live | فرایند تغییر باورها - صفحه 6

264 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1582 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

    وسلام به تک تک دوستانم

    روزپنجاه وهفتم،روز شمار توانایی تشخیص اصل از فرع..

    ذهن فقیر…..

    وقتی داشتم به این دو کلمه فکر میکردم، کلی خاطره از ذهنم گذشت، خاطره هایی که تلخن، خوب نیستند، اصلا آدم دوست نداره که بیادشون بیاره …

    اما واقع بینانه که نگاه می کنم، می بینم اتفاقا باید به یاد بیارمشون، تا بتونم فرق ذهن فقیر و ذهن ثروتمندو بتونم بفهمم واز هم تشخیصش برم…

    من کلا هربار اومدم روی یه شخصی حساب باز کردم وبهش امید بستم دقیقا از همونجا سرخورده وناامید شدم، البته اینکارو سالها پیش انجام میدادم اینکه بخوام روی کمک مالی یا عاطفی پدرم حساب کنم، یا روی کمک ودارایی مالی وعاطفی همسرم، یا حمایت کارفرمام ویا حمایت پدرشوهر و….

    واگه از جانب اونا حمایت نمیشدم، خیلی ضربه روحی میخوردم و همیشه خودم رو بی پناه حس میکردم وبه عنوان یه خانم خیلی برام دردناک بود که نمیتونستم حمایت کسی مثل ویا شوهرم رو داشته باشم وخیلی جالبه، هربار هم میگفتم خدایا اخه چرا همچین پدر وهمچین شوهری نسیبم شده تو زندگی؟

    همه شانس دارن جز من،همه حامی وحمایتگر دارند جزء من…

    اما وقتی همسرم به رحمت خدا رفت و پدرشوهرمم همینطور قبل همسرم فوت شدند، و پدرمم همچنان نمی تونست که منو حمایت کنه، پیش خودم گفتم خب حالا تکلیف معلوم شد من باید خودم دست به کار بشم و خودم وبچم رو حمایت کنم، وگرنه کسی دلش به حال ما نمی سوزه…

    خب سالها گذشت ومن هربار که به در بسته میخوردم، کم میاوردم، آدمها پشتم رو خالی میکردند ، کارمو از دست میدادم، یا مهارت کافی توی کاری که ازم میخواستند رو وقتی نداشتم، یا وقتی خودم وپسرم مریض میشدیم و یا نیاز مالی داشتیم و کسی نبود که حمایتمون کنه، با هر بار شکستن توی خودم، انگار بیشتر به این درک میرسیدم که اصلا من به تنهایی کاری ازم برنمیاد واتفاقا نه تنها از خودم به تنهایی بلکه از هیچکس هم برای من وپسرم کاری برنمیاد…

    شاید خانواده و اطرافیان از روی عشق، یا دلسوزی، یا ترحم حواسشون بهمون بود، اما زندگی من یه چیز کم داشت..

    یعنی در اصل زندگی من معنی خاصی نداشت جز تقلاهای بیخود و تلاشهای سخت وطاقت فرصا…

    اما کم کم با خدایی آشناشدم که فهمیدم می تونم بهش بسپارم کوله بار خستگیهام رو تا باهم شراکتی مسائل ومشکلاتم رو حل وفصل کنیم…

    وهرچقدر من بیشتر میسپردم،زندگی بیشتر روی خوشش رو بهم نشون میداد…

    اما این کافی نبود، چون من هنوز شناخت درستی از خداوند وقوانینش نداشتم،فقط عجز وناتوانیم از تکیه برخودم ودیگران باعث شده بود بهش رو بیارم وازش کمک بخوام…

    انموقعه ها، رابطه ی منو خدا صمیمانه واز روی عشق نبود، یعنی از طرف من از روی عشق وصمیمانه نبود، یه حالتی مثل اجبار، مثل رودربایسی، مثل حالا دیگه مجبورم، حالا خدا همه کارست ومنم بنده ناچیزو، حالا شاید دلش بسوزه به حال منو بچمو، حالا دیگه …

    قربون بزرگی وعظمت ومهربونیش برم من، که الانم هربار یاد اونهمه عشق ومهربونیش در حق خودم وپسرم میفتم اشک میریزم و حمدش رو به جا میارم…

    اصلا اونموقعه هام که درست نمیشناختمش و رابطه صمیمانه ای باهاش نداشتم، ولی اون دوستم داشت، اونکه منو خوب میشناخت ونیازهامو میدونست و همیشه نه تنها سهم بیشتری از زندگیم رو برعهده داشت بلکه عاشقانه همیشه کاری میکرد تا ما راحت زندگی کنیم وکمبودی نداشته باشیم، چون هر جور حساب میکنم منه ناسپاس نادان که حتی سهم خودم رو نمی تونستم تو زندگی به درستی انجام بدم کجا قدرت اینو داشتم که اون زندگی رو به اون خوبی مدیرییت کنم واون شرایط عالی رو ادمهای عالی رو، سلامتی و برکت ونعمت و شادی رو برای خودم خلق کنم؟؟؟؟؟

    من اصلا نه عقلش رو داشتم نه قدرتش رو…

    همه اش فقط خودش بود ….

