live | قانون هدایت به سمت خواسته ها - صفحه 24

619 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهدی قربان گفته:
    مدت عضویت: 620 روز

    سلام خداوند هزارن بار شکرت بابت این نعمت هدایت خداوند هدایا شکرت بابت این آگاهی که بهم دادی که تشنه آگاهی این فایل ها هستم تامسیری رو که برام مشخص،کردی رو به هشیاری بیشتری ادامه بدم استا تحسین میکنم شهامت وشجاعت وایمانی که درون شما بوده که اینقدر آگاهانه کانوجه توجه ات جای خرج کردی که نتیجه کارت الامشخص هست خدایا شکرت اینها همش پیام هست برای من که دارم دریشون میکنم خدایا شکرت بعد جریان هدایت خداوند مدتی بود که من در نخواسته قرار گرفته بودم وکنترل ذهنم با با وردی های نا مناسب ونازیبا ورفتن دنبال حاشیه ها وایراد گرفتن باعث شد دوچار غرور بشم واین غرور مرا درمسیر هدایت خداوند بخواد گمراه کنه ولی از اونجا که تو این مسیر موندم واز خداوند درخواست کردن جون می دونستم مسیری باید برم همین وبا الگوهای ذهنی مناسب وبا تعغیرنگاهم والبته با اون شهامت وشجاعت خداوند در درون همه ما گذاَشته دارم در مدار آگاهی های این دورها قرار میگیرم الهمات قلب رو درام دریافت میکنم وخودم رو از با باورهای محدود کننده دور میکنم و با باورهای درست کنترل آگاهانه ذهنم رو به دست می گیرم با جهت دهی کانون توجه ام به زیباها خداوند وسپاسگزاری کردن ومتصل شدن به اون نیروی عظیم درونی البته می دونستم که متصل می شوم به اون انرژی دیگه بجای واکنش،نشون دادن به شرایط بیرونی میام خودم رو از درون تعغیر می دم آی یک نوع برگشت کانون توجه از نخواسته به خواسته ها هرچقدر این انرژی بیشتر میشه حس اعتماد خدای درون خودت وقدرت رب بیشتر بیشتر میشه. هی دوست داری بیشتر بیشتر پیش بری این نگاهم من احساحس،میکنم هی دوست دارم بیشتر پیس،برم بیشتر به انرژی متصل بشم بیشتر لذت ببیرم بیشتر خلق کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 1352 روز

    به نام خدای معجزه ها

    یادگار 144

    سلام استاد عزیزم و مریم ناز

    و‌سلام به همه همراهان این مسیر الهی

    خدایا هزاران بار شکرت

    چه فایل کولاکی

    اصلا من یکی هنوزم هنگم

    با اینکه چند بار گوش دادم

    اصلا این فایل به تنهایی ی دوره کامل بود درباره فیلتر کردن ورودی ذهن

    اصلا همین ورودی ذهن خودش به تنهایی میتونه انقلاب کنه

    حالا چه به سمت رشد

    چه به سمت نابودی

    کلا چقدر حال کردم وقتی استاد اینقدر قشنگ حرف زد

    اصلا هر جا که ی ذره صدای استاد بالا میره انصافا تن و بدنم میلرزه

    میگم ای وای که سوتی دادم و داره تنبیه میکنه

    کلا هر جا استاد صداشو بالا میبره ایمان دارم که داره ی موضوع اصلی رو میگه و من باید تماما گوش باشم و بشنوم

    واقعا چقدر جالبه که استاد برای تک تک کلماتش مستند میاره اونم قران؟

    اصلا اینکه میگه اگه قران اینجوری میگفت من بهش شک میکردم

    اصلا کجای قران گرفته برید جنگ

    اونم جنگ با ناملایمت ها

    واقعا کلید اصلی داره گفته میشه

    تو با هر مشکلی بجنگی اونو میبندی به خودت و هی با خودت حملش میکنی

    چه فرقی میکنه اون مشکل سایزش چقدر باشه

    شده برای ی نفر حتی اجاره خونه ماهی یک میلیون هم ی مشکل بزرگیه

    شده برای ی نفر نداشتن ی خونه مشکل بزرگیه

    بحث فقط کانون توجه هست

    حالا به هر مشکلی با هر سایزی

    و خدارو هزاران بار شکر تا جایی که بتونم اگاهانه کانون توجهمو جهت میدم

    و میگم ببین دختر اگه فلانی به چنین موقعیتی رسیده چون شاگرد استاد بوده و تماما سرش تو سایت بوده و هر چی استاد گفته مث وحی منزل قبول کرده

    پس تو هم اگه دنبال خواسته ای هستی فقط کنترل ورودی داشته باش

    و تنها جایی که تمرکز میکنی و وقت میزاری سایت باشه نه هیچ کجای دیگه

    و واقعا به شخصه هزاران معجزه دیدم وقتی لیزری تمرکز داشتم رو سایت و فایل هاش

    و دیدم خدا از بی نهایت طریق از بی نهایت طریق از هزاران جنبه رزق بی حساب به زندگیم داده

    خدایا هزاران بار شکرت

    و وقتی ذهنت در ی مسیر باشه خداوند از هزاران طریق برات نشانه میفرسته و اصلا برای خدا مفهومی نداره مسیر تو درسته یا غلط

    تو هدایت خواستی و اون مسیر رو برات هموار میکنه چون که خودت خواستی

    چون که خودت فرکانس فرستادی

    چونکه خودت و خودت و خودت دم و دقیقه توجه کردی

    اصلا بعضی مواقع حتی خود منم عجیب با خدا در می افتم و دعوا میکنم

    اصلا حس میکنم ما ادما خیلی دلمون میخواد توپ بندازیم تو زمین کسی که نتونه حرف بزنه

    چون خدا نمیتونه به زبون ما حرف بزنه همیشه میگیم تو مقصری

    تو نگفتی

    تو ندادی

    تو نخواستی

    اصلا دیدی من بد میرم تو چرا جلوم نگرفتی؟؟؟

    اصلا چه حالی میده جنگ با خدا

    اما اصلا ی جا ی ذره هم پای خودمونو وسط نمیکشیم که ما چی خواستیم و چی شد؟

    دقیقا همین امروز صبح من

    ی ارگان نظامی رفته بودم که باید با چادر میرفتم داخل

    تمام چادرها رنگشون سفید بود

    به حراست گفتم من بدم میاد از چادر سفید اونم برای اداره

    مگه مسجده چادر سفید بپوشم؟

    گفت مشکی ندارم ساعت هم 11 اداره تعطیله

    گفتم فوقش میرم و فردا با چادر میام

    که دیدم ی خانم با چادر مشکی نشسته گفتم لطفا چادرت بهم قرض بده و اونم راحت قبول کرد و به لطف الله کارم شد خدارو شکر

    همین دیگه

    من خواسته بودم با چادر مشکی برم

    و این خواسته من بود

    و میدونستم ی نیرویی هست که در راستای خواسته من دست میرسونه

    و دقیقا همون لحظه اون خانم مادر ی مراجعه کننده با چادر مشکی اونجا باشه

    و خدا معجزه کنه به همین سادگی

    و هزاران بار معجزه خدارو دیدم وقتی که داشتم به سمت خواسته هام قدم برمیداشتم

    اصلا من میگم اصل داستان تصاعد فقط در قدم های جهان هستی معنا میشه

    ی قدم برمیداری هزاران قدم برات برمیداره اونم تصاعدی

    خدایا دمت گرم

    و‌منی که هر لحظه به خودم میگم یادت نره با چه روشی تونستی خودتو از منجلاب نجات بدی

    همین مسیر رو ادامه بده برای ی خواسته جدیدت که تو وجودت شکل گرفته

    و خدایا با اینکه اطرافیانم عالی هستن اما باز میخوام مدارم بالاتر بره تا هنوزم بهترین افراد رو در کنارم تجربه کنم

    اونایی که از همه نظر عالی هستن

    و من لایق بهترین دوستان هستم چون تا این لحظه بهم ثابت شده که جهان

    جهان لیاقت هاست

    هنوزم بهترین دوست هارو میخوام

    بهترین همکار

    بهترین مشتری

    و حتی

    بهترین بهترین شریک عاطفی

    چون لایقم

    چون تکه ای از خدام پس لایقم

    چون رسالتم بودن در کنار بهترین هاست

    خدایا هزاران بار شکرت

    خدایا هزاران بار شکرت

    خدایا هزاران بار شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  3. -
    مریم دیناشی گفته:
    مدت عضویت: 1085 روز

    روز 144 فصل پنجم روز شمار تحول زندگی من:

    خدارو سپاسگزارم که باز هم توفیق دیدن فایل جدیدی از شما رو بمن داد تا بتونم در این مسیر زیبا مستحکم تر استوار تر و با ایمان بیشتر حرکت کنم.

    تمرکز روی اصل و دوری از فرعیات یکی از چیز های است که باید همیشه با خودم تکرار کنم و از فرعیات دوری کنم و فقط به اصل تکیه کنم و شیوه اصول درست که استاد عزیزم بار ها و بارها در فایل و صحبت های خود می گویید را تعقیب کنم.

    استاد من 25 تیر 1403 قدم هشتم رو خریدم

    همزمان که داشتم روی قدم 7 کار میکردم

    فصل پنجم روز شمار رو هم دنبال میکردم

    خیلی جالبه که هر مبحثی که در روز شمار این فصل گوش میدادم به طرز عجیبی همون بحث کامل تر و واضح تر در این قدمی که داشتم همزمان کار میکردم

    بود و با خودم گفتم خدای من چقدر زیباست

    که حتی مطالب هم تکمیل کننده هم هستن و من هر آنچه که لازم دارم بشنوم و دریافت کنم در این پرسه یادگیری که براش برنامه ریزی کردم بصورت منسجم و مرتبط دریافت میکنم

    و خیلی جالبه به هر موضوعی که فکر میکنم یا اگر سوالی دارم در فایلهای سفر نامه میبینم یا در فایلهای دانلودی و حتی محصولات استاد جوابم رو دریافت میکنم.

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  4. -
    فواد بنیادی گفته:
    مدت عضویت: 912 روز

    به نام خداوند مهربان و بخشنده

    سلام به استاد عزیز مریم جان عزیز و دوستان خوبم

    روز 144

    تمرکز روی اصل و دوری از فرعیات یکی از چیز های است که باید همیشه به خودم تکرار کنم و از فرعیات دوری کنم و فقط به اصل تکیه کنم و شیوه اصول درست که استاد عزیزم بار ها و بارها در فایل و صحبت های خود می گویید را تعقیب کنم و همان شیوه و همان اصول درست مرا به همه چیز می رساند به تمام خواسته های که دارم

    یکی از چیز های خییلی جای کار دارم روی آن اصول کار کنم همان توحیدی عمل کردن نچسپیدن به آدم ها می باشد فقط باید روی خدای خودم حساب کنم از خدای خودم کمک بخواهم همان طور که بار ها و بارها به من کمک کرده راه درست را نشانم داده هدایتم کرده باز هم هدایتم می کند از همان مسیر

    تنها چیزی خییلی برایم هر روز واضح تر می شود فراموشکاری من است این که چقدر زود فراموش میکنم اصل را باید هر روز تکرار کنم این حرف ها را

    خدایا شکرت خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    امین حافظ گفته:
    مدت عضویت: 560 روز

    سلام استاد عزیز این جمله ی من تکراریه ولی بازم میگم که بسیاار جالبه که من این فایل رو زمانی گوش کردم که موقع انتخابات ایرانه و دوباره جدال و جنگ و حرف و سخن من تصمیم بر این داشتم که رای بدهم و رای میدهم اما نه برای اینکه باورم ایینه که بر زندگی من تاثیر داره ولی احساس کردم بالخره یک انتخاب دارم و بهتره انجام بدم

    نکته ی جالب اینجاست که بهرحال بخاطر این روزها ممکنه که تمرکز آدم بره روی بحث ودعوای کاندیدا که اساسا بر پایه ی خشم وتهمت و… هست

    امشب که این فایل رو دیدم بسیییییار محکم به این نتیجه رسیدم که اصلااا در معرض این اطلاعات نباشم و پیگیری نکنم

    ممنون از این فایل که روشنگر ومسیر رو شفاف توضیح داد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    صدف گفته:
    مدت عضویت: 568 روز

    به نام خالق زیبایی ها

    روز 144 ام

    استاد واقعا ازتون ممنونم بابت این آگاهی ها و آموزشایی که در اختیارمون گذاشتین و باعث شدین قوانین رو یاد بگیریم و امیدوارم مثل شما بتونم عمل کنم در مورد کانون توجه باید بگم قبلا که قوانین رو نمیفهمیدم یه همسایه ای داشتیم که خیلی اذیت میکرد در حدی که اشک منو دراورده بود میگفتم خدایا این همه دعا میکنیم چرا از اینجا نمیرن نمیفهمیدم توجه زیاد ما روی اونا باعث شده بود روز به روز بدتر بشن ولی وقتی بیخیالشون شدیم خداروشکر رفتن و دور شدن از ما و این قانون توجه هستش به هرچی توجه کنی از جنس همون وارد زندگیمون میشه پررنگتر میشه

    سپاسگزار خداوندم که باعث شد این قوانین رو یاد بگیرم و آشنا بشم الان دیگه علاقه ای به سیاست ندارم هر اتفاقی بیفته زندگی من دست خودمه فقط خودم میتونم خودمو خوشبخت کنم یا بدبخت کنم من خالق زندگی خودمم الان دیگه سعی میکنم تمرکزم رو روی خودم بزارم روی خودم کار کنم جهانم من رو هدایت میکنه به جاهای بهتر چرا باید با اعتراض کردن و مبارزه خودم رو از خوشبختی دور کنم خداوندم میگه اعراض کنین نه اعتراض

    امیدوارم زندگی همه تون غرق نور و عشق خداوند باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    مجتبی کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 3380 روز

    به نام خداوند هدایتگر مهربان

    خدایا من هرآنچه که دارم از آن توست و از تو به من رسیده است

    سلام و درود و سپاس بر استاد عباس‌منش عزیز و سرکار خانم شایسته گرامی

    خداوند را بابت فرصت زندگی کردن و داشتن روزی جدید و بودن در این سایت الهی شاکر و سپاسگزارم

    روز 144

    ما در یک جهان دوقطبی زندگی میکنیم که همه چیز در آن وجود دارد

    سرما هست گرما هم هست

    فقر هست ثروت هم هست

    بالا هست پایین هم هست

    کینه و نفرت هست عشق و دوستی هم هست و بسیار چیزهای متضاد دیگر

    این جهان برطبق قوانینی که خداوند برای آن وضع کرده عمل میکند

    این نیست که من اگر سرما را دوست نداشته باشم شروع کنم با کلام و رفتار و اعمالم به جهان بگویم که من سرما را نمیخواهم و یا شروع کنم به جنگیدن با آن، در این هنگام با توجه به اینکه من به سرما توجه میکنم، جهان نیز براساس توجه من، من را هدایت میکند به سرمای بیشتر چون این قانون جهان است و براساس فرکانس‌های ارسالی من عمل میکند

    با توجه به این قانون بدون تغییر خداوند، من باید به آنچه که میخواهم در زندگی‌ام داشته باشم توجه و تمرکز کنم نه آنچه که نمیخواهم در زندگی‌‌ام اتفاق بیفتد

    و نشانه اینکه من به چه‌چیزی توجه میکنم احساس من میباشد، اگر احساس من خوب باشد، درحال توجه به چیزهایی هستم که دوست دارم در زندگی‌ام داشته باشم و اگر احساسم بد باشد مشغول توجه به ناخواسته‌ها هستم

    احساس بد شامل: نگرانی، اضطراب، ترس، دلهره، ناامیدی و…

    و احساس خوب شامل: امید به آینده، ایمان و توکل بخداوند متعال، شادی، سپاسگزاری و …

    حال که احساس من بهترین نمایشگری است که به من هشدار میدهد به چه‌چیزی توجه میکنم میتوانم هرلحظه مراقب احساسم باشم که اگر بد بود بدانم مشغول توجه به ناخواسته‌هایم هستم و باید کانون توجهم را تغییر داده تا احساسم بهتر شود

    در این دنیای قانونمند من اگر بتوانم توجه و تمرکزم را برروی زیبایی‌ها بگذارم و احساسم را در زمانهای بیشتری خوب نگه دارم، فارغ از اینکه در بیرون چه اتفاقاتی در حال رخ دادن هست، من با توجه به کانون تمرکز و توجهم، هدایت میشوم به زیبایی‌های بیشتر، بهمین سادگی و بهمین راحتی

    چقدر زیباست این قانون خداوند و عین عدالت خداوند است و بهیچ وجهی به هیچ‌کسی کوچکترین ظلمی نمیشود و هرچه در زندگی من هست بواسطه کانون توجه من و افکار و باورهای من می‌باشد

    تمامی اعتبار این کامنت صرفا متعلق بخداوند است*

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    راهله گفته:
    مدت عضویت: 1981 روز

    امروز 27 خرداد هست من می‌خوام تجربه‌ام رو در مورد عوض کردن احساسم به مدت سه روز اینجا ثبت کنم.

    لازم به ذکر که در حال کار کردن روی دوره راهکارها جلسه سوم و خوندن کامنت‌ها هستم در کنارش فایل‌های رایگان رو هم می‌بینم.

    دقیقاً بعد از دیدن فایل لایو استاد عباس منش با استاد عرشیان فر(همین فایل،لایوشماره 35) من متوجه تغییر مدارم و متوجه شدم که آگاهی‌های جدیدی بهم اضافه شد صحبت‌های استاد در مورد کانون توجه انگار رنگ و بوی دیگه ای داشت، انگار یک جور دیگه‌ای درکش کردم، به قول معروف به شیره ی جانم نشسست، بلافصله بعد از اون سعی کردم توجهم رو به زیبایی ها ببرم و جالب اینکه به وضوح متوجه تغییر مدارم شدمو همونطور که استاد گفتن فاصله ای نشد که رنگ و بوی اتفاقات فرق کرد..

    رفتار همسرم تغییر کرد رفتیم جمعه بازار ونجا می‌خواست برای خودش صندل بخره که در کنارش برای من هم خرید البته خودم هم درخواست کردم ، و این برام خیلی جالب بود بعد از 8 سال زندگی.

    حتی رفتیم کلی میوه خریدیم.

    رابطه زناشوییمون بعد از 6 ماه دوباره اتفاق افتاد در حالی که دقیقاً چند روز قبلش من داشتم از این چیز گله و شکایت می‌کردم و این واقعاً برای من جالبه که به محض تغییر احساس و تغییر نگاه و نگرش من اتفاقات شروع شد به عوض شدن.

    همون شبی که داشتم در مورد محصولات مورد نظرم از ادمین همون فروشگاه در شهر مشهد سوال می‌پرسیدم همون شب همسرم اومد و گفت ما فردا به مشهد می‌ریم برای خرید شربتم، و این شد که ما فردا ظهرش مشهد بودیم، من خریدم رو بدون هیچ زحمتی انجام دادم و به شهرمون برگشتیم و همه چی به راحتی برای من درست شد بدون کوچک‌ترین هزینه اضافی، جالب اینکه با وجود گرمای هوا سفر یکروزه ی خوب و به یاد موندنی ای رو تجربه کردیم و بهم خوش گذشت در حالی که همین سفر رو قبلاً با شوهرم اگر میرفتیم برام سخت و طاقت فرسا بود و دوست داشتم سریعتر برگردم و اون هم صحبت‌های منفیش کمتر شده بود یا من واقعن توجه نمیگردم ک برام درداور نبود.. خلاصه همه چیز رنگ و بوی دیگه‌ای داشت و و اتفاقات خوب بود که برای من می‌افتاد و من آرامش داشتم و شاد بودم.

    امروز برامون گوشت رسید که به بهش فکر کرده بودم ماکارونی رسید که بهش فکر کرده بودم..و این ها واقعن جالبه.

    اینها همه و اتفاقات ریز دیگه در مدت 3روز اتفاق افتاد همش.

    یک مسئله عجیب دیگه‌ای که متوجه شدم این بود که توی مدتی که من مدارم سطحش پایین رفته بود از یک سری از آدما دور شده بودم و هر کاری می‌کردم تا باهاشون ارتباط بگیرم یا زنگ بزنم تماس برقرار کنم حرف بزنم نمی‌تونستم انگار که پاهام پیش نمی‌رفت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  9. -
    مینا کاشی گفته:
    مدت عضویت: 1301 روز

    به نام رب العالمین

    روز 144 ام روز شمار من

    سلام بر استاد عزیزسلام بر استاد عرشیانفر عزیز

    من واقعا سپاسگزار استاد عرشیانفر هستم . یه فایلی داشتند یا دارند بنام عرشیانی شو که این فایل ها توسط کسی برای من فرستاده میشد البته این فایل ها رایگان هستند و من اولین بار بود توی این فضاها اومده بودم و خیلی خوشم اومده بود.

    قبلا فقط کتاب میخوندم کتاب های زیادی خونده بودم ولی از صدای استاد عرشیانفر خوشم اومده بود و حرفهاشون به دلم نشسته بود.

    توی اینستا ایشون را دنبال میکردم همیشه از استادشون صحبت میکردند ولی اسمی برده نشده بود. من خیلی دوست داشتم بدونم استاد ایشون چه کسی هستند.

    یک شبی در زمستان 1400 بود که ایشون یک لایوی با شما داشتند و اونجا من اسم شما را متوجه شدم و از اون لایو خیلی خیلی خوشم اومد.

    اما بازم چون توی این فضاها و سایت و … اینا نبودم نتونستم استاد را پیدا کنم . اما بالاخره با سوال و پرسش این سایت را پیدا کردم.

    و من یک دنیا از استاد عرشیاتفر ممنون هستم و همیشه لایوهای ایشون با استاد عباسمنش عالی هستند.

    و به نظر من خودش میتونه یه دوره آموزشی باشه چون پر از مطالب آموزنده است.

    و من عاشق این احترامی هستم که به هم میگذارند و در حین صحبت سکوت میکنند و تا کلام تمام نشود وارد کلام یکدیگر نمیشوند ، و خود این موضوع برای من درس بوده و هست.

    امروز که دوباره به این لایو رسیدم در روزشمار ، من یک آدم دیگه هستم با تفکرات کاملا متفاوت با قبل.

    وقتی استاد صحبت میکنند من کاملا درک میکنم که خوب این قانونه.

    به چی داری توجه میکنی ؟

    از جنس همون به شکل شرایط در زندگیت تجلی میکنه.

    اصلا چیز پیچیده ای نیست. فقط باید حواسمون جمع باشه و کنترل ذهن داشته باشیم.

    تقوی پیشه کنیم و کنترل کنیم داده های خودمون را.

    چی داره وارد مغز ما میشه . این چیزها با هریک از حواس ما میتونه وارد بشه . از شنیدن از دیدن از گفتن از حتی خوردن و …

    ما خالق تجربیات خودمون هستیم .

    ما باید مراقبت کنیم از احساساتمون. و همیشه در هر شرایطی احساسمون را خوب نگه داریم .

    پاداش احساس خوب نتایج خوب است.

    ما آزاد هستیم و بالاترین ارزش و مقام ما آزادی است. ما آزاد هستیم برای توجهمون.

    حتی اگر در خانواده ای متفاوت باشیم که دوست نداریم اگر دیدگاهمون را عوض کنیم و کانون توجهمون عوض بشه همه چیز عوض میشه.

    ما در زندگیمون به تضادهایی برمیخوریم که اونها خواسته های ما را میسازند. اما ما نباید با زور به اون خواسته ها برسیم . اگه زور باشه یعنی توجه ما به فقدان اون خواسته است.

    پس مردمی که برای خواسته اشان میجنگند فقط حالشون را بد میکنند. و نتیجه حال و احساس بد وقایع بد است.

    چیزی را دوست نداریم به اون توجه نکنیم.

    این جمله خیلی سنگینه و عمل کردن بهش در شرایطی خیلی سخته.

    اما کسانی که اینکار را کردند نتیجه گرفته اند. جهان یک سیستم است و به ارتعاش ما پاسخ میده پس کاری نداره که ما چی میگیم و حق و حقیقت چیه. ناحقی میشه یا حق وجود نداره .

    این جهان به فرکانس های هر کسی پاسخ میده.

    هرکسی فقط فرکانس خودش را ارسال میکنه پس نتیجه هم فقط برای اون شخص است.

    من اگه مثلا موج رادیو را روی رادیو جوان میزارم چون اونو دوست دارم و به اون توجه میکنم و من فقط من دارم میشنوم چون انتخاب کرده ام . ماشین بغلی من میتونه روی یک فرکانس دیگه باشه و چیز دیگری گوش کنه.

    پس ارتعاشات ما هم به همین راحتی در جهان ساطع میشه.

    به هر چه توجه میکنیم اون حقیقت زندگی ما میشود.

    پس ارتعاش خودمون را روی عشق و محبت و سپاسگزاری تنظیم کنیم که نتیجه اش آرامش است.

    هر وقت در حال بد فکرمون را به یه چیز خوب معطوف کنیم بلافاصله فرکانس ما عوض میشه.

    و چون در جهان دو قطبی زندگی میکنیم که همیشه خوب و بد هست همیشه گرم و سرد هست همیشه نور و تاریکی هست و …. این انتخاب ماست که به چه چیزی توجه میکنیم .

    و از جنس همون توجه در زندگی ما متجلی میشود.

    این درس های من از این فایل بعد از بارها شنیدن و در زمان های مختلف شنیدن است . درک امروز من اینه . شاید چند ماه دیگه یه جور بهتری درک کنم.

    مریم جان ممنونم بخاطر این روزشمار که بصورت عالی تنطیم شده.

    خدایا سپاسگزار تو هستم بخاطر این مسیر سبز

    دوستتون دارم

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  10. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 732 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    144. روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا

    ارزشمندی

    یادمه استاد میگفت تا خودت رو ارزشمند ندونی تا کاری که انجام میدی ارزشمند ندونی کسی ارزش نمیده

    اول باید خودت ،خودت رو ارزشمند بدونی تا جهان هستی سر راهت جوری قرار بده که بهت برگردونه این حس ارزشمندی رو

    رد پای روز 3 خرداد رو مینویسم و حس ارزشمندی که سبب شد آخر شب ثروت از طرف خدا برای من عطا بشه

    من صبح بیدار شدم و رفتم نون گرفتم و بعد که صبحانه مو خوردم رنگ روغنم رو شروع کردم تمرین کلاسمو که شنبه باید ببرم کلاس اگر خدا بخواد

    اصلا فکرشو نمیکردم بتونم با آرامش رنگ کنم و بدون نگرانی

    گفتم خدا کمکم کن و شروع کردم و انقدر سریع پیش رفت که دیدم سریع تموم شد و یه قیمت هایی رو نگه داشتم تا شب رنگ کنم

    بعد هدایت شدم به آشپزخونه و شروع کردم به مرتب کردن و شستن ظرفا ، بعد مادرم گفت طیبه امشب مراسم هست تو میدان امام حسین

    برای رئیس جمهور شهید ابراهیم ریئسی شام غریبان گرفتن ، میخوای بریم و اونجا نقاشیاتو بذار بفروش

    من اولش گفتم باشه ولی بعد گفتم آخه چجوری اونجا بریم بفروشم نمیگن اومده برای فروش ؟

    دیدم دارم شرک میورزم حرف مردم برام مهم شده

    گفتم نه چرا باید نتونم خب کار میکنم و تلاش میکنم چه اشکالی داره

    و این باورو داشتم از بچگی تا الان که اگر در مراسم کسی که شهید شده ، کسی چیزی بفروشه گناه داره ،حتی به زبون آوردم که گناه نمیشه من ببرم تو مجلس شام غریبان وسیله بفروشم ؟

    همه اینا رو که میگفتم متوجه باورهای محدودی شدم که دارم و گفتم بریم توکل بر خدا

    ما خاضر شدیم و 7 رفتیم میدان امام حسین

    وقتی رسیدیم رفتیم اول نماز بخونیم و نماز شب اول قبر برای شهدا ، من نمازمو خوندم و تموم شد یه لحظه دیدم آقای سیدی که کلاه سبز سرش بود ،کیک یزدی پخش میکرد

    میخواستم نماز دوممو بخونم گفتم برم بگیرم ازش ولی گفتم نه نمازمو بخونم ،تا کفشامو بپوشم برم پخش کرده تموم شده

    همینجوری گفتم و بعد یه لحظه از دلم گذشت که کاش به مادرم و خواهر زاده ام از کیکا میداد ، مادرم رفته بود وضو بگیره بیرون مسجد بود

    اینو گفتم و نمازمو شروع کردم

    وقتی نمازم تموم شد میخواستم نماز شب اول قبر بخونم برای شهیدا شنیدم خانما دارن به هم اسم کسانی که تو بالگرد رئیس جمهور بودن با اسم پدراشون میگن به همدیگه

    تا وقتی نمازو خوندن ثوابشو بدن بهشون

    بعد 8 نفر که بودن هی یه خانم میگفت یادم نمیمونه اسما ،دیدم یه خانم برگشت گفت چرا سختش میکنید

    مگه مهم نماز شب اول قبر خوندن و هدیه دادن به روحشون نیست؟؟ بعدشم شما نیت میکنید به روح اون افراد و تو دلتون میدونید برای کی میخونید و خدا خودش هم میدونه نیت شما رو پس چرا هی دنبال اسم و نام پدر هستین ؟؟؟

    وقتی حرفاشو شنیدم گفتم دقیقا درسته مهم نیته که خدا خودش از همه چیز آگاهه و بعد شروع کردم نمازمو خوندم و وقتی تموم شد ،دیدم خواهر زاده ام اومد دستش کاغذ کیک هست یهویی بهش گفتم عه کیک دادن بهتون گفت آره یه آقا داد برای تو هم گرفتیم

    اونجا بود که گفتم چه خوب من از تو خدا خواستم یه لحظه رد شد از دلم کاش به مادرم اینا هم میدادن که همینجوری شد دقیقا طبق خواسته ام

    وقتی رفتیم تا بریم مراسم ، جمعیت زیاد بود و دستفروشی نبود ولی چند نفر بودن که بین جمعیت راه میرفتن و عکس رئیس جمهور رو تو پیکسل میفروختن و مادرم گفت یه نفرو دید که عینک هم میفروخت

    من خواستم وسیله هامو باز کنم ولی نتونستم ،انگار حس گناه میومد سمتم که تو مراسم شام غریبان اومدی بفروشی ؟

    دقیقا باور محدودی که نمیذاشت تا ایمانم رو به خدا نشون بدم

    من نشستم رو صندل و مادرم اینا رفتن ، داشتم با خدا حرف میزدم و این چند روز سوالم شده بود که خدایا چه درس هایی باید از ریئس جمهور یاد بگیرم و کارهایی که انجام داده و قدم هایی که برداشته و تمام مستندایی که ایشون ساختن و تو تلویزیون پخش میشد و اشک میریختن و یه حرفی رو این روزا زیاد شنیدم که

    میگفت خدایا خودت از نیت درونم آگاهی برای خدمت به مردم

    و این هی برام تکرار میشد که نیت پاک ، نیت مهمه که پاک باشه

    وقتی داشتم فکر میکردم یه باور محدودی هم داشتم که متوجهش شدم ، چون از اطرافیان یا غریبه ها و جامعه شنیده بودم میگفتن مسئولا همه شون ،کار نمیکنن یا نیتشون ناخوبه و از پول مردم برمیدارن

    وهمیشه نمیذاشت به نکات مثبت مسئولا فکر کنم

    ولی اینبار سعی داشتم تا تحلیل کنم و نکات مثبت رو به خودم یادآور بشم

    بعد از ظهر که داشتیم از تلویزیون نگاه میکردیم مراسم تشییع رو از مشهد، برام این سوال طرح شد

    دلیل این همه جمعیتی که اومدن چه تو تهران چه تو مشهد و تبریز و جاهای دیگه چی میتونه باشه ؟؟؟؟

    و فقط یه جواب بهم گفته شد

    نور ،عظمت خدا ، قدرت خدا

    اینکه یه آیه ای هم که بارها استاد عباس منش میگفتن یادم میومد که میگفتن اگر به خدا بیشتر وصل بشی محبوبت میکنه

    همه دوستت دارن و همه چی خود به خود درست میشه نیازی نداری که بری کاری کنی تا همه رو راضی نگه داری تا دوستت داشته باشن

    إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّـٰلِحَٰتِ سَیَجۡعَلُ لَهُمُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وُدّٗا

    قطعاً کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده اند، به زودى رحمان براى آنان محبتى قرار خواهد داد

    آیه 96 سوره مریم

    رفتم تو گوگل نوشتم آیه ای در مورد محبوب بودن و این آیه رو آورد

    بعد دیدم نوشته که :

    این وعده ی خداوند است که محبت افراد شایسته و با ایمان را خدا در دل های دیگران قرار می دهد. این وعده کذب بردار نیست.

    وعده ای قطعی از جانب خداوند

    تا به حال دقت کرده اید، افرادی که ایمانشان حقیقی است نزد مردم بیشتر محبوب هستند؟

    این آیه رو که دیدم گفتم درسته و فکر کردم به تمام جمعیتی که برای تشییع پیکر شهید رئیس جمهور اومدن

    گفتم این خودش یه نشونه هست ،نشونه اینکه اگر مخالف بودن نمیومدن یه محبتی بوده که این همه جمعیت اومدن

    و مدام از خدا درخواست میکردم که خدایا کمکم کن من هم شهید بودن رو یاد بگیرم و در عمل نشون بدم ایمانم رو به تو

    و آگاهی هایی که یاد گرفتم رو در عمل انجام بدم ،نه در حرف

    بعد من که نشسته بودم و داشتم فکر میکردم یهویی هدایت شدم به برنامه تلوبیون تا ببینم مستندی در مورد رئیس جمهور نشون میدن یا نه نمیدونم کدوم شبکه بود ولی وقتی باز کردم دیدم آقای رئیسی داره حرف میزنه و میگفت

    من از دستفروشی شروع کردم ، وقتی اینو شنیدم اشک ریختم گفتم ببین دقیقا حرفای استاد عباس منش که میگفت تمام کسانی که به جاهای بالاتر رسیدن روزی از دستفروشی و از کار کوچیک شروع کردن

    و به خودم گفتم طیبه خجالت نکش تو داری تلاش میکنی اینجا هم میتونی بفروشی

    چرا باید حرف مردم برات اهمیت داشته باشه و شرک بورزی و تو این مراسم نتونی وسیله هاتو بفروشی

    ذهنم هی میخواست مانعم بشه و میگفت که جاکلیدی های تو طرحاشون لبخنده و طرح کارتونیه و تو این مراسم میخوای اونا رو بفروشی مردم چی میگن

    ولی مدام میخواستم خدا کمکم کنه تا شرک نورزم

    بعد یه قسمتی رو از اخبار دیدم که یکی از مسئولین سپاهی میگفت که برای رفتن به کار شخصی و دیدن مادرشون به مشهد بلیت میگرفتن و از امکانات ریاستش استفاده نمیکرد تا رایگان بره

    اینا برای من مثل چراغ روشن شد

    دوباره یاد حرفای اسناد عباس منش افتادم که میگفتن باید اصول داشته باشی

    برای اینکه نتایجت پایدار باشه اصول خودتو داشته باش

    اگر میبینی کسی تو صف میزنه باید اصولت باشه که تو تو صف نزنی

    و من از این که رئیس جمهور از دولت برای کارهای شخصیش استفاده نمیکرده ،یاد گرفتم تا بیشتر برای خودم اصول هایی رو داشته باشم

    انگار خدا منو هدایت کرد تا این گفته ها رو بشنوم تا سعی کنم بهشون عمل بکنم

    بعد یه آیه ای دیدم که :

    قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللهُ» آیه 31 آل‌عمران می‌فرماید بگو پیغمبر به مردم که اگر دوست دارید محبوب خدا شوید از من پیغمبر تبعیت کنید؛ یعنی اگر پیرو حبیب خدا باشید محبوب می‌شوید.

    این آیه هم منو یاد حرفایی که رئیس جمهور میگفت و چند روز پیش شنیدم که میگفت از زندگی امام ها ببینید که چه درس هایی باید بگیرید و از امام حسین و حضرت زینب گفت که صبور بودن و تسلیم خدا و الخیر و فی ما وقع رو گفت که انقدر تسلیم خدا بودن که خدا اینگونه این همه سال یادشونو زنده نگه داشته

    من تازه دارم درک میکنم پیرو حبیب خدا بودن یعنی چی

    تازه متوجه دارم میشم که اگر به اماما احترام میکنم اول برای خداست ادای احترامم و بعد برای امامی که سعی داشت و تلاش کرده و خداگونه شده و محبوب شده

    جدیدا نگاهم تغییر کرده خوشحالم از اینکه خدا درکش رو بهم داده و ازش میخوام تا عمل بکنم و عمل بکنم و عمل بکنم

    و مستمر باشه عمل کردنم به این آگاهی ها نه فقط حرف باشه و مفت هم ارزش نداشته باشه

    بعد که وسطای مراسم بود دیدم یه دست فروش بادکنک آورد تا برای بچه ها بفروشه ،بهش گفتن بره بیرون خیابون بفروشه

    اونموقع ذهنم داشت میگفت ببین گفتن بره بیرون پس تو هم باز نکن

    و مانعم شد

    وقتی مراسم کم موند تا تموم بشه مادرم گفت ببین دستفروشا تازه پهن کردن وسط میدان تو هم زود وسیله هاتو بذار

    یکم تعلل کردم و میدونم مانعی که داشتم باور های محدودم بود

    وای گفتم خدایا کمکم کن و باز کردم وسیله هامو گذاشتم زمین

    بعد یه نفر جاکلیدی 10 تمک خرید و یه خانم اومد آینه هامو دید قیمت گرفت رفت

    بعد دوباره اومد گفت کمتر حساب میکنی ؟ گفتم نه کار دسته وقت میذارم برای نقاشی ها و قیمتام مناسبه

    100 هزار تمن بود آینه دستی که میخواست

    اولش ذهنم میخواست بگه قبول کن پول دستت بیاد اشکالی نداره یکم کمتر بدی هیچی نفروختی

    همه این حرفارو تو یه لحظه داشتم میشنیدم

    تصمیم سریع گرفتم و یادآور شدم که نه من ارزشمندی کارمو پایین نمیارم بعدشم من قیمت مناسب میدم چرا باید کمتر از این بگم

    بعد گفتم نه شرمنده کار دسته و زمان بر نمیتونم کمتر حساب کنم و تو دلم گفتم خدا خودش مشتریمو میفرسته این نشد یکی دیگه میاد و ازم خرید میکنه اگرم خرید نکرد من به خیر خدا محتاجم

    بعد دیگه ما داشتیم جمع میکردیم یهویی همون خانم اومد و گفت من اون آینه رو میخوام خیلی خوشم اومده و به همسرش نشون داد و گرفت و 100 هزار تمن بهم داد

    وقتی رفتن گفتم چی شد طیبه ؟؟؟

    دیدی خدا چجوری برات مشتری شد که بیاد بگیره

    تو گفتی کارام ارزشمندن و همون خانم که دو بار اومد و میخواست کمتر پرداخت کنه ، بار سوم اومد و دقیقا به قیمت تو که خودت گفتی خرید

    یاد حرفای استاد عباس منش افتادم که تو فایل الگویی مناسب برای کسب و کار میگفتن

    که اگر مدارت تغییر کنه مشتریاتم تغییر میکنن و به اون قیمتی که تو میگی ازت خرید میکنن

    خوشحالم از اینکه ایمانم رو به خدا نشون میدم و سعی میکنم به خدا بسپارم

    و خوشحالم از اینکه خدا همیشه مراقبمه و حتی بهم میگه که چیکار کنم و اگر لحظاتی که شرک ورزیدم اصلا باهام بد نشد و اتفاقا بیشتر کمکم کرد تا در مسیرش قدم بردارم

    خدایا بی نهایت سپاسگزارتم

    بعد ما برگشتیم با بی آرتی خونه و تو راه یه فیلم دیدم که آیه قرآن رو میخوند و یه آخوندک بود انگار شبیه گل بود کل بدنش واققا زیبا بود و سوره مزمل آیه 8 رو میخوند

    من فقط به زیبایی آخوندک نگاه میکردم و به آیه زیاد توجه نکردم

    در مورد آیه تو روز شمار روز 4 خردادم مینویسم تا رد پام بمونه و یادم بیارم که چقدر خدا دقیق داره جوابمو میده و مراقبمه هر لحظه و حامی منه

    خدایا بی نهایت سپاسگزارم ازت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای: