live | استمرار در مسیر هم جهت با هدف - صفحه 21 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/02/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-09-30 03:07:122024-09-30 06:53:47live | استمرار در مسیر هم جهت با هدفشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به همه ی دوستان
من سالهاست اینجام ولی ترمزام خیلیه از امروز تصمیم گرفتم همه ی باورا و ترمزای مخرب و بشکنم و به نتیجه برسم
خیلی لذت بردم از فضا و از ماهیا و اون خونه ی چوبی
امروز هدفام و مینویسم و تا یکسال بهشون میرسم
سلام بر استاد عزیزم و خانم شایسته ی خوش نگرش
راستش این روزا گاهی توجه میکنم به بعضی از رفتارا متوجه اختلاف نگرشم به دنیا با اونها میشم و خدا رو میلیاردها بار شکر میکنم از مسیری که استاد (دست خداوند)راهنماییمون میکنه
با خانمم امروز مرور کردیم مسیری که در این مدت کوتاه طی کردیم و فقط طی کمتر ازیکسال 500 میلیون تومان ثروت برای خودم و با ایده ای که داشتم حدود 1میلیاردو 300میلیون تومان هم برای برادرانم ثروت ساختم.
از حس و حالم که غالبا رضایت بخشه و اینکه غالب اوقات به جایی رسیده ایم که ایمان داریم (من و خانمم) الخیر فی ما وقع
استاد سباس فراوان دارم از شما و ارزوی موفقیت روز افزون دارم براتون و همفرکانسیهای عزیزم.
در بناه خدای رزاق شاد و ثروتمند و سعادتمند باشید درجهانهای موجود
سلام و درود به استاد عباسمنش عزیزم.فرشته ی نجات من و خانم شایسته ی مهربان.
استاد چقدر این فایل برای من آموزنده بود اصن انگار مخاطبتون من بودم .چون من چنتا کارو با هم انجام میدادم به خاطر شرایط مالی و یکی از کارایی که میکردم همین نتورک بود…استاد ینی خدا میدونه که چقد دلم میخواست یکی مثل شما بهم بگه چیکار کنم چون واقعا من یه انسان زودباورم و به شدت تو جو نتورک گیر کرده بودم .و نمیدونستم چیکار کنم کاری که میکنم درسته غلطه
و شما
مثل همیشه
الان به من پیام اینو رسوندین که برای ثروتمند شدن سراغ نتورک نرم
خودم مدتیه اومدم بیرون از گروه ها و کانال ها
ولی یک نفر رو بردم و شروع به کار کرده و موفقه
به قول خودش میگه داره جا میفته تو این کار
حالا یکم عذاب وجدان دارم که حالا که خودم فهمیدم اشتباه انتخاب کردم چجوری به اون این موضوع رو بگم
البته خودش مشکلی نداره با این کار راضیم هست و به قول خودش آب باریکه ایه
خلاصه که استاد نمیدونم نمیدونم نمیدونم چجوری تشکر کنم ازتون
فقط با خودم عهد بستم که با شما برم جلو انقدر فایلهاتونو گوش بدم از اول به آخر از آخر به اول رندمی هر جوری فقط گوش بدم انقد که قانون تکرار کار خودشو بکنه و حک بشه بره تو روح و وجودم
خیلی دوستتون دارم
بنام فرمانروای بزرگ جهان الله یکتا یزدان پاک
سلام استاد عباس منش بزرگوار
مدتی هست که از فایل های دانلودی شما استفاده میکنم تقریبا هر روز فایلهای صوتی شمارا گوش میدم و ازگزینه نشانه های امروز من استفاده میکنم خیلی وضعیت بهتری نسبت به قبل دارم خصوصا باور فراوانی و توکل بر فرمانروای جهان ولی بقول شما ترمزهای دارم که نمیذارن حرکت داشته باشم خصوصا اینکه در روابط مشکل دارم باور ثروت ساز ندارم به همه باورهای فراوانی باور دارم و وضعیت اقتصادی بدی ندارم ولی رشد کافی ندارم دوست دارم برای خودم کار کنم میدونید من زود عصبانی میشم از کوره در میرم خیلی احساسی هستم از خودم انتظار بیشتری دارم ولی نمیدونم چکار کنم با این حال خیلی بهتر از قبل هستم خدا را شکر میکنم و ازش میخام من را هدایت کند باز هم از لطف شما تشکر میکنم
خانم و اقایی را دیدم که به خاطر نتایج عالی که ازاین کلاسها گرفته بودند به استاد سکه طلا هدیه دادند
دختر خانمی رو دیدم که به خاطر تحولات عالی در زندگی وبالارفتن اعتماد به نفس عالی باعث شده بود که کلیه اعضای خانواده اش تو جلسات شرکت کنند
ووقتی تغییرات توی وجود خودم و دیگران را دیدم از خیلی ها میخواستم که تو این جلسات شرکت کنند.
وقتی چنین شرایطی وجود دارد چرا افرادبه عنوان بالارفتن عزت نفسشان عضو شرکتها بازاریابی شبکه ای شوندو کلی هزینه کنند و شب و روزش انجاباشد.
من اینو میخوام بگم ادمی اعتماد به نفس داشته باشه با قسط و وام زندگی نمیکند ،مشرک نیست و دیگران را التماس نمیکند برای دیگرن پادویی نمیکند،شغلی رو که دوست نداشته باشد انجام نمیدهد پس به این ادمها نمیشود گفت با اعتماد به نفس ،توی نتورک پشت اعتماد به نفسی که نشون میدادند عیب و ایرادهایی پنهان بود حالا خودتون این اعتماد به نفس رو قضاوت کنید
خیلی جالبه خانمی از اشنایان بود که ازشون خواستم توی این کلاسها که گفتم شرکت کنند امانپذیرفتند و بعدها وارد نتورک شدند و علت را بالارفتن اعتماد به نفس عنوان کردند که در واقع به طمع پول انجا رفته بود.
خیلی ها میگویندما انجا میرویم که باورامون قوی بشود با توجه به توضیحاتی که دادم فردی که انجا میرود چه باورای خوبی تو زمینه ثروت و…..پیدا میکند؟؟انجا باوری که به افراد داده میشود اینه که چند تا ادم بیشتر بیاورید تا به پول برسید و در واقع این باورو به خودت میدهی که افزایش درامدم وابسته به یک سری ادم است انجا این باورو به تو نمیدهند که تواز فلان هنر و ورزش و غیره موفق میشوید بلکه میگویند همه رو بزار کنار فقط شبکه انسانی بساز
فن سخنوری چیست؟
از مشکلاتون جوری بگید که یکی اشکش در بیاد، صحبتهایی بکنید که حقیقی نباشند،خیلی قشنگ حرف بزنید ولی عملی پشتش نباشد اگه این جور چیزارو دوست دارید بروید انجا و یاد بگیرید کسی که تادیروزنمیتونست اسم خودش رابه زبان بیاورد توان برگزاری جلسه پیدا کرده بود یک ساعته و یکبند صحبت میکرد اما فقط قشنگ حرف میزند دریغ از باز شدن یکی از گره های زندگی اش یا حتی ذره ای عمل. این فن سخنوری است؟؟
خیلی افراد حس خوب و باورای خوب داشتن را اشتباه متوجه شدنداستاد نمیگوید باحس و باور خوب برویدجاده شمال به بندر عباس میرسید
بهترین زمانی که میشد فهمید ایا نتورکرها حس و حال وباور خوب دارند اینکه شب اخر ماه توی دفاترشون بروید وببینید چه خبراست همون ادمی که تا دیروز شاد و خندان بود الان از اظطراب و وحشت نمیشود باهاش حرف زد چون پر از ترس و نگرانی است که اگه سازمانش ورودی نگیرد پورسانت نمیگیرد و قسطهایش خواهد ماند
در حالی که نشانه حس و حال خوب اینکه در شرایط به ظاهر بد بتوانید خودتان را کنترل کنید
زره ای توجه به زیبایهای اطرافشان نداشتند، همه چی براشون زجراور بود فقط میخواستند پول در بیاورند، خارج کشور بروند تا انجا حس خوب داشته باشند
قرار نیست برای داشتن حس خوب بهای سنگین و غیر قابل جبرانی بپردازیم که البته به این شکل به حس خوب نمیشد رسید
در کل انجا قوانین موفقیت رعایت نمیشد
اگه من به شما بگویم سوار ماشینی شویدکه راننده اش اصلارانندگی و قواعد و قوانین اونو یاد ندارد ورعایت هم نمیکند ولی به قرانی که تودستشه قسم خورده شما را به مقصد میرسوند ایا شما سوار ماشین این فرد میشوید ؟
عده ای میگویند ماشاهد بودیم افرادانجا پورسانت میگیرفتند ولی با توجه به انچه که من تو چندین جلسه که در جاهای مختلف شرکت کردم دیدم تو جمع هزار نفری فقط یکی میگرفت ودیگران را تشویق میکرد که شما هم بگیرید
پروسه پول گرفتن به این شکل بود که انها حساب کرده بودن. بالای 80ملیون جمعیت ایرانی ، هر یکی تو هر پست و مقامی باشد بالاخره یک روز طمع پول میگیرد وتوی این مجموعه ها خرید میزند،یکی دو ماه.یکی سه ماه ،یکی دوسال یا سه سال متوجه میشود این کارچیزی نیست که میگفتندو وقت تلف کردن است و در نهایت انجارا ترک میکند و تو این پروسه رفت و امد مردم راسها یک درامدی داشتند کسایی به این چرخه ایمان و امید داشتند باقی می ماندند ،درواقع انجا مثل کاروانسرا بود در حالی که عده ای از یک در وارد میشدند عده ای از دردیگر خارج میشدند وچند نفری هم به عنوان مسئولین کاروانسرا پولی به دست میاوردند شاید هم یک شامی به چند نفری بدهند که پادویی کنند
استاد درمورد طرح پونزی یک سری توضیحات درفایلهاشون دارند حتما گوش دهید
مطالبی را که به صورت موردی و بر اساس قوانینی که استاد میگویدنوشتم به این شکل نبود که در اوایل حضورم در انجا متوجه این ایرادها بشوم بلکه بعد از اشنایی با استاد متوجه اشتباهات اصلی و اساسی انها شدم که تا حدودی به صورت دسته بندی براتون توضیح دادم، ان زمان درک درستی از تکامل، باورفراوانی،وغیره .. نداشتم
خروج من از انجا با درکی که خودم با توجه به مسافرتهایی که به استانهای متفاوت و صحبت با گروهای متفاوت که اوایل متن براتون نوشتم داشتم بود،که اینجا دلایل ان زمانم را مینویسم
شاید بتوان گفت حسی کنجکاوی ام ،علاقه به اینکه فرد موفقی باشم و بتوانم افراد دیگه ای راموفق کنم یا بهتره بگویم به واسطه فرکانسهام وارداین مجموعه ها شدم،اوایل ورودم با دیدن یک سری موارد مجذوب انجا شدم و حس کردم اینجا همان جایی است که من همیشه میخواستم وحتی شخصی را که این مجموعه ها را در ایران راه اندازی کرده بودخیلی تحسین میکردم
و حس کردم که چقدر خوب وزیباعده ای دور هم جمع شدندو برای موفقیت هم تلاش میکنند، من از کتابخوندن این افرادبشدت لذت میبردم چون خودم همیشه اهل مطالعه بودم و نتایج خوبی گرفته بودم خوشحال بودم که بالاخره خیلی ها ارزش مطالعه کردن را درک کرده بودند
ومن که از قبل کتابهای موفقیت میخوندم ونتیجه گرفته بودم خوشحال بودم که اینجا تنها جایی است که به اینگونه کتابها اهمیت میدهند اخه قبلا شاهد بودم این کتابهارا حتی از توی کتابخونه ها جمع میکردنندبه این علت که نویسندهاشون یهودی هستند .
اوایل خیلی هامثل من وقتیکه وارداین مجموعه ها میشدند نسبت به اینده خودشان،فرزندان و کشورشون حس و حال عالی داشتند
واقعا برق امید و شادی رو توچشمهاشون میشد دید، بارها شنیدم که میگفتنداز خوشحالی شب تا صبح خوابمون نبرده چون امید پیدا کردیم برای همیشه مشکلاتمون خصوصا مالی حل میشود و تشکر میکردنداز کسانی که باعث ورودشون به این مجموعه ها شده بودندو یا اینکه دلخور بودندچرا زودتر باخبرشون نکرده بودند در کل هر کس هر مسئله و مشکلی تو هر زمینه مالی،کاری،روابط،سلامتی،و…داشت وعده حل اونو بهشون داده بودند،چون احساس لیاقت و ارزشمندی به افراد میدادند در نتیجه همه احساس شادی داشتند
عده ای هم با بحثهای انگیزشی و قانون جذب تازه اشنا میشدند و در این مواقع اتفاقات خوبی هم تو زندگی براشون رخ میدادو اونو ربط میدادند به ورودشون به نتورک و نتیجه میگرفتندعضو شدنشون در این مجموعه ها کاردرستی است
دفاترشون به نسبت پر رفت و امد بود و میدیدم افرادی از موقعیتهای مالی و اجتماعی بالا انجاهستند گمانم این بود که کار حتما اوکی است که این افراد عضو هستند،من انجا مجذوب یک سری فرعیات شده بودم که ارزش انچنانی نداشت
شاید یک زمانی نگران مسئله قانونی بودن و شرعی بودن این کار شدم اما با مجوزها و مدارک و اطلاعاتی که نشان دادنداین مشکل هم تا حدودی برام حل شده بود
اوایل به طور واضح و اشکار نتایج خوبی که لیدر ها میگقتند ندیده بودم و فقط فقط از انچه که روی کاغذ برام نوشته شده بود ومیشنیدم برام باور پذیر شد که شرایط ،محیط و موقعیت خوبی است
ومنم طوطی وار انها را تکرار میکردم در نتیجه اطرافیان را تشویق به عضوشدن کردم و چون بیان خوبی داشتم وصحبتهام تاثیر گذار بود عده ای همراهی ام کردند
اما عده ای هم حاضر نبودند به این جمع بپیوندند و ناراحت میشدم که چرا مردم موقعیت و شرایط به این خوبی را درک نمیکنند
بعد از مدتی متوجه یک سری مشکلاتی شدم اما میگفتم درستش میکنم چون از قبل این تجربه را داشتم اگردر محیط کاری ام با مشکلاتی برخورد میکردم با مدیریت خوب انها راحل کنم و اینجا هم مشکلاتو نادیده گرفتم وتلاشمو بیشتر میکردم حس میکردم اصل کار دست است ولی افرادی که دارند اونو اجرا میکنند افراد متعهدی نیستند
شنیده بودم عده ای کار رو ترک کردند وقتی علت را سوال میکردم (البته اصلا اجازه پرسیدن چنین سوالی نداشتید )معمولا جواب این بود این افراد خودشون را لایق زندگی و درامد خوب ندیدند ،مدیریت خوب نداشتد،ترسو بودند ،توانمند نبودندو… و شاید ان لحضه من و خیلی ها میخواستیم خودمان را از این صفات دور بدانیم پس میگفتیم میمانیم
امابعدها متوجه شدم علتهای دیگه ای داشت که نمیگذاشتند اعضاجدید الورود متوجه بشوند
اما همان طور که تلاش میکردم و بیشتر اتفاقات و مشکلات انجا را بررسی میکردم کم کم توی کارم ست تر شدم و مسائلی باعث شد تصمیم به ترک انجا بگیرم
اوایل که میخواستم انجارا ترک کنم عذاب وجدان داشتم چرا که اعتقادم این بود اگه مشکلی در جایی وجود دارد باید حلش کنم نه اینکه به حال خودش رهاش کنم و در نهایت حس کردم کار درست ترک انجاست
من برای حس کنجکاوی انجا رفته بودم اما تا به خودم امدم همراه این موج شده بودم وکارهای اشتباه در اشتباه انجام میدادم
اوایل ورودم توسط یکی از اعضا دو تا فایل از استاد که ان روزهاباهاشون اشنا نبودم به دستم رسید صحبتهاش عالی بود و به دلم نشست اما یکی از لیدرها ازم خواستند صحبتهای ایشون را گوش ندهم چون اعتقاد داشتند خط فکری ایشون با ما فرق دارد و افرادی که گوش دادند اف شدند من چون مجذوب انجا شده و میخواستم خوب کارو درک کنم دیگه فایلهای استاد را گوش ندادم .
مسائلی که با برخورد با انها باعث شد تصمیم به ترک انجا بگیرم چنین بودند
انچه اوایل ورودم به انجا برام سخت بوداینکه به این باور برسم همیشه وابسته به کمک و حمایت یکی هستم وبپذیرم بدون ان فرد هیچ کاری نمیتونی انجام بدهم،
از بچگی خودمو باور داشتم وهیچ وقت برای انجام کارهام خودمو وابسته به کسی نمیدیدم همه کارهامو شاید با بهترین کیفیت انجام میدادم و دوست نداشتم یکی مرتب بهم امرو نهی کند وحالا این حسو به تو بدهند که تو توانایی از انجام کارهای اینجا را نداری و هر لحضه نیاز داری کسی راهنمای ات کند در حالی که انجا کارخاصی انجام نمیدادی ولی واقعا وابسته به بالاسری ات میکردند
اوایلی که انجا می رفتم بالاسری ام یک لحضه از من دور نمیشد مثل دختر بچه ای خودمو حس میکردم که یکی باید مراقبم باشد حتی اجازه نداشتم تنها برای اب خوردن بروم من از بچگی هیچ وقت اینجوری کسی مراقبم نبود اگر دفتر نبودم روزی 10دفعه زنگ میزدندو نگران این بودن با یکی وارد صحبت بشیویم ووقتی مجموعه داشتم باید این شکلی رفتارمیکردم ازش جدا نمیشدم و اگر نبود لحضه به لحضه تماس میگرفتم و این رفتارها خوشایند من نبود،این رفتارهابیشتر از ترس رفتن مجموعه هاشون یا به قول خودشان offشدن بود
بالاسریت اجازه داشت هر طور دوست دارد باهات صحبت و یا رفتار کند چون اعتقاد داشت منم که شما را به ماهی چند صد ملیون میرسونم پس این حقو دارم
درگیر یک سری احترامات دست و پاگیر میشدی،که شبیه احترامات سلطنتی بود خودشون هم نمیدونستد چه کنند
اگه لیدرت اشتباه میکرد،اصلا حق اعتراض نداشتی و همیشه از افراد موفق این سیستم مثال میزدند که کسانی بودندکه حتی به گفته های اشتباه لیدراشون عمل کردند و این باعث موفقیتشان شده پس شما هم چنین باشید
این برایم قابل قبول نبود
من شخصیتی داشتم که همیشه اهل تجربه کردن چیزها و کارهای متنوع بودم بعد از یک مدت کوتاهی انجا هیچ چیز جدیدی برای یادگیری وجود نداشت همه چیز روتین وار بود و این برایم ازار دهنده بود
مثل یک رباط بهت برنامه میدادندو باید انها رانجام میدادی ازاستعدادهات،تجربیاتت و خلاقییت و توانمندی هایت نمیتوانستید استفاده کنیددر جزوهاشون هم به این مورد اشاره شده بودند که استعداد خلاقیت و تجربیات شما هیچ کارایی برای این مجموعه ها ندارد.و این بعد از مدتی باعث دلزدگی، خستگی از کارواحساس بی ارزشی میشد.اما افراد به خاطر یکسری امیدهای واهی تحمل میکردند
برخورد مردم با اعضای این مجموعه ها تحقیر امیزبود اگه میگفتید معتاد هستم باهات بهتر رفتار میشد تا اینکه یک نتورکرهستم حتی کسایی که به حساب پورسانت بگیر بودند دوست داشتند زودتر به اصطلاح خودشان بازنشسته شوند تا از درامد نتورک کاری دست و پا کنند که وجهه اجتماعی داشته باشند
اوایل کار برای جلب اعتماد عنوان میکردندزیر نظر صنف هستیم و دفتر صنفی داریم ولی هر کدام از استانها که رفتم دفتری ندیدم و هرگونه مشکلی در این مجموعه ها رخ میداد هیچ کس پاسخگو نبود فقط سرپوشی روی ان گذاشته میشد که بعد از مدتی دردسرهای برای اعضا بوجود میاورد .
اوایل کار ساعات کاری رو 4- 2در روز عنوان میکردنداما بعداز یک مدت کوتاهی باید 24ساعت انجا حاضر بودی این مسئله خصوصابرای خانم های متاهل ،کارمندان و.. مشکل سازمیشد واجازه این را هم نداشتیم به جدیدالورودی هاساعات دقیق کاری رو بگویم
گاهی اوقات در مورد درامد سوال میکردیم و یا ازما سوال میپرسیدن نه میگفتند نه اجازه گفتن داشتیم حتی اگر درامد نداشتیم نبایدمیگفتیم اعتقادشون این بود بهشت را ندیده باید بخرند
انعطاف پذیری به این شکل معنا شده بود پذیرش تغییر ده باری برنامه در طول روز را داشته باشید وهمیشه و درهر حالتی گوشی روباید جواب بدهیدو ساعت به ساعت تلفنی و یا حضوری برات جلسه میگذاشتند که صحبتهای این جلسات بسیار خسته کننده و تکراری بود و بعدها که مجموعه دار شدم منم باید این شکلی رفتار میکردم که علت ترس از رفتن مجموعه ها بود
هر چند مدت کوتاه برنامه شرکت درجلسات شهرهای دیگه بود که تحت هر شرایطی بایدحضور داشتید که اکثرا به علت مسئله شغلی و یامتاهل بودن حضور برایشان مقدور نبود و اعتراض که چرا در اول کار چنین مواردی را اعلام نکردید ولی طرف برای اینکه پولی که هزینه خرید کرده بود از دستش نرود مجبور بود شرایط را تحمل کندجلسات هم صرف تبلیغات بود
و در این رفت و امدها تصادفات جاده ای رخ میداد که هیچ کس جوابگو نبود
اعتقاد داشتند نتورک ایران نتورک وحشی است ومیخواهیم 5ساله اونو شروع و تمام کنیم و همه در حال بدو بدو و عجله بودند که نکند دیر بشود و فرصتها از دستشون برود خصوصا عجله داشتند که پدرو مادرشون رابه ارزوهاشون برسونند که شاید فردا زنده نباشند
و اگر برای کسی اتفاق ناگوار فوت پدر یا مادر رخ میدادخیلی عذاب وجدان و احساس گناه بهشون میدادند که چرا انها را به ارزوهاشون نرسوندید
اجازه نداشتیم قبل از دعوت در مورد کار با کسی صحبت کنیم و به شیوه هایی که اموزش دیده بودیم افراد را دعوت میکردیم و توجیه شده بودیم جو منفی بیرون ذهنیت افراد را به این کار بدکرده و وظیفه خودمون میدونستیم برای کمک به مردم باید ذهنیت افراد را مثبت کنیم خیلی ها ناراحت میشدند از شیوه هایی که انها را دعوت می کردیم که چرا صادق نبودیم ما هم دلیل خودمون داشتیم و بیشتر به خاطر ترس از عدم حضور افراددر جلساتمان بود.
برای انجام خیلی کارهابه درستی انها توجیه شده بودیم در حالی که درست نبود
بحث تکثیر یکی ار مباحث چالش برانگیز بود خیلی باعث ترس و استرس افراد میشد نمیدونم این بحث از کجا امده و ایا پایه علمی دارد یا نه
در ظاهر منظور این بود که بایدایمان اعضا را به کار قوی کنیم تا ایمانی اموزش بدهند وخوب اعضا بگیرند تا دوام داشته و بتوانید بازنشسته بشوید ولی این تکثیر خیلی تو حاشیه رفته بود و یک ترس و بی اعتماد بنفسی در افراد بوجود اورده بود بیشتر حول این محور میچرخید که هر طور باشید و رفتار بکنید سازمانت شبیه شما میشود،پس هر روز ریزبینانه همدیگر را چک میکردند که چه کردی و چه تکثیری میخواهدبشود یکی از بدترین حرفهایی که به افراد میشد زد این بود که حواست به تکثیرت است ؟
یعنی تمرکز رفته بود روی نکات منفی همدیگرطرف هر اشتباهی میکرد، یقه بالاسریش رامیگرفت که چه اشتباهی کردی که تکثیرت من شدم و این اشتباهو انجام دادم و اگه بالاسری کار به ظاهر اشتباهی میکرد میترسوندنش که حتما توی تیمت تکثیر میشود
مثلا من ادم سرمایی بودم ولباس گرم بیشتری میپوشیدم ومرتب میگفتنداین مورد باعث شده که سازمانت هم سرمایی بشوند چون تکثیر تو شدند من نمیدونم این کارها چه نفعی براشون داشت اما کلی درگیرهای ذهنی و شاید رفتاری بوجود میاورد که مسخره بود
هزینه های زیادی که باید متحمل میشدی، در حالی که شروع کار همه چیز رایگان اعلام میشد طرف هزینه افتحاح دفتر ،اجاره ماهیانه ،تجهیزات و کلی هزینه های جانبه دیگر برای هیچی میکرد
یا طرف را احساساتی میکردند بالاسریت تعادلش نخورده تو پول بگذار تعادلش بخورد با این اصطلاح هر کس برای این سیستم پول بگذارد سیستم بهش پول میدهد خیلی ها با این حرف هزینه ها ی زیادی میکردند یکی دیگه هم نفع میبرد هزینه ای که انجا میکردید بیش از هزینه تحصیلات و در ازای هیچی بود
لیدرها هزینه های اضافه خیلی زیادی توی زندگی شون بوجود می امد که هنوز پورسانت نگرفته باید کل ان پول بابت هرینه اضافه میرفت
یک بخش کار فروش محصول بود، اوایل کارعنوان میکردند این مهارت را اموزش میدهیم وبدین امید افرادی از مشاغل ازاد برای کسب این مهارت انجا عضومیشدند ولی به فروش توجه انچنانی نمیشد جزوه فروششون خیلی سطحی و کارایی انچنانی نداشت بیشتر تمرکز روی این بود فقط لباس باکلاسی برای فروش بپوشیم.
اعضا وقتشان بیشتر برای جلسات متعددوشبکه ساختن به جای فروش محصول پر میشد ودر نهایت ازافراد میخواستند فروش را کنار بگذارند و اونو حاشیه میدونستند
بعد از مدتی متوجه شدم لیدری که جلسه اول قول اموزش مهارت فروش میداد محصولاتش تو خانه انبار شده بود
توی تیمی که بودم من فقط فروش خوبی داشتم البته نسبت به افرادی که انجا بودند
چون از قبل علاقه به این کار داشتم وقت گذاشتم و با مطالعه بیشتر مهارتمو بالا بردم و فروش کل تیم روی دوش من بود و چون اوایل علاقه داشتم این کارو انجام میدادم اما بعدها برام مشکل ساز شد و بالاسری و سازمان اینو یک وظیفه برای من میدونستند
کارشون را که کمک به مصرف کننده وحذف تبلیغات میدونستند اما فروشنده محصول که مصرف کننده هم بود باید تبلیغ محصولی رو میکرد که اصلا تو بازار نبود واین تبلیغات به قول خودشان دهان به دهان وحضوری مشکل ساز شده بود ،گاهی تبلیغات اغراق گویانه ای از محصول می شد و هر کس یک خصوصیاتی از محصول میگفت که وجود نداشت
محصولات تو بازار یا گرون فروشی میشد یا زیر قیمت فروخته میشد در حالی که گفته بودند هدف ما یکسان سازی قیمتهاست واین نوع فروش حتی به خود مجموعه ها ضرروارد میکرد چون باعث بی اعتمادی مردم میشد هیچ نظارتی روی فروش اعضا نبود لیدرها گاهی در جریان اشتباهات افراد در فروش بودند ولی اهمیتی نمی دادند گاهی سردمدار این بازار اشفته خود لیدرها بودند چون کلی جنس توی خانه هاشون انبار بود و فقط یک هدف بود فروش به هر قیمتی
و خیلی ها هم نمیتوانستند محصول را بفروشند و در نهایت افراد دها ملیونی که پول خرید محصول میدادنند باید استفاده شخصی میکردند که یا نیاز نبود یا بیش از نیاز بود و کارایی نداشت و باعث مشکلات میشد
اعتراضات زیاد مصرف کننده که محصولات کمی بالاتر از بیرون کیفیت دارد اما قیمتها بسیار بالا ست
در کنار 10تا محصول باکیفیت ده ها محصول بی کیفیت با قیمت بالا وارد بازار میشد که حتی خود مجموعه دارها حاضر به استفاده از انها نبودند ولی میگفتند چون مهارت ما فروش است میفروشیم چون به یک شرکت چندین تیم وصل بودند و این یک حالت رقابتی داشت
محصولات اکثرا خارجی بود در حالی که عنوان شده بود برای کمک به اقتصاد ایران محصولات ایرانی است
در قوانینشان باز پس گیری کالا عنوان شده بود اما این قانون را به اعضا جدید الورود نمیگفتند چون اگر فردی منصرف میشد و یا از کالا ناراضی بود و تصمیم به پس فرستادن کالا را داشت از پورسانت لیدرها کسر میشد پس هیچ وقت این قانون را عنوان نمیکردند
چیزهایی به عنوان اصل و اساس کارشون در نظر گرفته بودند که خلیی ارزشمند نبود مطالب جزوه را به عنوان اصول کار در نظر میگرفتتند جالبه این جزوه چندین مورد مشکل ویرایشی داشت و خیلی ها برداشتهای نادرستی از ان مطالب میکردند ازشون خواستم جزوه را ویرایش کنیم میگفتند ما دست تو اصول نباید ببریم وجالب که این جزوه همچنان با مشکل ویرایشی به اعضا داده میشد .
