live | پاسخ های کلیدی به چند سوال - صفحه 46 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/09/abasmanesh-23.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-09-24 06:07:032024-09-25 05:45:56live | پاسخ های کلیدی به چند سوالشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به همه دوستان عزیزم
من باید آگاهانه تلاش بکنم زیبای این جهان و آدمهارو ببینم من با دیدن زیبایها هدایت میشوم به زیبایهای بیشتر این قانون جهان هست
من باید اونقدر که برای غذا خوردنم وسواس به خرج میدم باید برای ورودی ها که میشود دیدن شنیدن حرف زدن وفکر کردن هم وسواس به خرج بدهم چون زندگی منو دگرگون میکنه
من هر چه قدر توانای کنترل ذهنو بیشتر داشته باشم بیشتر موفق میشوم
من در هر شرایطی باشم میتوانم با تغییر خودم همه شرایط هارو میتوانم تغییر بدهم
من با توجه به اتفاقات خوبی که افتاده میتوانم بیشتر در احساس خوب بمانم من با تغییر نگاهم به اتفاقات میتوانم به احساس خوب برسم
من فقط به حدفم توجه بکنم و به راهش فکر نکنم چون خداوند قدرت بی نهایت هست میتواند منو به حدفم برساند من باید فقط به خداوند باور داشته باشم و قدرت را به غیر خداوند ندهم
درود استاد عزیزم
درود مریم جانم
درود دوستان عزیزم
تلاش آگاهانه برای دنبال زیبایی ها بودن
واکنشگر نباشیم به اتفاقات
آگاهانه انتخاب کنیم به چی توجه کنیم
غذای ذهن و روحمون رو کنترل کنیم شاید مو توش باشه. واقعا تو غذای روح هم ممکنه مو باشه ها دقت کن
تقوا کنترل ذهنه
کنترل ذهن تو شرایط سخت عین تقواست و نتیجه ها رو بوجود میاره
هرکسی دقیقا تو جایگاهی هست که باید باشه پس حسادت نکن با این دیدگاه
تو هر شرایطی میشه برگشت با کنترل ذهن
حفظ احساس خوب با کنترل ذهن
تو زمانایی که اتفاق خوب میفته بیشتر تمرکز کنیم روش
تنها با تغییر بنیادین باورها میشه به احساس خوب رسید
خداوند همواره داره با قلبمون صحبت میکنه احساس لیاقت من که بالا بره این صدا رو میشنوم
جهان به افکار و باورهای شما پاسخ میده
خدا بخواد ببرتت بالا کسی نمیتونه پایین بیاره
خدایا هزاران مرتبه شکرت که جهان قانونمنده
ممنون استاد و مریم عزیزم
به نام خدای مهربان
خانه تکانی ذهن / گام پنجم / پاسخ های کلیدی به چند سوال
سلام و احترام
مراقب وروردی های ذهنم باشم و واقعا خیلی حواسم جمع تره نسبت به قبل .. اگر کسی منفی بافی کنه سریع محیط رو عوض میکنم.. توی شبکه های اجتماعی هم نیستم .. تی وی و اینا کلا تعطیله
از وقتی اینستا رو پاک کردم اینقدر مغزم ازاد شده ها ،، اینایی که صبح تا شب توی اینستاگرامن واقعا شبیه دیوانه ها شدن .. اینستاگرام واقعا دیونه خونس…
تقوی یعنی کنترل ذهن… کنترل ذهن در لحاظ سخت کار راحتی نیست ولی باید راهی پیدا کرد که ارامش خودمون رو حفظ کنیم و راهش فقط تغیبر بنیادین باورهاست ..تغیبر بنیادین ذهن
یادم باشه به هرچی توجه کنم توی زندگیم گسترش پیدا میکنه پس تا میتونم به نکات مثبت توجه کنم ..
قوانین مهاحرتی نمیتونه جلوی مهاجرت گرقتن من رو بگیره مگر اینکه خودم جلوی خودم رو بگیرم.. نکران این موضوعات بیرونی نباشم ..
همه چیز میتونه تغییر کنه وقتی من و افکارم تغییر کنیم .. همه چیز میتونه بهبود پیدا کنه .. باید همیشه امیداور بود.. و امیدواری با کنترل ذهن و کنترل ورودی ها و تغییر باورها ایجاد میشه .. همیشه باید ادامه بدم و کم نیارم .. همیشه باید جلو تر و جلوتر برم..
خدایا شکرت
سلام
چقدر خوبه که این فایلها دقیقا زمانی به ما میرسه که بیشترین راهنمایی رو در همون مورد میخوایم
خدایا شکرت
امروز من واقعا باید یاد میگرفتم یا نه بهتر بگم باید بهم یاداوری میشد چون من شاگرد دوره ی بی نظیر دوازده قدم هستم و استاد با قلبشون به ما درس میدن و اینو یاد گرفتم که تمرین و استمرار و یاداوری باعث میشه خبره بشیم
امروز باید میشندیم آیا شرایط نادلخواه در زندگی رو میشه تغییر داد ؟
و جواب این که بله
با به وجود آوردن باورهای درست با اعراض از ناخواسته ها با تمرکز بر نکات مثبت و دیدن نعمات بیشمار
من امروز خیلی به این جملات نیاز داشتم
خدایا شکرت
خانم شایسته عزیز از صمیم قلبم قدردان شما هستم شما یکی از دستان عالی خداوند هستید
استاد خیلی سپاسگزارم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلامی عاشقانه از صمیم قلبم خدمت الگوی تمام عیار زندگی ام استاد سیدحسین عباس منش و سلامی صادقانه و خالصانه خدمت استاد دوست داشتنی ام بانو شایسته عزیز و تمامی هم فرکانسی های عزیزم
پروژه خانه تکانی ذهن | گام به گام (گام پنجم)
خدایا هزاران بار شکرگزارتم که سرعت نوشتن کامنت هایم بهتر و با کیفیت تر شده خدایا از صمیم قلبم سپاسگزارتم
میخوام مثال هایی از شخص خودم بزنم در مورد تقوا (کنترل ذهن) که در چه شرایط هایی تونستم کنترل ذهن داشته باشم و نتیجه اش برام چی بود
مثال اول
یادم میاد مازندران شهرستان آمل بودم توی یک رستوران فسفودی کار میکردم توی ظرفشور خانه بودم و بسیار بسیار همکارای عالی داشتم ، یه روزی از روزها که کار میکردم یه مقداری ظرف شسته و خشک کرده باید تحویل بالابر میدادم که بره طبقه بالا برای مشتری ها یکی از همکاران به من گفت چیکار کنم و من خیلی حواسم بهش نبود درست گوش ندادم و چون تازه هم شروع به کار کرده بودم خیلی با محیط آشنا نبودم ظرف های شسته و خشک کرده رو به جای اینکه بدم به بالابر ببره طبقه بالا دادم به بچه های میز سرخ کن برگشتم سمت ظرفشور خانه همکارم گفت ظرف هارو بردی منم گفتم آره دادم به بچههای میز سرخ کن بعد همکارم دید من اشتباه کردم نتونست خودشو کنترل کنه جلوی بقیه همکاران شروع کرد به تهدید کردن من و من هیچی نگفتم فقط تا میتونستم ذهنم رو کنترل میکردم و بارها و بارها به خودم و تو مغزم تکرار میکردم تنها با یاد خدا قلب ها آرامش میگیرد همین جمله رو هی تکرار میکردم تو ذهنم و ذهنم رو به شدت کنترل میکردم که واکنش نشون ندم دیدم که احساسم بهتر شد آرام تر شدم بهتر شدم و همه چی به نفع من شد و همه چی برعکس شد یه خانمی مدیر ظرفشور خانه بود خیلی خانم مهربان و صبوری بود ، بعد بهم گفت دیدم که خیلی خوب خودت رو کنترل کردی…
مثال دوم
یادم میاد استان گیلان شهرستان لاهیجان یه سوئیت اجاره کرده بودم فکر کنم برج 4 سال 1403 همین امسال بود روزش رو یادم نیست خلاصه تقریباً بین ساعت 2 الی 3 شب بود دیدم صاحب خانه در میزنه و هی در میزنه و صدا میزنه آقا ابوالفضل آقا ابوالفضل آقا ابوالفضل رفتم در باز کردم دیدم وای چنان بارانی گرفته که سیل اومده تو خونه ، سوئیت من رو آب گرفته و حالا من باید هی با کاسه و لگن آب جمع کنم بریزم دور همون موقع گفتم خیره ، خیره ، خیره و احساسم رو خووووب نگه داشتم و کلی فایل های استاد رو گوش کردم و به خودم گفتم 100٪ خیره و صبحش پدر و مادر آقا فرشید که صاحب خانه من بود اومدن سوئیت رو کمکم کردن و تمیزش کردن مادر آقا فرشید بیشتر کارها و تمیزکاری هارو خودش انجام داد برام
مثال سوم
پدر من قبلاً نظامی بوده جبهه رفته و خلاصه از این بحث ها تقریبا دو سه هفته پیش شهرستان خودمون که کازرون میشه از پادگان نظامی براش یه نامه گرفتم برای درست شدن یه سری از کارای جبهه اش ، خودش هم شیراز بود باید براش با اتوبوس می فرستادم ، خلاصه من نامه رو گرفتم سوار موتور شدم رفتم ترمینال رسیدم ترمینال که نامه رو بدم اتوبوس ببره یهو دیدم نامه نیست ، همون لحظه دررررررجا گفتم خیره گفتم این اتفاق برای من خیره حتما یه خیریتی برای من داره ابوالفضل این اتفاق خیره ، خدا شاهده به وضوح دیدم که نجواهای ذهنی ام کلا خفه شدن اصلا احساس نمیکردم که نجوایی در ذهنم باشه و مدام به خودم میگفتم خیره حتماً خیره این اتفاق ، خلاصه سوار موتور شدم و از همون مسیری که اومدم برگشتم یعنی خلاف رفتم تو راه که میرفتم با خودم تکرار میکردم این اتفاق خیره من توکلم به خداست و رفتم رفتم و هی رفتم ولی پیداش نکردم ولی امید تو قلبم بود یه جا از مسیر به خدا گفتم من تسلیمم من تسلیمت هستم تو بگو چیکار کنم؟ کجا برم؟
خلاصه مسیری که با موتور رفته بودم ترمینال شفاف تر بهش هدایت شدم و یه جا از مسیر نامه رو پیداش کردم.
از زمانی که فهمیدم نامه رو گم کردم فقط کنترل ذهن داشتم و تسلیم خداوند شدم و به مسیر های صحیح هدایت شدم و نامه رو پیدا کردم
مثال چهارم
یادم میاد زمانی که تو رستوران فسفودی کار میکردم از ظرفشور خانه ارتقاء پیدا کردم رفتم روی میز پیتزا ، پیتزا محصول اصلی اون رستوران بود کارشون خیلی حساس و سرعتی بود ، سرعت که میگم خدایی سررررررعتی بودا یه خانمی مدیر میز پیتزا بود خودش خیلی کار میکرد ماشاءالله به منم میگفت ابوالفضل وقتی داری کار میکنی پیتزا میزنی باید احساس کنی که داری منفجر میشی بااااااااید تمام وجودت رو بزاری که سرعتی پیتزا تحویل فر داده بشه پخته بشه و تحویل مشتری داده بشه خلاصه بچه های میز پیتزا خیلی سرعتی کار میکردن و استرسی کار میکردن و بااااااااید زود زود یاد میگرفتی من توی یاد گرفتن باید خیلی تکرار میکردم تا به خورد ذهنم بره توی همین حین یاد گرفتن بود که خانم فلانی که مدیر میز پیتزا بود به من یه حرف نادرستی زد که نمیخوام بگمش که اون جمله چی بود فقط همین رو بگم که به این عنوان بود که مثلاً ابوالفضل تو دور یاد میگیری
مطمئنا هرکسی باشه ناراحت میشه یا خیلی خیلی بهم میریزه و حالا خود خوری و خود سرزنشی میکنه خودش رو
من همون لحظه دقیقا همون لحظه تو ذهنم گفتم خدایا به عزت جلالت قسم بخشیدمش و همون لحظه نجواهای ذهنم خاموش شد ، حالم بهتر شد ذهنم آروم تر شد و بعدش دیدم خانم مدیر حرفش رو عوض کرد و رفتارش بهتر شد
خیلی مثال های دیگه دارم در مورد تقوا (کنترل ذهن)
اینم بگم که خیلی جاها هم نتونستم ذهنم رو کنترل کنم و نتیجه عذابش هم دیدم
به نام الله مهربان
سلام و درود ب اساتید عزیزم
نمیدونم چند روزه کامنت میذارم میگه تکراری هست
نمیدونم کامنتهام منتشر میشه یا ن
ولی کلی حالم عالیه
کلی اتفاقهای خوب داشتم و توی کامنتهام نوشتم امیدوارم ارسال بشه
مریم بانوی سپاسگزارم از شما این آگاهی ها فوق العاده هستن
تمامشون رو دانلود میکنم و مجدد گوش میدم
در پناه الله مهربان باشید.
به نام خدای هدایتگر…
سلام به جمع خانواده صمیمی عباس منش
خداروشاکرم برای بودن در پروژه گام به گام خانه تکانی ذهن…
به عطه خداوند من 3 سالی هست در روند یادگیری قانون هستم و این سه سال ادامه دار بوده و این تغییر و فرکانسی رو هر روز بهتر میشم،همون روتینی که در لایوهای قبلی گفته سد و با هر بار گوش دادن نوشتن و تفکر کردن یه گام به جلو میرم و یه زنگار برداشته میشه
باورهام آنقدر کهنه و قدیمی و سخت هستن که باید هر روز تمرکزی تر از دیروز باشم…هر روز به لطف خداوند متعهد تر میشم برای بیرون آوردن آشغال های قدیمی و زمین گذاشتن کوله بار سنگین گذشته که سال هاست دارمحملش میکنم و این زمین گذاشتن هم فقط با روتین و تکرار هر روزه که واقعاااااجهاد اکبر میخواد و من هر روز به خودم میگم من توانایی زیادی دارمو از پسش بر میام…
امروز موجی از اتفاقات الهی برام افتاد،شاید بهتره بگم چند روزه،سلید بهتر بگم هر روز…
امروز من آزمون عملی داشتم توی فنی حرفه ای…اول صبح و از چند روز قبل با خداوند مکالمه داشتم…خدایا یه آزمون راحت…آزمون گیرنده مهربان و راحت گیر…دوختهای راحت که مث آب خوردن باشه برام…دو تا فرشته برام بفرست..کارهام راحت پیش بره…
شاید بهتره برم بازم قبل تر…من با یه تصمیم که اونم نشانه بود…بازم قبل تر…هی یادم میاد… یه هدایت که گفت اگهی آموزش بذار دیوار…گذاشتم،با اینکه ترس داشتم و نجواها بود…گوش دادم و گفتم خدایا تو هدایتم کن…یه پیام آومد که من میخوام یه اموزشگاه بزنم شما مایلید مربی من بشید…من حالا مدارکم مال 10 سال پیش بود،نیاز به تمدید داشتن و مدرک مربی گری هم نداشتم…گفتم بله با کمال میل
خوب کارهای که باید انجام میشد،تمدید کارتها و شرکت در کلاسها که هزینه هم دارن…منم انقدری نداشتم که هزینه کنم…ولی کلاس اولی رو شرکت کردم،نصف شهریه رو دادم و بقیه موند سر ماه…گفتم خدایا اگر خیره و برام خوبه خودت جورش کن…تازه ترس تمدید کارتها هم بود،چون الان توی استان هستم،10 سال پیش مدارکم رو توی شهرستان گذروندم،گفتم خوب حالا کی میره شهرستان،اونم 4 تا مدرک که باید تمدید بشه و پروسه خودش رو داره…رفتم گفتم آقا من میخوام از کلاس پداگوژ ی انصراف بدم و نمیام،مربی گفت چرا؟گفتم فک کنم تمدید مدارک پروسه سختی داره،ایشون گفتن تو حالا نپرسیدی میگی سخته،فردا برو مرکز اگر سخت بود و درتوانت نبود منپولت رو میدم دیگه نیا…فرداش پرسیدم،گفت اصلن آزمون کتبی نداری،عملی هم راحته،همین جا توی مرکز انجام میشه…مسؤل آزمون گفت آب خوردنه برای شما که در حال کاری و مشتری خودتو داری نگران نباش و هفته دیگه بیا آزمونت رو بده…
خوب امروز روز آزمون بود…مکامله من و خدا…
خدایا یه آزمون گیرنده مهربان،خوش اخلاق،امروز روز منه،من در بهترین زمان و مکان هستم،خداوند همراه منه،پارتی منه،پشت سر و پیش روی منه،آزمونی هلو و راحت…توی مسیر با قلب مالامال از شوق و سپاسگزاری به مرکز رسیدم…
آزمون گیرنده اولی که باهاش هماهنگ کرده بودم به دومی گفت ببین خانم ایشون چهار تا مدرک برای تمدید دارن،اولی که اوکی هست،چون برام الگو آماده آورده (اینو بگم روز اول برای تمدید به ایشون گفتم من مشتری شخصی دوزی دارم و اینا…گفتن الگو میکشی،گفتم اره،میخوای برات بیارم،گفت اگر زحمتی نیست بیار)اینا برای درس الکو سازیش،دیگه نمره اونو رد کن،این اولی به لطف خدا
گفتن برو محل آزمون تا خانم فلانی بیاد آزمونت رو بگیره…منمنتظر ایشون شدم،داشتن با همکارنشون در مورد اتفاق دیشب که جشن عقد دخترشون بود حرف میزدن،اخر مکالمه اسم شهرمنو آورد و بعد آمد برای آزمون…توی مسیر گفتم خانم شما اهل این شهر هستید گفتن اره،گفتم منم اهل اونجام،گفت اون اقایی که خیابان شکریه گل فروشی داره کی شما میشه،گفتم داداشم…دیگه خودش بیوگرافی خانوده منو و گفت و آشنا در آومد…گفت من دو روز پیش برای تزئین نات اتاق و سفره و عقد و گلآرایی پیش داداشت رفتیم
برای آزمون گفت خوب دیگه همشهری منی هر مدلی دوس داری بدوز…وااااای خدای من...من حالا به قول دخترم پروانه تو دلم پرپر میزد از ذوق…اولی در عرض نیم ساعت دوخته شد...دید که مسلط به کارم گفت،مدل دومی پارچه بدم شلوار برای دخترم میدوزی…گفتم بله با کمال میل…پارچه از ایشون شد،پارچه من دست نزده موند….
گفتم خانم فلانی من میخوام کارتهای مربیگری بگیرم،کلاس پداگوژی اموزشگاه فلانی رفتم.گفت چرا رفتی می ومدی اینجا با هزینه خیلی کم میگذروندی،گفت کلاس آی سی دی ال رفتی،گفتم نه هنوز…گفت دیگه اونو نرو،بیا اینجا خودم کارهشو برات انجام میدم،نگرانش نباش،کلاس بعدی تقریبا رایگان شد…در اینحین یه مراجعه کننده آومد گفت من الان از ازمون پداگوژی میام با فلانی کار دارم…گفتم من کلای پداگوژی آموزشگاه رفتم هزینه دادم،گفت اره من چون هزینه کلاس نداشتم،گفتم اوضاع به نفع من عوض میشه و خدا کمک کرد اومدم مرکز رایگان شرکت کردم،اینم یه پیام دیگه از کسی که قانون رو نمی دونه،ولی من پیام خداوند رو دریافت کردم…خدا شاهده خودش گفت نمونه سوالاتت رو برای این خانم هم بفرست ایشونم هم آزمون دارن…خانم آزمون گر که همشهریم در آومد،برگاش ریخته بود،گفت خانم اسفندیاری چیکار کردی در راه خدا برات همه چی جور میشه،این تا اینجا
آخرای ازمون سومی بودم،دوتا خانم اومدن با مربی آزمون گر دوست بودن،مربی مرکز بود،بعد از گپ و گفت،گفتم شما ازمون گر هستید؟گفت اره..گفتم چی….گفت آی سی دی ال…باورتون میشه
گفتم خانم دیدی خدا میذاره سر راهم
مربی گفت،خوب خانم فلانی ایشون همشهری منن،ازمون میخواد بده،سوالات رو براش بفرست،آزمون عملی هم بگیرررر….وای خدای من…منتپش قلب گرفتم از این همه دقت خداوند
اون مکالمه همه شون دقیق اجرا شد…کارها مثل آب خوردن پیش رفت…خدای من کلاس دومی که هزینه برام سخت بود و تایم حضور در کلاس هم…برام حل شد
اینه که استاد میگه در مسیر درست باشی کارها باید راحت انجام بشه و در عین حال احساست هم خوبه،تقلایی نداری،روی دوش خداوندی و تو پادشاهی میکنی و اینه که من امروز شوق داشتم و به خودم میگفتم دیدی خانم اسفندیاری جان،دیدی قانون چقدر دقیق و درسته…تو باید در مسیر باشی،رها و خوشحال…خودش انجام میشه
بعد کارت چهارمی هم گفتن هفته دیگه بیا،اینجا فقط برش بزن و برو،فقط همین
کار به این راحتی میشه آخه
بعد نجواها اول کار چی گفت و با آگاهی لایو این جلسه..توحید توکل و بودن در احساس خوب و در مسیر درست بودن،تغییر زاویه دید
اون تمرینها،دوختها،کار کردن های اول،که پولی درش نبود،ولی برای من تکرار بود،تجربه بود،الان به کارم اومده،در عرض 3 سال انقدر رشد کردم که میتونم آموزش بدم،مربی بشم
آزمون گر خودش گفت احسنت در عرض نیم ساعت یه بلوز دوختی،خودش کیف کرد
من این مهارت رو نداشتم،با شروع قانون آرام آرام منم رشد کردم،کار کردم،دوختم،اوایل کارم هر کس رو میدیدم میگفتم برات لباس بدوزم؟و جالبه همه قبول میکردن،بعد من ترس…ولی میدوختم…همین جوری در این سه سال دوختم،هی به چالش کشیدم،دوره خریدم،دوختم،دیدم…جالبه پول دوره هامم میرسید...دوستم با کمال میل میداد،میگفت تو یاد بگیر من پولشو میدم…ایشون هم به اندازه من مشتاق بود
اینه خداوند همه چیز میشود همه کس را…
برای من شد،دستانش شد برای شروع کار با هیچ سرمایه اولیه،هیچی ینی هیچی،حتی یه هزاری،محل کار اونم در بهترین نقطه شهر،کارت بانکی و شارژش به نام خودم،محل فروش،تمام وسایل کار،از سیر تا پیازز،بدون دادن یه هزاری،محل کار رایگان،آب و برق و گاز و کرایه جا رایگان با مدیریت خودم،تازه ازم تشکر میکرد که دارم میام…خوب اینا چیه اگر لطف خداوند نیست
من تا صد سال آینده درخواب هم نمیتونستم این شرایط رو ببینم
تازه هزینه تمام کلاسها،دروه ها،سفرها،همه هزینه های محل کار،با ایشون هست،من فقط میرم اونجا
مشتری ها آومد،بدون هیچ سرمایه،شناخت،دستاوردی،رزومه ایی،همه چی این سه سال به نفع من رقم خورده
روز قبل همین ماجرا هم،ولی هدیه های خفن با انتخاب خودم دریافت کردم،وقتی فکر کردم دیدم همه نیازهای اولیه من،خوراک،پوشاک،مسکن، محل کار و…همه برام رسیده،حداقل سال 1403 من هیچ هزینه ای،هیچ هزینه ای برای لباس،کفش،روسری،لباس تو خونه ندادم،همه برام به صورت هدیه آومده،در بهترین کیفیت...میدونی اینا چقدر هزینه های جاری منو کم کرده…بعد من هی یادم میره…اشکالی نداره…ولی این تکرار و یاد آوری مهمه
اومدم اینجا برای ثبت رویدادهای زندگیم که هر روز هم داره بهتر میشه بنویسم،یادآوری کنم چون ذهنم همیشه در حال نجواست و من باید همیشه در حال تکرار و یادآوری باشم،این وظیفه منه
هر روز که میگذره،با تمرکز خودم،با جدیت و پشتکارم،تغییر مدارم رو میبینم و خداروشکر میکنم برای این تعهد و پشتکار که لطف خداونده
اینا رو گفتم و نوشتم اول برای یاد آوری به خودم،ثبت وقایع،چون هر بار بهتر میشه که بدونم این روند چه طوری پیش رفته.دادن ایمان و امید به دوستانم،تمرکز رو نعمتهایی که جاریه
درسته در آمدم کمه،ولی اینم سه سال پیش نداشتم،این مهارت رو نداشتم، این ایمان رو نداشتم،این آزادی تایم برای خودم و کار کردن روی خودم رو نداشتم،این احساس لیاقت و ارزشمندی رو نداشتم،اینا سرمایه های منن،درستع درآمدم کمه،ولی هر روز داره بهتر میشه...من در مسیر درستم و این کافیه،خداروشکررر
من به خودم و دستاوردهام افتخار میکنم
من لایق عشق آرامش شادی و احترام هستم
من همینجوری که هستم کافیم
من بی قید و شرط لایق و ارزشمندم
من خودم رو به خاطر خطاو اشتباهاتم میبخشم
من انرژهای مثبت،اتفاقات و رویدادهای مثبت رو جذب میکنم
من امکانات و شرایط کافی برای رشد و پیشرفت رو دارم
خداوند حامی و همراه منه…
خانم شایسته عزیز ازتون سپاسگزارم
به نام خداوند بخشنده و مهربان.
سلام استاد و مریم مهربان. بازهم فایل عالی دیگر.
پاسخ سوال1،قانون بدون تغییر خداوند:به هر چیز تمرکز کنیم از آن بیشتر و بیشتر جذب میکنیم.,اگر دنبال زیبایی باشیم زیبایی های بیشتری پیدا میکنیم.جهان هستی و خدای یکتا به فرکانس های ما پاسخ میدهد هر فرکانسی بفرستیم از جنس همان فرکانس را دریافت میکنیم.
پاسخ2,تقوا یعنی کنترل ذهن که توانایی خیلی مهمی است و با تمرین کردن زیاد میتوان آن را بدست آورد.آدم زمانی که حالش بده و در شرایط سخت قرار داره بتونه ذهنش را کنترل کنه پاداش ها بینهایت هست.
3،در هر شرایطی میتوانیم زندگی خود را تغییر دهیم و بهبود دهیم شرایط را فقط باید ذهن خود را کنترل کنیم و به احساس خوب برسیم.
4,در زمانهایی که اتفاقات خوشایند می افتد بیشتر تمرکز کنیم روی آنها و آنها را هی یاداوری کنیم به خودمون.در اتفاقات بد با تغییر زاویه دید میتوانیم به احساس خوب برسیم با کار کردن بنیادین روی باورهای درست و تغییر باورهای نادرست مثلا با تغییر دیدگاه به مرگ میتوانیم به احساس خوب برسیم.
سوال 5,خداوند در هر لحظه چه خواب و چه بیداری بر قلب ما وحی میکند مهمترین راه دریافت الهامات اینکه خودمون را لایق دریافت وحی الهی بدانیم
6,به قوانینی که دولتها میگذارند توجه نکنیم.اگر میخواهیم به اینها توجه کنیم کلا باید هدف خود را از یاد ببریم هزارجور مانع ممکنه باشه در راه رسیدن به هدف ولی ایمان داشته باشیم قدرتی که این جهان را خلق کرده به باور و افکار ما پاسخ میدهد. هرچیزی در زمان درست خودش اگر باورهای درست داشته باشیم اتفاق می افتد.قدرت دست خداست و بس.کیست که خدا بخواهد بنده ای را بالا ببرد و او بتواند مانع شود و کیست که خدا بخواهد بنده ای را پایین ببرد و او بتواند بالا ببرد. زمانی که ایمان داشته باشیم توکل کنیم توحیدی باشیم هیچ چیز جلو دار ما نیست باایمان به خداوند همه چیز ممکن است.
7,هرکسی در هرجایگاهی هست طبق قانون خدا کاملا عادلانه هست با درم و عمل به این موضوع در زندگی میتوانیم آرام باشیم.
8,پاسخ همان سوال چهار هست.
9,از اینکه هر روز روی خودمون کار میکنیم هر روز احساس بهتری داریم تکامل خود را طی میکنیم نشانه فرکانسی احساسمون هست احساس خوب اول از همه روی جسم ما تاثیر میگذارد خواب ارام سلامتی بیشتر و….
پاسخ 10,ضبط کردن باورهای مناسب گوش کردن انها .باز کردن باورهای توحیدی برای خودم.
مریم جانم در پایان این کامنت کمال تشکر را دارم ازت برای شروع این دوره.از خدای خودم سپاسگزارم که همزمانیهای مناسب را بوجود اورد تا من هم در این دوره کار کنم سوال پنج و شش دوتا سوال بسیار بسیار کلیدی بودند که من در این لحظه واقعا نیاز داشتم و پاسخ های خود را دریافت کردم خدایا شکرت.
من با کار کردن روی خودم می بینم واکنش جهان را به خودم
مثلا جنس آدمها نسبت به من تغییر کرده
یا اینکه در جمعی هستم و صد در صد به بهانههای مختلف اون جمع جمعی ساکت و آرام هستند
و افرادی که صد در صد همیشه ی خدا در اون جمع بودند الان در اون جمع نیستند
من تازه فهمیدم و خداوند بهم گفت
یا پیجم به سرعت دارد رشد می کنه
اینترنت سرعتش زیاد شده
قبض تلفن همراهم را همسرم ناخودآگاه پرداخت می کنه
خودش برنامه می ریزه روی گوشیم
.
نسبت به قبل واکنش و کنترل ذهنم نسبت به اتفاقات زندگیم بهتر شده
اینها را خوب حسش می کنم
خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم
به نام خدای فراوانیها
تو جهان همه چی هست ولی ما به هرچی توجه کنیم از جنس همون بیشتر و بیشتر وارد زندگیمون میشه.ما باید آگاهانه تلاش کنیم توجه و تمرکز بذاریم روی زیبایی ها و نعمت ها. باید حواسمون باشه که داریم چه غذایی به روحمون میدیم.
تقوا یعنی کنترل ذهن تقوا یعنی ایمان به غیب
ایمان به غیب یعنی اگه اون چیزی رو که میخوای به صورت فیزیکی لمسش نکردی اول بیای تو بعد متافیزیکی،توی ذهنت بسازیش و با احساس خوب باور داشته باشی که در زمان مناسب در مکان مناسب به اندازه ای که تکامل طی کردی و ظرف وجودیت آماده شد وارد زندگیت میشه فارغ از اینکه جهان به چه سمتی میخواد ح کت کنه فارغ از اینکه از دید بقیه شدنی هست یا نه فارغ از اینکه قبلا چه خطاها و اشتباهاتی داشتی فارغ از اینکه بقیه چی میخوان.
هرکس هرجا هست الان جای درستش همونجاست و قوانین خداوند و عدالت خداوند مو لای درزش نمیره.
توی هر شرایطی میشه برگشت اگه بتونیم ذهنمون رو کنترل کنیم،خداوند قدرت خلق زندگی هرکدوممون به خودمون داده اگه بتونیم قدرتش باور کنیم دستمون بذاریم تو دستش و تسلیم قدرتش باشیم مارو از فرش به عرش میبره .
چگونه به احساس خوب پایدار برسیم؟
چگونه در شرایط به ظاهر سخت احساسمون رو خوب نگه داریم؟
به قول استاد اگه به اهمیت این موضوع واقف بشیم کار راحت تره اگه بدونیم این چقدر موضوع مهمیه این اصله این همه چیه.
با تغییر بنیادین باورها
با تغییر زاویه نگاهمون به شرایط و اتفاقات
این تغییر زاویه نگاه به رویدادها موضوعیه که ساعتها و ساعتها میشه دربارش صحبت کرد
مثلا بازم به قول استاد رویدادها به خودی خود هیچ ماهیتی ندارند برچسبی که ما به آن رویداد میزنیم تعیین میکند که خوب است یا بد
یا میشه به آیه 216 سوره بقره اشاره کرد.
کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ ۗ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ.
حکم جهاد بر شما مقرّر گردید و حال آنکه بر شما ناگوار و مکروه است، لکن چه بسیار شود که چیزی را مکروه شمارید ولی به حقیقت خیر و صلاح شما در آن بوده، و چه بسیار شود چیزی را دوست دارید و در واقع شرّ و فساد شما در آن است، و خدا (به مصالح امور) داناست و شما نادانید.
یا اینکه همیشه بگیم الخیر فی ما وقع یا هرآنچه مرا نکشد قویترم خواهد کرد البته اینا به همین سادگی نیست و تمرین زیاد میخواد
خداوند همیشه توی قلب ما هست و داره با نا صحبت میکنه در هر لحظه شرطش اینه ما خودمون رو لایق دریافت الهامات بدونیم.
هیچ چیز نمیتونه جلوی شخصی که باورهای مناسب داره و توحیدی عمل میکنه رو بگیره ازجمله قوانین دولت ها.
تمام اتفاقات زندگی ما بواسطه افکار و باورهای خودمون رقم میخوره و این انرژی که جهان روخلق کرده فقط و فقط پاسخیه به افکار خودمون.
و من الله توفیق…