیر رو بزام ناهموار کرده …البته یه چند وقتیه که دارم حس میکنم انگار کارام داره راحتتر پیش میزه ،، اونم به دلیل کار کردن روی دوره ی کشف قوانین زندگی بودش.. مثلا ترجمه دانشنامم رو گرفتم که توی کامنت های قبلی راجبش حرف زدم و این کخ یه ایده توی ذهنم اومد که بزو دانشنامت رو ترجمه کن ،، من اصلااا کلا دانشنامم رو فراموش کرده بودما و مربوط به سال ها قبله و کلا بی استفاده شده بود.. ولی روی دوره ها که کار کردم یهو یه ایده اومد که برو ترجمه کن و منم انجامش دادم و کلی چیز جدید هم یاد گرفتم و خوبیش این بود که چون روی کشف قوانین کاردکردم ،، دیگه مقاومتی برای ترجمه دانشنامم نداشتم و انجامش دادم وگفتم چشم !! .. حالا اینکه که چرا این ایده به من داده شده من نمیدونم ولی خدا رو شکر انجامش دادم و اماده شدم .. یهو دیدی یه دری باز شد و تونستم مهاجرت کنم به یه کشور دیگه ،، پس بذار امادش باشم و اون وقت در حسرت نمونم که عهههه چرا گوش نکردما !!! و کارها چقدرررر راحت پیش رفتا !!!
من خیلی دوست دارم مهاجرت کنم امریکا ،، و عجله ای هم براش ندارم ولی میدونم به موقعش من حتما به امریکا مهاجرت میکنم .. فقط یه سری ترمز دارم که مربوط به بحث اخساس لیاقته که اونا درست بشن من حتما به امریکا مهاجرت میکنم ،، خیلی نگران تنهایی و غربت و این داستانا نیستم و نگران قوانین حکومتی هم نیستم چون میدونم خدا خواستم زو مهر تایید زده ،، فقط نگرانیم پوله !!! مثلا یکی از باورهایی که اجازه نمیده من مهاجرت کنم اینه که فکر میکنم باید از صبح تا شب زجر بکشم و کار سخت انجام بدم تا پول درارم و اونجا باید در به دری کنم و کارتون خوابی کنم و توی پارکا بخوابم !! این لامصبه که نمیذاره مهاجرت کنم ،، حالا هر چی هم روی مهارتم کار میکنم همش توی ذهنم این هست که اینا به دزد نمیخوزه !!
و گرنه اگر حس لیاقت واقعی داشته باشم ،، میگم نه بابا کارتون خوابی چرا اخههههه ؟؟!!! مگه مازوخیسم داری خخخخ .. . بلکه میگم خب خدا کمکم میکنه کار خوب و خونه و همه چیز برام مهیا و هموار میشه و من اون وقت توی شهر غریب یا کشور غریب کلی قراره لذت ببزم و تجربه های متنوع داشته باشم و زبان انگلیسی یاد میگیرم و دوستای خوب و باحال پیدا میکنم.
یه چالش جدید هم که بزای خودم درست کزدم اینه که هر روز طبق برنامه ریزی اون اپلیکیشنی که روی گوشیم هست دارم زبان انگلیسی تمرین میکنم.
خیلی هم درگیز گذشته هستم ولی باید فراموش کنم و بدونم که فکر کردن به گذشته فقط من رو بیشتر اسیر میکنه و باید موفقیت هایی که به دست اوردم رو با خودم مرور کنم . چون به طور کامل نا امید شدم و موضوع مورد علاقم رو تقر یبا رها کردم . مدت زیادیه سرگردان و بی هدف زندگی میکنم..
از خدا میخوام هدایتم کنه به راه راست و نه گمراهان و نه غضب شدگان ..
خب اینم از رد پای من از گام شانزدهم ،، خدایا کمکم کن گام ها رو تا انتها بردارم.
سلام
قدم16-
ما بعضی وقتا دوست نداریم به حرف کسی که بهتر از ما بلده گوش کنیم و خودمون رو بسپاریم مثل وقتی که میریم باشگاه و چیزی که مربی گفته رو دستکاری میکنیم چون دوست داریم طبق پیش فرض هامون عمل کنیم. بعد میگیم مربی برنامه بد داده در صورتی که ما خودمون اون برنامه رو به شکلی که دوست داشتیم انجام دادیم نه به شکلی که باید.
