live | انتخاب شغل از زاویه "باور به فراوانی و احساس لیاقت" - صفحه 12

281 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مریم پهلوان گفته:
    مدت عضویت: 2056 روز

    به نام خالق بخشنده.سلام براستادعزیز وخانم شایسته نازنین.وسلام به همه دوستان عزیز در این پروژه زیبا

    جمله هایی که باید به قول استاد سر درخونمون زد

    یکی اینکه پولم را ندهم به کسی که به من سود برسانداین هیچ وقت اتفاق نمی افتد.

    دوم اینکه شغلتون عشقتون باشد عشقتون شغلتون باشد.هدف زندگی لذت بردن از زندگی هست به جای اینکه بگی چطوری پول دربیارم نگاهت این باشد که چطوری راهی پیدا کنم که لذت ببرم.پول نتیجه طبیعی لذت بردن از زندگیست وقتی درمسیر علاقه ات قراربگیری پول خودش دنبالت میاد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    سمن ناز عیوضی گفته:
    مدت عضویت: 628 روز

    سلام خدمت استاد مهربان و مریم جان و تمام دوستانم

    قدم نوزدهم از خانه تکانی ذهن 140307/23

    الهى، وقتى که تو با منى هیج غمى نیست وقتى تو در منى هیج منى نیست وقتى تو بر منى هیچ کمى نیست

    استاد واقعا سپاسگزارم برای تمام صحبت های ارزشمندی که به ما هدیه میدید دوست دارم تمام صحبت‌های شمارو بخورم و کاش میشد جوری همشون رو تزریق کنم تو مغزم

    چقدر عالی گفتید که شغل پیدا کردنی نیست عشق هستش که حال آدم رو عالی کنه چه مثال جالبی که درمورد زندگی و استخر زدید واقعا خود من همین جور بودم در استخر ان شاءالله در زندگی این گونه نباشم

    عشق من از بچگی خیاطی بود و هست وقتی بچه بودم برای عروسک هام لباس رختخواب میدوختم زمان انتخاب رشته هم خیلی مدیر مدرسه گفت برو ریاضی فیزیک تو شاگرد زنگی هستی حیف هستش که بری فنی حرفه ای اما انتخاب من رشته ی طراحی دوخت بود که تو دوسال دبیرستان نفر اول بودم طوری که تمام کارهای من تو ویترین و دفتر مدیر و نمایشگاه مدرسه بود و علاقه ی من باعث شد تا به صورت شرط معدل وارد دانشگاه بشم و بتونم مربی گری خیاطی رو بگیرم استاد آنقدر لذت میبرم وقتی لباسی میدوزم و تن مشتری میبینم همه ی خستگی از تنم درمیاد اصلا به پولش فکر نمی‌کنم عاشق این حس موفقیت هستم واقعا درست میگین وقتی انتخاب درست باشه پول میاد

    پدرم موافق رفتن به دانشگاه نبود که خود مدیر مدرسه آمد و با پدرم صحبت کرد و پدرم میگفت من پول ندارم خرج کنم برای دانشگاه که خودم گفتم خیاطی میکنم و شهریه هامو میدم و جوری خدا از جاهایی برام مشتری می‌فرستاد که تمام شهریه و خرج و مخارج تحصیل و …. هم تامین میشد الان که دارم یاد اون روزها میکنم خییلی حالم خوبه خلاصه بعد از هجده سال رفتم و مدارک و دیپلم های فنی حرفه ایم رو از هنرستان بگیرم معلم خیاطی یا دوخت ما شده بود مدیر مدرسه باورم نمیشد که هنوز بخاطر زرنگ بودن و وارد شدن من با شرط معدل به دانشگاه منو تو خاطرش باشه منو دید و حتی اسم من رو یادش بود وقتی من داشتم تو سالن راه میرفتم آمد جلو و گفت شما از والدین نیستید و بلا فاصله گفت تو سمن ناز شاکرد من هستی بارتون نمیشه همو بغل کردیم و گریه منو می‌برد و به تمام معلم هاش نشون داد و برای بچه های رشته طراحی دوخت صحبت کردم چقدر بخاطر انتخابم الان هم راضی هستم و خداروشکر میکنم که درست هدایت شدم

    وقتی علاقه و عشق باشه حتما موفقیت تضمین شده هست

    در پناه‌ الله یکتا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  3. -
    مجید بختیارپور عمران گفته:
    مدت عضویت: 994 روز

    به نام خداوند بحشنده ومهربان

    خداوند نشان دهنده مسیر خوبیها

    خداوندی که هر چه دارم ازاوست

    ردپای من در روز نوزدهم

    از گام نوزدهم

    خداروشکر که هنوز در مسیرم مسیر تغییر گام به گام برای خانه تکانی ذهن و خداروشکرررر که این 19روز خیلی فهم معنوی ام رفته بالا دیگه مثل قبل به حودم رنج نمیدم دیگه خودم و درگیر مسایل حاشیه ای نمیکنم دیگه تلاشم براینه که ذهنم وکنترل کنم و ایمانمو به توحیدی شدن بیشتر کنم،

    استاد عزیزم حرفای امروزتو با تمام وجودم می پذیرم و کاملااااا قلبم باهاش آرومه و خیلی وقته همچین نظری دارم و اصلاااا به فکر این نیستم برای انجام کاری به سرمایه مالی نیاز دارم اصلاااا نگران بی پولیم نیستم چون میدونم قراره باعث گسترش جهان باشم که اینجام پس اون خودش که منو به این مسیر آورده میدونه چیکار داره میکته وظیفه من فقط انتخاب اهداف والا وفکر کردن به هدف والاست و نگه داشتن حال خوبم برای همین با آگاهی های قبلی استاد عزیزم و آگاهی امروز دیگه میخوام زوم کنم به تغییر افکارم و کنترل ذهنم در هرشرایطی دیگه هدفم و از پول گرفتم دیگه بفکر اهداف مالی نیستم دیگه فهمیدم وآموختم که چه هدفی والاست واین هدف والا همه امکانات مادی دنیوی را برام از هموارترین و راحتترین راه مهیا میکنه از امروز خواسته ام شده این؛

    الهی پروردگارا،یارزاق ویا وهاب ؛

    برای من بخواه و مقدّر کن هرآنچه را که باعث آرامش بیشتر وحال خوب و زیباتر شدن زندگی من میباشد ومیشود و بر من ظاهرشو تا کارهایی انجام دهم که مرا به رستگاری میرساند الهی رشد پرنشاط و تکامل همه جانبه هر روزه ازتو میخواهم، چون تنها متبع قدرت وثروتم در دنیا وآخرت تویی از تو میخواهم،

    استادم واقعا که حضرت علی میگفتن؛

    که کار بهترین وبزرگترین تفریحه،

    دقیقا همینه که میگین کاری که ایلان ماسک ها بیل گیتس ها و خود استادباعشق دارن انجام میدن چه چیزی زیباتر ازاین که تو کارشون محو میشن و این محو شدن های باعشقه که باعث نتایج بزرگ شده که جهان و داره روشنتر و زیباتر و بزرگتر میکنه اگه ایلان ماسک کارش براش تفریح و باعشق نبود عمرااااا همجین پیشرفتی داشت و خود استاد ما تو ایران و سراسر دنیا مدرسین موفقیت هست و سایتهای مختلف چرا استاد ما با اختلاف از همشون جلوتر من خودم کتابهای آنتونی رابینز و خوندم با سه تا از مدرسین موفق ایران دوره برداشتم کار کردم کتابهای جووایتلی خانم هیکس و ناپلون هیل و خیلی از نویسنده های دیگه رو خوندم یک کتاب چگونه فکر خداروبخونیم استاد برابری میکنه به تمام آگاهی های اونا چرا این یعنی استاد داره عشق میکنه حال میکنه تفریح میکنه با کارش و جهانم دارره بهترین نتایج و براش رقم میزنه الگوی گفته حضرت علی بگردیم زیاد هستن در سراسر دنیا بودن هستن وخواهند بود و هرکسی با کارش حال کنه عشق کنه تفریح کنه موفق موفق ترینه ،نه اینکه بریم ببینیم کی تو چه کاری پول در آورده منم برم تو اون کار الان من خودم تو کاری که اومدم بخاطر کار خانوادگی مون بود تو بورس بود فکر کردم چون دوست وآشتا دارم موفق میشم ، این یعنی شرک واسه همین عقبگرد کردم الان که فهمیدم داستان چیه خیلی دارم توحیدی عمل میکنم جلوی خیلی از تفکرات اطرافیانم ایستادم تا اون چرا باور خودمه عمل کنم وگفتم باید تو اینکار موفق بشم حالم خوب باشه بعد برم دنبال کاری که براش ساخته شدم ولی ازاین کار بدم نمیاد و این کارو هم دوست دارم ولی چون شراکتی هستم با باور توحیدیم سازگار نیست و نمیدونم چیکار کنم ولی دیگه مثل قبل مقاومت ندارم و خودمو سپردم به دست پرتوان خدا تا خودش هدایتم کنه چون از این 19گام واز گام امروزم بهتر فهمیدم که چیکار باید بکنم و بدتبال چه اهدافی باید باشم و اینقد بدنبال این نباشم پول پول پول باید رها کنمش بهش چسبیدم واین نمیزاره پول سمتم بیاد خدایا کمکم کن این آگاهی های 19روزمو زودتر به باور و ایمانم تبدیل کنم میخوام عشق دنیارو بکنم میخوام هر روز به آرامش بیشتر وآزادی مالی وزمانی ومکانی بیشتر دست یابم میخواهم هرروز حالم بهتر وبهتر باشه میخوام روابط رویایی بسازم میخوام هرجا که هستم حالم خوب باشه میخوام از امروز به اهداف والا فکر کنم مثل سریال جومونگ که چیجوری بخاطر اهداف والاش از دل مرگ ها نجات پیدا کرد وچقد زیبا قانون تکامل وطی کرد وبه چه قدرتی در کشورش رسید که تونست از زیر استعمار چین بیرون بیاد و قدرت برتر منطقه بشه .عشق به هدف و داشتن اهداف والا روز بروز قوی تر و قدرتمندترت میکنه وخدایا شکزت برای درس امروزم و اینکه کاملااااا به این حرفای استاد ایمان دارم که درسته.

    الهی شکرت برای درس امروزم

    امضا .مجید قدرتمند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    مجتبی انجیله گفته:
    مدت عضویت: 838 روز

    بنام خدا و بیاد خدا

    خدایا شکرت میلیاردها بار شکرت

    سلام به استاد عزیز و توحیدی یکتا پرستم و سلام به خانم مریم شایسته

    اول تشکر قدردانی کنم بابت خانه تکانی ذهن که خانم شایسته تکاملی تدوین می‌کندند تا از هر زاویه ای که می‌تواند دانشجوها به اگاهی برسند کسی که تو مدارش باشه میشنوه کسی که تو مدار ترش باشه میفهمه و کسی که آماده ترش باشه عمل میکنه همه فایلهای استاد یه اصل رو باید بگیری احساس خوب =اتفاقات خوب شاه کلید ش اینه باید بتونی ذهنت رو کنترل کنی باید بتونی تمرکزت رو روی خودت بذاری پول و ثروت نتیجه تمرکز بر روی زیباییها و بیاد آوردن اگاهی قبل تولد و شکر گذاری کردن در هر لحظه پول توهمه ثروت توهمه قدرت توهمه شهرت توهمه اگه عشق تو همه کارها داری ذوق شوق اشتیاق و باورهای مناسب داری بدون تو مسیر رسیدن به خواستها ت هستی ما به دنیا نیومدیم زجر و بدبختی بکشیم ما vip انتخاب شده برگزیده شده خلیفه خدا اشرف مخلوقات هستیم که اومدیم خودمون رو تجربه کنیم و طبیعی اینه که در زمان حال زندگی کنیم غر نزنیم گله و شکایت نکنیم و طبیعی اینه که نعمت ثروت وارد زندگیمون بشه ما باید دوباره بیاد بیاریم اگاهی قبل تولد رو ما باید کودک درون رو فعال کنیم مثل کودکان لذت ببریم و طبیعی همه چیز وارد زندگیمون میشه اگه داری زور و تقلا میکنی بدون تو مسیر نادرست هستی من شخصا از دورهای استاد به این اصل رسیدم که ما روحهای مجرد هستیم و مجرد به دنیا اومدیم و مجرد از این دنیا میریم ما باید تمام انرژی رو روی خودمان بذاریم و آگاه بر ناظر افکار کردار و گفتارمان باشیم ما باید روی خودمان کار کنیم و ایمان داشته باشیم با رعایت قانون تکامل و عمل کردن به آموزها ی استاد و سپردن همه کارها به خدا و خداوند خودش خوب میچینه و تسلیم بودن در مقابل رب العالمین بیشتر از اون که فکرش رو کنید بهتون میده خدایا قدرت سپاسگزاری بیشتر بهم بده

    خدایا نسبت به دیروزم تسلیم تر باشم

    خدایا به فردا فکر نکنم هر چیه گفتی بگم چشم

    رو ی عقل پوک و ناقصم حساب نکنم

    خدایا اگاهیها و درک قانون خداوند را با باورهای مناسب تو ضمیر ناخودآگاهم ایجاد کن و آسان بشم برای اسانیها

    خدایا تا مرا ثروتمند نکردی از این دنیا نبر

    من باید در این دنیای مادی ثروتمند شوم و لمسش کنم تا بیشتر به تو نزدیکتر بشم

    خدایا تنها راه رسیدن به تو اینکه باید ثروتمند بشم

    از قدرت و اراده کن و فیکونت بی قیدو شرط بر من ببار

    از جایی که فکر نمی‌کنم روزی به غیر الحساب به من بده

    خدایا تنها تو راه میپرستم و تنها از تو یاری می جوییم من در مدار و فرکانس الهی هستم در هرشرایطی پرانرژی باشید

    بهترینها رو از خداوند یکتا براتون خواستارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    سارا سهیلی گفته:
    مدت عضویت: 1792 روز

    سلام به استاد عزیزم ، نمیدونم چه طوریه که من هر جلسه ای که از خانه تکانی گوش میدم و مینویسم با اون جلسه از ثروت که روش هستم یکیه

    خیلی هدایتی

    چون من قبلش مطالب رو نمیدونم که

    داخل فایل شماره 17 اگر اشتباه نکنم دوره ثروت 1

    دقیقا همین مثال سوهان فروشی های حاجی فلانی رو میزنید

    و میگین بین اینهمه سوهان فروشی یک شخصی بوده که اسمش متفاوت بوده سوهان محمد فلانی

    من کنجکاو شوم برم ببینم نکنه همون اقای ساعدی نیای خودمونه که دیدم بله خودشه

    شما گفتین چندین سال پیش که ایران بودین این ادم ایده های متفاوتی اجرا کرده

    از اینکه دکور مغازش جوری بوده که میشده ببینی چه طوری دارن سوهان آماده میکنن

    یا انواع اقسام سوهان معمولی ، سوهان لقمه ای ترکیب سوهان و گز ، ترکیب سوهان و حلوا و….

    این کارا رو انجام داده

    الان میخوام یک کوچولو از نتایج این اقا رو که خودم شخصا به چشم دیدم رو بگم

    این اقا یه مجتمع بین راهی بین قم و تهران به اسم مهر و ماه تاسیس کردن و دقیقا یکی از همون سوهان فروشی هاشون هم معازه ی اصلی این مغازست

    نه تنها سوهان بلکه شکلات دستسازم تولید میکنن

    جالبه بین راهه این مغازش

    ولی من حتی نصف شبم که رفتم تو این مجتمع این مغازه مشتری داشته

    دقیقا روند کار رو هم میشه دید

    مجتمع مهر و ماه رو اکثر ماها رفتیم دیدیم

    چه قدر تمییز و چه قدر ثروتمندانه و چه قدررررر پر از مشتری

    اینقدر تمییزه این مجتمع که همه میگن اقا از این جاده رد شدی اینجا رو حتما برو ببین

    مثل یک پاساژ معروف بین راهی

    توی مجتمع ایشون حدود 1000 نفر کار میکنن

    چه قدر پول میسازه که فقط تو همین مجتمع داره حقوق هزار نفر دیگه رو میده

    جدیدا هم شروع کردن کافه هاشون با برند ساعدی نیا رو تاسیس میکنن

    اولین کافه شون دقیقا تو همین مجتمع بین راهیه و انصافا از برند معروف دیگه ای که تو همون مجتمع خودشونه به نطرم کیفیتش بالاتره با اینکه قیمتشم پایینتره

    الانم تو تهران دارن این برند کافه رو گسترش میدن

    ادمی که به هدایت های خودش گوش کرده نتیجش اینه

    استاد گفتین تو هر بازاری پول هست

    امروز جدیدترین حراج تهران برای اولین بار به صورت آنلاین برگزار شد

    حدود 144 تا اثر ارایه شده بود که 132 تاشون فروش رفتن

    پایینترین قیمت فروشی که من دیدم فک کنم حدود 50 ملیون تومان بود تا 11 ملیارد

    مجموع فروش آثار 120 ملیارد تومن بود

    پس پول تو بازار هنرم هست

    اگر نبود 120 ملیارد تومن تو یک روز اثری خریده نمیشد کلن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    زهرا صادقی گفته:
    مدت عضویت: 4046 روز

    بنام خداوند بخشنده ی مهربان

    با سلام به همه ی دوستان عزیز و استاد جان و مریم نازنین

    خدایا شکرت چقدر با این فایل پاسخ سوالاتم را گرفتم

    استاد ممنونم

    امروز از خدا خواستم که به من نشونه بده که آیا مسیر شغلی ام درسته یا نه ؟

    و با این فایل مهر تاییدی را دریافت کردم

    به این صورت که به کارهای زیادی علاقه داشتم و استعداد هم داشتم ولی بحث توانایی را در نظر نگرفته بودم و در شغل کنونی ام توانایی بیشتر و خلاقیت بیشتری دارم

    خدایا شکرت که هر لحظه از مسیرهای آسان ما را هدایت میکنی

    کمکمون کن در مسیر توحید ثابت قدم باشیم

    دوستتون دارم ،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  7. -
    نگین گفته:
    مدت عضویت: 2748 روز

    به نام رب یگانه فرمانروای هستی کسی که قدرت آسمان ها و زمین در دستان اوست

    تابستان خود را چگونه گذراندید

    درود و سلام به استادان عشق و درود و سلام به تک تک یاران جان

    تحت تاپیک تابستان خود را چگونه گذراندید از پروردگارم میخوام که هدایتم کنه تا هرآنچه لازمه ی رشد و بالندگیمه چه در حال حاضر و چه در زمان آینده و قرار این پیام بشه چراغ راهم به قلبم و قلمم جاری کنه.

    خوووب نگین خانم داستان طبق درخواست های قبلیش که از پروردگار عالم خواسته بود که ایشون رو به بیزینس و شغل و یه جورایی رسالتش هدایت کنه و به لطف مشیت ها و ادامه دادن های همیشگیش قدم ها یکی یکی براش وضوح پیدا میکردن.

    طبق قانون بهبودهای دایمی و مداومت در طی مسیر و رشد و بهبود همیشگی خودش در هر بعدی که هر بار هم مقوله ای براش بولد میشد در این مسیر تکاملی برای رسیدن به علاقه ی واقعی و درونیش به هر نشونه ای به طور دقیق و موشکافانه توجه میکرد و مورد بررسیش قرار میداد و بهش عمل میکرد.

    خووب به قوول سخنوران قهار لَختی به مرور گذشته و طی مسیر قبلیم بپردازم که معنای قدمها و هدایت های لحظه به لحظه ی پروردگار با مرور زمان برام معنا پیدا کردن.

    به طور کلی در یک زمینه ی کاری با همسرم در بازارهای مالی به صورت تمرکز لیزریی که روش به مدت حدود ده ماه زمان گذاشته بودیم و البته این مرحله خودش جزئی از یک مسیر کلی هست که سالها پیش استارت خورده بود حدودای سال 2012. هرچه لازم بود و هر نشونه ای که بهش هدایت میشدیم و هر رشدی که لازم بود به حد درک و توان خودمون درش قدم گذاشته بودیم.خوب برای این زمینه ما از جهات متعددی رشد کردیم و این به نظرم شگفتی خلقت انسانه که انقدر در اووج یکپارچگی جوانب مختلف روحیاتی و شخصیتی رو در بر میگیره که در نهایت میبینیم خیلی جوانب شخصیت ما مورد تاثیر قرار گرفته.

    درخواست داشتن شغل و حرفه ی خاصم اینطور پیش رفت که از یه جایی به بعد که انگار رسالتم در اون زمینه کاری مشترکم با همسرم یه جورایی به اتمام رسیده بود خواستم که بفهمم حرف دللللم چیهههه در واقع رسالت درونی ترم و خواسته ی عمیق ترم چیه.

    خوب موشکافانه پیش رفتم و در این مسیر همسر نازنینم هم به لطف پروردگارم و همراهی و همدلیش هر جا که نیاز بود و نیاز داشتم در کنارم بود. میدونید خیلی لذذذت میبرم ازین خواسته ی قلبیم یعنی داشتن همسری از جنس نور که البتههههه تازگی ها فهمیدم به خاطر درخواست های ناخودآگاه خودم بوده که مسیر رسیدنمون به هم پر چالش بود و انگار اگه با سختی میبود اجر و قرب اون عشقه بینمون بیشتر نمود پیدا می‌کرد برام. خووو عامووو چه کاااریه.

    به هر صووورت الان در حال لذت بردن از نتیجم و آگاااهانه دیگه نمیذارم خواسته هام به سختی محقق بشن. سعیمه حواااسم بیشتر به افکارم و درونیاتم باشه تا ناخواسته اجازه ندم مسیر رسیدنم به خواسته هام سخت پیش بره. که دوره کشف قوانین زندگی شده چراغ راااهم در این مسیر. یعنی جلسات سه و چهارش به حدی عمیق و پر از مطلب هستن که قشنگ حس میکنم دود از سرم بلند میشه. چقدر گوششون دادم خدا میدونه. هر بااااار وضوح بیشتر و درک قوانین در لول بالاتر رو برام رقم میزنه.هر باااااار……

    بریم بازم قبل تر.خوووب اول بهم گفته شد و در واقع برام وضوح پیدا کرد که دکتری روانشناسی خوندن و روانشناس شدن دیگه برام جذابیتی نداره و دلیلشم فک کنم تو کامنتهای گذشتم گفتم و خواسته ی تورلیدری و دایما در سفر بودن و لذت بردن از زندگی برام پر رنگ شد. وقتی به گذشته برمیگردم میبینم به وضوووح علایقم بارها و بارها خودشونو به من در شکل های مختلف نشون میدادن. مثلا همین دوره ی تورلیدری دیدن چندیدن بار توسط من پیگیری شده بود و حتی به شروع کلاس در موسسات هم رسیده بود اما در طی مسیر و شرایط به وجود اومده الویتش برام در اون زمان کمتر شده بود و یا به بعد موکول شده بود. خوب خیلییییی طبیعیه که در سنین جوانی انسان در حال آزمون و خطاست تا به اونی که میخواد برسه در واقع براش وضوح پیدا کنه. این خصوصیات اخلاقیه منه که از کوودکی علارغم نظر دیگران فرصت تجربه ی چیزایی که دوست داشتم رو هیچ زمان از خودم نگرفتم. همیشه خودم رفتم تو دل ماجرا تا دقیق متوجه بشم که آیا عمیقا دوسش دارم یا نه. مثال واضحشم تغییر رشتم در مقطع لیسانس از مهندسی متالوژی به حسابداری بود که البته حسابداری رو دوس نداشتم اما به شدت به علت استعداد ریاضیم و محاسباتم توش موفق بودم و بعد تحصیل در رشته روانشناسی مقطع فوق لیسانس چون به شدت به مباحث روانشناسی علاقه داشتم و همیشه در حال کتاب خوندن درین حوزه بودم. کلا از فهمیدن علت و چرایی رفتار انسان ها و گرفتن فیدبک های متفاوت از دیگران لذت میبردم. عملا ندونسته از اصل برانگیختگی استفاده میکردم.

    یا رشته ورزشی عوض کردنام تا رسیدن به اونی که دوسش دارم که البته این خودش چقدر از فیزیک بدن به من درک داد که در هر بازه ی زمانی تمایلات فیزیکی بدنم تغییر میکنه و انصافا خودم برام جالب بود. یا تمایلم به خوانندگی و نوازندگی که رفتم تهش رو درآوردم و نهایتا به گیتار علاقه مند شدم و استادم چقدر از دیدن استعداد خوانندگی و نوازندگیم شگفت زده شده بود و گفتن در این 17 سال تدریس گیتارم به تعداد انگشتای یک دستم هنرجو به با استعدادیه شما نداشتم. بر حسب شرایط و الویت ها ساز زدنم و خوندنم رو محول کردم به آینده اما موضوووع اینه که خواستم در تصدیق صحبت های استاد بگم دقیقا همینطوره هر انسانی میتونه به زمینه های متعددی علاقه مند باشه و اتفاقاااا این شگفتی خالقمونه که هر شخص رو انقدر غنی از استعدادها و توانایی ها آفریده. پس عملاااا هییچ توجیحی برای لذت نبردن از مسیر و در مسیر علاقه ها نبودن نمیموونه حداقل برای من. خداروووشاکرم که کمکم کرد تا انقدر موشکافانه و دقیق خودم رو بررسی کنم و از کشف و ملاقات با خودم انصافااااا خیلییییی خوشحالم و خوشبختم و خووشوقتم.

    در ادامه یعنی همون اوایلی که با استاد آشنا شده بودم تصمیم قطعیه من برای ادامه ندادن روانشناسی گرفته شد در حالیکه من اون زمان در زمینه حسابداری و تدریس زبان انگلیسی به فسقل نخودای 5 تا 6 ساله مشغول به کار بودم و اتفاقا به شدت هم پیگیر آزمون دکتری روانشناسی بودم. قبلا درین مورد که چرا در زمینه حسابداری کار میکردم و از معجزات و شگفتی های حضورم درون محیط کار و جابجاییم به محل کار جدید و معجزه ی شگفت انگیزش که برای من از دل یک تضاد رخ داد گفتم. نتیجه این شده بود که با تایم یک دهم قبلی همون حقوق رو میگرفتم و اتفاقا رییسم از من خواسته بود که تمرکزم رو بذارم روی کنکورم. همون رییسی که ازم خواسته بود دیگه سر کار نیام و پاسخ پر قدرت و توحیدی من رو دیده بود و عذرخواهی کنان و غلط کردم کنان به ماموریتی که پروردگارم بهش محول کرده بود جامه ی عمل پوشید و شرایط برای وضوح خواسته ی من برام محیاتر شد در شرایط فوق لاکچری با آزادی زمانی بیشتر و استیبل بودن شرایط مالی :))))))))

    اون زمان من به شدت وسط باغ گل و بهشت سایت بودم و هر چه میگذشت برام وضوح بیشتری پیدا میکرد که این حرفه برای من مناسب نیست چون به علت مشاوره هایی که میدادم دیدم اصلاااا داستان بسیار عمیق تر ازین چیزهاست و من نمیخوام شنوای مسایل افرادی باشم که برای تغییرش اقدامی نمیکنن و گوش شنوا میخوان فقط. البته که خودمم تجربه ی افسردگی رو داشتم و تنها دلیلی که باعث شده بود بتونم بهش غلبه کنم فقط و فقط خووودم بودم و خووودم و نه هیچ کدام از اساتیدم و نه مشاورانی که بهشون مراجعه کردم. شاید روانشناسان عزیز برای خیلی ها بتونن مفید باشن البته که به نظرم به شرطی که با آگاهی های عمیق زندگی که در اینجا هست دانسته هاشونو ترکیب کنن در هر صورت برای من کارساز نبودن.

    حضور رویایی من در محیط کار حسابداری مجددا علاقم به تورلیدری رو در من زنده کرد. چراااا؟ چون رییسم همزمان با شرکت حسابداری در زمینه آژانس مسافرتی هم مشغول به کار بودن و یادمه اولین حضورم در دفتر کارشون و دیدن تابلوهای مکان های دیدنی و گردشی به دیوارها به شدت نظرمو جلب کرد و با اینکه به اصرار مامانم به اونجا رفته بودم همونجا یه جورایی حکمت حضورم در اونجا رو فهمیدم. واای خانم شایسته در دوره کشف قوانین زندگی از تجربه ی راحت سر کار رفتنشون گفتن و دقیقا منم همیییینطور به راااحتییییی کار دنبالم اومد به رااحتی و با عزت. خداروشکر در این زمینه باورهام خوووبن و کمی به آچارکشی نیاز دارن که در دست بررسیه.

    حکایت علاقم به تورلیدری رو بگم.خوووب رفتم ته این خواسته ی قلبیم رو درآوردم. به آسانی و راحتی و تکاملی فهمیدم که نههه اییین نیست. بدون توجه به فکر و نظر بقیه تایید و تحسین و یا نهی کردنشون پیش رفتم تا برام به وضوح رسید که اگه هم خواستمش برای میل به سفر و کشف محیط پیرامونم برای دل خودم بوده. فهمیدم داشتن روابط با انسانها برام لذت بخشه اما نه هر شخص و رابطه ای. پس بهتر برام مادیفای شد و وضوح پیدا کرد که نه ایین نیست. اگه یه روزی برام بولد بوده برای رسیدنم به این نقطه بوده. یعنی کاتالیزگر من برای انجام یه سری کارهام و برداشتن یه سری قدم هام بولد شدن این خواسته در درونم بوده. حتی میتونم اینجور بگم پیشنهاد شغلی رویایی رییس من برای فرستادن مسافر و مدیریتشون با من و درصدی باهم کار کردنمون به این صورت که من 6 ماه کیش باشم و 6 ماه شیراز و عملاااا این اتفاق همزمان آرزوی مهاجرت من رو و کشف خودم به صورت مستقل رو رقم میزد و هم به راحتی من دیگه نمیبایست نگران جا و مکانم باشم چون ایشون تهییش میکرد. خداااای من الانم که بهش فکر میکنم قند تو دلم آب میشه. انصافااا چقدر خووووب داشتم روی خودم کار میییکردم. خدایاااا شکرت. یعنی عملا باعث شد من بیشتر خودمو بشناسم و من هم همیشه الویتم لذت بیشتر بردن راحت از زندگیمه. یه جورایی فهمیدم زمان بیخیال شدن حقوق ماهانه و کار حسابداریه. این مساله همزمان شد با کرونا و شرایط به سمتی پیش رفت که به طور کلی کنسل شد چون کلا با یه سری محدودیت هایی هم بخاطر کشور مواجه بودیم اما حاال من عالی بود. میل به سفر و ارتباط با انسان ها در من به صورتی زبانه میکشید که وقتی در دوران کرونا من و همسرم باهم ازدواج کردیم یعنی بعد از یک جدایی انسان ساز مجددا به لطف خدا در مسیر هم قرار گرفتیم و عملا این بار من حسابی روی خودم و باورام کار کرده بودم و البته همینطور ایشووون نهایتااا این ازدواج عاشقانه ی در اوووج احترام به علایق و آزادی همدیگه رقم خورد. بلافاصله بعد محیا دیدن شرایط این شغل در کشور ترکیه تورلیدری عاملی کاتالیزگر شد برای من و برای مهاجرت به اینجا. عملااااا رسااالتش این بووود فقط :))))))))))))

    خوب مرحله ی بعدی تکاملم.ازینجا به بعد برای حدود هفت هشت ماه پیشه.بعد گفته شد تو عاااشق ورزشی و دیدییی که یک مربی که به بدن به درستی تسلط نداشته باشه چطور با تمرین اشتباه دادن و بدن رو آماده ی ورزش نکردن میزنه مراجعه کننده رو له و لورده میکنه که مثال عینیشم مامان خودم بود. خودم تو سفرم به ایران دو بار با مامانم به کلاس ورزشش رفتم و دیدم تاپیک ورزشه کجا و حرکات بدون علم که مربیشون میداااد کجا که نهایتا زانوی مامانم ناکااار شد. گفتم وقتی از بچگی انواع ورزش ها رو انجام دادم و نسبت به بدن آگاهی دارم شاید الان رسالتم اینه.

    خوب در موردش طبق اصل بهبود های جز به جز و لحظه ای و برداشتن قدم های هرچند کوچیک الهامی تا به وضوح رسیدن مسیر اقداماتیم انجام دادم.

    خودم رو متصور در کلاس میدیدم و حتی چندین روز کلاس هام رو به صورت خیالی برای مراجعینم ضبط میکردم و کم کم متوجه شدم حد حرکت هایی که انجام میدم برای مراجعین میتونه سخت باشه. رسیدم به این نقطه که انتقال فرم درست بدن آیا از پشت گوشی برای من قابل انجام هست یا خیر.

    خوووب چون قدم هامو برمیداشتم به محححض شنیدن کوچیکترین نشونه ها کم کم برام وضوح پیدا کرد من ازین کاار به شدت لذت میییییبرم و قطعاااااا این کار رو انجام خواهم داد و میدونم برااحتی هم به نحوه ی با کیفیت کردن کلاسام خواهم رسید.

    خووب همین قدم برداشتن ها در این مسیر من رو به این ایده رسوند که کار عضله سازی رو هم باید توی کلاسای ورزشیت بگنجونی. مدیریت تایمی که برای ورزش میذاشتم روز به روز بهتر میشد. روز به روز زاویه ی گذاشتن دوربین در جای مناسب بهتر میشد و نهایتا ایده هاشم برای بهبود هر چه بیشتر این مسیر هنوز میاد. نتیجه این شد که بدن من رووز به رووووز خوش فرم تر شکیل تر و جذاب تر میشه. عملااااا هدف چیز دیگه ای بود اما من از بعد دیگه ای باز روی خودم کار کردم و باعث بهبود خودم شد. البته که باااید بگم نقطه ی عطف عضله سازی رو باید در اون روز چهارشنبه ای بدونم که گفتم نگیین از شنبه شروع میکنیم و یهو به وضووح شنیدم که خدا گفت باباااا نگین چه وضعیه هی میگی از شنبه از شنبه. تو حاضر ابزار حاضر تایم آزاد شرایط فراهم چهار تا دونه دمبله دیگه مگه چهااارشنبه هام دل ندارن که میخوای از شنبه شروع کنییی.

    همووون موووقع گفتم ایماانی که عمل نیاورد حرف مفت هستت و برداشتم اون دمبل قشنگارو و لانچ زناااان ازین ور هال به اون ور هال روانه شدم. عششششق کردم با این کارم. اصلا همین اقدامه کووچیکه شدههه یک نقطه عطفی که هر بار بهش فکر میکنم باعث میشه برا هیچ کاری تعلل نکنم و برم تو دلش.

    چقددددددر ارزشمنده کوووچیکترین قدم ها در مسیر بهبودهای خودمون. وقتی با لذت انجامشون میدی و رهاشون نمیکنی در بلند مدت از نتایج تصادعدیش هم غرق لذت میشی. یکی از هدایت های جالب پروردگار برام اینطوری بود که یه روز رفته بودم پیاده روی اطراف خونمون این بهشت وسیع و تو پارک نزدیک خونمون رو به ویوی دریای زیبای مارمارا نشسته بودم که یهو خدا به وضوح گفت نظرت چیه وسیله هاتو بیاری اینجا تو این پارک که اختصاصی برای تو ساختمش کلاساتو ضبط کنی. من دیگه از ذوق رو پاهام بند نبودم. من کلنی خیلیم گاها با خدای درونم بلند بلند صحبت میکنم و واقعا نمیدونم اون خنده های منو و اون صحبت کردن منو با خودم کسی میدید چی فکر میکرد. البته بازم به خاطر اختراع هنسفری شاکر خداوندم که این تصور برای دیگران تا حدودی رنگ میبازه. خوووب هر چی گذشت بیشتر فهمیدم که من همیشه ورزش رو با اینکه حرفه ای انجام میدادم بخاطر این روتین لذت بخشی هست که به مرور به جوونم نشسته و انجام ندادنش برای من رنجه و حتماااااا یه روزی به صورت کلاس های آموزشی هم انجامش خواهم داد تا افرادی که دوست دارن و خواستشون بوده به سمت من هدایت بشن و بدن و سلامتی و طراوت فیزیکیشونو بهبود بدن.

    من این روند رو که ورزش جز جدا نشدنیه زندگیمه ادامه خواهم داد و خودم رو برای تدریس های حرفه ای تر رشد میدم و آماده تر میکنم و هر چی بیشتر پیش میرفتم میدیدم که موضووع مورد علاااقم بیشتر و بیشتر داره برام وضوح پیدا میکنه.

    به وضوووح میفهمم و برام جا افتاده این مووضوع که تا قدم اول برداشته نشه قدم بعدی گفته نمیشه یعنی چیی. حتی اگه به ظاهر در بی ربط ترین حالت ممکن به همدیگه باشن.

    من قدم هامو برداااشتم و برداااشتم و هر بار رسالت و شغل مورد علاقم وضوحش برام بیشتر و بیشتر میشد.

    اووون چیزی که اشتیاق زندگی در من رو بیشتر میکرد اوون چیزی که من رو مجاب میکرد زودتر بخوابم و عملااا منظم تر باشم تا بتونم بیشتر درگیرش باشم. در واقع همیشه در حال انجام هر کار درگیریه اصلی فکری و ذهنیم در مورد اون بود و حتی اقداماتیم در موردش میکردم. حالا خوندن مقاله ای و گوش کردن دوره ی آموزشی.

    برای منی که در زمینه ی مالی همیشه به لطف خدا همه چیز به راحتی برام رقم خورده بود اماااا نه بیشتر از نیازهام عملاااا همیشه در حد نیازهام، داشتن این خواسته که خووودم خلق کنم اون پول رو نه فقط در حد نیازهام که حتی بارها و بارها فراتر ازون ها و لذت پول ساختن رو بچشم جوری سر ذوقم میاره که نمییییدونییید.

    شخصا من پر از نعمت و استعداد و ثروت های درونی هستم که خداوند عالم من رو غنیییی کرده ازشون. البتهههه که پروردگار رزاقم همه رو همینطور غنی خلق کرده امااااا شاید تفاوتم با دیگران اینه که من وضوح زیاد و اگزجرشون در زندگیم رو از همون بچگی چشیدم. برای خودم عادی بودن اما به مرور و دیدن سایرین متفاوت بودنشون رو فهمیدم و اکثرااا این توانایی ها به طرز عجیبی خاص و بی نظیر و قابلیت رشد دادن در حد تااااپ و نامبر وان شدن حتی در حد جهانی رو دارن.

    دقیقاااا یاد شعره میفتم که میگه کدومو انتخاب کنم کدومووو جواب کنممم

    خوووب به مرور گذشته پرداختیم و رسیدیم به اونجااایی که باید

    ای خداااا من که نویسندگی رو هم دوووست دارم. چقدر شعر گفتم هااا. دکلمه گفتم. یه مدت دوستان نزدیکم برای تولد و مناسبت های مهم عزیزانشون از من با شرح حالی میخواستن براشون متن مطابق با شرایط بنویسم که برای عزیزانشون ارسال کنن. اشک هااا درآوردم :))))))) خاطرمه در یک ترم دانشگاه کارم این بود از استادی که یکی از درساشو ترم قبلش افتاده بودم اونم چون روز اول کلاس اظهار نظری کرده بودم که به مذاق ایشون خوش نیومده بود و دو تا از دوستانمم به خاطر رفاقتشون با من هم مورد عنایت ایشون واقع شدن :)))) و مجبوری اون ترم سه درس باهاش درس برداشته بودم و دلیییی بردم با شعرام که نگین و نپرسین. من به زعم ایشون بچه قرتی و استادم چادری بود و بر حسب اتفاق یه روز صبح یکی از شعرام رو که برای خدا نوشته بودم سر کلاسش با کسب اجازه ازشون خوندم و وقتی تموم شد دیدم همه ی کلاس به پهنای صورت اشک ریختن و کلاس در سکوت فرو رفته بود و نهایتا تو کل دانشکده مشهور شده بودم و سر هر ارایه باید اول یکی از شعرامو میخوندم و بعدا برای همه مینوشتمشون که داشته باشنشون. استادمون که عاشقم شده بود و هر وقت منو میدید از راست قامتی به دولایی تبدیل میشد و همه ی نمره هامم ازش گرفتم در نهایت. این است راااز قدرت کاریزماتیک من :)))))

    واای از تکااامل. شعرای بچگیمو که میخونم از خنده ریسههه میرم. اما از درونم میجووشید.

    خوب من از قدیم یعنی از همون بچگی بههه شدت در زمینه ریاضیات و محاسبات استعداد داشتم.انقدر برام بدیهی بود که متوجه سخت بودنش برای بقیه نمیشدم و همینطور متوجه تمایزم با بقیه.

    به هر صورت من درک و بررسی عمق علل رخ دادن رفتارهای انسان ها رو هم به صورت ریشه ای دوست داشتم. به همین خاطر هم به روانشناسی علاقه داشتم. ترکیب این دو تا برای من نمودش در بازارهای مالی خودش رو نشون داد. خوب تکاملم در این زمینه به زیبایی طی شد و همه چیز همیشه در زمان مناسب برام محیا میشد. باااید در موردش در دوره کشف قوانین زندگی به تفصیل صحبت کنم.

    تو بحبوحه ی فهمیدن علاقم و رشدش اون زمان به فارکس و بازارهای مالی برخورد کرده بودم و اتفاقا با شنیدن نمیدونم همین فایل استاد یا یکی دیگشون تمایلم کم رنگ شده بود. اما بعدها متوجه شدم که بحث استااااد چیز دیگست. من هیچ زمان چوون شنیده باشم که این زمینه ی کاری پولسازه بهش علاقه مند نشده بودم.اتفاقااا من هر چیزی شنیده بودم به لطف هدایت های پروردگار مواجه با اساتیدی بود که دایم متذکر میشدن که همه نباید تریدر بشن و مثل این میمونه یکی در حرفه ی ساندویچی پولساز بشه و همه برن ساندویچی بزنن. اگه علااقتونه بیایین تو این حرفه و آموزش ببینین و متعهدانه ادامه بدین.

    حتی خاطرمه زمانی که تو شرکت حسابداری سر کار بودم رییسمون اومد یه وام گرفت و بین کارمندا تخصش کرد که براشون تو بورس سرمایه گذاری کنه و من اون موقع این کار رو نکردم و اتفاقا همه فکر میکردن که من چقدر بی سیاستم در زمینه ی مالی و اونها چقدر خفنن و نهایتا الان همشون اون پولشون به حبااب روی آب تبدیل شده :)))

    یادمه من اون زمان پس انداز کرده بودم و پول قسط نداده بودم و با اون پول رووی خودم سرمایه گذاری کردم و دوره عزت نفس استاد رو تهییه کردم.

    دقیقا اون فایل ترفند پوونزی استاد شده بود چراغ راهم و من نخواسته بودم تا زمانیکه علمی در زمینه ای ندارم واردش بشم.

    در این زمینه یعنی بازارهای مالی ما یعنی من و همسرم بیشتر از هر چیزی واجب دونسته بودیم روی مهارتمون علممون و آموزشمون و ارتقای دانشمون سرمایه گذاری کنیم. ما تقریبا از زمانی که اومدیم یعنی زمانیکه مهاجرت کردیم فقط و فقط روی خودمون کار کردیم دوره هااااای آموزشی با پرداخت بهاشون خریدیم و هر روووز روی خودمون کار کردیم و هیییچ زمان هم نه راغب شدیم بیت کوین بخریم نه هیچ گونه شت کوین دیگه ای.

    تنها و تنها با عشق روی ارتقای مهارت ها و دانش خودمون سرمایه گذاری کردیم. البته همسرم از خیلی قبل تر مشتاق این زمینه بودن. ازون زمان ها که ولت ها کاغذی بودن :)))))

    مسیر به سمتی پیش رفت که ابتدای کار که مهاجرت کرده بودیم و یکی از دلایلش هم داشتن اینترنت آزاد و توانایی وریفای کردن دراپلیکیشن های معتبر با مدارک هویتی معتبرتر بود تمام زمانمون رو بعد از ورود و به دانشگاه و کسب رتبه اول و دوم دانشکده زبان با اختلااااف از سایرین به دیدن آموزش درین زمینه گذشت. بدون هیچ دستاورد مالیییی. عشق این کارو میکنه دیگه. هر چی بیشتر واردش میشدیم وضوح حرف استاد عباسمنش و اساتیدمون در زمینه شغلیمون بیشتر نمود پیدا میکرد که این شغل مثل سااایر شغل ها اصلااااا جای افرادی که علمش رو ندارن نیست. افرادی که فقط چون شنیدن تو این زمینه پول هست. باااید پشتش عشق باشه تا بتونی بری تو دل کار و با دیدن یه عالمه خط و نمودار و کندل و اندیکاتور و تحلیل های متعدد و سبک های متعدد و سیل اساتید درین زمینه و کانال های بسیار معاملاتی که مثلا میگن کجا معامله بگیر کجا بیا بیرون تا پووووول بسازی امااا تو با عشق ادامه بدی با باور به اینکه میتوااانی از پسش بر بیایی و خداوند تورو به اساتید ناب این حرفه هدایت میکنه تا بتونی اصل رو از فرع تشخیص بدی و تصمیم درست رو بگیری. دانشت رو ارتقا بدی و انقدر مداومت بدی تا هنوووز بعدش به یک استراتژی معاملاتی برسی. بعد بری تو گذشته ی بازار بک تستش رو بگیری و به ایمان برسی که به درک درستی رسیدی و در قریب به اتفاق در بیشتر مواقع تو میتونی روند رو تشخیص بدی و سود معاملاتت رو بگیری.

    خووووب بلاشک این مسیر عشق میخواد ادامه دادن میخواد جا نزدن میخواد و مثل هر شغل و حرفه ی دیگه ای اگه علاقه و مداومت برای هر روووز متخصص تر شدن توش نباشه قطعااا و بلاشک راه به ناکجا آباد میره.

    خوب به لطف خدا هم من و هم همسر جانم همیشه الویتمون ارتقای خودمون بوده و در این مسیر همیشه دستان الهی و معجزات پروردگار در مسیرمون قرار میگیرن و همینطور حضورمون در این جا و شنوا شدن روح و گوشمون برای صحبت های استاد رسما مارو در مسیر بیمه کرده و به لطف خدا بیشتر مواقع ما تو مسیر درستیم تا تو در دیوار بودن.

    نهایتااا استاد جان پیااام شمااا به بی نظیرترین حالت و نصیحت چون در و گهرتون به جان ما نشسته. ما با عشق تو این زمینه هستیم.

    عشششقی که هر بار در جدیدی رو برای ما باز کرد و خیر و برکت رشد و پیشرفتمون به لطف الله رزاق به سایرینم رسیده. البتههههه که این بعد هم بسیاار هنوز جای کار داره. تبدیل کردن و انتقال پول به سرتاسر جهااان به شیوه های کاملا ابداعی خووودمون به علت عمق درکی که همسرم ازین بازارها بدست آوردن. اتفاقا چند وقت پیش قرار بود یک انتقالی رو برای عزیزی انجام بدیم و مقایسه ی قیمتی که شد با یکی از صرافان 15 ساله تهرانی و ماااا شگفت زده شدیم وقتی اختلاف نرخ خودمون با ایشونو دیدیییم. انقدر اوون روز خوشحاال شدیم که خدا میدونه. شما ببینید قدرت تمرکز در هر زمینه ای رو. من بااور دارم به حرف استاد که میگن شما روی خودتون کار کنید بعددد یک قدم شمااا میشه اندازه 10 قدمی که دیگران برداشتن. اصلا بحث درآمد نییست بحث پول نیست بحث اوون عمق کیفیت کار هست بحث سرعت هست و ما باور کردیم هر چیزی میتونه ازین بهتر باشه. چون باور داشتیم ادامه دادیم.

    حالا مسیر به سمتی پیش رفته که همسر جانم وارد مقوله ی دیگه ای در این حوزه شدن.البته که منم همراهشون بودم تا ابتدای تابستان. همین حوزه خودش به حدی زیبا و تکاملی پیش رفت که داستانش مفصلههه. اما با هر بار که ما روی خودمون کار میکردیم و وااای از جلسات 3 و چهار کشف قوانین زندگی و کلام گهربار خانم شایسته و استاد عزیز که هربار دری رو به روی ما باز میکرد. ببینید مثلااااا همین بحث باور فراوانی. ببینید خیلیییی جای کار داره. وقتی عمیق بشیم میبینم تو هر بعدی میشهه ازش استفاده کرد. ما کلااااا حدووود 2 ماه بلااک شده بودیم. اما جا نزدیم. ادامه دادیم حالمونو خووب نگه داشتیم و یهووو راه حل برامون نمود پیدا کرد و رفتیم تو دلش. یعنی بااور درست دید انسان رو باز میکنه و نشونه ها و هدایت ها شنیده میییشن اصننن اینجوری بگم دیدههه میشن. تا فکر تا باور درست نباشه اصن یه سری راه حل ها گفته هم بشن درک نمیشن و به مرحله ی عمل نمیییرسن. به همین علته که درک میکنم حرف استاد رو که عملی که با آگاهی باشه نتیجش بیشتره. عمل ناخودآگاه که درستم باشه اون شدت نتیجه رو در پی نداره. چراااا؟ چوون آگاهانه هم ادامه پیدا نمیکنهههه.

    خووب دیگه بحث این جمله ی طلایی استاد که همیشه میگن ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است رو نکنممم. خوب ماهم عمل کردیم و درهای جدید باز شدن. البته که به اندازه درک و فهم ما در اون لحظه از مسیر.

    تابستون تقریبا من شدت همراهیم با همسرم کمتر شد و من هدفم هر بار بیشتر و بیشتر برام بولد میشد.

    ترید. معامله گری در بازاهای مالی جهانی و فارکس.

    کاری که دیگه عملا من مجددا از سر گرفتم به تنهایی. اصلااا این کار و درگیر شدن با عالم اعداد برای من لذت زیادی داره. خصوووصا وقتی تلاش کردم تا به درک درستی از بازار رسیدم و میتوووونم حدس بزنم و پیش بینی کنم روند رو و علت و چرایی اتفاقات بازاار رو. انگاری که گم شدموو پیدا کردممم. ترکیییب ریاضیااات و تمایلم به حدس رفتار یه چیزی با دانشم نسبت به عملکردها و گذشته ی اوون چیز و حالا اون چیز اینجا میشه اعداااد میشههه فاارکس میشههه نسبت ارز کشورها به همممم و تغییراتشون به هم در جاهاییی خاااص و موضوووع اینه من این دانش رو قبلا برای پیش بینی رفتار آدم ها و یا تحت تاثیر قرار دادنشون استفاده میکردم امااا جااای درست این توانایی من اینجاااست.

    رفتممم تو دلشششش و البته که الان اینارو بهتر میفهمم. اوایل تابستون که نمیدوونستم. چون آموخته هام در این زمینه تنها از شنیده هام از همسرم بود.شاید چون این شغل با پول عیاقه و من باورهام در مورد ثروت چندان خوب نبود یا گاها فکر میکنم بخاطر صحبت های استاد هم بود. اما رفته رفته عمق صحبت استاد برام وضوح پیدا کرده بود. در هر صورت شروع کردم به گذاشتن قدم هام.

    تابستون از ایران مهمان داشتیم و اتفاقا رفتیم حسابیم باهم گشتیم و وش گذروندیم و بعد از رفتنشون من هدف بزرگم رو مشخص کردم. کسب مهارت در بازارهای مالی به سبک آی سی تی.

    بعد اومدم به قدم های کوچیک برای خودم تبدیلش کردم و با عشق شروع کردم. هر چیزی رو به جز شنیدن فایل های استاد عباسمنش و تمرکزم بر آموزش دیدنم فیلتر کردم.

    هر روز صبح بیدار میشدم و بعد از یک ورزش حال خووب کن و شنیدن فایل نشانه ی روزم یا حتی گاها فقط خوندن متن ابتدای فایل دیگه به صورت لیزری میرفتم تو دل آموزش دیدن. آموزش هام رو میدیدم و جالبه حتی برای قدم بعدیمم نمیدونستم باید چیکار کنم اما دقیقا برام وضوح پیدا میکرد که باید چیکار کنم. البته که همه چیز راحت برام فراهم میشد. دوره ای که میخواستم گوش کنم از قبل توسط همسرم تهییه شده بود. مثلا وقتی دوره آموزشیم تموم شد چون بازار روزای تعطیل یعنی شنبه یکشنبه تعطیله و من چهارشنبه دوره رو تموم کردم استاد استادان یعنی پرودگار عالم که از قبل باهاش توافق کرده بودم میخوام خودت بهم یاد بدی درک این بازار رو بهم گفت بریم دور بعدی و مرووور.

    شروع کردم به مرور و اضافه کردن نکات ریزتر توی نت هام.

    ببینیییید من گولاااخی شدم درین زمینه. اصلا وقتی درکم از روند بازار رو برای همسرم میگفتم حیرت زده شده بود. کلنییی رو دستش بلندد شدممم. انقدر تمرکزی ادامه دادم و ادامه دادم تا رسیدم به استراتژی که حس کردم هم با روحیاتم سازگاره و هم بهش تسلط دارم. شرووع کردم به بک تست گرفتن.

    میگفتن توی این بازار دیگه حداقل با 1000 دلار باید وارد شین که سودها به چشمتون بیاد و امیدوار بشین برای ادامه.

    لذتی که میبرم ازین بازار برای اینه که افرادی میتونن توش موفق باشن که به شدت کنترل داشته باشن روی خودشون. این بازار جای افرادی که کنترلی بر احساساتشون ندارن و دچار ترس و طمع میشن و درک عمیقی نسبت به خودشون ندارن نیست. کلااا بازی یه بازیه روانیه. چالش لذت بخشی بود برای من. کلی باعث رشدم شد و در این حین گفتم خدایا من نمیخوام با این مقدار پول وارد شم. من نمیخوام ازین بازار زده شم. یه روز در حین بک تست گیری هام یهو همسرم که به لطف حضورش عملا خیلی از ابزارهای لازم برای انجام این کار از قبل برای من فراهم شده و دقیقاااا یاد حرف خانم شایسته میفتم که وقتی آماده باشی و بخواهی خدا خودش همه چیز رو ردیف میکنه آخههه انگاری همه ی این ابزار برای منه نه برای همسرم اووونم از چقدر قبل تررر و ایشون داشت تو یکی از بروکرهایی که داشتیم یه سرکی میکشید که گفت ااا نگین اینجا 200 دلار داریما و من گفتممم خووودشه. این پااسخ درخواست منهههه.

    چوون اینجوری اصلا دیگه فکر اینکه با پولی میرم جلو که اصلا یادمون رفته هست تمام استرسم و نگرانیم از بین رفت.

    تو همین زمان ها بود که یک محصول ناااب دیگه از یکی دیگه از استادامون معرفی شد. خیلییی دوست داشتم داشته باشمش. گفتم به وقتش اینم از آن من میشه.

    دقیقاااا زمانی که من در آماده تریییین حالتم بودم تونستیم اون رو هم داشته باشیم. دقیقاااا در سومین سالگرد ازدواجمون. 22 شهریور. آیا اینا اتفاااقیهههه :)))))

    نشستیم با عشق و اشتیاق با همسرم آموزش هاشو دیدیم و حالاااااا نگییییین تحلیل گر خفن بازااارهای مااالی نشسته پشت روووول پولسااازی.

    من رسیدددددم به یکی دیگه از خواسته هام

    من رسیدددم به درآمد دلاااااریم

    آره کمهههه هنوووز اولشههههه اماااا من رقمش زدم.

    الان حدود دو هفتست ورود کردیم. این کار با مدیریت من و مشاوره های پوریا جان پیش میره و پوریا جان هم کار خودش رو انجام میده و با مشاوره و هم فکری من.

    عملاا من در راس کار خودم و ایشون هم در راس کاار خودش

    واای میدونید حسم اینه انجام کاری که بهش علاقه داری اینجوریه که حس نفس کشیدناتم متفاوته. یه لذت دیگه داره.

    من از دو هفته پیش که دیگه استارت کار رو زدم تا الان با 200 دلااار 84 دلاااار پر برکت الهی ساااختم.

    ببینیییید اینی که من میگم مثل یه رویاس برای تریدرااااا

    طرف با 1000 دلااار آرزوشه اینو بسااازه اووونم ابتدااای مسیر. حداقل باید یک سال جوری ادامه بدی که فقط ضرر نکنی و یر به یر بیای بیروووون. تازه وقتی یر به یر بشی یعنی داریییی عالی پیش میریییی

    واااویلااااا چه میکنههههه این بااانوی تریدر

    خدایااا پروردگااارم سپااااسگزااارتم

    برای هر لحظشششش

    پروردگااارم هر لحظهههه باهام قدم به قدم اوومد. چقدددر ما صبحا باهم حرف زدیم و باورهای منو بهم نشوون داد. هر لحظههه حواسش بهمه و این اییین ایییین جمله ی طلاااایی رو میکوبم به دیوار قلبم من توانایی پول ساختن از علایقم را دارم و مولد ثروت هستم

    خدایااااا شکرتتتتتت.

    نوشتم که بمووونه به یادگااار از روزهایی که با اینکه ترسسسسسیدم ولی جا نزدم و خودمو لایق دونستم برای خواسته های زیباتر و قشنگتر و اون خواسته هایی که حس ارزشمندیمو و تواناییم رو برام پر رنگ تر میکنن و بمووونه به یادگااار برای روزهای آینده که بدونممم از چند دلااار شرووع کردم و چطور قدم هام رو برداشتم و رد پایی باشه که ببینم خدا چطور قدم به قدم همراهیم کرد و به قووولش عمل کرد و خودش آموزش دادنم رو به عهده گرفت و تا به مهاارت نرسیدم بیخیالم نشد و البته که هنوووزم داره همراهیم میکنه و هر لحظهههه باهامه و دستور خرید و فرووش رو برام صادر میکنه و منم میگمممم چشم و باهم مدیریتشون میکنیم.

    به استحضار شما بزرگواران میرسوونم همین الان دو تا معامله دیگمم با سود بسته شدن و اصلاح میکنم تا به کنووون 92.41 دلااار سوووود.

    من قدر تک به تکککک این دلارهای پاااک و الهی رو میدونم و بابتشون سپااااسگزار پروردگاااارم. من به وضووووح دارم درک میکنم خدا ثروته خدا رزقه خدا مشتاق تر از من برای در لذت بودن و فراونی و غرق در نعمت بودنمه. من عاااشق تجربه ی خدا در پوول، ثروت و دلااارم.

    IN GOD WE TRUST

    در پناااه حق باااشید یاران جاااان.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
    • -
      مرضیه لری پور گفته:
      مدت عضویت: 1825 روز

      سلام دوست عزیز نگین جان

      مدت زیادی ست روی فارکس وقت گذاشته ام پرایس رو به خوبی آموخته ام دوماهه حساب ریل خودم را باز کرده ام اما ضررده بودم و نه به خاطر نداشتن دانش که به خاطر عجله و طمع. شده سودهای عالی هم کردم اما به بازار پس دادم. همش می گفتم من که همزمان روی باورهام وذهنم هم با دوره های استاد عباسمنش و هم روی مهارتم دارم کار می کنم پس چرا….چند روزه به هم ریخته بودم و دقیقا دوروزه از خدا می خوام بهم بگه این راه من هست یا نه؟ ادامه بدم یا نه؟ با اینکه ندایی در درونم می گفت آره ادامه بده، تو که علاقه داری تو که شبا تو خواب هم وسط کندلایی،خودت می دونی ضررت برا چی بوده. غیر از اینکه باید بار دیگه لیزرفوکوس روی آموزشی که دیده ای خصوصا آخرین آموزشی که دیدی و فوق العاده به دلت نشست وبا استادش تونستی ارتباط بگیری و استاد بنامیش، وقت بذاری و درس هایی رو که بازار از صبوری و نشستن و نظاره گر بودن و منتظر ستاپ بودن و طمع نکردن و… بت داده که خداییش در رشد شخصیتیت هم خیلی کمکت کرده، تکرار کنی

      ولی نشونه واضح تری دلم می خواست. و این کامنت شما دوست عزیز نشونه شد برام

      خدایا سپاسگزارم

      من کامنتت رو با شور و عشق خوندم

      با اینکه قصد خوندن کامنت دیگه ای رو داشتم گفتم بذار این کامنت رو هم بخونم و چقدر این ندا که بذار این کامنت رو هم بخونم صدای خودش بود

      نگین جان سپاسگزارم. توصیه ای داشتی برام از جان و دل می شنوم

      پرسود و برکت باشی عزیزجانم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        نگین گفته:
        مدت عضویت: 2748 روز

        درود و سلام مرضیه جانم دوسته الهی ارزشمندم. چقدر خوشحال شدم که شما هم درین زمینه وارد عمل شدید.

        البته که همینطوره و در این بازار تنها دانش کافی نیست. هرچند که هرچقدر وارد این دنیای شگفت انگیز میشیم مثل هر شغل دیگه ای متوجه میشیم هربار میشه بهتر شد و خودمونو بهبود و ارتقا بدیم.

        از نظر من روانشناسی معامله گری و سرمایه خیلی میتونه درین مسیر کمک حالمون باشه. اینکه بفهمیم بازار قصد جنگیدن با ما نداره و تمامیه این کندل ها نشون دهنده ی رزق عظیم و پر برکت جاری در جهانه. وقتی به عمق رخ دادن کندل ها میرم یا زمان هایی که بانک ها میخوان سود سپرده ی مردم رو بپردازن یا اوردهای عظیم کشورها برای برطرف کردن نیازهای مردمشون مثل خرید و فروش نفت، زغال سنگ یا طلا و غیره یا فروش دارایی هاشون مثل طلا و نقره و نفت به شدت هیجان زده میشم.

        وقتی میبینم تو گوشی هایی که تو دستمونه یا هر محصوولی که استفاده میکنیم از فلزات ارزشمند و گرانبهایی که پروردگار عالم بی انتها درین زمین پر برکت خلقشون کرده و در اختیارمون قرار داده و دولت ها و شرکت ها برای رفع نیازهاشون در این فضای الهی ورود میکنن تا مواد اوایه ی مود نیازشون رو رفع کنن و ابزار کارشونو تهییه کنن تا بشن محصولات در دسترس مردم غرق لذت میشم. ازینکه منم به سهم خودم در این تبدیلات سهیمم خیلییی خوشحال میشم.

        اینارو گفتم تا اول از هر چیزی بدونیم که چقدر این شغل الهی و ارزشمنده و درگیر برداشت های اشتباه سایرین در موردش نشیم و بدونیم که ما داریم ارزش خلق میکنیم.

        این شغل هم مثل هر شغلی هرچی بیشتر باهاش عیاق بشید بهتر باهاش کنار میایید. ترسی نیست طمعی نیست و نگرانی وجود نداره. فقط و فقط روی مهارت و درک خودمون کار میکنیم و بی دلیل دچار احساس مورد ظلم واقع شدن یا گناه قرار نمیگیریم که ای وااای پولم رفت یا اشتباه روند رو تشخیص دادم و یا خدایااا کمکم کن معاملم بره تو سود. عملا در مقابل ما هم افرادی هستن که خلاف ما معامله گرفتن و اون ها هم دارن میگن خدایااا معاملم بره تو سود. میخوام بگم در جهانه پر از عدالته خداوند بستر برای همه فراهمه اما برد با کسیه که علاوه بر دانش کنترل ذهن خوبی هم داره. عملا هر کی ماهرتره و خبر خوب اینکه ما توانایی ماهرتر شدن رو در هر زمینه ای داریم. فایل دانلودی اخیر استاد رو که روی سایت هست چندین بار گوش کنید. شگفت انگیزه آگاهی هاش و حجت رو بر آدم تموم میکنه.

        من با سناریوی حد خوشی و حد ناخوشی خیلی ارتباط گرفتم.

        ابتدای مسیر بااید به سودهای کوچیک یعنی آر به آر های 1 هم قانع باشیم.

        با گذشت زمان که درکمون و اعتماد به نفسمون ارتقا پیدا کرد توقع آربه آرهای بیشتر داشته باشیم.

        باید حد خوشی و حد ناخوشی برای خودمون بگذاریم. البته که خودتون بهتر میدونید منظورم چیه. یعنی به صورتی پیش بریم که این ترس و طمع رو کنترل کنیم. به این صورت که بگیم من مثلا در هر روز میتونم انقدر درصد روی کل مارجینم سود کنم و یا حق دارم انقدر درصد روی مارجینم ضرر کنم. همینطور برای یک هفته و یک ماه و یک سال محاسبه کنید و بنویسید برای خودتون و بهش مقید باشید.

        هر زمان توی روز به حد نصاب تعیین شده برای خودمون رسیدیم مابقی هفته رو باید دیگه استراحت کنیم. همینطور برای هفته و ماه و سال.

        یعنی میدونید این شغل باید جوری باشه که ما دنبال پول ندوییم. ما میخواهیم با دانشمون و تسلط بر خودمون از مسیر لذت ببریم و الرزق و الرزقان پروردگارمون رو تجربه کنیم.

        با این دو کار حد خوشی و حد ناخوشی عملااا این ترس و طمع کنترل میشن.

        مورد بعدی ژورنال نویسیه. خیلیییی مهمه که همیشه برای خودتون علل ورود و خروجتون از معاملاتتون رو بنویسید و قشنگ احساساتتون و دانشتون رو واکاوی کنید و دلیل منطقی علت ورودتون رو یادداشت کنید. ببینید آیا دارید از اصولتون یعنی استراتژیتون پیروی میکنید یا خیر. هر بار بیشتررر خودتون رو بهبود بدین. اصلااا عملا این ژورنال نویسی خیلییی میتونه چراغ راهتون باشه و پایان هر روز و هفته مطالعش کنید. میتونید اسکرین ریکورد بگیرین و مثل یک آموزگار قشنگ توضیح بدید چرا دارید وارد معامله میشید و وقتی هم تی پی یا استاپ لاستتون خورد مجددا اسکرین رکورد بگیرید و آخر هفته بررسیشون کنید. ژورنال نویسی خیلی کمک میکنه علاوه بر اینکه هرچه سریعتر وارد سود دهی میشید میتونید هر بار استراتژیتونو بهتر مادیفای کنید و نقاط قوت و ضعفش رو میفهمید.

        مورد بعدی اینکه حتماااا یه مدت برای خودتون معین کنید و طبق قواعدتون بعد از بک تست گیری استراتژیتون توی دمو روی بازار کار کنید و تصور کنید پوول واقعیه. قشنگ جوری که حس هاتون رو دقیق تجربه کنید عیین واقعیت.

        مورد بعدی اینکه قشنگ ته استراتژیتونو در بیارید. میدونید وقتی خیلیی خودتونو درگیر چارت ها کنید به درک عمیق بازار میرسید. به شدت مدیریت سرمایه مهمه. همینطور هرگز بدون استاپ لاست وارد معامله نشید. مثلا برای حد ناخوشی مطابق با استراتژیتون بگین من حق دارم روزی این تعداد پشت هم استاپ لاستم بخوره. اگه خورد چون مطابق قانونی که خودتون باهاش راحتید پیش رفتید دیگه ناراحت نمیشید و بهش مقید باشید. تو این زمینه روی باور فراوانیتون خیلی کار کنید تا به این باور و واقعیت برسید که فرصت همیییشه در این بازار هست و فرصت سود بدست آوردن هست و قرار نیست تموم شه و هرچی وسیع تر و پر برکت تر بشه و همینطور شما همیشه زمان کافی و لازم رو دارید.

        من به صورت حرفه ای آموزش دیدن رو از تابستون شروع کردم اما عملا باهاش از قبل تر درگیر بودم. حتی مدت ها توی دمو برای خودم معامله میگرفتم. اتفاقا بعد ازینکه آموزش دیدن رو جدی شروع کردم علل یه سری اتفاقات توی بازار رو متوجه میشدم.

        من در واقع به سبک آی سی تی پیش میرم. شاید خالی از لطف نباشه که بگم من معاملاتم رو یعنی پوزیشن هایی که من منتظرم واردشون بشم رو به سه دسته تبدیل میکنم. معمولی خوب عالی. در معمولی حق دارم 0.5 درصد مارجینم رو درگیر کنم در خوب 1 درصد و در عالی 1.5 درصد. به این صورت من همیشه در سیف زون قرار دارم حتی اگر به اشتباه تصمیم گرفته باشم نهایتا با حد ضرر معقول از معامله بیرون اومدم.

        من همیشه با بررسی اولیه چارت در تایم فریم های از بالا به پایین به نتیجه میرسم که دنبال چه معامله ای هستم و جاهای مهم رو برای خودم پیدا میکنم و هرگز اگه مطابق انتظارم پیش نرفت حتی ورود نمیکنم و تنها نظاره گر هستم.

        به خودتون زمان بدید و آموزش هاتونو مرور کنید. قطعا در مجموع به سود خواهد رسید فقط نباید دل زده شید و روی دانش و مهارت و کنترل ذهنتون کار کنید و هرگزز خودتونو با کسی مقایسه نکنید.

        به ضررهاتون به چشم هزینه ی آموزش نگاه کنید نه ضرر. به هر صورت هر کاری هر شغلی یک هزینه ای هم داره. فکر کنید دارین حقوق کارمندتون رو میدید تا یاد بگیرید چطور کارمندی برای شما بهتره. یا هزینه ی ایاب و ذهابتونه یا آب و برق و گازتون. اصلا هزینه مواد اولیتونه.

        مطمینم میتونیم حسابی بهتر بشیم و آسان تر بشیم برای آسانی ها. به خودمون باور داشته باشیم چون ما مخلوق پروردگار توانمندی هستیم که ذره ی ذره ی وجودمونو با عشق خلق کرده و به خودش فتبارک الله احسن الخالقین گفته.

        به خودمون ثابت کنیم که لایق این جمله ی ماورایی و آسمانی پروردگارمون هستیم.

        موفق باشی عزیز دلم.

        در پناه حق باشی.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
        • -
          مرضیه لری پور گفته:
          مدت عضویت: 1825 روز

          سلام نگین عزیزم

          مرسی که کامنتم رو خوندی و جواب هم دادی. متشکرم از فرکانس خوب دوستی و صداقت و صمیمیت که بهم منتقل کردی.

          خیلی از کامنتت استفاده کردم. ایجاد این باور که در این کار خلق ارزش وجود داره خیلی مهمه و اینکه این کار واقعا مثل هر کار دیگری و حتی بیشتر دانش و مهارت می طلبه.

          و می تونم به جرات بگم که من خیلی در این بازار رشد کردم از نظر اخلاقی و قطعا جای رشد بسیار بیشتری هم وجود دارد.

          برایت برآیند عالی و رشد تکاملی و تصاعدی در همه زمینه ها آرزومندم.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    مهدی اکبر گفته:
    مدت عضویت: 1403 روز

    به نام خدا.

    سلام عزیزانم.

    استاد جانم چقدر پرادایس زیباست واقعا هر بار اون بکگراندتونو میبینم روحم تازه میشه از این همه زیبایی. خدایا شکرت.

    لذت بردن از انجام کار ها اون ویژگی ای بود از من که خیلی خوب تونستم درکش کنم.

    منم دو سال پیش شغلی داشتم که شغل خوبی با درآمد خوب بود، اما کاری نبود که علاقه داشته باشم بهش، با اینکه کلی روش تمرکزی کار میکردم و واقعا داشتم هر روز بهتر و بهتر میشدم اما لذت نبردن از انجام کار ها باعث شد تصمیم بگیرم بیام سمت کار مورد علاقم.

    و بخام از اهمیت اینکه علاقه شغل ما باشه بخام بگم، اینه که من الآن با اینکه درآمدم فعلا کمه،با اینکه باید در کنار کارم کارای دیگه بکنم، با اینکه اون بیمه و امنیت های ظاهری که اون کار فراهم میکرد رو نداره، با اینکه زیاد از طرف دیگران تایید نمیشه اما تمرکزم رو تمام روی اون گذاشتم و وااااااااقعا از ته دلم دارم لذت میبرم، نگرانی هام کمتر شده، بیشتر دارم زندگی میکنم، با خودم بیشتر در صلحم، و احساس بهتری دارم.

    یه نکته به نظرم خیلی مهمه و اونم اینه که تمرکز ما باید روی یه چیز باشه، من سعی داشتم قبلا در کنار کارم علاقم رو هم دنبال کنم ولی برای رشد و پیشرفت، باید تمرکزمو رو علاقم میذاشتم اما اون کارمم جوری بود که حتما به تمرکز نیاز داشت، و نتیجه این میشد که من تمرکزم از روی هر دو کار پرت میشد، و توی علاقم هم پیشرفتی نداشتم.

    اما از وقتی تمرکزم روی علاقمه، خیلی راحت تر قدم های جدید و برمی‌دارم، بهتر میتونم به ایده ها عمل کنم، و باورم هم به اینکه این مسیر به نتیجه میرسه هر روز داره قوی تر میشه.

    واقعا این تغییر برای من به واسطه شنیدن فایل های استاد عزیزمه که باعث شد این جسارت ایجاد بشه که بیام سراغ علاقم، و باور کنم که این مسیر نتیجه میگیره.

    ممنونم ازتون.

    شاد باشید🫶

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    سیف الله خالقی گفته:
    مدت عضویت: 1022 روز

    سلام.استاد دوست داشتنی

    من فعلا تو فکر مهاجرت نیستم .

    اما .من چنتا کار را تجربه کردم.وبه خاطر الگو های

    تکرا شونده .قبل از اینکه قوانین را بفهمم.

    این قدر این سطل را جابه جا کردم.

    و بالاخره همه چی به قول استاد پوکید.

    و چون اون علاقه دیگه مدفون شده.وتمام تلاشم

    مکنم .که بیارمش بالا

    وبعضی .وقتا اینقدر رو قوانین کار میکنم.

    وانگار یه جورایی عاشق یاد گیری قوانین شدم

    ولی…. دنبال پولم .

    تکامل واین عجله شیطونه کلی منو از مسیر

    دور میکنه.

    استمرار … استمرار ادامه دادن.

    وکسانی که صبر بالذت را امو ختند…شجاعان…

    هستند.

    شاد وپیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    حسین نظری گفته:
    مدت عضویت: 3114 روز

    به نام الله یکتا

    سلام

    هدف ما از زندگی و اومدن در این دنیای مادی تجربه خوشبختی و لذت بردن از تمام لحظات مونه ما خودمون زندگی خودمون رو با تمام بالا و پایینی هاش انتخاب کردیم و جواب تمام سوالات ما تو خود مسئله هاییکه برامون به وجود میاد

    اخ چقدر قشنگ مثال زدید که زندگی خیلی از ماها حکایت از همون استخر رفتنه بعضی ها همیشه در حال خوشگذرونین و از تمام امکانات استخر استفاده میکنن بعضی ها یکم خوشمیگذرونن بعد یادشون می‌ره درگیر این میشن نگاه فلانی چی پوشیده من چی اونو نگا چطور شنا می‌کنه من همینم بلد نیستم گروه سوم کسایی هستن که کلا تو حاشین کلا یادشون نیست اومدن تو استخر فقط خوشبگذرونن اب بازی کنند به فکر اینن چکار کنن حال یکیو بگیرن چطوری پول تو بانکشون رو یک شبه کنن صد برابر قسط بانکشون رو کی بدن و همینطور فکر میکنن تا اینکه وقت برای هر سه گروه تمام میشه گروه اول با شادی با حال خوب با حس سیری از اب میان بیرون

    گروه دوم با سرزنش خودشون که چرا کم بازی کردند میان بیرون اما به همون مقدار کمم راضین

    گروه سوم با حسرت به اب نگاه میکنن و هی حسرت بقیه رو میخورن که کاش منم حداقل می‌تونستم کمی دستم رو خیس می کردم مثل اونا

    اره حکایت ما همینه هممون اومدیم که خوشبگذرونیم امابعضیامون اونقدر حل شدیم تو مشکلاتمون که یادمون رفت خودمونیم که خالق زندگی خودمونیم این ماییم که تصمیم میگیریم بپریم تو اب و لذت ببریم یا اینکه بشینیم یه جا بریم تو فکر که دیگه همینه که هست مشکلات همیشه هستن و حل نشدنی اما بچه زرنگا پریدن نترسیدن لذتشم بردن اب رو لمس کردن شادی کردن سپاسگذاری کردن وقت تموم شدن زندگیشون هم با شادی رفتن مرحله بعد تا شادی دائمی رو بچشن نگاه نکردن ببینن بقیه چکار میکنن نگاه کردن به خودشون که چکار کنن تو این مدت کم بیشتر بهشون خوش بگذره و لذت واقعی هم همینا بردن پس بیاییم ماهم جز همین دسته باشیم سعی و تلاش مون رو بکنیم تا مدتی که زنده ایم لذت این دنیا رو ببریم چون همه چی همین احساس خوبه است انگار کلیده تمام درهای بسته زندگیته تا نباشه نمیتونی بری بالاتر حس خوب یعنی توحید خدا سپاسگذاری از داشته ها تمرکز بر نکات مثبت پس تمرین کن تا بشن عادت رفتاریت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: