live | ذهنیت خالق یا ذهنیت واکنش دهنده

سرفصل آگاهی های این فایل شامل:

  • اگر مثل اکثریت جامعه فکر کنی و کانون توجه شما مثل آنها عمل کند، همان شرایطی را تجربه می کنی که اکثریت تجربه می کنند؛
  • به جای واکنش به اتفاقات نادلخواه، کانون توجه خود را معطوف به آنچه کن که می خواهی؛
  • منطق هایی برای “روی برگرداندن” از ناخواسته ها؛
  • من باید جریان زندگی ام را با کانون توجه ام بسازم نه اینکه با موجی پیش بروم که حاصل باورهای محدود کننده اکثریت جامعه است؛
  • ذهنیت خالق یعنی: مراقبت از کانون توجه؛
  • اکثریت جامعه، از صلح درونی با خود خارج شده اند؛
  • هر وقت خواستی از آدمها ایراد بگیری، از خودت بپرس: “آیا تاکنون اشتباه کرده ام؟”، اگر جواب منفی بود، آنوقت به خودت حق قضاوت بده؛
  • کنترل ذهن یعنی: واکنش نشان ندادن به اتفاقات نادلخواه؛
  • وقتی از اتفاقات نادلخواه اعراض کنی و به آنچه می خواهی توجه کنی، از بدنه جامعه جدا می شوی؛
  • خداوند در لحظه، به نیازها پاسخ می دهد؛
  • به اندازه ای که ساز و کار جهان را درک می کنی و به آن درک عمل می کنی، با خداوند هماهنگ می شوی؛

برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1037 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ندا گلی» در این صفحه: 4
  1. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1848 روز

    سلام بر همه عزیزان

    گام هشتم خانه تکانی ذهن

    خدایا شکرت که تا این قسمت منو همراهی کردی و در مدار شنیدن این آگاهی ها هستم

    این فایل و تقریبا یکی دو ماه پیش مجدد گوش دادم و اون موقع کامنت گذاشتم و گفتم در بهترین زمین و بهترین موقع هدایت شدم سمتش اما الان میگم بهترین زمان برای گوش دادن این فایل فقط همین موقع بود و کاملا موقیعت مناسب هنوز گوش نکرده گفتم چقدررر بموقع

    دقیقا امروز سر ناهار مادرم راجع به اتفاقاتی که در حال رخ دادن تو یه کشور دیگه بود داشت حرف میزد و گفت میدونی اون علامت مشکی که تلوزیون زده چیه؟ گفتم نه نمیخوامم بدونم زیر لب یسری چیزها گفت اما من سرم و انداختم پایین غذامو خوردم و تو ذهنم داشتم با خودم حرف میزدم یعنی یجورایی اعراض میکردم

    من باید زندگیمو بسازم و اجازه ندم جریانی منو با خودش همراه کنه چون من جریان زندگیمو خلق میکنم

    هربار که این فایل و گوش دادم بازم دقیقه ای ثانیه ای جمله ای انگار بار اولشه خدایا چیجوری ممکنه الان این جریان و جریانی اجازه نده تو رو با خودش همراهی کنه رو همون دو ماه پیش من نشنیدم اصلا

    بپذیر که هم خودت ممکنه اشتباه کنی هم دیگران و بخاطر این خودت و بقیه رو سرزنش نکن

    واقعا چند ماهی هست دارم روی این موضوع کار میکنم چون قبلا هم گفتم هم این فایل هم همزمان فایل خودمان را هم قضاوت نکنیم چه برسه دیگران و گوش داده بودم و چون موضوع و صحبتهای استاد تو هر دو فایل دقیقا عین هم هست من این موضوع رو تمرین کردم برای خودم و اصلا نمیدونین بعدش حالم چیجوری دگرگون شد کاری به اتفاقاتی که بعدش افتاد ندارم همینکه من یه نشتی رو جلوش گرفتم و باعث شد حالم بهتر و بهتر بشه کلی اتفاقای خوب پشت هم بعدش برام افتاد و نوشتمش تا یادم نره و ادامه ش بدم

    دنبال کردن اخبار منفی و توجه بهشون با هر دلیل و منطقی و هر برچسبی (روشنفکری و…) باعث بیشتر شدنش میشه

    همیشه نجواها و منفی ها میرن سر و شکلشون و عوض میکنن و حتی وقتی میبینن تو داری روی خودت کار میکنی به شکل مثلا مثبت میخوان وارد زندگیت بشن تا از راه بدرت کنن حالا یا سر و شکل مثلا مثبت میگیرن یا کلمه ش در ظاهر با کلاسه مثل همین ادای روشنفکری یا مثل کمالگرایی و….

    مسئولیت پذیری + مدیریت کردن شرایط

    هردوش برای خودش پکیج جداگانه ست ک ترکیبش کولاک میکنه اینکه تو هر شرایطی تو مسئولیت کار درست یا غلط خودت و گردن بگیری و بتونی بگی خب الان چیکار کنم بهتره یعنی مدیریتیش کنی بقولی گل و زدی و نصف مسیر و رفتی

    من دو تا تجربه و یادم افتاد آخر صحبتهاتون که بگم

    یکی این موضوع یادم اومد آخرین باری که رفتیم پل طبیعت و من کلن بچه تهرونم و گردش و تفریحی باز اما چند ماه پیش اولین بارم بود میرم و هربار یا نمیشد برم یا یه هر دلیلی حالا کلن نررفتم و شبم بود یه قسمتهایی از پل وقتی پایین و نگاه کردم ترسیده بودم میخواستم خودم بزنم به اون راه که من نترسیدم اما واقعیت ترسیده بودم و وقتی دوستم بهم نگاه کرد اولش زد تو شوخی خنده بعدش دید واقعا دارم میترسم دل به دلم نداد به حالت خیلی منطقی و معمولی گفت هواپیما رو که کلن با ارتفاع زیادی از زمین بالاست و سوار میشی هیچ سازه ای هم بهش وصل نیست نمیترسی اونوقت این ارتفاع کمتر و با اون سازه ها که از زمین نگهش داشته رو میترسی؟ باورتون میشه اینقدر منطق پشت حرفش بود که یه لحظه انگار دکمه شجاعت در من فعال کرد کمرم که یکم خم شد و راست کردم اهم اهم یه نفس عمیق و حتی رفتم جلوتر کنار نرده هاش از بالا پایین و نگاه کردم و ماشین هایی که خیلی کوچولو بودن با خودم داشتم به منطق و کلن ترس ها که بیهوده هستن و ایمان و اینجور مسائل فکر میکردم همون بالا خواهرمم باهامون بود خندید گفت خیلی جوگیری :))) ولی من به این موضوع که اگه برای هر ترسی دلیل منطقی بیارم راحت تر میتونم باهاش کنار بیام فکر میکردم

    مورد بعدی که راجع به افراد غیر فرکانسی گفتین

    ما خیلی ساله که با فامیل رفت و آمدی نمیکنیم من و خواهرم ولی مادرم رفت و امد میکنه با فامیل پدریم با اینکه پدرمم فوت شده خیلی ساله ولی مادرم همچنان خیلی گرم باهاشون در رفت و آمده یه مدتیه حالا به هر دلیلی کمتر میرفت سمتشون نمیدونم سر چه موضوعی پشت تلفن با برادرم داشت میگفت که یعنی چی و واا اینا چرا اینجورین و اینا بعدش اومد که فاز درد دل بگیره با منو خواهرم و خب ما معمولا کابل و میگیریم اینجور مواقعا :)) گفت آره بابا اصلا دیگه باهاشون رفت و امدم نمیکنم والاا خواهرم گفت خودت نبودی اصرار داشتی ما باهاشون رفت و امد کنیم برای اینکه کم نیاره و میدونست که ما کاری دیگه باهاشون نداریم گفت نه من شما رو نگفتم شما میتونین برید من دیگه نمیرم :))) اینا مثال هایی بود که یادم اومد نمیدونمم چرا گفتم شاید خیلی ربطی به موضوع نداشت ولی خب میشه گفت تو هر شرایطی میشه خودمون و برای لحظاتی جای طرف مقابل بزاریم اینجوری کم کمش اینه اگه حتی مار و عصبی کرده باشه هم کمتر از دستش حرص میخوریم یا خیلی موارد اصلا توجه ای نمیکنم و این خودش کمتر میکنه اون بخش رفتار آدمها رو با ما

    ممنونم از استاد و مریم عزیزم بازم مثل همیشه خدایا شکرت

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  2. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1848 روز

    سلام بر همه عزیزان

    سری فایل های مخصوص خودم در رابطه با کنترل کانون توجه

    استاد از دیشب که بیشتر دارم نجواهامو خاموش میکنم و بیشتر صدای خدا رو درونم زیاد میکنم و گوش بزنگ هدایتهاش که بگه بهم چیکار کنم چیکار نکنم چی گوش بدم رو چه موضوعی کار کنم کی بیدار شم کی بخوابم و…

    یادمه این فایل دوره اغاز پاک کردن اینستاگرام و شروع کنترل ورودی ها بود اگه اشتباه نکنم مربوط به سال 98 هست و خب خیلی خیلی خوشحال شدم که حداقل 4ساله که دارم ورودی هامو کنترل میکنم و واقعا چقدر تغییرات و ادم از همین جاها متوجه میشه و بیشتر سپاسگزارتر این فایل نیمی ش دقیقا شبیه به فایل خودمان را هم قضاوت نکنیم چه برسه به دیگران بود و فقط کافیه هرکس میاد اولین بار این فایل و گوش میده بره سراغ اون فایل تغییر از همه جای فایل میزنه تو چشمت پختگی کلام استاد، تغییرات مکانی، تغییرات ظاهری استاد، ارامشی که کامل از پشت دوربین القا میشه همه چیز و همه چیز یعنی استاد از سال 98 هم ک بدترین و بدبین ترین نگاهها بخواد سمتش باشه داره به این صحبتها عمل میکنه تا سال 1402 ک اون فایل ساخته شده شایدم برای همین امساله نمیدونم دقیق تازه این یه موضوع کم و پیش پا افتادست من یه فایلی دیدم مریم جان گذاشته بودن روی سایت سخنرانی استاد در سال 88 بود دقیقااا همون صحبتهایی که الانم به ما میزنن یعنی استاد دارن 10/15 سال این اگاهی های ناب و زندگی میکنن البته که خودشون اینجا اعلام کردن از 85 یعنی 18 سال ….

    و هربار و هر لحظه هر ثانیه هی بهتر و بهتر و خودشون و شناختن و عمل کردن و همونا رو دارن به ما با عشق یاد میدن من بشخصه دستتون و میبوسم برای هر لحظه ای که از ته قلبم سپاسگزاری کردم بابت نعمتهام تغییراتم نتایجم

    واقعا هربار که ناخواسته ای بوجود اومده استاد اومدن تو لایو گفتن اقاجااان تمرکزتون و بردارید با هر منطقی ( نمیشه که ما د اریم تو این کشور زندگی میکنیم، چجوری وقتی همه جا پره، عزیزانمون درگیرش هستن و….. )هزاران منطق های قوی قانون قانونه استاد خودشون کلی ناخواسته رو کنترل ذهن کردن یعنی وقتی شر ایط زندگی شون و تعریف میکنن شاید کمتر کسی یا غیر عباسمنشی باشه که باورش باشه ازونجا به اینجا رسیدن تازه ایشون جزییات و تعریف نکردن اما ثمره کنترل ذهن و کانون توجه شون و دیدن اینکه هربار یه لایو جدید میزارن و بچه ها میان میگن راجه به شرایط پیش اومده بگین نشون دهنده اینه ماها لغزش داریم تو لایو قبلی هم راجع به همون بیماری همه گیر لایو 11 چون قبل این داشتم میدیدم گفتم قبلی اونجا هم باز دارن میگن بچه ادم ذهنت و کنترل کن دختر خوب پسر خوب بنظرم گل این فایل ها لایو 35 استاده من اون لایو و گذاشتم بالای دریچه قلبم از بس حق توش گفته شد هربار بخوام همچین شرایططی و یادم بره و فراموش کنم میرم سراغ اون فایل و با خودم اینو تکرار میکنم که با هر موضوعی بجنگی اون و داری بیشتر میکنی ….

    استاد عزیزم بینهایت دوستتون دارم ممنونم بابت همه چیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1848 روز

    یادمه بعد از اون ماجرای هواپیما یه فضای منفی وارد فضای مجازی خصوصا اینستاگرام ایجاد شد از همون موقع که فکر میکنم دوسال پیش بود حدودا من بلافاصله تصمیم گرفتم اینستاگرام و پاک کنم با اینکه تا قبل از اون میگفتم من تو این فضا هستم اما نکات مثبتشو میبینم و… به عبارتی خودمو گول میزدم چون هیچ نفعی برای من نوعی نداشت هیچ ضرر و وقت گیر هم بود رو حال و هوای روحیمم تاثیر میزاشت الان که دو سال ازون ماجرا میگذره به جرات میتونم بگم بهتریییییییییین تصمیم زندگیم بود و واقعا خوشحالم از اقدام ب انجام این کار البته ناگفته نماند خواهرمم دستی از خدا شد و منو تشویق کرد اینکار و انجام بدم چون خودش ۶ماه زودتر پاک کرده بود اما من ۶ماه بعد تونستم تصمیمو بگیرم و فک کنم مدارمم عوض شده بود چون دیگه دلم میخواست فقط به قشنگیای واقعی زیبایی های واقعی تمرکز کنم

    اینکه استاد میگه تو مسیر قرار بگیری خود به خود جهان تورو به جاهای بهتر هدایت میکنه اصلی ترینه اینکه تمرکز بر نکات مثبت و احساس خوب داشته باشی اصلی ترینه و خدا رو هزاران بار شکر حس و حالی رو ک الان دارم با هیچ چیز عوض نمیکنم و اصلا دلم نمیخواد از مسیر دور بشم حتی برای ثانیه ای خداوندا تو در هرثانیه با من باش من پادشاهی جهان و میکنم

    ممنونم مریم جونم از هدایت های ناب تو گذاشتن فایل ها

    قدردانم استاد عزیزم بابت اینن آگاهی ها دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1848 روز

    سلام الهام عزیزم

    مرسی عزییزم یه عالمه دوستای با اسم قشنگ خودت الهام به دوستام اضافه شدن جدیدا هروقت میام پاسخ کامنتمو میخونم میبینم الهام ها جواب دادن قلب قلبی شدم

    بقول دوستمون الهام و ندا یجورایی اسماشون هم معنی هستن

    ممنونم عزیزم واقعا اینجا حکم بهشت و داره برای همه مون من خودم چهار ساله عضوم ولی هر روز احساس میکنم بزرگتر میشم یعنی از دید قوانین الان چهار سالمه اما چهار سال قوووی چهار سالی که نمیتونم بگم هر سال واقعا هر روز دارم رشد خودمو میبینم بقول گیم بازا انگار یه جون به جونام اضافه میشه

    وقتی داشتی داستان مادرت و میگفتی منم اومد صحنه ها جلوی چشمم میدونی فرکانس حتی اون یه ذره ارتباطی هم که از طریق مادرم با خانواده پدریم بود و قطع کرد حالا نه فقط بخاطر فوت پدرم این ارتباط قطع شد کلن ادمهای اجباری که فقط از روی جبر مجبور بودی تحملشون کنی همه پراکنده شدن بدون هیچ دعوا و درگیری الان کل فامیل من شده یدونه خالم که اونم چند ماه یبار میبینیم همو تازه اونم خیلی تغییر کرده و هربار داره خودش و تغییر میده این باعث شده ما الگوی مادرم بشیم و شاید روند تغییرش کند باشه اما خودشم داره انگار تغییر میکنه و اینه جهان فرکانسی

    مرسی عزیزم بابت انتقال حس خوبت لذت بردم اومدم اینترنتمو خاموش کنم بخوابم یه حسی ناخوداگاه خودش منو هدایت کرد مجدد روشن کردم اومدم تو سایت این حس قشنگ و دریافت کنم قبل خواب و با فرکانس خوب بخوابم خدایا شکرت بازم ازتون ممنونم قشنگم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: