live | قرآن آسان است و نیاز به تفسیر ندارد - صفحه 15

250 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    شیما محسنی گفته:
    مدت عضویت: 3561 روز

    با سلام و احترام به استاد جانانم، مریم عزیزم و تمام دوستان عباسمنشی ام که به صورت کاملا تکاملی دارن رو خودشون کار میکنند و با همین رعایت، باعث میشه که از تک تک لحظات زندگی شان لذت ببرند و کیف کنند و حالشو ببرند …..

    خدا قوت به همگی …

    گام بیستم:

    خدا رو سپاس به خاطر گوش کردن لایو در این گام و تلاش به تفکر به مطالب فایل و کامنت نویسی و اجرایشان در زندگی ….

    استاد جان، در این فایل به آیه های قرآنی و رعایت قانون تکامل اشاره و توضیح داشتند.

    استاد جانم، خدا رو شکر من هم با آموزه های شما، تکاملی یاد گرفتم که در یادگیری این فایل ها و عمل کردن به ان ها هم ، باید تکاملی پیش برم …. سعی کنم لذت ببرم و تداوم داشته باشم و ارام ارام پیش برم و عمل کنم و از نتایج لذت ببرم….

    حالا استاد، من اوایل که فقط فقط معنی آیه ها را می‌خواندم و اصلا اصلا اصلا درک خاصی نداشتم و همش هم میگفتم اخه چرا اکثر ایه ها معنی شان در مورد عذاب است و ….. ولی ادامه دادم و ادامه دادم و با استفاده از کامنت های دوستان، آرام ارام بیشتر با همخوانی آیه های قران با قوانین، برخورد کردم و تونستم یه جورایی با قران بیشتر دوست بشم …. و مخصوصا با هدایت شدن به دوره 12 قدم از طریق کامنت های دوستان، بهتر و بهتر شدم و الان هم خیلی خیلی خیلی جا دارد که بهتر شوم که از خواندن ایه های قران، لذت ببرم و همش قوانین را ببینم و کیف کنم و ……

    تکاملی دارم پیش میرم و هر روز از درخواست هایم در ستاره قطبی ام، این است که بتوانم انس بیشتری با قران بگیرم. حتی کم ….

    در پناه حق تعالی

    شیما بانو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    آقای خاص گفته:
    مدت عضویت: 1868 روز

    به نام خدای مهربان سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان خوبم و خانم شایسته نازنین

    پروژه خانه تکانی ذهن | گام بیستم

    کامنت های دوستان رو که می‌خوندم دیدم تقریبا همه مثل هم یک دید واحد به دین و قرآن و خدا داشتیم که اون هم بخاطر مذهب و جامعه ای بوده که داخلش بزرگ شدیم و اغلب هم دیدمون به قرآن و خدا و مذهب از زاویه ی ترس و احساس گناه بوده و هست و همین ترس اونقدر در زندگی هامون گسترش پیدا کرده که در تمام جنبه ها به مشکل برخوردیم یکی بخاطر ترس از دست دادن رابطه داره یه رابطه ی سمی رو تحمل می‌کنه یکی بخاطر ترس از بی پولی داره شغلی که عاشقش نیست رو تحمل می‌کنه و …

    و همین ترس باعث تمام بدبختی های ماست.

    ترسی که از قرآن و دین شروع شد و به تمام جنبه ها سرایت کرد.

    بچه بودم فکر میکنم کلاس سوم ابتدایی که خدا یه خواهر عزیز به خانواده مون هدیه داد بعد از اینکه خواهرم به دنیا اومد یه روز صبح مادرم من و خواهرم رو آماده کرد که بریم واکسن بچه رو بزنیم و بعد از درمانگاه و کارهای تزریق واکسن به مامانم گفتم بریم برام بستنی بخر گفت الان نمیشه چون باید بریم خونه ی آقا سید که یه دعا بنویسه برای تو و خواهرت…

    گفتم چی دعا بنویسه؟!؟!!!! اصلا اون کی هست که بخواد برای ما دعا کنه؟؟؟ خوب خودمون برای محافظت از آبجی دعا میکنیم دیگه به جای اینکه به اون بگیم خوب به خدا میگیم چه کاریه!!!!!

    مامانم گفت دیگه این حرف رو نزنیا اون پاکه ما که پاک نیستیم !!! خدا دعای اون رو قبول می‌کنه !!!!

    میخواستم بگم نه بخدا چند وقت پیش من به خدا گفتم خدایا به بابام بگو برام دوچرخه بخره دیدی بابا برام دوچرخه خرید مطمئن باش من اگه بگم خدا قبول می‌کنه که اصلا مامانم نزاشت حرف بزنم!!!

    در همین گفتگو ها بودیم که رسیدیم در خونه آقا سید!!!

    در خونه رو زدیم و یه آقایی که کلاه سبز بر سر و شال سبز بر گردن داشت در رو باز کرد و مامانم گفت بیا تو من گفتم نمیام بیرون منتظر میمونم(راستش رو بخواید ترسیده بودم) مامان و خواهرم رفتن داخل و منم با یک عالمه علامت سوال پشت در منتظر موندم …

    خیلی به اون آقا حسودی کردم گفتم خوش بحالش خدا دعای اون رو قبول می‌کنه

    و لجم گرفته بود از خدا خیلی باهاش دعوا کردم گفتم چرا دعای اون رو قبول می‌کنی؟؟؟ مگه اون کیه؟؟ اصلا این چه وضعشه چرا بین آدم ها فرق میزاری؟؟؟

    غرق در این گفتگو های ذهنی بودم که مامانم اومد بیرون با دوتا پارچه سبز یکیش رو با سنجاق زد به زیرپیراهنی من و یکیش رو هم وقتی رفتیم خونه به‌بالش خواهرم سنجاق کرد …

    اون روز گذشت اما اون سوالا تا بزرگسالی من با من بود و اون احساس گناه و احساس عدم لیاقت اونقدر توسط جامعه و مدرسه و خانواده تقویت شد که من گمراه شدم و سال ها در گمراهی آشکار به سر می‌بردم ولی از خودم ممنونم چون هیچوقت اون سوالا رو فراموش نکردم درسته جرات نکردم هیچوقت برم سراغ جوابش مثل استاد بشینم قرآن رو 60 بار بخونم ببینم قضیه چیه اما حداقل کاری که کردم و از خودم متشکرم اینه که اون سوالا رو فراموش نکردم و گهگاهی بهش فکر میکردم که همون فکر کردن ها باعث شد سال 97 به سایت عباسمنش دات کام هدایت بشم و فایل حزن در قرآن رو ببینم و اونجا بود که انقلابی در افکار من ایجاد شد و جواب سوالاتی که روزی پشت در خونه آقا سید توی ذهنم می‌چرخید رو بگیرم…

    خداروشکر میکنم بابت این هدایت

    این هدایت از هزار تا خونه و ماشین و پول و … برام ارزشمند تره.

    ممنونم از استاد شایسته عزیز بابت این پروژه زیبا

    ممنون از بچه های سایت بابت کامنت های عالی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  3. -
    افسانه زارع گفته:
    مدت عضویت: 842 روز

    گام بیستم خانه تکانی ذهن.

    قرآن نیازی ب تفسیر ندارد.

    ما دو نوع آیه داریم ، آیه محکم = ام الکتاب ک اصل هستن،آیه هایی ک هدایت و دنیا و آخرت رو برامون مشخص میکنن.

    آیه متشابه= آیه های مشابه و اونایی ک دلشون مرض هست میرن دنبال آیه متشابه.

    این کتاب هم هدایت کننده هست برای کسی ک دنبال هدایت هست، هم گمراه کننده هست برای کسی ک دنبال گمراهی هست.(مثلا اونایی ک اصل رو ول میکنن و میرن دنبال چیزای الکی،جِنا کی هستن و …) و حرفای بیخودی ، اینا افراد بیمار دل هستن.

    برید دنبال اصل، دنبال حرفای توحیدی و زندگیتون رو تغییر بدین.

    اگر کسی تکامل رو درک کنه زندگیش واقعا قشنگ میشه ، اگر کسی قانون تکامل رو بدونه خیلی آروم حرکت میکنه ، خیلی رو اصول حرکت میکنه و زور نمیزنه و زندگی براش لذت بخش میشه.

    فرصت ها هستن و تموم نمیشن ( دقیقا مثل حرف جف بیزوس)

    همواری در مسیر نتیجه رعایت قانون تکامل هست.

    من خودم بعد از طی کردی این آگاهی های خانه تکانی تازه متوجه شدم ک باید آروم قدم برداشت ولی مستمر،آروم آروم ولی مستمر روی مهارتم دارم کار میکنم ب کمک الله.

    و ازش حمایت و هدایت میخوام هم واسه خودم هم واسه کسانی ک توی مسیر هستن.

    خدایا شکرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    سعیده بابائی گفته:
    مدت عضویت: 1507 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام وقتتون بخیر

    استاد عزیزم و خانم شایسته مهربانم برای تهیه و تدوین این قسمت هم از شما سپاسگزارم

    از وقتی ک این پروژه شروع شد من هم هدایت شدم به خواندن قرآن

    اون هم فقط روزی 10 صفحه ..به اندازه ای ک درک میکنم میخونم و یه حسی میگه دور بعدی بیشتر درک میکنی نگران نباش ادامه بده

    خداوند مهربان کمک کن که تعهد ک دادم رو با کمک خودت عمل کنم من به این آگاهی ها برای زندگی بهتر بالا رفتن مدارم احتیاج دارم..

    من با فروشگاه‌هی صحبت کردم محصول آماده میکنم و بهشون میدم فروش ک رفت باهام تسویه میکنه..امانی فروشی

    بارها احساسم بد شده اما همین ک به این فروشگاه هدایت شدم خودش منو فرستاده گفت بگو ببین محصول تو رو میخواد و گفتم و خواست و حدود یک ماهه با هم کار می‌کنیم.. چون اون طرف حرفه ای هست و سالها کار میکنه محصولات به قیمت خوبی میفروشه و من هم سود خوبی گیرم میاد از همه مهمتر با سفارش های ک میده من میتونم تنوع محصول خودمو تو پیجم بیشتر کنم و اینطوری هم ذهنم آماده میشه ک ببین مشتری هست ببین محصول ت با چه قیمت خوبی داره میفروشه..ببین کارت چقدر باکیفیت هست ک باز داره بهت سفارش میده…

    من این قدمی ک تو حوزه کسب کارم برداشتم رو تکاملم میدونم ..هی احساسم بد میشه میگم نه صبور باش باید این قدم رو برداری ..باید اینو رد کنی تا مستقل شی

    باید باور پذیر شه بایدبرات الگو پیدا شه..و با تکرار الگوها نتیجه دلخواه ک آزادی زمانی و مالی و مکانی هست برات اتفاق بیوفته

    خدایا سپاسگزارم دستمو گرفتی

    در پناه خداوند مهربان شاد باشید و ثروتمند و سعادت مند در دنیا و آخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    لیلا توسلی گفته:
    مدت عضویت: 774 روز

    گام20ام به نام الله دوست ویارهمیشگی، سلام به خدا. وسلام به استادومریم جون وهمکلاسیهای عزیزم. استادپدرمن سنش بالابوددرزمان ماکه آخرین بازمانده هاش هستیم خیلی پیرباعزت بودکه هنوزهم عزتمندیش توتمام فامیل،دوست،آشناوغریبه هرکس میشناختش یادش میکنند.پیرزنده دل بود!محاسن سفید،صورت نورانی ،گوژپشت بود.قندبلندولی خمیده وفرتوت نبود.روحانی ازبس که نمازوقرآن میخوانددعاهای کمیل ندبه ودعاهای ماه رمضان وموذن هم بود. چون پدرمن بعدازفوت همسرشون بامادرم که همسن دخترش بوده ازدواج کرده!پس من خیلی ثروتمندم قبل ازبه دنیاآمدنم تکامل داشتم خواهر،خواهرشوهر،خواهرزن،خاله وعمه بودم وفورروفراوانی!الهی شکرت پدرمن ازنوجوانی قاری قرآن بوده ولی خواهربرادرهام که ازمن بزرگترن هیچکدام پیش پدرم قرآن نیاموختیم!.خواهروبرادرپدریم که قرآن بلدنبودن .ومادرم وقتی قرآن میخواندی خط رانشان میداد ولی بلدنبودبخواندازبس که دوست داشت قرآن رو وازبچه گی یتیم بوده به قول قدیمیهامثل بره ای که نه سیرشیرخورده! نه سیرعلف شده!وحالا برای مدرسه وسوادما4تاخواهرو2برادرخیلی تلاش داشت شب وروزش رابه هم دوخته بودازخیاطی،لحاف وتشک دوزی ،پشم ریسی ،جودرو،گندم درو،میوه جمع کنی وهر کاری میکردچون عیال واربودیم. ومن وخواهرقبل ازمن هم نازداربودیم! به خصوص من!منوخواهرقبل ازخودم باهم مدرسه رفتیم ازبس من وابسته بودم سنم قانونی نبوداوایل انقلاب بودیایکسال قبل انقلاب بوده یادم نیست ازبس که بچه بودیم راهنمامیخواست بیادمامیترسیدیم 6تاخواهرتویک کلاس بودیم. کوچکهاهمسن بودیم. خواهربزرگهاهمسن بودن .منوخواهرم،ونوه دایم2تاخواهربودن،دوستمون هم 2تاخواهربودن ،خبراومدامروزبرای واکسن زدن میان توروستاومدرسه،یااون زمان میگفتن :راهنمامیاددرس بپرسه. ازترس وگریه ما3تاخواهرهای کوچک رو3تاخواهرهای بزرگ فراری میدادن!! ازبس که برامون آمدن راهنمابه مدرسه وحشتناک بود.یک روزبراواکسن میخواستن بیان حالایادم نیست اومدن یانه!مدرسه هم که دروپیکرنداشت. ماروفراری دادن. من رفتم خونه، نوه داییم گمشده شب ازتوقبرستون که خواب بوده پیداش کردن !اون دوستمون ازقبرستوناردشده به طرف زمینهای کشاورزی گم شده بود. وحالاهم بزرگ شدیم ترس ازخداوبی پولی بی خانگی وبی ماشینی وبی شغلی خوب چه دنیایی چه خدایی !یادمه خواهرم رفت مدرسه گریه میکردم منم برم قبولم نمیکردن خیلی ریزه میزه بودم وسنم کم بود!ولی استرس داشتم مادرم به معلمهاگفت: حالابزارین باخواهرش سرکلاس بنشینه اگه قبول نکردن بعدابزارین کلاسهای کودکستان ولی من توکلاس اول بابجه های بزرگترازخودم پیش رفتم نمیدانم کلاس ابتدایی بودیم یاواردراهنمایی شدیم درس قرآن داشتیم خداپشت پناه اون معلمی که قرآن خواندن به ماآموخت گفت بچه هاعجله نکنیدقرآن مثل فارسی خودمونه فقط اَاِاُوالی آخر…اضافه کنیدتمام! من دیگه گرفتم ازهمون بچه گی هم توی جلسات دورهمی ماه رمضان بعدازخوردن سحری باپدرم مسجدبرانماز میرفتیم وازنمازباخانمهای جلسه قرآنی میرفتیم خانه قاری قرآن که خیلی ازاین همسایه ها ی روستامون ساکن بهشت هستندروحشون شاد وازهمون بچه گی غلطهای بزرگترهایاهم سنوسالهای خودمومیگفتم! که حتی حاج خانم جلسه مون قاری بودعلط میخواندمن درستش میکردم عروس عمم اخمم میکرد!میگفت :غلطهای قاری رونگیر!میگفتم: چرا؟میگفت :بزرگتره زشته توسنت کمه مادراین حدقرآن خواندیم!وتا6سال پیش توی محله قاری قرآن بودم. معنی روکه میخوندم خدابه هرکه بخواهدروزی زیادوبه هرکه بخواهدروزی کم میدهدمنم میگفتم خوب خدابره باهمون عزیزکرده هاش ماهم که علف هرزیم اگه تودنیابراخداسودی نداریم لااقل ازبت پرستاضررکمتری به دنیامیزمیم! استادازنظرمن که ازدیگران شنیده بودم یاخودم توقرآن خونده بودم همه آدمهای دوران حضرت محمد(ص)کافروبت پرست بودن!چون سنگ وچوب رامیتراشیدن ومیپرستیدن .وهمه مردمی که دردوره جمهوری اسلامی ایران زندگی میکننددیگه مسلمونن حالاشیخهاوکتاب خونها وقرآن خونها نمازباقرآئت خونهاهمه بهشتین ولی مایکم بهشت میریم یکم جهنم جامون عوض میشه ویک پُلی روتجسم میکردم به گفته ی:مادرم که واقعاتوی خواب دیده بودمیگفت :ازسرقبرستون تاقله ی کوه قلعه که روبروی هم قرارگرفتن وبین این دوفاصله یک دره ای است روستاورودخانه قرارگرفته میگفت: ازسمت راستم سرمابودبدنم یخ زده بود!ولی سمت چپم ازگرمای آتش میسوخت وپل به باریکی مویسروبه تیزی شمشیرولی من مثل سواربرمرکبی بودم همش ذکریاعلی ویازهررامیگفتم :پل برام وسیع میشدوبه مقصدرسیم موفق شدم .استادمنم همین تصویرهنوزتوی ذهنم هست ولی اون دره برام مثل صحرای خشک است ومَردهایی بودن ازبس که هیزم برای جهنم آوردن کمرشون خم شده ‌ودستاشون بغلشون افتاده راه میرن قدیمی هستند!اباوقباپوش هستند!که مدام هیزمهاروریختن بازهم کمه دوباره بدوبروبیارووهیزم انباشته هم نداشتن ازیک جای دوربایدبرن پیداکنن دیگه کم آوردن. وتوی قبرهم نکیرومنکرباگرزهای آتشین منتظرماهستند!بخصوص بعدازخواندن کتاب سیاحت غرب ودیدن این فیلم گریه میکردم خدایاتوکه میدونستی الهی خیرنبینی که ماروبه دنیاآوردی گوشه دنیاخالی نباشه! ویک مسابقه ای بین خودت وشیطان گذاشتی ببینی باامتحان کردن روی ماکدومتون برنده میشین خدالعنت کنه این آدم وحوای شکم شل رواین دوتافراخ خودشونونگه نداشتن چیزی که خداگفت: نخورین خوردن !حالاخودشون بلدبودن توبه کنن به مقام پیامبری رسیدبازن وبچه هاش به بهشتن ماروبدبخت کردن همینجوربی صاحب موندیم! یااینکه خدایاچرامیهمانی کوچکتربامیزبانی بهترراه ننداختی اگه عده ی کمتری انسان بودخوب نعمتهای بیشتری به مایابقیه میرسید!این افکاریک قرآن خون هست!ویکروزپسرم توصف نانوایی بوده یک آقای میان سال صحبت میکرده ازکتاب وسی دی سیاحت غرب دیدین وازاین حرفهاپسرم گفته آره دیدم وخواندم خدالعنتش کنه که این همه ترس ونگرانی تودل همه به دروغ انداخت!پسرم میگفت اون آقاگفته اون کتاب روپدرمن نوشته! میگفت :صحبتهاادامه یافت ولی درموردچیزدیگه واینومیخواستم بگم که خواهرپدری من به مادرم گفته بودبابام که به من قرآن خواندن رویادندادولی به این خواهروبرادرهام چه خوب یادداده مادرم درجوابش گفت اصلایک کلام به بچه های من یادنداده خودم بازحمتهای خودم مدرسه کذاشتمشون وبرای4تادخترگوشواره هدیه کردم که قرآنتونوخوب یادگیرین وخوب بخوانید که روحم روشادکنین وهمه خدابیامرزی به پدرومادرم میدن وقتی تومجالس میخونم.وخواهرپدریم گفت پس من چی مادرم برای اوهم یک انگشترطلاخرید!این آموجی،قلب وبوسه برامادرم. البته توی این6نفرمن ازهمه قرآن رورونترمیخونم تنهایاتوی جمع زیادصلاخجالت نمیکشم بقیه خواهربرادرهام اصلاجرات خواندن یک آیه روندارن مگردوره قرآن محله خودشون همیشه خواهرقبل خودم که2تادخترداره تومراسم هامیگه کنارلیلابنشینین بخونین تااسترستون بریزه اونهاخیلی به ندرت این کارومیکنن ولی میگن مامان اگه خوبه خودت بخون ولی ازبچه گی هم خواهرم زیادبلدنبودووخجالت میکشیدبخونه!ولی زیرک وپول جمع کنه برعکس من! وامروزخاطرات مدرسه رانوشتم که بگم اززمان ورودبه جامعه ترسهاشکل گرفته حالابنده برای پاکسازیش بایدخودم روبه منبع انرژی به نام خداوصل کنم که نجاست شرک راازوجودم پاک کنم.بایک ندانم کاری خدایاتورابه هم خودت قسم حالامیگم خیرببینی انشاالله کمکم کن نجاتم بده به خدامن تسلیمم!دوستان براتون آرزوی یکتاپرستی،خودشناسی،خداشناسی روداروم برای خودم وخانواده ام بیشتر درآخرسلام وخداقوت به چشمهای پاکی که کامنتموخوندوبابت خندهای زیباتون به منه قاری قرآن خداحافظ.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    Farnazq گفته:
    مدت عضویت: 2886 روز

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته عزیز و دوستان نازنین

    تشکر از این دوره خانه‌تکانی ذهن و نکات ارزشمندی که در این فایلها وجود داره

    از جمله نکاتی که ازین فایل یادداشت کردم

    درباره اینه که قرآن نیازی به تفسیر نداره و هیچ جای قران نگفته

    و اینکه همیشه به اصل توجه کنیم

    حتی در قرآن ما داریم که میگه یک سری آیات محکمات هستند و یک سری آیات متشابه

    و به آیات محکم که اصل هستن باید دقت کنیم

    موضوع مهم دیگه قانون تکامل هست

    واقعا اگر تکامل طی نشه باعث دلزدگی میشه.

    اتفاقا منم اخیرا یک طرح پیچیده رو انتخاب کردم که اون رو اجرا کنم و هنوز تکاملم رو طی نکرده بودم و خودم رو با استادی که سالها برای اجرایی مشابه اون طرح تلاش کرده مقایسه میکردم

    درسته که نکته هایی هم ازش یادگرفتم چون بلاخره تمرین کردم و چند بار اون کار رو اجرا کردم ولی در آخر اون چیزی که میخواستم نمیشد و به جای اینکه حالم بهتر بشه احساس خستگی زیادی داشتم و حس اینگه من نمیتونم از پسش برنمیام

    و بعد اون گفتم اول باید طرح ساده ای رو انتخاب کنم و در ابعاد کوچکتر کار کنم و همون طرح ساده رو هم سه بار تکرار و تمرین کردم اما بار سوم بلاخره همون چیزی شد که میخواستم و خیلی هم پر انگیزه تر شدم و احساسم در پایان عالی بود و اعتماد به نفسمم بهتر شد و حس اینکه منم میتونم کاری رو خوب اجرا کنم

    کسانی مثل من که هم کمال‌گرا هستن و هم عجول به نظرم باید خیلی بیشتر حواس جمع باشن تا قدم هایی که برمیدارن مطابق قانون تکامل باشه

    و اگر هرجا قدمی رو برداشتیم که مخالف قانون تکامل بود و به سختی افتادیم به خود این تذکر بدیم و یادآوری کنیم که این سختی بخاطر طی نشدن تکامل هست و دوباره برگردیم به مسیر درست‌ و آسان‌.

    اگر در حوزه علاقمون، تکاملمون رو طی نکنیم هم ممکنه دچار دلزدگی بشیم و هم گمراهی و یا سر از حواشی و جاهایی که مرتبط باما نیست دربیاریم و یا مجبور بشیم به عقب برگردیم و دوباره کاری کنیم

    پس حواسمون باشه عجله کردن و تکامل رو طی نکردن نه تنها باعث سرعت بخشیدن و زودتر نتیجه گرفتن نمیشه بلکه برعکس باعث گمراهی و دیرتر رسیدن و یا حتی نرسیدن به اون خواسته و هدف میشه

    خدایا شکرت برای همه نعمت‌ها و برکتها و برای اینکه همیشه مارا به راه راست نعمتها و برکتها هدایت میکنی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    مریم درویشی گفته:
    مدت عضویت: 2847 روز

    به نام خدای بخشنده مهربان

    سلام به استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته گرامی

    و دوستان خوبم در این پروژه از کامنتهای خوبتون بسیار ممنونم

    امروز بیستمین گام من در پروژه خانه تکانی به صورت گام به گام است

    خداروشکر که همچنان توی این مسیر هستم

    اول میخوام سپاسگزاری کنم از خدا امروز دوتا از خواسته های من اتفاق افتاد

    از برکت این پروژه میتونه باشه که من امروز که دومین روز پریودیم هست و همیشه این روز وقتی شب میخوابیدم صبح میخواستم بلند شم

    یک سقوط عجیبی داشتم از لحاظ انرژی

    همین دوره قبل بود که توی همچین روزی یعنی روز دوم بعد از بلند شدن از خواب سرپا شدن به سطح پایینی از انرژی مثل اینکه یه چاهی باشه بیوفتی توش سقوط کردم و فقط تونستم خودم برسونم به پذیرایی و خودم بندازم زمین و مامان و بابام صدا زدم و متوجه شون کردم که بیان کمکم و شب قبلش اینو هم پیش بینی کرده بود انگار یه چیزی آماده درسته کرده بودم که اگر این اتفاق افتاد سریع بخورم

    خداروشکر با اینکه این ترس ها رو امروز صبح داشتم که نکنه باز سقوط کنم چون من سابقه ضعف معده داشتم در اول صبح و این داستان پریودی هم افزوده شده بود بهش و انرژی منو بیشتر آورد پایین اما هیچ سقوطی اتفاق نیوفتاد نه سرگیجه ای نه افتادنی و حتی ضعفم نداشتم درحالیکه دقعه قبل قشنگ حس کردم داره سرم گیج میره و الان که بیوفتم و اگر خودم نرسونم به پذیرایی همونجا میوفتم و خیلی سخت میشه کمک گرفتن از بقیه

    خدارو صدهزار مرتبه شکر که امروز این تغییر انرژی رو احساس کردم اینم به برکت پروژه خانه تکانی و این استمرار من است

    خداروشکر

    سال‌های قبل تر از اینکه با قوانین خداوند آشنا بشم و زندگیم دستخوش تغییرات بشه هیچ وقت یه همچین پریودی هایی تجربه نکرده بودم نمیدونم چرا بعد از قوانین تایم هایی که اینجوری شدم خیلی زیاد. بود احتمالا دلیلش هم عجله و ترس و اضطراب هایی که تجربه کردم یا بهتر بگم خودم بیشتر از همه بهشون دامن زدم امروز یادم میاد وقتی مدرسه بودم دوستی بود بخاطر این درد یک روز حداقل نیومد مدرسه و میفهمیدیم بخاطر اینکه پریود شده ولی من اصلا این اتفاق درک نمیکردم چون برام اینقدر چالش برانگیز نبود و من حرکت و جنب و جوش خودم داشتم و ورزش میکردم باید بگم این اتفاق درد آورد که بارها من توی این چندسال تجربه کردم داره حرف میزنه با من که یادت رفته مریم برای تو درد پریودی معنایی نداشت اصلا که بخواد تو رو از زندگی (که اون موقع یه بخشیش مدرسه بود) بندازه

    درمورد اون دوتا خواسته ای که امروز اتفاق افتاد

    یکیش این بود که من چند شب پیش به مادرم گفتم هنوز هندونه هست بازار و مادرم درجواب گفت آره هست و من دیگه هیچی نگفتم

    تا اینکه امروز صبح مادرم اومد دم اتاقم و بهم گفت بابات هندونه آورده

    خدایا شکرت من هیچی نگفته بودم نمیدونم چطور یادشون بود

    و دیگری کاهو بود خیلی دوست داشتم چند وقته بود بهش فکر میکردم اما چیزی نگفتم و به زبون نیاوردم و یه جایی خونده بودم برگ های سبز برای این دوران خیلی خوبه و امروز باز متوجه شدم که پدرم و مادرم امروز کاهو گرفتن اینا همش نشونس

    در مورد تکامل من هر روز فایل گام دوازدهم گوش میدم و کامنت میذارم براش چون بشدت در مقابل حرفهای استاد درمورد تکامل مقاومت داشتم و سعی میکنم کار کردن و گوش دادن بهش برای خودم راحتر بکنم چون حتی رفتن سراغ این فایل و پلی کردنش هم یه کنترل ذهن و یه مقابله ای قوی میخواد

    یه مثالی دارم از خودم که قبلا یه جای دیگه هم توی پاسخم برای یکی از دوستان ازش گفتم

    اونم وقتی میخواستم برم فوتبال، بعد از جلسه اول یا دوم بود دقیق یادم نیست با اینکه گلم زده بودم برگشتم خونه و احساس کردم تک تک سلول های بدنم میخواد بترکه انگار هر سلول یه ظرفیتی داشته حالا تو بیا فراتر از ظرفیتشون فشار بیاری تمام بدنم درد میکرد

    کاش اینجوری بود که وقتی تکون میخوری دردت بیاد من هر هر حالتی این بدن من درد میکرد اصلا یه چیزی بود

    که همونجا بیخیالش شدم گفتم من اصلا نمیرم

    یه مثال دیگه از فوتسال هست که دوباره میخواستم فوتسال استارت بزنم بلند شدم رفتم توی سالن و مربی سالن چون میخواست تیم ببنده و میگفت چون شما قبلا بازی کردید میخوام با شما تیم بدم بعدش ما بدون اینکه بیایم چند جلسه تمرین داشته باشیم آخر سانس بازی کردیم و من 5 دقه رفتم تو

    5 دقه جهنم بود برام بس که ترسسسس داشتم این عضله من پاره نشه فکر کنم کشاله رانم بود احساس میکردم همین الاناس که پاره بشه و بیوفتم بعدش مربی دید من خستم گفت بیا بیرون نشستم گریه کردم چون نمیتونستم بازی کنم و این خیلییی برام سخت بود و حتی وقتی برگشتم مسخره شدم که اره تو کم آوردی وفلان و من چون نمیخواستم مصدوم بشم و بشششدت از مصدوم شدن ترس میترسیدم و الان البته هنوز ترسش هست

    دیگه نرفتم، و جالبه اینکه همون ادمها و با اون مربی رفتم مسابقات و جوری که خودشون تعریف کردن یه اوضاعی داشتن و کلی مصدوم شدن و همین چند روز پیش یکیش از همون بچهای تیم به خواهرم گفته بود که ما رفتیم مسابقات ولی اصلا خوب نبود و هیچی نشد

    بخاطر اینکه مربیه میخواست تند سریع بدون اینکه تکامل طی کنه از جایی که هست شروع کنه و بره بالا تیم بده و پیشرفت کنه.

    این روزها که دارم کتاب چگونه فکر خدا را میخونم توی حالتی هست که استاد از همون اولش تاکید داره بهتره قرآن خودت بری سراغش و.. من هر شب سعی میکنم چند صحفه میخونم چیزی متوجه بشم

    و درک کنم قانون خدا رو الان یادم استاد توی این کتاب درمورد آیه های عذاب نوشته بود

    و نگاه خدا به عذاب رو در داستان زندگی پیامبران میشه دید البته برای من همه چی آرام هست و هر روز باید سعی کنم خیلی جاها مغزم هنگ میکنه میگم چی میگه این نمی‌فهمم

    مخصوصا جایی که استاد داره از تعریف خودش از خداوند صحبت میکنه و برای ذهن من که با احساس گناه زندگی کردن و مجبوری با احساس گناه ادامه دادنو خوب بلده به این سادگی ها قابل درک نیست و نمی‌پذیره.

    با ایمان

    مریم درویشی

    1403/7/29

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    سلما مصدق گفته:
    مدت عضویت: 2767 روز

    سلام و درود خدا به استاد عباسمنش عزیزم و استاد شایسته نازنینم همچنین به دوستان هم فرکانسی آگاه.

    خدایا واقعا صد هزارااان هزار بار که در مدار دریافت نور این آگاهی ها قرار گرفتم و از تاریکی جهل رها شدم.

    چقدر کسانی که قوانین جهان هستی رو میدونن با کسانی که نمیدونن متفاوت هستن! چقدر!

    استاد شما واقعا نابغه هستین بخدا باید به شما پرفسورای افتخاری بدن! واقعا هیچکس تو این 1400 سال قرآن رو مثل شما درک نکرده. آخه چطور میشه؟ همش به این فکر میکنم که آخه این همه آدم که علوم حوزوی خوندن چطور نتونستن مثل شما قرآن رو درک کنن؟ خیلی عجیبه! چون اونها با پیش‌فرض‌ها و تعصبات قبلی رفتن سراغ قرآن و همون حرفایی که قبلا شنیده بودن رو تکرار کردن و هیچ کس به خودش اجازه نداده که با ذهن پاک قرآن رو بخونه و درک کنه.

    جالبه که تقریبا همه ماها هم که قبلا قرآن رو خوندیم چیزی ازش نفهمیدیم و برامون مبهم بوده بااینکه خود قرآن گفته که مبین و واضحه ولی ما درکش نکردیم چون با پیش فرضهای قبلی خوندیم. ولی من خودم وقتی شما گفتید که قرآن رو بدون پیش فرض بخونین و خوندم انگار واقعا برام واضح بود و با قلبم درکش میکردم. هر چند بازم بعضی آیه های متشابه برام مبهم بود ولی بصورت تکاملی درکم بهتر شد و فهمیدم که تفسیر این آیه ها رو خود خدا فقط میدونه. من اصلا نیازی نیست تفسیر اینها رو بدونم. من فقططط کافیه آیه های توحیدی قرآن رو درک کنم و با عمل کردن به اونها زندگی خودم رو بسازم. هدف از خوندن قرآن اینه.

    خدایا شکرت چقدر خیالم راحت شد. چقدر خدای مبهم و عجیب و غریبی توی ذهنم داشتم ولی الان فهمیدم که کل جهان هستی خداونده و ما هم ذره ای از وجود خداوند هستیم و ویژگی خلق کنندگی خداوند رو داریم! خدایا شکرت چقدر خوشحالم قدردانم که این آگاهی ها رو دارم.

    این فکر اومد که اگه این اگاهی ها پخش بشه و برسه به مقامات دولتی و سران کشور چه تغییر عظیمی توی ایران اتفاق میفته بعید هم نیست چون این آگاهی ها داره بین مردم ایران گسترش پیدا میکنه و من خیلی خوشبینم و مطمئنم و دارم میبینم که این نوع دیدگاه داره بین مردم بیشتر میشه و احساس میکنم یک موج آگاهی داره جریان پیدا میکنه و بزرگتر میشه! هر چند که به خودم یادآوری میکنم که مهم نیست اون بیرون چه خبره من باید تمرکزم روی درون خودم باشه و به فکر بهبود خودم باشم.

    من فهمیدن نیازی به این نیست که دنبال تفسیر قرآن برم. فقط کافیه بدون پیش‌فرض های قبلی آیه های محکم رو که ریشه یک کلمه در اون ها تکرار شده کنار هم بذارم تا بفهمم که منظور مشترک این آیه ها چی هست.

    قانون تکامل رو هم هیچ کس تو دنیا مثل استاد عباسمنش توضیح نداده. خدایا شکرت که به بهترین استاد دنیا هدایت شدم. قدرشو میدونم.

    کل جهان هستی بصورت تکاملی شکل گرفته. کلمه ثم به معنی طی کردن پروسه تکاملی هست که در آیه هایی که داستان خلقت انسان رو توضیح داده از این کلمه استفاده کرده. تکامل یعنی برای هر کاری آهسته و پیوسته پیش برو هررر کاری. و لذت ببر. اگه تکامل رو رعایت نکنی زجر میکشی و لذت نمیبری و از اون کار حالت بهم میخوره و دیگه ادامه اش نمیدی.

    نترس فرصت ها همیشه هست دیر نمیشه از قافله جا نمیمونی مشتری همیشه هست. پول و ثروت همیشه هست. تکاملت رو طی کن. یاد بگیر لذت ببر کم کم پیشرفت کن. لذت ببر. از زندگیت لذت ببر! اصل اینه!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    مصطفی خدابخشی گفته:
    مدت عضویت: 2040 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به خانواده صمیمی عباسمنش

    🟢 صحبت‌هایی راجع به قانون دوست داشتنی #تکامل#

    کسی که تکامل رو میفهمه:

    1. به خودش فشار بیش از اندازه نمیاره

    2. تقلا نمیکنه

    3. زندگی لذت بخشی داره

    4. هر روز حرکت و پیشرفت دائمی داره

    این نگاه که الان یه فرصتی هست و بجنب…اینکه شب و روز شما زجر بکشی… این در تضاد با قانونه!

    آدم وقتی در مسیر درست باشه، وقت برای انجام هر کاری داره و چی واقعا از این بهتر؟

    هر کجا آزادی بخوای داری، از سفر گرفته تا برگذاری ورکشاپ، تفریح، خرید و بروز خلاقیتت ….

    درک تکامل یعنی آهسته و پیوسته کار کردن و البته لذت‌بردن و این قانون تکامل راجع به هر چیزی هست دیگه، از ورزش گرفته تا موسیقی، هر حرفه‌ای، روابط، آشپزی، نجاری و…

    باید کم کم شروع کنی و بعد هی بیشتر کنیش.

    مثال خوبش بازی 13 فروردینه، وقتی همه دور هم جمع میشیم کل روز بازی میکنیم، بعدش تا روزها نمیتونی کارهای عادی‌تو انجام بدی. حالا فکر کنید تو بیزنس این فشار و استرس چه میکنه با شما که اگر شکست نخوری، ضربه سنگین منتظرته.

    حرکت در مسیر تکامل، جدا از موفقیت، لذت‌دائمی و همه جانبه برای شما داره. مثال معروفش جف بزوس هست که الگو فوق‌العاده‌ایه برام. ایشون تا 10 نمیره دفتر و صبحش رو با خانواده هست و کلی بازی میکنه و برخلاف باورام و پیش‌فرضام که میگفتم این حتما کلا شبا نمیخوابه دیگه…

    تفاوت عظیمی هست بین اینکه اسمارت کار کنی یا سخت کار کنی. سخت به معنای زجر کشیدن…

    میگن وقتی میری جایی که جف هست، شما از صدای خنده‌هاش متوجه میشی ایشون اونجاست. چی واقعا باعث خنده و شادی دائمی طرف میشه؟

    /لذت بردن نتیجه طبیعی پیروی از تکامل اسسسست/

    شما لازمه برای موفقیت تو کارت، بری تحقیق کنی و یا چیز یاد بگیری. اون‌ها رو هم باید با حس خوب انجام بدی.. نه اینکه هی عجله کنی تا فقط بگی تمومش کردم.

    چند روز پیش یه ورکشاپ داشتم، از بچه‌ها خواستم چیزایی رو بنویسن ولی فقط در پی این بودن بنویسن و خلاصش کنن، دنبال دقت و ضرافت و درک اون لحظه نبودن…

    یه مثال خوبی داریم ما استاد.. میگیم طرف بهش میکشه میره… یعنی هیچ دقتی نمیکنه…

    که اینم لازمه رعایت کنیم.

    ببینید وقتی یه هدفی رو شروع میکنید، از نجاری مثلا گرفته تا برگذاری ورکشاپ… باید گام‌های کوچیک و متوالی طی کنیم. چرا کوچیک؟ چون ذهن کوچیک رو میگه اوکی، و بعد با افزایش هر باره بزرگترش میکنی… کوچیک هر کسی هم متفاوته دیگه… مثلا من 30 برام خوبه ولی یکی دیگه با 50 هم اوکی و یکی دیگه با 15 هم جونش در میاد… اون رو خودت باید پیداش کنی!

    حالا باید بری سراغ همراهی ذهنت. وقتی کوچیک رو بزرگ‌تر کردی و هی ادامه دادی، ذهنت میپذیره که میتونه! بعد هی پیشرفت میکنی و این پیشرفت کمک میکنه به موفقیت‌های بعدی، افزایش اعتماد بنفس و عزت نفس… موفقیت، موفقیت میاره واقعا..

    اما اما، ذهن ممکنه بخواد همون اول بره سراغ بزرگ! که اینا همش از ترس و محدودیت میاد، اینکه بخوای به دیگران خودت رو ثابت کنی یا بگی همین یدونه فرصته و دیگه هم نیست… بعد میره چکار میکنه؟

    مثلا یکی نقاشی رو دوست داره ولی میخواد از یه طرح خیلی حرفه‌ای شروع کنه، بعد شکست میخوره و بعد کلا اصلا از نقاشی حالش بهم میخوره، چرا؟ چون یه خاطره نامناسب داره و جرات قدم کوچیک رو هم دیگه نداره.

    باید در کنار ذهن‌تون مثل یه مربی بهش این تکامل رو درس بدین تا این تجربیات بشن موفقیت. و قدم مثبتی در آینده برای حرکت‌های بیشتر.

    در مورد مبحث اول فایل هم استاد نظر خاصی ندارم. فقط میگم

    هر کسی که قرآن میخونه، نسبت به مدارش، یه درک داره! حالا منی که درکم یه چیزه، چطور میتونم درکم رو بخورونم به کس دیگه؟

    مثلا فرض کن یکی دنبال پوله، بعد من بیام بهش بگم برای سلامتی‌ات باید عرق نعنا بخوری! اول که طرف میگه چرت نگو!

    بعد مدتی بخاطر عزت نفس پایینش میپذیره که برای دریافت، باید عرق نعنا بخوره! و بعد مدتی میگه همش چرت بود.

    بنظرم این مثال میگه که هرکسی هدایت میشه به مسیری که احتیاج داره. مابقی فرعیاتن

    در پناه الله مهربان، ثروتمند در تمام ابعاد زندگیتون باشید، زیرا ثروت خودششش اسست!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 1319 روز

    بنام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام استاد ودوستان گلم

    گام بیستم

    تکامل

    استاد من بعد سه سال تازه الان مفهوم تکامل رو درک می کنم .

    من برای رسیدن به نتایج بزرگ عجله دارم توی کل زندگیم ،ونتیجه شم اینه چون دستاوردهامو نمی بینم ،دلسرد وناامید میشم

    کمالگرایی باعث میشه عجله کنم وسپاس گزار نعمت ها ودستاوردهام نباشم و وبقول قران ««کافر »»»باشم ونتیجه شم میشه حس بد

    درحالیکه واقعا نتایج کوچک زیادی گرفتم

    من الان تازه فهمیدم که همیشه باید روی خودم کار کنم ،نه اینکه یه مدت کار کنم ونتایج بیاد ودیگه تمام

    نتیجه ی این جنس تفکر میشه ناامیدی

    تکامل باید توی جز جز زندگیم رعایت بشه

    روابط

    ورزش تفریح

    کار

    رفت وامد

    درمورد قران ،هرانچه تفسیر شنیدیم وترجمه خواندیم ،کلا نتیجه ی باورهای مفسر و استناد به روایت هاس وهمینه اکثر مسلمان ها گمراه شدن وهزاران گروه افراطی مسلمان ایجاد شده

    فهم قران آسانه ،باتوجه به مداری که در اون هستیم ،به یه درکی می رسیم و هربار درکمون بهتر میشه ،چون به مدار بالاتری می رویم.

    خود خداوند هم نگفته همه توسط قران هدایت میشن ،اگه بریم دنبال متشابهات وحواشی ،مثل حجاب ،ازدواج ،….گمراه میشیم

    اگر از اول قران وآفرینش ببینیم ،اول هابیل وقابیل با خواهر هاشون ازدواج کردن

    بعد حضرت یعقوب دو خواهر رو‌به همسری داشت

    بعد ان دو خواهر ممنوع شد

    بعد حضرت محمد چندین همسر داشت

    بعد درآیات بعدی چند همسری ممنوع شد،پس اینا اصل نیست وحاشیه س

    اصل توحیده که تو کل قران ثابته

    نه اینکه فلان گروه ادیان بهتر از بقیه ن

    تما م انچه به اسم دین مردم می شناسن فقط تفسیر و شنیده های مفسر هاست و اکثرا گمراه کننده س.

    خداروشکر می کنم که خداوند هدایتم کرد و به این درک رسیدم.

    ممنونم استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: