https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-68.gif8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-05 09:44:212024-11-08 05:33:53live | تشخیص اصل از فرع درباره نتایج
4232نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام و درود خدمت رفیق و استاد عزیزم سید حسین عباسمنش،عزیز دلش و میکائیل نازنین و همه خانواده عباسمنشی عزیزم
سپاسگذار خداوندم به خاطر حضور در این جمع گرانبها و مقدس
در مورد سوال چه عواملی نتایج یک کسب کار را متفاوت میکند؟
دلنوشته و نظر شخصی خودم را اعلام میکنم و بر گرفته از زندگی شخصی خودم هست
یه روز خسته و کلافه از زندگیم با استاد توسط ویس ایشون در یک کانالی آشنا شدم و از اون روز ساختمان وجودی قبلی من کامل فرو ریخت و انتخاب کردم از نو بسازم
همراه استاد بودم و حرفش را به اندازه ای که باور میکردم، پی ریزی ساختمان جدید وجودی من انجام میشد و به اندازه ای که مصالح میرسوندم ساختمان اصولی ساخته میشد و بسیار عالی پیش میرفت
اولین قدم در زندگی دوباره من مثل موسی تسلیم شدن و گفتم دیگه خسته ام دیگه بریده ام 35سال خودم زور زدم و دویدم و نرسیدم دیگه توان ندارم
خدااااااااااا ?? تسلیم تو ام و به هر خیری که از جانب تو به من برسه محتاجم و بعد با استاد عزیز آشنا شدم
(این اتفاق بعد از حجرتم از یزد به بندر عباس اتفاق افتاد)
قدم دوم که در همان لحظه آشنایی من با استاد برداشته شد اون پذیرفتن حرف استاد به منزله وحی منزل و دور انداختن اون خدای زورگو و بی رحم و درک خداوند جان رب لاشریک و مهربان و حامی و ساخت باور خداوند قدرت مطلق هست و نیرویی جز او وجود نداره که تحول عظیمی در من ایجاد کرد و کم کم در وجودم استرس جای خودش را به امید و اطمینان داد
شرایط به اندازه کارکردن رو باور هایم خوب پیش میرفت و بعد از پذیرفتن ذهن من که خداوند قدرت مطلق هست رسیدم به مرحله مثلت (اصطلاح تعریفی خودم) یعنی در
یک راس مثلث من
یک راس مثلث خداوند
یک راس مثلث مسائل و مشکلات
?چیزی که قبلا فقط یک خط راست بود
که یک سرش من و یک سرش مسائل و مشکلاتم بود و خداوند هم پادشاهی قوی بود که باید التماسش میکردم تا گوشه چشمی به من داشته باشد?
بعد از تشکیل مرحله مثلث رویکرد ذهنی من اینجوری بود که با برخورد به تضاد و مشکل من به خداوند میگفتم که این مسئله را حل کن یعنی خداوند وجود خارج از من است که چون قوی و قدرت مطلق هست میتونه و باید مسئله من را حل کند
این مرحله از مرحله قبلی خیلی بهتر بود دست آوردش آرامش بود ولی کارها به سختی پیش میرفت تا اینکه یک سال پیش فایل پاسخ به بهترین باور در مورد خداوند از استاد به روی سایت گذاشته شد اون فایل 53دقیقه ای یک پوست اندازی مجد برای ذهن من بود و اون مثلث دوباره تبدیل شد به یک خط راست که یک سرش من بودم و یک سرش خداوند
یعنی خداوند شده بود همه چیز در بیرون از وجود من دیگه مسائل را خداوند میدیدم که خودش میاد و خودش راه حل میشه و خودش حل میشه به قدری آرامش در وجود من موج میزد که حد و حساب نداشت دیگه هیچ مسئله ای من را اذیت نمیکرد چون به چشم خداوند میدیدمش
ساختما وجودی من خیلی خوب شکل میگرفت و پی ریزی و کلفت کاری آن به خوبی انجام میشد تا اینکه یکنواخت شده بود و بعد هدایت شدم به مسیر دوره بی نظیر ،گرانبهاو فوق العاده کشف قوانین زندگی که قابل ارزش گذاری مادی نیست این دوره به نظر من
تحول دوباره شروع شد
قسمت اول دوره و اینکه باید قبول میکردم و تعهد میدادم که خالق زندگی خودم خودم هستم و نه هیچ عامل بیرونی سخت بود ولی پذیرفتم و باورش کردم
هر قسمت که پیش میرفتم خداوند به وجود من نزدیک تر میشد تاقسمت ششم و توضیحات بیشتر قسمت ششم، که خداوند را در درون خودم حس میکردم یه حس عجیبی بود
اینکه من خودشم واون من هست
ورسیدم به مرحله ای که اون خط راست که یک سرش من هستم و یک سرش خداوند اون خط فاصله هم خودش هست و من باید اون فاصله را کم کنم و بشوم خودش یعنی وحدت وجود
روز ها میگذشت و من بهتر بیشتر درکش میکردم و میفهمیدم که اوست که در وجود من است همه کاره اوست
تا ?قسمت نهم دوره کشف قوانین? یعنی شاهکار تمام دوره های استاد
بعد از اون فهمیدم و فقط فهمیدم و فقط فهمیدم که الان خداونداست که میخواهد بشود من
و از اون به بعد تلاش ذهنی ام را گذاشته ام که به درک این موضوع برسم و به عمل برسانم هرچه را درک کردم
و جلوی راهش را سد نکنم
اینجا هست که تازه داستان جواب به این سوال ارزشمند چه عواملی نتایج یک کسب کار را شکل میدهد شروع میشود
ذهن من تشکیل شده از دوقسمت خود آگاه و ناخود آگاه که ذهن ناخودآگاه یک تصمیم گیرنده بی شعور است و ذهن خودآکاه یک مجری منطقی و شرایط زندگی من را با توجه به دستورات ذهن ناخودآگاه به صورت تجربه فیزیکی و حسی در می آورد این عملکرد در 99درصد افراد جامعه نا آگاهانه است حالا من که میخواهم جزء یک درصدی ها باشم رسیدم به مرحله آگاهانه کردن این عملکرد پس فهمیدم که ذهن ناخودآگاه جایگاه اصلی در شکل گیری زندگی من است و پر شده از خاطرات(باورهای اشتباه) گذشته که داره با کمک ذهن آگاه زندگی الان من را میسازه
خب الان
کار من چیه الان:
پاک سازی خاطرات گذشته(باورهای اشتباه)چطوری؟؟؟؟؟
همونجوری که استاد عزیزم در تمام فایلهای رایگان و دوره های ارزشمندش میگه که با کنترل ورودی ها ذهن شروع میشه و…….
خب من باورهای جدید و تاثیر گذار ساختم الان چی میشه؟؟؟؟
مرحله ای را درک میکنی به نام الهامات که توسط ضمیر برتر وجود که رابط بین شعور الهی((( مرکز ارسال الهامات))) و ضمیر ناخودآگاه است ارسال میشود و این امر میسر نمیشود مگر اینکه((خلاء)) ایجاد شود
چطوری خلاء ایجاد میشود؟؟؟؟ با پاکسازی ذهن ناخودآگاه(باورسازی) که روش اون بی نهایت بار توسط استاد عزیز در دوره ها و فایلهای رایگانشون گفته شده
اینجاست که اگر اجازه بدهم و جلوی راهش را نگیرم خداوند وارد عمل میشود و من تنها کاری که باید در زندگی و بیزنسم انجام دهم باور های مناسب ساختن در مورد اون موضوع خاص است که باعث میشه خاطرات یا باورهای گذشته پاکسازی بشه و خلاء ایجاد بشه و خلاء نیروی جذب به همراه داره که الهامات را به طریقی که توضیح دادم جذب میکنه و اینجاست که کار من فقط عمل به الهامات است که از هفت خان رستم رد شده و تصفیه شده و کلیر و تمیز و ناب از وجود خداوند(شعور الهی)به ضمیر ناخود آگاه من رسیده همین و همین و همین و تمام
اینجاست که ((استاد که میگه خداوند میشه همیه چیزت واقعا میشه)) به اندازه ای که من این مسیر را بفهمم درک کنم و عمل کنم و این سه مرحله ارکان اصلیایمانهستند که
در وجود استاد عزیزم این سه مرحله کامل است تا اندازه ای که در ابعاد چهار گانه اصلی زندگی((ثروت،سلامتی،معنویت و روابط)) باور های درست در ذهنش شکل گرفته است
علت حرفم نتایج در زندگیش است که عاشقانه برامون بازگو کرده و نشون داده ????
مثالهای زیادی در زندگی شخصی خودم دارم از مطلبی که گفتم بزنم یکیش را عرض
من در صنعت کاشی و سرامیک فعالیتم را شروع کردم البته ایندفعه با هدایت خداوند و باورهای مناسب
و کار من تامین مواد اولیه مخصوصا خاک های معدنی است(خاک بازی?)
در تلگرام عضو گروهی هستم که مدیران و بازرگانان و عوامل ارشد و تصمیم گیرننده زیادی در اون صنعت داخل گروه هستند
چند روز پیش یکی از این اعضا مجله الکترونیکی صنعت ساختمان را ساعت 2بعدازظهر گذاشت تو گروه همون لحظه یه ندایی به من گفت این پول توش هست باز کن ببین چی میبینی طبق معمول داخلش توضیحات و گزارشات عملکردی در مورد صنعت کاشی و تبلیغات شرکتها در همین صنعت بود بعد از خودم پرسیدم پول کجای این مجله است و یعنی چی؟ طبق معمول
جواب آمد از عرش الهی
چگونه جسته ای من را ندیدی
که من جریان جاریم ز هستی
چنان هستم در این هست و در هستی
که گویی نیست هست من در هستی
جواب اومد آگهی های تبلیغاتی را نگاه کن و زنگ بزن و معرفی کن خودت را و ببین مواد اولیه چی میخوان که منم چون پسر گوش حرف کنی شدم گفتم چشم و در همون ساعت 2 بعداز ظهر به بعد بود زنگ زدم و یکی از اونها مواد اولیه میخواست که نمیتونست پیدا کنه و منم این قدر راحت به تامین کننده این مواد وصل شدم و مشخصات فرستادم و در مرحله نهایی واریز و خرید و ارسال قرار داریم
استاد عزیزم من با تمام وجود حرفهایی که میزنی را میفهمم و تلاشم برای درک و عمل کردن به حرفات هست و میدونم به اندازه ایمانم به خداوند به سمت بهتریها هدایت میشم
و خداوند همواره وبه من وحی میکند خیر و شر من را
استاد عزیزم به نهایت ممنون سپاسگذار شما هستم که قدرتمند ترین و تاثیر گذار دست خداوند در زندگی 37ساله نباتی من بودید و هستید
سپاسگذار خداوندم به خاطر هدایت من به این مسیر زیبا و سراسر لذت
سلام به همه ی دوستان .و سپاس از خداوندی که ما رو به این مسیر هدایت کرد.
چند روز هست که علاوه بر اینکه دارم روی باورهام کار میکنم .پاره وقتی به این سوال فکر میکنم …چون من هم هنوز اون نتیجه ای رو که باید نگرفتم …با این که یه نقشه ای از راه رو دارم. تمام فایلهای رایگان رو گوش دادم .به اتفاق همسرم ثروت 1،راهنمای عملی ،تسلط ذهن بر جسم ، دوره هدف گزاری رو تهیه کرده بودیم و لی بخاطر مداوم نبودن ، تمرکز نداشتن ، تمرین نکردن …به نتیجه ی دلخواه نرسیدیم ولی ….میدونیم که ایرادمون از کجاست …..دلایلی که میخوام بگم تفاوت نتیجه استاد با بقیه است.
1 مسئله پیدا کردن درست ترمزها و بر طرف کردن اونهاست ….ریشه یابی باورهای غلط ..
استاد بدون داشتن راهنمایی جز خداوند در ابتدای کار به دنبال ریشه یابی مسایل و علت نتیجه نگرفتن از کار فیزیکی و وضعیت مالی ان زمان خود بودند .وقتی دنبال چیزی باشه مسایل بهت گفته میشه ،راه برات باز میشه ،نشونه برات میاد .الهامات رو میفهمی ،میشنوی …و استاد شنید و کم کم.گام برداشت. مداومت داشت …نه اینکه با یه شکست عقب بشینه دلسرد بشه نا امید بشه ، چون طبق مطالعات زندگینامه های افراد موفق و صدها کتاب ریشه یابی کرده بود و به این نتیجه رسیده بود که با هر اشتباه میفهمی که باید چکار کنی ، مسیرت رو کدوم طرفی بری ، شکست ها به ما درس های بزرگی میدن ..با هر شکست یا اشتباه تجربه میگیری به جای اینکه به خودت و اطرافیان و محیط و جامعه و شانس و اقبال و قسمت و …..بد و بیراه بگی چون مسبب اصلی هر اتفاق فقط و فقط خودتی ….و اگر اینو در درجه ی اول بپذیری بقیه ی راه رو راحت تر میتونی طی کنی میتونم بگم اولین قدم همینه …باور کنی ..و باور کنی فقط خودتی که رقم میزنی …و اما نکته ی دیگه اینکه واسه ساختن ثروت به شکل مادی اول باید ذهنت رو ثروتمند کنی …باور به فراوانی ، دور کردن ذهنیت عدم لیاقت و شایستگی که بسیار باور مخرب و قوی توی ساختن ثروت هست …همونی که من رو هم هنوز عقب نگه داشته و دارم کار میکنم روش …داشتن عزت نفس …اول ذهنت رو بساز ..بعد پول بساز ….ذهنت رو بساز یعنی تمامی عوامل بیرونی رو که فکر میکنی میتونه روی ثروتمند شدنت تاثیر داره دور بریزی …مثل سن ، جنس ، وجود رقیب .تبلیغ ، حتی ژن ….شانس ، تقدیر و قسمت …و…..قدم دیگه ایمان قلبی و طی کردن مسیر تکامل هست ….گاهی دوست داریم یه شبه پولدار شیم مثل تو فیلما …غافل از اینکه هیچ کس جز تو قصه ها یه شبه و اتفاقی پولدار نمیشه ….شاید یکی مثل ما دقیقا بعد از شروع ابتدای مسیر همه چیزش رو از دست بده …و این میتونه قسمتی از مسیر باشه این میتونه تکه ای از پازل باشه ..این پیشنیاز رسیدن به اون خواسته های بزرگ باشه …..نه ایجاد و تقویت باور اشتباه دیگه .مثل ، من حتما لیقاتش رو نداشتم ،من بی عرضه ام ،من بد شانسم و….و هزاران باور اشتباه دیگه …. ابزار …به تنهایی کارایی نداره ..توی هر شغلی اول باید عشق به اون کار باشه ….مثل استاد که به راهی هدایت شد که عاشقش بود ….بعد باید تمام وجودت رو بزاری که تمرکزت روی کارت باشه نه مسایل حاشیه ای ذهنت رو درگیر کنه ….بعد باید به الهاماتت گوش کنی و عمل کنی …با عزت نفس کامل …حتی اگه از نظر دیگران اشتباه باشه .مسخره بشی و……باید اجازه بدی مسیر طی بشه …تکامل طی بشه ….در هر لحظه و هر اتفاق سپاسگزاری رو فراموش نکنی …حتی اتفاقات به ظاهر بد میتونه سبب پیشرفت و متوجه شدن ما نسبت به خطاهایی که در مسیر داریم بشه …پس با یه اتفاق به ظاهر بد به جای گلایه سپاسگزار باشیم . از نوشتن غافل نشیم …نوشتن اهداف …خواسته ها .رویاها …فرق نداره کوچک یا بزرگ ….احساس خوب اتفاق خوب …در هر لحظه از هر شرایطی که داریم لذت ببریم …به جای اینکه از شرایط گله کنیم و روی اون تمرکز کنیم …احساس خوب =اتفاقات خوب ….شاید خیلی از نکته ها رو فراموش کرده باشم بگم …اما استاد این مفاهیم رو با تمام وجود درک کرد …انجامش داد ..عمل کرد …روی ذهنش کار کرد …و مهمتر و قبل از همه باورش کرد ……و اینه که نتیجه اش با خیلی ها متفاوت شد…و هر روز داره بهتر از قبل میشه چون دایم روی خودش کار میکنه …همونطور که بدن هر روز به غذا احتیاج داره ذهن هم هر روز به کار کردن و دادن باورهای مناسب احتیاج داره …پس مداوت داشته باشیم …..واسه تمرین و کار کردن روی ذهن لازمه خیلی چیزا رو با چشم بریم و از نزدیک ببینیم …تا ذهن باور کنه ..بریم بخونیم ….استاد رفت و دید و لمس کرد …اول ذهنشو ساخت ..به راحتی پول براش،ساخته شد …اون به دنبال پول نرفت ..اون به دنبال ساختن ذهنش رفت و بعد ثروت به دنبال استاد اومد ….و همراهش شد …..من با دیدن فایل تسلط ذهن بر جسم …بسیار ذهنیت بیمارم جسم بیمارم درمان شد ..خدا رو هزاران بار سپاس میگم …و از استاد هم سپاسگزارم …الان هم هنوز توی این مسیر زیبا هستم و مدتهاست با خدای خودم اشنا شدم ……عاشقش شدم …..
چون استاد میگن هرشخص زندگی خودشو میسازه، و واقعا بش اعتقاد داره و همین هست اما ایشون بش عمل میکنن٫
ایشون اعتقاد دارن ما وقتی بخایم بسازیم خداوند هدایتم میکنه٫
وقتی حسشون خوب باشه به آینده، جهان همزمانی هایی رو براش به وجود می اوره که آینده ش عالی بشه و از آن لذت ببره٫
ایشون اعتقاد دارن هدایت میشند که کار درستو انجام٫
مثلا ایشون از کپی برداری خوششون نمیاد که مثلا یه متن رو کپی کنه رو سایت و باعث اثر منفی مثلا روی سئو بشه، خداوند هدایتش کرده باتوجه خواسته هایی که داشته مثلا ایشون از کپی کردن خوششون نیادحالا به هردلیلی
ایشون رو اصل اعتقاد دارن نه فرع٫ اصل میگه زمانی میرسد که تو هیچکاری انجام نمیدی، اما همه چیز انجام میشود٫
اما فرع، با هزار وسواس برنامه ریختن،اما یک دهم اجرا نشدن٫
در واقع کارهای ایشون وارد سیستمی شده مثل رباط هست، خوب و بد نمیشناسه، افراد نمیشناسه،هیچیو نمیشناسه، اما وقتی هرچیزی واردش شد طبق اون سیستم و طبق روال همیشه سیستم کارهاش انجام میشه،
استاد هم وارد این سیستم شده و کارهاش داره انجام میشه٫ هرانچه میخاد براش انجام میشه٫ هرانچه خوب هست٫
به وسیله فرکانس میشه وارد این سیستم شد که همه کارات بینظیر انجام بشه٫
این سیستم هرچه هست خداوند به وجود آورده٫ و ایشون بش اعتقاد و ایمان دارن و درنتیجه همیشه فرکانسشونو خوب میکنن و وارد سیستم هستن همیشه، و کاراشونو نتایجشون عالی٫
(البته خود استاد میگن این جهان کلا سیستم هست و داره به باورها و فرکانس ماها جواب میده، مثل یه کارخانه غول پیکر که هرچی بش بدی یه چیزی بت میده، قانون اصلی این کارخانه و این دنیا اینه که حس خوب و باورخوب برابر است با اتفاقات خوب، و حس بد که ناشی از باور بد نیز هست باعث اتفاقات و نتایج بد در زندگیتون میشه فارغ از همه مسائلی که تو مهمش میدانی یا مهمش نمیدانی)
کراوات بستن، حرف شاخ زدن، شکافتن هسته اتم باعث تفاوت در نتایج نمیشود٫ فرکانس خوبشون باعث نتایج متفاوت میشه٫ ?
خخخخخخخ چیا نوشتم٫
من میدونم دقیقا قضیه چیه٫مطمئنم،خیلی خوب میدونم، و چهارساله یک لحظه هم به حرفای استاد شک نکردم٫ و تا جایی که تونستم بش عمل کردم(اگر به اندازه دانستم عمل میکردم الان از استاد ثروتمندتر بودم) ٫ و هیچ استادیم بجز ایشون دنبال نکردم و نمیکنم از چهارسال پیش٫ ?
انشالله منم منتظر نتایج هستم٫
خدایش جواب خیلی واضحه ولی من فعلا تونستم اینشکلی بگمش خخخخخ
یه روز هم اتاقیم میگفت که دوران دبیرستان که تازه بازی کلش آف کلنز رو شروع کرده بود بخاطر سرعت پایین اینترنت در طول روز و شب،شبارو زود میخابید تا موقع نماز صبح بیدار شه که سرعت اینترنت بهتره و اونموقع بره بازی اینترنتیش رو ادامه بده تا وقت رفتن به مدرسش برسه. بعد باخودم گفتم عبید چی میشه که یه آدم که برای بیدار کردنش برا کلاسا باید اسرافیل با سورش بیاد ته گوشش بدمه اما برای یه بازی اتوماتیک سرصبح زود بیدار میشه؟اینهمه شورو اشتیاق از کجا میاد؟عامل اصلی چیه؟
B
ترم قبل تو یه اتاق دونفره بودم و من با باورها و افکار و عزت بنفس اون دوست و هم اتاقیم خیلی حال کردم و برام جالب بود
این بشر تا به عمرش کتاب غیر درسی نخونده بود اما اکثر باورهاش همون باورهایی بود که من با مطالعه و تحقیق وپیگیری استاد بدست آورده بودم که هنوزم خیلی جای کار دارن. این دوستمون باور داشت که هرکاری که بخواد رومیتونه انجام بده و هرچی که بخادو میتونه یاد بگیره و یه عشق خاصی هم نسبت به نرم افزار داشت و داره(استادا دانشجوهای دکترا و ارشداشونو میفرستن پیشش) یادمه اونموقع ها که باهاش هم اتاقی بودم نصف شب یهو بیدار میشد و شروع میکرد به کار کردن نرم افزار و یادگیری .همش تو یوتیوب و سایت های مختلف دنبال مطالب بود برای یادگیری و پیشرفت خودش. واقعاً این اندازه از انگیزه و شوروشوق از کجا می اومد؟
AB
بنظر من همه اون انگیزهها برای بیدار شدن سرصبح برای یه بازی و اون همه عشق و علاقه برای یادگیری ساختن یه تصویر ذهنی درست و لذت بردن ذهن از اون تصویر و تلاش برای تحقق هدف و باز لذت بیشتر و….
اگه یه نگاهی به استاد هم بندازیم میگن که کل کامنتای سایت رو میخونن و بیشترین و وقت و تمرکزشون روی سایته مخصوصاً وقتی که دارن یه محصول بصورت آنلاین تولید میکنن. اما ایشون هیچگونه تبلیغاتی برای محصولاتشون نمیکنن و و با این وجود روز بروز به تعداد کاربرا و درصد مشارکت و فعالیت اونها افزوده میشه. اما بنظر من استاد پشت پرده ها خیلی کار داره انجام میده. استاد راستشو بگو داری چکار میکنی؟😉
داری ب گوگل پول میدی؟یا یه جادو جنبلی سحری چیزی درکاره؟یا اسم اعظم رومیدونی؟ اسم اعظم؟این بنظرم محتملتر میاد. چطور از این اسم اعظم استفاده میکنی استاد جان؟ یه جا خوندم که طریقه استفاده از این اسما و اذکار و اوراد اینه که زیاد زیاد باید تکرار بشن. شبانه روز باید بهشون فکر و توجه کنی و هی تکرار تکرار تا تو وجود و قلب و ذهن آدم حل بشن. تا جزیی از روح و وجود و شخصیت آدم بشن اونوقته که نتیجه میدن. اما یه چیزی اگه زیاد تکرار بشه اونوقت توی کلاممون توی رفتارمون نمود پیدا میکنه و نمیتونیم مخفیش کنیم. مثل همون آواز انالحق منصور حلاج که نتونست پنهانش کنه. خب اگه به فایلا و زندگی استاد یه نگاه بندازیم مطمئنا نمودی از این ذکر و اسم اعظم دستمون میاد. Let’s go
استاد تو فایل دو چگونه هدفگذاری کنیم(رایگانه) میگه که از قدرت کلامش خیلی زیاد استفاده میکنه و هی خاسته هاشو با خودش تکرار میکنه (ذکر) درموردشون با خودش یا اطرافیانش صحبت میکنه تا واضح بشن و این باعث میشه که کانون توجهش هم روی خاسته هاش بمونه و از یه طرفی هم(تو بقیه فایلاش) میگه که ما برای تحقق اهدافمون باید توجهمون رو روی خاسته ها و اهدافمون باشه وبا این کار باید به احساس خوب برسیم. تو بحث تحسم باز میگه که به نقطه رسیدن و تحقق هدف(قله) فکر کنید وکاری به عوامل و مسیر رسیدن به هدف نداشته باشد
خب استاد که هنوز این اسم اعظم رو نگفته🤔🙄😑😣اما شاید این اسم اعظم یه جور دیگه داره استفاده میشه و کار میکنه!!!؟ با تنظیم فکرواندیشه؟
بنظرم یکم رو جمله بالا کار کنیم بهش میرسیم. برعکسش کنیم: شاید« با تنظیم فکر و اندیشه و افکار و مرکز توجهمون بتونیم اسم اعظم مخصوص به خودمونو بوجود بیاریم و با اون پیش بریم؟».
بنظر من این کار راحتتر و شدنی ترهتا اینکه دنبال اسم اعظم بگردیم. پس استاد یه اسم اعظم مخصوص خودش ساخته و داره با اون پیش میره و همه چیزش سرجاشه. ایولا😀 یافتم یافتم. خود خودشه. بوه ها بدوین بیایین که پیداش کردم(شد). 😃😃😀😍استاد اسم اعظم از جایی قرض نکرفته و پیداش نکرده بلکه یکی مخصوص خودش درست کرده و تو فایلاش هی داره میگه که ما هم میتونیم یه اسم مخصوص خودمون داشته باشیم. چجوری؟با تنظیم فرکانسامون رو خواسته هامون طوری که ب احساس خوب برسیم باتوجه کرذن به زیبایی های اطرافمون.
من دیروز از این اسم اعظم مخصوص خودم استفاده کردم جواب داده برام. چطو استفاده کردم؟با تمرین ستاره قطبی
چهارشنبه ها کلاس کارگاه نرم افزارAspen داریم و هفته های قبل من نتونستن بودم نرم افزار رو ران کنم انا دیروز صبح از خاب بیدار شدم و تو ذهنم دیدم که کلاس داره تموم میشه و منم شادو شنگول و خوش از اینکه کارمو خوب انجام دادم و نرم افزاره رو ران کردم دارم از کلاس میرم بیرون و همینجوری هم شد😊رفتم برای ناهار نزدیک سلف که رسیدم بوی قورمه سبزیه حالمو جا آورد و به این فکر کردم که مثل همیشه وسطای دیگه و بهترین خورشت که لوبیا و روغنش کمه و گوشت و سبزیش بیشتره بهم میرسه و همینجورم شد😊😎.بعد ظهرش با دوستم قرار داشتم تا با هم درمورد قانون و تحربه استفاده از قانون و نتایجمون بگیم. اونم کلی نتایج گرفته بود.میگفت که برای آوردن ماشین به داخل دانشگاه باید کارت تردد داشته باشیم اما دوستمون با تجسم اینکه راحت از درب نگهبانی با ماشین رد میشه و نگهبانم فکر میکنه که استادیه و ازش کارت نمیخاد و اجازه میده که رد شه و همیجور شده بود براش. اما روز بعدش یه درس جالب گرفته بود. باز میخاسته ماشینشو بیاره داخل که نحواها اومدن و شروع کردن که آره تو سری قبل موفق شدی در بری امروزو چکار میکنی. دوستمم بهش گفته اگه نذاشت ب بهونه فلان کار و رسوندن فلان وسیله میرم و از قدرت توکل و تجسم خودش استفاده نکرده و نگهبونه هم نذاشتتش که بیاد داخل.😂
حالا استاد چجوری از این اسم اعظم مخصوص خودش داره استفاده میکنه که از هزینه تبلیغات داره در میره؟ این چیزیه که استاد داره تو محصولات آموزش میده
توحید:
همه موارد بالا وابسته به اصلی به اسم توحید هستند،اینکه تنها قدرت جهان خداوند هست و او قدرت اتفاقات و زندگی ما رو بخودمون داده و باورهای بنیادی ما تعیین کننده شرایط و اتفاقات ما هست. و این نهایت عدل خداونده
من از قبل شروع دوره دوازده قدم هرازگاهی اصلا پول نداشتم و این تا چند روز ادامه داشت اما فعلا که تا قدم دوم اومدم همیشه پول تو حسابم هست و روز ب روز داره بیشتر و بیشتر میشه(خدایا شکرت) و گهگاهی از راه های عجیب و غریبی هم برام پول میاد. مثلا یکی هست که از سال 92 دانشجوی ارشد دانشگاه آزاده و کارمند شرکت برق هم هست. بهم زنگ زد(شمارمو از یکی از بچهها گرفته بود) که برم دانشگاشون و پیگیر ثبت پروپوزالش شم. من 1700 تومن پول کپی پروپوزالشو دادم و روز بعدش اون بنده خدا 70هزار تومن زد بحسابم جالبم اینه که کارشم تا هنوزم انجام نشده و گهگاهی میفرسته منو که پیگیرش شم و هربار که میرم یه مبلغ بیشتری از دفعه قبل برام میفرسته. قبلنا از اینا تو زندگیم نبوده اما الان که دارم رو خودم کار میکنم خپد خدا با بینهایت دستانش داره برا من میرسونه. از طرفی هم بنظرم من تنبلترین کارآموز دوره دوازده قدم هستم،چون همش دارم با نامزدم حرف میزنم یا سرکلاسامم و وقتم نمیشه که بیام کامنتا رو بخونم و فایلا رو هم کم گوش میدم. هنوز که هنوز جلسه سوم قدم دوم رو گوش ندادم
در کل توحید به ما یک پک( مجموعه) میده که خیالمونو از همه بابت راحت میکنه یه دنیای دونفره که فقط منو خدا داخل هستیم داریم یه بازی قشنگ و جالب رو انجام میدییم. بازی هم به اینصورته که خدا بمن میگه تو به یه چی فکر کن و من فکرتو میخونم و اونو برات درست میکنم😍😎😋😊
این بازیه که خیلی قشنگه و من بشخصه دارم حسابی لذت میبرم ازش. ب شما هم پیشنهاد میکنم که با فکر کردن به چیزای خوب و تمرکز رو خواسته هاتون طوری که احساس غالبتون اوکی بشه از این بازی و اتفاقات زندگی لذت ببرین. نباشه که بعد بگیم خدایا چرا اینجوری شد چرا فلان چرا من. ما خالق همه اتفاقات و شرایط و تجربیات زندگیمونیم چه خوبو لذتبخش چه نازیبا
با استفاده از قانون در زمینه روابط هم واقا پیشرفت کردم و تو بهترین وجه ممکنش هستم. در زمینه سلامتی هم همه چی فوقالعاده هستش. اکثر هم حسو حالم خوب خوبه و همه اینا بدلیل توجه به اصل که همون توحید و یکتاپرستیه هستش. من تازه دارم بهش توجه میکنم کو تا عمل بهش. نتایج بزرگترم در عین و بعد از دوره دوازده قدم دیدنی میشه و تا ه میخام برم سراغ روانشناسی ثروتا😋😍😎🤩🤩🤗
-هر روز ما مثل یک بوم نقاشی سفیده و خدا همه رنگها رو دراختیارمون گذاشته که هر نقاشی بخاییم میتونیم روش پیاده کنیم
پس با قبول اینکه قدرت دست ماست بهترینا رو برا خودمون بسازیم
کسی که فقط نیت کار کردن روی خودش رو بکنه خدا شرایطو براش اوکی میکنه نگرانی رو ازش دور میکنه تا اون بنده پیشرفت کنه اما بشرطی که بنده خودش و خداشو فراموش نکنه و تایید کنه و دنباله روه نشونه ها باشه. خدا برای ما سهل و آسونی رو میخاد و تبلیغات و متوصل شدن به بقیه که مارو بکشن بالا این یه دغدغه فکری و تحلیل نیرو هستش که خدا نمیخادش و خدا بدون تبلیغات هم خودش حامی ماست برای نیل به اهدافمون
استاد هم مجموعهای از توحید رو داره که همه کار براش میکنه و اینا رو تو تک تک فایلای رایگان و محصولاتش داره ارایه میده. از قدرت کلام که تو فیلا رایگان و محصولاتشون گفته تا قدرت تمرکز و توجه و حساب نکردن روی بقیه و شجاعت و ایمان و حرکت و توجه به نشونه ها و الهامات وووووو…
با سلام و عرض ادب.به محضر دوستان پر انرژی .دوستانی که در ابتدا قدم اول رو خودشون برداشتن و اجازه ورود خداوند را در زندگیشان دادن تا که شرایط زنده بودن و زندگی را برای خودشون و حتی دیگران آسان و زیباتر بسازند .
با تجربه هایی که من از کارکرد با شما و استاد سید حسین عباس منش پیدا کردم این است که من در ابتدا از خودم بپرسم چرا اینجا هستم و یا چرا استاد را و یا چگونه شناختم این موضوع رو بفهم و بخواهم از خودم که ؟؟؟بی تفاوت نگذرم از این سو سو هایی که در زنگی من روان میشود استفاده کنم و ببینم …..که چرا من و چگونه ..؟؟؟اینها همان معجژه و یا برگزیده شدن است .اینها همان امید است که برای من ایجاد شده (از جانب خداوند به وسیله استاد عباس منش و شما دوستان )که من بتوانم از این پیام خوب استفاده و زندگی کنم و از آن لذت ببرم .حالا این همه عشق صفا لذت سلامتی حال خوب انرژی بالا نگرش مثبت و….فقط در مسیر فرآیند زندگی من است چرا استفاده نکنم چرا این امید و معجزات رو نفهم و یا بی تفاوت از آن بگذرم استاد این همه الگو و دوستان در دسترس نداشته این همه باور زنده در دسترس نداشته که ما داریم ولی اون امید رو خوب شناخته و خوب در راستای اون اصول ساده اولیه اما بصورت (جدی)عملکرد داشته و اون نتیجه امید و عملکرد استاد آرام آرام که همان (تکامل ) میباشد تبدیل به (ایمان )شده چون اصل را شناخته و به باورش رسیده هیچ قدرتی از مسیر ستاده قطبی نمیتونه استاد رو خاج کنه چرا که استاد علاوه بر نوشتن و …..عملکرد ایمانی هم ۱۰۰در۱۰۰ داشته و داره ناگفته نماند عوامل خیلی زیاده اما اصل ایمان استاد به اصل است
سلام به خانواده صمیمی عباس منش وهمچنین استاد گرامی سید حسین.
دوستان خیلی مطالب فوق العاده ای نوشتن به جرات میتونم بگم که هر کس این کامنت هارو بخونه و درک کنه و عمل کند انگار کل دوره های استادو تهیه کرده و تمریناتشو انجام داده.
مطلبی که میخوام به عنوان درک خودم از قوانین هستی به مطالب دوستان اضافه کنم اینه که هر چه قدر ما جهان هستی و خداوند را به صورت یک سیستم و الگوریتم درک کنیم خیلی بهتر نتیجه میگیریم.یعنی اینکه ما این همه بر روی باور سازی تاکید میکنیم و اصل و اساس هم همینه به این دلیله که جهان به گونه ای طراحی شده که به باور های ما پاسخ میدهد یعنی اگر طرز کار جهان را یک الگوریتیم در نظر بگیریم کافیست بجای مجهول های الگوریتیم باور های مان را جایگزین کنیم و خواهیم دید که جوابی غیر ازاثبات باور های خودمان نیست.بنابراین اگر ما باور داشته باشیم که با تبلیغات نتیجه میگیرم خب بنظر من صد در صد نتیجه خواهیم گرفت و نقطه مقابل هم همین طور .ولی اگه دقت کنیم استاد به ساختن باور های قدرتمند کننده خیلی اشاره میکند به این دلیل که بجای اینکه ما بیاییم کلی وقت و انرژی و پول صرف تبلیغات کنیم بیاییم با با دنبال کردن افرادی که باور های خوبی در این ضمینه داشتن و نتیجه عالی کسب کردند مثل استاد وسایر عزیزانی که از تجربیات بینظیر خود نوشتندالگو برداری کنیم و اجرا کنیم خیلی بهتر و سریعتر نتیجه خواهیم گرفت.
قبل از اینکه سوال این مسابقه مطرح شود از حدود یکسال پیش این سوال رو بارها و بارها در ذهنم از خودم سوال کردم
به بازار شهر میرفتم و کسب و کارهای مختلفی میدیدم با فروش متفاوت….
با دقت در شخصیت و خصوصیات اخلاقی یکی از فامیل هایمون که بسیار فرد موفقو ثروتمندی هست و بیشتر از 30 سال پیش از یک گاری کارش را در بازار شروع کرده کم کم جواب این سوال به ذهنم میرسد اما کافی نبود…
یکبار از مادرم شنیدم که همین فامیلمان زمانی که کارش را در بازار شروع کرده یک نفر دیگر تقریبا همزمان در همان صنف(خرازی) در همان نزدیکی کارش را شروع کرده اماااااا نتیجه ای بسیار متفاوت گرفته!
بعد از شنیدن این حرف یکروز به بازار رفتم با پرس و جو درباره شخص موردنظر آدرس مغازه اش را پیدا کردم(مغازه که چه عرض کنم) جالب است اگر بگویم ایشان یک مغازه بسیار کوچک آن هم نه در بازار اصلی بلکه در کوچه پس کوچه های بازار داشت ! به قدری مغازه اش کوچک بود که یک میز جلوی مغازه اش گذاشته بود و جنس هایش را روی آن چیده بود…
اما راستش را بگویم مدتی گذشت تا اینکه بالاخره تصمیم گرفتم جلو بروم و با او صحبتی بکنم !
بالاخره یکروز به بهانه اینکه یک شغل کارمندی بهم پیشنهاد شده و مانده ام بین کارمندی و شغل آزاد کدام را انتخاب کنم رفتم جلو و با او گپی زدم! گپ که چه عرض کنم یک تمرین بزرگ باورسازی :) خلاصه باورهای قلبی ایشان را مینویسم:
شغل کارمندی یک آب باریکه ای دارد و از شغل آزاد خیلی بهتر است!
اگر هم احیانا خواستی مغازه بگیری سمت راسته اصلی نرو اجاره هایش بالا است!(باوری که 40 سال او را در آن کوچه پس کوچه های بازار نگه داشته)
عوامل بیرونی مثل اقتصاد و… نقش مستقیمی در اینکار دارند و به همین خاطر فروشم پایین است!
جالب است در بین صحبتهایش فهمیدم حدود40سال است در همنیجا در همین موقعیت(بدون هیچ پیشرفتی) کار میکند و با اینکه بازنشسته شده اما حقوق بازنشستگی کفاف زندگی اش را نمیدهد و مجبور است کار کند…
نتیجه : پس یک شغل خاص نمیتواند عاملی برای موفقیت باشد…
خیلی از افراد بدون اینکه از قوانین آگاه باشند آن را خیلی زیبا در زندگیشان اجرا میکنند…
مثال آقای عظیم زاده و محسن جلال پور دلیلی بر این گفته است…
حتما خیلی ها زندگینامه آقای عظیم زاده را خوانده اید! ایشان در سن بسیار پایین بدون هیچ پشتوانه مالی و حتی بدون بلد بودن زبان با یک تکه کاغد که آدرس هتلی روی آن نوشته شده بود راهی سوییس میشوند تا صادرات فرش را شروع کنند(ریسک پذیری و ایمان به خداوند) و خداوند هم بسیار زیبا ایشان را به بهترین آدمها و مسیرها هدایت میکند تا در کمترین زمان به خواسته اش برسد.
آقای جلال پور با اینکه پدرش از تاجران بنام کرمان بوده اما در جوانی همزمان با تحصیل در دانشگاه از یک زیر پله ای شروع میکند و بعد از مدت کوتاهی کار صادرات را شروع میکند و هم اکنون بزرگترین صادر کننده مغز پسته دنیا هستند.(باورهای خوبی که از پدرش یاد گرفت)
هرچقدر فرد رسیدن به موفقیت در کسب و کارش را (آگاهانه یا ناآگاهانه) مربوط به عوامل درونی بداند قطعا موفق تر خواهد بود… حال اگر از قوانین آگاه باشد قطعا درصد موفقیت بیشتری خواهد داشت!
و اگر هم ناآگاهانه باشد جز موارد زیر نمیتواند باشد :
ایمان و اعتقاد قلبی به رب و ایمان به این مسئله که تنها روزی دهنده مطلق الله است !(ممکن است فرد مذهبی باشد یا نباشد)
داشتن باورهای خوب درباره ثروت و مسائل مالی که معمولا از پدر خود یاد میگیرند یا حتی با الگو گرفتن و “توجه” به افراد موفق جامعه و اقوام
شخصیت : بسیاری از افرادی که در کسب و کارشان موفق هستند شخصیتی بسیار بیخیال و خونسرد دارند ! نکته بسیار مثبت این افراد اینست که به نکات منفی و اتفاقات ناخوشایند اطرافشان واکنشی نشان نمیدهند و احساسات خود را درگیر مسائل نمیکنند و کم کم اتفاقات خوبی (همان خواسته های درونی) در زندگیشان خودشان را نشان میدهند!
همنشینی با انسانهای موفق و ثروتمند کم کم طرز افراد افراد را تغییر میدهد و به طبع نتیجه متفاوت میگیرند!
مهاجرت : که در قرآن هم بارها ذکر شده مهاجرت کنید… در واقع وقتی کسی مهاجرت میکند اتفاقات و باورهای قبلی را کم کم فراموش میکند و چون با یک رویکرد جدید وارد شهر میشود ذهنش همیشه در حال جستجوی افراد موفق تر از خودش است و همین “توجه” باورهای او و در نتیجه عملکرد او را تغییر میدهد! (درست است که خیلی ها با مهاجرت زندگی بهتری برای خود رقم زده اند اما بعضی ها هم با مهاجرت زندگیشان دچار تحولی نشده چون اصل “تغییر فرکانس” است! )
باسلام خدمت استاد عزیز و خانواده محترمشان،و سلام به همه دوستان هم فرکانسی عزیز.با اینکه من حدود ۳بیشتره که محصولات استاد رو تهیه کردم ولی متاسفانه هر بار ثبت نام میکردم تو سایت دفعه بعد که میخواستم وارد سایت بشم نمیتونستم و خلاصه فعالیتی تو سایت نداشتم.ولی الان یه حسی بهم گفت بیام و کامنت های این مسابقه رو بخونم و نضر خودم رو طبق گفته استاد قبل از خوندن کامنت ها نوشتم تو کاغذی.نمیدونم از کجا شروع کنم و طوری بنویسم که دوستان حوصله اشون سر نره.امیدورام اگاهی دهنده باشه.سال ۸۳که من ۲۷سال داشتم و بعد از ۱۱سال زندگی خوشبختانه تونستمبا کسی که بخاطر اجبار پدرم ازدواج کرده بودم ، طلاق بگیرم،و هیچ شرایطی برای زندگی بعد طلاق برنامه ریزی کنم و پس انداز و یا کسی حمایتم کنه نداشتم،اصلا نداشتم،بدون اینکه کتابی یا الگویی ..داشته باشم فقط یه حرفه ان هم در حد مبتدی دوره ی ارایشگری رو گذرانده بودم.روزی که طلاق گرفتم بدون مهریه و نفقه و جهیزیه.از دوستم ۲۰هزار قرض گرفتم تا من مقداری از وسایلم را با خود ببرم به شهرستانی که خواهرم در ان شهرستان به خاطر شغل همسرش اونجا بودن.و من تا اون روز همیشه خونه بودم و اجازه بیرون رفتن نداشتم.خلاصه اومدم وسایل هایم را در انباری خواهرم ریختم.و با خودم گفتم میشنم جعبه کادو درست میکنم میدم فروشگاهها،و اصلا ذره ای نگران اینده نبودم و رویاهای بزرگی داشتم.و حتی رویای ادامه تحصیل که به خاطر شرایط زندگی و طلاق مادرم و دعواهای مادر و پدرم از پنجم ابتدایی ترک تحصیل کرده بودم.خلاصه نشسته بودم جعبه هایی که از وسایل مختلف بود رو تزیین میکردم تا فعلا بیکار نباشم ببینم چی پیش میاد.همسر خواهرم اومد گفت بلند شو بریم یه مغازه رو ببین!من با تعجب پرسیدم مغازه چی؟برای من؟گفت بله،مگه تو ارایشگری بلد نیستی؟مگه نمیگفتی کارتو هر کی میبینه میپسنده؟گفتم نه بابا ول کن من در اون حد نیستم نمیشه،خلاصه به اسرار همسر خواهرم رفتیم و مغازه رو اجاره کردیم و وسایل ۶صندلی پلاستیک و با دوتا اینه و یه کابینت فلزی خلاصه ،من اون روز در مغازه رو قفل کردم از خدا با صمیم قلب درخواست کردم.که خدایا من از روزی که میرسانی شکی ندارم و میدانم گرسنه نخواهم ماند ولی روزی ۱۰۰۰تومن به من برسان تا من پیش شوهر خواهرم شرمنده نباشم.این راگفتم و تمام بعد هر مشتری که میامد من او را به چشم فرستاده خدا نگاه میکردم و در دلم برای رسیدن به ارزوهایشان دعا میکردم و با احترام تشکر صمیمانه از انها نه اینکه میدانستم روشهای مشتری مداری !بلکه صرفا به این دیدگاه که فرستاده خداست.خلاصه من حتی تلفن ثابت هم نداشتم و من هر روز در راه رفت و برگشت به مغازه با خدا حرف میزدم روزی با خودم و خدا حرف میزدم که من از خدا خواستم که چه میشود روز ۳هزار به من برسانی بعد کم کم ان در خواست را همون روز تغییر دادم و به روز ۱۰هزار رساندم و با خودم حساب کردم که که در ماه اینقدر و در سال ایندر و داشتم بال در میاوردم که چه میشود اگه بشود…..خلاصه ۲ماهی نگذشته بود که من روزی ۲۰و یا ۴۰و چند ماهی نشده بود که من در کل شهر معروف شدم و طوری که شب همه مغازه ها بسته بود من خانه میرفتم.و من خانه با سقف چوبی که شبها صدای پای موشها را میشنیدم و ظرف ها را در کف حمام میشستم،و شادمانه احساس خوشبختی میکردم و میگفتم خدای من همین که منت کسی رو بالای سرم نیست زیر سقف خانه ی خودم هستم بینهایت سپاسگزارم.و من به سرعت پولهایم زیاد شد و توانستم از خانه ی اجاره ای ماهی ۱۵هزار تومن به به خانه دوبلکسی و کابینت های عالی و کف کرانیت و …اجاره ماهی ۱۲۰هزار نقل مکان کنم. و این رشد تا جایی ادامه داشت که بدون اینکه قانون رابدانم از قانون توکل و رها شدن و درخواست و سپردن کار های سخت را به خدا و قدردانی و سپاسگزاری و قانون مرور کردن موفقیت ها که از کجا به کجا و از باور قبول تمام مسیولیتها تمام انها و باور بخشش کردن و حس خوبش،و خلاصه همه اینها باعث شد من در عرض ۲سال موفقیت های مالی داشته باشم که در ۴شعبه بزنم که اول در اطراف تبریز در هادشهر و بعد در تبریزو بعد در تهران شهرک غرب ارژانتین.
و حالا جواب دوست عزیزم
ببخشید اگه طولانی شد.من تمام ان موفقیت ها را از دست دادم و بدهکار و صفر شدم و بعد با استاد و فایلهایش اشنا شدم و اشیلهایم را پیدا کردم.
وقتی با ایمان قلبی حرکت میکنیم و قدم اول رو میزاریم بعد خدا همه کارا رو برات انجام میده من با ۴صندلی پلاستیک و شروع کردم در مغازه ۱۲متری و داخل کوچه ولی. ولی با ایمان قلبی که رسیدم به ۴شعبه اونم در بهترین نقات تهران.ولی در تهران تمرکز به انواع تبلیغ های میلیونی و جایزه سکه دادن به مشتریان و بیلبوردها و استفاده از نرم افرزاری های مدیریتی و با استفاده از استراژیدی های مختلف…ولی نتیجه از دست دادن تمام دارایی و بدهکاری؟چون من کارهای خدا رو خودم خواستم انجام بدم…و گفتم من من من .به قول استاد باید در مقابل خدا وایسی و بگی من تسلیم هر چی خودت صلاح میدونی و بعد کارهای کوچیک مال ما کارهای بزرگ مال خدا، چون اونه که گردنش کلفته و اینکه حتی برای کاری اگه تبلیغی هم بکنی باید یادمون باشه خدا خواسته اون تبلیغ اون ادم اتفاقی اونو ببینه و بیاداز محصول ما استفاده کنه و اگه به حس های درونیمون گوش بدیم و انها را بشناسیم دیگه به جایی میرسیم که اصلا کار نکنیم و ثروت خودش بیاد.امیدوارم همه به خواسته های قلبی شون برسن و سپاسگزارم از سایت استاد عباس منش که شرایطی فراهم کرده تا در کنار هم رشد کنیم .
سلام به استاد عزیزم ،خانم شایسته و تمام دوستان?
خوشحالم که واسه اولین بار تو مسابقه شرکت میکنم و نشان دهنده فعال تر شدن منه?
استاد یه جمله داره که اول و آخر قانونه ( احساس خوب = اتفاقات خوب )
خوب وقتى در مورد کسب و کار بخواهیم بررسى کنیم اول از همه میرسیم به علاقه
١-علاقه
واسه احساس خوب داشتن تو کسب و کار باید اول از همه به شغلت علاقه داشته باشى
اون علاقه به کار و احساس خوبى که بهت میده منجر به خلاقیت تو کار میشه، اون موقع تو شغلت از بقیه مجزا میشى و حرفى برا گفتن دارى
٢-باورهاى مناسب
بعد از علاقه براى اینکه تو شغلت به احساس خوب برسى نیازمند باورهاى خوب و مناسب هستى
مثل باورهاى توحیدى ، باورهاى ثروت ساز ، باور فراوانى و…
اینجاست که این احساس خوب که برآمده از باورهاى عالى و علاقه به کار است منجر به اتفاقات خوب در کسب و کار میشود
وفور مشترى و درآمد عالى به راحتترین شیوه ممکن
اینجاست که دیگه احتیاج به کار فیزیکى سخت نیست، الهامات از طرف خداى یکتا میاد و تو فقط با عمل کردن به آنها بهترینها رو براى خودت میسازى
سپاسگزارم از خداى خوبم براى این آگاهى
و سپاس از بهترین دست خدا بر روى زمین استاد عباسمنش نازنین که این بستر رو براى آموزش فراهم کرده??
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و درود خدمت رفیق و استاد عزیزم سید حسین عباسمنش،عزیز دلش و میکائیل نازنین و همه خانواده عباسمنشی عزیزم
سپاسگذار خداوندم به خاطر حضور در این جمع گرانبها و مقدس
در مورد سوال چه عواملی نتایج یک کسب کار را متفاوت میکند؟
دلنوشته و نظر شخصی خودم را اعلام میکنم و بر گرفته از زندگی شخصی خودم هست
یه روز خسته و کلافه از زندگیم با استاد توسط ویس ایشون در یک کانالی آشنا شدم و از اون روز ساختمان وجودی قبلی من کامل فرو ریخت و انتخاب کردم از نو بسازم
همراه استاد بودم و حرفش را به اندازه ای که باور میکردم، پی ریزی ساختمان جدید وجودی من انجام میشد و به اندازه ای که مصالح میرسوندم ساختمان اصولی ساخته میشد و بسیار عالی پیش میرفت
اولین قدم در زندگی دوباره من مثل موسی تسلیم شدن و گفتم دیگه خسته ام دیگه بریده ام 35سال خودم زور زدم و دویدم و نرسیدم دیگه توان ندارم
خدااااااااااا ?? تسلیم تو ام و به هر خیری که از جانب تو به من برسه محتاجم و بعد با استاد عزیز آشنا شدم
(این اتفاق بعد از حجرتم از یزد به بندر عباس اتفاق افتاد)
قدم دوم که در همان لحظه آشنایی من با استاد برداشته شد اون پذیرفتن حرف استاد به منزله وحی منزل و دور انداختن اون خدای زورگو و بی رحم و درک خداوند جان رب لاشریک و مهربان و حامی و ساخت باور خداوند قدرت مطلق هست و نیرویی جز او وجود نداره که تحول عظیمی در من ایجاد کرد و کم کم در وجودم استرس جای خودش را به امید و اطمینان داد
شرایط به اندازه کارکردن رو باور هایم خوب پیش میرفت و بعد از پذیرفتن ذهن من که خداوند قدرت مطلق هست رسیدم به مرحله مثلت (اصطلاح تعریفی خودم) یعنی در
یک راس مثلث من
یک راس مثلث خداوند
یک راس مثلث مسائل و مشکلات
?چیزی که قبلا فقط یک خط راست بود
که یک سرش من و یک سرش مسائل و مشکلاتم بود و خداوند هم پادشاهی قوی بود که باید التماسش میکردم تا گوشه چشمی به من داشته باشد?
بعد از تشکیل مرحله مثلث رویکرد ذهنی من اینجوری بود که با برخورد به تضاد و مشکل من به خداوند میگفتم که این مسئله را حل کن یعنی خداوند وجود خارج از من است که چون قوی و قدرت مطلق هست میتونه و باید مسئله من را حل کند
این مرحله از مرحله قبلی خیلی بهتر بود دست آوردش آرامش بود ولی کارها به سختی پیش میرفت تا اینکه یک سال پیش فایل پاسخ به بهترین باور در مورد خداوند از استاد به روی سایت گذاشته شد اون فایل 53دقیقه ای یک پوست اندازی مجد برای ذهن من بود و اون مثلث دوباره تبدیل شد به یک خط راست که یک سرش من بودم و یک سرش خداوند
یعنی خداوند شده بود همه چیز در بیرون از وجود من دیگه مسائل را خداوند میدیدم که خودش میاد و خودش راه حل میشه و خودش حل میشه به قدری آرامش در وجود من موج میزد که حد و حساب نداشت دیگه هیچ مسئله ای من را اذیت نمیکرد چون به چشم خداوند میدیدمش
ساختما وجودی من خیلی خوب شکل میگرفت و پی ریزی و کلفت کاری آن به خوبی انجام میشد تا اینکه یکنواخت شده بود و بعد هدایت شدم به مسیر دوره بی نظیر ،گرانبهاو فوق العاده کشف قوانین زندگی که قابل ارزش گذاری مادی نیست این دوره به نظر من
تحول دوباره شروع شد
قسمت اول دوره و اینکه باید قبول میکردم و تعهد میدادم که خالق زندگی خودم خودم هستم و نه هیچ عامل بیرونی سخت بود ولی پذیرفتم و باورش کردم
هر قسمت که پیش میرفتم خداوند به وجود من نزدیک تر میشد تاقسمت ششم و توضیحات بیشتر قسمت ششم، که خداوند را در درون خودم حس میکردم یه حس عجیبی بود
اینکه من خودشم واون من هست
ورسیدم به مرحله ای که اون خط راست که یک سرش من هستم و یک سرش خداوند اون خط فاصله هم خودش هست و من باید اون فاصله را کم کنم و بشوم خودش یعنی وحدت وجود
روز ها میگذشت و من بهتر بیشتر درکش میکردم و میفهمیدم که اوست که در وجود من است همه کاره اوست
تا ?قسمت نهم دوره کشف قوانین? یعنی شاهکار تمام دوره های استاد
بعد از اون فهمیدم و فقط فهمیدم و فقط فهمیدم که الان خداونداست که میخواهد بشود من
و از اون به بعد تلاش ذهنی ام را گذاشته ام که به درک این موضوع برسم و به عمل برسانم هرچه را درک کردم
و جلوی راهش را سد نکنم
اینجا هست که تازه داستان جواب به این سوال ارزشمند چه عواملی نتایج یک کسب کار را شکل میدهد شروع میشود
ذهن من تشکیل شده از دوقسمت خود آگاه و ناخود آگاه که ذهن ناخودآگاه یک تصمیم گیرنده بی شعور است و ذهن خودآکاه یک مجری منطقی و شرایط زندگی من را با توجه به دستورات ذهن ناخودآگاه به صورت تجربه فیزیکی و حسی در می آورد این عملکرد در 99درصد افراد جامعه نا آگاهانه است حالا من که میخواهم جزء یک درصدی ها باشم رسیدم به مرحله آگاهانه کردن این عملکرد پس فهمیدم که ذهن ناخودآگاه جایگاه اصلی در شکل گیری زندگی من است و پر شده از خاطرات(باورهای اشتباه) گذشته که داره با کمک ذهن آگاه زندگی الان من را میسازه
خب الان
کار من چیه الان:
پاک سازی خاطرات گذشته(باورهای اشتباه)چطوری؟؟؟؟؟
همونجوری که استاد عزیزم در تمام فایلهای رایگان و دوره های ارزشمندش میگه که با کنترل ورودی ها ذهن شروع میشه و…….
خب من باورهای جدید و تاثیر گذار ساختم الان چی میشه؟؟؟؟
مرحله ای را درک میکنی به نام الهامات که توسط ضمیر برتر وجود که رابط بین شعور الهی((( مرکز ارسال الهامات))) و ضمیر ناخودآگاه است ارسال میشود و این امر میسر نمیشود مگر اینکه((خلاء)) ایجاد شود
چطوری خلاء ایجاد میشود؟؟؟؟ با پاکسازی ذهن ناخودآگاه(باورسازی) که روش اون بی نهایت بار توسط استاد عزیز در دوره ها و فایلهای رایگانشون گفته شده
اینجاست که اگر اجازه بدهم و جلوی راهش را نگیرم خداوند وارد عمل میشود و من تنها کاری که باید در زندگی و بیزنسم انجام دهم باور های مناسب ساختن در مورد اون موضوع خاص است که باعث میشه خاطرات یا باورهای گذشته پاکسازی بشه و خلاء ایجاد بشه و خلاء نیروی جذب به همراه داره که الهامات را به طریقی که توضیح دادم جذب میکنه و اینجاست که کار من فقط عمل به الهامات است که از هفت خان رستم رد شده و تصفیه شده و کلیر و تمیز و ناب از وجود خداوند(شعور الهی)به ضمیر ناخود آگاه من رسیده همین و همین و همین و تمام
اینجاست که ((استاد که میگه خداوند میشه همیه چیزت واقعا میشه)) به اندازه ای که من این مسیر را بفهمم درک کنم و عمل کنم و این سه مرحله ارکان اصلیایمانهستند که
در وجود استاد عزیزم این سه مرحله کامل است تا اندازه ای که در ابعاد چهار گانه اصلی زندگی((ثروت،سلامتی،معنویت و روابط)) باور های درست در ذهنش شکل گرفته است
علت حرفم نتایج در زندگیش است که عاشقانه برامون بازگو کرده و نشون داده ????
مثالهای زیادی در زندگی شخصی خودم دارم از مطلبی که گفتم بزنم یکیش را عرض
من در صنعت کاشی و سرامیک فعالیتم را شروع کردم البته ایندفعه با هدایت خداوند و باورهای مناسب
و کار من تامین مواد اولیه مخصوصا خاک های معدنی است(خاک بازی?)
در تلگرام عضو گروهی هستم که مدیران و بازرگانان و عوامل ارشد و تصمیم گیرننده زیادی در اون صنعت داخل گروه هستند
چند روز پیش یکی از این اعضا مجله الکترونیکی صنعت ساختمان را ساعت 2بعدازظهر گذاشت تو گروه همون لحظه یه ندایی به من گفت این پول توش هست باز کن ببین چی میبینی طبق معمول داخلش توضیحات و گزارشات عملکردی در مورد صنعت کاشی و تبلیغات شرکتها در همین صنعت بود بعد از خودم پرسیدم پول کجای این مجله است و یعنی چی؟ طبق معمول
جواب آمد از عرش الهی
چگونه جسته ای من را ندیدی
که من جریان جاریم ز هستی
چنان هستم در این هست و در هستی
که گویی نیست هست من در هستی
جواب اومد آگهی های تبلیغاتی را نگاه کن و زنگ بزن و معرفی کن خودت را و ببین مواد اولیه چی میخوان که منم چون پسر گوش حرف کنی شدم گفتم چشم و در همون ساعت 2 بعداز ظهر به بعد بود زنگ زدم و یکی از اونها مواد اولیه میخواست که نمیتونست پیدا کنه و منم این قدر راحت به تامین کننده این مواد وصل شدم و مشخصات فرستادم و در مرحله نهایی واریز و خرید و ارسال قرار داریم
استاد عزیزم من با تمام وجود حرفهایی که میزنی را میفهمم و تلاشم برای درک و عمل کردن به حرفات هست و میدونم به اندازه ایمانم به خداوند به سمت بهتریها هدایت میشم
و خداوند همواره وبه من وحی میکند خیر و شر من را
استاد عزیزم به نهایت ممنون سپاسگذار شما هستم که قدرتمند ترین و تاثیر گذار دست خداوند در زندگی 37ساله نباتی من بودید و هستید
سپاسگذار خداوندم به خاطر هدایت من به این مسیر زیبا و سراسر لذت
خانواده عزیزم دوستتون دارم
شاد پر دوزی باشید
ارادتمند شما
رهسپار نسیم سبحان
سلام به همه ی دوستان .و سپاس از خداوندی که ما رو به این مسیر هدایت کرد.
چند روز هست که علاوه بر اینکه دارم روی باورهام کار میکنم .پاره وقتی به این سوال فکر میکنم …چون من هم هنوز اون نتیجه ای رو که باید نگرفتم …با این که یه نقشه ای از راه رو دارم. تمام فایلهای رایگان رو گوش دادم .به اتفاق همسرم ثروت 1،راهنمای عملی ،تسلط ذهن بر جسم ، دوره هدف گزاری رو تهیه کرده بودیم و لی بخاطر مداوم نبودن ، تمرکز نداشتن ، تمرین نکردن …به نتیجه ی دلخواه نرسیدیم ولی ….میدونیم که ایرادمون از کجاست …..دلایلی که میخوام بگم تفاوت نتیجه استاد با بقیه است.
1 مسئله پیدا کردن درست ترمزها و بر طرف کردن اونهاست ….ریشه یابی باورهای غلط ..
استاد بدون داشتن راهنمایی جز خداوند در ابتدای کار به دنبال ریشه یابی مسایل و علت نتیجه نگرفتن از کار فیزیکی و وضعیت مالی ان زمان خود بودند .وقتی دنبال چیزی باشه مسایل بهت گفته میشه ،راه برات باز میشه ،نشونه برات میاد .الهامات رو میفهمی ،میشنوی …و استاد شنید و کم کم.گام برداشت. مداومت داشت …نه اینکه با یه شکست عقب بشینه دلسرد بشه نا امید بشه ، چون طبق مطالعات زندگینامه های افراد موفق و صدها کتاب ریشه یابی کرده بود و به این نتیجه رسیده بود که با هر اشتباه میفهمی که باید چکار کنی ، مسیرت رو کدوم طرفی بری ، شکست ها به ما درس های بزرگی میدن ..با هر شکست یا اشتباه تجربه میگیری به جای اینکه به خودت و اطرافیان و محیط و جامعه و شانس و اقبال و قسمت و …..بد و بیراه بگی چون مسبب اصلی هر اتفاق فقط و فقط خودتی ….و اگر اینو در درجه ی اول بپذیری بقیه ی راه رو راحت تر میتونی طی کنی میتونم بگم اولین قدم همینه …باور کنی ..و باور کنی فقط خودتی که رقم میزنی …و اما نکته ی دیگه اینکه واسه ساختن ثروت به شکل مادی اول باید ذهنت رو ثروتمند کنی …باور به فراوانی ، دور کردن ذهنیت عدم لیاقت و شایستگی که بسیار باور مخرب و قوی توی ساختن ثروت هست …همونی که من رو هم هنوز عقب نگه داشته و دارم کار میکنم روش …داشتن عزت نفس …اول ذهنت رو بساز ..بعد پول بساز ….ذهنت رو بساز یعنی تمامی عوامل بیرونی رو که فکر میکنی میتونه روی ثروتمند شدنت تاثیر داره دور بریزی …مثل سن ، جنس ، وجود رقیب .تبلیغ ، حتی ژن ….شانس ، تقدیر و قسمت …و…..قدم دیگه ایمان قلبی و طی کردن مسیر تکامل هست ….گاهی دوست داریم یه شبه پولدار شیم مثل تو فیلما …غافل از اینکه هیچ کس جز تو قصه ها یه شبه و اتفاقی پولدار نمیشه ….شاید یکی مثل ما دقیقا بعد از شروع ابتدای مسیر همه چیزش رو از دست بده …و این میتونه قسمتی از مسیر باشه این میتونه تکه ای از پازل باشه ..این پیشنیاز رسیدن به اون خواسته های بزرگ باشه …..نه ایجاد و تقویت باور اشتباه دیگه .مثل ، من حتما لیقاتش رو نداشتم ،من بی عرضه ام ،من بد شانسم و….و هزاران باور اشتباه دیگه …. ابزار …به تنهایی کارایی نداره ..توی هر شغلی اول باید عشق به اون کار باشه ….مثل استاد که به راهی هدایت شد که عاشقش بود ….بعد باید تمام وجودت رو بزاری که تمرکزت روی کارت باشه نه مسایل حاشیه ای ذهنت رو درگیر کنه ….بعد باید به الهاماتت گوش کنی و عمل کنی …با عزت نفس کامل …حتی اگه از نظر دیگران اشتباه باشه .مسخره بشی و……باید اجازه بدی مسیر طی بشه …تکامل طی بشه ….در هر لحظه و هر اتفاق سپاسگزاری رو فراموش نکنی …حتی اتفاقات به ظاهر بد میتونه سبب پیشرفت و متوجه شدن ما نسبت به خطاهایی که در مسیر داریم بشه …پس با یه اتفاق به ظاهر بد به جای گلایه سپاسگزار باشیم . از نوشتن غافل نشیم …نوشتن اهداف …خواسته ها .رویاها …فرق نداره کوچک یا بزرگ ….احساس خوب اتفاق خوب …در هر لحظه از هر شرایطی که داریم لذت ببریم …به جای اینکه از شرایط گله کنیم و روی اون تمرکز کنیم …احساس خوب =اتفاقات خوب ….شاید خیلی از نکته ها رو فراموش کرده باشم بگم …اما استاد این مفاهیم رو با تمام وجود درک کرد …انجامش داد ..عمل کرد …روی ذهنش کار کرد …و مهمتر و قبل از همه باورش کرد ……و اینه که نتیجه اش با خیلی ها متفاوت شد…و هر روز داره بهتر از قبل میشه چون دایم روی خودش کار میکنه …همونطور که بدن هر روز به غذا احتیاج داره ذهن هم هر روز به کار کردن و دادن باورهای مناسب احتیاج داره …پس مداوت داشته باشیم …..واسه تمرین و کار کردن روی ذهن لازمه خیلی چیزا رو با چشم بریم و از نزدیک ببینیم …تا ذهن باور کنه ..بریم بخونیم ….استاد رفت و دید و لمس کرد …اول ذهنشو ساخت ..به راحتی پول براش،ساخته شد …اون به دنبال پول نرفت ..اون به دنبال ساختن ذهنش رفت و بعد ثروت به دنبال استاد اومد ….و همراهش شد …..من با دیدن فایل تسلط ذهن بر جسم …بسیار ذهنیت بیمارم جسم بیمارم درمان شد ..خدا رو هزاران بار سپاس میگم …و از استاد هم سپاسگزارم …الان هم هنوز توی این مسیر زیبا هستم و مدتهاست با خدای خودم اشنا شدم ……عاشقش شدم …..
سلام٫ استادعزیز
چون استاد میگن هرشخص زندگی خودشو میسازه، و واقعا بش اعتقاد داره و همین هست اما ایشون بش عمل میکنن٫
ایشون اعتقاد دارن ما وقتی بخایم بسازیم خداوند هدایتم میکنه٫
وقتی حسشون خوب باشه به آینده، جهان همزمانی هایی رو براش به وجود می اوره که آینده ش عالی بشه و از آن لذت ببره٫
ایشون اعتقاد دارن هدایت میشند که کار درستو انجام٫
مثلا ایشون از کپی برداری خوششون نمیاد که مثلا یه متن رو کپی کنه رو سایت و باعث اثر منفی مثلا روی سئو بشه، خداوند هدایتش کرده باتوجه خواسته هایی که داشته مثلا ایشون از کپی کردن خوششون نیادحالا به هردلیلی
ایشون رو اصل اعتقاد دارن نه فرع٫ اصل میگه زمانی میرسد که تو هیچکاری انجام نمیدی، اما همه چیز انجام میشود٫
اما فرع، با هزار وسواس برنامه ریختن،اما یک دهم اجرا نشدن٫
در واقع کارهای ایشون وارد سیستمی شده مثل رباط هست، خوب و بد نمیشناسه، افراد نمیشناسه،هیچیو نمیشناسه، اما وقتی هرچیزی واردش شد طبق اون سیستم و طبق روال همیشه سیستم کارهاش انجام میشه،
استاد هم وارد این سیستم شده و کارهاش داره انجام میشه٫ هرانچه میخاد براش انجام میشه٫ هرانچه خوب هست٫
به وسیله فرکانس میشه وارد این سیستم شد که همه کارات بینظیر انجام بشه٫
این سیستم هرچه هست خداوند به وجود آورده٫ و ایشون بش اعتقاد و ایمان دارن و درنتیجه همیشه فرکانسشونو خوب میکنن و وارد سیستم هستن همیشه، و کاراشونو نتایجشون عالی٫
(البته خود استاد میگن این جهان کلا سیستم هست و داره به باورها و فرکانس ماها جواب میده، مثل یه کارخانه غول پیکر که هرچی بش بدی یه چیزی بت میده، قانون اصلی این کارخانه و این دنیا اینه که حس خوب و باورخوب برابر است با اتفاقات خوب، و حس بد که ناشی از باور بد نیز هست باعث اتفاقات و نتایج بد در زندگیتون میشه فارغ از همه مسائلی که تو مهمش میدانی یا مهمش نمیدانی)
کراوات بستن، حرف شاخ زدن، شکافتن هسته اتم باعث تفاوت در نتایج نمیشود٫ فرکانس خوبشون باعث نتایج متفاوت میشه٫ ?
خخخخخخخ چیا نوشتم٫
من میدونم دقیقا قضیه چیه٫مطمئنم،خیلی خوب میدونم، و چهارساله یک لحظه هم به حرفای استاد شک نکردم٫ و تا جایی که تونستم بش عمل کردم(اگر به اندازه دانستم عمل میکردم الان از استاد ثروتمندتر بودم) ٫ و هیچ استادیم بجز ایشون دنبال نکردم و نمیکنم از چهارسال پیش٫ ?
انشالله منم منتظر نتایج هستم٫
خدایش جواب خیلی واضحه ولی من فعلا تونستم اینشکلی بگمش خخخخخ
A
یه روز هم اتاقیم میگفت که دوران دبیرستان که تازه بازی کلش آف کلنز رو شروع کرده بود بخاطر سرعت پایین اینترنت در طول روز و شب،شبارو زود میخابید تا موقع نماز صبح بیدار شه که سرعت اینترنت بهتره و اونموقع بره بازی اینترنتیش رو ادامه بده تا وقت رفتن به مدرسش برسه. بعد باخودم گفتم عبید چی میشه که یه آدم که برای بیدار کردنش برا کلاسا باید اسرافیل با سورش بیاد ته گوشش بدمه اما برای یه بازی اتوماتیک سرصبح زود بیدار میشه؟اینهمه شورو اشتیاق از کجا میاد؟عامل اصلی چیه؟
B
ترم قبل تو یه اتاق دونفره بودم و من با باورها و افکار و عزت بنفس اون دوست و هم اتاقیم خیلی حال کردم و برام جالب بود
این بشر تا به عمرش کتاب غیر درسی نخونده بود اما اکثر باورهاش همون باورهایی بود که من با مطالعه و تحقیق وپیگیری استاد بدست آورده بودم که هنوزم خیلی جای کار دارن. این دوستمون باور داشت که هرکاری که بخواد رومیتونه انجام بده و هرچی که بخادو میتونه یاد بگیره و یه عشق خاصی هم نسبت به نرم افزار داشت و داره(استادا دانشجوهای دکترا و ارشداشونو میفرستن پیشش) یادمه اونموقع ها که باهاش هم اتاقی بودم نصف شب یهو بیدار میشد و شروع میکرد به کار کردن نرم افزار و یادگیری .همش تو یوتیوب و سایت های مختلف دنبال مطالب بود برای یادگیری و پیشرفت خودش. واقعاً این اندازه از انگیزه و شوروشوق از کجا می اومد؟
AB
بنظر من همه اون انگیزهها برای بیدار شدن سرصبح برای یه بازی و اون همه عشق و علاقه برای یادگیری ساختن یه تصویر ذهنی درست و لذت بردن ذهن از اون تصویر و تلاش برای تحقق هدف و باز لذت بیشتر و….
اگه یه نگاهی به استاد هم بندازیم میگن که کل کامنتای سایت رو میخونن و بیشترین و وقت و تمرکزشون روی سایته مخصوصاً وقتی که دارن یه محصول بصورت آنلاین تولید میکنن. اما ایشون هیچگونه تبلیغاتی برای محصولاتشون نمیکنن و و با این وجود روز بروز به تعداد کاربرا و درصد مشارکت و فعالیت اونها افزوده میشه. اما بنظر من استاد پشت پرده ها خیلی کار داره انجام میده. استاد راستشو بگو داری چکار میکنی؟😉
داری ب گوگل پول میدی؟یا یه جادو جنبلی سحری چیزی درکاره؟یا اسم اعظم رومیدونی؟ اسم اعظم؟این بنظرم محتملتر میاد. چطور از این اسم اعظم استفاده میکنی استاد جان؟ یه جا خوندم که طریقه استفاده از این اسما و اذکار و اوراد اینه که زیاد زیاد باید تکرار بشن. شبانه روز باید بهشون فکر و توجه کنی و هی تکرار تکرار تا تو وجود و قلب و ذهن آدم حل بشن. تا جزیی از روح و وجود و شخصیت آدم بشن اونوقته که نتیجه میدن. اما یه چیزی اگه زیاد تکرار بشه اونوقت توی کلاممون توی رفتارمون نمود پیدا میکنه و نمیتونیم مخفیش کنیم. مثل همون آواز انالحق منصور حلاج که نتونست پنهانش کنه. خب اگه به فایلا و زندگی استاد یه نگاه بندازیم مطمئنا نمودی از این ذکر و اسم اعظم دستمون میاد. Let’s go
استاد تو فایل دو چگونه هدفگذاری کنیم(رایگانه) میگه که از قدرت کلامش خیلی زیاد استفاده میکنه و هی خاسته هاشو با خودش تکرار میکنه (ذکر) درموردشون با خودش یا اطرافیانش صحبت میکنه تا واضح بشن و این باعث میشه که کانون توجهش هم روی خاسته هاش بمونه و از یه طرفی هم(تو بقیه فایلاش) میگه که ما برای تحقق اهدافمون باید توجهمون رو روی خاسته ها و اهدافمون باشه وبا این کار باید به احساس خوب برسیم. تو بحث تحسم باز میگه که به نقطه رسیدن و تحقق هدف(قله) فکر کنید وکاری به عوامل و مسیر رسیدن به هدف نداشته باشد
خب استاد که هنوز این اسم اعظم رو نگفته🤔🙄😑😣اما شاید این اسم اعظم یه جور دیگه داره استفاده میشه و کار میکنه!!!؟ با تنظیم فکرواندیشه؟
بنظرم یکم رو جمله بالا کار کنیم بهش میرسیم. برعکسش کنیم: شاید« با تنظیم فکر و اندیشه و افکار و مرکز توجهمون بتونیم اسم اعظم مخصوص به خودمونو بوجود بیاریم و با اون پیش بریم؟».
بنظر من این کار راحتتر و شدنی ترهتا اینکه دنبال اسم اعظم بگردیم. پس استاد یه اسم اعظم مخصوص خودش ساخته و داره با اون پیش میره و همه چیزش سرجاشه. ایولا😀 یافتم یافتم. خود خودشه. بوه ها بدوین بیایین که پیداش کردم(شد). 😃😃😀😍استاد اسم اعظم از جایی قرض نکرفته و پیداش نکرده بلکه یکی مخصوص خودش درست کرده و تو فایلاش هی داره میگه که ما هم میتونیم یه اسم مخصوص خودمون داشته باشیم. چجوری؟با تنظیم فرکانسامون رو خواسته هامون طوری که ب احساس خوب برسیم باتوجه کرذن به زیبایی های اطرافمون.
من دیروز از این اسم اعظم مخصوص خودم استفاده کردم جواب داده برام. چطو استفاده کردم؟با تمرین ستاره قطبی
چهارشنبه ها کلاس کارگاه نرم افزارAspen داریم و هفته های قبل من نتونستن بودم نرم افزار رو ران کنم انا دیروز صبح از خاب بیدار شدم و تو ذهنم دیدم که کلاس داره تموم میشه و منم شادو شنگول و خوش از اینکه کارمو خوب انجام دادم و نرم افزاره رو ران کردم دارم از کلاس میرم بیرون و همینجوری هم شد😊رفتم برای ناهار نزدیک سلف که رسیدم بوی قورمه سبزیه حالمو جا آورد و به این فکر کردم که مثل همیشه وسطای دیگه و بهترین خورشت که لوبیا و روغنش کمه و گوشت و سبزیش بیشتره بهم میرسه و همینجورم شد😊😎.بعد ظهرش با دوستم قرار داشتم تا با هم درمورد قانون و تحربه استفاده از قانون و نتایجمون بگیم. اونم کلی نتایج گرفته بود.میگفت که برای آوردن ماشین به داخل دانشگاه باید کارت تردد داشته باشیم اما دوستمون با تجسم اینکه راحت از درب نگهبانی با ماشین رد میشه و نگهبانم فکر میکنه که استادیه و ازش کارت نمیخاد و اجازه میده که رد شه و همیجور شده بود براش. اما روز بعدش یه درس جالب گرفته بود. باز میخاسته ماشینشو بیاره داخل که نحواها اومدن و شروع کردن که آره تو سری قبل موفق شدی در بری امروزو چکار میکنی. دوستمم بهش گفته اگه نذاشت ب بهونه فلان کار و رسوندن فلان وسیله میرم و از قدرت توکل و تجسم خودش استفاده نکرده و نگهبونه هم نذاشتتش که بیاد داخل.😂
حالا استاد چجوری از این اسم اعظم مخصوص خودش داره استفاده میکنه که از هزینه تبلیغات داره در میره؟ این چیزیه که استاد داره تو محصولات آموزش میده
توحید:
همه موارد بالا وابسته به اصلی به اسم توحید هستند،اینکه تنها قدرت جهان خداوند هست و او قدرت اتفاقات و زندگی ما رو بخودمون داده و باورهای بنیادی ما تعیین کننده شرایط و اتفاقات ما هست. و این نهایت عدل خداونده
من از قبل شروع دوره دوازده قدم هرازگاهی اصلا پول نداشتم و این تا چند روز ادامه داشت اما فعلا که تا قدم دوم اومدم همیشه پول تو حسابم هست و روز ب روز داره بیشتر و بیشتر میشه(خدایا شکرت) و گهگاهی از راه های عجیب و غریبی هم برام پول میاد. مثلا یکی هست که از سال 92 دانشجوی ارشد دانشگاه آزاده و کارمند شرکت برق هم هست. بهم زنگ زد(شمارمو از یکی از بچهها گرفته بود) که برم دانشگاشون و پیگیر ثبت پروپوزالش شم. من 1700 تومن پول کپی پروپوزالشو دادم و روز بعدش اون بنده خدا 70هزار تومن زد بحسابم جالبم اینه که کارشم تا هنوزم انجام نشده و گهگاهی میفرسته منو که پیگیرش شم و هربار که میرم یه مبلغ بیشتری از دفعه قبل برام میفرسته. قبلنا از اینا تو زندگیم نبوده اما الان که دارم رو خودم کار میکنم خپد خدا با بینهایت دستانش داره برا من میرسونه. از طرفی هم بنظرم من تنبلترین کارآموز دوره دوازده قدم هستم،چون همش دارم با نامزدم حرف میزنم یا سرکلاسامم و وقتم نمیشه که بیام کامنتا رو بخونم و فایلا رو هم کم گوش میدم. هنوز که هنوز جلسه سوم قدم دوم رو گوش ندادم
در کل توحید به ما یک پک( مجموعه) میده که خیالمونو از همه بابت راحت میکنه یه دنیای دونفره که فقط منو خدا داخل هستیم داریم یه بازی قشنگ و جالب رو انجام میدییم. بازی هم به اینصورته که خدا بمن میگه تو به یه چی فکر کن و من فکرتو میخونم و اونو برات درست میکنم😍😎😋😊
این بازیه که خیلی قشنگه و من بشخصه دارم حسابی لذت میبرم ازش. ب شما هم پیشنهاد میکنم که با فکر کردن به چیزای خوب و تمرکز رو خواسته هاتون طوری که احساس غالبتون اوکی بشه از این بازی و اتفاقات زندگی لذت ببرین. نباشه که بعد بگیم خدایا چرا اینجوری شد چرا فلان چرا من. ما خالق همه اتفاقات و شرایط و تجربیات زندگیمونیم چه خوبو لذتبخش چه نازیبا
با استفاده از قانون در زمینه روابط هم واقا پیشرفت کردم و تو بهترین وجه ممکنش هستم. در زمینه سلامتی هم همه چی فوقالعاده هستش. اکثر هم حسو حالم خوب خوبه و همه اینا بدلیل توجه به اصل که همون توحید و یکتاپرستیه هستش. من تازه دارم بهش توجه میکنم کو تا عمل بهش. نتایج بزرگترم در عین و بعد از دوره دوازده قدم دیدنی میشه و تا ه میخام برم سراغ روانشناسی ثروتا😋😍😎🤩🤩🤗
-هر روز ما مثل یک بوم نقاشی سفیده و خدا همه رنگها رو دراختیارمون گذاشته که هر نقاشی بخاییم میتونیم روش پیاده کنیم
پس با قبول اینکه قدرت دست ماست بهترینا رو برا خودمون بسازیم
کسی که فقط نیت کار کردن روی خودش رو بکنه خدا شرایطو براش اوکی میکنه نگرانی رو ازش دور میکنه تا اون بنده پیشرفت کنه اما بشرطی که بنده خودش و خداشو فراموش نکنه و تایید کنه و دنباله روه نشونه ها باشه. خدا برای ما سهل و آسونی رو میخاد و تبلیغات و متوصل شدن به بقیه که مارو بکشن بالا این یه دغدغه فکری و تحلیل نیرو هستش که خدا نمیخادش و خدا بدون تبلیغات هم خودش حامی ماست برای نیل به اهدافمون
استاد هم مجموعهای از توحید رو داره که همه کار براش میکنه و اینا رو تو تک تک فایلای رایگان و محصولاتش داره ارایه میده. از قدرت کلام که تو فیلا رایگان و محصولاتشون گفته تا قدرت تمرکز و توجه و حساب نکردن روی بقیه و شجاعت و ایمان و حرکت و توجه به نشونه ها و الهامات وووووو…
ربنا از خیر و برکت دنیا و آخرتت برما ارزانی دار
با سلام و عرض ادب.به محضر دوستان پر انرژی .دوستانی که در ابتدا قدم اول رو خودشون برداشتن و اجازه ورود خداوند را در زندگیشان دادن تا که شرایط زنده بودن و زندگی را برای خودشون و حتی دیگران آسان و زیباتر بسازند .
با تجربه هایی که من از کارکرد با شما و استاد سید حسین عباس منش پیدا کردم این است که من در ابتدا از خودم بپرسم چرا اینجا هستم و یا چرا استاد را و یا چگونه شناختم این موضوع رو بفهم و بخواهم از خودم که ؟؟؟بی تفاوت نگذرم از این سو سو هایی که در زنگی من روان میشود استفاده کنم و ببینم …..که چرا من و چگونه ..؟؟؟اینها همان معجژه و یا برگزیده شدن است .اینها همان امید است که برای من ایجاد شده (از جانب خداوند به وسیله استاد عباس منش و شما دوستان )که من بتوانم از این پیام خوب استفاده و زندگی کنم و از آن لذت ببرم .حالا این همه عشق صفا لذت سلامتی حال خوب انرژی بالا نگرش مثبت و….فقط در مسیر فرآیند زندگی من است چرا استفاده نکنم چرا این امید و معجزات رو نفهم و یا بی تفاوت از آن بگذرم استاد این همه الگو و دوستان در دسترس نداشته این همه باور زنده در دسترس نداشته که ما داریم ولی اون امید رو خوب شناخته و خوب در راستای اون اصول ساده اولیه اما بصورت (جدی)عملکرد داشته و اون نتیجه امید و عملکرد استاد آرام آرام که همان (تکامل ) میباشد تبدیل به (ایمان )شده چون اصل را شناخته و به باورش رسیده هیچ قدرتی از مسیر ستاده قطبی نمیتونه استاد رو خاج کنه چرا که استاد علاوه بر نوشتن و …..عملکرد ایمانی هم ۱۰۰در۱۰۰ داشته و داره ناگفته نماند عوامل خیلی زیاده اما اصل ایمان استاد به اصل است
سلام به خانواده صمیمی عباس منش وهمچنین استاد گرامی سید حسین.
دوستان خیلی مطالب فوق العاده ای نوشتن به جرات میتونم بگم که هر کس این کامنت هارو بخونه و درک کنه و عمل کند انگار کل دوره های استادو تهیه کرده و تمریناتشو انجام داده.
مطلبی که میخوام به عنوان درک خودم از قوانین هستی به مطالب دوستان اضافه کنم اینه که هر چه قدر ما جهان هستی و خداوند را به صورت یک سیستم و الگوریتم درک کنیم خیلی بهتر نتیجه میگیریم.یعنی اینکه ما این همه بر روی باور سازی تاکید میکنیم و اصل و اساس هم همینه به این دلیله که جهان به گونه ای طراحی شده که به باور های ما پاسخ میدهد یعنی اگر طرز کار جهان را یک الگوریتیم در نظر بگیریم کافیست بجای مجهول های الگوریتیم باور های مان را جایگزین کنیم و خواهیم دید که جوابی غیر ازاثبات باور های خودمان نیست.بنابراین اگر ما باور داشته باشیم که با تبلیغات نتیجه میگیرم خب بنظر من صد در صد نتیجه خواهیم گرفت و نقطه مقابل هم همین طور .ولی اگه دقت کنیم استاد به ساختن باور های قدرتمند کننده خیلی اشاره میکند به این دلیل که بجای اینکه ما بیاییم کلی وقت و انرژی و پول صرف تبلیغات کنیم بیاییم با با دنبال کردن افرادی که باور های خوبی در این ضمینه داشتن و نتیجه عالی کسب کردند مثل استاد وسایر عزیزانی که از تجربیات بینظیر خود نوشتندالگو برداری کنیم و اجرا کنیم خیلی بهتر و سریعتر نتیجه خواهیم گرفت.
موفق و پیروز باشید.
باسلام خدمت همه استاد عزیز
قبل از اینکه سوال این مسابقه مطرح شود از حدود یکسال پیش این سوال رو بارها و بارها در ذهنم از خودم سوال کردم
به بازار شهر میرفتم و کسب و کارهای مختلفی میدیدم با فروش متفاوت….
با دقت در شخصیت و خصوصیات اخلاقی یکی از فامیل هایمون که بسیار فرد موفقو ثروتمندی هست و بیشتر از 30 سال پیش از یک گاری کارش را در بازار شروع کرده کم کم جواب این سوال به ذهنم میرسد اما کافی نبود…
یکبار از مادرم شنیدم که همین فامیلمان زمانی که کارش را در بازار شروع کرده یک نفر دیگر تقریبا همزمان در همان صنف(خرازی) در همان نزدیکی کارش را شروع کرده اماااااا نتیجه ای بسیار متفاوت گرفته!
بعد از شنیدن این حرف یکروز به بازار رفتم با پرس و جو درباره شخص موردنظر آدرس مغازه اش را پیدا کردم(مغازه که چه عرض کنم) جالب است اگر بگویم ایشان یک مغازه بسیار کوچک آن هم نه در بازار اصلی بلکه در کوچه پس کوچه های بازار داشت ! به قدری مغازه اش کوچک بود که یک میز جلوی مغازه اش گذاشته بود و جنس هایش را روی آن چیده بود…
اما راستش را بگویم مدتی گذشت تا اینکه بالاخره تصمیم گرفتم جلو بروم و با او صحبتی بکنم !
بالاخره یکروز به بهانه اینکه یک شغل کارمندی بهم پیشنهاد شده و مانده ام بین کارمندی و شغل آزاد کدام را انتخاب کنم رفتم جلو و با او گپی زدم! گپ که چه عرض کنم یک تمرین بزرگ باورسازی :) خلاصه باورهای قلبی ایشان را مینویسم:
شغل کارمندی یک آب باریکه ای دارد و از شغل آزاد خیلی بهتر است!
اگر هم احیانا خواستی مغازه بگیری سمت راسته اصلی نرو اجاره هایش بالا است!(باوری که 40 سال او را در آن کوچه پس کوچه های بازار نگه داشته)
عوامل بیرونی مثل اقتصاد و… نقش مستقیمی در اینکار دارند و به همین خاطر فروشم پایین است!
جالب است در بین صحبتهایش فهمیدم حدود40سال است در همنیجا در همین موقعیت(بدون هیچ پیشرفتی) کار میکند و با اینکه بازنشسته شده اما حقوق بازنشستگی کفاف زندگی اش را نمیدهد و مجبور است کار کند…
نتیجه : پس یک شغل خاص نمیتواند عاملی برای موفقیت باشد…
خیلی از افراد بدون اینکه از قوانین آگاه باشند آن را خیلی زیبا در زندگیشان اجرا میکنند…
مثال آقای عظیم زاده و محسن جلال پور دلیلی بر این گفته است…
حتما خیلی ها زندگینامه آقای عظیم زاده را خوانده اید! ایشان در سن بسیار پایین بدون هیچ پشتوانه مالی و حتی بدون بلد بودن زبان با یک تکه کاغد که آدرس هتلی روی آن نوشته شده بود راهی سوییس میشوند تا صادرات فرش را شروع کنند(ریسک پذیری و ایمان به خداوند) و خداوند هم بسیار زیبا ایشان را به بهترین آدمها و مسیرها هدایت میکند تا در کمترین زمان به خواسته اش برسد.
آقای جلال پور با اینکه پدرش از تاجران بنام کرمان بوده اما در جوانی همزمان با تحصیل در دانشگاه از یک زیر پله ای شروع میکند و بعد از مدت کوتاهی کار صادرات را شروع میکند و هم اکنون بزرگترین صادر کننده مغز پسته دنیا هستند.(باورهای خوبی که از پدرش یاد گرفت)
هرچقدر فرد رسیدن به موفقیت در کسب و کارش را (آگاهانه یا ناآگاهانه) مربوط به عوامل درونی بداند قطعا موفق تر خواهد بود… حال اگر از قوانین آگاه باشد قطعا درصد موفقیت بیشتری خواهد داشت!
و اگر هم ناآگاهانه باشد جز موارد زیر نمیتواند باشد :
ایمان و اعتقاد قلبی به رب و ایمان به این مسئله که تنها روزی دهنده مطلق الله است !(ممکن است فرد مذهبی باشد یا نباشد)
داشتن باورهای خوب درباره ثروت و مسائل مالی که معمولا از پدر خود یاد میگیرند یا حتی با الگو گرفتن و “توجه” به افراد موفق جامعه و اقوام
شخصیت : بسیاری از افرادی که در کسب و کارشان موفق هستند شخصیتی بسیار بیخیال و خونسرد دارند ! نکته بسیار مثبت این افراد اینست که به نکات منفی و اتفاقات ناخوشایند اطرافشان واکنشی نشان نمیدهند و احساسات خود را درگیر مسائل نمیکنند و کم کم اتفاقات خوبی (همان خواسته های درونی) در زندگیشان خودشان را نشان میدهند!
همنشینی با انسانهای موفق و ثروتمند کم کم طرز افراد افراد را تغییر میدهد و به طبع نتیجه متفاوت میگیرند!
مهاجرت : که در قرآن هم بارها ذکر شده مهاجرت کنید… در واقع وقتی کسی مهاجرت میکند اتفاقات و باورهای قبلی را کم کم فراموش میکند و چون با یک رویکرد جدید وارد شهر میشود ذهنش همیشه در حال جستجوی افراد موفق تر از خودش است و همین “توجه” باورهای او و در نتیجه عملکرد او را تغییر میدهد! (درست است که خیلی ها با مهاجرت زندگی بهتری برای خود رقم زده اند اما بعضی ها هم با مهاجرت زندگیشان دچار تحولی نشده چون اصل “تغییر فرکانس” است! )
ممنون از حوصله ای که برای خوندن نظرم گذاشتین!
باسلام خدمت استاد عزیز و خانواده محترمشان،و سلام به همه دوستان هم فرکانسی عزیز.با اینکه من حدود ۳بیشتره که محصولات استاد رو تهیه کردم ولی متاسفانه هر بار ثبت نام میکردم تو سایت دفعه بعد که میخواستم وارد سایت بشم نمیتونستم و خلاصه فعالیتی تو سایت نداشتم.ولی الان یه حسی بهم گفت بیام و کامنت های این مسابقه رو بخونم و نضر خودم رو طبق گفته استاد قبل از خوندن کامنت ها نوشتم تو کاغذی.نمیدونم از کجا شروع کنم و طوری بنویسم که دوستان حوصله اشون سر نره.امیدورام اگاهی دهنده باشه.سال ۸۳که من ۲۷سال داشتم و بعد از ۱۱سال زندگی خوشبختانه تونستمبا کسی که بخاطر اجبار پدرم ازدواج کرده بودم ، طلاق بگیرم،و هیچ شرایطی برای زندگی بعد طلاق برنامه ریزی کنم و پس انداز و یا کسی حمایتم کنه نداشتم،اصلا نداشتم،بدون اینکه کتابی یا الگویی ..داشته باشم فقط یه حرفه ان هم در حد مبتدی دوره ی ارایشگری رو گذرانده بودم.روزی که طلاق گرفتم بدون مهریه و نفقه و جهیزیه.از دوستم ۲۰هزار قرض گرفتم تا من مقداری از وسایلم را با خود ببرم به شهرستانی که خواهرم در ان شهرستان به خاطر شغل همسرش اونجا بودن.و من تا اون روز همیشه خونه بودم و اجازه بیرون رفتن نداشتم.خلاصه اومدم وسایل هایم را در انباری خواهرم ریختم.و با خودم گفتم میشنم جعبه کادو درست میکنم میدم فروشگاهها،و اصلا ذره ای نگران اینده نبودم و رویاهای بزرگی داشتم.و حتی رویای ادامه تحصیل که به خاطر شرایط زندگی و طلاق مادرم و دعواهای مادر و پدرم از پنجم ابتدایی ترک تحصیل کرده بودم.خلاصه نشسته بودم جعبه هایی که از وسایل مختلف بود رو تزیین میکردم تا فعلا بیکار نباشم ببینم چی پیش میاد.همسر خواهرم اومد گفت بلند شو بریم یه مغازه رو ببین!من با تعجب پرسیدم مغازه چی؟برای من؟گفت بله،مگه تو ارایشگری بلد نیستی؟مگه نمیگفتی کارتو هر کی میبینه میپسنده؟گفتم نه بابا ول کن من در اون حد نیستم نمیشه،خلاصه به اسرار همسر خواهرم رفتیم و مغازه رو اجاره کردیم و وسایل ۶صندلی پلاستیک و با دوتا اینه و یه کابینت فلزی خلاصه ،من اون روز در مغازه رو قفل کردم از خدا با صمیم قلب درخواست کردم.که خدایا من از روزی که میرسانی شکی ندارم و میدانم گرسنه نخواهم ماند ولی روزی ۱۰۰۰تومن به من برسان تا من پیش شوهر خواهرم شرمنده نباشم.این راگفتم و تمام بعد هر مشتری که میامد من او را به چشم فرستاده خدا نگاه میکردم و در دلم برای رسیدن به ارزوهایشان دعا میکردم و با احترام تشکر صمیمانه از انها نه اینکه میدانستم روشهای مشتری مداری !بلکه صرفا به این دیدگاه که فرستاده خداست.خلاصه من حتی تلفن ثابت هم نداشتم و من هر روز در راه رفت و برگشت به مغازه با خدا حرف میزدم روزی با خودم و خدا حرف میزدم که من از خدا خواستم که چه میشود روز ۳هزار به من برسانی بعد کم کم ان در خواست را همون روز تغییر دادم و به روز ۱۰هزار رساندم و با خودم حساب کردم که که در ماه اینقدر و در سال ایندر و داشتم بال در میاوردم که چه میشود اگه بشود…..خلاصه ۲ماهی نگذشته بود که من روزی ۲۰و یا ۴۰و چند ماهی نشده بود که من در کل شهر معروف شدم و طوری که شب همه مغازه ها بسته بود من خانه میرفتم.و من خانه با سقف چوبی که شبها صدای پای موشها را میشنیدم و ظرف ها را در کف حمام میشستم،و شادمانه احساس خوشبختی میکردم و میگفتم خدای من همین که منت کسی رو بالای سرم نیست زیر سقف خانه ی خودم هستم بینهایت سپاسگزارم.و من به سرعت پولهایم زیاد شد و توانستم از خانه ی اجاره ای ماهی ۱۵هزار تومن به به خانه دوبلکسی و کابینت های عالی و کف کرانیت و …اجاره ماهی ۱۲۰هزار نقل مکان کنم. و این رشد تا جایی ادامه داشت که بدون اینکه قانون رابدانم از قانون توکل و رها شدن و درخواست و سپردن کار های سخت را به خدا و قدردانی و سپاسگزاری و قانون مرور کردن موفقیت ها که از کجا به کجا و از باور قبول تمام مسیولیتها تمام انها و باور بخشش کردن و حس خوبش،و خلاصه همه اینها باعث شد من در عرض ۲سال موفقیت های مالی داشته باشم که در ۴شعبه بزنم که اول در اطراف تبریز در هادشهر و بعد در تبریزو بعد در تهران شهرک غرب ارژانتین.
و حالا جواب دوست عزیزم
ببخشید اگه طولانی شد.من تمام ان موفقیت ها را از دست دادم و بدهکار و صفر شدم و بعد با استاد و فایلهایش اشنا شدم و اشیلهایم را پیدا کردم.
وقتی با ایمان قلبی حرکت میکنیم و قدم اول رو میزاریم بعد خدا همه کارا رو برات انجام میده من با ۴صندلی پلاستیک و شروع کردم در مغازه ۱۲متری و داخل کوچه ولی. ولی با ایمان قلبی که رسیدم به ۴شعبه اونم در بهترین نقات تهران.ولی در تهران تمرکز به انواع تبلیغ های میلیونی و جایزه سکه دادن به مشتریان و بیلبوردها و استفاده از نرم افرزاری های مدیریتی و با استفاده از استراژیدی های مختلف…ولی نتیجه از دست دادن تمام دارایی و بدهکاری؟چون من کارهای خدا رو خودم خواستم انجام بدم…و گفتم من من من .به قول استاد باید در مقابل خدا وایسی و بگی من تسلیم هر چی خودت صلاح میدونی و بعد کارهای کوچیک مال ما کارهای بزرگ مال خدا، چون اونه که گردنش کلفته و اینکه حتی برای کاری اگه تبلیغی هم بکنی باید یادمون باشه خدا خواسته اون تبلیغ اون ادم اتفاقی اونو ببینه و بیاداز محصول ما استفاده کنه و اگه به حس های درونیمون گوش بدیم و انها را بشناسیم دیگه به جایی میرسیم که اصلا کار نکنیم و ثروت خودش بیاد.امیدوارم همه به خواسته های قلبی شون برسن و سپاسگزارم از سایت استاد عباس منش که شرایطی فراهم کرده تا در کنار هم رشد کنیم .
سلام به استاد عزیزم و تمام دوستان هم فرکانسی
وقتی به یه سؤال که ذهنت رو درگیر میکنه و بهش فکر میکنی که جواب را چطور پیدا کنم ؟
من باور کردم که خدا خودش جوابت را از یه راهی بهت میرسونه
بار ها شده که استاد همین رو گفته
جواب من به سؤال اینه
آزاد شو از بند خویش، زنجیر را بــاور نکن
اکنون زمان زندگیست، تاخیر را بــاور نکن
حرف از هیاهو کم بزن از آشتی ها دم بزن
از دشمنی پرهیز کن، شمشیر را بــاور نکن
خود را ضعیف و کم ندان، تنها در این عالم ندان
تو شاهکار خالقی، تحقیر را بــاور نکن
بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش
زیبا و زشتش پای توست تقدیر را بــاور نکن
تصویر اگر زیبا نبود، نقّاش خوبی نیستی
از نو دوباره رسم کن، تصویر را بــاور نکن
خالق تو را شاد آفرید، آزاد آزاد آفرید
پرواز کن تا آرزو، زنجیر را بــاور نکن٫
لطف خدا در زندگی ما جریان دارد
موفقیت ، ثروت و فراوانی از خدای مهربانم برای تک تک اعضا دارم