در جلسات اجبارا باید دادو بیدادی صحبت میکردی و از غم و غصه هات جوری میگفتی تا اشک طرف در بیاد و با احساساتی شدن خرید بزند به درستی یا نادرستی کارشون کار ندارم من کلام تاثیر گذاری داشتم امااین شیوه صحبت کردن را دوست نداشتم که به عنوان یک خانم داد بزنم و از غم و غصه هام بگم تابه گفته خودشون 4 تا محله ان طرف ترصدامو بشنوند، ولی باهام برخورد میشد چون تنها راه پذیرش این شیوه بود
وقتی کسی رو دعوت میکردم دوست داشتم افراد با رضایت خودشون عضو شده و خرید بزنند نه با حس عجله و استرسی که بهشون میدهم عده ای موافقت میکردند خیلی ها هم با صحبتهای محیط بیرون عضو نمیشدند اما اگه کسی خرید نزده از جلسه بیرون میرفت باهامون برخورد میشد که شما ایمان ندارید که اجازه دادید فرد بدون خرید ازدفتر خارج شود ومن این شیوه اجبار و حس اظطرارکه طرف را وادار کنم همان جا طلا بفروشد یا باهاش خانه بروم تا پول جور کند و خرید بزند دوست نداشتم و اما افرادی بودند که با افتخار از انجام این کارها تعریف میکردند و اونو نشانه ایمانشون میدونستند
اغلب توی سختیهای الکی و بی مورد قرارت میدادند دلیلشون این بود میخواهیم از شماافرادی بزرگ و قوی بسازیم
از موقعیت اجتماعی و مالی افراد وسیله ای برای تبلیغ استفاده میشد حتی مدتی از موقعیت من استفاده شد یا اوایل خودم هم تبلیغ میکردم
کار تکراری و روتین وار ،کیفیت اموزشها پایین
و.حتی از بی کیفیت ترین کتابی که قبلا در زمینه موفقیت خونده بودم بی کیفیت تر بود وقتی فیلمهاشون را با دقت تماشا کردم متوجه شدم فیلمها بحثشون یک چیز دیگه است اما ربطش داده بودند به بازاریابی شبکه ای و رونق ان در گوشه گوشه جهان و من چقدر شرمنده خودم شدم وکم کم داشتم اعتماد به نفسمو از دست میدادم
ممنون از شما استاد عزیز که وقت میزارید برای ما توضیح میدین و چقدر عالی و جامع
و چقدر پردایس زیبا و مرتب و عالی شده البته که با تغییرات جدیدی که دادین از اینم زیبا تر شده،
اینکه کی چطور پیش میره چطور نماز میخونه قبلا هم سوال بود اما با اموزش ها فهمیدم اصلا اینها فرعیاته و اصل نیست و در واقع با اشنایی خودمون جواب سوالات هم داده میشه کافیه خودمون تحقیق کنیم و چقدر هم این بخش استاد قشنگ توضیح دادن که من الان دیگه کاری به اینکه بقیه چکار میکنن ندارم تمرکزم روی خودمه حالا اینکه چقدر درامد، داره شغلش چیه ایمان مدهب و… چطوریه چه اهمیتی داره مهم اینه چیزی بفهمیم که نتیجع میده حالا نماز بخونه یا نه مگه نماز خوندن ثروت میاره اگه قرار بود این کارها پول بیاره چرا مردم ایران پولدارترین کشور نیستن و برعکس کشورای دیگه موفقترن پس صددرصد جایی اشتباه گفتن خدا منتظر نماز و روزه من نیست بلکه منتظر ایمان منه که قدم بردارم با ایمان و توکل نه دو رکعت نماز بخونم بدون هیچ ایمانی و چقدر این مباحث من قشنگ یادگرفتم و الان دیگه تعصب ندارم دنیا چقدر زیبا تر میشه اگه فقط روی خودمون تمرکز کنیم و انقدر نخواین بقیه را کند و کاو کنیم موفقها لصلا براشون مهم نیست من و تو چکار میکنیم بلکه فقط فکر اینن خودشون چکاز میکنن
خب بریم سراغ تعهدمون
امروز خونه علی کریمی را سرچ کردم پنت هوس تو بهترین برج های تهران و بهترین منطقه و چقدر زیبا یک خونه مجلل که یک تراس سیصد متری فقط داره و استخر، جکوزی، و… داره توی یک برج زیبا این فوق العاده نیست
اصالتا گیلانی و فوتبال از بچگی شروع کرد و بعد هم موفقیتهای بسیار بدست اورد
مهمترین ویژگیش اینه با پولدار شدن قسمت بخشنده بودن وحودیش بیشتر نمایان شد و حسابی دستی در کمک به بقیه داره
خدایا شکرت خونه زیبا و شهرت و ثروت بسیار به علی کریمی دادی که حتما لایقش بوده
منم لایق خونه زیبا و عالی هستم
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم
سلام عزیزان جان
گام دهم
استمرار در مسیر هم جهت با هدف
سوره توبه
بَرَاءَهٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿١﴾
این [اعلامِ] بیزاری و لغو پیمان از سوی خدا و پیامبرش به کسانی از مشرکان است که با آنان پیمان بسته اید. (1)
استاد بینهایت سپاسگزارم از قلب سلیمتون
که اینقدر قشنگ و واضح آگاهی های ناب الهی را دریافت میکنه و خیلی عالی و صریح بر زبان شما جاری میشه
همون چند ثانیه اول فایل
تمام فایل را در بر داشت
مهمترین قانون هدف گذاری توجه است
دقیقا همینه
من امسالم را سال بهبود شخصیتم نامگذاری کردم
شخصیتی که باید تکاملی و بر روی پایه های توحید بنا شود
خدایا شکرت
که امروز هم بیادم آوردی که توجهم را بیشتر کنم بر هدفم
خیلی عالی هر روزم بهتر. از روز قبلم شده بلطف خداوند
این روزها خیلی احساس خوبم بهتر و ماندگار تر شده
هر نعمتی را در زندگی ام از طرف خدا میبینم و همون لحظه میگم کاره خودته
قبلاً هم بوده ولی من در مدارش نبودم خداجونم قربونت برم که این همه لطف و عنایت و مرحمت داری به ابن بنده حقیر
خدایا شکرت تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن نه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و ن گمراهان
هر روز صبح با این آیه روزم را شروع میکنم و باور و ایمان و توکل و اعتماد م هر روز داره بیشتر میشود
وقتی تمام امورات را بدستان قدرتمند ش میسپارم دیگه نگرانی جایی در درونم نداره
میدونم که خدایی هست که مدیر و مدبر کل ذرات کیهان است
خالق تمام ذرات هستی است
منم خودم را با تمام وجودم و زندگی ام میسپارم بهش و رها و آرام و آسوده خاطر هستم
خدا یا شکرت
من خالق تمام اتفاقات زندگی خودم هستم
هر اتفاقی بیوفته الخیر و فی ما وقع است
هر خنده و لبخند و کلام نیک و هر اتفاق خوبی که در مسیر رشدم بیوفته می گم قانون داره جواب میده جهان داره به افکار و فرکانس های من پاسخ میدهد
وقتی درخواستم را راحتر به جهان میگم متوجه بازخورد عالی تری هستم که دریافت میکنم
وقتی در زمینه هنری خودم میبینم مربی خیلی برام ارزش قائل هست و حتی یه وسیله که میخواد بده برا کار کردن روی طرح و میگه این وسیله اژه همه نو تر و کاربردی تر هست با این کار کن اونم از طرف خدا میبینم میگم خدایا شکرت همه کاره خودتی .
وقتی افراد وقت میزارن بابت سوالاتم و برام توضیح کامل میدین از طرف خدا میبینم همه رو با عشق تشکر میکنم ولی در نهایت میفهمم کار خودشه
خدایا شکرت
یاد گرفتم بلطف خداوند هر اتفاقی در مسیر لذت بخش زندگی برام میوفته میگم خیری برام داره الان نمیدونم ولی هر چی هست خیره آرامم آرامشم بیشتر شده
از درون دیگه با خودم در جنگ نیستم خودم را بیشتر دوست دارم و بیشتر در کنترل ذهنم موفق تر هستم
هر تضادی پیش بیاد میگم به نفع من تموم میشه
بخدا که خداوند پلن هایی میریزه که صد سال هم با عقل کوچک خودم نمیتونم اینقدر عالی ذره ای برنامه ریزی کنم .که اینقدر زیباست
جهان در هر لحظه داره به افکار من پاسخ میدهد
پس من باید آگاهانه افکارم را روی زیبای ها و توجه به نعمتها و تمرکز بر نکات مثبت و شکر گذاری قرار بدم
این یک مسیر تکاملی هست
هر چقدر بیشتر استمرار داشته باشم بیشتر متوجه میشوم
همین جملاتی که خودم دارم برای خود مینویسم
بازم درک بالایی میتونم ازشون داشته باشم . من این را بر تمام وجودم درک کرده ام که هر چقدر جلوتر بروم تعهد داشتن باشم در این مسیر زیبای الهی بیشتر درک میکنم آگاهتر و شفاف تر و برانگیز ه تر و توحید ی تر میشوم .قشنگ دارد متوجه تکامل در مسیر میشوم
مثلاً من قبلاً اصلا نمیتونم چهار کلمه با باورهای توحیدی حرف بزنم تمام حرف و افکار م از روی شرک بود
ولی الان بهتر متوجه میشوم که من دارم با باورها ی توحیدی و باور به خدا و ایمان و توکل قدم بر میدارم
درسته الهام خانم میفهمم که الان در حد حرف است
ولی بخدا من که نمیتونم با خودم صادق نباشم
قبلاً میگفتم توکل برخدا تو هر چیزی
ولی الان جنسش فرق داره
این توکل برخدایی که الان میگم کجا و اون کجا زمین تا آسمان فرق داره تغییراتم خدایا شکرت هر آنچه دارم از آن توست مالک اصلی تویی عاشقتم
من وصل بخدا هستم
بینهایت راه برای رسیدن به خدا وجود داره
من وقتی این جمله رو از فیلم رضا مارمولک سال گذشته به درخواست همسر و بچه ها نگاش کردم وقتی گفت اشکم جاری شد تنم لرزید
سالهای قبل هم دیده بودمش ولی اینبار من متوجه این جمله شدم و درکش کردم
که بی نهایت راه برای رسیدن به خدا وجود دارد
حتی یک لبخند راه رسیدن بخداست
یه تشکر
یه قدردانی
یه محبت یه حرف مثبت بی نهایت راه وجود دارد
خدایا شکرت که هر بار راه رسیدن به تو تغییر میکنه
ممکنه امروز با لبخندی به رهگذری باید و فردا با نگاهی از حس خوب درون به یک پرنده
و بینهایت راه هست برای رسیدن بخدا
حضور در لحظه و احساس خوب هر لحظه مرا بخدا نزدیکتر میکند
استاد من الان ثبات فرکانسی ام در پاسخ جهان به افکار و فرکانس هاو باورهام که تکاملی دارم رشد میکنم میفهمم
هر روزم بهتر از روز قبل
تغییرات کوچک و بهبود یافته ام
کلامم افکار مثبترم
اندیشه های پاک تر م
رفتارم با خودم و رفتار خیر خواهانه ام
مقایسه نکردن خودم با بقیه
تشویق هر موفقیتی که ببینم و بشنوم با حس خوب
کنترل ذهن و تقوا ی الهی پیشه کردن
دید بهترم به اتفاقات
وابسته تر شدنم بخدا و عدم وابستگی به عامل بیرونی خیلی بهتر شده بلطف خداوند
گفتگوهای مثبت درونی با خودم
عشق دادن بخودم
دوست شدن با خودم و جهان اطرافم
قدم برداشتن با هدایت های خداوند و ایده گرفتن از مسیر الهی و حرکت کردن و لذت بردن و دیدن توانایی های منحصر به فرد خودم و نقاط قوتم
و این مسیر باید ادامه دار باشد تا ابد تا لحظه مرگ باید روی خودم کار کنم
وقتی در این مدت دوسال که مستمر دارم روی خودم کار میکنم و این همه نتیجه عالی گرفته ام و در صلح بیشتری با خودم هستم پس با سرعت بیشتر و عشق و اشتیاق بیشتر و انگیزه داشتن برای رسیدن به اهداف بزرگتر با توکل برخدا قدم بر میدارم و فقط روی یک اصل و اساس کار میکنم
احساس خوب اتفاقات خوب
حضور در لحظه و احساس خوب ماندگار تر در طول روز و قدم بر داشتن در ایده های الهامی خداوند
خدایا شکرت من تسلیمم هیچی نمیدووووونم خودت کمکم کن تکاملم را بدرستی طی کنم و هر روزم بهتر از روز قبلم باشه
وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ ﴿186﴾و هرگاه بندگان من از تو در باره من بپرسند [بگو] من نزدیکم و دعاى دعاکننده را به هنگامى که مرا بخواند اجابت مى کنم پس [آنان] باید فرمان مرا گردن نهند و به من ایمان آورند باشد که راه یابند .
خدایا شکرت که از رگ گردن نزدیک تری
روی نیازم فقط بتوست
از هر خیری از تو بهم برسد من سخت فقیر و نیازمندم
خدایا شکرت که تنها تو برایم بشدت کافی هستی.
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم
سلام استاد جانم
سلام خانم شایسته جانم
سلام دوستای گلم
بازم یاد آوری قانون ،
قانون توجه که اگه بحوام به هدفی تو زندگیم برسم یکی از مهمترین عوامل تاثیر گذار برای کمک به رسیدن با هدفم ،توجه تمام وکماله ،
اگه بخوام ،توجه ام رو پراکنده کنم قطعا ،نتیجه ی دلخواه نخواهم داشت .
هر روز وهمیشه بدونم که چه هدفی دارم ومیخوام چه نتیجه ای تو زندکیم بوجود بیارم ،حتما توجه صد درصدی براش بزارم ،هدفم رو به قدم های کوچیک تقسیم کنم وهر روز با توجه کامل انجامشون بدم .
باید نتیجه ی توجه رو درک کنم با تمام وجودم .
هر روز برای اینکه مراقب وردیهام باشم ،از فایل های دوره ها یا دانلود اای رایگان استفاده میکنم .
تو کارم حتما تو توجه ام رو میزارم روی بهبود همیشگیش .
خداروشکر یه همچین دریای آگاهی بی نهایتی مثل سایت هست که میتونیم همیشه از وجودش استفاده کنیم و به راحتی بتونیم کانون توجه مون رو بزاریم روی مسائل دلخواه .
بتونیم همیشه سیراب بشیم از آگاهی هاش .
خیلی سپاسگزارم از استاد عزیز وخانم شایسته گل ودستای توحیدیم .
خدایا شکرت
به نام خدای مهربان.
سلام به همگی
چقدر لذت میبرم از مثال هایی که استاد میزنند ووباعث میشه آدم بهتر درک کنه.
چقدر این جمله رو آدم تایید میکنه که آرزوها و انگیزه رسیدن به آنها از تضاد های زندگی ما ایجاد میشه.
استاد واقعا شما خودتون رو خوب میشناسید که در مسیر عشق و علاقه تون دارید حرکت میکنید.
چقدر ما فراموش کردیم که بابا خداوند بی هدف ما رو به این دنیا نیاورده بلکه هر انسانی میتونه با دنبال کردن عشق و علاقش به همه چی برسه.
استاد چقدر شما در مورد قران خوب منطقش رو درک کردید.
و اصلا نیومدید بدون درک آن رو قبول کنید و ما بچه ها چقدر خوشبخت هستیم که از زبان شما داریم قرآن واقعی رو یادمیگیریم.
خدیا در این مسیر به همه ما کمک کن
بنام خداونده بخشنده ومهربانم…
وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ۖ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ
چون بندگان من درباره من از تو بپرسند، بگو که من نزدیکم و به نداى کسى که مرا بخواند پاسخ مىدهم. پس به نداى من پاسخ دهند و به من ایمان آورند تا راه راست یابند.
سلام به استاد عباسمنش عزیزم و استاد مریم بانو قشنگ و مهربان….
چقدر خوبه که تویه هر سوال که میپرسن جواب قاطع و قانع کنند و قانون مند همینه….
قانون توجه توجه توجه توجه…
توجه ات به چیه حسین نشدن یا شدن….
نخواستن یا خواستن…
ایمان یا بی ایمانی…
توکل یا بی توکلی و خود رای بودن….
کدومی حسین چند چندی با خودت ؟؟؟
خدایا شکرت برای این اگاهیا که وقتی هدفی داری توکل کن و برو برو اصن به مقصد کار نداشت باش مقصد که اومد دوباره مقصد جدید گفته میشه بهت پس مقصدر وجود نداره ادمه به و ادمه بده در پناه الله با توکل و ایمان و صبر و استقامت
و رو در رویی با تضادهااا و از دل تضادهااا خالصی و قشنگی در اوردن
اوفش خدایا شکرتتتتتتتتتتتت
حالا یه چیزه فوق العاده ای که برای هممون پیش اومد یا برای خیلیای دیگه میدونید چیه در مورد خواستهامون…
دیدید که یه وقتایی میگم کاش الان یه لیوان اب خنک بود میزدیم بر بدن بعد همون لحظه یه لیوان اب خنک میارن برات
و بعدش این دیالوگ رو میگی کاش یه چیزه دیگه از خدا خواست بودم….
حالا داستان باورهای ماست
چرا رویاهامون کوچیک بخاطر اینکه ایمان نداریم و باور نکردیم که اره میشه میشه…
خدایا شکرت که شده و بعد هام خواهد شد به لطف تو الهی شکرت رب نازنینم…
من لایق بهترینها هستم من هستم که خلق میکنم الهی شکرت رب من…
ثبات فرکانسی….
تکرار باورها با ایمان و رفتن به سمتشون و حرکت کردم و قدم برداشتن و قدم بعدی بهت گفت شدن…
خدایا شکرتتتتتتتتتتتتتتتت
دیدن الگو ها و تکرار تکرا اره هست پس میشه برا من هم میشه برام من هم اتفاق میوفته خدایا شکرتتتتتتتت
همچیز سادس طبق قانون طبق قانون بدون تغییر خداوند الهی شکرت رب من
خدایا شکرت بینهایت که امروز هم تونستم روحم و ذهنم رو با این اگاهیا ناب از اتش باز دارمش ازت میخوام کمک کنی رب من کنم کنی که تمام این اکاهیارو عملی کنم تویه زندگیم…
صد هزار بار شکرت رب نازنیم سپاس از تو خدای خوب و قشنگممم
در پناه جان جانان رب العاالمین شاد سلامت و ثروتمند باشید
با عشق حسین عبادی بنده خوب خدا