سرفصل آگاهی هایی که در این فایل توضیح داده شده است:
- قدم اول برای خلق شرایط دلخواه: مسئولیت 100% زندگی ات را بپذیر؛
- تفاوت ذهن فقیر و ذهن مولد؛
- توانایی تشخیص اصل از فرع؛
- فردی که مسئولیت حل مسائل زندگی اش را نمی پذیرد، به راحتی توانایی درونی اش برای حل مسائل را بلا استفاده می گذارد؛
- توقع از دیگران، نمود بزرگی از شرک است؛
- هر زمان از دیگران توقع داری، یعنی در مسیر شرک حرکت می کنی؛
- هز زمان خودت را مسئول خوشبختی خود می دانی، یعنی در مسیر توحید هستی و بر خداوند توکل کرده ای؛
- تمام بهانه ها و توجیهات فرد برای نتوانستن یا امکان پذیر نبودن، از شرک نشات گرفته است؛
- واضح ترین نمود توحید عملی این است که: مسئولیت زندگی ات را بپذیری؛
- وقتی روی بهبود افکار درونی ات کار می کنی، دنیای بیرونی خودش درست می شود؛
- “توحید”، تنها مسیر برای تجربه خوشبختی است؛
- مفهوم عملی ایاک نعبد و ایاک نستعین؛
- تمرکز بر آنچه می توانم بهبود ببخشم؛
- خاصیت ایده های الهامی؛
منابع کاملتر درباره درک این آگاهی ها:
برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل تصویری live | "توحید" و فعال کردن قدرت خلق درونی195MB42 دقیقه
- فایل صوتی live | "توحید" و فعال کردن قدرت خلق درونی39MB42 دقیقه
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استاد عزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم
وسلام به تک تک دوستانم
ما هیچ تر از هیچ، پی هیچ دویدیم!!
جز هیچ در این هیچ، دگر هیچ ندیدیم!!
الهی من دورتون بگردم استاد عزیز دلم که تو فایلهاتون همیشه میگید همه چیز خداست مشرک نباشید!!
وباز به تکرار میگید همه چیز خودتون هستید پس مشرک نباشید!!
یعنی می تونم بگم خیر دنیا وآخرت خلاصه شده در درک همین دو جمله، من و خدا…
حالا سیل بیاد، طوفان بیاد، زلزله بشه ، اقتصاد به مشکل بخوره، جنگ بشه، فقر بیاد ،بیماری بیاد …اصلا دنیا زیر و رو بشه، من اگر در مسیر درست وصراط مستقیم باشم من اگر با تقوا باشم، برای من اتفاق بدی نمی فته، بلکه توی همون شرایطی که برای خیلی ها مصیبت به بار میاد می تونه برای منی که با خدا هستم ویکتاپرست ونه مشرک رونق و شادی و برکت به همراه بیاره!!!!!
حالا چرا ؟
چطور ؟
اصلا مسیر درست کدومه؟ تقوا چیه؟ یکتاپرستی چیه؟ که اگه بهش عمل کنم در نهایت ارامش و اسودگی خواهم بود؟؟؟
خیلی کار داره که منه مینا بخوام ادعا داشته باشم که اصل رو فهمیدم ودارم بهش عمل می کنم و حالا بیاین به شما هم بگم چیه!!!
ولی همینقد بگم من از وقتی بدون تعصب نشستم پای خوندن قرآن و گفتم خدایا یکی از بنده هات به اسم سیدحسین عباسمنش، ادعا داره فکرتو خونده، میگه رفیق فاوبت شده، میگه تو رو شناخته و میدونه قوانینی که بر جهان هستی وضع کردی چیه وچطوری باید بهش عمل کنی که راه سعادت ونیک بختی دنیا وآخرت رو به ارمغان بیاره، حالا حرفهاش به دلم نشسته، رنگ و عطر و بوی تو رو داره، کمکم کن بتونم تواین مسیر بیام و منم رفیقت بشم، و خدا هم که رحمان ورحیم، صدامو شنید و نیت هام رو فهمید و اجازه داد تا بشناسمش و بفهممش و از این شناخت و فهم ودرک به شناخت و درک خودم برسم ولو قد سر سوزن…
ولی این درک وشناخت خدا وخودم باعث شد هر چی جلوتر رفتم مهر تاییدی باشه بر اونچه که سید حسین عباسمنش در مورد خدا و قوانینش گفته…..
حالا صراط مستقیم کجاست وچیه؟ تقوا ویکتاپرستی چطوری اتفاق میفته؟؟
دقیقا از همونجایی که دست از تلاشهای بیهوده برای تغییر دیگران و اوضاع وشرایط برمیداری، ومیشینی به تماشای خودت…
میای نگاه میکنی به گذشته ات از گذشته های دور تا به امروزت، می بینی که بعلهههههه، هر جا منم منم کردی همونجا خوردی زمین بدجور هم خوردی زمین، هر جا نگات و حواست رفته سمت هرکسی غیر خودت که اون بیاد کمکت کنه، بیاد نجاتت بده، بیاد وظیفشو انجام بده در برابرت، بیاد کاری کنه از وضعییتی که داری نجات پیدا کنی دقیقا همون شخص مستقیم یا غیر مستقیم زدتت زمین، جوریکه صدای شکستن استخونهات رو شنیدی، هر جا که امید بستی به کسی یا چیزی یا موقعییتی و به خودت گفتی اگه این آدمه باشه,اگه این شرایطه درست بشه، اگه اون مکان اوکی بشه اگه اون اتفاقه بیفته دیگه یه شبه ره صد ساله رو می تونم برم، دقیقا از همونجا خوردی زمین و جوری قلبت شکسته که صدای شکستن قلبت رو انگار شنیدی…
دیدی هر جا روی عقل خودت حساب باز کرده بودی هر جا روی توان وقدرت خودت حساب باز کرده بودی وگفته بودی منم می تونم من انجامش میدم، من میدونم چطوریه، من…من….من….
دقیقا همونجاها جوری گند زدی که دیگه نمی تونستی سربلند کنی وبه گندی که زدی نگاه کنی حتی….
وتواین نگاه کردن به گذشته هر جا دیدی بعدشکستن ها و افتادن ها و تنها موندنهات، گفتی من نمی تونم من نمیدونم من دیگه بلد نیستم من نمی کشم، راهشو بلد نیستم، اصلا دیگه هیچ فکری به ذهنم نمیرسه و راه نجاتی ندارم، یه نیرویی اومده و مثل گل برات انجامش ده، برات ردیفش کرده، برات روبراهش کرده، جوریکه دلت شاد شده، جوریکه حس کردی یه کوله بار از روی شونه هات برداشته شده، اصلا حال کردی برای خودت وقتی دیدی بدون اینکه تلاشی کرده باشی به خواسته ات رسیدی و همه چیز اونجوری شده که میخواستی…
و همین یاد آوری ونگاه به گذشته یه چیز رو برات روشن کرده که تو هم ناتوانی وهم قدرتمند…
اماااااا موقعه ای ناتوان بودی وهستی که فقط بر خودت و دیگران و قدرتشون تکیه کردی و تکیه میکنی …
و موقعه ای قدرتمندی که به ربت تکیه و توکل میکنی … به همون نیرویی که با اینکه دیدنی وشنیدنی نیست ولی برای تو که درکش کردی از همه چیز و همه کس دیدنی تر وشنیدنی تر میشه…
ولی به قول استاد عزیزم تو باید بخوای که اون نیرو بیاد تو زندگیت، تو باید فکرهایی وتوجهاتی داشته باشی گفتار ورفتاری داشته باشی که بتونی طبق قوانین بدون تغییرش، در مسیر وفرکانس الهامات وهدایتهاش قرار بگیری!!!!
من باید صد در صد مسئولییت زندگی خودم رو بپذیرم اول، باید قبول کنم که همه ی اتفاقات رو خودم دارم جذب زندگیم می کنم ، من اول باید اقرار واعتراف بکنم که خالقی دارم که صاحب واختیار دار منه که من وکل جهان هستی رو داره اداره میکنه، وباید دست بردارم از تکیه وتوکل بر هرکسی غیر خدا، باید دست بردارم از ناپاکی ونادرستی ودروغها و ناصداقتی ها و مکرها وحیله ها و راه ها وروشهایی که میدونم از راههای شیطان هست، من باید خودم رو پاک کنم از الودگیها، انوقت حتی اگه کار خاصی هم نکنم، آقاااا اصلا یه مدت بشینم به تماشای خودم وجهان وسکوت کنم، وبگم من دیگه هیچ غلط مفتی نمی کنم چون همیشه گند زدم وقتی به کله ی پوک خودم اعتماد کردم….
والبته هوشیار باشم نسبت به نشونه ها…
وقتی دست از جنگ برداشتم وسکوت کردم ، آرامش میاد سراغم، مغزم و گوشهام و چشمهام و قلبم وجانم وقتی پاک شد دور شد از اونچه که یه عمر کردند تو مغزم و اشتباه هم بوده، اونهمه باور مذهبی اشتباه، عادات نادرست وناپسندی که از خانواده وجامعه به ارث برده بودم، وقتی خودم رو دور کردم از باور 98 درصد مردم و گفتم خدایا هدایتم کن به مسیری که تو میخوای، حرفی بشنوم که تو میخوای، چیزهایی رو ببینم که تو میخوای و درک کنم اونچه که تو میخوای، هدایت ها از راه میرسه، انوقت تو باید دنبالش بری….
از کجا بفهمی هدایته؟ از اونجا که ارومی، قلبت ،جسمت، روحت ارومه، از درون احساس شادی و امید می کنی، شبا راحت میخوابی روزها با امید بیدار میشی، از اونجا که قلبت گواهی میده خودتو به دست خوب قدرتی سپردی و خوب صاحب اختیاری داری….
نگاه میکنی می بینی چند وقته گذشته، وداری به این شکل زندگی میکنی، وحالت خوبه!!
درست همون موقعه که مردم دارند مینالند از بدبختی ولی تو اصلا چیزی به عنوان بدبختی رو حس نمی کنی، هنوز با اینکه اتفاق خاصی نیفتاده ، اصلا قرار نبوده یه گونی پول از آسمون بیفته ویا گنج پیدا کنی و نیفتاده وپیدا هم نکردی، به اون شخص مورد نظرت که عاشقش بودی وارزوت بود بهش برسی و میگفتی دنیا بدون هیچه هم نرسیدی واصلا اون رفته از زندگیت، و اتفاقا نه تنها نمردی ودق نکردی تازه پیش خودت میگی رفته که رفته، بی خیالش، هنوز اون خونه یا وسیله ی مورد علاقتم نخریدی و نداریش، ولی باز می بینی حالت خوبه، دلت خوشه، لبت خندونه…!!!!!
پیش خودت میگی یعنی به همین اسونی بود؟
فقط کافی بود خودم رو تغییر بدم؟ فقط کافی بود خودم وخودش رو بشناسم؟ فقط کافی بود توجه ام روی خودم وخودش باشه؟؟؟
به این درجه ونقطه که رسیدی، حال دلت که باهاش خوب شد،این اول راهه، باقیشو خودش میارتت…
ادامه که میدی به تمرکز روی خودت، وقتی ادامه میدی به توجه کردن به زیبایها و داشته هات، اون حس رضایتمندی که میاد سراغت، انگار درهای رحمتی که با ناشکری وناسپاسی روی خودت بشته بودیشون، یکی یکی به روت باز میشه، اونها اونجا بودند همیشه بوند ومال تو بودند ولی تو برای داشتنشون سمت اشخاص اشتباه ، سمت شرایط ومو قعییت ها ومکانهای اشتباه، و با عقل ومنطق خودت میرفتی، برای همین همه چیز یا به سختی گیرت میومد یا اصلا چیزی گیرت نمی اومد از این همه فراوانی وبرکت ….
حالا با گفتن و توضیح دادن که اتفاق نمی افته، باید بهش عمل کنی، اگر از خودت واز دیگران خسته وعاجز شده باشی بدون شک راهتو پیدا میکنی…
انوقت دیگه نمی تونی بگی بلایای طبیعی !!!
بگی پدرم مادرم!!!! بگی رئیس جمهور و رهبرم!!!
بگی مردم شهر وکشورم!!!!
بگی کارفرما ورئیسم !!!!!
اصلا دیگه نمی تونی بیرون از خودت رو متهم کنی ومقصر بدونی، چون دیگه میدونی همه چیز خودت هستی و کانون توجهت، و گفتار و اعمالت….
طرف میاد بهت تهمت میزنه، میاد آبروت رو ببره، میاد بزنتت زمین، بعد همون آدم و دسیسه هاش، میشه سبب خیر برات، البته اگر بخوای که خیرشو ببینی و بخوای که صبوری کنی وقتی چیزی خلاف میلت اتفاق میفته، وقتی پشتت به خدا گرمه و دلت قرصه تو به بیراهه نرفتی…
انوقت خیرش رو هم بهت نشون میده…
از کار بیکار میشی، برات مشتری نمیاد، یه روزهایی انگار خیر وبرکتی در کار نیست برات، ولی ناامید نمیشی، ناصبوری نمی کنی، ناشکری نمی کنی، به یادخودت میاری که قبلا هم از این شرایط ها داشتی وازش عبور کردی، حتما خیری برات در راهه، انوقت نه خیلی دور ونه خیلی دیر، خیر وخوشی وحکمتش رو هم می بینی وحس می کنی…
اصلا یه چیزی بگم ختم کلام، فقط خودتی وخودش، باقی همه نمایشه، فیلمه، تصویره، حبابه،
آینه است……..
خودش رو به تو نشون میده وتو خودت رو بهش نشون میدی….و اونچه که میبینی وحس میکنی ودرک میکنی، میشه اونچیزی که در پیرامونت داره اتفاق میفته….
حالا دیگه خودت باید انتخاب کنی که اون تصویر اون فیلم اون نمایش، اون حباب، اون آینه چی رو بهت نشون بده….
مثلا مریض میشی، داری درد میکشی، خودت رو می بینی که در رنج وسختی هستی، خب چی می بینی؟ چی باعث شده این شکلی بشی؟؟؟
منه مینا خودم رو می بینم که به چیزی فکر کرده که نباید، به چیزی نگاه کرده که نباید، به چیزی گوش کرده که نباید، وچیزی رو احساس کرده که نباید!!!!
حالا جسمش، روحش، داره از طریق بیماری داره به مینا میگه که حواست باشه به کانون توجهات، تو توجهاتت رفته به سمت غیر خودت وغیر خدا…
وهرچیزی که نازیباست واین تو رو بیمار کرده…
شاید باورتون نشه من از وقتی که دارم روی خودم کار می کنم قشنگ بدنم رو درک کردم، پیش اومده چه خودم حرفی زدم که حقیقت نداشته حالا مثل یه خالی بستم یه جا گفتم اینکه دروغ نیست، یا به حرف کسایی یا شخصی گوش دادم که داشته دروغ میگفته یا غیبت میکرده یا قضاوت وگله و شکایت میکرده، بعد همون روز همون شب ، گوش دردی گرفتم که نگو ونپرس!!!!!!
چون امروز دیگه میدونم تمام جسم وجان من هم مثل روح من، مثل تمام هستی، هوشمند هست و داره اگاهانه زندگی میکنه، یعنی این جسم من خیلی خیلی هوشمندانه به واکنش های احساسی وگفتاری ورفتاری من داره پاسخ میده…
حالا دیگه فکر کنید اون ایمان وتقوا و پاکی و مراقبت از خودی که من میگم، یعنی چی؟!
منکه هیچ ادعایی ندارم به اینکه دارم به این اگاهیهایی که کسب کردم عمل می کنم، چون اگر 5 درصد فقط 5 درصد بهشون می تونستم عمل کنم الان پادشاه تاج وتخت خودم بودم…
اعتراف میکنم که دوری از باورها وعادات گذشته سخته، و شیطان هر لحظه دل فریبانه در کمین، که ادم رو با وسوسه هاش دور کنه از پرداختن به خودش وخداش….
خاصیت دنیای فریبنده خب همینه، تا تو خلوت خودت توتنهایی هستی عارف و فرزانه و پاک ومطهری، ومیگی فقط خدااااااا….
پا میذاری تو جمع خانواده و دوستان و جامعه، یا یه تضادی پیش میاد توی خانواده یا جامعه، یه سیل عظیمی از افکار واحساسات و گفتار و عملکرد میاد این وسط ، یه جایی چشم باز میکنی می بینی با اینکه خیلی سعی کردی تمرکزت روی خودت باشی، ولی وارد دنیای بدون اگاهی وسرد و گمراه کننده ای شدی که خودت سالها درش گیر کرده بودی قبلا ودردشم کشیده بودی…
این روزها همش از خدا میخوام شرایط زندگیم رو طوری بچینه که به لطف خودش، بتونم جایی زندگی کنم یا طوری زندگی کنم که نیاز زیادی نباشه که بین مردم باشم….
مثل شما استاد قشنگم ومریم مهربانم، که خداوند هدایتتون کرد به شرایط وموقعییتی که بیشتر تمرکزتون روی خودتون هست وبیشتر تنها هستید و شکر خدا جفتتون هم اگاهانه فقط در مورد قوانین حاکم بر جهان صحبت می کنید ومرکز توجهتون روی اصل زندگی متمرکز هست واز حاشیه ها شکرخدا خیلی دورید…
شما خواستید وجهان به خواسته ی شما پاسخ گفت، منم شکرخدا 50 درصد راهو به لطفش اومدم که از نظر ازادی مالی و زمانی بتونم بیشتر رو خودم کار کنم ان شالله باقیشم درست میشه…
استاد جانم درک همین اصل وقوانین که شما بهمون آموزش دادید، چقدر باعث شد دیدمون نسبت به همه چیز توی زندگی تغییرکنه….
یکی از برزگترین برکات این مسیر، اینه که تضادهای بزرگی رو ببینی در وسعت بلایای طبیعی یا اون پندمیک سخت یا حالا اقتصادی و….
ولی بگی من تحت مراقبت ومحافظت خداوند هستم!!!
تر وخشک که باهم نمی سوزنند، بدون شک برای منکه متوکلم حتما خیربزرگی در راهه….
همینو که میگی، یه دفعه احساسی پیدا میکنی که انگار با اینکه توهمین زمین کنار همین ادمها هستی داری توی جهان وسیاره ی خودت زندگی میکنی که همه چیز توش خوبه به لطف الله…
نمیدونم چطور شاکر خداوند باشم برای اینکه بهم رحم کرد بهم لطف کرد تا از جهالت ونادانی به سمت اگاهی وبینش و درک وشناخت خودش وبه سمت خیر وسعادت پیش برم…
از شما هم بی نهایت سپاسگزارم که پایه واصل واساس همه ی حرفهاتون توحید ویکتاپرستی هست برامون، که بدون شک همه چیز برای یک انسان همینه، توحید ویکتاپرستی.
در پناه خدا باشید عزیزای دلم
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم
وسلام به تک تک دوستانم
روز هفتادو چهارم، روز شمار زندگی من!
استاد جانم به قول شما قسم حضرت عباس خوردن نداره، برا اینکه کسی حرفهای شمارو باور کنه، کسیکه آمادگی داشته باشه برای درک این مطالب که شما توتمام فایلهاتون فریاد میزنید، اونهارو با گوش دل می شنوه وبا قلبش دریافت میکنه ومی پذیره، خودتونم سالهاست که میدونید چیزیهایی که میگید تجربشون کردید ودارید باهاشون زندگی می کنید ونتیجشم قشنگ معلومه تو زندگیتون…
باید انقدر از خودت از فکرت از ذهنت از اصول وعقاید وباورهات خسته وعاجز شده باشی که با تمام وجودت بگی خدایی که خلقم کردی من نه میدونم نه می تونم، توکه بلدی توکه میتونی نشونم بده، بهم یاد بده، دستمو بگیر منو ببر تومسیری که آگاههانه زندگی کنم…
انوقته که مسیر نورانی میشه، مثل روز روشن میشه برات که بابا ای بی خبر از همه جا، ایکه صدای منم منمهات گوش فلک رو کر کرده بود، این توبودی که داشتی خودت رو هر روز بدبختر میکردی، بیمارتر میکردی، فقیرتر میکردی، غمگین تر میکردی…!!
چند روز فقط چند روز سکوت کن، آروم باش، برو توطبیعت، برو قدم بزن، برو با خودت خلوت کن، ببین بیرون از تو کی قدرت اینو داره که آرامشت رو بگیره وقتی تو با جهان در صلحی وبا جهان یکی شدی؟
استاد جانم از وقتی شما با زبانی شیرین وساده و رسا گفتید که ما روحهای مفردی هستیم که تنهای تنها اومدیم وتنها هم میریم از این دنیا،من کلا دیدم به خودم وجهان عوض شد خصوصا وقتی فایلهای ظلم به خود از دیدگاه قرآن رو چندبار گوش کردم، دیگه مطمعن شدم که فقط وفقط خودم هستم که به خودم بد ( ظلم) کردم وگرنه اخه کی می تونسته بهم ظلم کنه؟
کی اصلا قدرتش رو داشته؟ به قول شما حتی اگه یکی بزنه منو بکشه مگه با مردن من نابود میشم؟
من یه روح هستم توی این جسم، اگه بگم پدرو مادرم مقصربودند که خیلی سختی از سر گذروندم!! باید بدونم که از یه تایمی من انقدر بزرگ شده بودم که خودم برای خودم زندگیمو بسازم، اگه بگم اطرافیان و جامعه و …مقصر بدبختی های من بودن اخه چطور امکانش وجود میداشت وقتی من تصمیم گیرنده واجرا کننده تمام تصمیمات زندگیم خودم بودم وهستم، کسی غیر خودم رو مقصر بدونم؟
مامانم همیشه یه حرف قشنگی میزنه میگه نادونی ما آدمها تمومی نداره، تا دم مرگ!!!
واقعا راست میگه، هر بار فکر می کنیم عاقل ودانا شدیم( یکتاپرست وتوحیدی ومتوکل) باز کافیه یه اتفاقی بیفته باز می گیم خانواده، جامعه، اوضاع اقتصادی و….. ریخته بهم جطور ما بهم نریزیم؟ مگه ما تواین جامعه زندگی نمی کنیم؟( همرنگ جماعت شدن) به قول خدا که توکتابش میگه، اگر از روی رحمتمان چیزی به او ببخشیم شاد ومغرور میشود ومی گوید خدا عزیزم کرده واگر از روی حمکت(امتحان) چیزی از او بستانیم غمگین وسرخورده میشود(ناامید) ومی گوید خدا خارم کرده!!!
خلاصه که بعضی وقتها بد مرامی داریم ما آدمها، بعضی وقتها انگاری خود خواسته میخوایم دلیل موفق نشدنهامون(نادانیهامون) رو بندازیم گردن این و اون…
خدا خیرتون بده استاد جان که گفتید تلوزیون و اخبار و…بی خیال بشیم،دو ساله دری از درهای بهشت بروم باز شده، والله من اصلا میخوام از حال کل جهان، به غیر از حال خودم وخدا و رابطمون، بی خبر باشم…
چی غمی دارم وقتی همه چیز با پذیرش صد درصد مسئولیتهای زندگیم شراکتی بین من وخدا از طریق ستاره قطبی انجام میشه، فارغ از اینکه کیا پدرو مادرم هستند وکجای این دنیان، اصلا خانواده وفامیل و کل مردم دنیا، و رئیس جمهور مملکتم و اوضاع اقتصادی کشور چطوریه و قوانین کشور چیه؟
وقتی خدای من هر لحظه جاری وساری هست توی هر چیزیکه روحم حس میکنه چشمهام می بینه، گوشهام میشنوه و جسمم لمسش میکنه وادارکم درکش میکنه…
وقتی خدا همه چیز وهمه کس میشه برام…
چه تو بیابون باشم جه وسط شهر، چه تنها باشم چه توی جمع…
شادی میخوام؟ آرامش میخوام؟ آزادی میخوام؟ روابط عاشقانه میخوام؟ پول ومال واموال میخوام؟ آبرو عزت میخوام؟ اصلا هرچی بخوام بهم عطاء میکنه .. ..
اماااا …
به همون اندازه که توقع ام وچشم امیدم به هرکه غیر خودش هست برداشته وبسته بشه …
امااا به شرط پاکی دل، به شرط صداقت، به شرط توکل برخودش وایمان به قدرتش…
با خدا نه چیزی تموم میشه، نه از بین میره، نه دیر میشه، نه زشت میشه، نه کم میشه …..
همه چیز درون منه، در قلب من واز من، ومن موقعه ای می تونم درونم رو ببینم که فروتن ومتواضع شده باشم در برابر عظمتی که تنها رب جهانیانه اماااااااا در اوج قدرت برای منی که به سمتش دست دوستی دراز کنم اندازه فهم ودرک من کوچیک میشه دستمو میگیره و منو اندازه فهم خودش ودرک عظمت وجلال وشکوه خودش بزرگ میکنه…
اینا موقعه ای اتفاق میفته که قشنگ چک ولگد روزگار و آدمهاشو خوردی دیگه جون نداری افتادی یه گوشه تک وتنها وعاجز و تسلیم..
انوقت میاد با شکوه وجلالش، بهت میگه ما تورا تنها رها نکردیم!!!!!!!
میگه بیا دوتایی انجامش بدیم ، شراکتی، تویه سهم کوچیک که خودم بهت میگم چیه وچقدره و من برای تو سهم بزرگی رو انجام میدم ….
میدونی با گفتن نمیشه که، باید به اون درجه بسی، تا بفهمی، درکش کنی ، حسش کنی…
انشالله حالا که بهمون نعمت عطاء کرده و به راه درست زندگی آورده همیشه وهر لحظه تواین مسیر هدایتمون کنه…آمین