سرفصل آگاهی هایی که در این فایل توضیح داده شده است:
- چطور بدون سرمایه، کار را شروع کنم؛
- اصول رونق کسب و کار؛
- سرمایه های درونی که لازمه شروع کسب و کار شخصی است؛
- اتفاقات به خودی خود هیچ معنایی ندارند، نگاه ما به آن اتفاقات است که به آنها معنا می بخشد؛
- اصول بهبود کسب و کار؛
- مهمترین باور برای اتصال به خداوند؛
- روی توانایی ها و علائقت سرمایه گذاری کن؛
از میان نظراتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با محتوای این فایل را داشته باشد، به عنوان متن انتخابی این قسمت انتخاب می شود.
منتظر رد پای شما در گام دوم هستیم
برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل تصویری live | سودمندترین سرمایه گذاری207MB18 دقیقه
- فایل صوتی live | سودمندترین سرمایه گذاری17MB18 دقیقه
به نام خداوند یکتا و قدرتمند
از مهیار اسکندرصفت به استاد عباسمنش سلام و عرض ادب و احترام
من از 15 تا 18 سالگی کاشی کاری و بنایی کار میکردم
نما کاری هم میزدیم ، سیمان کاری و ارماتور هم میزدیم ، واویلا چیا یادم اومددد،
از 7 صبح تا 13 سرکار . از 13 تا 14 ناهار بودیم
از 14 تا 20 سرکار بودمممم ، خب بچه بودم اون موقع ها ، اما الان قوانین درک میکنم ، من ساعت 20 که میرسیدم خونه ، قبلش به مادرم زنگ میزدم شاممو بیار ایوون من بخورم برم باشکاه بدنسازی ،
ساعت 21/30 میرسیدم باشگاه و 23 تموم بودم و میومدم خونه ، برای سه سالللللل زندگی من این بودددد، کار ارماتور و نما و کاشیکاری رو به زور پدرم میرفتم میگفت سند یاد بگیری برای خودتتتتت
خدایا ای کاش میدونستم که اون موقع ها باهام حرف میزنی ، من با چه شوری وزنه میزدممم چه بدنی ساخته بودم ، بعد اون همه حمالی در طول روز ، یجوری وزنه میزدم انگار بدنم نیتروژن باز کرده، مثل انم کار میکردم ، نگو این رشته علاقه منه ، و من غافلم ازش ، رفتم خدمت سربازی ، اونجا یه باشگاه داشت ورنه ها کم ، دستگاه ها زنگ زده بودن ، من باز بعد تایم ناهاری و استراحتم میرفتم باشگاه، اون روزم که پست نداشتم هرکی دنبالم بود میومد باشگاه دنبالم ، باز الهام الهی و اقا مهیار انگار نه امگار ، خب نمیدوتستم بخدا نمیدونستم باید باشگاه ادامه بدم (الان دوسالی هست متوجه شدم) اقا بعد دوستل خدت اومدم خونه ، پدرم باز منو فرستاد کاشیکاری ، ای بابا ، باز برای دوسال همون اش و همون کاسه الگوی تکراری روزای تکراری ، اما باز بعد کاشیکاری میرفتم باشگاهم ، اصلا عجیب باشگاه منو میکشوند سمت خودت ، از سن 15 تا 22 هنوز نفهمیده بودم که علاقم بدنسازیه ، از 22 سالگی تا 27 رفتم تهران مثلا پولدار بشممم ، کافی شاپ کار میکردم ، ای خدایاااا باز دلم میگفت برو باشگاههههه، هنوززززز منه خنگ نفهمیده بودماااا خدا میگه پسر خوب برو باشگاه من همه چیو بهت میدم تو فقط برو نزد علاقت
دیدم یه کافی شاپ علاقه ندارم ، دو سالم رفتم فست بود باز کردم ،، اما باز لای استراحتم باشگاه میرفتمممم باشگاه میرفتممممم ، خدایا ببین منو خنگی از منه
والله بخدا
فست فود ورشکست شدممم ، ماشین داشتم فروختم
کمی پول قرض کردم ، خلاصه باشگاه بدنسازی زدمممم
الان دوساله که باشگاه بدنسازی زدمممم ٫ پول ندارم عشق میکنم ، پول دارم کیف میکنم ، قرص دارم میدم
سخته ، انجامش میدم ، همه جوره پای کارم هستمممممممم ، همه جوره دارم حال میکنم ، میونید چرا ،؟ چون علاقمو توی 29 سالگیم پیدا کردم ، البته غفلت از من بوده نه قانون، امیدوارم هواستون یاشه به صدای خداوند هروز باهام صحبت میکنه ، ما باید بیدارباشیم ، اقا بیدار بشید بیدار شید بیدار شید
بخدا قانون وجود داره ، دارم میبینم تو مسیر علایقم همه چی به نفع منه ، باورهام واقعا اشکال داره ، چون از پدرم رسیده که باید سخت کارکنم ، منم هدایت شدم یک ماه پیش دوره دستبابی عملی رویارو خریدم
خیلی وضعم خوب شده خیلی روحیم عالیه ،
اعتبارش برای خداست هاااا مهیار
خدایا شکرت
این متن برای خودم نوشتم
خسته نباشید همگی
موفق باشیم