live | عمل به الهامات قلبی - صفحه 53
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/04/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-09-25 01:32:382024-09-26 04:23:02live | عمل به الهامات قلبیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم
سلام عزیزان جان
گام ششم
عمل به الهامات قلبی
مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا وَمَنْ جَاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَلَا یُجْزَى الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئَاتِ إِلَّا مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿84﴾
هر کس نیکى به میان آورد براى او [پاداشى] بهتر از آن خواهد بود و هر کس بدى به میان آورد کسانى که کارهاى بد کرده اند جز سزاى آنچه کرده اند نخواهند یافت (84)
إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرَادُّکَ إِلَى مَعَادٍ قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ مَنْ جَاءَ بِالْهُدَى وَمَنْ هُوَ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ ﴿85﴾
در حقیقت همان کسى که این قرآن را بر تو فرض کرد یقینا تو را به سوى وعده گاه بازمى گرداند بگو پروردگارم بهتر مى داند چه کس هدایت آورده و چه کس در گمراهى آشکارى است (85)
خدایا شکرت برای تعهدم به این مسیر زیبای الهی
هر روز با استمرار و تعهد و ثابت قدم در این مسیر مان کار تر و آرامتر و عمیق تر در آگاهی و الهامات و آرامش الهی قرار دارم بفضل پروردگارم
من هر روز از هر نظر بهتر و بهتر هستم
خدایا شکرت تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن نه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و ن گمراهان
خدایا شکرت همین تسلیم شدن و سپردن تمام امورات بدستان قدرتمند خداوند در وجودم چنان انگیزه و شوق و ذوق و آرامش و صلح درونی برقرار شده که هر لحظه در حال دریافت الهامات خداوند در هر کاری از زندگی ام هستم
خدایا شکرت
وقتی با توجه به نشانه ها و الهامات قلبی که احساس خوبم پایدارتر بود گوش دادم در این چند روز گذشته متوجه پلن های خداوند شدم که خودش فقط برنامه ریز زندگی ام شده
از آنجایی که احساس لیاقتم بالاتر رفته و برای روح و روان وجسمم ارزش بیشتری قائل هستم خداوند مرا در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین شرایط قرارداده است
خدایا شکرت
در هفته گذشته که سه روز تعطیلی بود و من با اسرار کردن بچه ها که بریم روستا و من طبق های خداوند قدم بر میدارم تا جهان بهم اجازه رفتن به مکانی را ندهد سعی میکنم بر اساس شرایطم قدم ها رو بردارم
من گوش به فرمان قلبم بودم و دران روزها ی تعطیلات نرفتم به روستا و ذهنم را کنترل کردم فارغ از شرایط و قضاوت ها و انتقادهای بیجا
هدایت شدیم به زیباترین مکانی که اولین بار بود من اینقدر رها بودم و رفتیم به مکانی که سرشار از حس روحانی و فضای معنوی بود تو کامنت های قبلی گفتم که به آبشار آب گرمه در شهر خودمان تدایت شدیم و چقدر لذت بردیم
و طبقه دریافت هدایت های خداوند من بت روستا نرفتم و چند روز بعدش متوجه تضادی در آنها شدم که مادرم از لحاظ سلامتی مسئله داشته و بقیه خواهر برادرام اونجا بودن و مادرم را به دکتر برده بودند
و بلطف خداوند من در اون صحنه ها نبودم و تجربه تلخی را نداشتم
و با هدایتهای الهی در این هفته دو روز آخر هفته هدایت شدم به روستا و مادرم قبل از ورود ما از شهر دیگه که خانه برادرم هست آماده بود و در سلامتی کامل مادرم را دیدم و فقط میتونستم اون لحظه شکر گذار باشم که من را خداوند همواره در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین شرایط قرارداده
خدایا شکرت و واقعا این همزمانی کلی نعمت و ثروت و فراوانی را تونستم بت منطق های ذهنم نشون بدم و بیشتر کنم منطقهایی برای ذهنم که همه چی بینهایت زیاد وجود دارد
همین باغ گردوی پدری ام سرشار از نعمت و ثروت و فراوانی بود
زمین های اطراف که سالهای قبل بعد از برداشت گندم دیگه این مدت از سال خشک و بی علف بودند
الان با آبیاری از طریق سد اون منطقه
تمام زمینها سرسبز و پر از نعمت و برکت و فراوانی هستند بخدا آنقدر منطقه روستای زیبا و دلنشین شده که حد ندارد
خدایا شکرت
که تونستم در این دوروزه ذهنم را کنترل کنم و توجهم را روی بهبود شخصیتم و زیبا یی ها و نکات مثبت خودم و عزیزانم بزارم کلی متوجه تغییر در وجودم شدم
از بدنه جامعه جدا شده بود م
آگاهانه تمرکزم را روی زیبای های اون لحظه میبردم و شکر گذاری میکردم و لذت میبردم از هر چیز مثبتی از سلامتی عزیزانم از نعمتها و ثروتهاو فراوانی های که در اون لحظه به چشم میدیدم و وقتی بقیه گلت و شکایت داشتند
من داشتم لذت میبردم من حالم با خودم خوب بود
از حاشیه ها بدور بودم
کیفیت بهتری را در وجودم در ک کردم
خدایا شکرت که حتی وقتی در جمعی هم باشیم و بخوام روی خودم کار کنم و زمانم را برای خودم میزارم
بلطف خداوند کسی هم مزاحمم نمیشه
یعنی من قشنگ این رو با تمام وجودم حس کردم وقتی دیروز همه در تکاپو و کار کردن هر کدوم به یک شکلی بودند
هر کدوم یه کاری انجام میدادند من گفتم خدایا شکرت
قلبم گفت قرآن بخون گفتم چشم و هدایت شدم به سورت قصص
اصلا گل از گلم شکفت
دقیقا خداوند مصداق داستان موسی رو در اون لحظه بهم با کلام خودش گفت و چقدر لذت بردم و روحم شاد شده برای دریافت الهامات و باز شدن قلبم بروی خداوند
گفتم خدایا شکرت دستان خوبت در حال کار کردن در خانه مادرم هستند و با اینکه کارهای اون موقع زیاد بود هیچ کسی منو صدا نمیزد
اصلا نمیتونم حال خوبم را توصیف کنم
گفتم من تغییر کنم جهان هم تغییر میکند .
من بخدای خودم اعتماد و باور و ایمان و توکل دارم
بلطف خداوند در آن زمان که خانه شلوغ بود
من آرام بودم و هیچ صدایی منو از مسیر منحرف نکرد و همین حال خوب چقدر ایمانم را از دیروز تا به الان قوی تر کرده
من بلطف خداوند اکثر زمان را برای بهبود شخصیتم متمرکز کرده ام و خیلی خودم را در جامعه قرار نمیدهم
و وقتی با هدایت خداوند همراه باشه قرار گرفتند در جمع کلی متوجه تغییرات عالی در خودم میشوم و این روند تکاملی واقعا عالی داره پیش میبره همه از لطف خداست من تسلیمم هیچی نمیدووووونم
خدایا شکرت که هر اتفاقی بیوفته الخیر و فی ما وقع است
من به پلن های خداوند اعتماد دارم
من لایق دریافت الهامات الهی هستم
همین امروز که هدایت شدم به قدم ششم دوازده قدم
متوجه شدم یک روز دیگه مونده برای خریدم در ماه
اقدام به خرید کردم متوجه شدم موجودی حسابم کمتر از اون مبلغ بود
اصلا بخدا بگم یه درصد هم ناراحت نشدم .
سپردم بخدا و گفتم خدایا شکرت برای این پنج قدم من با هدایت های خودت با پولی که خودت در حسابم قرار داده ای جور شده و دریافتش کردم
این قدم هم با خودت ،خودت برام جورش کن من نمیدونم چطور
همانطوری که قدمهای قبلی رو بهم دادی ایمان دارم که این قدم هم برام مقدر شده چون من لایقشمو رهای رها بودم
گفتم اگه شد که عالیه
اگه هم نشد که من به فراوانی خداوند ایمان دارم
این همه نعمت و برکت و فراوانی در جهان اطرافم وجود داره
اگه نتونم با تخفیف بگیرمش ایمان دارم که خداوند میخواد درهای بهتری بروم باز کنه
این تخفیف هم پاداش خداوند است برایمان
که استادطبق هدایتهاش روی دوره ها قرار داده
پس من میتونم با قیمت اصلی هم بخرم دوره رو پس نگران نیستم و میسپارم بخودش
گفتم اگه جور نشد هیچ اشکالی نداره من روی قدمهای قبلی و قدم پنجم و همین فایل ها کار میکنم
اومدم طبق هدایت خداوند یه پیامک به همسرم دادم و با توکل برخدا رفتم سراغ کارهام
بخدا شاید ده دقیقه طول نکشید که دقیق پول دوره برام واریز شد
همون لحظه تو تراس بودم از همسرم تشکر کردم ولی در نهایت خدا را دیدم گفتم خودت بودی که برام جورش کردی ازت ممنونم
همون لحظه سجده شکر بجا آوردم و فقط کریدیتشو دادم بخدای وهابم
خدایا شکرت
استاد وقتی شما از الگوهای عالی و قابل تحسین صحبت می کنین
من طبق سوره قصص و داستان موسی این الهام رو دریافت کردم
کت موسی چطور ایمانش قوی تر شد و عمل کرد به الهامات .
برگشتم به داستان نوزاد بودن موسی که مادرش به الهامات قلبش گوش داد و انداختنش به دریا
گفتم خوب مادر موسی این داستان رو برای موسی تعریف کرده و موسی اینجوری ایمانش قوی شده که من در اون زمان در اون شرایط
مادر م میادبه ندایی که از درونش واضح هست گوش میده و من در شرایطی عالی در قصر به همراه خانوادم بزرگ و نیرومند میشم
اینجوری تکاملی موسی رشد میکنه و بت وعده خداوند هربار بهتر و بیشتر عمل میکنه پیامبر میشود
و وقتی با مشت میزنه یک نفر رو میکشه و میگه خدایا این کارم از طرف شیطان بود من نمیخواستم این کار رو انجام بدم
و یه نفر زبان خداوند میشه و بت موسی میگه من خیر خواه تو هستم تو باید ازاینحا بری به یه شهر دیگه چون دنبالت هستند که تو رو بکشند.
و موسی هر بار هییییی ایمانش قوی تر شده و اعتماد میکنه بخداوند و میره یه جایی که به خانواده ای برخورد میکنه و میگه خدایا من از هر خیری از جانب تو فقیرم ودختر شعیب رو میگیره و هشت تا ده سال هم به خدمت شعیب در میاد و بعد که میخواد با خانوادش راهی میشه
خداوند با نشانه ها و معجزاتی که بر موسی مقدر کرده
دوباره میفرستش سوی فرعون
موسی ابراهیم محمد و تمام پیامبران الهی همه با روند تکاملی هر بار ایمانشان قوی تر شده و عمل کردند به الهامات قلبی
باور کردند که خداوند یکتاست و مشرک نبودند
قدرت را فقط بخدا میدادند
موسی که نمیدونستم اگه عصاشو بندازه چه اتفاقی می افته
اون لحظه که اژدها رو دید موسی خودشو ترسید
پس اتفاقات همه خیر و برکت هستند
و تضاد ها موهبتی از طرف خدا ست برای رشد و پیشرفت من
خدا یا شکرررررررررت
که ایمانم قوی تر شده و آرامشم بیشتر و باور و اعتمادم بخدا بیشتر شد ه
توکلم هر بار بیشتر و بیشتر میشود
خدایا شکرت هر آنچه دارم از آن توست
من از الهامات قلبی ام تبعیت میکنم .من لایق دریافت الهامات و نعمتهای الهی هستم
وقتی اعتماد میکنی و قدم بر میداری هر بار ایمان و اعتمادم بخدا بیشتر و بیشتر میشود
خدایا شکرت که احساس خوبم پایدارتر شده و تسلیم تر هستم و باورهای توحیدی ام بسیار قوی تر شده اند
خدایا شکرت همه کاره ام تویی و همه جوره هوامو داری
من تسلیمم هیچی نمیدووووونم من حالیم نیست
خدایا کمکم کن
تا زیبا زندگی کنم و جهان را جای بهتری برای زندگی کردن کنم
من جانشین خوب خدا در زمین هستم
من ارزشمندم بی قید و شرط
من پاره ای از وجود پاک خداوند هستم
من و خدا وصلیم بهم
من جزیی از خدا هستم
من و خدا یکی هستیم
خدااااااااایا شکرررررررررت
فقط روی تو حساب باز کرده ام و آرام و آسوده خاطر هستم
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند
بسم الله الرحمن الرحیم
سوره محمد – آیه 12
إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ۖ وَالَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَیَأْکُلُونَ کَمَا تَأْکُلُ الْأَنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْوًى لَهُمْ ﴿١٢﴾ بیتردید خدا کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادهاند ، در بهشتهایى که از زیرِ آن نهرها جارى است در میآورد ، در حالى که کافران همواره سرگرم بهره گیرى از دنیایند و میخورند ، همان گونه که چهارپایان میخورند و جایگاهشان آتش است.
سلام سلام خدای مهربونم…فرمانروای جهانیان صاحب اختیار وهاااابم… خدایی که حمد و ستایش منحصر به اوست چرا که همه چی رو خودش خلق کرده… همه چی مال خودشه… همه چی رو بدون سرسوزن خطایی، داره اداره می کنه… هرگز چرتش نمی گیره، هرگز خوابش نمیبره، هرگز شکست نمی خوره، هرگز فراموش نمی کنه، هرگز خسته نمیشه، هرگز احساساتی نمیشه، هرگز اشتباه نمی کنه، هرگز خلف وعده نمی کنه، همه چی براش راحت و ساده است، هیچ محدودیتی نداره، حی و قیوم، سمیع و بصیر ، علیم و حکیم، غفور و رحیم، غنی و حمید ، به همه چی محیطه… برای هر چیزی اندازه ای قرار داده… سبحان الله … ای ولی و رفیق من، من به جز تو کسی رو ندارم… من هیچی از خودم ندارم… ضربان قلبم، نفس کشیدنم هم از خودم نیست، اگه تو اراده کنی همین الان جلوی ضربان قلبم رو بگیری، کی می تونه مانع بشه؟؟… خدایا منو از خلق بی نیاز کن و محتاج ترینم کن به خودت… من هر چی دارم از فضل توعه… هر جا کار داره راحت پیش میره، یعنی خدا داره کارها رو پیش میبره… تو مسیر نور شدن همه چی باید راحت و ساده و لذت بخش پیش بره… چون این وعده خداست… اگه کار داره برات سخت پیش میره یعنی یه چیزی رو خوب درک نکردی… یعنی تو تاریکی هستی و ذهنت داره کار رو پیش میبره.. ذهن محدود.. خدایا کمکم کن… من اجازه میدم ، من آماده ام ، من محیام که منو ببری به مسیر انعمت علیهم… به مسیر خوبی ها و زیبایی های بیشتر… به مسیر مثل ملکه ها زندگی کردن… به مسیر عشق بی قید و شرط… خدایا شکرت
سلام سلام سلام به استاد نازنینم
سلام به مریم جاااانم
سلام به دوستان مدار بهشت
تحلیل تابستان امسال با این آگاهی ها
اواسط اردیبهشت الهامی دریافت کردم که اینستا رو حذف کنم… عمل کردم و حذف کردم
و بعد یکبار عجیب دلم می خواست جشن آخر سال تحصیلی رو که فیلم گرفته بودم در پیجم منتشر کنم… قلبم می گفت نه و ذهنم زینت میداد و می گفت آره… تا اینکه دوباره اینستا رو نصب کردم ولی هر کاری کردم موفق نشدم پیجم رو باز کنم… تسلیم شدم و مجدد حذفش کردم و دیگه هرگز نرفتم سراغش
چون از اواسط فروردین کم کم شروع کرده بود روزی نیم ساعت قرآن کار می کردم … وقتی اینستا حذف شد، عملاً زمان زیادی برام باز شد که هدایت شدم به تمرکزی کار کردن روی قرآن و نکته برداری و تمرکز روی سایت
اواخر اردیبهشت بهم الهام شد وسایل هات رو از مدرسه جمع کن و ببر خونه… گفتم چشم… در حالیکه از هیچی خبر نداشتم و فقط گفتم چشم
بعد از یک هفته مدیر توحیدی یکی از مدارس زنگ زد و درخواست کرد که امسال باهاشون همکاری کنم و منم که فهمیدم جریان هدایته قبول کردم
بعد به خدا گفتم زمان مناسبش رو بهم بگو که به مدیر قبلی اطلاع بدم… مدیر تو گروه من پیام گذاشت، متوجه شدم همون لحظه زمان مناسبشه… زنگ زدم و گفتم که امسال دیگه اون مدرسه نیستم… ازم پرسید دخترت رو هم می خوای با خودت ببری چون دخترم همون سال شاگرد خودم بود و باید میرفت پایه سوم… همون لحظه بدون فکر بر زبانم جاری شد که بله اونجا می مونه… و بعد که تلفن رپ قطع کردم، افکار اومد، جنگی درونم شکل گرفت… و از قران کمک خواستم و داستان نوح و پسرش اومد که اون از خاندان تو نیست… متوجه شدم که کار درستی کردم و دخترم باید اونجا بمونه… اواخر شهریور جریان هدایت منو برد مرکز مشاوره … اگه دخترم رو از اون مدرسه می آوردم بیرون، هم از دوستاش جدا میشد و هم از من... یا به خاطر دخترم مجبور بودم مرکز مشاوره رو قبول نکنم… تسلیم جریان هدایت شدن چقدر لذت بخش مخصوصاً زمانیکه پازل کامل میشه و به جزئیات جریان، توجه می کنی
و من عاشقانه و با لذت داشتم روی قران و سایت استاد عباسمنش کار می کردم که روز 25 خرداد که اول صبح خدا با آیات قرآن بهم گفت: قرار یه فضلی بهم بده… و منم بی نهایت شاد و خوشحال بودم… مثل بچه هایی که وقتی بهشون یه وعده میدی کلی ذوق می کنن…
داشتم تو سایت فکر کنم تو یکی از جلسات لیاقت کامنت میزاشتم که جمله ام این بود که من برای همسرم داشتم مادری می کردم نه همسری که گوشیم زنگ خورد… اورژانس تماس گرفت و تضاد اخیر همسرم رو بهم اطلاع داد… تو آتش سوزی کارخونه، همسرم آتیش گرفته بود… به فضل خدا و خوشحالی که خدا قرار بهم فضلی بده، قلبم گفت این تضاد یه گنجی توشه که همون وعده خدا رو قرار محقق کنه… و همین باعث شد خیلی راحت بتونم ذهنم رو کنترل کنم و دچار احساس قربانی شدن و جلب توجه و این جنس فرکانس ها نشم… و به فضل خدا تو اون پرسه بیمارستان و درمان و وکیل و … من کلی بزرگ شدم که اصلاً هیچ ربطی به سارای قبل نداشتم… بزرگترین پاشنه آشیلم که فرکانس حامی و ناجی بودن بود رو عمیقاً درک کردم و همواره آگاهانه تلاش می کنم که دیگه این کار احمقانه رو انجام ندم... که جزئیاتش رو به فضل و هدایت خدا در کامنت هام نوشتم و گنج هایی که در این تضاد بدست آوردم … بعد از این تضاد بازم وقتی پازل خدا رو کنار هم گذاشتم، دیدم چقدر هوشمندانه بود… من باید اینستا رو حذف می کردم تا در سایت فعال تر باشم و باورهای خوب تغذیه کنم و تمرکزی روی قران کار کنم تا در این تضاد این باورها، کمکم کنن تا کم نیارم و بتونم رشد کنم. الهی شکر
این تضاد منو واداشت که بزرگترین مسئله این چند ساله ام رو با جدیت ریشه ای حل کنم… مسئلهی رابطه عاطفیم… و با هدایت خدا قدم به قدم شروع کردم به حل این مسئله… کویر هام رو رها کردم… و اجازه دادم جریان هدایت به من بگه باید چیکار کنم… یکسری ویژگی هام رو حذف کردم و یکسری ویژگی های جدید رو دارم تلاش می کنم بسازم و خداروشکر به فضل خدا موفق بودم و تکاملی دارم جلو میرم… رفتار همسرم خیلی فرق کرده… اما هنوز با اون رابطه رویایی که ایده ال منه خیلی فاصله هست… و من یاد گرفتم به جای کوتاه کردن سقف آرزوهام، روی خودم و باورهام کار کنم… چون من لایق این رابطه رویایی هستم و خدای وهابی دارم که قدرت خلق 100% زندگیم رو بهم داده…
از شرایط الانم راضی ام و خدارو شکر می کنم ولی قانع نیستم و بهترش رو می خوام
الهی شکر برای این آگاهی های ناب و مرور قانون
سلام براستادعزیزم ومریم جانم وتمام دوستان درسایت بهشتی.
رسیدیم به گام ششم خانه تکانی ذهن:
اول فایل که صحبت از بیماری پندمیک کردین گفتم کاش من اون موقع ها هم فایل های شمارو داشتم واقعا چه نگاه زیبا و متفاوتی داشتین .
استاد تحسینتون میکنم بخاطر این نگاه زیباتون که واقعا همین نگاه متفاوت باعث این همه پیشرفت در تمام جنبه های زندگیتون شده.
اما دریافت من از لایو امروز با دسته بندی عالی مریم جانم اینه که
وقتی روی خودمون کارمیکنیم و شروع میکنیم به تغییر کردن ما اماده ی دریافت الهامات میشیم اون موقع است که ما باید به این الهامات عمل کنیم.باید صدای قلبمون رو بشنویم.باید پا روی ترسهامون بزاریم بایدبه ایدهایی که بهمون الهام میشه عمل کنیم.
البته خدا همیشه باما در ارتباطه ولی ما نیاز داریم به تکامل تا صدای خدارو بهتر بشنویم و عمل کنیم.
خدایا قربونت برم من از موقعی که خودمو لایق دریافت الهامات تو میدونم و میدونم که این تویی که داری بهم میگی کدوم راه بهتره وکدوم مسیر هموارتره و بهت اعتماد کردم زندگیم داره عوض میشه در تمام جنبه ها.
استاد من حتی موقعی هم که میرم مغازه میگم خدایا هدایتم کن که امروز چیکار کنم مشتری بیشتری به سمتم بیاد خودت بهم بگو.یهویی میبینم جنسی که چندوقتی فروش نداشتم رو بهم میگه بزار رو میز تو دید مشتری یا بزن به گیره,سریع بلند میشم و همین کارو میکنم میبینم مشتری میاداز درکه دست میزاره رو همون جنسی که من تازه جابه جا کردم و تازه میگه من خیلی دنبال این جنس بودم.اون موقع است که فقط میگم خدایا دوست دارم ممنونم ازت.
چقدر این حس شیرینیه که بدونی خدا همیشه باهاته صداتو میشنوه باهات حرف میزنه واقعا لذت بخشه.
استادعزیزم و مریم جانم واقعا نمیدونم چطور ازتون سپاسگذاری کنم که باعث خیر وبرکت در زندگی من شدین با خدایی خوبی که بهم نشون دادین. دوستتون دارم
سلام حضرت استاد
الهامات
الهامات از الهه از خدا میاد و به دل میشینه
البته به دلی میشینه که به صلح و صفا با خدا رسیده باشه.
استاد مروری به گذشته م کردم وقتایی که به دلم بی منطق عمل کردم هزار هزار اتفاقای خوب برام افتاده
حتی اخیرا که به دلم گوش کردم به نفعم شد ولی چون در مسیر زیاده روی کردم خب یه شکستی و یه باختایی هم برام داشته
بهتره بهش فک نکنم و به خدا میسپارمش
استاد چندین و چند بار شده به دلم گوش کردم و هدیه که اون گفته رو برا دوستان خریدم و چقدر تشکر کردن که چه طور فهمیدی اینو لازم داریم.
استاد چند وقت پیش دلم گفت به منزل دوستی برو و اتفاقا چقدر خوب شد برام
میدونید چرا باید با دلمون راه بریم چون آیه هایی از قران میگن خدا در قلب های شماست
البته که خدا با ما سخن میگه و ما وقتی میشنویم که دلمون رو توی غم ها و مشکلات و خودسرزنشی ها مدفون نکرده باشیم.
خدایا شکرت بابت خانه ای در وجودم که ساکنش تویی.
یا حق
1403/07/07
سلام به همه
این فایل شاخصش مثال کشتی نوح بود
اینکه آماده باشیم پیشاپیش و انجام بدم الهاماتی که بهم میشه
و وقتی خدا تصمیم و تعهد و اقدام من رو ببینه حتماااااااا هدایت میشم و راه بارم جور میشه و باز میشه
البته که تعهد و تمرکز و عادتهای درست و باورهای درست داشته باشم.
خدایا قند تو دلم اب شد که اینکارا حتما نتیجه بده و خودمو متعهد کنم و انجامشون بدم و حالشوو بب م وقتی نتیجه ها ایجاد میشه
به نام خداوندی که هرآنچه دارم ازآن اوست
سلامودرود پروردگار به شمااستادان عزیزم و تمومی دوستان لیاقتمندم درمسیررشدوپیشرفت الهی
گام ششم عمل به الهامات قلبی
کنترل ذهن=یکی از اصولی ترین آموزشهای این دوره ی خانهتکانی ذهن که اگه بتونیم آگاهانه وباتمرینو تکرار نجواهای ذهن رو خاموش کنیم به جایی میرسیم که دیگه به این راحتیا احساسمون بد نمیشه
وقتی آگاهانه ازکوچکترین زمانم استفاده کنم برای پیشرفت شخصیتم،خودبخود جهان موقعیت و شرایطی رو برام فراهم میکنه که زمان بیشتری برای کارکردن روی خودم داشته باشم
اگر تا به الان سرکاری نرفتم و یک حقوقی ازخودم داشته باشم،حدااقل توی خونهموندنم رو به بیهودگی تلف نکنم و بشینم روی باورهای خوبم دراین تنهایی لذتبخش کارکنم
مننن باید تغییرکنم یک آدم دیگه ای بشم،جهان واکنش متفاوتی بهم نشون خواهدداد،منم که باید نگاهم رو به شرایط تغییربدم،چون جهان داره به فرکانسهای تک تک ما پاسخ میده،اگر فرکانسهای ارسالی من مثل اکثریت جامعه باشه،بی بروبرگرد همون نتایج جامعه روخواهم گرفت
دوره ی دوازده قدم رو جدی بگیر و از آگاهی های ناب اون درهرلحظه استفاده کن،اگر و تنهااگرازین دوره استفاده کنی نتایجت زمین تاآسمون با اطرافیانت متفاوت خواهد شد
سفربه دورامریکا وزندگی دربهشت یکی از بهترین سریالهایی هست که تو عمرم دیدم،و یک فضای پراز زیبایی و پرازدرس و پراز نکات مثبت و آموزنده هست که اگر همین هارو جدی بگیرم دیگه نیازی نیست خیلی زور بزنم برای اینکه یک نکته ی مثبت از اطرافم و آدمای اطرافم پیداکنم،من همین سریالها رو اگر جدی بگیرم برای همیشه کافیه،انقدر که هرلحظه وو هرثانیش پراز احساس خوبه…
تو دنیایی که این بیماری پندمیک شروع شد واقعا خیلی هارو جهان سرند کرد،و خیلی از فاصله های طبقاتی رو ایجادکرد
خداروشکر من هم خدابهم لطف داشت تو شرایطی به سمت سایت هدایتم کرد که واقعا از بدنه ی جامعه کنده شدم و یک فرصت بی نظیری بود که درسال99به بعد یک تنهایی پراز لذت و آرامش وپراز آگاهی های خوب در اختیارم باشه و بخدا قسم خیلی وقتا میفهمم که چقدر تغییراتم زیاد بوده،که وقتی باکسی صحبت میکنم قشنگ اون آدمه کم مونده دوتا شاخ از تو سرش بیرون بزنه،انقدر که دیگه من اون آدم خشک مذهبی و خداناباوره به ظاهر توحیدی نیستم
خداروشکر تواین شرایط پندمیک ازون دسته آدمایی بودم که از مهمترین و بزرگترین اتفاقات زندگیم یاد میکنم،چراکه اون سال همه درگیر هزینه های متفرقه و غیرقابل پیش بینی بودن و کلی داروو بگیر ببند داشتن،و من فقط با دو سه ورق قرص جویدنی ویتامین سی کوچکترین سرماخوردگی هم دچارش نشدم،و همه ی اون سلامتیم بخاطر لطف بی کران خدایی بود که درهرلحظه بهش اعتماد داشتم که منو ازهر ویروسی حفظ میکنه
هیچوقت نخواییم درگیر روز مرگی ها بشیم،اونقدر برای خودمون ارزش قائل باشیم که روز مرگی هایی که هیچ کمکی به رشدوپیشرفت ما نمیکنه ذهن مارو درگیرنکنه
چقدر واقعا اون سال همه به این ویروس مثل یک هیولای نابود ناپذیر میدیدن،ولی هیچوقت هم نخواستند بایک دید منطقی تر به این قصیه نگاه کنند که سالیانه چند ملیون نفر براثر تصادف و آلودگی هوا از دنیا میره،اون وقت چقدر درمورد این ویروس شایعه پراکنی های وحشتناکی ساختند و چقدر انصافا اکثریت جامعه نتونستن از پس این توهمات ذهن بربیان و اون موقه بود که به خودم افتخارکردم که چقدر تونستم نجواهای ذهن رو خاموش کنم و نخواد برای خودش آسمونن ریسمون ببافه…
درمورد ثروت و فراوانی ها ذهن همیشه منطق نیازداره،این نیست که رو هوا این باورای فراوانی رو بپذیره و بگه همون حرفی که تو میزنی درسته
من هروز توخیابونای شهرمون به چشمو ذهنم ماشینهایی رو نشون میدم که قبلا فکر میکردم فقط یک پیمانکار یا ازمابهترون میتونن ماشین های شاسی بلند سوار بشن،الان اونقدر به ذهنم اینارو نشون دادم وتأیید کردم فراوانی جهان هستی رو،که رسیدم به جایی که همسرم رفته تو فکر ماشین شاسی بلند و اون هم برای شخص من بخره،که ازش استفاده کنم و گفتن این جمله ی همسرم واقعا یک جمله ی بدیهی شده برام،شاید ده سال پیش بااون شخصیتی که داشتم این حرف یکی از آرزوهای من بود،اما الان رسیدن بهش برام جزو بدیهیی شده،ولی چه میشود کرد که ذهن همیشه میگه کو پیشرفت و میخواد هربار آدمو ازمسیر ناامید کنه…
تغییرشخصیت به صورت بنیادین بخدا قسم راه حل تمامی مسائل هست،من تو بحث همین ماشین هیچوقت تصورش هم نمیکردم که بخوام سوار یک پراید بشم،اما اونقدر دارم رو ارزشو لیاقتم کار میکنم که واقعا هرماشین مدل بالایی رو لایق خودم میدونم که باهاش رانندگی کنم و ازش لذت ببرم
ترس های واهی یکی دیگه موانعی هست که مارو از مسیر الهی دورمیکنه،باید بتونیم تو هر زمینه ای که ترس داریم تو دلش بریم و اون رو ازبین ببریم،که من واقعا تو این مورد خوب دارم عمل میکنم،ازجمله نترسیدن از تاریکی واقعا برام دیگه طبیعی شده،نترسیدن از اینکه حرفم رو اگه جایی ازکسی ناراحت شدم بزنم،ترس از قضاوت شدنم توسط دیگران که این یک نقط ضعف شدیدی در من بود،به شکلی که اگه یک روز برای مادرشوهرم زنگ نمیزدم و درمورد بیماری هاش شنونده ی خوبی نبودم خیلی خودمو سرزنش میکردم و نگران قضاوت شدنم بودم،الان دیگه فهمیدم تموم اون تماسها به غیر از فرکانس حال بد چیزی برای من نداشت،و تماسهای من با مادرشوهرم به یک درصد رسیده و خیلی هم آرامشم بهترشده
و به این نتیجه رسیدم که چقدر اجازه میدادم اون ترسهای واهی برمن حکومت کنه و کلی انرژی جسمیو روحی من رو میگرفت
استاد چقدر تحسین کردم ایلان ماسک و جف بزوس رو که انقدر خوب تونستن جدااز اکثریت جامعه رفتار کنند و به یک الهامی در قلبشون عمل کنند که واقعا کم پیش میاد آدمی تااین حد بتونه وارد دل ترسهاش بشه و باشجاعتو ایمان قدم برداره،واقعا تحسین برانگیزبوده جف بزوس که اومده هول فودز رو بایک قسمت مناسب میخره و تو شرایط پندمیک کل اون محصولات رو به صورت اینترنتی به دست مشتری میفرسته
یاایلان ماسک فوق العاده که کارخانه ی تولیدش رو رباتیک کرده بدون اینکه حتی کاارخونش نوری داشته باشه و یک کارمندی داشته باشه اون ربات ها کارشون رو دقیق تر از هرکارمندی انجام میدن،الله اکبر ازین عجایت خلقت پروردگار که تونسته تا چه حد پیشرفت کنه واقعا تحسین برانگیزه این حدازشجاعت و اجرای این ایده های الهام بخش وپر ثمر
چقدر ایلان ماسک از کنترل ذهن بی نظیری برخوردارهست که به ایده ای هدایت میشه که انقدر در جهان تأثیر گذار میشه،اون هم در جهاااان،آفرین به این مرد عمل احسنت
واقعا فکرشو که میکنم خیلی شگفت زده میشم،این آدم چقدر بی نظیره که تونسته با مولد بودنش چه مقامی رو درجهان خداوند بهش لطف عنایت کنه،نه تنها باعث رشدوپیشرفت و گسترش جهان شد بلکه عزتو مقامی که ازخودش به جای گذاشته بی نهایت ارزشمند تره خدایاشکرت
وشما استاد عزیز هم بی نهایت بار تحسین میکنم که با رشدوپیشرفت شخصیتتون چه مقامی رو توجهان کسب کردید و این سایت مصداق تموم تلاش ذهنی شمابرای یک زندگی عالی بوده،و انقدر آدمهای بی نظیری رو خدا روانه ی این سایت مقدس کرده و از آگاهی های ارزشمند شما باپرداخت بهای اون دارن جهان رو جای بهتری برای زندگی کردن میکنند
خداروشکر برای این گام ارزشمندی که گذاشتم و مهمترین درسهای زندگی رو از بهترین آدمای دنیا گرفتم…
این داستان شخصیت سازی ادامه دارد…
هرکجاهستیدشادوپیروز باشید
سلام به همگی
چقدرخوبه که دعوت به این سفرخونه تکونی ذهن شدم واین بخاطردرخواستی بود که ازبرخوردبایه چالش ازخداداشتم که بهم کمک کنه زودتروراحت ترازش عبورکنم که تبدیل به یه چاه عمیق نشه بیرون اومدن ازش خدامیدونه چقدرطول بکشه چون چالش قبلی زندگی که مسئله کاری بودهمینطورشده بودوواقعاهدایت الله بود.وقتی ازش خالصانه خواستم خدایاهدایتم کن منوازاین بیابون بی آب وعلف که سرگردون شده بودم گفتم نجاتم بده چون واقعامیدیدم نه دلم میخواستم اون وضعیتی که توش بودم ودلم نمیخواست ادامه بدم ونه راهیومیدیدم که به سمتش برم فقط الهامات خداوندبودکه اولش بهم اینوگفت قبل ازانجام هرکاری جلوورودی های منفی بگیره کلی نشت انرژی زمانی ایجادکرده وواقعاهمینطوربود وجاشوبه وروی های مثبت بده
که همه چیزازهمین جاشروع میشه برای هرکسی که به مسیردرست ومسیرنادرست هدایت میشع کنترل کردن
ورودی ها وعدم کنترل ورودی هاست
ومن دیدم نجواهای ذهنم که پربودازخشم کینه انتقام قربانی بودن شرک احساس بی لیاقتی وناتوانی حرف های دیگران قضاوت هاشون انقدربلندشده بودکه وواقعاصدای خداروکی میتونه بشنوه وقتی ترکیبی ازهمه ی احساس هایمنفی رویکجاداری دریافت میکنی
خلاصه باگوش کردن مداوم به این آگاهی ها دوره عزت نفس ورایگان های لیاقت وتوحیدو..صدای ذهن من اروم اروم ضعیف شد واین آگاهی هاقدرتشون زیادشده بودبرعلیع باورهای محدودکننده که من اروم شده بودم وحتی بخشیدم وکم کم میدیدم قلبم به شوروشوق تکاپو هیجان دراومده ازتنهایی خودم لذت میبردم ومیبرم حالم خوبه آرامش دارم نه خودموباکسی مقایسه میکنم خصوصابرم ببینم بقیه ازلحاظ کیفیت کاردرچه سطحی هستن این کارخیلی زیادمیکردم
ولی الان خیلی وقته که برام مهم نیس که کی چکارمیکنه نمیکنه خودسرزنشی من بع شدت کم شده
خب طبیعی هم هست چون مقایسه کردن کم ترشده
وقتی یه اشتباهی میکنم مراقبم یه لحظه مکث میکنم وشاهدوشنونده حرف هایی که اون لحظه ذهن میخوادانحام بده میشم که یه وقتایی میبینم که میخوادفحش یاترس و.رومیخوادواردکنه ولی میگم مراقب باش بااحترام برخوردکن باخودت ومیبینم که چقدردیگزان باهام بااحترام بیشتری برخوردمیکنن وقتی رفته بودم داخل یکی ازمغازه های پاساژفروشنده خیلی بااحترام وباحس خوب برخوردمیکردوماشین هابرام صبرمیکنن وقتی میخوام ازخیابون ردبشم
درخواست های دوستی زیادداشتم ودارم
هم زمانی هایی که رخ میده که یکیشوبگم همین چندروزپیش خونه داداشم دعوت بودیم ناهارومن باردوم بودم میرفتم خونشون چون تازه خونشونوعوض کردن وآدرس دقیق نمیدونستم کوچه بالایی بودپایینی نمیدونم وحتی خونه هم نمیدونستم کدوم بود که زنگ هم میزدم به خواهرم که ادرس بگیرم ج نداد وداشت احساسم بدمیشد ولی همون لحظه قلبم گفت اروم باش وگفتم آره یع تضادی به این کوچولویی این جامیخوای احساست روبدکنی همینطورادامه دادم که بیام کوچه پایین ترکه واقعاایناهمش هدایت خداست دیدم پسرداداشم رو که داشت میومدکه بره خونه واون هم منو دیدگفتم ببین خدادرهرلحظع داره هدایت میکنه ومن درمسیردرستی هستم که این هم زمانی ها داره رخ میده ورفتم خونه خیلی گرسنه بود یه ظرف پرازمیوه بودنشستم خوردم خیلی بهم چسبید ولذت بردم واین لذت بیشتربه من دوباره لذت بیشترهدیه میکردوقتی که ناهارخوردم خیلی بازبیشترلذت داشتم وانقدرحس خوب داشتم اون لحظه که واقعابه معنای واقعی سپاس گزاری میکردم بدون این بخوام بگم الکی بدون حس خدایاشکرت
من عمیقادلشتم سپاس گزاری میکردم قلبی بود نه زبونی
دارم یادمیگیرم بهبود های کوچولوببینم وسپاس گزارباشم وهرروزمیگم خدایایع درجه بهتربشم دراحساس لیاقت وهرروزاحساسم بهتر
وحرف های دیگران کم رنگ ترشده مثل قبل خیلی کلیک نمیکنم روش وتحلیل کنم میگم ولش کن بابا
نه من کاملم نه اون
به خودم ودیگران نسبت به قبل راحتترمیگیرم ومیگذرم چون دیدم تمرکزروی نکات منفی وعواقبی که بعدش داره انقدردردناک میشع میترسم بیشترازاون جلوبرم
ولی نظردیکران بزرگ ترین نقطع ضعف شخصییتی من هست که خیلی ضربه خوردم وچالشی که دقیقا داشت منوهل میدادبه سمت همین نقطه ضعف باعث شد ازخدابخوام که خدایادستموبگیرچطورخودم میتونم ازاین الگو تکرارشونده که هرباربه شکلی خاص داره خودشونشون میده نجات بدم تواگه دستمو نگیری من هیچی نیستم ودستموگرفت والان دارم مینویسم که من تامین 5یا6 روزپیش داشتم حرف هایی رومیشنیدم ومرورمیکردم توذهنم که قضاوت تهمت وحرف هایی که بع من حس گناه ظالم بودن ترس نگرانی میداد ومیخواستم بیام ثابت کنم راضی کنم
انگارداشت کنترل زندگی منوبه دست میگرفت این احساساتی که تصمیماتی بگیرم که جنسش ترس بود
خب قطعا بدترمیشد ودیده بودم قبلا که من خودم بااستادم همین احساس های منفی روانتقال میدادم ودرکش نکردم قضاوتش میکردم که چرافلان تصمیم گرفت حس میکردم به من ظلم کرده وبراش توضیح میدادم هرچقدرمن خودم بیشترثابت میکردم واونومیخواستم راضی کنم اون بیشترازمن بدش میومد وبه من بی محلی میکرد واون کاردرست انجام میداد که اعراض میکرد چون میدونه قانون رووداره بهش عمل میکنه برای همینم هست که خیلی موفق هست
والان بهتردرکش میکنم واون فردی که داره به من چیزهایی رومیگه که بع من احساسات منفی منتقل کنه اون هم مثل من نمیدونه قانون رو ونمیدونه بااین که ادرس سایت براش فرستادم ولی نمیدونم درزمان مناسب خودش شایداون هم یه روزی منودرک کنه که من اگرمیخوام دزمسیردرستی باشم بایداعراض کنم ازناخواسته ها ازدرخواست های نامعقول
ازاین کخ وقتی چیزی نمیدونه ونمیبینه انقدرقضاوت نکنه تصمیمی که گرفته بودم وخدابعم گفت شاخ وبرگ روبزن منظوراین بوداین رابطه قطع کن رابطه ای یه روز شکل گرفته بودوحتی بارها بخاطرحس گناهی که به من میدادمنوول کردی منودوس نداشتی بااین که من میدونستم من چقدراین مدلی خوشم میاد دوسش داشتم ودارم خصوصاظاهرش قدبلندچهارشونه خیلی خوش اندام قیافش خیلی جذاب ومردونه چهرش خیلی حس خوبی من میده یه پارادوکس جالبی داره هم مهربون ومعصوم هم یه کوچولوخشن وعصبی
من خیلی ریش وسیبیل دوس دارم موهای پرپشت ومشکی ️
درکل قدرت جاذبه چهرش خیلی بالاس خیلی مردونه
منظورم اینه که دخترونه وبیبی نیس
دیدین برعکسش پسرهاهم خیلی خوششون میاد دختری که خیلی ظریف ملوس ناز ودخترونه باشه چون طبعا ذات انسان بع این صورت هست که مردها نقطه مقابل خودشونودوس دارن چه درظاهروچه اخلاق
وزن هاهم همینطور
ولی یه اختلالاتی این وسط پیش اومده که بیشترمنشاهورمونی داره که بعضی خانم هاویژگی های ظاهری ورفتارریشون بیشتربه سمت مردهاس وبرعکسش هم همینطور
ولی انسان نرمال طبیعتا وذاتا نقطه مقابل خودشو دوس داره نه کسی که به ویژگی های خودش نزدیک تر
قطعاهمه میدونن من الان دارم چی میگم
دارم توجه میکنم به زیبایی ها
وخواسته هاموبهتربشناسم وبقیه هم خواسته هاشونوبهتردرک کنن
ومن بارهااین فکربه سرم میزدکه بیام پیام بده نکنه این هدایت نبوده ومن فکرکردم وازاین حرفای ذهن که میخوادگمراه کنه
ومن ازخداپرسیدم وچقدردقیق جواب داد
بزارهدایت میشی خداونداستادبرنامه ریزی هاست
پارونزن وابده و..انقدردقیق من هم خیلی دقیق عمل کردم
چکارکردم ؟
گفتم ولش کن بابا حالابزاراین کاربکنم ببینم چی میشه.
اومدم تولدشوتبریک گفتم وحس خوبی نداشتم ازاین کارولی این کارکردم وج پیام اون لحظه دادولی انقدرعصبانی بودکه دوس نداشت دیگه ادامه بده ومن زنگ زدم ج نداد همون لحظه هدایت که گفته بوداین کارنکن به یادم اومدم که خدامیدونه وتونمیدونی
هم فرکانس نبودیم ومن همون لحظه هیچی نگفتم وساعت شدم انقدرکه خداواضح داره صحبت میکنه باهات ولی توگوش نمیکنی وبیااببین وبازم این لطف خدابودکه ج نداد چون خدا گفت بزارهدایت میشی و
اون لحظه به جای این که خودموخیلی سرزنش کنم که اجازه بدم ذهنم شروع کنه بع سرزنش کردن ویا انتقادکردن ازرفتاراون فرد
اومدم باخودم بااحترام رفتارکردم وخودموبخشیدم وسخت نگرفتم به خودم ویااون شخص وگفت وگوهای ذهنیموبه سمت مثبت هدایت کردم ومن آرامش عجیبی داشتم وچرا من زودی خودمونم جورکردم وسریع به حس خوب برگشتم فقط بخاطرگوش کردن مداوم به آگاهی ها رایگان لیاقت وخوندن کامنت های بچه ها ودوره ی عزت نفس وتوحید که من راحت تربرخوردکردم باچالش
ومن معجزشو همون لحظه دیدم نه ازطرف اون فرد
بلکه من دعوت شدم به مسافرت شمال ازطرف داداشم همون لحظه که من این حرف هاروداشتم به خودم میزدم همون موقع من تاثیر افکارم دیدم وقبول کردم وبرام زیادمهم نبود وخوشخال بودم تومسافرت وبهم خوش گذشت وجاده چالوس که بودیم یادسفربه درآمریکا می افتادم که جاده سرسبزی هارومیدیدم خوشحالترمیکردم
کافی بودمن میشستم غصه میخوردم وخودموسرزنش میکردم واقعا میتونستم همراه بشم بازیبایی ونعمت های خداوند معلومه که نه
فقط آرامش هست که مارودرمسیردریافت نعمت های بیشترخداقرارمیده ووقتی من آرامش دارم هراتفاقی که بیوفته خیر حتی اگرظاهرش این باشه که اون فرداززندگی من برای همیشه بره بیرون بازهم خیریتی هست که خدابهترمیدونه ومیخوادازمن مراقبت کنه
ونعمت های بهتری سرراهم قراربده
والان که چندروازاین سفرخونه تکونی من میگذره من حالم خیلی بهترشده چون تاقبل اون نجواهای ذهنم وعدم کنترل ورودی هامنوداشت اروم اروم ازمسیرخارج میکرد که به لطف الله واجابت درخواستی که منوهدایت کنه من دراین سفرهستم ودارم کامنت مینویسم ومیبینم چیزی که نشت انرژی وزمانی برای من ایجادکرده بود وتمرکزمومن ازکارم وخواسته هام برداشته بود الان میبینم کنترل زندگیم باکنترل ورودی هابه دست گرفته شده وبرام اون چالش کم رنگ ترشده واروم ترشدم تسلیم ترشدم
وهدایت شدم هرروزبرای پول ساختن ازتوانایی هام یه قدم حتی خیلی کوچک بردارم اماپیوسته باشه
وخدابهم قدم به قدم میگه چی بگم
چیزی که ازش میترسیدم بخاطرحرف مردم که خوب عمل نکنم ولی ایده هابه مرورزمان که من بهترمیشم بهترمیشن مثل استاد عباس منش که تکاملی به این نقطه رسیده که بازخوردگرفته ازمسیررشدش ودرس گرفته وهی بهتروبهترشده
واین سفرقذم بع قدم به من میگه که تمرکزت روی چه چیزهایی بزارکه سودمندترین سرمایه گزاری باشه
سرمایه گذاری روی خودت وتوانایی هات باورهات
خداروشکرخدامنوهدایت کردکه من درمسیرعلایقم دارم حرکت میکنم وروزی 8 تا9 ساعت زمان میزارم مطالعه میکنم ودارم آماده میشم قدم بعدی بردارم ویه کارجدیدشروع کنم واین کاری که داره تکمیل میشه خیلی زیباوقشنگ شده یه تابلورنگ روغن منظره هست که ساحل هاوایی هست ازاون گل هایی داره که خانم شایسته کنارموهاش زده بود رنگ یاسی بود وقتی کنارکاکتوس هااستادازش عکس میگرفت دیگه خیلی دقیق گفتم
ودوس دارم تابلوروبفروشم وازخداخواستم کمکم کنه که بتونم بفروشم چون به پولش نیازدارم دوس دارم رنگ ها وابزارباکیفیت تری بخرم که کیفیت کارم بهتربشه که باقیمت های بالاتری بتونم بفروشم
وهمون خدایی که به خیلی ازخواسته های من پاسخ داده به این هم قطعاپاسخ میده
علایقم که دارم دنبال میکنم ،وسفرشمال , پرکردن دندون هام ،تبلیغ کارهام توسط فردی که آلمان زندگی میکنه کارمنودرپیج خودش گذاشته وافرادی که من اصلانمیشناختمشون نه زبونشونومیفهمم ازکارمن تمجیدمیکردن ولذت میبردن چون من ازخداخواسته بودم که خدایاکارهای منوخودت ازبی نهایت دستت تبلیغ کن فرقی نمیکنه ایرانی یاخارجی
وحتی دوس داشتم ودارم درامددلاری داشته باشم ازفروش کارهام وباخارجی ها معامله داشته باشم
واحساسم میگم همینم میشه چون خیلی نزدیک شدم به اون فضایی که باخارجی کارکنم
یه چیزیو بگم هرچندکه کلیت رومیخوام عنوان کنم نه که بگم همه اینجورین ولی هنر خصوصانقاشی درکشورهای پیشرفته ازجایگاه بالاتری برخوردارهست عموم مردمشون هنرمقدس میدونن وبراش خیلی ارزش قائل هستن به نسبت کلیت مردم ایران
ومن دوس دارم روی احساس لیاقت وارزشمندی برای خودم وتوانایی هام بیشترکارکنم که باشرایط وانسان هایی برخوردکنم که هنرروخیلی دوس دارن وبراش ارزش قائل هستن وخیلی خوب پول خرج میکنن براش
نه این که این جا خرج همه جاش همه چیش میکنه بعدزورش میادبخوادپول بده من اصلانمیخوام این نوع مشتری هاروداشته باشم
پس من چیومیخوام افرادی که خوب پول درمیان وخوب خرج میکنن ونقاشیهاموخیلی دوس دارن
که همه ی اینابرمیگرده به خودم که چطورخودمومیبینم
وبرای خودم وتوانایی هام ارزش قایلم واین که من میتونم ازکارهام به راحتی پول بسازم .
ممنونم همراهی کردین کامنت طولانی شد
سلام خدمت استاد عزیز و توحیدی ام، استادی که من عاشقانه دوستش دارم و بهترین هدیه خداوند بوده به من در تمام طول زندگیم
سلام خدمت مریم عزیز و مهربون و دانا که واقعا همنشینی با استاد برازنده وجودته نازنین بانو
سلام خدمت همه دوستان هم فرکانسی من در این سایت خدایی
وای خدای من هزاران بار شکر واسه هدایت های به موقع و بی نظیرت
خدایا تو حرف نداری
چجوری انقد با دقت ریاضی وار و حتی بیشتر داری هدایت تک تک بندگانت رو انجام میدی
خدایا هرچی از بزرگیت بگم واقعا کم گفتم
هرچی از هدایت های به موقعت بگم کم گفتم
هرچی از دست گیری های گلدن تایمیت بگم کم گفتم
خدایا فقط میتونم بگم به اندازه بزرگیت شکر
چقدر این دوره خانه تکانی ذهن، اون هم به صورت گام به گام برای من به شخصه مفید و عالی و بی نظیر و به موقع و پر نکته هست
واقعا انگار خدا نقشه راه رسیدن به خواسته من رو داره برام ترسیم میکنه
جا داره اینجا از مریم عزیزم برای این حرکت بینظیر و خدایی و الهام بخش تشکر و قدر دانی کنم و تحسین و تشکر کنم از زحمت های بدون چشمداشتتون
واقعا چیدمان این سلسله لایو عالی پرفکت و دقیق و به جا بوده
من حدود سه ماه هست روی خواسته ای دارم کار میکنم، از طریق دوره کشف قوانین، و سعی کرده بودم دقیقا و مو به مو تمام آموزه های استاد نازنینمون رو تا جایی که میتونستم درک کنم و بفهمم و در زندگی خیلی جاها عملی کنم، البته بوده وقتایی که از دستم در میرفته ولی سریع برمیگشتم به مسیر و خودم و ذهنم. رو بمباران آموزه ها میکردم
بعد پیش خودم میگفتم خب چرا نتیجه اتفاق نمیافته،
و نمیدونستم که باگ و ایراد کارم کجاست، با اینکه میدونستم نباید به نتیجه چسبید و از مسیر باید لذت برد اما ذهن چموش چموَشی خودش رو هم این لابه لاها میکرد.
البته که تمام آنچه لازمه رسیدن به هدف هست در دوره گفته شده اما
همزمانی این لایوها بینظیر و مطرح شدن مسائلی دیگه در این لایوها باعث شد من این آگاهی هارو از یه زاویه دیگه هم بتونم دریافت کنم و خیلی خیلی در فهم مطالب و اصول به من کمک کرد. ریزه کاری هایی رو دارم یاد میگیرم که بسیار مفیده و لازم و به موقع هست.
یعنی واقعا انگار که یه مکمل عالی شد برای تمرینات این دوره و من تونستم خیلی از برداشت های غلط و کج فهمی ها و یا کامل نفهمیدن هامو از این لایو ها درک کنم و باگ کارم رو پیدا کنم، واقعا از مریم جون عزیزم سپاسگذارم
با دوره کشف قوانین من تونستم ترمزهای زیادی پیدا کنم اما با این سلسله لایو ترمز های ریز تر و نامحسوس تر رو پیدا کردم و در زمینه سه تا موضوع با آگاهی های این لایوها قشنگ و واضح من بازشدن سینه و قلبم رو احساس کردم و درکی جدید و عمیق تر و واضح تری از اصول آموزشی به دست آوردم به لطف الله مهربان و دست الله که استاد و مریم جون هستند…
و با این نگاه عمیق تر و درک واضح تر چقدر کارها برایم اسان شد
چقدر تمرین هارو الان متوجه شدم که ناقص و انجام میدادم و با آگاهی های این لایو ها چقدر فهمم بیشتر و انجام تمرین برام راحت تر شد.
واقعا ظرفم حس میکنم بزرگ تر شده و نسبت به قبلم درکی عمیق تر به دست آوردم…
من قبلا فکر میکردم که با کار کردن روی باورها اون باور ریشه کن میشه و دیگه هیچوقت نباید خودش رو نشون بده و وقتی روی باورهای محدودکننده ام در مورد اون خواسته کار میکردم، مثلا گهگاهی که دوباره سروکله نجواها درمورد اون باور پیدا میشد، من یه جورایی انگار ناراحت یا عصبی یا نا امید میشدم که، عه، منکه کلی این باور رو منطقی کردم و روش کار کردم پس چرا هنوز هستش،و فکر میکردم که کارم رو خوب انجام ندادم یا کار من ایراد داره یا راهم درست نیست و هزار اما و اگر دیگه… اما بعد فهمیدم که، ای بابا نخیر، شما کج فهمی توی این موضوع داشتی، اینطور نیست که با کار کردن روی باورها یه باوری برای همیشه ریشه کن بشه و بره، به اندازه ای که بتونی اون باور رو کمرنگ کنی، نتیجه به سراغت میاد که گاها ممکنه حتی بعصی از باورها تا آخر عمر هم همراه ما باشن اما به اندازه کنترل شدن اونها و کمرنگ شدن اون باور و و نتیجه عملکرد متفاوت با اون باور هست که نتایج رو میاره و اینکه این باور دوباره سر کله اش پیدا بشه کاملا طبیعی هست چون ریشه داره و دوباره مثل علف هرز رشد میکنه اگر حواست بهش نباشه…
و همینطور در دو مورد دیگه گسترش فهم داشتم خداروشکر
اومدم با این کامنت قدر دانی کنم از زحمات مریم عزیزم و بگم که این حرکت شما برای من از بینظیرترین و به موقع ترین آموزش های این سایت الهی بوده تا به اینجا
خدارو هزاران مرتبه شکر
سلام استاد جان و مریم جان
قدم ششم خونه تکونی ذهن، عمل الهامات قلبی
امروز ک این فایل رو گوش کردم منو برد به زهرای دوسال پیش ک افسرده بدخت و ناراحت بود، یک شب ک خسته شده بود از همه چی از خدا کمک خواست، چند روز بعد هدایت شد به یک مسیر و فایل های دکتر جو دیسپنزا، یه مدت فایل هاشو گوش کرد حرفا خیلی جالب بود ذهن و بدنش نمیتونست حتی به سلامتی ک داشت فکر کنه وقتی میخاست به زیبایی نور خورشیدی ک تو اتاقش اوفتاده فکر کنه، ذهنش عصبانی میشد،
زهرا نشست فکر کرد یه صدایی در قلبش گفت چندین سال پیش شاید 10 سال پیش داییت اومد خونتون و راجب یه آدمی صحبت کرد ک زندگیشو تغیر داده، آنقدررر فکر کرد تا یادش اومد استاد عباسمنشه، یه حسی ته قلبش میگفت این آدمه میتونه کمک کنه، سریع توی
تلگرام سرچ کرد و چندتا کانال بالا اومد و چندتا فایل گوش داد، اصلا حرفا رو نمیفهمید مغزش هنگ کرده بود باورش نمیشد زندگی قانون داره تا به حال کلمه تغییر باور نشنیده بود خلق زندگی؟ یعنی سرنوشت الکیه؟
خلاصه از طریق همون فایلها هدایت شد به سایت یه عالمه فایل رایگان نشست سایتو گشت فایل گوش کرد چند روز شد چند هفته زهرا خیلیییی تغیر کرده بود!!!
دختری ک افسرده و پشت کنکوری بود اونم 2 سال، دختری ک نور اذیتش میکرد فقط میخاست توی تاریکی باشه، یهو تبدیل شد به دختری کوهنورد، طبیعت گرد، عضو گروه طبیعتگردی و کوهنوردی، شد دانشجوی زبان، تو یک شهر خیلییی زیبا در یکی از بهترین دانشگاه ها، حتی محل زندگیشم بهترین محله اون شهره.
این نتایج در عرض 8 ماه رخ داد.اصلا آنقدر رر اتفاقات عالی رخ داده ک جا نمیشه تو این چند کلمه.
وقتی امروز این فایلو دیدم نگاه عمیقی به گذشتم کردم و بیشتر شاکر خدا شدم ک با شما آشنا شدم و اینجوری مسیر زندگیم تغییر کرد.
استاد من هرچیزی ک الان در زندگیم دارم و هر نتیجه ای گرفتم حاصل عمل به هدایت الله عمل به الهامی بود ک دریافت میکردم و عملی میکردم، هرجا ک ضربه خوردم حاصل ترسو نگرانی بود، اعتماد نداشتن به خدا ، ترسیدن از اینکه نکنه نشه.
اصلا شاید من اشتباه میکنم توهم میزنم ک باید اینکارو بکنم در حالی ک این صدا از قلبم میاد.
خدا ک همیشه با منه در تارو پود منه. منم ک یادم میره خدایی هست هدایتی هست، چون ذهنمو درگیر حاشیه کردم درگیر آدما، اینستا، فیلما و اهنگای چرتو پرت…. اصلا صدای خدا رو گم میکنیم تو این همه شلوغی ذهن و قلب،
اما وقتی قلبمونو باز میکنم به روی خدا، ازش طلب هدایت و بخشش میکنیم اصلا مسیر روشن میشه. اولش شاید یه کور سو باشه یا یک شمعی ک اخراشه ولی روشنه، اما هرچی نورو دنبال میکنی و جلو تر میری مسیر پر نور تر روشن تر میشه میرسی به منبع.
اصلا همه چیز در زندگیی هدایته، الهام حتی در کوچک ترین موضوع زندگی، خدا در تکتک لحظه هامون هست تنها بخش جدا نشدنی از من و زندگیم خداست، هر وقت خودمو تنها دیدم تنها کسی ک کنارم بود خدا و خودم بودم.
بیرون ز من نیست آنچه هست درون منه روحه منه.
هر وقت از خودم پرسیدم خدا کجایی بدون هیچ مکثی آیه ادعونی استجب لکم در ذهنم تکرار شد.
اصلا ترس یک شیطان به تمام معناست ترس مریضیه، ترس خشمه، حسادت، بیپولیه، آدمای نا سالمه، ترس شکست برای کاریه ک هنوز انجامش ندادی، ترس مرگه لحظه های ناب زندگیه.
چرا میترسم؟ جز این ک به خودم خدای خودم باور ندارم؟ جز این ک دارم از زیر بار مسؤلیتم شونه خالی میکنم؟ جز اینکه نمیخام بهای رسیدن به هدفمون بدم، جز این که هدفم اولویت نیست حتی با وجود ضروری بودنش.؟
مگه ترس جز نجوای شرک چیز دیگه ای هست؟
بدبخت بودن، ترسو بودن، فقیر بودن هیچ کار ی نکردن فرار کردن از حقیقت زندگی خیلی راحته،
اما زندگی کردن با عزت و سلامتی با عشق و توحیدی کار هرکسی نیست،
کار کسیه که بتونه بفهمه به چی داره فکر میکنه، چیو باور کرده، تقوا داشته باشه. بتونه ذهنشون کنترل کن و باور ها و افکارشون در جهت خواسته هاش بسازه، گاهی ما حتی نمیدونیم دو قدم بعد چه چیزی در انتظارمون هست، اما اگر در قلبمون ایمانی از جنس خدا تفکری از این ک من هدایت میشم به من گفته میشه باشه. من با خیال راحت قدم بر میدارم و میدونم ک همه چیز خیلی عالی میشه.
آنقدر آگاهی های این دوره خونه تکونی و این فایل زیاد و بینظیر ک من یک دفتر تمام کردم… آخه من چطور همشو اینجا جا بدم، چطور بنویسم.
این اگاهی ها برای خودمه ک رد پا داشته باشم گرچه دفتر هام هست ولی اینجا بودن یه چیز دیگس، کامنت بچه ها رو خوندم شده عادت این روزام، چقدر آگاهی دیگه تو کامتان هست، خداروشکر میکنم صد هزار مرتبه بابت این زندگی الانم.
دوستتون دارم ️
به نام خدا
استاد جانم سلام
خانم شایسته ی عزیزم سلام
زمانی که پاندمی شروع شد، من هنوز با استاد آشنا نشده بودم، ولی همان موقع ها میگفتم، این پاندمی برای من خیر و برکت داره.
تو آن دوران بچه ها به صورت آنلاین درس میخواندن و من با چشم خودم کلاس های بی کیفیت زبان انگلیسی دخترم را دیدم.
همان جا بود که گفتم یکی از دلایل ضعف مردمان این کشور در زبان انگلیسی همین نحوه ی تدریس هست و مطمینم بچه های زیادی به این خدمات نیاز دارند، لذا ایده آمد که به بچه ها درس بدم و چون ایده ها با توجه به مدار تو الهام میشه، ایده ی اولیه این بود که با ساعتی ده لیر درس بدم.
همان اول کار کلی شاگرد ثبت نام کردن و استارت بهار آکادمی از آنجا شکل گرفت.
جالب هست که تو مدار آن موقع من، آدمهایی بودند که برای پرداخت آن ساعتی ده لیر هم چونه میزدند و اصلا برای قیمت کلاس ها را کنسل کردند.
قصه ی مدارها جالب است.
الان برای چهل دقیقه، هزار لیر دریافت میکنم.
بعد از سه سال ، صد برابر.
دیگه کسی نیست چونه بزنه
و پول را به راحتی میسازم.