    تا اینکه با آموزه های شما استاد عزیزم،آشنا شدم وبه درک وشناخت بیشتری نسبت به خداوند وقوانین جهان هستی رسیدم…

    تازه متوجه شدم که خدا که همون خدا بوده وهست ونعمتها هم همیشه پیرامون من ودر دسترس من بودند، اما چون ذهن فقیر داشتم، چون باور به فراوانی نداشتم، چون نمی تونستم به داشته هام توجه کنم، چون تمرکزم روی نعمتها و زیبایی های زندگیم نبود، چون به ایمانی که داشتم ایمان واعتماد نداشتم و نمی تونستم موحد ویکتاپرست وتوحیدی باشم، چون احساس عدم لیاقت داشتم، چون اکثرا ناسپاس بودم ، اونچه که حتی برای من وسهم من بود و خیلی راحت بدست آورده بودم وخداوند روزی من کرده بود رو هم مثل آب خوردن از دست میدادم..

    ودر نهایت میگفتم ، صلاح نبوده، مال من نبوده، خدا نخواسته، شانس ندارم و……از این دست باورهای اشتباه وغلط..

    هرچقدر به عظمت وبزرگی وبخشندگی ومهربانی خداوند بیشتر پی بردم، خیالم از اینکه نعمتها همیشه هستند و رزق وروزی من دست خداست باور فراوانی در من پررنگتر شد….

    هرچقدر بیشتر به این درک رسیدم که من برای هدفی خلق شدم، ومن خودم خالق شرایطم هستم و من می تونم با پرورش توانایی ها واستعدادهام ارزش خلق کنم وباعث پیشرفت وگسترش جهان بشم، احساس قدرت بیشتری کردم و هر روز قدم محکمتری برای دنبال کردن اهدافم برداشتم…

    هرچقدر قدرت واختیار رو از دیگران گرفتم و خداوند رو تنها قدرت هستی دیدم بیشتر اعتقاد پیدا کردم که آدمها وسیله ای هستند تا خداوند از طریق اونها منو به مقصد برسونه، برای همین وجود ومهربانی و لطف انسانها رو ، از حضور خداوند دیدم و آدمهای بیشتر ونیکوتری سر راهم قرار گرفتند که بهم عشق لاعوض بدن…

    هرچقدر زندگیم بر پایه این باورهای جدید والبته درستم پیش رفت، ذهن من هم فقر رو پشت سر گذاشت….

    شکر الله دیگه ترسی از اینکه فرداها چی میشه ندارم…

    چون خدای عاشق ومهربون وبخشنده من دیروزها بوده امروز بوده فرداها هم هست وتنها صاحب اختیارم خداست و به قول شما استاد عزیزم محاله که کسی در مسیر راستی ودرستی وتوحید ویکتاپرستی باشه وجهان چیزی رو ازش بگیره….

    برای کسیکه تنها روی قدرت خداوند وکمکش تکیه کرده، برای کسیکه سعی میکنه سهم ونقشش رو هر روز توی زندگی به درستی انجام بده، زندگی سراسر خیر هست وبرکت وشادی و سلامتی وامنیت وآرامش….

    دیگه از دست دادن معنی نداره…

    چون دیگه به این یقین رسیده که اگر هم چیزی رو از دست بده بدون شک بهتر از اون رو جهان بهش میده خیلی زود وخیلی راحت….

    برای همین آزادانه وباعشق از اونچه که خداوند روزیش کرده استفاده میکنه ونگران تمام شدنش نیست….

    بلکه هر روز منتظر معجزه ها وسورپرایزهای جدید والبته قشنگ وشگفت انگیز خداوند هست…

    نه توانش رو دارم به طور کامل وشایسته از خداوند سپاسگزاری کنم که منو در این مسیر پرخیروبرکت قرارداد، نه از شما استاد عزیزم که با آگاهیهای نابتون زندگیمو ساختید…

    بی نهایت از خداوند وشما سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  2. -
    سمیه قرایی گفته:
    مدت عضویت: 765 روز

    باسلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین خداوند را سپاسگزارم که من را به این مسیر پر برکت وآرامش هدایت کرد من با دیدن فایل های این سایت .انرژی زیادی میگیرم .خیلی زندگیم تغییر کرده واین تغییر زیبا رو مدیون استاد عزیزم که دستی از دستان خداوند هستند می‌دونم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1243 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    در مورد بسیاری از مسایل باید خودمان با تحقیق و بررسی به نتیجه رسیده و آن را آگاهانه انتخاب کنیم. از دیگران تقلید نکنیم.

    در گذشته استاد از کودکی توانایی پول ساختن را داشتند و از بسیاری از هم سن و سالهای خود بالاتر بوده اما در خرج کردن آن دچار باور کمبود بودند و این مورد نیز نشانگر این است که مهم نیست که چقدر پول دار باشیم اگر باورهای نادرستی داشته باشیم تمام پولهای ما به هدر خواهد.ر فت و جهان اجازه خرج کردن آن را به ما نمی دهد.

    بسیاری از باورهای نامناسب به قدری ریشه دار هستند که تغییر آنها زمان بر بوده و همیشه وجود دارند. برای همین تا پایان عمر باید بر روی آنها کار کرد. به میزانی که ثروتمند می شویم و خواسته های خود را خلق می کنیم از آنها گذر کرده و ساده زیست تر می شویم چون ثروت باید به ما خدمت کند و بنده ما باشد نه ما بنده و در خدمت آن.

    تا جایی که امکان دارد باید تمرکز ما بر ساختن پول و افزایش ورودی مالی باشد و حد تعادلی بین ساختن پول و خرج کردن آن ایجاد کنیم.

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    یاسین رحمانی نیا گفته:
    مدت عضویت: 614 روز

    سلام به فرشته خدا در زمین اینقدرخوشحالم که. تونستم وارد سایت بشم و استفاده کنم هرچند زیاد وارد نیستم و تازه دارم یاد میگیرم. که چه جوری از امکاناتش استفاده کنم بی نهایت خوشحالم برای استاد عزیز و همراهان بهترین موفقیتهارو از خدا میخام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1172 روز

    سلام استاد عزیز

    سلام دوستان مهربان خودم

    بودن و وقت گذاشتن در سایت استاد واقعا برای من خیلی مثمر ثمر بوده است و هر چه بیشتر در این سایت وقت می گذرام آرامش بیشتری نصیب من می شود

    همه اینها از زمانی شروع شد که من خواستم تغییر کنم و قدم به این راه گذاشتم

    درس عالی که در این فایل یادگرفتم این بود که همیشه باید باورهای خوب برای خودم بسازم

    ساخت باورهای خوب و داشتن باورهای عالی یکی از مهمترین کارهایی است که به ما در این زندگی کمک می کند و باعث موفق شدن من در این مسیر می شود

    سپاس از استاد عزیز بخاطر این آگاهی های ناب

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای مهربان خودم

    سپاس از خدای زیبایی ها

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    محمد حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1931 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم خانم شایسته پر از انرژی و دوستان هم فرکانسیم انشالله که همیشه حالتون خوب و عالی ترین باشه

    این فایل رو من از باورهای ثروت ساز موقعی دنبال میکنم که دارم دوره روانشناسی ثروت یک جلسه نهم میگذرونم و خدایا هزاران مرتبه شکر میکنم که تو این مسیر قرار داد و هدایت کرد به سمتی که در از آزادی مالی و زمانی و مکانی و سلامتی و… هست خدایا هزاران مرتبه شکرت

    دقیقا این مورد من هم داشتم که خیلی از مواقع که پول داشتم یا پول ساختم همچنین از پولم لذت نبردم و استفاده درست نکردم همین الان هم با اینکه دارم روی باور هام کار میکنم هنوز خیلی توی این مورد ضعیف هستم ولی خوب دارم روی خودم کار میکنم و ایمان دارم که خدا هدایتم می‌کنه به سمت بهترین و عالی ترین مسیر خدایا هزاران مرتبه شکرت

    و البته مورد بعدی که استاد گفتن اینکه باید سیر بشیم و بگذریم کاملا موافق هستم تا موقعی که به نظر من سیر نشیم گذاشتن نداره و یابد به خصوص تو موارد مالی سیر بشیم نه اینکه چون مثلاً استاد میگن الان به ساده زندگی کردن دوست دارم منم که هنوز به خیلی از آرزوهام نرسیدم بگم خب منم بیخیال آرزوهام بشم و بریم به سمت ساده زیستی و….

    ساده زیستی موقعی معنا و مفهوم واقعی پیدا می‌کنه که ما مسیر آزادی های مختلف رو بریم و بعد از اون که به قول استاد سیر شدیم بعداً بریم به سمت ساده زیستی ….

    خدایا هزاران مرتبه شکرت بابت وجود استاد عباس منش عزیزم و مریم خانم شایسته پر از انرژی و دوستان هم فرکانسیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    امیرحسین بابایی گفته:
    مدت عضویت: 1205 روز

    سلام

    برای خودم…

    حقیقت همیت هست که باورهای ماست . فرکانس های ماست که نتیجه رو رقم میزنه

    همه ما این حرفهای استاد رو تجربه کردیم

    خودم به شخصه خیلی پول توزندگیم اومده که الان میگم چرا فلان کارو نکردم

    ولی به خودم میگم نتیجه درست بوده چون در آن زمان من خیلی عادت های اشتباه داشتم. باورهای اشتباه داشتم ونتیجه مشخصِ. خداوند احساسی عمل نمیکنه بگه آخی تو نمیدونستی!

    بعدتر فهمیدم قوانین‌رو ولی در عمل اجرا نمیکردم

    و به خودم میگم نتیجه درست بوده،

    تو به اندازه باورهایی که ساختی نتیجه گرفتی و قتی زدی تو جاده خاکی یهو پول ها رفت سر چیزای الکی که اصلا یادم نمیاد

    …..

    خیلی مهمه که عمل کنیم به این حرفها. خیلی مهمه که ایمان داشته باشیم

    وعمل کنیم نه فقط حرف حرف حرف .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1146 روز

    Liveبااستادعباس منش قسمت 25.

    استادراجع به ذهن فقیر،صحبت کردن.

    خوشم میاداستاد،بدون ترس ازقضاوت انقدقشنگ و واضح وشفاف ،صادقانه، تجربه هاشون روبرای ما بازگو میکنن.شاید من اگه جای استادبودم ،سربسته وغیرمستقیم تجربه ای میگفتم امابه این شفافی حرف نمی‌زدم.

    کاملا مشخصه که استادبه مسیرخودشون اعتمادکامل دارن ودنبال تاییدکسی نیستن واین ینی گامهای بلندبرای رشد وپیشرفت.

    درمورد ذهن فقیر،بگم که منم درگذشته به شدت ذهن فقیری داشتم وبه خاطرهمین باور و این نگاه همیشه اذیت میشدم.

    همیشه درگیری ذهن داشتم که چکارکنم بهتره؟چقدرخرید کنم بهتره؟

    چقدر محبت مالی داشته باشم بهتره؟

    چقدر برای سلامتیم ارزش قائل باشم بهتره؟

    چقدرتو روابطم به مال نگاه کنم بهتره؟

    وپاسخ همه ی اینها،این بود :تو که پولدارنیستی ،پس بهتره کم خرج کنی،کم بخری،کم بپوشی،کم هدیه بدی،کم ازلحاظ سلامت جسمی خرج خودت کنی،کم بخوری ،کم بری ،تا کمتر بیان منظورم رفت وآمدبادیگرانه.

    میبینیدهمه چیزدرکمبودهاخلاصه میشد.راسش به فراتر از اینم نمیتونستم فکرکنم.

    هروقت میخاستم به کسانی که خرجهای سنگین میکنن ،تمرکزکنم ،مغزم عرورمیدادومیگفت نه بابا توهیچ وقت نمیتونی مثل اینا پول خرج کنی.اصلانمیشه.

    کو تا ماپولدارشیم ؟! خودمو در دوردستها می‌دیدم که توخیال و توهم شایداحساس نزدیکی به پول داشته باشه.

    خودمم اینطورمجاب میکردم وحق روبه خودم میدادم که هرکسی هم جای من بود مثل من عمل می‌کرد.

    من الان توجایگاه درستی هستم.

    نداریم خرج نمیکنم.

    خب داشته باشیم منم خرج میکنم.

    دیگه نمی‌فهمیدم ونمیدونستم که سرمنشا همه ی بدبختی‌های من ، همین افکارم هستن.

    این خود منم که درهمین حد،اتفاقات روخلق میکنم.

    واین قدرت رودارم که خالق اتفاقات بهتروبزرگتری باشم.

    تازه فکرمیکردم زن خوبیم ،چون دارم قناعت میکنم.

    چون دارم بامردی که پول نداره ،با سازگاری زندگی میکنم.

    وازهمه مهمتر رضایت خداوندرودارم .که دنبال چیزهای دنیوی نیستم .وبه همین مقداربسنده کردم.

    بنابراین درخاستهای خاصی هم ازخدا نداشتم.

    حالا دیگه دیگران ازمن راضی هستن یانه ،نمیدونم .

    خب دیگران دارن میبینن ما نداریم پس توقع نمیکنن.

    واقعن ک ! چ زندگی مسخره ای داشتم.

    دنیا روچقدرکوچیک می‌دیدم.

    به قول استاد خودم که نداشتم ازخدا هم برای خودم درخاست نمی‌کردم که داشته باشم .میگفتم به من نمیدی به هیچ کس دیگه هم نده.

    چون همه کاره ،خدا رومیدیدم.

    اگه نیست ینی خدا بهمون نمیده .

    اگه ندارم چون خدا مصلحت می‌دونه که نداشته باشم.

    باهمین افکاروباورها خودمو قانع میکردم وبه زندگیم ادامه میدادم.

    خیلیم دردکشیدم.

    یه زمانی بود دراین حد که ازبقل ساندویجی رد میشدیم ،هیچ پولی نداشتیم وبوی ساندویجی منو اذیت میکرد.

    نون خالی می‌خوردم وقتی شوهرم ازسرکارمیومد،میگفتم شام خوردم.مثلا تخم مرغ ! همسرم که میدونست چیزی نداریم.

    همیشه پس انداز میکردم تا هفته ی بعدپولی جم بشه، یه ساندویچ بخورم.اونم ساندویجهای ارزونی مثل فلافل.

    یادم میاد خیلی وقتها ازصندوق صدقاتمون پول برمیداشتیم خرج میکردیم.

    ازخداهم عذرخواهی میکردیم می‌گفتیم دوباره میزاریم سرجاش.

    خودمون پول نداشتیم بخوریم ،انقد مقیدبودیم‌که هرروزصدقه کناربزاریم تاخدا ازمااحساس رضایت داشته باشه تاکه پولی بهمون برسونه بعدموقع نیازبرمیداشتیم بازمیزاشتیم سرجاش.باخدا بده بستون داشتیم.

    وااای خدای من چ کارای عجیب غریبی میکردیم.

    جمع میبندم چون خیلیا مثل خودم بودن.

    خب بااین نگاه به این کوچیکی به دنیا وخدا،توقع چ پیشرفتی وچ اتفاقی توزندگیمون داشتیم.

    همیشه هم تواحساس بد بودیم.

    یه مهمون میخاست بیادخونم اونم ازسمت خانواده هامون ،تمام تن و بدن من می‌لرزید که چی درست کنم ؟ ازکجابیاریم چیزی بخریم.

    چقدر باخجالت وشرمندگی مهمون رامینداختیم.

    وقتی مهمون داشتم ،انقد شل تعارف میکردم.

    انقد دوست داشتم مهمونامون چیزی نخورن که من نگه دارم برای مهمونی بعد.

    یااینکه غذا اضافه بمونه ،یه وعده دیگه خودمون بخوریم.

    خودم که همیشه سرسفره ی غذا باغذام بازی میکردم و همیشه میگفتم سیرم.

    بگردم دور خودم .چقدرخودمواذیت کردم .چقدربه ناهیدظلم کردم.

    چقدرشرمنده ی ناهیدهستم.

    یه تضادی بعدازازدواجم داشتم اونم این بود که چون بابام خیلی خسیس بود ،من می‌شنیدم که چقدرپشت سرش حرف میزنن ومسخرش میکنن ،من نباید مثل بابام باشم.

    اما چون ذهنم فقیر بود ،بامردی ازدواج کردم که پولداربودن اما خودش شغل مناسبی نداشت.وبله گفتن من فقط ازسر ،حال وهوای عاشقی بود.

    ومن به این شکل وارد این زندگی شدم .

    خسیس نبودم ینی نمیخاستم باشم .خودم بااین خصلت خیلی مبارزه کردم .ولی خب توجیهم این بود که نداریم ،چکارکنیم که نداریم؟!

    چون نداریم چون خودمون گشنه هستیم کاش دیگران هم کم بیان خونمون ،کم بخورن.

    میدونیدیه چیزایی ریشه تووجود آدم داره.

    منم خساست رویادگرفتم بودم چون ازبس دیده بودم.

    ولی میخاستم نباشم .

    تااین خصلت ازوجود من بره بیرون ،سالهای سال طول کشید تا شخصیت من شکل دیگه ای به خودش گرفت.

    اون موقع دقت به این نمی‌کردم که چ فرکانسی میدم ،میگیرم.چیزی نمی‌فهمیدم.

    شاید شانسی فرکانس خوب میدادم وشانسی فرکانس منفی بدون داشتن کوچکترین آگاهی.

    زندگی من خیلی بالا پایین میشد.

    اما چیزی که ازاین چند سال اخیر می‌دونم اینه که استادمنو ازاین روبه اون رو کرد.

    دنیام خیلی تغییر کرد.

    الان ناهیدی هستم که بهترین وباارزشترین هدیه ها رومیبره.

    ناهیدی هستم که درخونم به روی همه بازه.چ اقوام خودم چ اقوام همسرم همگی خونه ی من رفت وآمدی بیشتری دارن وتوخونه ی من احساس راحتی زیاد میکنن.

    هدیه زیاد دریافت میکنم.

    برای خودم ارزش زیادی قائل هستم .

    چیزی کم خودم نمیزارم.

    به بچه هام و همسرم هم توخونه خیلی توجه دارم.

    باکی از هیچ خریدی ندارم.

    ازخرید کردن لذت میبرم .بونجول وبی کیفیت نمیخرم.

    از هرچیزی خوبشو میخرم.

    نمیگم مارک پوشم ولی سعی میکنم خوشتیپ بگردم.

    واقعن عشق میکنم چیزی به کسی هدیه بدم.

    اوایل برای اینکه خوب قضاوت بشم هدیه می‌بردم یاهدیه میدادم.

    بعدش برای تاییدطلبی بود.

    کم کم برای خوشحال کردن دیگران شد.

    بعدکه بیشترروی خودم کارکردم برای خوشحال شدن واحساس خوبی که خودم دریافت میکنم ،هدیه میخرم.

    هرجا برم دست پر میرم.

    دیگه همسرمم عادت کرده وخداروسپاسگزارم همسری دارم که بااین مسائل مخالفت نمیکنه حتی بابت قیمت هرچیزی ،به من حرفی نمیزنه.

    کاملا اختیارباخودمه که چی بخرم وچکارکنم .فقط کارت پولش همراه منه.

    ب لحاظ غذایی وخوردوخوراک هم کاملا ازخودم‌خوب مراقبت میکنم.

    همه ی این حال خوبی ها از زمانی شروع شد که نگاهم به جهان فرق کرد.

    از زمانی شروع شد که ایمانم روبه خدا بدست اووردم وخدای خودم روبهترشناختم.

    از زمانی شروع شد که افکاروباورهای قدیمی روریختم دور وافکار وباورهای جدیدی توذهنم ساختم .

    همه ی اینا یه شبه اتفاق نیفتاد.

    کم کم وازموضوعات کوچیک شروع کردن و تمرین کردن تابه مسائل وموضوعات بزرگ رسیدن.

    اوایل که میخاستم شروع کنم ،بامقاومتهایی روبرومیشدم که هردفه برخلاف میلم اونا رو رد میزدم .وجمله های کلیدی استادوعبارتهای تاکیدی استاد روتوذهنم بارها وبارهاتکرارمیکردم .

    همیشه به خودم میگفتم من که ازراهی که رفتم یامسیری که دورمورم هستن ،خوشم نمیاد ونتیجه های خوبی ندیدم.

    حالا یه بار حرف یه آدم دیگه روگوش بدم تاببینم چ اتفاقی میفته..به همین جهت استاد روانتخاب کردم.

    وازاون روز تا به حالا چیزی جز روزای خوب ندیدم.

    روزایی که یه روزی آروزشو داشتم.

    روزایی روبدست اووردم که روزی حسرت وغبطشو می‌خوردم.

    کارایی الان میکنم و خرجایی میکنم که روزی فقط توخیال وتصوراتم بود.

    دنیا روبزرگ میبینم .ولی هنوز نتونستم وفکر هم نمیکنم به اندازه ی کافی به شناخت جهان برسم.

    ولی به اندازه فهم ودرک خودم دارم تلاشمو میکنم که هرروز بیشتروبهترازدنیا بفهمم .

    وآگاهی های ناب تری کشف کنم.

    من چیزی ازقدرت خلق خودم نمی‌دونستم.

    هیچ درکی ازنعمت وفراوانی خدا نمی‌دونستم.

    همیشه منتظر وقوع اتفاقات عالی ازبیرون بودم .نمی‌دونستم خودم مهمترین عامل رشدم هستم.

    سرجای خودم نبودم .مدام توقعاتم ازاین واون بالامیزد بخصوص پدرومادرهامون.

    همیشه منتظر زورو بودم که پیداش بشه ما روبه سمت خوشبختی وثروت ببره.

    الان باقاطعیت تمام میگم زروی زندگی من استادعزیزم بود.

    استادعزیزواقعن نجات دهنده ی من اززندان افکاروباورهای غلطم بود.

    رهایی وآرامش رو ایشون تو زندگی برای من به ارمغان اووردن.

    انصافانگرش من زمانی تغییر واقعی ودرست کردکه استاد روپیدا کردم.

    وایمان و اعتمادبه استادعزیز باعث شد که گام به گام به جلو حرکت کنم واتفاقات بهتری روبرای خودم خلق کنم.

    امروزبه خدا وجهان اعتمادزیادی پیداکردم چون استادم

    به من اینطور آموزش داده ومن تجربه کردم و متوجه شدم این مسیر اصلی ودرست زندگیه منه.

    گذشته ی من هرچی بوده ونبوده ،من فراموشش کردم وسعیم براینه که افسوسش رونخورم .

    الان اینجام .بااین افکار بااین باورهاوبااین استاد.پس مصرانه ومتعهدانه این مسیر رو ادامه میدم تانتایج بزرگی کسب کنم .

    تا منم به جایی برسم که بعد از تجربه کردن کلی ثروت ،بگم میخام مسیرساده زیستن روانتخاب کنم .

    ولی اینو می‌دونم تا آدم ازچیزی خودش، سیراب نشه ،بادل وجون وبااعماق وجودش این حرف رو نمیزنه .

    باید لذتها روبچشی تا ازسر اجبار یاتعصب عقاید وتقلید ازکسی ،کاری انجام ندی.

    اگه انجام میدی باتمام دل وجون خودت همه چیو حس کرده باشی و تجربه کرده باشی. به تمام درجات رسیده باشی بعد بگی حالا اینو میخام. حالا دوست دارم به این روش وبه این شکل زندگی کنم.

    واگرنه حرف خوب ،حتی کارخوب خیلیا میتونن انجام بدن ،اما آیا همگی اونها حالشون خوبه ؟

    آیا همه ی اونها تواحساس خوب هستن.؟

    آیا اونا به خودشون ظلم نکردن؟

    آیا تونستن باانجام کارخوب حال خوب داشته باشن؟یا نه هرچیزی روبرای دل دیگران وخوشحال کردن دیگران انجام دادن؟

    چون خیلیا رودیدم که ظاهرن خیلی مذهبی وبا خداهستن اما من خیلی جاها عملکرد درستی ازشون نمی‌بینم.

    میبینم که شاد نیستن.

    میبینم که پکیج کامل خوشبختی روندارن.

    درحالیکه تمام فکر وذهنشون عبادت کردن خدا وظاهرا رضایت خداست..

    اینا همونایی بودن که قبل ازاستادعباس منش،الگوهای من بودن .

    همون روش تقلیدی وتعصب بیجا درمورد اعتقاداتمون.

    همون کسانی بودن که فقط ترس ووحشت منوازخدا ودنیای بعدی زیاد میکردن وبه جای پیشرفت توکارها ورفتارهام ،فقط تنزل میکردم وروز به روز عصبی ترو بدبخت تر میشدم.

    خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم که مسیرم عوض شد.

    وخداونداستاد توانمندی سر راه من قراردادها فقط بااستفاده ازدرسهاوتجربه هاش ،بااختیارخودم مسیرم روپیدا کنم .

    داشتن احساس خوب نشونه ی درستی مسیرمه.

    رشدوپیشرفت توروابطهام ،دربدست اووردن ثروت ،درداشتن سلامتیم همه وهمه نشانه ی درست بودن مسیرمه.

    پس با تمام نیرو وقوا ادامه میدم.

    وهرروزی که درس تازه ای میگیرم خوشحال ترومصمم تراز روز قبل ،لذت میبرم.

    چون تواین مسیر هستم وبی نهایت نواقص داشتم .هرروز بااتفاقاتی مواجه میشم که هرچند،گاهی ناجالب هستن اما درسهای بزرگی بهم میدن وخوب میفهمم که دارم رشد میکنم.

    دیگران باانتقادها ودخالتهای ناجالبشون ،باعث میشن یه قدم به سوی پیشرفت نزدیکتربشم.

    اونا هستن تا من ازکنارشون درسهای خوبی بگیرم.

    خیلی ازتغییراتم به خاطروجودتک تکشونه .

    هردردی که کشیدم هرزخمی که خوردم ،عامل بزرگ شدن وبزرگ شدنم بوده.

    البته که میتونست این تجربه ها،بااین دردها نباشه .امامتاسفانه من قدرت وشهامت بالایی نداشتم که سردچاراین دردها شدم.

    بالاخره مقاومتهاونجواهاهمیشه موانعی پیش میارن که ما روکمی عقب ارنگه میدارن .

    اتفاقا همیشه جرات و جسارت استاد روتحسین میکردم ومیکنم اما من نتونستم تو خانواده هامون ازاین جراتها به خرج بدم پس بیشترآسیب خوردم.

    استادجونم عشق منی .

    همیشه ودرهرلحظه ازخدامیخام مراقب عزیزی مثل شما باشه.

    الله نگهدارت باشه استادجونم.

    قربونت بشم که انقد من تو رودوست دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
    • -
      سحر گفته:
      مدت عضویت: 1678 روز

      خوشم میاداستاد،بدون ترس ازقضاوت انقدقشنگ و واضح وشفاف ،صادقانه، تجربه هاشون روبرای ما بازگو میکنن.شاید من اگه جای استادبودم ،سربسته وغیرمستقیم تجربه ای میگفتم امابه این شفافی حرف نمی‌زدم…..

      سلام دوست عزیزم، از خوندن کامنتت لذت بردم، خیلی قشنگ بود که دیدم شماهم سربسته و غیرمستقیم تجربه ای رو نگفتی،خیلی زیبا و تاثیرگذار تجاربتو در اختیار من قرار دادی و من ازت سپاسگزارم.

      از نتایجتون و احساس رضایتتون دیدم که چقدر اعتماد داری به مسیر و استاد عزیزمون، خوشحالم که در این دنیای زیبا و این سایت زیبا باهم، هم مسیریم و زندگیمون رو اگاهانه میسازیم.

      براتون بیش از پیش ارزوی سعادت و ثروت و خوشبختی و حال خوب دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      مهرداد و فرزانه گفته:
      مدت عضویت: 836 روز

      ناهید عزیز لذت بردم از خوندن کامنتی ک گذاشتین .حتی یک جاهایی اشک تو چشمامم حلقه بست چون منم دقیقا مثل شما بودم تو خرج کردن تو مهمون دعوت کردن …و باور کمبود همیشه همراهم بوده خدا رو شکر میکنم ک بیشتر وقت میزارم برای خوندن کامنت ها و حسم عالی هست .مطمین هستم تو مسیر رشد و پیشرفت هستیم و ممنونم از استاد عزیز و مریم جان .وشما عزیزانی ک با کامنت هاتون قوت قلب هستین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    محمدرضا روحی گفته:
    مدت عضویت: 1315 روز

    به نام هدایت الله

    با سلام خدمت استاد و خانم شایسته و همه دوستان خوبم

    استاد فایل خوبی بود این لایو شما با دوستان و چقدر حال کردم و انرژی گرفتم به جواب خیلی از سوال های خودم در مورد کسی که ثروتمند هستند و خیلی ساده همه چی رو میبینن واقعا رسیدم ممنونم استاد

    اگر بتوانیم شخصیتمان تغییر کند باید حواستون به ذهنمان باشد تا ثروت وارد زندگی مان می شود

    با ذهن فقیر نمی شود باورها درست را برطرف کنیم و استفاده کنیم یعنی ظرف این افراد سوراخ است هرچه پول میسازم از بین میرود یه طوری

    استاد خیلی ممنون برای اگاهی ارزشمندی که در روانشناسی ثروت 1 توانسته ایم این باورهای مخرب را شناسایی و روی ذهن فقیر کار کنیم این پاشنه آشیل همیشه هستند و از بین نمی روند فقط کم رنگ تر می شوند و می توانیم کنترل کنیم

    و باید کاری کنم که ثروت برای من خدمت کند نه من برای ثروت خدایا هدایتم کن به مسیرهای درست و نعمت های بیشمار همه دوستان را به امید خدا میسپارم

    در پناه الله یکتا شاد سلامت پیروز و ثروتمند باشید انشاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    امیر آهنگری گفته:
    مدت عضویت: 1678 روز

    به نام خدای مهربان واجابت کننده درخواست ها

    سلام به استاد عزیز در فایل ثروت سایز در این خونه زیبا با موتورهای هیولا دوست داشتنی 1300ccوای که چقد دوست داشتنین

    =مهم نیس چقد پول میسازی ذهنت فقیر باشه که همیشه نگران اینده ای پول نمیمونه برات

    =پاشنه های آشیل هیچ وقت حل نمیشود باید هر روز روش کار کنیم بهتر میشود ولی حل نمیشود

    =با تغییر باورها ثروت ورودی خیلی میره بالا و میشه ثروت زیادی بدست اورد باید باورهارو تغییر داد

    =تمام اتفاغات زندگی ما با افکار ما بوجود می اید

    =به هر چیزی توجه کنیم از اصل و اساس اون وارد زندگیمون میشه

    =باید جوری باشد که حمال پول نباشیم و پول باید به ما خدمت کند

    =خوب که به ارزوها برسیم سیر بشیم و بعد ازش بگذریم

    سپاسگذارم برای این فایل

    آرزوی سلامتی شادی ثروت حال خوب و هدایت الله دارم براتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: