live | قانون هدایت به سمت خواسته ها - صفحه 31

619 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علی وزیری وصال گفته:
    مدت عضویت: 2748 روز

    به نام خداوند بخشندهٔ مهربان

    سلام و درود دارم به استاد عزیزم و سلام و درود به خانم شایسته محترم

    گام بیست و هشتم/پروژه خانه تکانی ذهن گام به گام

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سوره رعد:11

    لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِّن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُـوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَالٍ

    برای او تعقیب کنندگانی از پیش رو و پشت سر وجود دارند که او را از امر خدا حفظ می‌کنند،24 مسلماً خدا وضعیت هیچ قومی را تغییر نمی‌دهد مگر آنچه را که به نفس‌شان مربوط می‌شود تغییر دهند،25 و هرگاه خداوند بر مردمانی بدی خواهد، بازگرداننده‌ای بر آن وجود ندارد و در برابر خدا سرپرستی نخواهند داشت.26

    خداوند سرنوشت قومی را تغییر نمی‌دهد مگر آنچه به نفس شان مربوط می‌شود تغییر دهند

    نفس که خودتون می‌دونید استاد یک امر درونیه واقعاً چقدر جالب خداوند اینجا منطق می‌گه که خداوند وضعیت یک قومی رو تغییر نمی‌ده مگر اون اکثریت از درون دارن به چه چیزی توجه می‌کنند دارن به سمت چه راهی میرن به چه چیزی توجه می‌کنند اون نفس مهمه

    برداشت من از این فایل چی می‌تونه باشه

    استاد به قدری این فایل طولانی و غنی هستش که در یک کامنت واقعاً نمی‌گنجه بلکه باید چندین بار گوش داد ولی به قول شما من هر برداشتی که الان در این مدار هستم رو می‌نویسم و لذت می‌برم باهاشون مروری برای خودم

    این جهان دو قطبیه

    ما تو این جهان چیزی به عنوان یک دست نداریم بلکه هر چیزی یک چیز متضاد دیگری دارد:

    مثلاً

    نور » تاریکی

    بالا. » پایین

    چپ » راست

    ثروت » فقر

    سلامتی » بیماری

    خوب » بد

    شادی » غم

    پس این جهان واقعاً دو قطبیه و چیزی به عنوان یک دست بودن در این جهان وجود نداره.

    برداشت من از این نکته این مورد این هستش که ما با توجه به کانون توجهمون و افکارمون حق انتخاب داریم و ه هر چیزی توجه کنیم اون قطب رو برای خودمون قوی‌تر کردیم

    پس بیایم آگاهانه در طی روز از خودمون بپرسیم ه من به چی دارم؟! آیا کانون توجه من به سمت خوبی‌هاست به سمت خواسته‌هاست به سمت زیبایی‌هاست؟!

    چه جوری من متوجه بشم که الان افکار و کانون توجه من روی زیبایی‌هاست یا نازیبایی‌ها؟؟

    پاسخ: با توجه به احساس من در این لحظه

    اگر احساس من خوبه طبق قانون ابدی خداوند من هدایت می‌شم به سمت اتفاق‌های خوب و اتفاق‌های خوب برای من رخ میده

    و اگر احساس من بده طبق قانون ابدی خداوند هدایت می‌شم به سمت سختی‌ها و اتفاق‌های ناجالب البته کمی کندتر

    چه خاطراتی می‌تونم من داشته باشم از این گزینه

    استاد دقیقاً زمانی که من به هر چیزی غر می‌زدم به هر چیزی گیر می‌دادم واقعا اوضاع برای من سخت‌تر می‌شد تعارفی نیست همین الان هم این قانون در حال اجرا هستش و اگر الان احساس من توجه من روی نازیبایی‌ها باشه اتفاق‌ها از اون جنسی میشن که دارم بهشون توجه می‌کنم یا بهشون گیر میدم یا باهاشون می‌جنگم

    پس بیایم با اون چیزی که در مقابلمونه جزو نازیبایی‌هاست نجنگیم و اون رو تکرار نکنیم و در مورد نا زیبایی‌ها صحبت نکنیم چرا؟؟ هدایت میشیم به سمت نازیبایی‌ها و هی بیشتر و بیشتر میشه

    نتیجه‌گیری

    1. بپذیرم که در این دنیا هم خوبی باید باشه هم بدی هم فقر هم ثروت هم روز هم شب و غیر از این چیزی متضاد معیشت الهی هستش

    2. بپذیرم که اگر با هر چیزی بجنگم از اون جنس اتفاقات و اون سئله رو پیچیده‌تر و و بیشتر و بیشتر کردم پس دوری کنم و سعی بکنم توجهم رو روی نکات مثبت قرار بدم(البته تنها مسئله‌ای رو می‌تونم رفع بکنم که در درون من باشه نه بیرون از من)

    3. بلا استثنا با تغییر درونم من هدایت می‌شم به اوضاع و شرایط دیگر که می‌خواهم و خواسته‌ام هستش چه خوب چه بد

    4. درمان نازیبایی‌ها صحبت نکنم به هیچ وجه

    5. سعی کنم کنترل ذهن کنم و تسلیم خدا باشم و در آرامش باشم و احساس خوب باشم کل بازی این است

    6. افرادی خوش شانس هستند یا بهتر بگویم مسیر و اتفاق‌های خوب هدایت می‌شن که واقعاً بی‌خیال حاشیه و دور از اخبار هستند و تمام توجهشون به روی شادی و در لحظه بودن هستش

    استاد عزیزم با تمام وجودم ازت متشکرم

    سپاس ویژه دارم از خانم شایسته عزیز که برای این فایل زحمت کشیدند

    واقعا تسلیم الله هستیم ر این مسیری که داریم حرکت می‌کنیم بتونیم فقط و فقط تمرکزمون روی زیبایی‌ها باشه و اگر تضادی به وجود میاد اقدام کنیم برای تغییر درونمون و تسلیم باشیم و نگران نباشیم بلکه توکل کنیم که داریم هدایت می‌شیم به آسانی‌ها

    به خدای بزرگ می‌سپارمتون و واقعاً لذت بردم و استفاده کردم و برای چندمین بار این فایل رو گوش خواهم داد برای محکم شدن باورها تقویت کننده و رفتن فرکانسم

    الانم که این کامنت رو نوشتم استاد خیلی در آرامش مطلقم و قبل از این آرامش من به یک تضادی به ظاهر بد خوردم ولی چنان در آرامشم که انگار دنیا رو اگر زلزله بیاد من در یک آرامش مطلق می‌مونم پول کلانی به حساب آمده نه ایزه بزرگی برنده شدم فقط می‌دونم که من مدارم داره تغییر می‌کنه و از این بهتر خواهد شد

    ثروتمند و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت خیلی دوستتون دارم

    علی وزیری وصال

    گام بیست و هشتم

    13 آبان 1403

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      رسول خانکی گفته:
      مدت عضویت: 1147 روز

      به نام خداوند بخشنده و مهربانم

      حمد و ستایش مخصوص خداوندیست که رب و فرمانروای جهانیان است

      سلام علی جان

      امیدوارم که حالِ دلِت عالی باشه

      توشیفت کاری هستم و دارم با لذت کامنتها را میخونم

      یه حسی بهم گفت برات کامنت بنویسم و ازت تشکر کنم که هستی و جهان را زیباتر میکنی

      مدتی هست کامنتهات را دنبال میکنم

      احساسم اینه که با خودت خیلی در صلحی

      البته که همه دوستان عزیزم و خانواده ارزشمندم تو این سایت واقعا یه لول نه ،بلکه چندین لول از بدنه جامعه بالاتر و آگاهی هاشون و مدارشون بالاتره و زندگیشون در بهشت سپری میشه

      در مدار توجه به زیبایی ها در مدار سپاسگزاری نعمتها

      در مدار باز شدن قلب

      راستش هر وقت وارد این سایت میشم یه آهنگ لایت پلی میکنم و واقعا احساسم اینه وارد بهشت شدم

      آخه کجا میتونی همچین فضایی را پیدا کنی

      نیست به خداوندی خدا

      این سایت را نمیشه روش قیمت گزاشت

      خودِ خودِ بهشته

      خدا را میشه نفس کشید

      خدارا میشه حس کرد

      علی جان خیلی احساس کردم که با قلب باز و حال خوش این کامنت را نوشتی

      سپاسگزارم ازت که در این سایت توحیدی مثل در میررخشی و هستی و حضورت باعث گسترش و پیشرفت جهان میشه.

      بهترینها را برات آرزو میکنم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
      • -
        علی وزیری وصال گفته:
        مدت عضویت: 2748 روز

        به نام خالق هستی همان یگانه هدایتگری که ما را هدایت می‌کند

        با سلام و درود به داداش رسول عزیزم خیلی دوست دارم داداش رسول که با این عشق وارد سایت میشی و آهنگ لایت هم میزاری ن واقعاً برای من بی‌نظیره و تحسینت می‌کنم که تو با این عشق با این لذت کامنت‌ها توجه می‌کنی و عشق می‌کنی برای خودت

        من هم وقتی اون نقطه آبی میاد کنار اسمم عشق و حس خوبم ضرب میشه و شوغ میکنم

        و وقتی توجه کردی به کامنت بنده من خدارو هزار مرتبه شاکر مییشم آره رسول جان دورت بگردم میخوام اینو و ازش میخوام گوش هام و شاخکام رو تیز تر کنه میخوام دوباره صداشو بشنوم و هدایتاشو مثل دفعه ی قبل واضح تو هر لحظه در یافت کنم آره همون خدایی که از رگ گردن به ما نزدیک تره

        مخصوصا اونجا که میگه:

        بقره:186

        وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ

        و اگر بندگانم سراغ مرا از تو گرفتند، من که مسلماً نزدیکم . من دعای دعاکننده را، آنگاه که مرا بخواند اجابت می‌کنم. پس باید برای من طالب اجابت باشند و باید به من ایمان بیاورند، باشد تا رشد یابند.

        خدارو شاکرم که در این مسیر هستیم .و هم کلاسی هایی بی نظیری مثل تو دارم ای عشق ایمرد دلیر خیلی دوستت دارم و تحسینت میکنم

        به دستان پاک خدا میسپارمت رسول جانم

        ثروتمند و سعادتمند باشی در دنیا و آخرت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    سعیده بابائی گفته:
    مدت عضویت: 1536 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام استاد عزیزم وقتتون بخیر

    تو این فایل یادگرفتم ک تو جهان دو قطبی زندکی میکنیم این ما هستیم ک انتخاب میکنیم ثروتمند باشیم یا فقر..سلامت باشیم یا بیمار.. شاد باشم یا ناراحت..به وجه منفی فکر کنیم یا مثبت…انتخاب با ماست..

    راه رسیدن به خواسته تمرکز به چیزهای خوب هست..زیبایی ها رو ببینیم تحسین کنیم..زندگی خودمون رو خودمون خلق میکنیم با انتخاب‌های ک داریم

    خدایا شکرت ک انتخاب کردم این نسیری ک سر راهم قرار دادی رو توش حرکت کنم و هر روز مدارم بد آگاهی هاش بالاتر بره و هر روز بهت نزدیکتر شم و هر روز رفیق تر شم و هر روز بیشتر از قبل ظرفم بزرگتر..خدایاااا متشکرم

    خدای مهربانم سعادت و خوشبختی و ثروتمندی در دو دنیا ازت میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    منیره صدیقی گفته:
    مدت عضویت: 377 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان نازنین!

    وقتی من توجه کنم به نعمت ها و داشته های زندگیم از همان جنس بیشتر و بیشتر وارد زندگیم میشه

    وقتی من توجه کنم به مشکلاتم( نابسامانی اوضاع سیاسی، اختلال در رابطه ی خانواده گی، مریضی، فقر ) از همان جنس وارد زندگیم میشه

    استاد من این روزا دارم به نعمت ها وداشته های زندگیم توجه می کنم و هر روز و یا هر دوسه روز یک چیز جدید ( کیف، لباس، میوه های فراوان ، نوشیدنی های مختلف ، پول، کمک آدما به من )خیلی راحت به سمتم میاد با وجودی که بیکارم و وظیفه ی ندارم

    این روزا دارم به خانم های توجه می کنم که با چهره معمولی ازدواج های موفقی داشتن و استاد از همین جنس خانم ها هی دارم بیشتر می بینم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    سلیمان صفری گفته:
    مدت عضویت: 1949 روز

    سلام بر استاد عزیزم.

    باز هم توجه،

    باز هم تمرکز،

    باز هم احساس خوب،

    و همش همینه دیگه

    تمرکز بر آنچه که دوست داری و میخواهی که اتفاق بیفته.

    تغییر زندگی را از تصحیح کانون توجه ات شروع کن؛

    به هر آنچه توجه کنی، به تجربیاتی از همان جنس از توجه، هدایت می شوی؛

    من در زندگی بعد از آشنایی با استاد عزیز و قرار گرفتن و هدایت به این مسیر، انقدر تفاوت رو احساس میکنم ،تفاوتی که با اغلب آدمهای این جامعه دارم. همین دیشب به خانمم گفتم :«اگر لطف و هدایت خداوند ما رو به این مسیر نمی آورد ،ما اصا مزه زندگی کنونی رو درک میکردیم؟ اصا زندگی برامون مفهوم داشت ؟ رابطه ی زیبای کنونی رو با هم داشتیم؟و اگر با آن فهم و درک سابق از این دنیا می‌رفتیم چی؟

    و… هزاران اگر و اما ی دیگر.»

    اگر آزادی می خواهی اما تمام تمرکز شما بر ناخواسته هایی است که آزادی شما را محدود کرده است، این جنس از تمرکز، شما را در مدار محدودیت های بیشتر قرار می دهد؛

    در مورد این جمله اخیر ،من در کارم از خودم سوال کردم ببین مگر تو آزادی و سفر و آرامش و گشت و گذار و تفریح نمی خوای؟ پس باید در همین کاری که داری ،همه ی این خواسته ها رو خلق کن دیگه، و هدایت شدم به سمت فروش به همکارانی که در این کشور بزرگم ایران بی نهایتند، متنوعند،هر قدر که بخوام و توانم رو رشد بدم، میتونم؛که در این راه و نگاه جدید به خواسته های زیادی میرسم:

    ـ آزادی زمانی

    – تفریح و گشت و گذار

    – آرامشی که از ارتباط با انسانهای متفاوت ، نصیبم میشه.

    – دیدن فراوانی های زیادی که در این کشور ثروتمند یعنی ایران باهاش مواجه میشم و باورهای تقویت میشه و شکل میگیره.

    – مسیر مفرحی برای خلق ثروت برای خودم ساختم که حتما باعث رشد و گسترش جهان میشود.

    و اعتماد و عزت نفسی که در این زمینه بدست می‌آورم که فوق‌العاده و بی نظیره.

    چه نوع تفکر و رفتاری، فرد را آسان می کند برای سختی ها و چه جنس از تفکر و رفتاری فرد را آسان می کند برای آسانی ها؛

    تفکر اینکه من همه چیز خودم و دنیام رو رقم میزنم باعث حرکت من در مسیر زیباییها و هدایتم به اسانیها میشود.

    و تفکر فقیری که «همه چیز رو به اتفاقاتی که خارج از اراده و اختیار من است» حواله میدهد،باعث انفعال و در واقع هدایت من به سویی میشود که منو آسون می‌کنه برای سختی‌ها ؛چون باورم این شده که من هیچ کاری از دستم نمیاد و همه‌چیز و همه کس مقصر شرایط فعلی من هستند، الا خودم.

    معنی هر جنسی از احساس بد این است که: شما در ذهن خود در حال توجه به چیزی هستی که نمی خواهی و با آن جنس از توجه، فرکانسی را فعال کرده ای که در حال جذب ناخواسته های بیشتر به زندگی ات است؛

    شما در دنیایی زندگی می کنید که دسترسی یکسانی دارید به ثروت یا فقر؛ به سلامتی یا بیماری؛ به عشق یا نفرت… اما اینکه کدام را انتخاب می کنید بستگی کاملی دارد به کانون توجه شما؛

    اگر هدف را “ماندن در احساس خوب” بگذارید و با این اولویت، کانون توجه خود را مدیریت کنید، فارغ از قوانین آدمها و حکومت ها، فارغ از تجربه اکثریت جامعه، به سمت تجربه هایی هدایت می شوید که شما را به احساس خوب بیشتری می رساند؛

    این قسمت اخیر که در سطور بالا از متن این فایل آوردم رو در تک تک لحظه های زندگی دارم زندگی میکنم.

    وقتی در مسیر هماهنگ با خواسته هایت حرکت کنی، درها به صورت خود به خود باز می شوند؛

    کسی که بر نازیبایی ها تمرکز دارد، به نازیبایی های بیشتر هدایت می شود؛

    یعقوب وقتی می‌خواست فرزندش یوسف رو با برادرانش بفرستد گفت که میترسد برادرانش از او غافل شوند و گرگ اورا بخورد و همه میدانیم که داستان چه شد و اینکه حضرت یعقوب پیامبر بود و نتوانست احساسات خود را کنترل کند و حدود 40سال از یوسف دور ماند در ناراحتی و غم و اندوهی سوزناک .پس قانون برای همه یکی ست.حتا پیامبر باشی و احساست رو نتونی کنترل کنی نتایج خوبی نمی‌گیری.از طرفی در همین قرآن مادر موسی رو داریم که اعتماد میکند به ندای درونش ،فرزندش را در آب نیل می اندازد و بعد مدت خیلی کم به فرزندش می‌رسد و اورا خود شیر میدهد و بزرگ میکند.

    با هر ناخواسته ای بجنگی، آن ناخواسته را در زندگی ات ماندگارتر می کنی؛

    دوباره همان مفهوم اعراض از ناخواسته که در قرآن هم بارها خداوند به محمد(ص) می‌فرماید که: کفر کافران غمگینت نکند،از آنها دوری کن ».

    مفهوم شرک و ارتباط آن با “باور به تاثیر عوامل بیرونی”

    در مورد چیزهایی که دوست نداری صحبت نکن و مراقب باش که به این شکل به آنها انرژی ندهی؛

    با انرژی ای همکاری کن که هم جنس با خواسته هایت است؛

    از همان لحظه ای که کانون توجه خود را به سمت خواسته هایت جهت دهی می کنی، به سمت تجربه های بهتر هدایت می شوی.

    و این قانون بدون تغییر خداوند است ،از لحظه‌ای که کانون توجهت را کنترل می‌کنی و به سمت خواسته ها متمرکز میشوی ، به سمت تجربه‌های بهتر هدایت میشوی و طعم زندگی واقعی را با تمام وجودت میچشی و این وعده ی خداوند است.

    خدایا شکرت

    استاد سپاسگزارم

    در پناه مهر بی پایان خداوند ،سلامت ،سعادتمند و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    ناعمه احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1309 روز

    به نام خداوند بخشاینده و مهربانم

    سلام ب استاد عزیز، خانم شایسته جان و دوستانم

    وقتی عکس این فایل رو دیدم یادم افتاد ک این فایل چه فایل کوبنده ای بود، دقیقا 2 سال پیش روی سایت قرار گرفت، و یادمه خیلی ب خودم افتخار کردم ک با جو جامعه یکی نشم، حتی با اینکه هنوز جوجه کوچولویی بودم ک قوانین رو داشت یاد میگرفت، حتی یک پیگیر یک خبر یک حرف هم نشدم.

    سرکار سعی میکرد ب همکارانش گوش نده، همش هندزفری تو گوشش بود، توی مترو توی اتوبوس مداااام تو گوشش هندزفری بود، توی خیابون توی صف نونوایی توی صف عابر بانک توی خونه بیشترین کنترل ذهن رو لازم داشت با صدای اخبار یا حرف های خانواده ووووو سخت بود اره کنترل ذهن سخت بود تو اون شرایط. من فقط یه چیز و میدونستم اونم این بود ک نباید ورودی نامناسب بدی ب ذهنت همین. حتی از سمت خواهرام به بی احساس و خودخواه متهم شدم چون نوتیس نمیکردم، یادمه از عقایدم با هیچ کس صحبت نمی کردم حتی همین بی توجهی و سکوتم روی مخ شون بود.

    خیلی ب خودم آفرین میگم ینی الان ک فکرشو میکنم میگم چطور انقدر خوب تقوا کردی؟ روزهای سختی بود من لبه پرتگاه بودم ولی خدا نزاشت بلغزم، خدا جوری دلِ منو سنگ کرد مثل سیستم خودش عمل کردم، نزاشت دلم برا هیچ کسی بسوزه، با اینکه میگم خیلی از قوانین آگاه نبودم و اول راه بودم، یادمه خانم شایسته میگفتن حتی بچه هایی ک چندین سال عضو سایت هستن با جوِ جامعه یکی شده بودن ولی خدا چقدر منو دوست داره ک نزاشت من ب راه کج برم، همیشه ی همیشه دستمو گرفته و گفته تو یکی رو برا خودِ خودم آفریدم، نمی زارم خار تو پات بره. از بچگی من کلا از حواشی ب دور بودم، از دوستی های بیهوده، رفت وآمدهای بیهوده، از اول خودش تنها تو دنیام بود.

    ب خودم میگم چرا این تعهد رو ادامه ندم!؟ استادجان میدونید ناعمه ی پارسال کجا بود؟ توی مغازه ی خودش بود، فاصله اش با خونه شون 5 دیقه راه بود، داشت پول میساخت خوبم میساخت ب لطف خدا، با همون اجناس کم اش با همون مغازه 10 متری اش ک تو عقب نشینی بود خدا براش مشتری های باکیفیت می رسوند و روزی شو خوب میداد ک همه ی همکاران تعجب میکردن، تو بچه جون، سال اولی هستی، خاک نخوردی هنوز، جنسی نداری ک، بنری نداری، مغازه سرنبش نیستی ک، تجربه ای نداری، کاسبی از کجا بلدی، چطور ب روزانه فروش 1 و 800 هم رسیدی، خیلی خوبه والااااه!!!! ما رمیت اذ رمیت لکن الله رمی

    همه شون ترسیده بودن از این مغازه کوچولو، فکر میکردن من اومدم روزی شونو قطع کنم، من برا همه شون آرزوی ثروت و برکت میکردم، حتی رفتم با یکی از باتجربه و پرفروش ترینای محل صحبت کردم و بهشون تبریک گفتم، هرسری هر چند وقت یکبار می اومدن از جلوی مغازه ام رد میشدن ببینن اوضاع این بچه چطوره؟ چیکارا میکنه، احساس خطر میکردن در آینده شون، با اینکه من به هیچ عنوان یکبارم برا آمارگیری نرفتم، خدا ب من میگفت کاری ب این کارا نداشته باش، راهِ خودتو برو، منم ک روزی تو میدم.

    نمی دونستن من مثل اکثریت جامعه ب شرایط نایس و امن دل نمی بندم، نمیدونستن من تو زندگیم ب کمتر از بهترین راضی نمیشم، چون من خدارو دارم کجای کارید دوستان؛)))

    ولی ناعمه ی پارسال توی مغازه کوچولوش اسیر بود، دیواراش خفه اش کرده بودن، برا تنفس میرفت  بیرون مغازه و دقیقه ها و دقیقه ها پیاده روی میکرد و هوای پاییزی اش رو می بلعید، و میگفت خدایا ینی میشه از این هم راحت تر باشه زندگی؟ ینی میشه از این هم راحت تر ثروت خلق کرد؟ ینی میتونم قهوه مو تو غروب هوای پاییزی ات بخورم؟ من نباید اینجا توی بند باشم، من آزاد آفریده شدم، من میخوام غروبا برم بالاپشت بوم برم کنار پنجره بشینم عبادت کنم ابراتو ببنیم هوای پاییزی تو ببلعم، قهوه ای ک طعم آزادی رو میده نوش جان کنم، من نباید الان اینجا باشم.

    همون سال اول فهمیدم من دلم پر میکشه برای آزادی، قلبِ من روحِ من اسارت رو قبول نمیکنه، آره من یه مرحله آزادتر شده بودم، من از کار اداری و سختی هاش ب مغازه ی خودم رسیده بودم، یکسال تجربه کافی بود تا برم سراغ مرحله ی بعدی زندگیم، زندگیِ باکیفیت تر و عمیق تر.

    امروز ک بارون میزد من قهوه ی صبح و غروبم رو توی همون آزادی ِ زمانی و فکری نوش جان کردم، روبروی همون ویو، همون ابرا و همون هوا. دقیقا آرزوی پارسالم ب وقوع پیوسته. من آزادتر شدم.و فراموش کرده بودم روزی این آرزوم بوده، همونطور ک روزی آرزوم بود از مترو و اتوبوس و شرکت و تلفن و دفتر دستک خلاص شم.

    ناعمه ی پارسال این موقع توی مغازه بود، با صدای بوق ماشین و موتور و آدما قرآن می خوند، کامنت می خوند با هندزفری تو گوشش ک نت خالی پیانو پخش میشد، فایل می دید با پارازیت مشتری ها، مغازه اش بخاری نداشت، یه فن هیتر 10، 15 سانتی جلوش بود ک فقط باید میچسبید به اون و هرکسی می اومد داخل میگفت چقدر اینجا سرده چه جوری تحمل میکنی، یادمه حتی بیرون گرم تر از داخل مغازه ی من بود. ولی من خوشحال بودم من راضی بودم چون سرمای دیگه ای رو تحمل کرده بودم قبلا، سرمای 6 صبح بیدار شدن برای رفتن ب سرکار. برای من تحملش سخت بود ک از پتانسیل هام برای کسی استفاده کنم و قدر و ارزش کار من دونسته نشه، همین ک من داشتم برای خودم برای جیب خودم برای حساب خودم پول میساختم برام بهشت بود اونجا، من داشتم با خدام لذت میبردم و هر روز با یادآوری گذشته ام و آسان تر شدنم با امید کرکره ی سخت مغازه ام رو با دست میدادم بالا.

    بگذریم، میدونین حالا اون فن هیتر کجاست؟ اینجا روبرومه، می دونین الان فایل های شما توی یه سکوتِ عمیق توی یه واحد کامل با صدای بلند از یه مانیتور 24 اینچی با یه سیستم کامل و مجهز داره پخش میشه. این آرزوی چند هفته پیشم بوده استادجان، ببینید این خدا چه بار گرانی رو دوباره از دوشم برداشت. حالا در سکوت محض بعد از نشان دادن ایمان و شجاعتم و بستن پرونده مغازه داری این مکان این غار حرا رو تحویلم داد. این مکان بود ولی من هدایت نشدم بهش، باید اول ایمانم رو نشون میدادم.

    اینجا طبقه همکف خونه مونه، قراره بابام دستی ب سر و روش بکشه، اتاقش پرایوت با امکانات برا منه، فرش و کامپیوتر و میز و مهم تر از همه سکوتِ دلپذیرش وااااای، من عاشق سکوت شدم این روزها، آبجیم میگه چرا انقد رو صداها حساس شدی؟ فکر کردم بقیه هم اینطورن، میخوام فقط سکوت باشه تا توی قلبم با خدا صحبت کنم، همش از قوانینش بگم، از خواسته هام بگم، توی سکوت قرآن بخونم، بشینم پای این فایل و وقتی داد میزنید ب خودم افتخار کنم و آفرین بگم، افتخار کنم بابت چنین استادی. افتخار کنم بابت شاگرد شما بودم و تمام مدت گوش دادن این فایل لبخند پرو آنه ای روی لبم باشه ک بگم به به ب این استاد به به ب این هدایت، ایول ب این لیاقتی ک در خودت ایجاد کردی ک گوشت محرم شده برای شنیدن این فایل، به به ک جزو 1 درصد جامعه هستی.

    این روزها تحمل صداها و حرف های اضافی رو ندارم، تحمل لغو و بیهودگی ها، اعمال بیهوده، کارهای سخت، تحمل شنیدن در مورد زندگی بقیه رو ندارم، این بقیه میتونه پدرم باشه، ب من مربوط نیست ک داره چه تصمیماتی می گیره چه بیزنس جدیدی راه میندازه، خدا بهم گفت ناعمه باباتو ولش کن، پولاشو ولش کن، کاری ب پولِ بابات نداشته باش،بزار آتیش بزنه، انتظارت رو ازش ب صفر برسون، در آینده انقدر بهت پول میدم ک بگی خدایا راضی ام ازت، راضی م کردی، اینو بدون هر اتفاقی بیوفته برا تو خوبه.ب نفع تو تموم میشه، فقط تمرکزت رو بزار رو خودت، همین.

    میخواد منو از قید و بندهای زمینی از روابط زمینی از وابستگی های زمینی جدا کنه، حتی اومدن ب اتاق خودم و سکوت و تنهایی بیشتر داره منو قوی میکنه، هر روز اتفاقاتی می افته ک قدرتش رو ب رخم بکشه، فکر میکنم حساس شده رو من، هر فکر شرک آلودی میاد تو ذهنم، هر رفتار شرک آلودی میکنم سریع بهم هشدار میده، میگم بابااااا خدایا داری چیکار میکنی با من، چشم اینجا تو اونجا تو اصن غلط کردم همه جا تو، اصن قدرتمند تویی، تنها قدرت تویی، تویی ک ب این بنده هات اجازه تکون دادن انگشت کوچیک شونو میدی، پس من چرا قدرت رو بدم ب اونا؟ چرا فک کنم اونا میتونن کارمو راه بندازن، فقط این آدمه میتونه، اگه این نباشه دیگه کی هست آخه؟

    یه سری شرایطم پیش میاری تا تو بدااااانی کی ایمانش تو حرفه کی ایمانش قلبی عه، اینا هم آزمایش های تو عه، میدونم قرارم نیست همیشه مورد آزمایش قرار بگیرم، تو ک کرم نداری ب قول استاد هی سیخ بزنی، نه این تضادها هم پیش میاد ک من خواسته هامو فراموش نکنم، یادم میندازی ک قوی باشم، یادم میندازی ک رسالتم رو تو این دنیا فراموش نکنم، الکی و ب بطالت نگذرونم وقتم رو، این تضادها پیش میاد تا تو ایمان رو در قلبم بسازی، قششنگ می بینم بعد ک باهم از این تضاد رد شدیم قشششنگ می بینم ک شخصیتم سیقل داده شده با ایمان، احساس قدرت میکنم، عظمتت رو بیشتر ب رخم میکشی.

    اره استادجان امروز جلوی پنجره با نم نم بارونش بهش میگفتم ببین من میرم زیرزمین، میشینم پای سیستم( در حال یادگیری php هستم) و تا وقتی ب نتیجه نرسم دست از کله ات برنمیدارم، اصن توقع دارم ازت، توقع یه بچه پررو، ک بااااید منو هدایت کنی ب مسیر آسان تر پولسازی، چون میشه، دیدم ک میگم، منم میخوام ازت. گفتم میدونم مسیر آموزش با حضور تو سخت نیست، میدونم دقیقه ب دقیقه کنارمی، برا هر سوالی ک دارم هرجا گیر کردم سریع جوابمو میدی، من فقط میرم پشت اون سیستم می شینم، کنترل این ذهن چموش با من ک میگه الکی و بی فایده اس، تعهد و روزی 2 ساعت پای این سیستم نشستن با من، ولی بقیه ی کاراش سخته خداوکیلی، بقیه اش با تو. پشتیبان آنلاین داریم چه پشتیبانییییی، همیشه در دسترس، همیشه آنلاین، اگه تابحال پیداش نکردین ب قلب تون رجوع کنین همون لحظه ک سوال می پرسین جواب تونو میده، خیلی باحاله بخدا

    الان میفهمم با خدا هیچ کاری سخت نیست، من فقط 5 درصد آموزش رو دارم پیش میرم. آره استادجان من انقد پیش میرم و به هدایت هاش لبیک میگم ببینم چی میشه، من یه درخواستی داشتم و اونم گفت این کارو انجام بده، حالا نوبت منه، من آزادی زمانی میخوام، شغل لذت بخش میخوام، خلق کنندگی میخوام، ابداع کردن میخوام، میخوام از طریق استعداد درونی ام ثروت خلق کنم اونم زیاااااد اونم راحت، میخوام در آزادی کامل به سر ببرم، مسافرت برم، کلی لباس بخرم، غذاهای خوب، تفریح گشت و گذار، گفت اره من بهت میدم فقط این مسیرو ادامه بده،  تا قدم های بعدی بهت گفته بشه.

    حتی در حین آموزش من زجری نمیکشم دارم لذت میبرم از این مسیر، کلیییی مسئله حل کردم، کلی عزت نفس ساختم، منی ک بلد نبودم چیزخاصی از کامپیوتر حالا میشینم کد میزنم، فقط از دور ترسناک بود، اگه بقیه تونستن منم میتونم، تاااازه من هدایت و حمایت خدارو دارم من ک 100 پله از بقیه جلوترم هههههه.

    استاد عزیز و دوستانم مرسی ک کامنت مو خوندین، از دل برآمد، خواستم بگم خدا منو آسان کرده ولی من فراموش کرده بودم روزی این شرایطم آرزوم بود و حالا دارمش. وبازهم بیشتر و باکیفیت تر میخوام، چون میدونم این خدا ب اندازه ای ک من ایمان نشون بدم به همون اندازه نه هزار برابرش از فضلش میبخشه، من عاشق اجرِعظیمی ام ک خودش گفته، عاشق پاداش گرفتن از این خدام، چون خووووب بلده سوپرایز کنه جوری ک اشک ها میان اشک ها میان …، پس اگه پاداش های بزرگ جایزه های خفن می خواین یه کوچولو ایمان نشون بدین ؛)))

    در پناه الله باشید. استادجان خیلی دوست تون دارم، توی قلبم جای دارید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  6. -
    حمیده اسماعیلی گفته:
    مدت عضویت: 2101 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان…

    خدای وهاب که بی حد و حصر میبخشه

    سلام به عزیزان دلم…

    گام 28 پروژه گام به گام خانه تکانی ذهن

    یه چند روزی میشد قلبم بهم میگفت برو جلسه 2 روانشناسی ثروت 3 رو گوش کن، دلم هواشو کرده بود بشدت..تا اینکه چند دقیقه پیش انجامش دادم و واقعا هم به آگاهی هاش نیاز داشتم…دلم آرام گرفت، باهاش اشک ریختم…این جلسه 2 برای من یکی از بهترین فایلهای سایته….ازش آرامش میگیرم…ازتون سپاسگزارم استاد عزیز همیشه دارین ما رو به مسیرمون آگاه میکنید، به قدم هایی که باید برداریم در مسیر دارین آگاهمون میکنید….سپاسگزارم….

    یادتونه تو گام اول این پروژه در مورد کنترل ذهن صحبت کردین و الان که گام 28 هستیم همین اصل داره تکرار میشه و بارها هم تو این مسیر گام به گام تکرار شد….و این نشون میده که اصله….یکی از اصول مهم….

    قانون توجه….مورد بعدی بود و بهتره بگم اصل بعدی که مطرح شد، اینکه حواسم باشه به چی توجه میکنم؟ توجهم به خواسته هام هست یا ناخواسته هام؟

    درک این موضوع که این جهان، جهانی دو قطبیه…خیلی ما رو آرومتر می‌کنه….

    و ذهن…..باز هم کنترل ذهن….

    خدایا شکرت برای تمام نعمت هات….

    خدایا شکرت برای تمام هدایت هات….

    خدایا شکرت برای تمام مهربونیت….

    خدایا شکرت برای این سایت ارزشمند….

    خدایا شکرت برای داشتن آرامش تو زندگیم….

    خدایا شکرت برای این همه احساس عالی…

    خدایا شکرت برای این دستان سالم و قوی….

    خدایا شکرت برای این چشمان زیبا و سالم…..

    خدایا شکرت برای جهان زیبات….

    خدایا شکرت برای وجود نازنین استاد و خانم شایسته عزیز…..

    خدایا شکرت برای وجود دوستان ارزشمندم در این سایت….

    خدایا شکرت برای این سپاسگزاری..

    بینهایت عاشقتووووونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    مهدی اکبر گفته:
    مدت عضویت: 1400 روز

    به نام خدا

    سلام عزیزان

    چقدر این فایل برام شیرین و پر از آگاهی بود.

    این فایل یه تلنگری بود برام که درگیر روزمرگی نشم و همیشه ذهنم رو در مقابل خوراکی که قراره به ذهنم بدم هوشیار نگه دارم.

    حواسم باشه خودمو در معرض توجه به نازیبایی ها نگذارم.

    مثلا امروز همکار هام داشتن درمورد ناخواسته ها صحبت میکردن و منم نشسته بودم گوش میدادم، اصلا هم حواسم نبود دارم ورودی بد میدم به ذهنم و ناخواسته ها رو جذب میکنم.

    ولی خداروشکر بازم یه پله از قبل که معمولا با مواجهه این صحبت ها همفکری و اظهار نظر میکردم بهتر شدم و لااقل حرفی نمی‌زنم.

    ـــــــــــــــــــــ

    یه اتفاق خیلی جالبی امروز رخ داد که خواستم به اشتراک بذارم.

    من چند روزه ذهنم درگیر اینه که چطور هدایت های خداوند رو درک کنم و از کجا بفهمم هدایته یا نجوا.

    و اینکه چون این چند روز احساس میکردم از خدا دور شدم، فکر میکردم خدا هدایتم نمیکنه و من موندم و هزار جور مسئله که بدون هدایت خداوند نمیتونم از پسشون بربیام.

    خلاصه درگیر این فکرا بودم ولی قلبم میگفت که خدا بنده هاش رو رها نمیکنه و هدایت میکنه.

    امروز سرکار موقع استراحت داشتم با گوشی کار میکردم که اومدم تو سایت ببینم گام جدید اومده یا نه! که دیدم این فایل خفن اومده و گرفتم فایل صوتی رو دانلود کردم و یهو یه حسی بهم دست داد که فایل تصویری رو هم دانلود کنم( در حالی که من همیشه شب ها از کار که میام فایل تصویری رو آنلاین میبینم) و اولش گفتم نمی‌خواد آنلاین میبینم دیگه، ولی اون حسه گفت نه دانلود کن بهتره(تو یه ثانیه این گفت و گو در جریان بود)، و منم دانلود کردم.

    و امشب که اومدم فایلو ببینم برق رفت ولی من همچنان داشتم آنلاین میدیدم(یادم رفته بود که دان کردم) و حدود بیست دقیقه از فایل گذشته بود که یهو اینترنتمم قطع شد.

    و یهو یاد این افتادم فایلو دان کردم و خیلی خوشحال شدم (چون من خیلی دوست دارم فایل ها رو بصورت تصویری ببینم و از طرفی همیشه دوست دارم فایل ها رو اول شب ببینم که خوابم نمیاد و تمرکزم بالاتره)

    بعدش بلافاصله به این فکر کردم که هدایت همین حس هایی هستن که به قلبمون الهام میشه و ممکنه منطقی هم به نظر نرسند ولی تهش به نفع ما پیش میرن.( البته اینو استاد همیشه گفتن ولی با چند بار تجربه و تکراره که درک میکنم)

    و یه مرحله درکم نسبت به هدایت ها قوی تر شد.

    خدایا شکرت

    شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    محمد ندافی گفته:
    مدت عضویت: 757 روز

    سلام به استاد گرامی

    سلام به دوستان

    خدا را شاکرم و سپاسگزارم که به من گفت که تجربه خودم را در مورد این موضوع بنویسم

    خدارا شکر میکنم که الان 7 روز هست که واقعا طعم زندگی واقعی را دارم تجربه میکنم

    خدا را شاکرم بخاطر این فایل زیبا

    برای هدایت های خداوند

    برای جواب های سوالی که امروز با دیدن این فایل برای من باز شد و حل شد

    به قول استاد توی دوره کشف قوانین زندگی

    خیلی راه است از شنیدن و گوش کردن و عملکرد و کار کردن و نتیجه

    من محمد نزدیک به 10 سال است که با قانون مندی خدا آشنا شدم اما الان 7 روز هست که این قانون را به مرحله اجرا گذاشته ام

    این هم یعنی قانون تکامل

    می‌دونی تجربه من در مورد این موضوع

    منم باکلی نق زدن و با زمین و زمان در جنگ بودن

    بهترین زندگی ماشین و خونه و ثروت و هر آنچه که دوست داشتم در آن واحد می‌خریدم و تهیه میکردم

    امان از حرص و طمع و ترس ها و ناشکری و ندیدن داشته ها و شکرگزاری نکردن آنها

    دقیقا توی همین شرایط بود که طلا نوسان داشت و من با ناآگاهی زدم به طلا خریدن و هرکه هرچیزی می‌گفت من با ولع و ترس می‌خریدم

    شرایط زندگی من به گونه ای رسید که به پول الان نزدیک به 4یا5 میلیارد بدهی بالا آوردم

    و با حال بد روز های سخت و بد را یکی پس از دیگری گذراندم گذشت تا یک روزی یک دوستی از آلمان آمده بود ایران و شنیدم و پیگیر شدم که ببینمش و بعد از یکی دوماه دیدمش

    البته توی پرانتز بگم برادر دوستم بود

    آن زمانی که من وضع مالیم خوب بود با این رفیقم دوست شدم یعنی داستان طلا خرید فروش کردن را ازاین بلد شدم البته ایشون اطلاعات به من میداد و من انجام میدادم

    خلاصه رفیقم که دیدم بامن صحبت کرد و گفتم که چه شرایطی دارم و چند تا از فایل های رایگان استاد را توی تلگرام برای من فرستاد

    گفت گوش کن و رفت و دیگر چند بار این هم کوتاه بیشتر ندیدمش اما اون روز دستی بود از دستان خدا

    من زمانی که فایل ها را گوش میدادم خیلی خوشحال شدم اون روز ها یکی پس از دیگری گذشت تا این روزها

    من دوره کشف قوانین زندگی را خریدم اما کار نکردم یعنی عملکرد نداشتم و خیلی احساس گناه اذیت میکرد من را

    یک احساس به من گفت که محمد دوره دوازده قدم را بخر

    دوره دوازده قدم را خریدم و الان دارم با تعهد و عملکرد دارم روی خودم کار میکنم

    از خدا ممنون و سپاسگزارم که من را توی این مسیر قرار داده

    بچه ها باورم نمیشه که من محمد با روزی 5 یا 6 تا قرص الان که دارم مینویسم شده روزی 2/5 نصف قرص زمانی که به دکتر گفتم که می خواهم قرصم راکم کنم گفت باید یک ماه به یک ماه نصف قرص نصف قرص کم کنی اما به لطف خدا و عملکرد خودم این را ایمان و باور دارم که به همین زودی ها آزاد میشم از هرچی وابستگی هست

    به لطف خدا حال و احساس عالی و خوبی دارم

    از خدا ممنون و سپاسگزارم که این روزهای عالی را دارم و این را ایمان دارم که از این روزها به بعد شرایط زندگی من بهتر و بهتر و بهتر میشه به قول استاد این قانون مندی خدا هر کسی که انجام بده به هر آنچه که دوست داره میرسه و من هم به این گفته ایمان دارم

    تشکر از گروه تحقیقاتی عباس منش و شما دوستان

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    سعید خستوانه گفته:
    مدت عضویت: 2138 روز

    با سلام استاد عزیز مهربان و خانوم شایسته مهربان

    امید وارم هر جای سر زمین هستی تن دروس سالم باشین

    استاد واقعان هرروز دارم این قانون رو به معنای واقعی با چشم کوشت استخان درگ میگنم چرا چون هر چی پا زیبای هست اعراض میکنم و سعی میکنم شگر بگم و در مورد زیبای های جهان حرف بزنم

    استاد مصل ذهنم میاد میگه سعید ت تنها شدی ت عشق نداری ت ثروت نداری ت نمیتونی

    خدایا چگونه هدایت می‌کنی یه لحظه میبینم یه نفر داره الگو میگه فلانی از زیر صفر به همه چی رسیده به عشق سلامتی همه چی و اینو من میفهم فقط در همون لحظه و چقدر ذوق میگنم میگم خدایا منو ت تنها نذاشتی میدونی من ذهنم میره توی درو دیوار ولی ت یادم میاری میگی سعید بیا این نشانه حرکت کن

    سعید یاد هست توی سرما توی گرما ماشین میخواستی حلا داری پس شگر گن استاد

    جان بزار در مورد مریضم بگم

    گرونا زدم حالم خیلی بد بود گه وای خیلی همین 11 آبان 1403 خب قرص بخور شربت بخور نمی‌دونم دکتر برو دیدم نه خدایا این چیه این دروس نیست

    استاد کفتم خدایا من جز ت کسیو ندارم خودت معجزه کن یادم افتاد به سالها قبل گه من مریض همینجوری شدم توی زمین کشاورزی پیاز روی آتیش بلال کردم مغز پیازو خوردم و این مریضی من اسلن رفت و سریع همین گارو کردم استاد مریضی من همین روزها رفته بود روی تشنژ اسلن ولی با یه هدایت خداوند کمک من کرد

    استاد عزیز و بچها توی ماشین رو ماشین ت خونه توی خاب هر جای هستم فقط سعی میکنم گه بتونم هم گامنت ها رو بخونم هم فایل ها رو کوش بدم هم بنویسم جای گه نتوستم دیگه واقعان شگرش میگم همین چون راهی ندارم همه پل ها رو خراب گردم راهی ندارم چون من زندگیمو گذاشتم روی این نشانها و باید بتونم

    استاد من با خدا معامله گردم گفتم من انسان ت هستم من اشرف مخلوقات هستم من بندگی ت میگنم ت باید واسه من خدای گنی گفتم من چیزی ندارم جز یه ایمان اعتماد و باور به ت پس دیگه ت چطوری میخای زیبای ها رو نشونم بدی ت باید هدایت منو گنی گفتم خدایا اگه با عقل خودمه من مو رو میبینم اما پیچش مو رو میبینی پس جوری این ایمان منو قوی کن گه تا هزار تا نسل این یاد من بر سر زبانها باشه گه پدرش همیشه اذیتش میگرد ولی این جا نزد مادرش سرو کوفتش میداد این جا نزد همسرش با یه دوختری که نمیتونه حرف بزنه اما این جا نزد جامعه ای گه پراز افکار منفی بود بازم این جا نزد و خیلی چیزهای دیگه

    و لی این بشر می‌گفت خدا فقط خدا

    خدایا من توی اوج خلاف هم میگفتم خدایا ت پس تا لحظه ای مرگ هم میگم ت فقط

    چون نامت مصل دونیایت زیبا هست چون نامت بر سر زبانها همیشه هست

    اوففففلففففففیییییییییییی

    دوستان واقعان خیالم راحته چون میدونم میرسم و رسیدم به خیلی چیزا گه یه روز ارزشون داشتم

    خب در پناه حق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 58 رای:
  10. -
    حامد حسامی گفته:
    مدت عضویت: 3137 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام و درود فراوان بر استاد عباسمنش وتشکر فراوان برای توضیحات این فایل هدیه ای ارزشمند.

    با هر چیزی که بجنگیم از همان جنس رفتار هارا وارد زندگی خود میکنیم…

    وقتی که با فقر بجنگیم فقر بیشتری را به زندگی خود دعوت میکنیم…

    وقتی که بر فراوانی تمرکز کنیم ثروت بیشتری را وارد زندگی خود میکنیم.

    وقتی که با دیکتاتوری بجنگیم

    استکبار بیشتری راوارد زندگی خود میکنیم

    ولی اگر بر آزادی (مثلاً دموکراسی بینهایتی را که در سریال سفر به دور امریکا میبینم)تمرکز کنیم آزادی بیشتری را وارد زندگی خود میکنیم

    وقتی که بجنگیم جنگ بیشتری را وارد زندگی خود میکنیم مثلاً با بد حجابی بجنگیم،جنگ با اسرائیل را دعوت میکنیم،ولی اگر از صلح طرفداری کنیم وبر رفاقت و صلح توجه کنیم صلح بیشتری را وارد زندگی خود میکنیم.

    وقتی که مثلاً از گوشی موبایل مان راضی نیستیم،صبح تا شب بد وبیراه بگوییم وبر کمبود تمرکز کنیم همین گوشی موبایل را هم نابود میکنیم،ولی مثلاً اگر بر جدیدترین مدل گوشی اپل فکر کنیم،همان را وارد زندگی خود میکنیم.

    وقتی که با محیط اطراف خود بجنگیم سختی بیشتری را از آن محیط دریافت میکنیم…

    ولی اگر بر زیبایی های محیط اطراف مان تمرکز کنیم و زبان کشوری که آرزو داریم در آن زندگی کنیم را یاد بگیریم،جهان مارا به همان مکان زیبا هدایت میکند…

    چقدر خوب است که این جهان،قانونمند است و ما میتوانیم آگاهانه زندگی خود را در دست بگیریم…

    واقعاً جای تشکر دارد از استاد عباسمنش و استاد عرشیانفر که زحمت کشیدند و در سال1401این لایو را اجرا کردند،که اگر همین لایو اجرا نمیشد،شاید آمار قربانی های اعتراضات سال1401چند برابر میشد.

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 52 رای: