live | عمل به الهامات قلبی - صفحه 70 (به ترتیب امتیاز)

1103 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    عاطفه زارعی گفته:
    مدت عضویت: 817 روز

    به نام خدا که رحمتش بی اندازه است و مهربانیش همیشگیست

    با درود و سپاس خدمت استاد گرامی و مریم خانم گل

    دوستان اگر می خواهید تغییر کنید و به خواسته هاتون برسید، آموزش های استاد رو متعهدانه انجام بدید. من از آموزش های استاد یاد گرفتم، رسالتم رو پیدا کنم، به الهاماتم توجه کنم، از ترسهام بگذرم و قدم اول هدفم رو بردارم. البته می دونم این یک مسیر تکاملی هست.

    در شروع طبق آموزش های استاد اول روی باورهام کار کردم، از 15شهریور ماه با توکل و ایمان واقعی این قسمت رو انجام دادم، الان 7مهر ماه هست، خیلی راحت قدم اولم رو، برداشتم، (من معنی واقعی مشیت الهی رو درک کردم و به سادگی در فرکانس و مدار هدفم قرار گرفتم.)

    از آموزش های استاد یاد گرفتم، روی هدفم فوکوس کنم، در این مدت کوتاه ذهنم رو روی هدفم متمرکز کردم، نمی تونم با کلمات قدرت و معجزه ی فوکوس رو بگم، تمام روزها و سالها یک طرف و این مدت بسیار کوتاه یک طرف، انرژئی که محبوس بود، آزاد شد.

    از آموزش های استاد یاد گرفتم، حال خوب اتفاقات خوب، اعراض از ناخواسته ها و توجه به نکات مثبت. تغییراتم رو احساس می کنم، سرکارم حالم خوبه، همیشه شرایط به نفع من پیش میره، نگاهم به کارم حرفه ای تر شده، از کارم لذت می برم (قبلا دوست داشتم زودتر بازنشسته بشم ولی الان برام این موضوع کم اهمیت شده)، فقط نکات مثبت شغلم رو می بینم، از نظر مالی شرایطم بهتر شده (این موضوع خودش داستان مفصلی داره که توی قسمت های بعدی خواهم نوشت)،

    طبق آموزش های استاد سپاسگزاری رو هر روز انجام می دم، با سپاسگزاری نکات مثبت زندگیم برام پر رنگتر شده و ارزش واقعی اونها رو بیشتر درک می کنم، مثلاً در مورد سلامتی جسم و روح و روان بگم، اول که کنترل ذهنم خیییییلی برام راحت شده و دوم اینکه با عمل به دوره قانون سلامتی جسمم در شرایط ایده آل خودش قرار گرفته(تا حدی که با یکی از همکاران در مورد سابقه کارم صحبت می کردم و شخصی که ناخودآگاه صحبتهامون رو می شنید، متعجب گفت، مگه شما چند سال دارید، من اونجا متوجه تغییر جسم خودم شدم)

    از آموزش های استاد یاد گرفتم، فقط هدفم برام مهم باشه، نه چیز دیگه، موفقیتم خودش گویا خواهد بود، این نگاه چنان آرامشی بهم داده که قابل وصف نیست.

    با آموزش های استاد یاد گرفتم، من باید اول روی خودم کار کنم و خودم رو رشد بدم، تا زندگیم تغییر کنه. الان اعضای خانواده ام مثل یک سیستم عالی دارن خودشون کاراشون رو انجام میدن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    fardin success گفته:
    مدت عضویت: 287 روز

    به نام خدایی که یک قدم به سمتش برمی‌داری هزاران قدم به سمتت میاد

    سلام

    سلامی از جنس احساس عشق به استاد عزیز و خانم شایسته عزیز

    و همراهان موفق سایت tasvirkhani.com

    رد پای من (گام ششم )

    به یقین که داستان زندگی ساختن رؤیاهاست

    خدایا سپاسگذارم

    سپاسگذارم که تو مسیر درست هستم و بهم کمک کن که ادامه بدم و غافل نشم از رسالتم

    میگن برای هرچیزی صدِ خودتو بذاری جواب میده ولی من میگم تو این مسیر اگه یکِ خودتو بذاری حداقل ده برابر جواب میگیری حالا وای به حال اینکه صد خودتو بذاری یقیناً تمام زندگی میشه بهشت….و به خدا همون‌جوری که استاد قشنگ توضیح دادن یک دقیقه هم به بطالت نگذرانیم و اصلا به ذهنمون اجازه ی کج رفتن ندهیم و با آموزش های این سایت بمبارانش کنیم زندگیمون پر میشه از معجزه هایی که خودمونم باورمون نمیشه و از این فرصت استفاده کنیم و گوش ندهیم به رکود و تحریم و دلار و فلان، اکثر افراد موفق در بدترین شرایط ها شروع کردن و موفق شدن

    من شخصا خودم امروز اینو درک کردم که باید برای ذهنم منطق بیارم و تأیید کنم و بهش بفهمونم

    قبلا هم می‌شنیدم ولی چون آماده نبودم اصلا بهش توجه نمی‌کردم

    تمام افرادی که نتیجه های متفاوت گرفتن با بقیه ی افراد فقط یک تفاوت دارن اونم اینه که اون افراد جور دیگه ای فکر کردن و آماده ی دریافت الهامات از طرف خدا بودند مثل: استاد عباس منش،جف بزوس،ایلان ماسک، انیشتین و …..

    خدایا کمکمون کن که به صورت مداوم در مسیر رشد و تعالی و دریافت الهامات قرار بگیریم. آمین

    باز هم از انتشار آگاهی هاتون بینهایت سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    رضا دهنوی گفته:
    مدت عضویت: 2606 روز

    به نام خدای هدایتگر

    خانه تکانی ذهن/ گام ششم/عمل به الهامات قلبی

    سلام و احترام

    اینکه گفتید که چطور شد توی شرکتتون اون شرایط به وجود اومد و شما حقوق میگرفتید بدون اینکخ کار کنید ،، من هی قبلا متوجه نشدم چطوری و یه جورایی فکر میکردم شانسی براتون رخ داده !! ولی الان متوجه شدم که این اتفاق حاصل تعهد شما در عمل به اگاهی هایی بوده که کسب کردید و حاصل تمرکز جدی روی خودتون و مطالعه کردن و بزای زمانتون ارزش گذاشتن بوده !!

    و این برای هر کسی که بزای زمانش ارزش قائل باشه و روی خودش و توانایی هاش کار کنه حتما میوفته که زکانش رو به جای اینکه روی کار کردن بگذاره ،، روی توانایی هاش بگذاره !!

    یعنی مثلا حقوق میگرفتید و کار نمیکردید اونم 2 سال !!! و چطور شد که این اتفاق افتاد ؟؟ از زمانی که تصمیم جدی گرفتید برای اینکه بزای وقتتون و زمانتون ارزش بگذارید ،، حالا یا مطالعه کنید.. یا روی ذهنتون کار کنید و از حواشی دوری کنید..

    یعنی مثلا ممکنه ادم همش این دغدغه رو داشته باشه خدایاااا من به این دو قرون دوهزاره فکز کنم که صبح تا شب باید برم سر کار !!!

    یا به این فکز کنم که روی مهارت هام و توانایی هام کار کنم ؟؟ بدون پول که نمیشه !!! پس چیکار کنم ؟؟

    جواب اینه که شما اول روی خودت تا اونجایی که میتونی تمرکز کن و وقت بگذار و تعهد داشته باش و انرژیت رو بیهوده پای ادم های منفی و شبکه خای مجازی هدر نده و روی ذهنت و باورهاتم کار کن ،، حتما اتفاقی میوفته که به جای اینکه بزی سر یه کاری که دو قرون دو هزار بهت بدن یه جوری بشه که هزینه هات رو بگذرونی و بعد با خیال راحت روی علایقت و مهارت هات کار کنی !!!

    باید از خودم سوال کنم چقدر متعهد بودم در کنترل ذهنم ؟؟

    چقدر از وقتم درست استفاده کردم ؟؟

    چقدر امیداور بودم ؟؟

    چقدرر از حواشی دوری کردم ؟؟

    چقدر برای زمانم ارزش قائل بودم ؟؟

    چقدر عملگرا بودم ؟؟

    چقدر امیدوار بودم ؟؟

    وقتی به پاسخ این سوال ها فکر میکنم میبینم زمانی که در احساس بد و نا امیدی و حسرت و ای کاش و گذشته و کینه و عصبانیت وووو این چیزا بودم خیلی خیلی بیشتر از زمانی بوده که امیداور بودم و به اینده خوشبین بودم و حس خوب داشتم !!!

    الان شاید بهتر از قبل از حواشی و ادم های منفی دوری میکنم ..

    یعنی واقعا مرده شور این اینستاگرام رو ببرن ،، یعنی واقعا دیوونه خونس.. من از وقتی این لامصب رو پاک کردم اینقدر احساس بهتری دارمااا..

