live | چگونه با قانون آفرینش، خواسته هایم را خلق کنم - صفحه 23

363 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Samira Zare گفته:
    مدت عضویت: 872 روز

    به نام خداوند ایزد پناهان

    سلام

    به گفته استاد برای تغییر باور باید الگوهای را پیدا کنیم تا ذهن ما بتواند آن را منطقی کند ما را به خواسته‌مان برساند.

    اگر من نمی‌توانم این الگوها را پیدا کنم همش بهانه است افرادی بودند که بر خلاف این توقعاتی که مردم دارند از لحاظ مالی به نتایج خوبی رسیده‌اند.

    چگونه جذب مالی داشته باشیم؟

    من ذهن خیلی فقیری دارم برام خیلی پیش اومده که یه چیزایی را خریدم بعد ارزون شده یا یه چیزهایی رو فروختم بعد گران شده باید روی این زمینه برای ذهن ثروتمند برنامه خوبی طراحی کنم تا بتوانم این باورهای مخرب را از بین ببرم.

    درست است من شغل یا کاری ندارم و خانه‌دار هستم اما همین که بتوانم مدیریت خوبی روی ذهنم داشته باشم انرژی مثبت و مسیر درست رفتن مرا به بالا می‌کشاند.

    به قول استاد باید الگوهایی را پیدا کنم که از لحاظ مالی به نتایج خوبی رسیده‌اند.

    یاحق.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    بیتا کریمی گفته:
    مدت عضویت: 492 روز

    باسلام و احترام خدمت استاد عباسمنش و مریم بانو جان و همه ی دوستان عزیز سایت️

    این فایل رو چندین مرتبه گوش دادم و طی دو روز نکته برداری کردم و کامنت هارو خوندم تا تونستم کمی درکش کنم خداروشکر میکنم بابت این آگاهی ها خدایا شکرت

    چقدر لذت بردم از نتایج دوستان عزیزم از ایمانی که عمل آورده با خودش و با خوندن نتایکشون باور اینکه “میشود” داره هرروز در من قوی تر میشه خدایا شکرت

    نکات فایل:

    خیلی از ما چون فکر میکنیم که نمی توانیم به خواسته هامون برسیم اصلا خواسته ای نداریم چون راهی برای رسیدن بهش بلد نیستیم درحالیکه استاد خواسته هاشون رو به خداوند میگن و ایمان دارد که راه آن بعدا گفته میشود چون هنیشه وقتی درخواست واضح باشه، راه ها به ما گفته میشود نگران این نباشیم که بعدش چی میشه فقط قدم اول رو برداریم بعد را جهان به ما میگوید

    قدم اول واضح کردن خواسته هاست به عنوان مثال “خواسته ی استاد داشتن یک پلتفرم آزاد بود که هرطور که میخوان در اون کار کنند و فایل هارو در اون بارگذاری کنن نیاز به سمینار و سالن و این چیزا نباشه و برای استاد یک آزادی زمانی و مکانی ایجاد کنه و درباره ی موضوعات مختلف چندین فایل بذارن که هربار هرکسی حتی نزدیکان ازشون سوالی داشتن برن به سایت و استاد مجبور نشن بارها بارها وقت وانرژی بذارن و اینکه افراد تمرکزشون در اون پلتفرم روی اصل باشه و هرکسی هم که میخاد روی اصل کار کنه مجبور نباشه بره اینستاگرام و کلی فرعیات ببینه و روی سایت کار کنه ” این وضوح خواسته ی استاد بود

    قدم دوم ساختن باورهایی هم جهت با خواسته است در واقع باید باورهامون رو با خواسته هامون هماهنگ کنیم

    مثلا استاد این باور رو درخودشون ایجاد کردند که همانطور که ایشون دنبال آزادی زمانی و مکانی هستند مردم هم علاقه دارند که به جای رفت و آمد به سمینارها و کلاس ها در منزل آموزش ببینند و راحت تر باشند

    قدم سوم با تمام وجود همه ی تمرکزمون رو ، روی رسیدن به هدف معطوف کنیم که تمایز بین رسیدن یا نرسیدن به هدف است . اینکه ما یه هدفی بذاریم و باری به هرجهت هروقت حال داشتیم به سراغ اون بریم جواب نمی دهد .

    مثلا استاد تمرکزشون رو از روی سمینارها و فضای آفلاین برداشتند و شبانه روزی روی سایتشون کار کردند و ابزار رسیدن به اون هدف رو در مسیر پیدا کردند مثل دفترچه ی خاطرات یا بخش عقل کل . استاد بازاری که میخواستن باهاش کار کنند رو پیدا کردند مثلا افرادی که هنوز پول بسته ی اینترنت رو ندارند باید بتونن به اون حد برسند تا وارد سایت بشن

    استاد تمرکزشون رو گذاشتند تا با بهتر کردن خودشون سایتشون هم بهتر بشه ایشون روی باورهاشون ، کیفیت شون و احساس ارزشمندی کار کردند و سمت خودشون رو انجام دادند و ایمان داشتن که جهان قانون کبوتر با کبوتر را اجرا میکند چون استاد نباید برن دنبال مخاطب که بیا زندگیتو بهتر کنن ایشون روی خودشون کار میکنند و هرروز بهتر و بهتر میشوند و مخاطب خودش دنبال استاد میگردد درواقع این از باوری میاد که اگر ما روی خودمون کار کنیم جهان بقیه ی کارهارو برامون انجام میدهد

    قدم چهارم گرفتن شاخ و برگ های اضافیه که شجاعت میخواد مثلا استاد میتونستن برن دنبال اینستاگرام مثل همه ی اساتید موفقیت مخصوصا اینکه میدونستن میتونن در این فضا هم موفق باشن و فالور زیادی داشته باشند ولی با شجاعت تمام تمرکزشون رو گذاشتن روی سایت و دنبال فرعیات نرفتن خیلی از افراد وقتی میبینن کسی در یک شغل موفق میشه سریع از مسیر خودشون خارج میشن و دنبال اون میرن که اشتباهه و نتیجه ای ندارد

    قدم پنجم ادامه دادن و استمرار در مسیر مورد علاقه مون است خیلی از افراد دنبال نتیجه ی یک شبه هستند ولی قانون تکامل به این شکل کار نمیکنه و نیاز به ادامه دادن داره ما وقتی میتونیم ادامه بدیم که ایمان داشته باشیم جواب میدهد البته وقتی مسیر رو ادامه میدیم خداوند یه نشانه ای به ما میدهد که جواب میده یا نه . ممکنه انسان در طول مسیر ناامید بشه مخصوصا اگه خودش رو با دیگران مقایسه کنه ولی باید ادامه داد

    درواقع جواب دادن یک بیزنس، یک عالمه تعهد انگیزه و تمرکز و استمرار میخواهد که لازمه ی همه ی این ها علاقه به مسیر و لذت بردن از کارمون هست . آدمی که کار مورد علاقه شو انجام میده از زندگی لذت میبره

    آینده ی ایران ، آینده ی ما نیست چون آینده ی مارو فقط توسط خود ما خلق میشود فارغ از اینکه آینده ی ایران چی هست یا رئیس‌جمهور کی میشه ما تمرکزمون باید روی اهداف و برنامه های خودمون باشه و در اینصورت جهان به ما پاداش میدهد . باید هروقت صحبت از تحریم و قیمت دلار و… میشود ذهن ما دنبال پیدا کردن الگوهایی باشه برای پیشرفت.

    مهاجرت انسان را ثروتمند میکند چون کسی که ایمان دارد خداوند هدایتش میکند میتونه مهاجرت کنه .

    همیشه در انتهای دعاهای پیامبران باوری که باعث دریافت نتایج شده گفته میشود

    خیلی سپاسگزارم از همگی خدایا شکرت ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    مهدی گودرزی گفته:
    مدت عضویت: 514 روز

    به نام خدای یکتا

    سلام عرض ادب خدمت همه ی دوستان واستاد عزیز وهمسربزرگوارشون

    من امروز طبق روال چند روزم ک خانه تکانی ذهن رو روندش رو داشتم ویش می‌بردم اتفاقی گفتم این فایل رو گوش بدم و واقعا میتونم بگم که شاید توی این سال بزرگترین نشونه ای ک دریافت کردم و یکسری جرقه تو ذهنم زد همین بود

    و خواستم اول از خدای مهربان تشکر کنم بخاطر این هدایتی ک برام انجام داد و بعدش از استاد عزیزم بخاطر این آگاهی بسیار بسیار ارزشمند

    در ماه های آینده باز زیر همین پست از تغیراتی ک صورت گرفته صحبت میکنم و مطمئن خیلی تغیرات با این آگاهی که گرفتم قراره صورت بگیره و همچنین بار ها و بار ها باید از اول گوشش کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    افسانه زارع گفته:
    مدت عضویت: 845 روز

    گام 25 خانه تکانی ذهن.

    سلام ب استاد و دوستان.

    چی میشه ک ما ب ی سری اهدافمون میرسیم ب ی سری اهداف نمیرسیم!

    باید خواستمون واضح باشه.

    موفقیت اونجایی اتفاق میوفته ک تو خواستتو خیلی واضح و روشن بدونی چیه.

    تمرکز 100٪ بذاری واسه رسیدن ب اون خواسته و تمام توان و انرژی تو بذاری روش بعدش باید یه سری باورهم جهت با خواستت تو ذهنت بسازی ک این کار شدنی هست( مثل استاد ک همه میگفتن آنلاین جواب نمیده ایشون میگفت اتفاقاآدما دوست دارن آنلاین کار کنن و موفقم شد )

    سودمندترین سرمایه گذاری ردی باورهایی هست ک هم راستابا خواسته شماست در کسب و کارتان،

    وقتی کسب و کارت موفق هست ک تمرکزتو بهتر د بهتر کنی، باورهای هم جهت با خواستتو بهبود بدی،بهتر کردن عملکردت و هم راستا کردن باورهای قدرتمند کننده.

    اصل رو بچسب و از فرعیات و حاشیه دوری کن.

    دنبال موفقیت یه شبه نباش چون قانون جهان یه شبه نیست.

    شاخ و برگهای اضافی رو از زندگیت حذف کن و براصل تمرکز کن ک این کار شجاعت میخواد.

    ادامه دادن یک ایمان شکست ناپذیر میخواد.

    وقتی نا امید میشی ک خودتو با بقیه مقایسه کنی، اگر خودتو با بقیه مقایسه کنی دلسرد میشی ،احساس نا امیدی و بی ارزشی میکنی

    تو تازه قدم اول هستی و بقیه شاید چندین قدم از تو جلوتر و تو نه باورهاشونو میدونی ن دوره تکاملشونو.

    مسیر درست و لذت بخش، قطعا پول هم با خودش میاره.

    سالم و ثروتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1173 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان خوب خودم

    ممنون خدای خوب خودم هستم که من را به این سمت هدایت کرده است تا بتوانم تا کنترل افکار خودم بهترین زندگی را برای خودم رقم بزنم

    ممنون خدای خوب خودم هستم که من را با قوانین جهان آشنا کرد

    من خواسته خودم را مشخص می کنم

    آنوقت باید و باید چطور و چگونگی انجام آنرا به دستهای خدای مهربان خودم بسپارم

    حال من باید تمرکز و تمام هوش و حواس خودم را روی آن کار بگذارم

    برای انجام آن کار باید همه کاری را انجام بدهم

    این هم مهترین نکته ای است که باید همیشه من مد نظر داشته باشم

    چه درس عالی امروز من از این صحبت ها یاد گرفتم

    وقتی که اصل را رعایت می کنم

    وقتی که من حال خوب دارم

    وقتی که من می توانم به خودم و خدای خودم ایمان داشته باشم

    چه لزوم دارد که من به دنبال مشتری بدوم بلکه مشتری است که باید به دنبال من باید

    من روی خودم کار می کنم و جهان هستی هم آدم هایی که هم جهت و هم راستا و همسو با من هستند را سر راه من قرار می دهد

    ناامید نشدن

    مقایسه نکردن خودم با دیگران

    از خدای مهربان کمک و هدایت خواستن

    تمرکز داشتن

    نکته ها ودرس های امروز برای من بود

    در نهایت من هستم که باید در مسیر درست و حال خوب باشم

    این همه چیز برای من است

    این بزرگترین درس امروز برای من بود

    لذت بردن از زندگی اکنون و حال خوب خودم

    سپاس از خدای مهربان و هدایتگر خوب خودم

    سپاس از خدای زیبایی ها

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    سمانه گفته:
    مدت عضویت: 1146 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم،مریم جان مهربانم و دوستان عزیزم.

    من تا سه سال پیش یعنی تا سال 1400تو در و دیوار بودم.زندگیِ بدون هدفی داشتم.کارم فقط شده بود خونه داری و بچه داری .زندگیمو ،خوشبخت شدنمو،ثروتمند شدنمو،حال خوبمو،همه و همه رو، قدرت و تواناییشو داده بودم به همسرم.یعنی فقط فکر میکردم که ایشون میتونه همه جوره منو خوشبخت کنه(خدای من!!چه شرک بزرگی)و خودم کاملاً یک انسان بی هدف بودم.چون قرار بود یکی دیگه زندگیمو خلق کنه،من هیچ نقشی نداشتم تو خلق شرایط دلخواه زندگیم.

    وقتی هم که هدف نداشته باشی،خواهی نخواهی احساس پوچی و مصرف کننده بودن میکنی.و من به این احساس رسیده بودم و خیلی اذیت بودم تا اینکه خدا به درخواستام پاسخ داد و منو هدایت کرد و در این مسیر و این سایت الهی قرار داد تا با قوانین جهانش توسط استاد عباسمنش عزیزم آشنا بشم و زندگی برام بهشت بشه ،هر روزش،هر ساعتش و هر لحظه ش برام لذت بخش و سرشار از آرامش و احساس فوق العاده خوب بشه.(گریه ی خوشحالی)

    سمانه ای که بی هدف بود،یک سال و نیم پیش اولین هدفش(حرکت در مسیر علاقه/حرکت در مسیری که کشش زیادی برای انجام دادنش داشت) رو نوشت و براش قدم برداشت.آره نقاشی،خطاطی،بازی با رنگ ها،نقاشی دیواری…تو سن 15-16سالگی تجربه شو داشتم ولی همیشه تو خودم میدیدم که میتونم خیلی خیلی بهتر از اون زمان، این هنر رو ارائه بدم.

    فکر کنم یکی دوماهی پیگیر آموزشگاه نقاشی شدم ولی انگار ته دلم به اون مدل آموزش ها و هزینه های سنگینش راضی نمیشد.

    در نهایت همسرم به هدایت خداوند،تیر خلاص رو زد و بهم گفت برو چوب و رِزین رو یاد بگیر.تا اینو گفت قلبم باز شد،خیلی ذوق کردم ،خیلی با روحیاتم سازگار بود،خیلی احساس خوبی گرفتم و گفتم آره خودشه ،همینه.خلاصه پیگیر شدم و یاد گرفتم و با نشونه ها و هدایت ها و ایده های خداوند پیش رفتم.

    ماه به ماه کارهام زیباتر و جذابتر و کاربردی تر و مشتری پسند تر میشد.تا اینکه دو ماه پیش قلبم بهم گفت فلان نمونه کارتو به طلافروشی ها نشون بده (که تو کامنتای قبلیم توضیح دادم)

    وااااای خدای من،من از اون روز فقط دارم نمونه کار میزنم و میفروشم، اونم چه فروش شیرین و جذابی.با احساس خوب ،با عشق،با لذت،با احساس ارزشمندی.

    حتی تو این مدت از خدا خواستم کارم از این هم با کیفیت تر بشه،که خداوند امان نداد و خودش شاهده که بعد از چند دقیقه، آموزشی رو بهم نشون داد(پولیش زدن ) که دقیقاً همونی بود که میخواستم(چقدر سریع الاجابه خداوند,الله اکبر).

    استادجان من همونی ام که هیچ کار و هیچ هدفی نداشتم تو زندگیم و الان با عشق و احساس عالی، هم کار دارم ،هم هدف دارم،هم پول میسازم،هم پول کنار گذاشتم( برای رفاقت با پول) که قرار هرگز,تا آخر عمرم، بهش دست نزنم و هر چند وقت هم ،مبلغی بهش اضافه کنم.(چقدر باور کمبود کمرنگتر شد در من به خاطر این کارو جاشو به باور فراوونی داد).

    سپاسگزارم استاد عزیزم.

    خدااااایا شکرت،سپاسگزارتم.دوست دارم.مرسی که هستی و باعث دلگرمی و آرامشمی.

    اینا رو نوشتم تا به این قسمت مهم ماجرا برسم که;

    من چه ترمز مهمی رو تونستم شناسایی کنم تو این چند وقت.

    من تو شبکه های مجازی هستم ولی فقط به دو دلیل:

    یک/برای افزایش اطلاعات و آموزش های مورد نیاز برای هنرم و. دو/ اینکه چند تا پست محدود گذاشتم تو پیجم که فقط نمونه کارم معرفی و دیده بشه.

    حالا ترمز: من ازهمون روز اول داشتم به همه بیان میکردم که کارم باید از نزدیک دیده بشه،کسی از روی عکس و از توی پیج خریدی انجام نمیده.کیفیت و زیباییِ کار از روی عکس معلوم نیست.باورم این بود.

    شاید باورتون نشه الان بعد از گذشت یکسال من حتی یک دونه کار هم از طریق پیجم نفروختم.چون این باور اشتباه و محدود کننده رو داشتم.

    من الان حدود 120تا کار فروختم،ولی همه رو حضوری،درست طبق باوری که داشتم.

    یعنی مشتری نمونه کارم رو میبینه و خرید میکنه.

    چند روز پیش دیدم دستم چقدر سنگینه،چقدر تعداد نمونه کارا زیاده،چقدر فشار روی جسمم هست ،از خدا خواستم کار رو برام ساده تر کنه،نمیخوام به بدنم آسیب برسه.میخوام مشتری خودش بهم زنگ بزنه،میخوام دست خدا رو برای ارسال مشتری باز بذارم ،از هر طریقی دلش میخواد برام مشتری بفرسته،به راحتی،به سادگی.میخوام مشتری بیاد دنبال من،نه اینکه من برم دنبال مشتری.

    در واقع طی فایل های اخیری که از استاد عزیزم گوش کردم به این درک رسیدم که این ترمزِ من ،باعث شده که کار برام سخت بشه و با فایل لایو تجسم خلاق،که برای اولین بار فکر کنم یک ماه پیش روی سایت گذاشته شد، تیر خلاص زده شد وتازه اونموقع من فهمیدم ترمز یعنی چی؟گاز یعنی چی؟ اونموقع فهمیدم که چقدر به خاطر باور ها ی اشتباه و محدود کننده م جلوی پیشرفت خودم رو گرفتم ،چقدر اعتماد به نفسم رو سرکوب کردم،چقدر ارزشمندبودنِ خودم رو ندیدم.چقدر توانایی و توانمند بودن خودم رو ندیدم و خودمو دست کم گرفتم.اختیار زندگیمو دادم دست همسرم و خودم هیچ مسئولیتی رو نپذیرفتم.

    بعدِ اون فایل من رفتم که فقط به خواسته هام فکر کنم و خواسته هامو تجسم کنم.میدونم و مطمئنم که به زودی زود مشتری خودش میاد سمتم،خودش بدون اینکه نمونه کار رو از نزدیک ببینه سفارش میده

    البته کلی ترمزها یا باور های اشتباه دیگه ای هم قطعاً دارم تو این زمینه که باید وقت بذارم و پیداش کنم و در عوضش باورهای مناسب در جهت خواسته م بسازم.

    خدایا،استادم،دوستانم.نمیدونید من الان چقدر خوشحالم که خودم دارم اتفاقات زندگیم رو رقم میزنم.دونه دونه شو.

    از وقتی فایل تجسم خلاق رو گوش کردم و اجراش کردم تو زندگیم،معجزه پشت معجزه داره برام رخ میده،مثلاً یه نمونه ش اینکه من دلم هوای یه سفر مجردی کرده بود،دلم هوای تنهایی کرده بود،اینو بگم که این خواسته هم با دیدن جدایی و تنهایی استاد و مریم جان در من شکل گرفت .خیلی دلم میخواست منم این نوع تنهایی رو تجربه کنم.این درحالی بود که من تو این بیست سال زندگی مشترک، هرگز تنهایی سفر نکرده بودم،اصلاً حتی لحظه ای بهش فکر هم نکرده بودم….

    خلاصه شروع کردم به تجسم سفر و لحظه های تنهایی و قدم زدن کنار ساحل و آرامش و طبیعت و نم بارون و دیدن فروشگاه ها و گذروندن زمان زیادی با فایلهای استاد و درک عمیق تر این آگاهی ها تو همون تجسماتم….و با هر درکی و هر احساس خوبی، توی همون تجسماتم ،گریه ی خوشحالی سر میدادم.هر روز وقتی که یاد خواسته م میفتادم دوباره و دوباره تجسم میکردم تا اینکه دیروز دوستم پیشنهاد داد میای خانمی بریم قشم.منو میگی ته دلم چنان خوشحال بودم،چنان به سریع الاجاب بودنِ خداوند ایمان آوردم،چنان به قدرتِ خالق بودنِ خودم ایمان آوردم که دلم میخواست زار زار گریه کنم .خلاصه از اونجایی که همیشه باورهای اشتباه و بهتره بگم ترمزهای ذهنم نمیذاشته این اتفاق بیفته باز هم طبق معمول ذهنم بهم گفت تو فقط با همسرت همه جا رفتی،تو نمیتونی تنهایی بری،همسرت از ته دلش راضی نیست،همسرت مخالفت خواهد کرد،تکلیف بچه ها چی میشه…تو این افکار و ترمز ها بودم که یهو همسرم گفت آره پیشنهاد خوبیه ،چرا که نه،برو باهاشون.خوش میگذره…وااااای منو میگین،داشتم تو آسمونا پرواز میکردم،تو چشمام اشک شوق جمع شده بود،فقط تو دلم داشتم از استاد عزیز ومریم جان و خداوند سپاسگزاری میکردم.همون لحظه شروع کردم به تجسم اونچه که دوست دارم تو سفرم بگذره.چه حال و احساس خوبی……

    چه تغییرات بزرگی داشت تو زندگیم رخ میداد.چه معجزاتی رو دارم تجربه میکنم.

    خدایا شکرت ،هزاران بار سپاسگزارتم.

    مرسی استاد عزیزم،مرسی که هستین و راه و روش درست زندگی کردن و رسیدن به خوشبختی رو بصورت واضح و ساده برامون بیان میکنین.سپاسگزارم ازتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    سیده فاطمه حسینی فر گفته:
    مدت عضویت: 1885 روز

    سلام استاد محترم و دوستان همراه

    الهی هدایتم را سپاس، قوانین هستی را سپاس، نشانه ها را سپاس

    اولین قدم برای رسیدن به خواسته ها،  باور داشتن و ایمان به اینکه جواب میده. بعد اون چیزی که بهش عشق و علاقه داریم رو انتخاب کنیم و حرکت کنیم.

    خیلی از ماها چون باور نداریم که بهش میرسیم، اصلا خواسته ای نداریم که بخوایم حرکت کنیم.

    ” نکاتی در مورد رسیدن به خواسته ها ”

    * اولین نکته باور داشتن

    * برداشتن اولین قدم

    * متعهد بودن به مسیر

    * تمرکز صد درصدی روی کار

    * مقایسه نکردن خود با دیگران

    * ناامید نشدن و ادامه دادن

    * ساختن باورهای همجهت با خواسته

    * بالا بردن مهارت و کیفیت خودمون

    * بالا بردن احساس لیاقت و ارزشمندی

    * و مهمترین نکته لذت بردن از مسیر

    * پیدا کردن الگوهای مناسب برای باورپذیزی

    جهان وقتی تعهد ما رو ببینه، بهمون پاسخ میده. نشونه میده که مسیرت درسته. مثلا ایده جدید میاد، مشتری ها زیاد میشن، یه فایل مناسب و در جهت رشد دریافت میکنی، تعداد سفارشات بالا میره،

    اگر درخواسته ها واضح باشن و در مسیر درست باشیم، جهان پاسخ میدهد.

    “” ما منتظر معجزات خداوند هستم.””

    سپاس بابت آگاهی های دوره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    لطیفه هستم گفته:
    مدت عضویت: 593 روز

    به نام نامی یزدان

    چو آنکه برگزید من را از میان این همه خوبان

    سلام و درود بر پیامبر امروزمان استاد عباس منش و مریم بانوی نازنینمو دوستان فوق العاده ی هم فرکانسی ام

    گام 25

    ️چگونه با قانون افرینش خواسته هایم را خلق کنم️

    هر چی گامها داره بالاتر میره موضوع داره جذاب تر میشه.خدای من این فایل چقد خفن بود.مرسیییییییییی خداااااااااا.مرسیییییییی ک استاد عباس منش رو سر راهم قرار دادی.این بزرگترین دارایی بود ک خداوند بهم داد.چون دارم وجود نازنینمو آگاهی میبخشم و باخود الانم خیلی رفیق شدم.خدایا ممنونم.استاد جونم ممنونم.

    استاد یه چی بگم میخندین از وقتی با سایت شما اشنا شدم همش غصه م اینه نکنه یه وقت استاد تغییر کنه.استاد عوض بشه.استاد راهشو تغییر بده .اینم از اون ذهنیتاس ها ک همش میخاد ترس رو.بهم تزریق کنه.هی این ترسه میاد و من از خفه ش میکنم.الان ک کمتر میاین سایت ترسهای منم بیشتر میشه.تو رو خدا استاد تنهامون نزارین.خب بگذریم

    این فایل خفن هزارتا راهکار بهم داد.منم نشستم قشنگ تک تک خواسته هامونوشتم.اولین اولویتمو تیکدار کردم.کلی باور قدرتمند کننده براش ساختم.کلی امکان پذیریشو بخودم یاداوری کردم.کلی تجسم خلاق نوشتم تا اجراییش کنم.اخه من خیلی خیلی با نوشتن انس گرفتم ینی ساعتها باید هرروز نوشتنی داشته باشم.حارمو خوب میکنه.از مدیر یت و برنامه ریزیم خیلی راضی.ههههه.خب خلاصه دارم سعی میکنم عادت خوب تمرکز بر خواسته ها رو به ذهنم بدم و درست و حسابی تربیتش کنم.و البته ک قدرت کلام خیلی بالاس همش دارم توو خونه حرف های امیدوار کننده میزنم در مورد اون خواسته ای ک اولویت انتخابش کردم.کلی ذهنمو توجیه کردم ک امیدوار و سرحال بشه.و کلی قدرت و اطمینان و جسارت بگیره.

    خودم احساسم فوق العادست استاد.دارم خفن میرم جلو.پیش بسوی نتایج های بی نظیر.ناگفته نمونه سرازیر شدن نتایج های ریز و کوچیک همچنان دارم مشاهده میکنم و لذت میبرم و در احساس خوبم عالی ام

    و این رحمت رو سپاسگزار خالق یکتا هستم ک بدست استاد نازنینم برام ارسال کرد

    منتظر گزارش نتایج هام باشین

    بدرود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    سپیده آقایاری گفته:
    مدت عضویت: 1823 روز

    با نام و یاد خدا

    این دوره خانه تکانی که خودش یه دوره کامله. بعد این جلسه خودش یه مینی دوره است تو دل این دوره. خدایا چقدر آگاهی آخه!

    این جلسه یه فرموله، فرمول موفقیت. یعنی هر خواسته ای که هر فردی داره، فرقی نمیکنه چی باشه، فرقی نمیکنه کی و کجا باشه، فرقی نمیکنه ابعاد خواسته اش چقدر باشه، هر چی باشه میذاری تو این فرمول و خواسته رو شیک و مجلسی تو یه بسته تحویل میگیری.

    یعنی اگه از جلسه قبلی یاد گرفته باشیم که فقط روی اصل تمرکز کنیم، من به نظرم استاد تو این فایل دقیقا تمام اصول رو آموزش داده.

    اولین گام اینه که اصلا جرات کنیم و خواسته مون رو بیان کنیم. خیلی برای من این مورد پیش اومده که حتی تو تصوراتم هم نتونستم خواسته ام رو بیان کنم. یعنی حتی پیش خودم بگم من دوست دارم فلان خونه رو داشته باشم. حتی تصورش هم نمیتونم بکنم. چون بلافاصله ذهن نجواگر میاد و میگه چطور؟ این جور مواقع یه جمله استاد همیشه تو گوشم میپیچه: به چطور فکر کردی کارت تمومه. چطور؟ چه میدونم چطور؟ این وظیفه کیه؟ این وظیفه خداست.

    ما وظیفه نداریم به چطور فکر کنیم. چون خداوند هزار و یک راه بلده و من فقط یه راه بلدم. پس من فقط جرات و جسارتم رو ببرم بالا و درخواست کنم. و خواسته من در حال حاضر داشتن کسب و کار شخصی در حوزه نقاشیه و داشتن سبک شخصی نقاشی و رسیدن به آزادی مالی، مکانی و زمانیه.

    گام بعدی برای رسیدن به خواسته ام اینه که بیام باورهای مناسب برای خواسته ام بسازم و اون باورها رو هی تکرار کنم و دنبال الگو بگردم.

    این ایده به ذهنم رسید که بیام و باورهای خودم رو در رابطه با هدفم بررسی کنم.

    باور 1. بارها تو ذهنم به خودم گفتم ببین برای نقاشی دیگه دیر شده. اگه ده سال پیش بود شاید یه شانسی داشتی اما الان دیگه نه. نقاشهای بزرگ از بچگی نقاشی میکنن.

    باور جایگزین: هیچ زمانی برای شروع هیچ کاری دیر نیست. درسته من سنم به نسبت خیلی از نقاشهای دیگه برای شروع بالاتره، اما این سن بالاتر کلی تجربه با خودش داره و انگیزه بالاتر. تازه کلی بازیگر و هنرمند میشناسم که تو سنین بالا رفتن و کارشون رو شروع کردن و موفقم شدن. پس برای هیچ کاری دیر نیست.

    باور 2: نقاشی یه استعداد ذاتی میخواد که تو اون رو نداری. یه سری آدمها هستن بدون آموزش چه نقاشیایی میکشن.

    باور جایگزین: همه کارها رو با تکرار و تمرین میشه به مهارت رسید. جالبه چند وقت قبل یه ویدیو دیدم راجع به همین موضوع که وقتی ما تمرین میکنیم تو هر زمینه ای، مغز ما با سرعت بالاتری دستورها مربوط به اون موضوع رو به عضلات ما منتقل میکنه و همین موضوع باعث میشه که با تکرار و تکرار توی یه موضوعی هر روز بهتر بشیم و سرعت انجام اون کار بالاتر بره. منم با هر روز تمرین و تکرار میتونم به مهارت بالایی برسم. تازه استعداد فقط در شروع کاره. وقتی استعداد باشه اما تمرکز و انگیزه نباشه اون استعداد نمیتونه فرد رو به موفقیت برسونه تو اون زمینه. من آدمهای زیادی دیدم که تو زمینه خاصی استعداد داشتن اما اصلا واردش نشدن. دقیقا به همون دلیل که آدم وقتی یه چیزی رو داره براش بی ارزش میشه و دنبال چیز دیگه ای هست.

    باور 3: تو هنر که پول نیست. این همه هنرمند بیکار. برای پول در آوردن تو هنر فقط باید رابطه داشته باشی.

    باور جایگزین: من این همه الگو میشناسم که از هنر دارن میلیون دلاری پول در میارن، تازه بدون ارتباطات. یکی از جالب ترین ها هم خانم یایویی کوساما است که جالبه گالری های این خانم sold out میشن اکثرا و در سال بالای صد میلیون دلار درآمد دارن. از این دست هنرمندها زیاد داریم. یهو مبلغ فروش یه تابلوی نقاشی یه هنرمند معاصر چندصد میلیون دلاره. یا اگه گالری ها رو یه نگاهی بندازید چه تو ایران چه کشورای دیگه، مبالغ تابلوها بسیار بالا هستن و ازشون هم خرید میشه. همین حراجی تهران رو ببینیم، تابلوهای هنرمندها میلیاردیه.

    باور 4: تو تحصیلات این رشته رو نداری و اطلاعاتت کمه تو این حوزه.

    باور جایگزین: استاد مگه مدرک روانشناسی دارن که انقدر تو این حوزه موفق شدن؟ یا مگه مدرک تغذیه داشتن که دوره قانون سلامتی رو آماده کردن و انقدر هم فروش داشت؟ خیلی از هنرمندها هم اصلا تحصیلات آکادمیک ندارن. من تو کارم بسیار عالی میشم و اصلا مدرک نشانگر تسلط بر نقاشی نیست و همه چیز رو میشه با مطالعه و جستجو کسب کرد.

    باور 5: حالا مردم از کجا میخوان پول بیارن که تابلو بخرن. هنر آخرین چیزیه که مردم براش پول میدن.

    باور جایگزین: پول فراوونه، مشتری خوب فراوونه و عده خیلی زیادی هستن که برای هنر من هزینه میکنن. چون من به دنبال مشتری هایی هستم که ستایشگر زیبایی ها هستن و انقدر متمول هستن که حاضرن برای چنین زیبایی هایی هزینه کنن تا هر روز با دیدن اون احساس خارق العاده ای داشته باشن.

    حالا با باورهای متناسب با خواسته باید با تعهد، انگیزه و علاقه حرکت کنیم و ناامید نشیم، مقایسه نکنیم و دنبال الگو بگردیم و تحسین کنیم الگوها رو. اگه کسی موفق شده، موفقیتش رو تایید کنم. مثل بقیه نگم ببین رفته پاچه خواری کی رو کرده، با کی زد و بند کرده یا شانس داشته که داره پول در میاره. به جای حسادت و انکار، تایید و تحسین کنم تا به جهان نشون بدم منم از این دست اتفاقات میخوام.

    پول لذت نمیاره. مسیر درست و لذت بخش پول میاره. این یک جاده یه طرفه است. جهان به فکر گسترش و پیشرفته. برای گسترش به چی نیاز داره؟ به انرژی. این انرژی چطور تامین میشه؟ با شور و اشتیاق و انرژی مثبتی که ما آدمها به کارمون داریم فارغ از اینکه اون کار چی باشه. پس جهان برای اینکه این انرژی رو بیشتر گسترش بده که منجر بشه به گسترش خودش، میاد به اون فرد پاداش میده به شکل ثروت و نعمت. پس چقدر عادلانه جهان با ما رفتار میکنه!

    شما فکر کنید رییس یه شرکت هستید. 2 تا کارمند دارید. یه کارمند پرانرژی، هر روز میاد به همه انگیزه میده، کاراش رو عالی انجام میده، به همکاراش کمک میکنه، عشق میکنه با کارش. در نقطه مقابل یه کارمند دارید انگار هر روز با کتک اومده سر کار، بی انگیزه و بی رمقه، با همکارا درگیره، شاید کارش هم خوب باشه اما محیط کار رو سمی میکنه. شما اگه رییس عاقل و باتجربه ای باشی چیکار میکنی؟ کدوم کارمند رو بهش پاداش میدی و کدوم رو با اردنگی پرت میکنی بیرون؟ من که کارمند اول رو انتخاب میکنم صد در صد. و جهان هم داره همین کار رو انجام میده و این عدالت جهانه.

    در مورد مسائل کشور هم من سالهاست که به این نتیجه رسیدم که جایی که ما متولد شدیم و اعتقاد به این مرزبندی های سیاسی هم یه نوع شرکه. اگه من وابسته باشم به کشورم یعنی دارم شرک میورزم. بابا ما انسانیم، ما اشرف مخلوقاتیم، ما اومدیم تو این جهان تا تجربه کنیم خودمون رو، ما فراتر از جسم و مکان و زمانیم. پس چرا محدود بشیم و فکر کنیم زندگی ما وابسته به جاییه که توش به دنیا اومدیم؟ اصلا مگه این اشرف مخلوقات رو میشه با مکانی که توش متولد شده تعریف کرد؟ یعنی بگم من ایرانی هستم چون تو ایران به دنیا اومدم؟ خداوند کل جهان رو مسخر من کرده. پس بیایم و باور کنیم و ایمان بیاریم به این نیرویی که درون ماست و فراتر از تمام این صحبتهاست و خودمون رو محدود نکنیم به زمان و مکان و افراد و شرایط و خلق کنیم.

    استاد و خانم شایسته عزیزم و تمام بچه های تیم استاد عباسمنش، از اینکه این فضا رو ترتیب دادید تا خونه روحمون باشه، به خودشناسی و خداشناسی برسیم، ازتون بی نهایت متشکرم و براتون شادی و سلامتی و ثروت بی انتها آرزو میکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  10. -
    Leyla گفته:
    مدت عضویت: 1200 روز

    به نام خالق یکتا

    سلام خدمت تمامی عزیزان سایت عباسمنش و استاد عزیزم و مریم جان نازنین

    گام 25: سه روزه روی این فایل قفلی زدم و فایل بعدی رو گوش نکردم، سه روزه درگیر اگاهی های این فایل بودم و همش داشتم فکر میکردم و فکر میکردم.

    وقتی این فایل رو گوش کردم، دنیا یه قسمتی از زندگی من رو جلوی چشم های من قرار داد که توی اون موضوع باورهای متضاد با اگاهی های این فایل رو داشتم.

    دنیا اون موضوع رو برای من قرار داد تا بهم بفهمونه که باید باورهات رو راجب این موضوع عوض کنی.

    من اصل کبوتر با کبوتر باز با باز رو درک نکرده بودم و ضربه های رو هم تو زندگیم بخاطر عدم درک این قانون خوردم.

    دیروز هم باز تکرار شد.

    به دوستی که جهان بخاطر تغییر فرکانس من از من دور کرده بود، زنگ زدم و بخاطر فاصله ای که ازش گرفتم، برخورد خیلی تند و بدی با من داشت.

    شوکه شدم،چرا اینجوری کرد؟

    هی فکر کردم فکر کردم،سعی کردم ذهنم رو کنترل کنم،سعی کردم از یه زاویه دیگه ای بهش نگاه کنم که احساسم بهتر بشه و توی همین مابین خیلی از خدا کمک گرفتم که خدایا کمکم کن بفهمم چی شد؟چرا اینجوری شد؟کمکم کن اگاهیش رو بفهمم.

    شب میخواستم این فایل رو بنویسم که کلام استاد یادم اومد. میگفتن من نمیرم سمت ادم ها برای کسب و کارم، جهان طبق فرکانسم آدم هارو برای من می یاره.

    این یه اصل زندگیه، اصل کبوتر با کبوتر باز با باز.

    یه دفعه به خودم اومد گفتم لیلااا همینههه این همون نقطه ای که تو درکش نکردی. ادم ها و شرایط طبق فرکانس من توی زندگیم قرار میگیرن، اصلا تقلایی در کار نیست،بدو بدویی در کار نیست برای نگه داشتن ادم ها،برای قرار گرفتن توی فرکانس ادم ها و داشتنشون.

    دنیا این جوری عمل نمیکنه،دنیا قانون داره،قانونش هم کبوتر با کبوتر باز با بازه.

    قرآن گفته ما شمارو آسان میکنیم برای آسانی ها؟

    این آسانی چه جوری به دست می یاد؟؟چه جوری میشه که ادم آسان میشه برای آسانی ها؟؟

    زمانی تو آسان میشی برای آسانی ها که قانون و اصول دنیا رو درک کنی،در غیر این صورت وقتی خلاف قانون دنیا حرکت کنی، فقط غصه و ناراحتی نصیبت میشه.

    وقتی تو آسان میشی برای آسانی ها یعنی همون جاده جنگلی که استاد عزیز میگن سوت میزنی و حرکت میکنی و از زندگی لذت میبری چرااا چون قانون دنیا رو بلدی.

    اگه داری زجر میکشی اگه داری ناراحتی رو تجربه میکنی اگه داری غصه میخوری و توی کمبود هستی،فقط و فقط و فقط بخاطر عدم درک قوانین جهانه. اینارو همه رو به خودم گفتم و مثل یه جرقه و آگاهی بود توی ذهنم.

    چقدرررر خداروبخاطر این اگاهی بخاطر این بیدار شدن، شکر کردم.

    چقدر این یک ماه که روی فایل خانه تکانی ذهن کار کردم معجزه پشت معجزه اتفاق افتاد و چون فرکانس من تغییر کرده، هیچ کدوم از اون دوست و رفیق ها نیستن و واقعا از ثانیه به ثانیه ی زندگیم راضی ام. توی همین یک ماه، منی که صفر مطلق بودم،تازه به چندجایی هم بدهکار بودم، تونستم کلییییی پول بسازم، توی مسیر علاقه ام قدم برداشتم و به لطف خدا خیلیییییییییی خوب شدم، کارهای درسیم و پایان نامه ام به کمک خدا داره تموم میشه و چقدررر نسبت به قبل مسئولیت پذیر شدم.

    بهترین معجزه ی این یک ماه همین اصول و قوانینی بود که به کمک خدا با این دوره درک کردم و واقعااا از گمراهی خدا نجاتم داد.

    عکس های اسکرین شات گوشیم رو نگاه کردم. قبل از شروع دوره خانه تکانی ذهن یه جمله ای رو توی اینستا خوشم اومده بود، اسکرین گرفتم(بعد از دوره خانه تکانی ذهن حتی یک بار هم اینستام رو چک نکردم)

    جمله هم این بود: ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده…

    من واقعااا با تمام وجودم از خدا خواستم که یه راهی جلوی پام بزاره،واقعاااا خسته شده بودم، واقعا گمراه شده بودم و ارتباط با دوستام هم توی این گم شدن و گمراه شدنم، خیلی تاثیرداشت.(چون 6ماه قبل، ارتباطم با دوستام خیلیی بیشتر شده بود و خیلی تایم ها رو پیش هم بودم)

    الان خیلی خوشحالم که اطرافم خلوت شده و بیشترین ارتباطم با خانواده ی عزیزمه. تک تک اعضای خانواده ی من فرشته ان و خداروشکر میکنم بخاطرشون.

    من خوشبخت ترین ادم روی زمینم که تونستم توی فرکانس دریافت این اگاهی ها باشم و دوره خانه تکانی ذهن رو شروع کنم و اینقدررر احساس های خوب رو تجربه کنم

    خداجونم شکرتتت:)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: