live | به جای تکنیک جدید، "اصل" را دوباره تکرار کن - صفحه 34 (به ترتیب امتیاز)

با سلام خدمت استاد عباس منش و خانم شایسته

امروز که استاد این حرف ها را زدن یاد چند سال پیش خودم افتادم دقیقا قبل از آشنایی با ایشون من به خاطر علاقه ای که به مباحث موفقیت داشتم و البته تضادهایی که تو زندگی ام بود خیلی می خواستم زندگی ام را تغییر بدهم واسه همین هر کتاب و یا فایل یا مقاله ای که در زمینه موفقیت بود را می خواندم و یا می دیدم که شاید نتیجه ای عایدم شود ولی تنها تاثیری که اونها داشتند این بود که حال من را برای مدت زمان کوتاهی خوب می کردند ولی دوباره بر می گشتم سر خونه اول انگار خوره اطلاعات گرفته بودم یادم استاد تو یکی از فایل هاشون می گفتند فکر می کردم همین خواندن اون کتاب ها باعث می شود که زندگی ام تغییر کنه و هر چی کتاب بیشتری بخوانم و اطلاعاتم را زیاد کنم باعث میشه نتییجه بیشتری بگیرم دقیقا یاد خودم افتادم من هم دقیقا این فکر را می کردم ولی افسوس تا اینکه با استاد آشنا شدم و یادم اولین فایل یا دومین فایلی که از ایشون دیدم گفتند که یا کامل با من باشید یا اگر می خواهید هم با من هم با اساتید دیگه باشید فایده ای نداره چون فقط گیج تر می شوید و می مونید که کدوم اش درسته من همون موقع تصمیم گرفتم که دیگه از این به بعد با شما پیش بروم شروع کردم متعهدانه روی خودم کار کردن و تمرینات را انجام دادن و انصافا کلی نتایج خوب در همه زمینه های زندگی ام گرفتم تا اینکه چند ماه پیش با اینکه من روی خودم کار می کردم و به خیال خودم قانون را از بر شده بودم یهو بر گشتم سر خونه اول و همه جنبه های زندگی ام از سلامتی ام بگیر تا روابط ام و وضعیت مالی ام افت کرد از خدا خواستم دلیل این اتفاقات را بهم بگه چرا من که داشتم روی خودم کار می کردم چی شد یهو همه چیز تغییر کرد تا اینکه هدایت شدم به سمت راهکارهای دوره جهان بینی توحیدی و قلم زیبای خانم شایسته عزیزم و اونجا بود که فهمیدم ایراد کار من به خاطر تمرکز بر ناخواسته ها و از همه مهمتر به خاطر این بود که من تو تله ذهن ام افتاده بودم و اونجا بود که فهمیدم اطلاعاتی که داریم مهم نیست مهم عمل به دانسته ها ست و مهم این نیست که من چقدر اطلاعات ام در مورد قوانین زیاده یا نه مهم این است که بتوانم از این قوانین تو عمل استفاده کنم و دیدم واقعا درست میگن من تو این مدت همش تمرکزام متاسفانه روی نکات منفی محیط اطرافم و اطرافیانم و نداشته هایم بوده و همین باعث شده بود احساس ام هی بد و بدتر شود و بدون اینکه اصلا متوجه باشم اتفاقات بدی را سمت خودم جذب کنم و به خیال خودم خوشحال بودم که دارم روی خودم کار می کنم ولی این طور نبود و به جایی رسیده بودم که دیگر هیچ کنترلی روی نجواهای شیطانی ذهن ام نداشتم و می خواهم بگم قانون ثابت است و خیلی ها به خاطر سادگی اش باورش نمی کنند یعنی وقتی می گوییم مواظب کانون توجه ات باش یا احساس خوب= اتفاقات خوب می گویند همین همین بود این که کاری نداره ولی نمی دانند که همین کنترل ذهن و همین داشتن احساس خوب و زندگی در لحظه کار راحتی نیست و نیاز داره به تمرین و ممارست به قول معروف با یگ گل بهار نمیشه یا خیلی ها مثل خود من فکر می کنند قانون را فهمیدن ولی نمی توانند تو موقعیت ها و شرایط مختلف ذهنشون را کنترل کنند و بعد از مدتی بر می گردند دوباره سر خونه اول اشون