live | کنترل ورودی های ذهن - صفحه 34
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/03/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-06 07:03:522024-11-08 05:24:02live | کنترل ورودی های ذهنشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند بخشاینده مهربان
سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته نازنین
وهمه ی دوستاان عزیزم در این مسیر توحیدی
توی این گام در مورد نکاتی صحبت کردن که میخوام از تجربیات خودم بگم
الان کنترل ورودی های ذهنم برای من شاید بگم کار راحت تری شده چون تصمیم گرفتم که با هرکسی رفت وامد نداشته باشم و هر حرفی رو نشنوم و تو این مسیر خدا هم خیلی داره کمک میکنه بحث همون هدایته
چند روز پیش یکی از دوستام بهم زنگ زد دستم بند بود ویه جا استاد حرف جالبی زد گفت من تا این حد تسلیمم که اگر گوشیم زنگ بخوره ومن تو شرایطی باشم که نتونم ج بدم میگم حتما نباید ج میدادم چون اگه قرار بود ج بدم حتما توشرایطی زنگ میخورد که من دستم بند نباشه واین اتفاق بارها وبارها برام افتاده وهروقت گوش کردم وج ندادم خوب بوده هروقت هم از کار زدم ج دادم حرفی رو شنیدم که نباید میشنیدم
در مورد رسانه من از وقتی با استاد اشنا شدم اینستاگرامم رو حذف کردم چند ماه پیش امتحانی 1ماهی نصب کردم اصلا حال نمیکردم انگار که من خیلی فاصله دارم از اون فضا درمورد خبر هم کلا از بچگی هیچ علاقه ای به خبر نداشتم و ندارم وبرامم مهم نیست
واقعا وقتی استاد گفتن که تراشه یک usp الان از کامپیوتری که اپلو 11رو فرستاده ماه قویتره مغزم رگ به رگ شد
چند نکته بهم یاد اوری شد اینکه اونموقع چقدر از صفر شروع کردن و باهمون امکاناتشون قدم برداشتن وتکامل طی کردن و رفتن جلو
دوم اینکه چقدر فرصت ها الان بیشتر شده و چقدر راحت تر میشه به همه چیز رسید
سوم اینکه اگر اونها با یه کامپیوتر ساده این همه کار انجام دادند ما با این همه امکانات چقدر میتونیم کار انجام بدیم به سادگی وبه راحتی واقعا فرصت برای موفق شدن الان خیلی بیشتره
استاد اشاره به مرگ داشتند و اینکه همه میمیرند وخودشون انتخابشون اینه که شب بخوابند وفردا بیدار نشند واقعا این نوع مرگ زیباست خواسته منم هست
همونطور که خدا به پیغمبر میگه بگو جهاد کنند ومیگن میترسیم بمیریم وخدا میگه بگو اگر قرار باشه بمیرید هرجا باشید میمیرید و این به جنگ ارتباطی نداره
یه داستان بود نمیدونم تو چ کتابی خوندم به یه نفر میگن که امروز قراره بمیری و ازرائیل میاد سراغت
اونم میگه من فرار میکنم به تهران که دستش بهم نمیرسه ووقتی میرسه تهران میبینه ازرائیل منتظرشه
میگه مگه تو اونجا قرار نبود باشی میگه من قرار بود دقیقا تو تهران جونتوبگیرم که خودت اومدی
امیدوارم بتونیم به این اگاهی های ناب عمل کنیم وزندگی بهتری بسازیم در پناه حق
درود به استاد محترم و خانم شایسته عزیز و هم فرکانسی های محترم
فایلی که میشه ساعتها راجع بهش حرف زد. چقدر برای من به موقع بود. دیدم دیروز خیلی شیک رفتم جلوی دکه ی روزنامه فروشی تیترها را خواندم. بعد هم در تاکسی چند خبر به گوشم رسید. گفتم ببین اول خودت شروع کردی،
برای چی رفتی روزنامه خوندی؟ بتوچه مربوطه؟
ببین چه راحت موضوع کنترل ورودی ها برات کم اهمیت شد. پس باورهام هنوز از پایه ایراد داره. قانون توجه رو نفهمیده ام که دارم اینطوری رفتار میکنم. چی بگم وقتی خدا میخواد از مسیر بیرون نیام اینطوری هدایتم میکنه. سپاس یه عالمه…
بنام خدا
سلام
مهم ترین موضوع کنترل ذهن و کنترل ورودی هاست.
خود ما ها هستیم برای اینکه یکی مثل خودمون پیدا کنیم و ثابت کنیم که اره وضعیت بقیه هم خرابه شروع میکنیم به صحبت کردن در مورد مسائل منفی، مثلا میگیم بازار تو ام خرابه؟ بعد یارو میگه اره تو دیگه ادامه میدی که فلانی هم همینو گفته، فلانی هم…. و همین جوری ادامه میدی که اره وضع بازار خرابه، چون ذهن مریض یا منفی دوس داره این حرفا رو بشنوه
حالا تو خودت رو کنترل کن و حرف نزن خدا شاهده همه چی واسه تو عوض میشه، من خودم قبلا خیلی توی این شرایط، گیر کردم و خیلی خوب ذهنمو کنترل کردم و هیچی نگفتم، بعد شنیدم که همکارام گفتن که حتما فلانی یا قرضی کار میکنه یا با قیمت ارزون، در صورتی که من فقط داشتم روی خودم کار می کردم، و جواب هم می گرفتم ـ
من موقع پندمیک بهترین نتایج رو گرفتم، چون واقعا روی خودم کار می کردم ذره بینی
سال 1401 باز بهترین نتایج رو گرفتم، زمانی که همه میگفتن کشور داره سقوط میکنه، من بجای فضای مجازی فقط توی سایت بودم سفر به دور آمریکا می دیدم
اما امسال نا خود آگاه، تحت شرایط قرار گرفتم و دارم توجه میکنم به شرایط و خیلی ریز ذهنم داره به مسایل منفی توجه میکنه، که نتایج هم گواه هستش.
اما به لطف الله و این سایت بی نظیر یک هفته هست که خیلی تمرکزی دارم روی خودم و ورودی هام کار می کنم و مطمئن هستم خیلی زود نتیجه می گیرم و میام حرف میزنم در موردشون
در پناه الله یکتا
و همان خدایی که همه چیز میشود
همه کس را…..
●گام چهاردهم خانه تکانی ذهن●
》》آگاهی های این فایل و نتایج من از قوانین《《
سلام استاد جانم و مریم جانم خداقوت حسابی بهتون میخوام خیلی سریع برم سر اصل مطلب از این فایل
خیلی حرفا برای گفتن دارم
میخوام کامنت بزارم که برای خودم مرور بشه قانون
خدایا شکرت…
خب استاد اینجا اومد از حذف تی وی حرف زد
به افتخار میگم که به مدت 7ساله که تی وی از زندگی من حدف شده و البته حضورش هم تاثیر چندانی نداشت چون آدم تی وی بازی نبودم
ولی فیلم باز هستم اونم هندی درسته جلو تی وی نبودم اما جلو لب تاپ یا گوشی بودم که فیلم هندی و رقص های هندی میدیدم چون علاقه دارم….
بگذریم پس تا اینجا میخوام بگم آرامش من از زمانی بیشتر شد که تی وی و ریموش کزدم
اما یه مشکل اساسی بود…
پدر گرامی _ ایشون همینطور که شما گفتید استاد
خوراکش صبح تا شب اخبار و رسانه ها تو ماهواره
و همینطور شب تا صبح تی وی روشن
با اخبار میخوابید با اخبار بیدار میشد
با صدای بی بی سی بیدار میشد
با صدای آوای آمریکا میخوابید
خلاصه بگم کار سالهای پدرم این بودد
و اما نتیجه:::===
زندگیش هر روز بدتر از روز قبل میشد
روابطش با همسر و فرزندانش خراب و خراب تر
به طوری که من اون روزا خواستم این بود یه جایی از خودم داشته باشم که بتونم خودم باشم و فایل های لستاد
وضعیت مالی افتضاح این روند سال ها ادامه داشت
مادرم برای جدایی اقدام کرد
شرایط خونه هر روز بد و بدتر میشد
یه شرایط سمی و داشتیم تجربه میکردیم
خلاصه بگم طبق قانون نتایج خوبی در برنداشت….
تا اینکه اون روزها من خیلی با بابا حرف میزدم
کلا همیشه با کسی که بیشتر حرف میزد من بودم
و خیلی بهش قانون و میگفتم ولی کی بود که عمل کنه
از یه جا به بعددیگه کار به کارش نداشتم
خسته شده بودم
تمرکز گزاشتم روی زندگی خودم…
.
.
.
مدتی گذشت آروماروم داشت تغییر میکرد
تی وی دیدنش به یک پنجم رسیده بود
مامان و بابا باهم خوب شدن
خونمونو عوص کزدیم
آروم آروم داشت طبق حرفای من میرفت جلو
فایل های شمارو براش ریخته بودم توی موبایلش
تکاملی داشت به سمت بهبود قدم برمیداشت
این روند ادامه داشت
تا پارسال که با جلسات NA آشنا شد
از زمین تا آسمون همه چیز تغییر کرد
از دعواهای شبانه و جنگ و بحث و جدل و حرف های زشت و بی پولی و شرایط مالی بد
خبرای بد و پشت مردم حرف زدن و حتی بی احترامی به مامان و به ما
بدخلقی و بی اعصابی و تنش زیاد
همه اینا رو در نظر بگیرید
به معنای واقعی کلمه در مدت زمان کوتاهی
معجزه رخ داد…
بابایی که از خوراکش دیدن تی وی و اخباراش بود که به قول خودش وقتی میگفتم بابا الان اینا نون میشن برات یا آب؟
میگفت باباجان اگه آدم اخبار نبینه چطور میخواد آگاه بشه بر اطرافش
دیدگاه پدرم بر اخبار آگاهی بود
بله دوستان:)))
خلاصه بگمتون معجزه ای که مدت ها و سالها دنبالش بودم رخ داد
زندگیمون عوص شد
و خودم که تو اون شرایط متمرکز بر زیبایی ها بودم و نمیذاشتم حرف های پدرم و مادرم و اخبار و رسانه ها روی من اثری بزاره
الان به مدت 3ساله که مستقل هستم
و خونه ای جداگانه در شهر خودم دارم و بهشت من اینجاست
نتیجه کانون توجهم این زندگی بهشت وارانه هست که دارم
درسته الان دیگه تو خونه ما تی وی روی اخبار نیست
اما در هر صورت تی وی هست
ولی مائده ای دیگه نیست
جوری از نورم خانواده منو خداوند جدا کرد
که روزی نیست سجده شکر به جا نیارم…
خدایا شکرت….
و الانم من به شرایط پدرم کاری ندارم میخواد هر طور رفتار کنه بکنه
من مسئول زندگی خودمم
بهم ثابت شد اگر کانون توجهم روی زیبایی ها باشه چه اتفاقی میوفته
بهم بارها ثابت شده
مورد بعدی سلامتی هست:::====
در اون شرایط پندمیک کوید 19 از اونجایی که مامان قشنگم خیلی خوشگل توجهش روی این مسائل بود و هر چقدر بهش هشدار میدادم
کانون توجهتو بزار روی سلامتی انجام نمیداد
این ویروس زیبا اومد سراغ مامان قشنگم:)
یک ماه با مامان زندگی کرد
تو اون یک ماه من شبانه روز کنارش بودم
و از اونجایی که مدت ها قبلش روی باوزهای سلامتیم با استاد کار میکردم
منو درگیر خودش نکرد با اینکه من اصلا آدم ماسکی نبودم که ماسکبزنم
در صورتی که پدرم خودشو از چار جانب تیکه میکرد که مائده لطفا باباجان ماسک بزن میری پیش مامان
ولی من میگفتم
بدن من سیستم ایمنی من اونقدر قویه اینقد با انگیزه است که هیچ ویروسی سمت من نمیتونه بیاد
میترسه از من بیاد سمتم
این باوری بود که من داشتم و خب ورزش هم میکردم همزمان کیک بوکس و بدنسازی و میرفتم
عجیب سیستم ایمنیم قوی ترین سوفلا بود
و خب عزت تفس واعتماد به نفس اینم درونم رفته بود بالا که سیستم ایمنی قوی دارم
خلاصه یک ماه گذشت و من در سالم ترین حالت ممکن
همه براشون سوال شده بود کل خانواده درگیرش شدن جز منو هدیه
خداروسکر هر روز الانم باید روی باورهای سلامتیم کار کنم به قول استاد مثل اون زمان قوی نیست
چون خیلی وقته روش کار نکردم
اما الان که یادم میاد نتیجه دارم دستم از باورهای سلامتیم دوباره انگیزه گرفتم که روش کارکنم….
و خب خداروشکر برای بدن سالمی که دارم
برای اندام های سالمی که دارم
برای انگشتان سالمیکه میتونم کامنت بزارم
پروردگارا شکرت شکرت شکرت …..
خب مورد بعدی که عجیب دوسش دارم و خیلی دارمروش کار میکنم گه یک قانون هست
اونم اینکه….
“”به اتفاقات نازیبا یا اخباری که ناخوبه پخش میشه از زاویه دید بهتری نگاه کنمکه حالمبهتر بشه””
حدود چند وقت قبل که مناظرات ریاست جمهوری آمریکا بود و ترامپ هم سخنرانی داشت
یه اتفاقی برای این آقا میوفته که میخواستن ترورش کنند
منم اینجا که اصلا از این قضایا خبر نداشتم
به لطف عزیزدلم که خیلی این چیزارو پیگیری میکنه
منم اطلاع دار شدم که همچین داستانی پیش اومده:)
وقتی داستان ترورشو فهمیدم که چطور در کمتر از چند دهم ثانیه وقتی میخواسته گلوله بهش بخوره
سرشو برمیگردونه و فقط به گوشش اصابت میکنه
حقیقتا برگام ریخخخخخ گفتم الله و اکبر
خدای من
تو چقدر بزرگی
با این اتفاق نگاهمو به داستان میگم::::
که این داستان ترور آقای ترامپ حکایت عدو شود سبب خیر شد
یعنی با ایناتفاق کسانی که طرفدارش بودن یا حتی کسانیکه هواخواهش همنبودن
جذب این آقا شدن و این آقا محبوبیتش چندین برابر شد عوض اینکه از دیده ها محو بشه
اتفاقا باعث دیده تر شدن بیشتر شد
من نگاهمو فقط نسبت به این داستان گفتم
دقیقا نگاهی که وقتی مامان درگیر بیماری شد گفتم
مامان میدونی چیشده؟؟؟
گفت چی؟؟؟
گفتم قراره سیستم بدنت رفرش بشه و قراره تمام اندام های جسمانی گوارشی تنفسی یه استارحت ویژه بکنند
و بعد دوباره اکتیو تر از قبل ادامه بدن
و این ویروس نیاز داشته وارد بدنت بشه تا یه خورده بدنت رفرش بشه
و تو قدر نعمت سلامتیتو بیشتر بدونی
یا حتی چند وقت پیش من موهام شپش میکنه:)
خیلی اتفاقی به مامان میگم
مامان سرم خیلی چند روزه میخاره بیا ببین چیشده
میاد میبینه میگه وااااااااای مائده شپش کرده سرت
…………
من در کمال بی تفاوتی و خونسردی جلو مامان گفتم خب بکنه
مگه سره من موهای من دل ندارن شپشبیاد سراغشون
حتما سرم نیاز داشته به این فنچولا که اومدن تو سرم
و دارن از موهام تغذیه میکنند
الخیر فی ما وقع
اینمنگاه من نسبتبه شپشای سرم
که خب وقتی کنرتل ذهن کردم و نگاهمو عوض کردم
کمتر از دو سه روز رفتن و خبری ازشون نیست
عوض اینکه غر بزنم و نق نق کنم و گله و شکایت
اومدم نگاهمو تغییر دادم به داستان
و تازه کلی هم خندیدیم
اذییت هم نشدم
اما اگر میخواستم با نگاه مادرم برم که همونجا دغ میکردم
اینم از یه مورد دیگه خدایا شکرت….
یه چیز دیگه هم بگم و بپایان برسونم
یه حرف دیگه استاد هم برام خیلی شفاف شد
اینکه استاد میگن اگر توجه و کانون توجه ما روی زیبایی ها باشه هدایت میشیم لاجرم به زیبایی ها
ما تموموجودم درکش کردم
و حتی بالعکس هم اتفاق میوفته
به عنوان مثال یکی از دوستانم زمانی که به مهاجرت کردن هدایت شد با من خیای حرف میزد
و من خیلی کانون توجهشو میبردم به سمت زیبایی ها
زمانی که مهاجرت کرد بعد از مدت 6ماه دوباره برگشت ایران
فقط به یک خاطر اونم اینکه دقیقا زمانی که ایران بود توجهش روی زیبایی ها بود
زمانی گه مهاجرت کرد توجهش رقت روی نا زیبایی ها و از اونجایی که قانون کارشو بلده
برگشت دوباره به ایران …..
خدایا شکرت عاشقتم برای این قانون بدون تغییرت
دوستون دارم:)
بسم الله الرحمن الرحیم
این فایل من را بسیار به یاد اون زمانی انداخت که بیماری پندمیک بود و کنترل ذهن کمی سخت بود
من استاد عزیزم را تحسین میکنم که اون روزها چقدر دز زمان مناسب و در مکان مناسب قرار داشت.
من همان روزها تازه با استاد عباس منش آشنا شده بودم و مثل الان کنترل ذهن خوبی نداشتم
الان که این فایل و دیدم خدارو بسیار شکر کردم چقدر کنترل ذهنم بهتر شده خیلی تغییر کردم چقدر با اون روزها فرق کردم خدایا شکرت
البته یادمه اون روزها هم به اخبار گوش نمیدادم و هر جا صحبت بیماری بود سعی میکردم توجه نکنم
چقدر اون روزها برامون درس داشت
همان طور که استاد گفتند چقدر کسب و کار بعد از اون بیماری پیشرفتهای چشمگیر داشت اصلا خیلی چیزها تغییر کرد حتی خیلی آگاهی مردم بیشتر شد خیلی پیشرفت علمی شد
خدایا شکرت
من هم سالهاست تلوزیون را از زندگی خودم حذف کردم خیلی دقت میکنم روی ورودی های ذهنم
من روزها تا شب توی خونه و کلا روز مرگی تلوزیون تماشا نمیکنم ولی در خونه تلوزیون داریم به خاطر همسرم شبها به محض اینکه می یاد خونه تلوزیون را روشن میکنه
من هم توی اون تایم ها سعی میکنم یا کارهایم را انجام بدم و اکثر اوقات هنس فیری گوشم میزارم فایلهای استاد را گوش میدم یا مطالب را برای خودم یاد داشت میکنم و سعی میکنم توجهم به چیزهای خوب و متبت باشه تا تلوزیون
ولی این برای من یه ناخواسته هست که نمیدونم براش باید چه کنم
از خدا هدایت میخواهم که بتوانم کنترل ذهن را همیشه داشته باشم و یادم نره چون به نظر من کنترل ذهن همه چیزه
امروز میخواستم برم گام بعدی ولی گفتم این کنترل ذهن خیلی مهمه دوست داشتم براش کامنت بنویسم و از خدا برای کنترل ذهنم هدایت بخواهم
خیلی خوشحالم که در سایت عباس منش هستم با این دوستانم و خود استاد و مریم جان در ارتباطم
خدایا بینهایت شکر
خدایا ما را به راه راست هدایتمان کن راه کسانی که به آنها نعمت داده ای
به نام خداوند هدایتگرم
گام چهاردهم
سلام به استاد عزیزم و مریم جان عزیزم و خانواده عباس منشی
کنترل ذهن اصله ، اصل تمرکز و هدایت مسیر زندگیمون روی تمرکز روی زیبایی ها چیزایی که میخوایم و کنترل ذهن تشکیل میشه .
برای کنترل ذهن بهتر بهتره از رسانه ها خودمون رو دور کنیم چون رسانه ها موضوع جذب مخاطبشون روی حوادث و اتفاقات منفی جامعه هست و این باعث میشه بیننده نگران تر و مضطرب تر و توجه اش به موارد منفی باشه که این توجه کردن ها هم باعث میشه مسیر زندگیمون به بره سمت چیزایی که نمیخوایم . مهارت کنترل ذهن مثل هر مهارت دیگه ای نیازه که تمرین و تکرار داشته باشیم تا ماهر بشیم پس صبر و تکامل توی همه ی حیطه های زندگیمون باید رعایت بشه . یه شبه نمیتونیم ذهنمون رو پاک کنبم از تمام چیزایی که نمیخوایم البته اینم به درک ما از مسایل بستگی داره که میتونیم ذهنمون رو کنترل کنیم که حتی به اتفاقات بد هم به چشم یه اتفاق خیر نگاه کنه.
خدایا کمکم کن مهارت کنترل ذهنم رو عالی ببرم جلو و تمرکزم روی چیزایی باشه که میخوام . خدایااا شکرت که در مسیر درست و فوقالعاده قرار گرفتم .
استاد قدردانتون هستم .
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و نازنین و دوستان خیلی خوب
یادداشت ها و برداشت های من:
تفاوت نتایج افراد در تفاوت کنترل ذهنشونه مثلا اینکه نسبت به شرایط بیرونی واکنش نشون ندن
اما همه نمی تونن ذهنشون رو نسبت به شرایط بیرونی کنترل کنند بعنوان مثال یه مساله ای پیش میاد مثلا تلفنشو جواب نمیدن و …عصبانی میشه ناراحت میشه وووو مثالهای مختلف
و چون تمرکزمون رو این عوامل بیرونیه از جنس همون شرایط وارد زندگیمون میشه
سالهاست میگن شرایط حساس کنونی و ما باید بتونیم ذهنمون رو کنترل کنیم
کنترل ذهن کار راحتی نیست ولی هرچه تمرین کنیم برامون راحت تر میشه و به میزانی که بتونیم ذهنمون رو کنترل کنیم نتایج وارد زندگیمون میشه
رسانه ها همیشه رو نکات منفی تمرکز می کنند پس تا جایی که میتونیم از رسانه ها دوری کنیم
ولی وقتی بعضی شرایط همه جا فراگیر میشه و تو اون شرایط ما باید تمرکزمون رو از اون موضوع برداریم
اگر لازمه برای کنترل ورودی های ذهنمون تلویزیون و شبکه های اجتماعی رو حذف کنیم
چون وقتی ورودیهایی که اخبار و شبکه ها درباره ش حرف میزنن رو به ذهنمون بدیم ما چیزی رو خلق میکنیم که اونا خوراکش رو به ما میدن
اخبار 99 درصد مواقع موضوعات منفی رو پوشش میدن به این دلیل که مردم اینطوری می پسندند
باید توجه داشته باشیم که خروجی ها همیشه با ورودیهای ذهنمون هماهنگ هستن
وقتی ذهنمون کنترل میکنیم ورودی های مناسب وارد ذهنمون میشه
مثل غذای فاسد که نمیخوریم ورودیهای نامناسب و فاسد رو هم باید ازش دوری کنیم
غذای فاسد همون موقه باعث بیماری میشه ولی ورودیهای نامناسب بعد یه فاصله زمانی تاثیرش رو می بینیم
ممکنه با ورودی نامناسب فقط یکم شرایط بدتر بشه و باعث بشه ما خیلی متوجه نشیم یا اهمیت ندیم چون از جنس همون اتفاقات قبلیه که در زندگیمون بوده و کم کم بد و بدتر میشه پس اگر همینطور به ذهنمون ورودی نامناسب بدیم اوضاع همینطور بدتر میشه
ذهن انسان تاثیر مستقیمی رو جسمش داره پس اگر باورهای مثبت و احساس مثبتی نسبت به جسمش داشته باشه بدنش هم بهتر عمل میکنه
اگر ذهنمون رو کنترل کنیم شرایط حساس کنونی به شرایط عالی کنونی تبدیل میشه
زمانی که جامعه درگیر افکار منفیه بهترین زمان برای جدا شدن از اون جامعه س. اگر ما مثل بقیه فکر کنیم مثل بقیه نتیجه میگیریم
تشکر از استاد عزیز بابت این فایل زیبا و فوق العاده و تشکر از آموزش های خیلی گرانبهایی که در سایت در اختیار ما میذارید
خدایا شکرت
مارا به راه راست هدایت فرما
راه کسانی که به آنها نعمت دادی
به نام الله یکتا
سلام به اهل بهشت
همه ی ادم ها نمیتونن ذهنشون رو کنترل کنند و کسی هم که میتونه صد کامل نمیتونه چون ما در جهان دوقطبی زندگی میکنیم و نمیتونیم که صد کامل باشیم تنها خداونده که کامله ما با تمرین کردن میتونیم ذهنمون رو در شرایط به ظاهر بد به سمت مثبت تغییر بدیم
تو زمانی به هر اتفاق بیرون از خودت واکنش نشون بدی از همون جنس وارد زندگیت میکنی و کنترل کردن ذهن شاید سخت باشه نجواها و ترس ها برای همه هست اما تعداد تکرار این موضوعات مهمه هرچقدر بیشتر تو توجه کنی و کنترل نکنی از همون مشکلات بیشتر وارد زندگیت میکنی
هرچقدر تو تمرین کنی ذهنتو کنترل کنی این کار برات راحت تر میشه
همه در زندگیشون چالش دارند ولی اون نگاه و دیدگاهی که تو در مورد اون تضاده داری مهمه
ببین اگه تو هرروز غذای نامناسب بخوری و هرروز دلت درد بگیره و یه روز تو یه غذای بدتر از قبلی ها بخوری و بدتر دل درد بگیری برات طبیعیه این درد ها حالا امروز یکم شدید تر شده اما فرق داره با زمانی که همیشه غذای مناسب با بدن خوردی و همیشه حالت خوب بوده یه روز غذای نامناسب با بدن خوردی و دل درد شدی متوجه میشی که از کجا اب خورده این دقیقا همین مسیره که تو تا وقتی که هنوز روی قانون کار نمیکردی همیشه حالت بد بود بعد یه روز دیگه اونقدر حالت بد میشد که میخواستی فقط بری خودت رو بکشی اما وقتی روی خودت کار میکنی و ذهنت رو از افکار مسموم پاک میکنی وقتی که خبرهای منفی و با ادم های منفی حرف میزنی انگار قلبت سنگینی میکنه یا در ذهنت افکار منفی میاد سرزنش میاد سریع متوجه میشی و این همون فرق بین جسم سالم و داغون و ذهن سالم و داغونه
سلام
گام چهاردهم
وقتی درباره یک مسئله ذهن میخاد واکنش نشون بده فارغ از اینکه اون مسئله چیه، این بستگی داره به اینکه من چقدر رو خودم کار کرده باشم ، چقدر باور کرده باشم که این جمله الخیر فی ما وقع رو
جهان ما بر پایه بودن مسائل ساخته شده و تنها افراد کمی این را باور کرده اند که توانمند در حل مسائل شان هستند
نکته اینجا اینه که افراد نمی پذیرند که اتفاقات رو خودشون دارن خلق میکنن با تکرار افکار
جایی که اینو بپذیرم میتونم باورهامو بسازم و شرایطی رو که میخوام بسازم
وقتی ما می دونیم که رسانه ها تمرکز کردن به نازیبایی ها خب باید آگاهانه ازشون استفاده نکنیم دیدن و شنیدن هر چیز منفی با وجود اینکه من چقدر رو خودم کار کردم و قوی شدم باز هم اثرشو میذاره
البته این مطالب و موضوعات برای افرادیه که دنبال نتایج متفاوت و دلخواه هستن وگرنه کسی که میخاد مثل جامعه نتیجه بگیره به هیچ عنوان قبول نمیکنه و منطق خودشو داره
یادمه چند سال پیش که هواپیمای اوکراین رو زدن من صبح رفتم سر کار و دیدم همه دارن دربارش حرف میزنن بعد همکارم گفت تو چرا هیچی نمیگی گفتم من حتی نمیدونم درباره چی صحبت میکنین گفتش هواپیما پشت خونه شما افتاده بعد از صدای انفجارش همه بیدار شدن اونوقت تو میگی هیچی نمیدونم
من واقعاً چیزی نمیدونستم هواپیما به فاصله دو سه کیلومتری خونه ما افتاده بود و دلیل اینکه نمیدونستم این بود که تلویزیون که حذف کرده بودم و هیچ راه خبری هم نبود که من بشنوم
بعد از شنیدنش طلب آمرزش برای همه کسانی که فوت شدن کردم و به زندگیم ادامه دادم البته ذهنم رو خیلی چیزا درگیر میکرد که استاد بعداً لطف کردن و یک فایل درباره ش گذاشتن و خیلی از مسائل برای ذهن منطقی من حل شد.
دارم یاد میگیرم که لذت ببرم از هر چیزی در اطرافمه از کارم از محیط زندگیم از وجود عزیزانم به جای اینکه فکر کنم که کی و به چه شکل میمیرم
به نام الله یکتا
یک چیز با ارزشی که من از این فایل برداشت کردم اصل انتظاره،انتظار دیدن چه چیزی رو در زندگیم دارم؟؟؟!!!!
اینا رو دارم مینویسم برای خودم
من امروز انتظار دیدن یک عالمه مشتری زیبا و خوشبو و ثروتمند رو دارم که در گالریم ببینم و یک فروش عالی و با کیفیت و آسونی رو تجربه کنم
من امروز انتظار دیدن و شنیدن و درک کردن آگاهی های ناب رو دارم
من امروز انتظار دیدن قدرت بیشتری از توحید رو در خودم دارم و میخوام نه گفتن رو محکم تر بگم
من امروز از خودم انتظار دارم که اینقدر به من خوش بگذره که متوجه گذر زمان نشم
امروز میخوام یک عالمه خرید رو برای خونه انجام بدم
من انتظار آزادی بیشتر در کارم و در زندگیم رو دارم از آزادی زمانی و مکانی و مالی
انتظار دیدن بی نهایت زیبایی رو دارم
انتظار دیدن خانواده ی شادم رو دارم
انتظار داشتن ارتباطات عالی با خودم با خدام با مردم و خانواده ام رو دارم
من امروز انتظار خوردن اون خوراکی هایی که برای من و بدن من مفید هست رو دارم
انتظار پیاده روی در این هوای پاییزی خنک رو دارم
انتظار لذت و آرامش و شکر گذاری از الله یکتا و تسلیم بودن رو از خودم دارم
ما رمیت اذ رمیت لکن الله رمی
سپاس از خانم شایسته عزیز بابت این فایلهایی که به این صورت خلاصه و مفید درآوردن و شکر بابت بودن در این سایت الهی و ممنونم از استاد عزیزم و خدا رو هزاران بار شکر بابت هر نفسی که در راه توحید میکشم و بابت این همه نعمت و رحمت و برکت…