عمل کردن: بعضی ها کار میکنن ، قدم برمیدارن ، هدف دارن اما سطلشون سوراخه و در مسیر مقاومت حرکت میکنن . مثل کسی که میخواد بره به سمت شمال و فعالانه داره میدوه و فعالیت میکنه اما مسیرش جاده ایه که به سمت جنوب میره، به سمت خلاف هدفش حرکت میکنه و میگه من که دارم میدوم چرا نمیرسم؟ اونا باید روی باورهاشون کار کنن؛ روی بحث توحید و عمل به الهامات و…
اما بعضی افراد هستند که هیچ کاری انجام نمیدن هیچ قدمی بر نمیدارن و میگن من دارم روی باورهام کار میکنم ، من با خدا قول و قرار دارم ، با خدا راز و نیاز کردم ، من دارم تجسم میکنم ، خدا خودش میتونه یک شبه زندگی منو بهشت کنه…
تمرکز بیشتر روی بیرون از خودشونه.
ولی مسیر درست اینه:
اول دنبال علایقت بری.
دوم کسب مهارت در مسیر علایق
هر روز کار کردن و بهتر و بهتر شدن توی اون کار
ولی باید این سوال ها رو از خودمون بپرسیم؛
برنامه روزانه ات چیه؟
برای اهدافت چه حرکتی کردی؟
چه برنامه هایی داری؟
چطور دنبال علایقت رفتی؟
چطور استاندارد های خودت رو بردی بالا؟
چطور مهارت هات رو بیشتر کردی؟
…….
افزایش مهارت در مسیر علاقه
یه ایده کوچک توی مسیر چه جواب بده چه نده استاد قدمش رو برمیداره چون اگه جواب بده که عالیه اگر جواب نده یه درسی توش بوده که بزرگ ترشون کرده .
هر روز یه تصمیمی بگیریم و بهش عمل کنیم.
خدا به ما میگه چطور عمل کنیم نه اینکه خودش بیاد جای ما عمل کنه.
حتی پیامبر ها هم عمل کردن و این طوری نبوده که بگن ما پیامبریم خدا خودش کارا رو انجام میده؛ نوح کشتی ساخت ، ابراهیم بت ها رو شکست ، پیامبر خودش میرفت جنگ و سالی یک ماه میرفت توی غار .
به جای 20 دقیقه تجسم ، 20 دقیقه روی مهارت هات ، روی شجاعتت ، روی اعتماد به نفست کار کن.
باید بری تو دل ترس هات.
مراقبه: کنترل ذهن / در لحظه حال زندگی کردن ، افکار بیماری زا رو دور کنی و بهشون توجه نکنی ، فکر 5 سال آینده چه کاری انجام بدی هم بریز دور.
سرمایه گذاری روی خودمون بکنیم.
مقایسه: باید بین خودمون و گذشته خودمون باشه.
هیچ چیز جدیدی نیست. همون قوانین رو باید بهتر و بهتر کار کنیم و بهتر شیم.
مهاجرت: حرکت از جایی که نقطه امن شده و روزمرگی داره وارد زندگیت میشه به جایی که قراره اونجا روی ترس های جدیدت پا بگذاری و پیشرفت کنی.
مهاجرت یعنی استفادا از پتانسیل ها در مسیر بهبود.
خدایا شکرت
ممنونم استاد
به نام خدای فراوانی
شصدو چهارمین تعهد
نکات کلیدی
1: تمرین کردن اصل (توحید توکل تصمیم گرفتن شجاعت ایمان کنترل ذهن )
2: رفتن تو دل ترسها و غلبه بر ترسها که باعث میشه پله پله اعتماد به نفسم بهتر و بیشتر بشه
3: حرکت کردن قدم برداشتن و رفتن تو دل ناشناخته ها
4: اولویتم غلبه بر ترس هام باشه
5: همیشه باید از منطقه امنم بیرون بیام تا از پتانسیل های پنهانم که در شرایط عادی مشخص نمیشه و به واسطه خروج از منطقه امن ظاهر میشه استفاده کنم
خدایا هدایتم کن و ایمانمو به خودت قوی کن امین
به نام خداوند بخشنده و مهربان
خدارو شکر من مدت دو هفته هست که دارم
روی خودم کار میکنم و هر روز بهتر از روز قبل
اتفاق میافتد واقعاً احساس خوب اتفاقات خوب
به همراه خودش میاره و من بابت تمامی این
اتفاقات عالی از خداوند سپاسگزارم و از استاد
عباس منش عزیزم و همسر محترمشان و شما
دوستان عزیزم کمال تشکر رو دارم که منو با
تجربه خودتون به آرامش دعوت کردید
از خداوند متعال درخواست میکنم هر آنچه را که
میخواهید برایتان فراهم کند
در پناه حق شاد و سلامت و ثروتمند باشید
به نام پروردگار جهانیان که هر آنچه دارم از آن اوست
ردپای گام 16 پروژه خانه تکانی ذهن
سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و بانو شایسته مهربان و دوستان هم مسیر
درک و ایمان کامل به قانون تکامل و فرآیند بهبود مستمر یکی از رمزهای استمرار در مسیر پیشرفت و رشد فردی هست. خود من هرجا قانون تکامل و بهبود تدریجی رو فراموش کردم دچار اضطراب و شتابزدگی شدم و این اضطراب و عجله باعث ناامیدی از ادامه مسیر و توقف کامل ام شده است. همواره باید یادم باشه که رشد حاصل یک فرآیند تدریجی و نرم نرم هست و باید از مسیر رشدم لذت ببرم و تنها کاری که باید انجام بدم ادامه دادن ادامه دادن و ادامه دادن هست.
از خداوند متعال برای خودم و همه دوستان هم مسیر ثابت قدمی و استمرار داشتن در این مسیر الهی را خواستارم.
در پناه الله مهربان و هدایتگر
به نام الله هدایتگر
خدایاهرانچه که دارم ازان توست وازتوبه من رسیده است
سلام دوستان
من باوردارم که تمام اتفاقات زندگی من به خاطرافکاروباورهاوفرکانس هایی هست که به جهان هستی ارسال میکنم الهی شکرت
گام شانزدهم
منم یک مدتی فکرمیکردم روی باورهام کارکنم وتجسم کنم پول میادسمتم ولی اینجورنیست
توبایدبه ایده هایی که خداوندبهت میگه عمل کنی وجسارت به خرج بدی وبری تودل ترس هات
حضرت ابراهیم رفت تودل اتش ونترسیدچون میدونست خداازاون مراقبت میکنه
ایده هاتواجراکن حتی اکرجواب ندن بعدتودل مسیربهت جواب هاگفته میشه
خیلی هاهستندمثل خودمن که قلاخیلی صبح تاشب تلاش میکردن امادریغ ازیک درامد
چون باورهام اصلادرست نبودولی الان بهترشده
به میزانی که به فراوانی جهان وتوحیدی بودن باورکردم درامدمن هم افزایش پیداکردواین تصاعدیه ویک دفه میبینی رشدعظیمی تودرامدت به وجوداومد
به جای نشستن توی خونه وتجسم کردن برم مهارت کسب کنم توزمینه علایق خودم وحرکت کنم وثروت واردزندگی من میشه
شمایک فن روعالی یادبگیرواونوهرروزبهتروبهترانجام بده مثل اصل خارپشتی که استادگفتندواون کنترل ذهنه
ازهرچی میترسی بروتودلش
تاریکی
صحبت درجمع
شناکردن
رانندگی کردن
شروع یک کسبوکار
رفتن به یک فضای جدید
پختن غذای جدید
خداوندحامی وهدایتگرتوست اینوبدون که دوست داره وعاشقته ومیخوادتوبه همه ارزوهات برسی
خدایاهرانچه که دارم ازان توست وازتوبه من رسیده است
خدایاکمکم کن عملگراترشوم ووروی خودم وتوانایی هام سرمایه گزاری کنم وبرم تودل ترس هام
شادوموفق باشید
احمدفردوسی
به نام خداوسلام به خدایی که ازپله ومداراول اول روزشماررهبری کردکه به91مین پله ومدارآوردبالادمت گرم خدا.
سلام استادجون و مریم جون که این دوره ی 365روزه تویکسال روبرام طراحی کردین ازکامنت نوشتن که هرروزمتن جدیدبایدبذاری!یاکامنتهایی که عزیزان مدلِ کتاب ازخودشون ازدل نوشتن وتازه ودست نخورده به دستم میرسه ومطالعه میکنم لذت میبرم دم همه ی نویسنده هایی که ازاعماق وجودوقت میذارن ازپیش رفتهاشون، اونقدرعزت نفس پیداکردن که ازدرجازدنهاوپست رفتهاشونم تعریف میکنندکه درس عبرت برای کل خانواده ی صمیمی سایت باشه. دعای خیرم بدرقه ی راهتون باد.
اومدم ازامروزم براتون بگم خدایاشکرت که به من برکت دادی من سحری که بیدارشدم بعدازنمازخیلی بیداربودم فقط باسایتم ودیرخوابم بردبیدارشدم نمازظهربودخواندم آماده شدم دوش بگیرم الخیروفی ماوقع برق قطع شدرفتم پیاده روی بابیشتررهگذرها سلام وروزبخیرداشتم،یک کافی شاپ نزدیک خونه افتتاح شده بودرفتم داخل باریستاخانم جوانی بودخیرومقدم گفتن بفرمائیدخانم. گفتم اومدم بهتون تبریک بگم!و6الی7تاپسرهای مؤدب نشسته بودن یکی شون سرپاایستاده بودوقتی سلام کردم همشون محوسلام من شدن که اون جوان سرپابودسریع خودشوکنارکشیدودوستانش ازش دعوت کردن بنشین!
آره استادلیلاجان آماده ی پیام بازرگانی بود.اوستادانگاراون جونهافقط اومده بودن به صحبتهای من گوش کنندهمه چشمها ذُل زده توچشمای من وسرپاگوش ،مثل سربازهاخبردار،منم کوتاه وگزیده چندکلمه گفتم :هم من وهم اونامشخص بودحال کردیم وهمیشه براهمه دعای خیرهم میکنم.وتومصیرکافی شاپهای دیگه هم بودباصدای بلندسلام میکردم ودست تکون میدادم بالبخندبچه ها هم پاسخهای قشنگی میدن باجونهاپیام بازرگانی خیلی حال میده!امتحان کنین.
استادمن ازوقتی باشماآشناشدم الان600روزه عضوسایتم درسته اولش من نمیدونستم چطورکامنت بذارم وفقط میخوندم ودوره قانون سلامتی روتهیه کردم ولی به هردلیلی فقط یک ماه انجام شدوالان هم هیچ قولی نمیدم تاوقتش بشه که بدون هیچ دو،دوتابتونم عمل کنم وقانون سلامتی رواجراکنم!من اصلا اهل کتاب خوندن نیستم !ترجیح میدم یعنی واقعادوست دارم کسی کتاب روبخونه برام خلاصه شوبگه خیلی لذت میبرم.
اگه هرچیزی رودوباربخونم برام تکراری میشه اصلا لذت بخش نیست!فقط تنهاترین کتابی که خوندم قرآن بوده وهروقت خواندم قبل از آشنایی باقانون جذب وبعدازآشنایی باقانون جذب تکراری نبوده وفقط فکرمیکردم فقط زمان پیغمبرمشرکین وکافرین به مکه وبعدهم کشورهای غربی واروپایی غیرازایران که مسلمانیم همه بدهستن فقط ماخوبیم وخداهرکه راخواهدروزی بی حساب دهد منم میگفتم هرکه راخواهدکه پیغمبرواهل بیتش بودن اینجورافکارداشتم!مزخرف ولی گناه من این وسط چی بودکه اونقدراززندگی عقب بمونم وخدایابرکت به زمانم بده که به دنیالذتهای دنیوی درمشیت الهی وراه مستقیم روداشته باشم ومیخوام ازاین جمله درک وفهمم ونتیجه ام رالمس کنم. وبعدازپیاده روی به سمت خانه یک آقایی نون سنگک ومیوه و تخم مرغ دستش بودسلام وخداقوت گفتم: خیلی باعزت بودجوابِ باکلاس دادتعارف نون داغ کردومن یک تکه ازنون براافطارم برداشتم ودم افطارخیلی براهمه دعاکردم بنده ی خدا تعارف کردجایی میرین وسیله هست برسونمتون تشکرکردم گفتم پیادهروی میکنم به خانه رسیدم تمرین شکرگذاری رونوشتم برقهااومدحمام رفتم لباسهاموشُستم اومدم یک عالمه تاافطاروقت داشتم گفتم خدایاشکرت اینم برکت درزمان ولی من خیلی ازخداتوقع دارم برکت درتمام ابعادخوب رو داشته باشیم.
من توی سایت بلدنیستم که شماکی لایومیذارین یافایلهای جدیددارین فقط توهمین تمرین روزشمارم نمیدونم به جاهای دیگرسایت که برنامه ی جدیدی دارین چطورخبرداربشم چون ذهنم میگه توسرت به اینجابندِبقیه جلورفتندودارم جهادروادامه میدم میگم کُفاری که زمان پیغمبرشمشیربدست بودن ،الان هم همین ذهن من شمشیربدسته روبروم تاخت وتازداره!خدایا. تورابه جاه وجلالت کمکم کن آشغالهای زیرمیزروبیرون بکشم 1سلامتی2روابط سالم وعالی باخودم،خودت،اطرافیانم،طبیعت 3_پولسازی که این 3گزینه واجبترینهاس توزندگی هدفمندانه ام یکباراومدم تواین زندگی بهترین تجارب رومیخوام یعنی حقِ من اینه که به سادگی هم خانم خانه باشم وهم ثروتمندباشم چون ازبچگی پدرومادرمن مثل هرپدرمادردیگه ی روستایی نبودن ازبچه هاشون کاربکشن به خصوص، به خصوص، به خصوص منوخواهرم که کوچک خانواده بودیم منم که ازهمه کوچکتربودم خیلی همه چیزبه راحتی داشتم البته بازحمات کشیدنهای مادرم !خدایاروحش راشادبگردان آمین .
خدایاشکرت به خاطراستادومریم جون وسایت.
خدایاشکرت به خاطرسایتی که بوی بهشت ورنگ بهشت داردکه دوستان مدام تواین بهشت ازاعمال صادقانه ی خودشون کتابهای رنگ وبه رنگ چاپ میکنن ازهرسرونفسی یک مدل تجربه وراهنمایی میشوم خدایاشکرت.
خدایاشکرت بابت اینترنت وبابت وایفای خونه مون.
خدایاشکرت بابت این خونه وصاحب خونه وهمسایه ها ومحله بی نظیرشیک وباکلاس به خداخیلی حال وهوای عالی وآدمهای لاکچری داره .
به قول قرآن شیطان ازخداخواست امانش دهدتاوقتی انسان هست از4طرف محاصرش کنه خخخخخخخ!
خدایاشکرت که این محله به هرطرف میروی محاصرهه شده ایم ازوفورفراوانی ثروت وخیلی این محله به حاله دیشب دخترخواهرم میگفت:ازخونمون باماشین میام ماشنموتوهمین میلانها میزارم ازاین پل تااون پل پیاده میرم برمیگردم باماشین میرم خونه.خدایاشکرت که ماروبه این خانه هدایت کردی چقدربامزه هدایت کردظاهری خیلی بدداشت!ولی این شدکه میشنویدعالیه!بازتویک کامنت ازهدایت این خونه براتون مینویسم انشاالله. عاشق همه شماهستم سپاسگذارم که دلنوشته لیلاجان روخوندین.
بنام خدا
سلام
روز 90 سفر .
درود ها بر استاد عزیزم
خیلی متشکرم از شما برای این دوره های عالی و این فایلهای عالی و این شیوه ای که ارائه میکنید ، من در روز 90 سفر هستم .
خدای من دیگه تعجب نمیکنم از این همزمانی های فایلها با مواردی که در روز درگیر هستم و ارتباط فایلها به گونه ای که انگار من زنگ زدم با استاد دارم تلفنی صحبت میکنم ،
این واقعا واسم جذاب هست و خیلی خداروشکر میکنم که داره هر لحظه منو هدایت میکنه ، یبار از طریق سایت و حرفای شما یبار با صدایی خاص یا دیالوگی یا نشونه ای ، خلاصه این روزا چیزی که قطعی واسم مشخصه اینه ک من به لطف خدا دارم هر روز بهتر میشم کمی بهتر ، ولی بهتر ،
این یک فن یک تمرین یک مهارته ک هر روز کمی بهتر کمی بهتر رو ادامه بدیم.
این فایل اونجایی استاد در مورد غذا خوردن مثال زد و گفت باید همیشه رو خودمون کار کنیم ، اونجا دقیقا دیدم که اینه باید هر روز کمی بهتر باشم . هر روز باید کار کنم ، نباید وقتی پیشرفتها اومد متوقف بشم .
من ایرادی قبلا داشتم این بود ،
یه مدت کمی بهتر کمی بهتر میرفتم جلو ، بعد یهویی متوقف میکردم ، و از اونجایی که باورهای مخرب خیلی خوب از قدیم در ذهن ما جا دارند ، با کمترین توقف یا عدم تحرک مناسب فورا همشون برمیگردن ، در نتیجه اینبار با این درس بزرگ از شکستهای قبلی ام دارم پیش میرم و شکر خدا تا الان خیلی خوب دارم میرم جلو .
از شما برای فایلهای خوبتون بسیار سپاسگزارم
به نام خدا
سلام به استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته عزیز و بچهای خانه تکانی
گام شانزدهم – بهبود عملکرد یک روند دائمی است
این فایل اگاهیی های داره که باید بارها تکرار بشه از جنبه ها خونده و شنیده بشه.
پس منم با توجه به درک امروز مینویسم
وقتی رفتم امیدیه و تازه تمریناتم اونجا شروع کرده بودم توی فایل راه اجابت دعا توی کامنتم اشاره کردم که رفتم یه سالن و شهری که هیچ کس اونجا نمیشناختم و همه چیز جدید بود
از شهر تا سالن و ادمهای اونجا که همرو برای اولین بار میدیدم دلیل رفتنم اونجا این بود که هر بار میرفتم سالن شهرمون و اینا به یه بهانه ای میخواستن فوتسال سرش بزنن
نگهبان میگفت والیبال، هندبال کلاس هاش هست ولی فوتسال رو میخواستن یه جوری بیخیال شن نمیدونم حالا مشکلشون چی بود
یکممم شرایطم یکنواخت بود یعنی همیشه پول داشتم شهر خودم روزانه تردد داشتم درصد زیادی بلدش بودم ، هرموقع میخواستم پیام میدادم میرفتم سر تمرین نه کارتی نه از اول شهریه ای نه چون بالاخره منگ میشناختن و مربی هم تیمی خودم توی بوده سالهای قبل
خلاصه من اقدام کردم رفتم این شهر، شهری که جفت شهر من بود ولی کاملا ناشناخته بود برام
وقتی وارد شدم بچها خیلی خوب بودن لدت بردم از اینکه با اینکه غریبه هستم و خودمم هیچی نمیدونستم از اونجا ولی باهام دست دادن و صحبت میکردن و.. حتی روز اول مربی اسمم بلد بود حتی یکی از دفتر دارهای اونجا که هفته های قبل ترش وقتی برای کلاس و اشنایی رفته بودم باهام تخص بود اینبار اصلا اون ادم نبود اصلا
اما یه چیزی اونجا منو متوجه کرد و اذیتم میکردم اونم جواب پس دادن برای اینکه چرا اومدم اونجا همه چیز خوب بود تمرینات عالی اصلا حس نکردم که مثلا ازشون جدا هم و هیچ ارتباطی حس نمیکنم
ولی اینکه چرا شهر خودم رها کردم اومدم اینجا
این خیلی اذیتم میکرد و بهم یه حس خود خوری میداد احساس میکردم این موضوع مثل بادکنک توی وجودم داره بزرگ بزرگ میشه اخر سرم ترکید و من نرفتم
خانم مکطا زاده عزیز که روز اول با من تخص بود خیلی منو سعی میکرد ارام کنه میگفت مریم این خانم که این حرف زده اصلا منظوری نداشت اتفاقا خودش وقتی فهمید چالش هاتو گفت بهش کمک کنیم اب بهم داد ولی من نتونستم بپذیرم که یه نفر بخواد بدون پروا دخالت کنه در مسیر من و بخواد سر در بیاره
منم بهشون گفتم با این اوصاف من بمونم یا برم محکم گفتم چون بهم گفت میتونم نذارم بیای کلاس منم. گفتم. خوب تو که مسئولی بگو بیام یا نیام
اونم گفت نیا و. منم رفتم گفتم اینجا نشد جاهای دیگه هست
این راز موند حتی پدر و مادرمم نفهمیدن چرا من دیگه الان نمیرم تمرین اونجا چون قرار نیست به همه توضیح بدم
یاد تمرین میوفتم دلم تنگ میشه گاهی ولی باید این ضعف ها رو تغییر بدم
باید تغییر کنم
اگر اونجا نمیرفتم متوجه این ایراد این نشتی این مقاومت درونم نمیشدم
من از توضیح دادن درمورد علت کارام به دیگران مقاومت دارم چون نمیخوام بپذیرم این ایراد شخصیتی رو توی وجودم میترسم
از اون طرفم وقتی باهاش برخوزد میکنم تغییرش نمیدم
خیلی خوب شد که رفتم امیدیه، اگر نمیرفتم با این قضیه برخوزد نمیکردم
اگر نمیرفتم میموندم مثل بقیه بچها که میترسن پاشون از این شهر بیرون بذارن یه قدم
میموندم توی ضعف هام
اصولا یه تیم موفق تیمیه وقتی به چالشب میخوره توی زمین همون لحظه باید بتونه متوجه مسیرش بشه و نتیجه تغییر بده
شاید با تکرار همون سیستم ولی تغییر تفکر
شاید با تغییر ترکیب
شاید با تعویض بازیکن
که البته این دو مورد اخرم نتیجه تغییر تفکر مربی خواهد بود
چقدر حاضری و جرئت مواجه با ضعف های شخصیتیت داری؟
من میترسیدم اینو بگم چون توی فایل راه اجابت دعا درموردش نوشته بودم توی مسیرش نشونه دیده بودم که تایید میکرد
اما در ادامه فهمیدم باید برگردم شهرم و روی خودم کار کنم روی شخصیتم کار کنم
بسپرم به خدا این تغییر رو که اینم لازمش ادامه و تکرار قدم های هر روزس
توی بحث مهارت الان چیزی که توش بهترین مهارت دارم روپایی زدنه چون حتی با قطع وصل شدن هام ولی باز این کار تمرین کردم حالا درسته توی این بازه طولانی میتونستم خیل بهتر باشم و رکوردم بیشتر باشه الان مهارتش دارم و میتونم هر بار بیشتر بیشتر تمرین کنم و توش بهتر بشم
من دقیقا جز اون دست ادمهایی هستم که عمل میکنه ولی در جهت نادرست
اینم بخاطر اینکه بجای اینکه تمرکزم روی هدفم باشه تمرکز 100 درصد روی هدفم فقط باشه دنبال یه سری هدف های دیگم که انرژی و انگیزه منو میگیره شور و شوق و عشق توی کارم ازم میگیره و باید این انرژی اصلاحش کنم باید هرس کنم کانون توجهمو یه سری تغییرات توی شخصیتم ایجاد کنم که قدرت و انرژی که دارم خرج هدفم بشه خرج مسیر آرزوهام بشه نه توی مسیری که مقصد من نیست و مقصدش اغلب ناکجا اباده
باید این انرژی در خدمت ارزوهام باشه.
سپاس از شما استاد عزیز و خانم شایسته عزیز
با ایمان
مریم درویشی
سلام استاد عزیز و دوستان توحیدی سایت استاد عباسمنش….
خدایا شکرت برای همه چی …
چققد جالب بود این فایل یعنی قربون خدا برم قشنگ میدونه چه روزی باید چه فایلی گوش بدی و هدایتت میکنه به همون سمت ….
من یه تریدرم که خب توی کامنتایی که گذاشتم گفتم سه ساله داشتم با روان خودم بازی میکردم و یه جایى تو ترید کردن رسیده بودم که براى هر معامله دست به دعا میشدم وفکر میکردم با دعا ونماز خوندن و… میتونم به سوددهى برسم ولى اتفاقى که مى افتاد این بود که یا همش درجا میزدم یا ضرر میکردم جالبیش این بود که استراتژی معاملاتى خیلى خوبى داشتم ولى حسابم رشد نمیکرد دلیلش چند تا چیز مهم بود که نمیخواستم هیچ رقمه قبول کنم که مقصر خودم هستم ….یکیش این بود که ژورنال نداشتم تا بدونم موفقیتهام و شکست هام چجوری بوده که ازشون درس بگیرم و دیگه این بود که توى تحلیل کردن تنبلى میکردم و میخواستم فقط هرجورى شده یه پولى از مارکت بکشم بیرون بدون اینکه بخوام بهاش رو بپردازم یا تلاش بیشترى کنم و تکاملم رو طی کنم میخواستم یه دفه به قله برسم … همین هم باعث شده بود معاملات هیجانى بزنم و بعد وقتى میره تو ضرر دست به دعا بشم. نمیرفتم درست و حسابى بک تست و فوروارد تست بزنم و به یه جایى رسیدم که حس میکردم من آدم این کار نیستم با اینکه عاشق کارم هستم و دیگه واقعا داشتم نابود میشدم …. این وضعیت براى من سه سال طول کشید و تا اینکه فهمیدم به جاى اینکه همش بشینم و منتظر باشم تا خدا نجاتم بده وضرر نکنم ، خودم باید دست به کار بشم. خدا قبلا بارها و بارها نشونه ها رو برام فرستاده بود که چجوری میتونم به سوددهى برسم و اینقدر معاملات الکى و هیجانی نزنم اما من چشمام نمی دید انگاری کور شده بودم حریص بودم وفقط میخواستم بدون هیچ تلاش اضافه اى به درامد بالا برسم ولى نشدنى بود وتاوانش فقط وفقط رسیدن به مرز فروپاشى روانى بود و تاوان بدترش نابود کردن چندتا حساب معاملاتیم بود.
چون نمیخواستم بهاى موفقیت رو بپردازم و میخواستم بدون تلاش و بدون تمرکز به سوددهى برسم…. تا اینکه خدا بعد از درخواست عاجزانه و کمک و هدایت خواستن ازش منو رسوند به سایت استاد عباسمنش….. و من که نمیتونستم حتی لحظه ای بازار رو رها کنم چند هفته است از بازار فاصله گرفتم و الان دو روزه مجدد وارد بازار شدم و یه چیزایی الان از بازار می بینم که اون موقع اصلا نمی دیدمش دیگه عجله ندارم – دیگه استرس وحشتناک اون موقع رو ندارم – مدیریت سرمایه رو دقیق رعایت میکنم – با وسواس وارد معامله میشم که اگه حتی استاپ شد دلم نسوزه و بدونم رو پلن و استراتژی بود که داشتم و برام مهم نیست … ژورنال نویسی دارم که به چه دلایل سود شد و به چه دلیل ضرر شد …..و خدا یه بنده ی خوبشو هم سر راهم گذاشته که ایشون نکات ریز رو دونه دونه میگن که آدم بیشتر عاشق مارکت میشه …..چون دیگه میفهمی بازارو و با دلیل و برهان معامله میزنی ……..و هدایتهای خدا برای من شروع شده …یه چیزهای ساده ای رو الان می بینم که اون موقع اصلا نمی دیدم خیییلی جالبه برام !!!!!!!!
خدای قشنگم هیچگاه در مسیر خواسته ام کوتاه نیومدم و برای رسیدن به خواسته ام بود که جنگیدن را یاد گرفتم. اما هیچکدوم از جنگ هایی که شروع میکنم، بدون حضور تو پیروزی نخواهند داشت. و حالا نبرد دیگری برای خواسته هایم دارم، خدای مهربونم روی همراهی ات در این نبرد حساب باز کردم…..
از خدا میخوام هدایتم کنه و هیچوقت رهام نکنه من خدارو باور کردم بهش ایمان دارم و دعا میکنم دیگه هیچوقت گمراه نشم و خود خدا کمکم کنه راه درست رو بهم نشون بده ….. إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ … اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ…..
زندگی من یک رنگ داشت اما از وقتی خدا را شناختم، رنگین کمانی از همه رنگ ها شد. خدایا، به اندازه تمام رنگ های جهان که بی نهایت زیاد هستن عاشقتم..
برای همه دوستانم آرزوی آرامش و سلامتی و ثروت و فراوانی دارم …. در پناه خدا……
به نام خدای مهربان
سلام و احترام
گام 16/ بهبود عملکرد یک روند، دائمی است
من تلاش هایی که داشتم بر پایه احساس عدم لیاقت بوده ، به همین خاطر نتیجه بخش نبوده .. بارها هم شده که توهم زدم و هیچکاری نکردم.. ولی بیشتر به این دلیل بوده که هر چی تلاش کردم نتیجه نداده ,, اخرش به خودم گفتم بشینم خونه بخوابم و توهم بزنم راحتترم !! وگرنه بر ترس هام غلبه میکنم ولی اصلا هیچ نتیجه ای ازشون نمیگیزم که دلیلش احساس عدم لیاقته که توی کشف قوانین بهش زسیدم که این باوره مسیر رو بزام ناهموار کرده …البته یه چند وقتیه که دارم حس میکنم انگار کارام داره راحتتر پیش میزه ،، اونم به دلیل کار کردن روی دوره ی کشف قوانین زندگی بودش.. مثلا ترجمه دانشنامم رو گرفتم که توی کامنت های قبلی راجبش حرف زدم و این کخ یه ایده توی ذهنم اومد که بزو دانشنامت رو ترجمه کن ،، من اصلااا کلا دانشنامم رو فراموش کرده بودما و مربوط به سال ها قبله و کلا بی استفاده شده بود.. ولی روی دوره ها که کار کردم یهو یه ایده اومد که برو ترجمه کن و منم انجامش دادم و کلی چیز جدید هم یاد گرفتم و خوبیش این بود که چون روی کشف قوانین کاردکردم ،، دیگه مقاومتی برای ترجمه دانشنامم نداشتم و انجامش دادم وگفتم چشم !! .. حالا اینکه که چرا این ایده به من داده شده من نمیدونم ولی خدا رو شکر انجامش دادم و اماده شدم .. یهو دیدی یه دری باز شد و تونستم مهاجرت کنم به یه کشور دیگه ،، پس بذار امادش باشم و اون وقت در حسرت نمونم که عهههه چرا گوش نکردما !!! و کارها چقدرررر راحت پیش رفتا !!!
من خیلی دوست دارم مهاجرت کنم امریکا ،، و عجله ای هم براش ندارم ولی میدونم به موقعش من حتما به امریکا مهاجرت میکنم .. فقط یه سری ترمز دارم که مربوط به بحث اخساس لیاقته که اونا درست بشن من حتما به امریکا مهاجرت میکنم ،، خیلی نگران تنهایی و غربت و این داستانا نیستم و نگران قوانین حکومتی هم نیستم چون میدونم خدا خواستم زو مهر تایید زده ،، فقط نگرانیم پوله !!! مثلا یکی از باورهایی که اجازه نمیده من مهاجرت کنم اینه که فکر میکنم باید از صبح تا شب زجر بکشم و کار سخت انجام بدم تا پول درارم و اونجا باید در به دری کنم و کارتون خوابی کنم و توی پارکا بخوابم !! این لامصبه که نمیذاره مهاجرت کنم ،، حالا هر چی هم روی مهارتم کار میکنم همش توی ذهنم این هست که اینا به دزد نمیخوزه !!
و گرنه اگر حس لیاقت واقعی داشته باشم ،، میگم نه بابا کارتون خوابی چرا اخههههه ؟؟!!! مگه مازوخیسم داری خخخخ .. . بلکه میگم خب خدا کمکم میکنه کار خوب و خونه و همه چیز برام مهیا و هموار میشه و من اون وقت توی شهر غریب یا کشور غریب کلی قراره لذت ببزم و تجربه های متنوع داشته باشم و زبان انگلیسی یاد میگیرم و دوستای خوب و باحال پیدا میکنم.
یه چالش جدید هم که بزای خودم درست کزدم اینه که هر روز طبق برنامه ریزی اون اپلیکیشنی که روی گوشیم هست دارم زبان انگلیسی تمرین میکنم.
خیلی هم درگیز گذشته هستم ولی باید فراموش کنم و بدونم که فکر کردن به گذشته فقط من رو بیشتر اسیر میکنه و باید موفقیت هایی که به دست اوردم رو با خودم مرور کنم . چون به طور کامل نا امید شدم و موضوع مورد علاقم رو تقر یبا رها کردم . مدت زیادیه سرگردان و بی هدف زندگی میکنم..
از خدا میخوام هدایتم کنه به راه راست و نه گمراهان و نه غضب شدگان ..
خب اینم از رد پای من از گام شانزدهم ،، خدایا کمکم کن گام ها رو تا انتها بردارم.
خدایا شکرت