    از وقتی دارم سریال سفر به دور امریکا نگاه میکنم اینقدر اتفاقات خوب برام افتاده .. سفر به تهران داشتم کلی حال کردم .. چند روز دیگه هم قراره برم تبریز !!! کلی عشق و حال کردم از وقتی این سریال رو نگاه میکنم .. چند روزه متوقف سدم ولی باید دوباره ادامش بدم این سفر به دور امریکا رو ..

    تمرین کد نویسی خواسته ها خدااااییی من محشره .. اینقدرررر که اتفاقات عجیب غریب برام رخ میده !! هر چی دارم مینویسم میبینم داره اروم اروم رخ میده !!! پس بیام چیزای بزرگتر بنویسم !!!

    کنترل ورودی ها مهمه … الان یه حس بدی توی وجودمه و قشنگ میفهممش !! دلیلش اینه که توی باشگاه اهنگ مزخرف گذاشته بودن .. باید یه فکری به حال این موضوع کنم .. یا باید باشگام رو عوض کنم .. یا باید بزم با مسیول باشگاه صحبت کنم این چه وضعشه هر کی میاد توی این باشگاه دری وری پخش میکنه !!! بیبینید چقدر ورودی ها مهمن !!!

    اصلا این نیست که با خودمون بگیم حالا اشکال نداره بذار توی این لحظه ورودی نامناسب دریافت کنم چیزی نمیشه !! نه نه .. خیلی چیزا میشه.. چیزای بد میشه.. حس بد و یاس و ناامیدی میشه !!

    رفتم ارایشگاه موهام کوتاه کنم و طرف تی وی روشن کرد و داشت چرت و پرت نشون میداد ،، خیلی راحت درخواست کردم لطفا اینو خاموش کن !! (( درخواست محترمانه … قانون درخواست )) !!

    و بعد طرفم خاموش کرد .. و من راحت شدم .. حسم خوب شد..

    باید یاد بگیرم همیشه درخواست کنم ..

    ………………………

    دز رابطه با عمل به الهامات کلی مشکل دارم چون اصولا انگار باورم اینه که اصلا نمیتونه به من الهام بشه و الهامات مال ادمای خاصه !!! در این موضوع خیلی خیلی پرتم !! خیلی باید روی خود ارزشی و احساس لیاقتم کاررکنم…

    چون خود ارزشی خیلی مهمه .. بیسه و اصله ..

    خود ارزشی باعث میشه اولا بدونی الهامی وجود داره… دوما باعث میسه بدونی به تو هم میتونه الهام بسه.. سوما به اون الهام عمل کنی

    خود ارزشی باعث میشه بدونی که جهان شانسی کار نمیکنه و یک خدایی یا یک نیرویی داره این جهان رو مدیریت و هدایت میکنه !!!

    حالا ممکنه به خودت بگی خب من همه کارم و من نیروی خلق زندگیم دست خودمه و بعد مغرور بشی و بگی خب من همه کارم و خدا چه کارس پس؟؟

    خدا چه کارس؟؟ خدا این جهان رو خلق کرده و داره مدیریت و هدایتش میکنه !!! ولش نکرده که شانسی کار کنه که !! این جهان داره هر لحظه مدیریت میشه !!

    دقیقا مثل یه کارخونه ای که دازه با سیستم هوشمند مدیریت میسه !!!

    وظیفه ی من در قبال این جهان هوشمند چیه حالا ؟؟

    اینه که یاد بگیرم چطور باهاش کار کنم !!! و به همین دلیله که قدزت خلق زندگیم دست خودمه .. یعنی خداوند جهانی رو ساخته که تماما در اختیار منه … ولی این به این معنا نیست که من به خودم مغرور بشم و بگم حالا که همه کاره منم پس خدا هیچ کارس !!!

    خدا اون کسیه که جهانی رو با دقت بی نهایت ساخته و حالا که این جهان رو ساخته ولش نکرده و رهاش نکرده بلکه هر لحظه داره مدیریتش میکنه و هر لحظه دازه هدایتش میکنه !! و من به عنوان انسان دازم در جهانی که توسط یک نیروی بزتز خلق شده و در اختیار منه و این جهان همواره در حال هدایته ژندگی میکنم ..

    مثال :

    مثل همین خودروی تسلا .. خودرو ساخته شده ولی دیگه این خودرو ول نشده و رها نشده و بگیم خب ایلان ماسک اومد یه ماشین ساخت و همین شد و تموم !!! نه نه .. این ماشین به اینترنت متصله و همیشه داره ایرادتش برطرف میشه و باگ فیکس براش میاد !! و رها نشده !!!

    مثال بعدی:

    مثل بازی های جدید که همیسه داره براشون باگ فیکس میاد.. در بازی های قدیمی سازنده میومد یه بازی میساخت و بازیه همون بود و چند تا حرکت میشد باهاش انجام بدی و تمام …

    بازی دز اختیار من بود ولی همون بود ..

    ولی در بازی های جدید علاوه بر اینکه بازی ساخته میشه ،، رها نشده به حال خودش بلکه توسط شرکت سازنده داره باگ فیکس بهش داده میشه و مدیریت میشه و آپدیت میشه و ارتقا داده میشه..

    بازی در اختیار منه و در کنترل منه ولی داره اپدیت میشه !!

    مثال بعدی :

    جهان ساخته شده و افریده شده .. ولی این نبوده بگیم یک جهانی خلق شد و رها شد به حال خودش !! بلکه این جهان به صورت هوشمند داره خودش رو آپدیت میکنه و به روز میکنه .. به همین دلیل هر چی جلوتر میریم چیزای جدیدتر ایجاد میشن.. کار ها راحتتر میشن..

    درسته که جهان در اختیار منه ولی کریدیت ساختش و آپدیتش با خداوندیه که با این جهان حرکت میکنه و رهاش نکرده و تنهاش نذاشته !!

    یه موقع هست ادم این حرفا رو میشنوه که .. قدزت خلق زندگیمون دست خودمونه و تمام اتفاقات به واسطه ی خودمون دارن رخ میدن ووو و این باعث میشه به خودمون مغرور بشیم که اره حالا که ما همه کاره ایم پس خدا هیچ کارس !! پس جایگاه خدا کجاس ؟؟ همه چی خودمم دیگه !!

    خدا کجاس؟؟ خدا اون نیروییه که این جهان رو با این دقت خلق کرده و رهاش نکرده و همگام باهاش حرکت میکنه !!

    مثل اون بازی که شرکت سازنده یه بازی میسازه و همیشه بهش اپدیت میده و رهاش نکرده !!

    درسته که بازی میکنیم و ممکنه خیلی خوب بازی کنیم و بازی تماما در اختیار ماست.!! مثل بازی های open word . توی این مدل بازی ها کاراکتر بازی هر جایی میتونه بزه و ازاده ازاده !! …. درسته که بازی تماما در اختیار ماست ولی بازیه رو که ما نساختیم !!! کریدیتش به شرکت سازندس!!

    جهانم همینه.. جهان رو که ما خلق نکردیم!! یک جهانیه که دازه خودش رو گسترش میده و در اخیتار ماست .. پس کریدیتش به خالقشه.. به ربه..

    …………………………..

    دزرمورد عمل به الهامات همینه که من اول بدونم جهان شانسی کار نمیکنه و داره این جهان ساپورت میسه و مدیریت میشه و هدایت میشه و رها نشده!! رها نشده به حال خودش

    اون وقت وقتی بدونم که رها نشده به حال خودش.. هر سوالی که دارم از خالقش میپرسم و اونم هدایتم میکنه .. اما از چه طریق هدایتم میکنه ؟؟ از طزیق قلبم !!

    مثل اون بازی که ساخته شده و رها نشده و داره مدیریت میشه و اپدیت میشه و ساپورت میشه و پشتیبانی میشه و ما هر سوالی داشته باشیم با پشتیبانی ارتباط برقرار میکنیم و اونا هم پاسخ میدن .. چون رها نشده !!!

    مثل این سایت که در اختیار منه و من باهاش کار میکنم و بلدش میشم .. ولی حالا که این سایت در اختیار منه تا پیشرفت کنم .. این به این معنی نیست که رها شده باشه به حال خودش که !!! بلکه در پشت صحنه ی سایت کلی داره کار انجام میشه ومدیریت میسه و پشتیبانی میشه !!! و این به این معنی نیست یه سایتی درست شد و رها شد به حاا خودش و همین شد و تمام… نه نه .. دازه همواره آپدیت میشه و مدیریت میشه !!

    جهان هم در اختیار منه تا باهاش کار کنم و بلدش بشم و پیشرفت کنم و بهبود پیدا کنم و رها نشده و داره مدیریت میشه و هدایت میشه و من میتونم با این نیروی هدایتگر و این نیروی پشتیبان ارتباط برقرار کنم .. از چه طریق ؟؟ از طریق قلبم !!

    مثل این میمونه که من با پشتیبانی این سایت ارتباط برقرار میکنم و یک فضایی برای من مهیا شده تا با پشتیبانی سایت ارتباط داشته باشم ..

    یا مثل اون بازی که من میتونم با پشتیبانیش ارتباط داشته باشم..

    جهانم اینجوریه که میشه با هدایتگرش ارتباط برقرار کرد و اون هم پاسخ ما رو میده.. چون این جهان رها شده نیست..

    فقط باید خودت رو لایق بدونی و باهاش ارتباط برقرار کنی..

    مثل یه بازیه دیگه.. شرکت سازنده یه بازی میسازه و اپدیتش میکنه و ازین بازی های رها شده نیست و این امکان رو بزای مشتری گذاشتن که با پشتیبانی تماس برقرارکنن و ارتباط بگیزن..

    بزای من که یک انسانم و در این جهان زندگی میکنم و جهانیه که در اختیار منه .. مگر میشه امکانی نباشه تا با خالقم با خدای خودم ارتباط برقرار نکنم ؟؟

    اینا همه موضوع احساس خودارشمندیه که من خیلی توش ضعف دارم !!!

    موفق باشید

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    فریبا گفته:
    مدت عضویت: 1237 روز

    به نام رب العالمین.

    خدای عزیزم تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری میطلبم ما را به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت فرما.

    گام ششم

    سلام خدمت استاد عزیزم و سرکار خانم شایسته عزیز و دوستان عزیزم.

    موضوع: عمل کردن به الهامات قلبی.

    تجربه من از عمل کردن به الهامات قلبی این که چند وقت پیش (البته تو یه کامنت دیگه هم اینو نوشتم) یک مسئله جسمی برام پیش اومده بود که این مسئله گاهی ذهنم رو درگیر می کرد ولی چون من همیشه از خداوند سلامتی خواسته بودم بیشتر وقتا حالم خوب بود چون همیشه میگفتم امکان نداره که من از خداوند نون بخوام و خداوند بهم سنگ بده، در مورد این مسئله هم اصلا با هیچکس حرفی نمیزدم و به خدا میگفتم خودت میدونی که من اهل دکتر و دارو نیستم خودت حلش کن تا اینکه یه روز که تو اتاقم داشتم راه میرفتم و با خدا حرف میزدم یه دفه نا خودآگاه این آیه اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ

    بر زبانم جاری شد و من داشتم این آیه رو تکرار میکردم

    تنها برداشتی هم که از این آیه داشتم همین بود که بخوان به نام پروردگارت که خلق کرد و برداشت دیگه ای ازش نداشتم تا اینکه دقیقا یادم نیست که همون شب بود یا فرداشبش بود که یه حسی بهم گفت صبح قبل از روشن شدن هوا برو تو پارک پیاده روی کن اولش خیلی خوشحال شدم ولی موقع اذان صبح که بیدار شدم و بیرون رو نگاه کردم و تاریک بود ترس همه وجودم رو گرفت برگشتم گفتم یه ذره دیگه میخوابم و بعدش میرم البته تو ذهنم این بود که خوابم ببره و صبح بگم خوابم برد وگرنه میرفتم ولی خوابم که نبرد هیچی اون حسه مرتب داشت میگفت پاشو برو منم بلند شدم با ترس و لرز لباس پوشیدم و رفتم بیرون ولی از ترسم نمیتونستم از در جدا بشم ترس از تاریکی به یه طرف و ترس از اینکه آدمای ناجور توی پارک باشند هم به یک طرف به هر حال در حالی که قلبم توی حلقم بود خودم رو رسوندم توی پارک و تا روشن شدن هوا اونجا راه رفتم و بعد هم اومدم خونه اون موقع قدم هشتم رو تازه خریداری کرده بودم و فقط جلسه اولش رو گوش داده بودم و همون روز که از پیاده روی برگشتم جلسه دوم رو گوش کردم و دیدم استاد عزیزم دقیقا داره در مورد همین آیه

    اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ صحبت میکنن و گفتن یعنی کاری که بهت گفته میشه رو انجام بده و چقدر خوشحال شدم و خداروشکر کردم که کاری که بهم گفته شده بود رو انجام داده بودم و چون حسم گفته بود 7 روز برم شش روز بعد از اون هم رفتم، پنج روز اول خیلی میترسیدم ولی دو روز آخر دیگه خوب شده بودم روز هفتم هم چنان طلوع زیبایی رو دیدم که هیچ وقت به عمرم طلوع به این زیبایی ندیده بودم و بعد از ظهر همون روز هم علائم بهبودی شروع شد و چند روز بعد هم درمان شدم، این تجربه خیلی به من احساس خوبی داد واسه همین دوست داشتم دوباره اینجاهم اینو به اشتراک بزارم.

    واقعا ایمان و عمل دو واژه ای که اگر آنها را همیشه کنار هم قرار دهیم زندگیمون گلستون میشه.

    با تشکر فراوان از استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان.

    خدایاشکرت که به این مسیر زیبا هدایتم کردی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    هلن گفته:
    مدت عضویت: 3999 روز

    سلام استاد

    درود بر خانم شایسته.

    درباره هدایت والهام همه فک میکنن جریان پیچیده ای هس.

    من وقتی با استاد اشنا شدم و سکوتم بیشتر شده و کمتر حرف میزنم صدای خدارو بهتر میشنوم.

    مثلا داشتم از پله بالا میرفتم که صدایی گفت این مایع دستشویی که تو پله هس، موادش داره میریزه درب اونو ببند. منم گفتم میدونم درسته ولی میخام گوش نکنم تا به یقین برسم که صدا، صدای هدایته.

    بعد که برگشتم دیدم مواد داخلش مقداریش ریخته…..

    یا ندایی گفته اب عدات تمومه الان بلند شو خاموش کن….رفتم دیدم به موقع اومدم.

    یا گفته الان زنگ فلانی بزن و احوالش بپرس….

    این هدایت هر لحظه هس اگه درونمون آروم کنیم بهتر میشنویم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    فرهاد امینی گفته:
    مدت عضویت: 896 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت استاد عباس منش عزیز ،خانم شایسته وهمه دوستان خوبم

    من وقتی تصمیم میگیرم روی خودم کار کنم و تمرکز بیشتری برای درک قوانین بگذارم خداوند تعهد م را میبیند و یک سری شرایط خوب چه در کار و درآمد وزمان برام بوجود میاید مثل امشب وقتی اومد منزل هیچکس خونه نبود و من با تمرکز بیشتر توانستم فایل را گوش کنم و نکته برداری کنم

    برداشت من از آگاهی این فایل این بود که من اینقدر وقت و انرژی فیزیکی خیلی زیادی برای تغییر شرایط زندگی ام میزارم که تا به حال هم چندان اثر گذار نبوده است

    ولی حاضر نیستم وقت بزارم و بصورت تمرکزی روی دوره ها کار کنم

    با اینکه تا تصمیم میگیرم و وقت میزارم نتایجشم سریع میبنم به صورت رونق در کارم

    من هنوز ایمان ندارم که فقط و فقط باورهام میتونه شرایطم را بهتر کنه

    من صبح تا شب موقع کار کردن فایل و دوره های استاد گوش میکنم ولی الان متوجه شدم باید یه وقت خاص و موقعی که کار ندارم فایل ها گوش بدم و نکته برداری کنم

    انسانی که نسبت به سایر افرادجامعه متفاوت فکر میکند نتیجه متفاوت میبند

    من هم باید متفاوت فکر و عمل کنم باید شرایطی را بوجود بیارم که با تمرکز بیشتر روی باورهام کار کنم

    مواقعی که کار ندارم بجای ناراحتی باید ذهنم را کنترل کنم و از فرصت پیش اومده استفاده کنم و وقتی اینگونه رفتار کنم و متعهد باشم برای تغییر انوقت است که آماده دریافت ایده های بهتر میشم اونموقع است که خداوند بصورت مشتری بهتر وارد زندگیم میشود

    باید ترس و نگرانی را در مورد کسادی بازار کنار بگذارم و باورهای توحیدی م را تقویت کنم و خداوند را رزاق بدونم و ایمانم را نسبت به روزی رسان بودن خداوند و اینکه خداوند همه چیز میشود برای من

    فقط کافی است من نگران نباشم و بتوانم ذهنم را کنترل کنم و احساسم را بار کار کردن متعهدانه روی دوره ها و باورهای توحیدی بهتر کنم وبا اطمینان قلبی

    و احساس و آرامش بهتری بدانم شرایط بیرونی هیچ تاثیری روی زندگی من ندارد

    هر تضادی که برام بخاد بوجود بیاد خداوند قبلش ایده و راه حلش بهم میگه

    برداشت من اینه من کنترل ذهن ،تمرکز روی زیبایها و نعمتهای زندگیم و کنترل ورودی هام داشته باشم من به انسان سپاسگذارتری تبدیل میشم که حال و احساس بهتری داره خداوند خودش بقیه را انجام میده

    موفق و پیروز باشید در پناه خداوند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    اعظم برزگری گفته:
    مدت عضویت: 1407 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت همگی!

    امروز کمی افت انرژی و پایین اومدن فرکانسم رو داشتم و دلیلش رو خودم میدونم و هر چه بیشتر بتونم روی خودم و افکارم کار کنم نتیجه های پایدار بیشتر خواهند شد و آگاهانه اومدم و تمرکز گذاشتم روی آگاهی های سایت و کامنت های ارزشمند دوستان!

    باید اتصال دائمی رو با منبع یاد بگیریم و خودمون رو درگیر نکنیم در روزمرگی ها و نجواهای ذهنی که هیچ کدام برایمان سودمند و کارا نیستند جز باورهای خوبی که باعث رشد ما میشن!

    کاره همیشگی من،کنترل ورودی هایی ست که از همه جوانب در حال پخش شدن هستند و باید دیده متفاوتی نسبت به بقیه ی افراد داشته باشم تا نتیجه ی متفاوتی رو کسب کنم!

    دست از تغییر دیگران بااینکه مقاومت دارم نسبت به نزدیکان بردارم و تمرکزم رو فقط روی خودم بذارم و هزاران هزار بار در لحظه تکرار کنم که من عاجز هستم از تغییر دیگران ولی توانا هستم در تغییر خود(حتی مادرم و فرزندم)

    من هیچ گونه مسولیتی درباره ی طرزه فکر دیگران ندارم و با تمرکز بر افکار خودم،نتیجه رو متفاوت و پربارتر از دیگران کنم تا نتایج من،زبان گفتگوی من با بقیه ی افراد باشه!

    در هر حال و احساس بدی که باشم خودم رو به احساس کمی بهتر و بهتر از آن و احساس خوب برسونم با هر چیزی که بهم احساس خوبی میده حتی در شرایطی که اصلا حالم خوب نباشه!(همین الان بهم گفت خودت رو از این حال دربیار و موتور سواری رو بهم پیشنهاد داد در این وقت شب،چون اون نسیم خنک با سرعت بالای موتور و رفتن در این ساعت شب به باغ و نشستن و دیدن زیبایی هایش بهترین کاریه که منو از این احساس به حس خوب و عالی برسونه)خدایا شکرت من رفتم!

    عمل به الهامات قلبی

    بدرود تا با یه احساس فوق العاده برگردم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    ساره خالقی گفته:
    مدت عضویت: 2143 روز

    سلام استاد عزیزم.

    این فایل منو برد به وقتی ک اهمیت کار کردن روی فایل هارو با دل و جان فهمیدم. اون دوران قرنطینه برای من بهترین دوران بود. اون سه ماه برای من اغاز تغییر بود.

    قبل از عید من درگیر کلی مسائل کاری و عاطفی بودم، از کارم راضی بودم اما ساعتها کار میکردم تا بتونم حقوق خوبی بگیرم، از یک طرف دیگ هم یک احساس عاطفی به یکی از همکارام،اوضاع رو سخت کرد ایشون ازدواج کردن و من با یه عالمه احساس منفی میرفتم سرکار،بارها خاستم ازاین محل کارم استعفا بدم ولی خیلی کارم و دوست داشتم ( من دوجا کار میکردم)، مونده بودم چیکار کنم،تا اینکه قرنطینه شد، اول اینک خدارو بارها سپاسگزارم ک محل زندگیم پر از دارو درخت بود و از شهر دور، پس مجبور نبودم خونه بمونم، دفترمو برمیداشتم میرفتم زیر درختها مینشستم و روی فایلهای رایگان کار میکردم روزی چندین ساعت. نه به اون بیماری فکر میکردم نه اخبارو دنبال میکردم، خداروشکرک خانوادمم حساس نبودن و هیچکسی از اعضای خانواده ام دنبال این حواشی نبودن.

    بعد قرنطینه هدایت شدم به یه دوره اموزشی تو حوزه کاریم ک سه ماه طول کشید، و من مجبور شدم مرخصی بگیرم ازهمون محل کار دومم. بعد 6 ماه برگشتم به همینجا.یه ادم جدید ک تو حوزه کاریش پیشرفت کرده، کارمو دیگ میتونستم انلاین شروع کنم،

    تو همین کارم ارتقا گرفتم و ازهمه مهم تر من هیچ احساسی نسبت به اون شخص همکارم نداشتم، باورم نمیشد، نه علاقه نه تنفر،شده بود یه ادم عادی، باااورم نمیشد خدایا تمام وابستگی من پاک شده رفته بدون اینک من بفهمم، فکر میکردم ببینمش دوباره همه اون احساسات بیدار میشن، منم کارمو دوست داشتم و این قضیه تمرکزمو از کارم میگرفت، اما اوضاع عوض شده بود و من نتیجه کار کردن روی باورام و دیدم. احساس رهایی احساس عالی داشتم،

    من حتی از نظر سلامتی هم کلی حالم خوب بود، مریض نشدم،

    یاد گرفتم با تغییر جهان تغییر کنم، یاد گرفتم کسب و کارمو بهتر کنم انقدر بشیوه سنتی پیش نرم، یاد گرفتم وابسته نباشم، و از اون روز به بعد من درگیر روابط عاطفی این مدلی نشدم، و خودمو لایق بهترین ارتباط میدونم.

    خاستم این تجربه خوبمو با شما به اشتراک بزارم بگم ک تو دل سخت ترین شرایط بهترین اتفاق میتونه بیفته.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 1715 روز

    بنام خداوند هدایتگرم که هر آنچه دارم از آن اوست خدایا شکرت.

    همینکه من دارم مینویسم و خیلی زود با شما هماهنگ شدم و از هر فرصتی که دارم استفاده میکنم که به تعهدی که دادم که هر روز روی گام ها کار کنم نکته برداری میکنم و فکر می‌کنم که چطور میتونم در عمل استفاده کنم یک شور و شوق و احساس بسیار عالی در من ایجاد شده که نتنها امیدم به آینده بسیار زیادتر شده بلکه ترسهای بی منطقی که داشتم هم از بین رفته و کارهای را شروع کردم به انجام دادن که مدت ها بود به فکر انجام دادنشون بودم ولی اقدامی در عمل نداشتم چون ذهنم را نمی‌توانستم کنترل کنم و در جهت افکارم نیز مشکلاتی رقم می‌خورد که مانع رخ دادن خواسته هام میشد ولی امروز ششمین گام فهمیدم که من رها و آزاد شدم از بند افکار نامناسب و احساسم بسیار عالیه و رزق و روزی من هر روز داره بیشتر میشه و خبر های خوب و اتفاقات خوب هر روزه دارم که بر احساس خوب من و شور و شوق من که قانون داره جواب میده فرکانس های من مثبت شده افزوده شده و بقول استاد چرخ های زندگیم روغن کاری شده خدایا شکرت

    خیلی خیلی سپاسگزارم از شما استاد خوبم و خانم شایسته عزیزم دوستتون دارم یک دنیا ممنون .

    و اما نکته طلایی برای من خداوند هر لحظه داره با من حرف میزنه من فقط بهش عمل کنم خدایاشکرت.

    خدایا مرا در مسیر توحیدی ثابت قدم نگه دار آمین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1003 روز

    سلام استاد عزیزم و دوستان گلم

    گام ششم خانه تکونی ،

    نکته مهم که من دریافت کردم فرصت هارو غنیمت بدونیم یعنی شکارچی لحظات باشیم اگر ما بخوایم مثال استاد ازکار شون که جهان هستی اونو در شرایطی قرار داد که بتونه روی خودش کارکنه

    دلیل موفقیت استاد همین طرز فکرش با بقیه ست اگر یک ادم بی هدف وانگیزه که ذهنیت محدود کننده داره حتی توشرایطی قراربدن که تمرکز کنه روی خودش رنج میبره

    خب استاد بارها گفته ادمها شانسی وبی دلیل موفق نشدن حالا استاد داره ازتجربیات خوبش میگه ولی همون افراد موفق که الگوی همه هستند یه همچین طرز فکری داشتن

    این نکته مهم بود از فرصت ها استفاده کردن

    نکته بعد تمرکز روی نکات مثبت در شرایطی که همه دارن از ناخواسته ها حرف میزنن واقعا کنترل ذهن تواین شرایط کار راحتی نیست ولی استاد داره ازنکات مثبت این اتفاق حرف میزنه

    منم توی اون دوران طرز فکرم همین بود

    منم برام سوال بود ترس بعضی ادمها از این اتفاق چون ترس فرکانس منفی داره

    واقعاً نکات مثبت و عالی رو یاد گرفتم

    استاد عاشقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: