https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-68.gif8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-05 09:44:212024-11-08 05:33:53live | تشخیص اصل از فرع درباره نتایج
4232نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام ب استادعزیزم ودوستان گرامی وهمچنین خانم شایسته نازنین
انگارکه شاه کلیدوپیداکردم چقدخوشحالم که خداوندمنوهدایت کردب این فایل گرانبهابااینکه هنوزفایل استادروگوش نکردم ولیی باخوندن متن فهمیدم ک همه چی ریشه درباورهای توحیدی داره وبایداول بنای توحیدتوی وجودمون محکم بشه اونجاک خانم شایسته فرمودند:زیرا “توحید”، تنها راهکار برای مدیریت ترس ها و نگرانی های توهمی است که ذهن همواره از طریق آنها وارد عرصه می شود.همینه،،اره این درسته من خیلی ترسهادارم واتفاقا دوره ی عزت نفس روهم دارم ولی انگارهیچوقت ننونستم این موضوع رودرک کنم وخداونددرجای مناسب ودرمکان مناسب اونچیزی ک لازم هست روموقعش به مامیگه فقط کافیه ماتوی مسیرباشیم فهمیدم ک بایدرواین باورکارکنم که خداهمه چیزه وهمه چیزرواازاون بخام واون منوهدایت میکنه وخیییلی باورهای قدرتمنددیگه..
خییلی خوشحالم ک این گنج رواول امروزفهمیدم ودرکش کردم خدامیدونه چقدرر شنیدمش ولی لازم بودک الان عمیقااادرکش کنم
خداروشکررباتمام وجودبرای این سایت ارزشمندواگاهیهای ناب ک هیچ کجاپیدانمیشه
سلام به استاد عزیزم، خانم شایسته عزیز و دوستان و همراهان در سایت.
دررابطه با این فایل من یه مثال میشناسم،
نزدیکای خونهی ما توی محلههای پایین شهر، توی یک کوچهی کاملا فرعی، چهارتا مغازه هست که لباسای استوک میفروشن، از این سه چهارتا مغازه دوتاشون وقتی وارد کوچه میشید از روبرو مشخص هستن، و دوتاشونم از بغل هستن که باید دقت کرد تا متوجه شد چی میفروشن، از بین اینها سه تا از این مغازهها جنسهاشون نو تر و تمیز تر و روی گیره و رگال خیلی شیک وصل کردن (حالا شیک در حد همون محل دیگه) ولی یکیشون که اتفاقا بغل هم هست مغازهش، ایشون لباساش همه چروک حتی چندتا سبد بزرگ داخل و بیرون مغازه گذاشته و بیشتر لباساش تو اون ریخته، نه که فکر کنید قیمتاشون کمه ها، نه همقیمت همه همکاراشونه حتی بیشتر،
باورتون نمیشه هروقت ازاونجا رد میشیم توکوچه رو نگاه میکنیم کمتر از 10 نفر مشتری تومغازهش اصلا نیست، اون سهتا مغازهی دیگه هم نشستن دارن مگس میپرونن،
اینم بگم که کلا تو این منطقه مغازههایی که لباسای استوک میفروشن خیلی هستن،
و این برای من شده یه الگو، هروقت که از اونجا رد بشم برای اینکه بخودم ثابت کنم که همهچیز طبق قانون پیش میره، از عمد برمیگردم نگاه میکنم،
و میگم چه جوووووریه که اینهمه مغازه این طرفا هست که بیشترشونم سر خیابونن ولی هیچکدوم به اندازه این مغازهی تو کوچه خلوت شلوغ نیست هیچوقت،
بار اول که ما رفتیم تو اون کوچه دوست منم میخواست از همون لباسا بخره، رفتیم همه این سه چهارتا مغازه رو جنساشونو نگاه کرد باز برگشت در همین مغازه، بهش گفتم بابا اون یکی جنساش بهتر بود، گفت نه میخوام از این بخرم، و خودشم نمیدونست چرا فقط میگفت دلم میخواد که از این خرید کنم.
این فروشنده کیفیت جنساش اگه بدتر از مغازههای کناریش نباشه ولی بهتر هم نیست، تنها تفاوت ظاهری که میتونم بگم اینه که خودِ فروشنده خوش برخوردتر، خوش انرژیتر و خوشرو تر از اون فروشندههای دیگست،
این همیشه برای من یه الگو هست،
یه سخنی یک بار شنیدم الان خاطرم نیست از کی بود و دقیقا کجا خوندمش،
میگفت از یه نفر پرسیده بودن که تو محل کسبت جای پر تردد نیست پرنده پر نمیزنه ته یه کوچه تاریک کی میاد از تو خرید کنه اخه؟؟
و ایشون جواب میده: همون خدایی که فرشتهی مرگش هرکجا باشم من رو پیدا میکنه، فرشتهی روزیش هم میتونه هرکجا باشم من رو پیدا کنه…
فارغ از این که این مکالمه واقعی بود یا نه، ولی برای من پر از درس بود.
یا مثلا درمورد همین سایت، یکی مثل من که اصلا با کلیدواژهی خاصی این سایت رو پیدا نکردم که، من مستقیما اسم خود استاد رو سرچ کردم و سایت اومد، و فکر میکنم خیلیای دیگم مثل من باشن، که اول از یه جایی یه فایلی از استاد به گوششون خورده باشه و بعد یه حسی بهشون میگه این داره حرف درست میزنه هااا برو پیداش کن،
یا یه کسی استفاده کرده باشه از اموزههای استاد و فایلی بفرسته یا معرفی کنه به بقیه،
اینا نمونههای بارزن که به ما بگن باباااا همون حسه هست که داره کارا رو میکنه نه اون بیلبورد و تبلیغ و تحلیل رقیب و پیامک تبلیغاتی و چمیدونم…
تو تا جایی که میتونی روی خودت کارکن، بقیهشو بسپار به اون..
5 دقیقه اول فایل رو دیدم، یک جمله شما استاد عزیزم باعث شد بیام ودرکم رو ازش بنویسم بعد برم باقی فایل رو ببینم..
اینکه گفتید توی فلسفه ای که من دارم، رقیبی وجود نداره….
یه دفعه تمام چراغهای خاموش ذهنم دوباره روشن، چون دیشب سر یه موضوعی احساس کردم چراغهای خاموشی توی ذهنم هست، یعنی توی باورها و اعتقاداتم….
من میدونم که توی فلسفه ی شما نه رقیبی وجود داره، نه دشمنی، نه چشم زخمی، نه تایید طلبی، نه حرص و طمع ای، نه عجله ای، نه ترس از دست دادنی، نه غم وغصه ای، نه ترس از آینده و نه پریشانی وغم و گذشته ای، نه احساس کمبود و نه چشم وهم چشمی و نه اصلا اینکه کی داره تو این دنیا چیکار میکنه و قراره تو دنیا چه اتفاقی بیفته..
آره استاد عزیزم اینا که گفتم وخیلی از صفات بد و ناپسند و نادرست دیگه ای که توی خیلی از آدمها واز جمله خودم هست، در فلسفه ی شما نیست، حالا چرااااا؟؟؟؟؟
چون شما همه ی اینها رو پشت سر گذاشتید، چون شما هرجا درد کشیدید میدونستید با توجه به قوانینی که حاکم برجهان هستی هست، اون درد دیگه نباید تکرار بشه، چون شما با تک تک سلول هاتون درک کردید که جهان بر اساس مهر و محبت وشادی وعشق وشکوفایی وتولد و لبخند و احساس های خوب و امید و ایمان وفراوانی بنا شده و …
من بعد یکسال واندی که از کار کردنم روی 12 قدم میگذره، تازه دیشب درک متفاوت وبهتری رو از قدم دوم، جلسه سوم بدست آوردم، چون تو همین مسافرت اخیرم توی تضادی که برام پیش اومده بود تونستم برخلاف میلم تسلیم وتابع عمل به قوانین باشم، یعنی تضاد رو ببینم ولی باتمام وجودم به جای اینکه ازش فرار کنم ویا کارفیزیکی خاصی انجام بدم با کنترل ذهنم بتونم برم سراغ زندگی عادیم واجازه بدم اون تجربه ودرس، بهم بیاموزه هر اونچه رو که بلد نیستم، جون یقین داشتم که باتوجه به فرکانس ها ودرخواست هایی که از جهان داشتم توی اون موقعییت قرار گرفته بودم !!!!!
نه اینکه آگاهانه خواسته باشم چنین تجربه وحس بدی داشته باشم وتجربش کنم نه، بلکه من چون در ایمان وتوکل ادعایی داشتم جهان هم کاری کرد من در موقعییتی قرار بگیرم تا میزان ایمان وتوکل وصبر وتسلیم بودنم محک زده بشه…
وقتی تضاد میاد وقتی گره میفته تو کار، مثل همون تذکر پلیس برای شما در مورد تصادف توی اتوبان، که روح شماهم خبر نداشت، پیش خودت میگی بابا منکه داشتم راه خودمو میرفتم، منکه احساسم عالی بود، منکه ذوق کنان داشتم توی این مسیر زندگی پیش میرفتم چی پس؟؟ این مشکل از کجای اسمون نازل شده تا حالمو بگیره؟؟
یادمه قدیما حتی گاهی الانم پیش میاد وقتی توجمع می خندیم وزیادی خوشیم یکی در میاد میگه زیاد نخندید که آخرش گریه اس!!!!!!
زیاد شادی نکنید که چشم میخورید!!!!!
حتی ذهن خود من توی اوج شادیها بارها اینو بهم گفته، که پنهانی شادی کن تا چشم نخوری وانرژی منفی کسی تو رو نگیره!!!
چی بگم از این باور غلط که متاسفانه انقدر از بچگی تو ذهن ما کردند پاک کردنش واقعا جهاد اکبر میخواد…
خلاصه که داری زندگیتو میکنی راهتو میری یه مشکلی برات پیش میاد، یا میخوای کارت رو ارتقاء بدی، یا اصلا کاری شروع کنی، ازدواج کنی یا وارد رابطه ای بشی، سفری بری، ویا کلا تغییراتی توی سبک زندگیت بدی!!
اکثر مردم میان تکیه میکنن به تجربه های کم وبیش ناقص گذشته که بیشتر وقتها ترس میندازه تو دلشون، یکسری افراد که کم هم نیستند میفتن تو دام مقایسه و میخوان کاری کنند که از فلانی وفلانی و دیگران سرتر، موفقتر، پر درآمدتر، خوشبختر، سرشناس تر، وخلاصه که برتر باشند وبشند…
غافل از اینکه زندگی هرکسی رو باورهای خودش میسازه!!!
یعنی چی؟
یعنی من دنیام بیام پول خرج کنم تبلیغ کنم برا کارم اما از درون به استعداد وتوانایی های خودم باور نداشته باشم، یا اگر تمام تلاش ذهنی و جسمی مناسب خودم رو نداشته باشم وتمرکزم روی کاری که میخوام نذارم، وقتی خودم از درون خالی باشم، هیچ اتفاق خاصی بیرون از من نمی افته….
مثلا من ببینم دو نفر تو رابطه ی عاشقانه عالی هستند یا ازدواج وزندگی عالی دارند، بخوام که ازشون تقلید کنم واز همون راه وروشها پیش برم که در ظاهر زندگی اونها می بینم، آیا واقعا زندگی وروابط عاشقانه ی من مثل اون زوج موفق وعاشقانه میشه؟؟؟.
شاید یه سری نشونه بیاد از اون سبک زندگی و روابط وتجربش کنم ولی پایدار نیست ، چرا؟؟؟
چون در درون من اون خصلت اون باور، اون عملکردی که در زندگی و روابط اون زوج هست، نیست!!
یعنی من نه بلدم ونه باور قلبی دارم ونه می تونم که انقدر وابسته نباشم تو. وجاش دل بسته باشم، چون مثلا من بر اساس تجربه های تلخی که تو روابط داشتم ویا چیزهایی که از خانوادم دیدم و سالها تکرار شده و نادرست بوده، وقتی من یاد نگرفتم خودم رو دوست داشته باشم وبه روح وروان وجسم و جان خودم احترام بذارم ،حالا سختمه که بتونم باور کنم میشه که رابطه ای رو تجربه کنم که دور از وابستگی باشه و من وطرف مقابلم در عین دوستداشتن همدیگه بتونیم به به تفاوتها واعقاید و احساسات هم احترام بذاریم.
وقتی من خودم رو نشناسم وندونم که چی میخوام وقتی عاشق خودم نباشم بدون شک نمی تونم فقط با خواستن و دیدن و تقلید کردن از رابطه ی عاشقانه وزندگی عاشقانه کسی اونو جذب کنم و در زندگیم تجربش کنم…
یا مثلا در مورد شغل یا نوع کسب وکار، خیلی ها میگن فلانی رفته تو فلان شغل منم برم پول توشه، میره وشکست میخوره!!!!
خیلی ها میگن کسب وکارم رو ببرم فلان مکان و فلان تبلیغات رو انجام بدم با فلانی همکار و شریک بشم، تا کسب وکارم رشد کنه ولی چون باور درستی نداره، چون نمیدونه که جهان بر اساس فرکانسها و باورها و توجهاتش داره کار میکنه شکست میخوره، شاید در ظاهر طرف توجه اش به کسب وکارش و روند پیشرفتش هست، امااااااا باز صحبت مقایسه و حرص و طمع وسطه، مثل فلانی …
واینجا یعنی اون شخص تمام توجه اش رو کسب وکار فلانیه، نه خودش، وجهان گول نمیخوره، یعنی خیلی دقیق رفتار میکنه وعکس العمل نشون میده، جهان به باورها وتوجهات قلبی خودت نسبت به خودت پاسخ میده، یعنی چی؟؟؟
یعنی توباید از درون به استعدادهات، برای تلاشهات، برای وقت وتمرکزی که میذاری روی کارت، باتوجه به اینکه روی باور فراوانیت کار کردی ومیدونی برای انجام طرح الهی وهدفت اینجایی وباید اون هدف رو از قلبت از خداوند بخوای که برات نمایان کنه وتلاشت رو انجام بدی وفارغ از اینکه آخرش چی میشه فقط باعشق سهم درست رو انجام بدی، پیش بری…
من خودم الان دوسه ماهه تمرکزم از روی کارم برداشته شده، وچون کار من توی سالن هست وکاری زنونه که عاشقش هستم،ولی همش دارم فکرمیکنم حالا که مهدی دیپلم گرفته ومدرسش تموم شده وبه خاطر مشکل گفتار و کم شنواییش هرجایی نمی تونه بره سر کار، من شغلی دست وپا کنم که منو وپسرم کنار هم کار کنیم که من حواسم بهش باشه و از اینجور فکرها ونگرانی ها توسرم میچرخه ، واین باعث شده تمرکزم شکسته وپاره بشه، وبه طبع مشتریهام کم شدند !!!
میخوام بگم آدمیزاد انقدر قدرت داره، و باید بدونه که فقط وفقط خودشه که داره زندگیش رو میسازه و می تونه هم خودش رو به عرش برسونه وهم بیاره رو فرش….
کسی اون بیرون حریف من نمیشه، نه اقتصاد، نه رهبر، نه رئیس جمهور، نه خانواده و نه هیج چیز دیگه ، وقتی من تمام تمرکزم روی رابطه ی دو طرفه خودم وخداوند باشه….
وقتی من هدفم مشخص باشه واز مسیر درستی وراستی وپاکی و صداقت و توکل. ایمان وتقوا میرم، مگر قراره غیر از خوشی وآرامش و عشق وشادی وسلامتی وثروت و…رو تجربه کنم؟؟؟؟؟
حالا اگه توی زندگی منه مینا گره ومشکل و تضادی هست، برمیگرده به اینکه من به اندازه کافی صادق و درستکار، پاک و با ایمان ومتوکل ویکتاپرست و با تقوا نیستم…
خدارو هزاران بار شکر که به لطفش منم تا حدود زیادی ازتون یاد گرفتم که فلسفه وباور وعقاید درونی خودم رو داشته باشم، باوری که از یقین میاد، از ایمان میاد، و دارم هر روز سعی میکنم این ایمان وتقوا بیشتر وبیشتر بشه….
باور هر کسی زندگی اش رو ساخته…
حالا دیگه اونچیزی که تجربه میکنه تو زندگیش زیبا یا زشت هست، خوشایند یا ناخوشایند فقط وفقط به باور خودش و با توجهات خودش جذب زندگیش شده…
هیچ راه میانبر وفراری از مشکلات وتضادها وجود نداره، یا باید بمیری یا بمونی ودرستش کنی، یعنی خودت رو درست کنی..
هرجا دیدی دیگه نمی تونی باید تسلیم بشی سکوت کنی، ودست برداری از تلاشهای بیخود…
واقرار کنی که نمی تونی به تنهایی وحتی با کمک کل مردم جهان درستش کنی!!! اقرار که کردی مالک جهان هستی میاد به کمکت، و میگه بیا دوتایی انجامش بدیم و من کل جهان هستی رو مامور میکنم که به کمکت بیاد….
تو گفتن راحته ها، باید به درکش برسی…
من اقرار واعتراف میکنم که هنوز هم اول راهم هنوز سر سوزن ایمان وتوکل دارم وتسلیمم، وگرنه نباید همین یه ذره تضاد رو هم توی زندگیم شاهد باشم که گاهی پیش میاد، که حس می کنم از بیرون از منه..
اما نه،اون از درون منه، به اون شکل در ظاهر پدیدار شده، همینکه اینو درک میکنم جای شکر داره، وگرنه تا همین 3و4 سال قبل منه مینا کل جهان هستی وآدمها و خدا رو مقصر میدونستم در برابر اینکه نمیذارند من خوشبخت باشم…
به الله قسم که زندگی خیلی راحتر وشیرینتر و رویایی تر از اینه که ما فکر می کنیم، منتهی باورهای پوج و نادرست قدیمی نمیذاره که بیشتر طعم خوشبختی وراحتی رو بچشیم!!!
جهان به همه برای رسیدن به هدفشون کمک میکنه، به هیتلر، به صدام، به گاندی، به امام خمینی و…کمک کرد که هر کدوم میلیونها نفر رو به خدمت خودشون بگیرند تا خواستشون به انجام برسه حالا درست یا نادرست…
هرکسی به عمل خودش…
اونکه قصد داره کسی رو بکشه، یا دزدی کنه، یا حیزی کنه چرا به مقصد ومقصودش میرسه؟؟؟
یا اونیکه میخواد فقط از طریق درست به گسترش جهان کمک کنه مثل گراهانبل، مثل انیشتین، مثل ایلان ماسک و….
هرکسی با هر نیت ومقصودی، اگر تمرکزش رو بذاره روی خودش وهدفش، جهان حمایتش میکنه که به خواسته اش برسه، چون جهان به درخواستهای قلبی و واقعی وتوجهات عمقی وهمیشگی، افراد پاسخ میده، نه به باورها وفکر خیالها و توجهات پراکنده و بریده بریده و دست وپاشکسته وهزار تیکه ما….
استاد قشنگم هروقت میخوام بیام کامنت بنویسم اندازه یه کتاب حرف تو سرمه، گاهی فلسفی میشه گاهی دلی گاهی معنوی و….
خلاصه که اصل مطلب و اصل منظورم اینه، که هرکسی بخواد خوشبخت بشه وخیر دنیا وآخرت نسیبش باشه ، باید سعی کنه به ریسمان الهی وصل باشه، اونجا همه چیز براش مهیاست، دست میندازه برمیداره،،،، اما اماااان که منه مینا امااااان از ماها که فکر وذکرمون روی همین زمین توی همین حول ومحور و حواشی میچرخه واجازه نمیدیم ریسمانها و وابستگی های زمینی پاره بشه تا بریم به سطح بالاتر، اونجا که نه ترسی هست و نه غمی، وهر لحظه خیر هست و خوشی وراحتی …..
استاد جانم داشتن ایمان و توکل وتقوای شما ومریم جان رو همیشه وصمیمانه واز ته قبلم هر لحظه از خداوند خواستارم…
سلام زیبا استاد عزیزم و مریم خانم گل وموحد ،خوش به حال موحدان که به خدا تکیه کردند واو همه چیز را برایشان ردیف کرد،
درگام سیزدهم خانه تکانی ذهن ،این فایل زیبا را قرار داده اید،
اصلی که استاد بر آن معتقد است ،اصل در یافت الهامات است ،استاد آنقدر به این ندای قلبی عمل کرده ،که خدا در کارهای کوچک و بزرگ ایشان را راهنمایی میکند ،چه کسی مطمئن تر از خدا وچه کسی اگاهتر از خدا ،وخدا برای همه کافی است ،استاد عباس منش به خدا ایمان دارد وخدا هم همیشه همراه اوست نه در کار سایت بلکه در همه امور مشاوری دانا مثل خدا دارد چه نیازی به تبلیغات هست ، این عقیده من است ،
یکی از دلایق اصلی تفاوت استاد با دیگران اینه که تمام تمرکزشونو روی خودشون و درست زندگی کردن خودشون و باورهاشون گذاشتن و اینکه عملگرایی بالایی برای اگاهی هاشون دارن .به شخصه قانون رو عالی درک کردم و فهمیدم و خدا روشکر کلی اگاهی توسط استاد از خدا و شیوه قانون جهان دارم ولی عملگرا بودن و استفاده کردن و ایمان قطعی داشتن کار اصلی رو برای نمایان شدن نتایج دلخواهم میده که باید بیشتر بهشون عمل کنم بیشتر اجرا کنم تا نتایج رو بهتر و بیشتر ببینم.و این کاریه که باید هر روزه و هر ثانیه یادمون بمونه که به قوانین عمل کنیم.
بارها شیرین خانم ما میاد بهم میگه مامان چرا بابا میگه فلان کارو نکن ولی خودش میکنه؟
من میمونم که چی باید بگم که نه باباشو خراب کنم نه بخوام به هوش ودقت و توجه اون لطمه بزنم
و جالبه که کارهایی که من اصلا روشون فکوس نکردم که شیرین اینکارو بکن یا اون کارو نکن ولی خودم درعمل روتین وار انجامش دادم اونم ازم تاثیر گرفته وخودجوش رعایت میکنه
مثلا من عادت دارم وقتی از جایی میام بیرون چراغ رو خاموش میکنم
شیرین از بچگیش اینکارو عالی انجام میداد و حتی بقیه رو هم نصیحت میکرد
واقعا که نمود عینی این موضوع رو میشه خیلی راحت تو زندگی دید
من خودم همیشه سعی میکردم حرفی رو که میزنم بهش قبلا عمل کرده باشم و واقعا بدم میومد از عالمان بی عمل
والبته که تازگیا سعیم رو گذاشتم براینکه اصلا نصیحت نکنم چون نشتی انرژی اینکارو همیشه دیدم
ولی خب کار سختیه برام چون بقیه همیشه منو یه ادم عاقل و منطقی میدیدن که هم صحبتهام توبقیه برش داشت
هم اخر میرسیدن به اینکه ااا سعیده راست میگفتا وسعی میکردن ازم نظرخواهی کنن تو مسائلشون
ولی خب الان اولویتو خودم و ارامش درونم قرار دادم واکثرا با گفتن نمیدونم
سعی میکنم نظری به کسی ندم
در مورد رقیبان هم استاد الان که مدتیه عملا وارد کارشدم دارم صحبتهای شما رو میفهمم
چندماهی میشه که به ما پرونده داوری دادن
گفتم که یه گروه تو ایتا هست از اعضای داوران مازندران
وخب نقل این محفل اینه که با وحود این مافیا و اون مافیا و داوران غیر حرفه ای و مشاوران املاک و داشتن پارتی و هزاران عامل دیگه
ما نمیتونیم کار کنیم
وتازگی آقای صادقی رییس شورای حل اختلاف یه تفاهم نامه با رییس دفتر ثبت امضا کردن که سردفتران محترم هم به راحتی بتونن باحفظ سمت قبلی داور هم باشند
واقعا با نگاه عامیانه این یعنی فاجعه محض
ولی خدای من شاهده اون روزی که اینو فهمیدم فقط رو بخدا کردم و گفتم خدایا روزی من دست تو هست
چه تک تک ادما بشن داور و چه من تنها داور این جا باشم من فقط چشم امیدم به تو وهدایتها و الهاماتته
واروم نشستم و فقط رو خودم دارم کار میکنم ومیدونم که اگه حالم خوب باشه اگه این اصل خارپشتی رو رعایت کنم اگه توجهم رو از اتفاقات بیرون بردارم وبزارم رو خودم همه چی به اسانی و راحتی برام رقم میخوره ازرلذت بخش ترین مسیرها
امروزم ازهمه داورا دعوت کردن برن ساری واسه تشکیل کانون داوران
من نرفتم چون میدونم وقتی بری وارد اون جمع بشی ناخوداگاه نشتی انرژی پیدا میکنی حالا بماند که این مسافت هم خودش خسته کنندس
استادعزیزم من حتی یه تبلیغ هم نکردم تو هیچ سوشال مدیایی
تنها کاری که کردم یه کارت ویزیت چاپ کردم که اگه کسی خواست شماره و ایمیلمو بش بدم کار راحت تر باشه
من تازه اول کارم پرونده تو دستم هست ولی در حدی نیستم که بخوام نتایج اینکارا رو بگم ولی اینا قدمهای اولی بود که از شما یاد گرفتم و عمل کردم
والبته که دلیل موفقیت شما اینه که صحبتهاتون از دل برمیاد واسه همینم هست که قشنگ چفت میشه با دل و مغز و روح و روان ما
جیزایی رو میگید که خودتون عمل کردید
شما عالم با عملین
چیزی که اینروزا خیلی کمه
ویه دلیل دیگش وصل بودنتون به خداست این توحیدی که شما درعمل دارید انجام میدید بینظیره استاد بینظیر
عطرسخنانتون بوی خدامیده بوی بهشت میده از جنس ارامشه
وچون انسانها فطرتا دنبال حقیقتن وچون اون روح الهی تو همه ماها هست وشاید خاک خورده
وقتی این صحبتها و این جنس از توحیدو میبینه یه چیزی ته وجودش میگه همینه این درسته
که اگه بخوادم بره نمیتونه
من که اینجوری عاشق شما و تدریستون و اموزشاتون شدم وفکر میکنم دلیل موفقیت های شما همینه
سلام میکنم به استاد عزیزم و مریم خانم شایسته و تمامی دوستان ارزشمندم
به نظر من اصل توحیده؛ اینکه گوش به خدا بدیم. اونه که هدایتمون میکنه. صاحب این جهان اونه پس راه موفقیت در این جهان هم خودش میدونه. میخوایم موفق باشیم؟ میخوایم شکست نخوریم؟ میخوایم سوت زنان مسیرمون رو طی کنیم و فقط لذت ببریم؟ این آیه راهکارش رو داده:
با سلام خدمت استاد عزیز خانم شایسته عزیز و همه دوستان خوبم
خدا رو شکر که فرصتی فراهم شد تا با این آگاهی ها همراه بشم و از اونها برخوردار
امروز با وجود اینکه میخواستم برم سراغ جلسه 14 دوره احساس لیاقت اما با شنیدن این فایل ی حسی من رو ترغیب کرد که بیام و این مطالب رو بنویسم
راستش بعد از چند سال بودن توی این مسیر تازه دارم با آگاهی های دوره لیاقت میفهمم که استاد توی دوره کسب وکار شخصی که البته الان از روی سایت برداشته شده چی میگفت در مورد کسب و کار
من دوره ثروت 1 رو دارم و دوره ثروت 2 و 3 رو هنوز نگرفتم و چیزی که میخوام بگم بر اساس آگاهی هایی که تا حالا درک کردم
به نظرم اصل توی کسب و کار همون جمله ای که استاد توی جلسه اول کسب وکار شخصی میگن که:
قدم اول اینکه که بدونی چه روحیه ای داری کارمندی یا کارآفرینی بعد که این رو فهمیدی اون وقت مسیر کسب و کار رو میتونی مشخص کنی
من بارها و بارها دوره کسب و کار شخصی رو کار کرده بودم بارها و بارها همین جمله ی کلیدی رو از استاد شنیده بودم ولی انگار تازه بعد با کار کردن روی دوره لیاقت دارم میفهمم که استاد چی میگفتن
موضوع اینه که تا آدم خودش رو نشناسه درست تا ویژگی های درونی خودش رو نشناسه مخصوصا تا ندونه ی آدم درونگراست یا برونگرا نمیتونه توی موضوع کسب و کار سر جای درستش قرار بگیره
بعضی وقتها ما با شنیدن صحبت های استاد دچار کج فهمی میشیم یعنی این صحبت ها رو میشنویم و میگیم به به چقدر خوبه این صحبت ها پس منم میخوام کار آفرین بشم
ولی وقتی عمیقا خودت رو بررسی میکنی میفهمی اصلا تو روحیت با کارآفرین بودن سازگار نیست و تو روحیه کارمندی داری
زمانی که اون دوره کسب و کار شخصی رو گوش میدادم خیلی این کلمه روحیه برام قابل درک نبود هرچند استاد به وضوح توضیح میدادن که منظور چیه و خصوصیات رو میگفتن .تازه با دوره احساس لیاقت دارم دقیقا میفهمم منظورشون چی بود
ی جورایی میشه گفت منظور از روحیه همون ویژگی های درونگرایی و برونگراییه
من به عنوان عضوی از این سایت در حال حاضر ی کسب و کاری رو دارم و دارم ازش هم پول میسازم در حد مدار خودم
یعنی ظاهر قضیه اینه که من کارآفرین بودم و برای خودم کسب و کار ایجاد کردم اما من از بودن توی این جایگاه خیلی لذت نمیبرم چرا ؟
چون با دوره لیاقت فهمیدم که شکل انجام دادن این کار با روحیات درونی من یا همون ویژگی های درونی من سازگار نیست
و ی تضادی هست بین این دو تا و برا همین هم من اون لذتی که باید ببرم رو نمیبرم یعنی چی؟
یعنی روحیه من به سمت کارمندی گرایش داره به اینکه ی کاری رو تحویل بگیرم و انجامش بدم در خلوت و سکوت خودم و مسئولیتی در قبال بقیه مسائل نداشته باشم و ….
ولی دارم کار رو به شکلی انجام میدم که در جهت عکس این موضوعه
بنابراین به نظرم اولین اصل توی کسب و کار اینه که آدم خودش رو درست بشناسه و طبق اون مسیر کاریش رو مشخص کنه اونوقته که دیگه بقیه مسائل فرع میشن و میشه راحت حلشون کرد
اینکه آدم روحیه کارمندی داشته باشه و بخواد بر خلاف درونش ادای کار آفرین ها رو در بیاره نمیشه
اینکه آدم روحیش کارآفرینی باشه و بخواد بزور خودش رو توی قالب کارمندی جا بده اینم نمیشه
تنها وقتی با درونمون هماهنگ میشیم اونوقته که توی جای درست قرار گرفتیم و اصل اولی و اصلی و پایه رو رعایت کردیم و بعدش میتونیم بریم سراغ اصل های بعدی که زنجیره اصل ها بهم متصل بشه و نتایج بزرگ پایدار پدیدار بشن
من بعد از 6 سال بودن توی این مسیر تازه دارم این رو درک میکنم و این درک من رو هدایت کرده به ی مسیر جدید توی کارم که فعلا چون توی شروعش هستم نمیتونم صحبتی در موردش بکنم حالا ان شا الله وقتی نتایج اومد و پایدار شد اونموقع میام و مینویسم در موردش
اصل باور به اگاهیی خداوند و باور به هدایت و الهامات خداست
و نمیشه یهو این همه باور هایی که درموردفرع داشتیم رو تغییر بدیم
باید تمرین کنیم و ادامه بدیم و کمکم هی اصل رو درک کنیم و بهش عمل کنیم .
و درمورد عمل به دانسته ها که میدونیم مهمترین چیزه دیگه ،تاوقتی که عمل نکینم نتیجه ای نمیگیریم
به جای تمرکز به این که بقیه رو درست کنیم مسیر درست رو بهشون بگیم . بیایم سعی کنیم خودمون رو درست کنیم ووقتی نتیحه بگیریم اونایی که تو مدارش باشم از ما الگو میگیرن خودشون تغییر میکنن و اونایی که درمدارش نباشن از صبح تا شب ما حرف بزنیم باهاشون هیچ فایده ای نداره و فقط خودمون از مسیر دور میشیم و خودمون هم مسیر رو گم میکنیم.
اصل جهان اینه که ما با افکارمون کانون توجهمون باور هامون داریم زندگیمون رو خلق میکنیم
و کل وظیفهما کنترل و جهت دهی افکار و بیشتر ماندن در احساس آرامش و خوبه.
من اومدم توی سایت که برم قسمت 162 سفر به دور امریکا رو ببینم دیدم گام 13 اومده از اونجایی که دارم تمرین میکنم که جریان داشتن و رها بودن بشه شخصیتم و سعی میکنم قلبمو برای دریافت الهامات باز بزارم گفتم آقا با پلن خدا و نشانه پیش برو دفترمو برداشتم و رفتم سر کلاس خونه تکونی
اقاااااااا وقت همین فایل بودااااا جواب سوالم
منم چند وقتیه کسب و کار خودم رو انجام میدم و همش از خدا هدایت میخوام برام ساده تر و راحت تر و کاراتر بشه
تا اینکه دوسه روزی هی ذهنم کنکاش میکرد واسه رشد و پیشرفت و اینکه چی درسته و چی غلطه و سعی میکنم مثبت های کسب و کارمو ببینم و روی باورهام و احساس خوبم کار کنم تا ایده ها و راهکارها رو دریافت کنم
منم مقاومت دارم روی تبلیغ
همش میگم خود خدا کارا رو میکنه
مشتری رو میفرسته فقط من باید روی خودم و احساسم و ایده الهامی کار کنم
هر جا که میخواستم کارمو معرفی کنم یا پیامی بفرستم یا حرکتی انجام بدم بررسی میکردم که به خاطر نگرانی و ترسه یا ایده الهامیه اگه از ترس بود انجامش نمیدادم ولی اگه حس خوبی داشت توی حرکتم انجام میدادم
مثال میزنم بهتر هم خودم متوجه بشه هم شما
مثلا میخواستم یه عکسی رو استوری کنم از کارم یا یه پیامی رو برای مخاطبینم بفرستم میدیدم که از نگرانیه که نکنه مخاطبین یادشون بره محصول من هست و این ریشه توی شرک داشت و همونجا استپ میزدم تا نگاهمو درست کنم
ولی همین الان یه حسی بهم گفت تو بیا بسته بندی هات رو آماده کن و اینجوری این فرکانس رو به جهان میفرستی که من مشتری میخوام و این ریشه توی باور توحیدی و قدرتمند داره
واقعااااا نگاهمون و احساسی که نسبت به انجام اون راهکار داریم مهمه یه کوچولو بررسی کنیم از جنس احساسمون میفهمیم که ریشه توی توحید داره یا شرک و بعد میتونیم انجامش بدیم
سلام ب استادعزیزم ودوستان گرامی وهمچنین خانم شایسته نازنین
انگارکه شاه کلیدوپیداکردم چقدخوشحالم که خداوندمنوهدایت کردب این فایل گرانبهابااینکه هنوزفایل استادروگوش نکردم ولیی باخوندن متن فهمیدم ک همه چی ریشه درباورهای توحیدی داره وبایداول بنای توحیدتوی وجودمون محکم بشه اونجاک خانم شایسته فرمودند:زیرا “توحید”، تنها راهکار برای مدیریت ترس ها و نگرانی های توهمی است که ذهن همواره از طریق آنها وارد عرصه می شود.همینه،،اره این درسته من خیلی ترسهادارم واتفاقا دوره ی عزت نفس روهم دارم ولی انگارهیچوقت ننونستم این موضوع رودرک کنم وخداونددرجای مناسب ودرمکان مناسب اونچیزی ک لازم هست روموقعش به مامیگه فقط کافیه ماتوی مسیرباشیم فهمیدم ک بایدرواین باورکارکنم که خداهمه چیزه وهمه چیزرواازاون بخام واون منوهدایت میکنه وخیییلی باورهای قدرتمنددیگه..
خییلی خوشحالم ک این گنج رواول امروزفهمیدم ودرکش کردم خدامیدونه چقدرر شنیدمش ولی لازم بودک الان عمیقااادرکش کنم
خداروشکررباتمام وجودبرای این سایت ارزشمندواگاهیهای ناب ک هیچ کجاپیدانمیشه
خداروصدهزارمرتبه شکرر
خیلی ممنونم ازشمااستادعزیزومریم دوستداشتنی درپناه امن الهی سربلندوسلامت باشید
به نام الله یکتا.
سلام به استاد عزیزم، خانم شایسته عزیز و دوستان و همراهان در سایت.
دررابطه با این فایل من یه مثال میشناسم،
نزدیکای خونهی ما توی محلههای پایین شهر، توی یک کوچهی کاملا فرعی، چهارتا مغازه هست که لباسای استوک میفروشن، از این سه چهارتا مغازه دوتاشون وقتی وارد کوچه میشید از روبرو مشخص هستن، و دوتاشونم از بغل هستن که باید دقت کرد تا متوجه شد چی میفروشن، از بین اینها سه تا از این مغازهها جنسهاشون نو تر و تمیز تر و روی گیره و رگال خیلی شیک وصل کردن (حالا شیک در حد همون محل دیگه) ولی یکیشون که اتفاقا بغل هم هست مغازهش، ایشون لباساش همه چروک حتی چندتا سبد بزرگ داخل و بیرون مغازه گذاشته و بیشتر لباساش تو اون ریخته، نه که فکر کنید قیمتاشون کمه ها، نه همقیمت همه همکاراشونه حتی بیشتر،
باورتون نمیشه هروقت ازاونجا رد میشیم توکوچه رو نگاه میکنیم کمتر از 10 نفر مشتری تومغازهش اصلا نیست، اون سهتا مغازهی دیگه هم نشستن دارن مگس میپرونن،
اینم بگم که کلا تو این منطقه مغازههایی که لباسای استوک میفروشن خیلی هستن،
و این برای من شده یه الگو، هروقت که از اونجا رد بشم برای اینکه بخودم ثابت کنم که همهچیز طبق قانون پیش میره، از عمد برمیگردم نگاه میکنم،
و میگم چه جوووووریه که اینهمه مغازه این طرفا هست که بیشترشونم سر خیابونن ولی هیچکدوم به اندازه این مغازهی تو کوچه خلوت شلوغ نیست هیچوقت،
بار اول که ما رفتیم تو اون کوچه دوست منم میخواست از همون لباسا بخره، رفتیم همه این سه چهارتا مغازه رو جنساشونو نگاه کرد باز برگشت در همین مغازه، بهش گفتم بابا اون یکی جنساش بهتر بود، گفت نه میخوام از این بخرم، و خودشم نمیدونست چرا فقط میگفت دلم میخواد که از این خرید کنم.
این فروشنده کیفیت جنساش اگه بدتر از مغازههای کناریش نباشه ولی بهتر هم نیست، تنها تفاوت ظاهری که میتونم بگم اینه که خودِ فروشنده خوش برخوردتر، خوش انرژیتر و خوشرو تر از اون فروشندههای دیگست،
این همیشه برای من یه الگو هست،
یه سخنی یک بار شنیدم الان خاطرم نیست از کی بود و دقیقا کجا خوندمش،
میگفت از یه نفر پرسیده بودن که تو محل کسبت جای پر تردد نیست پرنده پر نمیزنه ته یه کوچه تاریک کی میاد از تو خرید کنه اخه؟؟
و ایشون جواب میده: همون خدایی که فرشتهی مرگش هرکجا باشم من رو پیدا میکنه، فرشتهی روزیش هم میتونه هرکجا باشم من رو پیدا کنه…
فارغ از این که این مکالمه واقعی بود یا نه، ولی برای من پر از درس بود.
یا مثلا درمورد همین سایت، یکی مثل من که اصلا با کلیدواژهی خاصی این سایت رو پیدا نکردم که، من مستقیما اسم خود استاد رو سرچ کردم و سایت اومد، و فکر میکنم خیلیای دیگم مثل من باشن، که اول از یه جایی یه فایلی از استاد به گوششون خورده باشه و بعد یه حسی بهشون میگه این داره حرف درست میزنه هااا برو پیداش کن،
یا یه کسی استفاده کرده باشه از اموزههای استاد و فایلی بفرسته یا معرفی کنه به بقیه،
اینا نمونههای بارزن که به ما بگن باباااا همون حسه هست که داره کارا رو میکنه نه اون بیلبورد و تبلیغ و تحلیل رقیب و پیامک تبلیغاتی و چمیدونم…
تو تا جایی که میتونی روی خودت کارکن، بقیهشو بسپار به اون..
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم
وسلام به تک تک دوستانم…
5 دقیقه اول فایل رو دیدم، یک جمله شما استاد عزیزم باعث شد بیام ودرکم رو ازش بنویسم بعد برم باقی فایل رو ببینم..
اینکه گفتید توی فلسفه ای که من دارم، رقیبی وجود نداره….
یه دفعه تمام چراغهای خاموش ذهنم دوباره روشن، چون دیشب سر یه موضوعی احساس کردم چراغهای خاموشی توی ذهنم هست، یعنی توی باورها و اعتقاداتم….
من میدونم که توی فلسفه ی شما نه رقیبی وجود داره، نه دشمنی، نه چشم زخمی، نه تایید طلبی، نه حرص و طمع ای، نه عجله ای، نه ترس از دست دادنی، نه غم وغصه ای، نه ترس از آینده و نه پریشانی وغم و گذشته ای، نه احساس کمبود و نه چشم وهم چشمی و نه اصلا اینکه کی داره تو این دنیا چیکار میکنه و قراره تو دنیا چه اتفاقی بیفته..
آره استاد عزیزم اینا که گفتم وخیلی از صفات بد و ناپسند و نادرست دیگه ای که توی خیلی از آدمها واز جمله خودم هست، در فلسفه ی شما نیست، حالا چرااااا؟؟؟؟؟
چون شما همه ی اینها رو پشت سر گذاشتید، چون شما هرجا درد کشیدید میدونستید با توجه به قوانینی که حاکم برجهان هستی هست، اون درد دیگه نباید تکرار بشه، چون شما با تک تک سلول هاتون درک کردید که جهان بر اساس مهر و محبت وشادی وعشق وشکوفایی وتولد و لبخند و احساس های خوب و امید و ایمان وفراوانی بنا شده و …
من بعد یکسال واندی که از کار کردنم روی 12 قدم میگذره، تازه دیشب درک متفاوت وبهتری رو از قدم دوم، جلسه سوم بدست آوردم، چون تو همین مسافرت اخیرم توی تضادی که برام پیش اومده بود تونستم برخلاف میلم تسلیم وتابع عمل به قوانین باشم، یعنی تضاد رو ببینم ولی باتمام وجودم به جای اینکه ازش فرار کنم ویا کارفیزیکی خاصی انجام بدم با کنترل ذهنم بتونم برم سراغ زندگی عادیم واجازه بدم اون تجربه ودرس، بهم بیاموزه هر اونچه رو که بلد نیستم، جون یقین داشتم که باتوجه به فرکانس ها ودرخواست هایی که از جهان داشتم توی اون موقعییت قرار گرفته بودم !!!!!
نه اینکه آگاهانه خواسته باشم چنین تجربه وحس بدی داشته باشم وتجربش کنم نه، بلکه من چون در ایمان وتوکل ادعایی داشتم جهان هم کاری کرد من در موقعییتی قرار بگیرم تا میزان ایمان وتوکل وصبر وتسلیم بودنم محک زده بشه…
وقتی تضاد میاد وقتی گره میفته تو کار، مثل همون تذکر پلیس برای شما در مورد تصادف توی اتوبان، که روح شماهم خبر نداشت، پیش خودت میگی بابا منکه داشتم راه خودمو میرفتم، منکه احساسم عالی بود، منکه ذوق کنان داشتم توی این مسیر زندگی پیش میرفتم چی پس؟؟ این مشکل از کجای اسمون نازل شده تا حالمو بگیره؟؟
یادمه قدیما حتی گاهی الانم پیش میاد وقتی توجمع می خندیم وزیادی خوشیم یکی در میاد میگه زیاد نخندید که آخرش گریه اس!!!!!!
زیاد شادی نکنید که چشم میخورید!!!!!
حتی ذهن خود من توی اوج شادیها بارها اینو بهم گفته، که پنهانی شادی کن تا چشم نخوری وانرژی منفی کسی تو رو نگیره!!!
چی بگم از این باور غلط که متاسفانه انقدر از بچگی تو ذهن ما کردند پاک کردنش واقعا جهاد اکبر میخواد…
خلاصه که داری زندگیتو میکنی راهتو میری یه مشکلی برات پیش میاد، یا میخوای کارت رو ارتقاء بدی، یا اصلا کاری شروع کنی، ازدواج کنی یا وارد رابطه ای بشی، سفری بری، ویا کلا تغییراتی توی سبک زندگیت بدی!!
اکثر مردم میان تکیه میکنن به تجربه های کم وبیش ناقص گذشته که بیشتر وقتها ترس میندازه تو دلشون، یکسری افراد که کم هم نیستند میفتن تو دام مقایسه و میخوان کاری کنند که از فلانی وفلانی و دیگران سرتر، موفقتر، پر درآمدتر، خوشبختر، سرشناس تر، وخلاصه که برتر باشند وبشند…
غافل از اینکه زندگی هرکسی رو باورهای خودش میسازه!!!
یعنی چی؟
یعنی من دنیام بیام پول خرج کنم تبلیغ کنم برا کارم اما از درون به استعداد وتوانایی های خودم باور نداشته باشم، یا اگر تمام تلاش ذهنی و جسمی مناسب خودم رو نداشته باشم وتمرکزم روی کاری که میخوام نذارم، وقتی خودم از درون خالی باشم، هیچ اتفاق خاصی بیرون از من نمی افته….
مثلا من ببینم دو نفر تو رابطه ی عاشقانه عالی هستند یا ازدواج وزندگی عالی دارند، بخوام که ازشون تقلید کنم واز همون راه وروشها پیش برم که در ظاهر زندگی اونها می بینم، آیا واقعا زندگی وروابط عاشقانه ی من مثل اون زوج موفق وعاشقانه میشه؟؟؟.
شاید یه سری نشونه بیاد از اون سبک زندگی و روابط وتجربش کنم ولی پایدار نیست ، چرا؟؟؟
چون در درون من اون خصلت اون باور، اون عملکردی که در زندگی و روابط اون زوج هست، نیست!!
یعنی من نه بلدم ونه باور قلبی دارم ونه می تونم که انقدر وابسته نباشم تو. وجاش دل بسته باشم، چون مثلا من بر اساس تجربه های تلخی که تو روابط داشتم ویا چیزهایی که از خانوادم دیدم و سالها تکرار شده و نادرست بوده، وقتی من یاد نگرفتم خودم رو دوست داشته باشم وبه روح وروان وجسم و جان خودم احترام بذارم ،حالا سختمه که بتونم باور کنم میشه که رابطه ای رو تجربه کنم که دور از وابستگی باشه و من وطرف مقابلم در عین دوستداشتن همدیگه بتونیم به به تفاوتها واعقاید و احساسات هم احترام بذاریم.
وقتی من خودم رو نشناسم وندونم که چی میخوام وقتی عاشق خودم نباشم بدون شک نمی تونم فقط با خواستن و دیدن و تقلید کردن از رابطه ی عاشقانه وزندگی عاشقانه کسی اونو جذب کنم و در زندگیم تجربش کنم…
یا مثلا در مورد شغل یا نوع کسب وکار، خیلی ها میگن فلانی رفته تو فلان شغل منم برم پول توشه، میره وشکست میخوره!!!!
خیلی ها میگن کسب وکارم رو ببرم فلان مکان و فلان تبلیغات رو انجام بدم با فلانی همکار و شریک بشم، تا کسب وکارم رشد کنه ولی چون باور درستی نداره، چون نمیدونه که جهان بر اساس فرکانسها و باورها و توجهاتش داره کار میکنه شکست میخوره، شاید در ظاهر طرف توجه اش به کسب وکارش و روند پیشرفتش هست، امااااااا باز صحبت مقایسه و حرص و طمع وسطه، مثل فلانی …
واینجا یعنی اون شخص تمام توجه اش رو کسب وکار فلانیه، نه خودش، وجهان گول نمیخوره، یعنی خیلی دقیق رفتار میکنه وعکس العمل نشون میده، جهان به باورها وتوجهات قلبی خودت نسبت به خودت پاسخ میده، یعنی چی؟؟؟
یعنی توباید از درون به استعدادهات، برای تلاشهات، برای وقت وتمرکزی که میذاری روی کارت، باتوجه به اینکه روی باور فراوانیت کار کردی ومیدونی برای انجام طرح الهی وهدفت اینجایی وباید اون هدف رو از قلبت از خداوند بخوای که برات نمایان کنه وتلاشت رو انجام بدی وفارغ از اینکه آخرش چی میشه فقط باعشق سهم درست رو انجام بدی، پیش بری…
من خودم الان دوسه ماهه تمرکزم از روی کارم برداشته شده، وچون کار من توی سالن هست وکاری زنونه که عاشقش هستم،ولی همش دارم فکرمیکنم حالا که مهدی دیپلم گرفته ومدرسش تموم شده وبه خاطر مشکل گفتار و کم شنواییش هرجایی نمی تونه بره سر کار، من شغلی دست وپا کنم که منو وپسرم کنار هم کار کنیم که من حواسم بهش باشه و از اینجور فکرها ونگرانی ها توسرم میچرخه ، واین باعث شده تمرکزم شکسته وپاره بشه، وبه طبع مشتریهام کم شدند !!!
میخوام بگم آدمیزاد انقدر قدرت داره، و باید بدونه که فقط وفقط خودشه که داره زندگیش رو میسازه و می تونه هم خودش رو به عرش برسونه وهم بیاره رو فرش….
کسی اون بیرون حریف من نمیشه، نه اقتصاد، نه رهبر، نه رئیس جمهور، نه خانواده و نه هیج چیز دیگه ، وقتی من تمام تمرکزم روی رابطه ی دو طرفه خودم وخداوند باشه….
وقتی من هدفم مشخص باشه واز مسیر درستی وراستی وپاکی و صداقت و توکل. ایمان وتقوا میرم، مگر قراره غیر از خوشی وآرامش و عشق وشادی وسلامتی وثروت و…رو تجربه کنم؟؟؟؟؟
حالا اگه توی زندگی منه مینا گره ومشکل و تضادی هست، برمیگرده به اینکه من به اندازه کافی صادق و درستکار، پاک و با ایمان ومتوکل ویکتاپرست و با تقوا نیستم…
خدارو هزاران بار شکر که به لطفش منم تا حدود زیادی ازتون یاد گرفتم که فلسفه وباور وعقاید درونی خودم رو داشته باشم، باوری که از یقین میاد، از ایمان میاد، و دارم هر روز سعی میکنم این ایمان وتقوا بیشتر وبیشتر بشه….
باور هر کسی زندگی اش رو ساخته…
حالا دیگه اونچیزی که تجربه میکنه تو زندگیش زیبا یا زشت هست، خوشایند یا ناخوشایند فقط وفقط به باور خودش و با توجهات خودش جذب زندگیش شده…
هیچ راه میانبر وفراری از مشکلات وتضادها وجود نداره، یا باید بمیری یا بمونی ودرستش کنی، یعنی خودت رو درست کنی..
هرجا دیدی دیگه نمی تونی باید تسلیم بشی سکوت کنی، ودست برداری از تلاشهای بیخود…
واقرار کنی که نمی تونی به تنهایی وحتی با کمک کل مردم جهان درستش کنی!!! اقرار که کردی مالک جهان هستی میاد به کمکت، و میگه بیا دوتایی انجامش بدیم و من کل جهان هستی رو مامور میکنم که به کمکت بیاد….
تو گفتن راحته ها، باید به درکش برسی…
من اقرار واعتراف میکنم که هنوز هم اول راهم هنوز سر سوزن ایمان وتوکل دارم وتسلیمم، وگرنه نباید همین یه ذره تضاد رو هم توی زندگیم شاهد باشم که گاهی پیش میاد، که حس می کنم از بیرون از منه..
اما نه،اون از درون منه، به اون شکل در ظاهر پدیدار شده، همینکه اینو درک میکنم جای شکر داره، وگرنه تا همین 3و4 سال قبل منه مینا کل جهان هستی وآدمها و خدا رو مقصر میدونستم در برابر اینکه نمیذارند من خوشبخت باشم…
به الله قسم که زندگی خیلی راحتر وشیرینتر و رویایی تر از اینه که ما فکر می کنیم، منتهی باورهای پوج و نادرست قدیمی نمیذاره که بیشتر طعم خوشبختی وراحتی رو بچشیم!!!
جهان به همه برای رسیدن به هدفشون کمک میکنه، به هیتلر، به صدام، به گاندی، به امام خمینی و…کمک کرد که هر کدوم میلیونها نفر رو به خدمت خودشون بگیرند تا خواستشون به انجام برسه حالا درست یا نادرست…
هرکسی به عمل خودش…
اونکه قصد داره کسی رو بکشه، یا دزدی کنه، یا حیزی کنه چرا به مقصد ومقصودش میرسه؟؟؟
یا اونیکه میخواد فقط از طریق درست به گسترش جهان کمک کنه مثل گراهانبل، مثل انیشتین، مثل ایلان ماسک و….
هرکسی با هر نیت ومقصودی، اگر تمرکزش رو بذاره روی خودش وهدفش، جهان حمایتش میکنه که به خواسته اش برسه، چون جهان به درخواستهای قلبی و واقعی وتوجهات عمقی وهمیشگی، افراد پاسخ میده، نه به باورها وفکر خیالها و توجهات پراکنده و بریده بریده و دست وپاشکسته وهزار تیکه ما….
استاد قشنگم هروقت میخوام بیام کامنت بنویسم اندازه یه کتاب حرف تو سرمه، گاهی فلسفی میشه گاهی دلی گاهی معنوی و….
خلاصه که اصل مطلب و اصل منظورم اینه، که هرکسی بخواد خوشبخت بشه وخیر دنیا وآخرت نسیبش باشه ، باید سعی کنه به ریسمان الهی وصل باشه، اونجا همه چیز براش مهیاست، دست میندازه برمیداره،،،، اما اماااان که منه مینا امااااان از ماها که فکر وذکرمون روی همین زمین توی همین حول ومحور و حواشی میچرخه واجازه نمیدیم ریسمانها و وابستگی های زمینی پاره بشه تا بریم به سطح بالاتر، اونجا که نه ترسی هست و نه غمی، وهر لحظه خیر هست و خوشی وراحتی …..
استاد جانم داشتن ایمان و توکل وتقوای شما ومریم جان رو همیشه وصمیمانه واز ته قبلم هر لحظه از خداوند خواستارم…
ان شالله هر لحظه وهمیشه در پناه امن خداوند باشید.
بنام خداوند بخشنده و مهربانم ،
سلام زیبا استاد عزیزم و مریم خانم گل وموحد ،خوش به حال موحدان که به خدا تکیه کردند واو همه چیز را برایشان ردیف کرد،
درگام سیزدهم خانه تکانی ذهن ،این فایل زیبا را قرار داده اید،
اصلی که استاد بر آن معتقد است ،اصل در یافت الهامات است ،استاد آنقدر به این ندای قلبی عمل کرده ،که خدا در کارهای کوچک و بزرگ ایشان را راهنمایی میکند ،چه کسی مطمئن تر از خدا وچه کسی اگاهتر از خدا ،وخدا برای همه کافی است ،استاد عباس منش به خدا ایمان دارد وخدا هم همیشه همراه اوست نه در کار سایت بلکه در همه امور مشاوری دانا مثل خدا دارد چه نیازی به تبلیغات هست ، این عقیده من است ،
سلام به دوستان همفرکانسی ام
یکی از دلایق اصلی تفاوت استاد با دیگران اینه که تمام تمرکزشونو روی خودشون و درست زندگی کردن خودشون و باورهاشون گذاشتن و اینکه عملگرایی بالایی برای اگاهی هاشون دارن .به شخصه قانون رو عالی درک کردم و فهمیدم و خدا روشکر کلی اگاهی توسط استاد از خدا و شیوه قانون جهان دارم ولی عملگرا بودن و استفاده کردن و ایمان قطعی داشتن کار اصلی رو برای نمایان شدن نتایج دلخواهم میده که باید بیشتر بهشون عمل کنم بیشتر اجرا کنم تا نتایج رو بهتر و بیشتر ببینم.و این کاریه که باید هر روزه و هر ثانیه یادمون بمونه که به قوانین عمل کنیم.
بنام خدای مهربان
سلام به اساتید عزیز و گرانقدر
وهمه دوستان فوق العاده وهمراه
بارها شیرین خانم ما میاد بهم میگه مامان چرا بابا میگه فلان کارو نکن ولی خودش میکنه؟
من میمونم که چی باید بگم که نه باباشو خراب کنم نه بخوام به هوش ودقت و توجه اون لطمه بزنم
و جالبه که کارهایی که من اصلا روشون فکوس نکردم که شیرین اینکارو بکن یا اون کارو نکن ولی خودم درعمل روتین وار انجامش دادم اونم ازم تاثیر گرفته وخودجوش رعایت میکنه
مثلا من عادت دارم وقتی از جایی میام بیرون چراغ رو خاموش میکنم
شیرین از بچگیش اینکارو عالی انجام میداد و حتی بقیه رو هم نصیحت میکرد
واقعا که نمود عینی این موضوع رو میشه خیلی راحت تو زندگی دید
من خودم همیشه سعی میکردم حرفی رو که میزنم بهش قبلا عمل کرده باشم و واقعا بدم میومد از عالمان بی عمل
والبته که تازگیا سعیم رو گذاشتم براینکه اصلا نصیحت نکنم چون نشتی انرژی اینکارو همیشه دیدم
ولی خب کار سختیه برام چون بقیه همیشه منو یه ادم عاقل و منطقی میدیدن که هم صحبتهام توبقیه برش داشت
هم اخر میرسیدن به اینکه ااا سعیده راست میگفتا وسعی میکردن ازم نظرخواهی کنن تو مسائلشون
ولی خب الان اولویتو خودم و ارامش درونم قرار دادم واکثرا با گفتن نمیدونم
سعی میکنم نظری به کسی ندم
در مورد رقیبان هم استاد الان که مدتیه عملا وارد کارشدم دارم صحبتهای شما رو میفهمم
چندماهی میشه که به ما پرونده داوری دادن
گفتم که یه گروه تو ایتا هست از اعضای داوران مازندران
وخب نقل این محفل اینه که با وحود این مافیا و اون مافیا و داوران غیر حرفه ای و مشاوران املاک و داشتن پارتی و هزاران عامل دیگه
ما نمیتونیم کار کنیم
وتازگی آقای صادقی رییس شورای حل اختلاف یه تفاهم نامه با رییس دفتر ثبت امضا کردن که سردفتران محترم هم به راحتی بتونن باحفظ سمت قبلی داور هم باشند
واقعا با نگاه عامیانه این یعنی فاجعه محض
ولی خدای من شاهده اون روزی که اینو فهمیدم فقط رو بخدا کردم و گفتم خدایا روزی من دست تو هست
چه تک تک ادما بشن داور و چه من تنها داور این جا باشم من فقط چشم امیدم به تو وهدایتها و الهاماتته
واروم نشستم و فقط رو خودم دارم کار میکنم ومیدونم که اگه حالم خوب باشه اگه این اصل خارپشتی رو رعایت کنم اگه توجهم رو از اتفاقات بیرون بردارم وبزارم رو خودم همه چی به اسانی و راحتی برام رقم میخوره ازرلذت بخش ترین مسیرها
امروزم ازهمه داورا دعوت کردن برن ساری واسه تشکیل کانون داوران
من نرفتم چون میدونم وقتی بری وارد اون جمع بشی ناخوداگاه نشتی انرژی پیدا میکنی حالا بماند که این مسافت هم خودش خسته کنندس
استادعزیزم من حتی یه تبلیغ هم نکردم تو هیچ سوشال مدیایی
تنها کاری که کردم یه کارت ویزیت چاپ کردم که اگه کسی خواست شماره و ایمیلمو بش بدم کار راحت تر باشه
من تازه اول کارم پرونده تو دستم هست ولی در حدی نیستم که بخوام نتایج اینکارا رو بگم ولی اینا قدمهای اولی بود که از شما یاد گرفتم و عمل کردم
والبته که دلیل موفقیت شما اینه که صحبتهاتون از دل برمیاد واسه همینم هست که قشنگ چفت میشه با دل و مغز و روح و روان ما
جیزایی رو میگید که خودتون عمل کردید
شما عالم با عملین
چیزی که اینروزا خیلی کمه
ویه دلیل دیگش وصل بودنتون به خداست این توحیدی که شما درعمل دارید انجام میدید بینظیره استاد بینظیر
عطرسخنانتون بوی خدامیده بوی بهشت میده از جنس ارامشه
وچون انسانها فطرتا دنبال حقیقتن وچون اون روح الهی تو همه ماها هست وشاید خاک خورده
وقتی این صحبتها و این جنس از توحیدو میبینه یه چیزی ته وجودش میگه همینه این درسته
که اگه بخوادم بره نمیتونه
من که اینجوری عاشق شما و تدریستون و اموزشاتون شدم وفکر میکنم دلیل موفقیت های شما همینه
عطر خداپیچیده تو این سایت عطری از جنس ارامش
اینجا بهشته
بهشت عباسمنشی ها
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
سلام میکنم به استاد عزیزم و مریم خانم شایسته و تمامی دوستان ارزشمندم
به نظر من اصل توحیده؛ اینکه گوش به خدا بدیم. اونه که هدایتمون میکنه. صاحب این جهان اونه پس راه موفقیت در این جهان هم خودش میدونه. میخوایم موفق باشیم؟ میخوایم شکست نخوریم؟ میخوایم سوت زنان مسیرمون رو طی کنیم و فقط لذت ببریم؟ این آیه راهکارش رو داده:
قُلْنَا اهْبطُوا مِنْهَا جَمِیعًا فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدًی فَمَنْ تَبعَ هُدَایَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ
فرمودیم: «همگی از بهشت پایین روید پس هر گاه از جانب من شما را هدایتی فرا رسد، آنان که هدایت مرا اطاعت کنند هرگز نه بیمی بر آنهاست و نه غمگین شوند؛
(سوره بقره آیه 38)
بله باید به هدایتهای خدا توجه کرد. نه به حرفهای انسانها، قوانین انسانها، ترفندها و راهکارهای انسانها و . . .
انشاءالله همیشه همهمون به فضل خدا شاد و موفق و خوشبخت باشیم
خدایا شکرت
به نام خدا
با سلام خدمت استاد عزیز خانم شایسته عزیز و همه دوستان خوبم
خدا رو شکر که فرصتی فراهم شد تا با این آگاهی ها همراه بشم و از اونها برخوردار
امروز با وجود اینکه میخواستم برم سراغ جلسه 14 دوره احساس لیاقت اما با شنیدن این فایل ی حسی من رو ترغیب کرد که بیام و این مطالب رو بنویسم
راستش بعد از چند سال بودن توی این مسیر تازه دارم با آگاهی های دوره لیاقت میفهمم که استاد توی دوره کسب وکار شخصی که البته الان از روی سایت برداشته شده چی میگفت در مورد کسب و کار
من دوره ثروت 1 رو دارم و دوره ثروت 2 و 3 رو هنوز نگرفتم و چیزی که میخوام بگم بر اساس آگاهی هایی که تا حالا درک کردم
به نظرم اصل توی کسب و کار همون جمله ای که استاد توی جلسه اول کسب وکار شخصی میگن که:
قدم اول اینکه که بدونی چه روحیه ای داری کارمندی یا کارآفرینی بعد که این رو فهمیدی اون وقت مسیر کسب و کار رو میتونی مشخص کنی
من بارها و بارها دوره کسب و کار شخصی رو کار کرده بودم بارها و بارها همین جمله ی کلیدی رو از استاد شنیده بودم ولی انگار تازه بعد با کار کردن روی دوره لیاقت دارم میفهمم که استاد چی میگفتن
موضوع اینه که تا آدم خودش رو نشناسه درست تا ویژگی های درونی خودش رو نشناسه مخصوصا تا ندونه ی آدم درونگراست یا برونگرا نمیتونه توی موضوع کسب و کار سر جای درستش قرار بگیره
بعضی وقتها ما با شنیدن صحبت های استاد دچار کج فهمی میشیم یعنی این صحبت ها رو میشنویم و میگیم به به چقدر خوبه این صحبت ها پس منم میخوام کار آفرین بشم
ولی وقتی عمیقا خودت رو بررسی میکنی میفهمی اصلا تو روحیت با کارآفرین بودن سازگار نیست و تو روحیه کارمندی داری
زمانی که اون دوره کسب و کار شخصی رو گوش میدادم خیلی این کلمه روحیه برام قابل درک نبود هرچند استاد به وضوح توضیح میدادن که منظور چیه و خصوصیات رو میگفتن .تازه با دوره احساس لیاقت دارم دقیقا میفهمم منظورشون چی بود
ی جورایی میشه گفت منظور از روحیه همون ویژگی های درونگرایی و برونگراییه
من به عنوان عضوی از این سایت در حال حاضر ی کسب و کاری رو دارم و دارم ازش هم پول میسازم در حد مدار خودم
یعنی ظاهر قضیه اینه که من کارآفرین بودم و برای خودم کسب و کار ایجاد کردم اما من از بودن توی این جایگاه خیلی لذت نمیبرم چرا ؟
چون با دوره لیاقت فهمیدم که شکل انجام دادن این کار با روحیات درونی من یا همون ویژگی های درونی من سازگار نیست
و ی تضادی هست بین این دو تا و برا همین هم من اون لذتی که باید ببرم رو نمیبرم یعنی چی؟
یعنی روحیه من به سمت کارمندی گرایش داره به اینکه ی کاری رو تحویل بگیرم و انجامش بدم در خلوت و سکوت خودم و مسئولیتی در قبال بقیه مسائل نداشته باشم و ….
ولی دارم کار رو به شکلی انجام میدم که در جهت عکس این موضوعه
بنابراین به نظرم اولین اصل توی کسب و کار اینه که آدم خودش رو درست بشناسه و طبق اون مسیر کاریش رو مشخص کنه اونوقته که دیگه بقیه مسائل فرع میشن و میشه راحت حلشون کرد
اینکه آدم روحیه کارمندی داشته باشه و بخواد بر خلاف درونش ادای کار آفرین ها رو در بیاره نمیشه
اینکه آدم روحیش کارآفرینی باشه و بخواد بزور خودش رو توی قالب کارمندی جا بده اینم نمیشه
تنها وقتی با درونمون هماهنگ میشیم اونوقته که توی جای درست قرار گرفتیم و اصل اولی و اصلی و پایه رو رعایت کردیم و بعدش میتونیم بریم سراغ اصل های بعدی که زنجیره اصل ها بهم متصل بشه و نتایج بزرگ پایدار پدیدار بشن
من بعد از 6 سال بودن توی این مسیر تازه دارم این رو درک میکنم و این درک من رو هدایت کرده به ی مسیر جدید توی کارم که فعلا چون توی شروعش هستم نمیتونم صحبتی در موردش بکنم حالا ان شا الله وقتی نتایج اومد و پایدار شد اونموقع میام و مینویسم در موردش
سپاسگزارم
در پناه حق
بهنام خدایی که رب العالمین است.
سلام به استاد و خانوم شایسته و همه دوستان عزیز
خانه تکانی ذهن روز سیزدهم
تشخیص اصل از فرع درباره نتایج
واقعا چقدر مهمه که ما بتونیم اصل رو از فرع تشخیص بدیم در هر موضوعی و فقط روی اصل کار کنیم
من و شاید خیلی از شما ها دوستان وقتی یکفرد موفق رو میبینیم که تو روابط یا ثروت یا هر موضوعی موفقه
بخاطر ورودی هایی که داشتیم میگردیم ببینیم طرف چه شغلی داره .مکان شغلش کجاست یا چقدر تبلیغات میکن و کلی عامل دیگه رو تاثیر گذار میدونیم .
ولی منی که دارم قانون رو یاد میگیرم میدونم که تمام زندگی من داره با افکارم خلق میشه
باید سعی کنم و الگو هایی پیدا کنم که روی اصل کار کردن و کار هایی که بقیه خیلی تاثیر گذار میدونن رو انجام ندادن ولی خیلی موفق هستند.
خب بهترین الگو همینجاست. همین سایت
وقتی خوب بررسی کنیم میبینیم که استاد فقط روی قانون و توحید کار کردن و روی کیفیت کار و دیگه هیچ کار دیگه رو نکردن و خیلی هم عالی تر نتیجه میگیرن
به نظر من توی کسب و کار فقط درک و عمل به قانون، توحید و باور های درست و کیفیت کار
مهمه بقیع کارارو خدا انجام میده
ایده ها رو الهام میکنه شرایط رو فراهم میکنه آدم ها رو به سمت ما هدایت میکنه اتفاقات و همزمانی هارو رقم میزنه
فقط کافیه ما قانون رو درک کنیم و بهش عمل کنیم
بدونیم ما خالق صد درصد زندگیمون هستیم
هیچ رقیب و تبلیغات و مکان و شغل و دولت و… هیچ تاثیری ندارن
اینا همه فرع هستند
اصل توحیدی اصل باور های درسته اصل احساس خوبه اصل فرکانس های ماست
اصل عمل کردن به این قوانین است
اصل باور به اگاهیی خداوند و باور به هدایت و الهامات خداست
و نمیشه یهو این همه باور هایی که درموردفرع داشتیم رو تغییر بدیم
باید تمرین کنیم و ادامه بدیم و کمکم هی اصل رو درک کنیم و بهش عمل کنیم .
و درمورد عمل به دانسته ها که میدونیم مهمترین چیزه دیگه ،تاوقتی که عمل نکینم نتیجه ای نمیگیریم
به جای تمرکز به این که بقیه رو درست کنیم مسیر درست رو بهشون بگیم . بیایم سعی کنیم خودمون رو درست کنیم ووقتی نتیحه بگیریم اونایی که تو مدارش باشم از ما الگو میگیرن خودشون تغییر میکنن و اونایی که درمدارش نباشن از صبح تا شب ما حرف بزنیم باهاشون هیچ فایده ای نداره و فقط خودمون از مسیر دور میشیم و خودمون هم مسیر رو گم میکنیم.
اصل جهان اینه که ما با افکارمون کانون توجهمون باور هامون داریم زندگیمون رو خلق میکنیم
و کل وظیفهما کنترل و جهت دهی افکار و بیشتر ماندن در احساس آرامش و خوبه.
و وقتی ما این کارو انجام بدیم
هدایت میشیم به اعمال درست
افراد درست
ایده های درست
شرایط و اتفاقات درست
در زمان مناسب در مکان مناسب قرار میگیریم.
همه عوامل بیرونی درست میشن خود به خود.
خدایا شکرت.
امیدوارم در پناه خداوند شاد و ثروتمند باشید .
سلاااااام
به به گام سیزده اومد روی سایت
من اومدم توی سایت که برم قسمت 162 سفر به دور امریکا رو ببینم دیدم گام 13 اومده از اونجایی که دارم تمرین میکنم که جریان داشتن و رها بودن بشه شخصیتم و سعی میکنم قلبمو برای دریافت الهامات باز بزارم گفتم آقا با پلن خدا و نشانه پیش برو دفترمو برداشتم و رفتم سر کلاس خونه تکونی
اقاااااااا وقت همین فایل بودااااا جواب سوالم
منم چند وقتیه کسب و کار خودم رو انجام میدم و همش از خدا هدایت میخوام برام ساده تر و راحت تر و کاراتر بشه
تا اینکه دوسه روزی هی ذهنم کنکاش میکرد واسه رشد و پیشرفت و اینکه چی درسته و چی غلطه و سعی میکنم مثبت های کسب و کارمو ببینم و روی باورهام و احساس خوبم کار کنم تا ایده ها و راهکارها رو دریافت کنم
منم مقاومت دارم روی تبلیغ
همش میگم خود خدا کارا رو میکنه
مشتری رو میفرسته فقط من باید روی خودم و احساسم و ایده الهامی کار کنم
هر جا که میخواستم کارمو معرفی کنم یا پیامی بفرستم یا حرکتی انجام بدم بررسی میکردم که به خاطر نگرانی و ترسه یا ایده الهامیه اگه از ترس بود انجامش نمیدادم ولی اگه حس خوبی داشت توی حرکتم انجام میدادم
مثال میزنم بهتر هم خودم متوجه بشه هم شما
مثلا میخواستم یه عکسی رو استوری کنم از کارم یا یه پیامی رو برای مخاطبینم بفرستم میدیدم که از نگرانیه که نکنه مخاطبین یادشون بره محصول من هست و این ریشه توی شرک داشت و همونجا استپ میزدم تا نگاهمو درست کنم
ولی همین الان یه حسی بهم گفت تو بیا بسته بندی هات رو آماده کن و اینجوری این فرکانس رو به جهان میفرستی که من مشتری میخوام و این ریشه توی باور توحیدی و قدرتمند داره
واقعااااا نگاهمون و احساسی که نسبت به انجام اون راهکار داریم مهمه یه کوچولو بررسی کنیم از جنس احساسمون میفهمیم که ریشه توی توحید داره یا شرک و بعد میتونیم انجامش بدیم
الهییییی شکررررر به خاطر ادامه پروژه