https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-68.gif8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-05 09:44:212024-11-08 05:33:53live | تشخیص اصل از فرع درباره نتایج
4232نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
به نظرمن هرکی تاحالا توکلاس استاد عباس منش ، شاگردخوبی بوده و درراستای فرمایشات استاد، روی باورهاش کارکرده و نتایجش رو بدست آورده به راحتی میتونه جواب این سوال رو بگه
به اعتقاد بنده این تفاوت رو می تونیم دراختلاف وتفاوت سطح باورهایی بدونیم که استاد طی چندین سال با عزمی جدی وراسخ درخودش ایجاد کرده وبه استناد فرمایش خودش حاضر شده بابت رسیدن به این خواسته بهاش رو بپردازه.
اما به طور روشن تر میشه به این موارداشاره کرد:
عشق سوزان استاد برای رسیدن به خواسته ها دراثرتضادهایی که درزندگی با اون مواجه بوده
و پرداخت بهای کامل آن برای تحقق آرزوهاش
درک صحیح و روشن از ماهیت وجودی خدای مهربان به عنوان یک انرژی برتروحاکم بر جهان هستی.
شکستن حاشیه امن شغلی واقتصادی خود باشجاعت وقدرت ریسک پذیری بالابرای رسیدن به موقعیتی بهتر والاتر.
نگاه توحیدی خالص استاد به خداوندمتعال وایمان قلبی وعمیق به قدرت لایزال و هدایت های بی نظیرش .
تلاش زیبای استاد درجهت کشف قوانین مستحکم ، همیشگی وغیرقابل تغییر حاکم برجهان هستی واستفاده مطلوب آن درزندگی.
تلاش خستگی ناپذیر ومستمرایشان برای رسیدن به خواسته ها با ایجاد باورهای درست واعراض از ارتعاشات منفی ومخرب .
اعتقادکامل به سیرتدریجی تکامل وپرهیز از شتابزدگی وطمع دررسیدن به خواسته ها.
اعتقادعملی و اجرای بی چون و چرای الهامات درونی .
مقدم دانستن جذب لذت از زندگی واحساس خوب نسبت به اصل خواسته ورسیدن به هدف مورد نظر.
شکرگزاری مداوم ومستمر خدای مهربان به واسطه نعمت های بی پایانش.
و نکته آخر ، آرزوها و خواسته های نامحدود استاد درزندگی .
شما یه چشمه رو در نظر بگیرید که ازش داره اب میاد بیرون و به جاهای مختلفی هدایت میشه این اب حالا کار به دلایل ندارم که چی میشه که از اون مسیر هدایت میشه فقط میخوام بگم اون چشمه خداست و خروجی اون میشه رودخونه جوی بار دریا و… علم چیه؟ی سری تحقیق و پژوهش روی موضوعات است که افراد با توجه به نگرشی که دارند از این موضوع نتایجی رو استخراج میکنند.
نکته ی مهم این جاست که افراد از اون رودخونه از اون نتیجه ی چشمه یادداشت برداری میکنند!!اون چشمه خداست و تمام دنیا سرچشمش یک نیروست و اون رب هست.
حالا یادداشت برداری ما از یک رودخونه ای است که شرایط اون رودخونه در اون زمان این بوده و این اصل نیست.علم مارکتینگ وقتی عامل اصلی بدونی در موفقیتت تو موفق نمیشی ما موفق نمیشیم.
درضمن سخت ترهم است که هی به این علم واون علم تکیه کنیم و براساس برداشت های دیگران بخوایم منبای بیزینس خودمون رو بچینیم این درست نیست
حالا حرف من این ی موقع اب رودخونه به ادم کمک میکنه ی موقع اب دریا ی موقع اب برکه هر کدوم بالاخره استفاده ای دارند با توجه به شرایط ولی خب ما که دقیق نمیدونیم که موضوع از چه قرار است برای همین ی سری باورها رو میسازیم در خودمون که تمام این باورها ریشش توحیده یعنی تمام باورهایی که استاد میگن همینه ها که خود اون چشمه مارو به چیزهایی که نیازداریم هدایت کنه خدا چی میخواد؟رشد جهان ما چی میخوایم؟رشد میخوایم وظیمون چیه؟به اون چشمه اعتماد کنیم باور کنیم تا خدا به هر طریقی خدا مارو هدایت کنه به سمت مسیری که الان جهان به اون نیازداره و باعث میشه با اون اقدام هم جهان رشد کنه هم ما.
پس عامل اصلی توحید و به نظر من هرچقدر این اصل درک میکنم زندگی برام لذت بخش تر میشه چون به من آزادی میده احساس خوب میده دیگه تمرکزم از روی زندگی دیگران برمیدارم دیگه تمرکزم از روی رقابت برمیدارم رقابت یعنی اینکه کمه نیست واین خودش به نوعی شرک چون کمبود که مال خدا نیست ما وقتی با خدایی هستیم که خیلی ثروتمند دیگه چرا بخوایم رقابت کنیم.
در یه دوره ای علم پزشکی اومده ولی جواب گوی خیلی از بیماری ها نیس و توجه این علم روی مریضی باعث شده تا علم هرچقدر هم قوی تر میشه بازهم…
بحث باورها و مدارها رو استاد همیشه توضیح میدن من هم میخوام با یه مثال برای شما توضیح بدم تا به جای تمرکز روی عوامل بیرونی روی عوامل درونی کارکنید خودمون به چشمه بیشتر نزدیک کنیم زمان جنگ جهانی دوم که یک دانشمندی با کامیوتر بزرگی که اختراع کرده بود وپیام های رمز نگاری شده هیتلر رو کشف کرد تا الان که این کامپیوترها به جایی رسیده که با کارایی خیلی بالاتر و خیلی خیلی اسان تر به خدمت ما در اومده است ی مسیر تکاملی رو طی کرده است
باورها هم همین است هرچقدر روی باور فراوانی کار کنی نتیجش میشه مسیرهایی که مارو به سمت ثروت بیشتر میرسونه هرچقدر که روی باور توحیدی کار کنی مثل این هستش که روی این کامپیوتر بزرگ کار کردی و هی کارایی این کامپیوتر بالاتر میبری هرچقدر که درجه ایمان و باورت نسبت به خدا بیشتر بشه زندگی خیلی زیبا تری رو تجربه میکنی واسه همین که استاد عباس منش به جای اینکه تمرکز بزاره روی رودخونه ای به اسم علم بازاریابی و فروش تمرکز گذاشته روی چشمه تا اون چشمه بهترین علمی که نیاز هست الان بهش بده.دوراه متفاوته دو نوع تمرکز متفاوته و تمرکز روی هرچیزی سبب بسط دادن اون چیز میشه
نتیجه گیری کلی:
باورهات تو مدار پایین تر این باشه که به تبلیغات نیاز داری تو مدارهای بالاتر(مداری که توحیدت خالص تر میشه) میگی خدایا من به تو ایمان دارم و میخوام توخودت مشتری ها رو برای من بیاری و من کار خودمو میکنم.بازهم میگم داستان تکامل کامپیوتر نگاه کنید و با باورهاتون مقایسه کنید نتیجه ی عملکرد و کارایی اون الان در زندگی شماست.
و اینکه مارکتینگ بد باشه این عمل نه ها نیت وا حساسی که نسبت به این داره که برای شروع کارت میگی اقا من با مارکتینگ رشد میکنم و انگار مارکتینگ خدای توئه رشد نمیکنی و گزینه ی دوم وقتی باورات خیلی قوی تر بشه که میگی خدا خودت درستش منو درگیر این چیزها نکن
باورررر کنید من چند ماهه دارم این سوالو از خودم میپرسم و به یه جواب رسیدم و وقتی داشتم این فایلو میدیدم اصلا پاچیدم از هم بارها شده بود از خودم میپورسیدم این چه داستانیه که استاد یا هر فرد موفق دیگه دارن نتیجه میگیرن و افراد دیگه ای با همون توانایی و اطلاعات جامع تر و کامل تر هشتشون گرو نهشونه بعد از کلی تفکر و تلاش به این جواب رسیدم که:
ما دوتا اصل داریم که مکمل هم هستند و راه رسیدن به موفقیت در تمام جنبه هان
اصل اول باورهاست
که شامل احساس خوب مساوی اتفاقات خوب٫توجه به خواسته ها٫باور کردن فراوانی٫احساس لیاقت و٫٫٫٫ که همه در بسته فوق العاده روانسناسی ثروت یک توضیح کامل داده شده توسط استاد من و هر کس برای رسیدن به موفقیت باید از این باور ها استفاده کنه
واصل دوم توحیید
که شامل ایمان به خدای یگانه٫سپاسگذاری بابت داشته ها٫کنترل شرک ٫ایمان به نیرویی که قادر هست همه کاری بکنه٫انرژی که اگه به اون وصل بشی همه کارها واست درست میشه و ٫٫٫٫٫
و این دو اصل فوق العاده، مکمل هم و به یک اندازه مهم هستند و هر کس این دو اصل را درک و در زندگی خود استفاده کند به طوری که ارام ارام این قانون را باور کند که این شکلی هست و جز این نیست به بی انتها موفقیت میرسد ٫
در هر کاری نیاز به اطلاعات و اشناییت هست ولی این عامل نیست و موفقیت به واسطه این دو اصل(باورها٫توحید) به صورت تکامل به وجود میاد٫
هر کس بتواند در هر کسب و کار و در هر مکان به این دو اصل عمل کند ۱۰۰%به موفقیتی که میخواهد میرسد و به هیچ عامل بیرون از خودت نیازی نیست و ما بقی همه جزئیاتیست که وقتی قدم در این راه میزاری به صورت تکاملی همه چیز به نفع تو اتفاق می افتد٫
خییییلی دوستون دارم استاد عزیزم
خانم شایسته و خانم فرهادی گل مرسی از زحماتتون در این سایت????????????
??????????????
ببخشید فکر کنم سلام هم نکردم شوکه شده بودم اصلا
میخواستم خودم قبل از اینکه این سوال پرسیده بشه این جوابی که بهش رسیده بودمو بزارم که اینشکلی جور درومد٫٫٫٫?
چندین و چند سال پیش تعدادی پزشک همین پرسش شما رو از خودشون پرسیدند….. ” آیا این علم پزشکی و علم داروها هست که بیماران را مداوا میکند یا باور و اعتمادی که بیماران به علم پزشکی دارند”. برای اینکه جواب سوال براشون روشن بشه یه تست انجام دادند. تعدادی قرص شکر تهیه کردند و به بیمارانی که سردرد داشتند، با القا این موضوع که این قرصها استامینوفن هستند، دادندو توانستند در بیش از ۹۵ درصد مواقع نتیجه بگیرند. (ببخشید برای ساده شدن تفهیم داستان ، کمی مثال رو تغییر دادم ). در واقع استامینوفنی وجود نداشت اما چون بیماران باور داشتند که آستامینوفن مشکل اونها رو حل میکنه و البته با توجه به باورشان آستامینوفن را هم خورده بودند ( یعنی همون قرص شکر رو ) بنابراین خوب شده بودند. در واقع علم پزشکی و دارو سازی نبود که به اونا کمک کرد این باور اونا بود که توانسته بود از قرص شکر معجزه بیافرینه. اگه باور داری که باید مارکتینگ انجام بدی تا مشتری بیاد و بفروشی چاره ای نداری جز اینکه انجامش بدی و اگر ذهنت رو قانع بکنی که برای فروش مارکتینگ و علم بازاریابی اصل نیست و خدا مشتریها رو به سمت تو هدایت میکنه ،کارت خیلی راحتتر میشه. حالا میمونه این موضوع که این باور رو چطور در ذهنم نهادینه کنم. …. خیلی ساده است با یادآوری موفقیت استاد عباسمنش ( برای مثال عرض میکنم). شما خودت اعتراف کردید که استاد پس چرا شما که سئو انجام ندادید، تبلیغ ندارید و ووو اینقدر در فروش و بازدید سایت موفقید و این یعنی یک مثال منطقی. به ذهنت بگو دیدی میشه بدون بازاریابی هم اول بود چون اون توانسته پس میشه . حالا شما فرصت داری روی محصولت و کیفیتش تمرکز کنی چون یاد گرفتی که میشه رو مارکتینگ انرژی نگذاشت و نتیجه گرفت. امیدوارم توانسته باشم چیزی که در ذهنم می گذشت به کلام بیارم. موفق باشید
من از ٨۶متوجه قانون راز یا همون قانون جذب شدم از اون سال به بعد شروع به تحقیق در مورد این موضوع کردم وکتاب های بسیار درمورد خریدم وچیزهای خیلی خوبی ایدم شد
کار من خیاطی بود یعنی چرخکار شلوار جین بودم همیشه با خودم می گفتم دوست دارم یه تولیدی بزنم که به خواست خدا جرقه این کار در سال ١٣٩١خورد و تونستم ماشینمو بفروشم وچند تا چرخ بخرم من با خانومم دوتای شروع به کار کردیم من اون موقع از بازار تهران کار به صورت مزدی می گرفتم اون موقع بود که به فکر پیشرفت افتادم وبا خودم گفتم من چیم کمه منم باید برم بازار وبرای خودم کار کنم یه سه الی برای بازار به صورت مزدی کار کردم وتولیدیمو خیلی گسترش دادم حدود بیست تا کارگر داشتم سال چهارم تصمیم گرفتم دیگه مزدی کار نکنم خیلی سخت بود چون سرمایه انچنان نداشتم ولی خیلی مسمم بودم که می تونم رفتم بازار ویه مغازه گرفتم اجاره مغازه ام ماهی چهار میلیون بود من با سرمایه ی که داشتم فقط می تونستم سه هزار تا شلوار تولید کنم اون موقع خیلی استرس داشتم چون هنوز مشتری نداشتم ولی همیشه با خودم می گفتم من باید نفر اول بازار تو صنف خودم بشم وتونستم باتوجه به این قانونم تونستم با یه بافنده پارچه تو اصفهان اشنا بشم واقعا تو اون شرایط این یه موقیعت طلایی برای من بود اونجا بود که خدا رو کنار خودم حس می کردم انگار همه کارمواز قبل برام ردیف کرده بود بعد از اشنایی با اون بافنده تونستم پارچه رو به صورت چکی تهیه کنم تو بازار تهران چون کسی منو نمیشناخت وفقط نقدی می تونستم پارچه تهیه کنم ولی به لطف خدا تونستم بهترین پارچه رو به صورت چک نه ماهه بخرم وتونستم تولیدمو ببرم بالا بعد گذشت یک سال از شروع کارم تونستم نفر اول بازار بشم همه می گفتن این چطوری کار می کنه همه دوست داشتن بفهمن من پارچه مو از کجا تهیه می کنم چون خیلی کیفیت خوبی داشت حتی پارچه فروش های بزرگ هم می اومدن ازم سوال می کردن من همیشه تو ذهنم اینده مو می ساختم من با کمک این قانون تونستم نفر اول بازار بشم الان به چهارتا کشور شلوار صادر می کنم وتوی ایران همه برند منو می شناسم از سال گذشته تصمیم گرفتم در کنار تولید شلوار پارچه هم سوای تولید خودم تولید کنم وپارچه هم بفروشم چون همه تولید کننده های بازار دونبال پارچه من هستن الان تونستم ماهی دویست تن مازاد پارچه تولید کنم وبفروشم همیشه با خودم می گفتم باید یه مغازه تو بازار بخرم که سال گذشته تونستم یه مغازه به مبلغ یک میلیاردو چهار صد میلیون تومان بخرم شکر خدا الان دارمدم به ماهی دومیلیارد رسیده الان تصمیم گرفتم یه کارخونه بافندگی بزنم که ماهی دویست تن پارچه رو خودم تولید کنم تا الان هر چی از خدا خواستم بهم داده خانواده ام و اطرافیانم باورشون نمیشه که من در عرض دوسال تونستم این همه موفقیعت کسب کنم تا الان هم اصلا تبلیغات نکردم الانم تونستم با توجه به قانون ستاره قطبی به چیزهای که می خوام زودتر برسم امکان نداره چیزی رو بنویسم که در طول روز به اون نرسم باور نکردنیه اینه یه قوله چراغ جادو از استاد خیلی ممنونم که بابت مطالب خیلی مهمی که تو سایت می زاره مخصوصا دوره دوازده قدم خیلی عالیه واقعا الان همه چیز برام خیلی راحت دست یافتنی شده فقط باید از ته قلب به قانون ایمان داشته باشین
وقتی با خواسته ات هم مدار میشی یعنی وقتی باورهای هم جهت با خواسته ات در ذهنت میسازی ((شرایط و اتفاقاتی))رخ میده که تورو به خواسته ات میرسونه.
این شرایط و اتفاقات یعنی چی؟
بدون پول و بدون کارفیزیکی:
یکی از دوستانم همیشه دوست داشت یه ایفون داشته باشه ،بعد از چند هفته پدرش براش یه آیفون به عنوان هدیه خرید و دوستم بدون اینکه پولی خرج کنه یا کاری کنه به خواسته اش رسید.
آیا شما هم تاحالا شده به خواسته ای برسین بدون اینکه بابتش پولی بدین یا کار فیزیکی انجام بدین؟مثلا همونو به عنوان هدیه دریافت کنید؟لطفا کمی به این سوال فکر کنید .
باپول :
برای این زیاد مثال هست از افراد مختلف در مورد خیلی چیزا ولی فقط به این بسنده میکنم
بعضی وقتا یک خواسته ای داری برای اینکه بهش برسی به پول نیازی داری تا بتونی بخریش یا انجامش بدی
ولی چند روز قبل از اینکه به اون خواسته برسی از جایی اون پول برات فراهم شده ،خودت نداشتی ولی فراهم شده کسی اون پول رو بهت داده یا مشتری هات بیشتر شده ،اون پول جور شده بعد با اون پول خواسته تو تهیه کردی .
یکی از دوستانم تا قبل ازدواجش یک قرون نداشت بعد مدتی از ازدواجش گذشته بود که دیدمش و گفت که پدر خانومش یهو گفته بوده که خودم هم براتون عروسی میگیرم هم شما رو میفرستم حج و تمام هزینه هارو خودش پرداخت کرده بوده براشون
دستان خدا(پارتی: به قول بعضی ها):
بعضی وقتا یک خواسته ای داری که خودت هیچ مهارتی درش نداری
ولی فردی اومده که اون کار رو برات انجام داده و به خواسته ات رسیدی
مثلا دوست داری یه سایت داشته باشی و خودت هیچ گونه تخصصی نداری اصلا نمیدونی هاست چیه ؟دامین چیه اصلا ؟چه برسه به طراحیش و فردی اومده بهت گفته که ببین فلانی میخوای برات یه سایت بزنم؟میخوای کمکت کنم ؟
و توهم تو دلت میگی(معلومه که میخوام بنده خدا ،اصلا خودم سفارشت دادم ،فقط تو آسمون ها دنبالت میگشتم رو زمین خودت اومدی سراغم .)
اینم براش زیاد مثال داری،اگه کمی بهش فکر کنی.
ایده:
به این فکر کنید که دوست عزیزی یه سوال چند روز ذهنش رو درگیر کرده و از جایی کتابی بدستش میرسه و اون کتاب رو میخونه (تاکید میکنم میخونه) و جواب سوالش رو توی همون کتاب پیدا میکنه
یا یکی از دوستانم که کسبو و کاری راه اندازی کرده و درآمد خوبی داره که براش اسمسِی اومده بود و بهش گفته شده بود فلان روز در فلان جا سه روز یک جشنواره بر گزار میشه و در بیرون در بخش بیرونی غرفه های زیادی هست افراد میتونند کاراشون رو نشون بدن
خانوم فلان اگه بخوای میتونیم یکی از غرفه هارو به شما بدیم خالی مونده .
اون خانوم قبول کرده بود و تاکسی گرفته بود و کاراش رو برده بود و در سه روز روزی پانصد هزار تومان که جمعا بشه یک میلیون و پانصد سود کرده بود از فروش اونجا
این خانوم ماهانه یک میلیون دو میلیون همیشه درآمد داشت (رفتن به مدار بالاتر یعنی همین )
خواسته ای داری باهاش هم مدار میشی حالا ایده ای داده میشه بهت و اگر آن ایده را انجام بدی به خواسته ات میرسی .
آن کتاب خوانده شود …
به جشنواره بروی …
آن مهارت را یاد بگیری …
آن فایل آموزشی را ظبط کنی…
آن قرار عاشقانه رو بگذاری …
آن لایو را برقرار کنی ….
آن مسابقه را برگزار بکنی…
شاید کمک به افراد بیشتر و افزایش بازدید سایتت یا افزایش کامنت ها راهش از دل آن مسابقه میگذرد .
یادمه هر بار در هر فایلی که استاد عباسمنش راجع به این صحبت کردن که من تبلیغ نمیکنم و خدا برام تبلیغ میکنه
در همون فایل تاکید کردن که نمیگم تبلیغ بده و شاید در آینده خواستم تبلیغ هم بکنم .
و من این رو ازشون یاد گرفتم همون لحظه که دستان خدا رو محدود نکنید
دستان خدا را باز گذاشتن برای اجابت خواسته ات
چرا استاد اینقدر تاکید میکنند روی باور،
ساختن باورهای هم جهت با خواسته
ولی کمتر صحبت کردن راجع به این کلمات :وبعد ((شرایط و اتفاقاتی))رخ میده که تورو به خواسته ات میرسونه .
به نظرم چون که اون مسیره برای افراد مختلف میتونه متفاوت باشه و نمیشه واقعا صد در صد گفت هرکسی چه مسیری براش باز میشه بعد باور سازی
دو نفری که دو نوع باور متفاوت دارند دلیلی نداره هردو یک مسیر رو برند .
حتی حتی دو نفری که اعتقاد کاملا شبیه بهم دارند باز هم دلیلی نداره از یک مسیر به خواسته شون برسند
مثلا میتونه از دو مسیر برند هردو هم مسیرهاشون آسون باشه .
به نظرم کسی که در مورد فقط یک خواسته اش کسبوکارش یا رابطه اش یا سلامتیش ، باورهای هم جهت ساخته باشه یا فقط مدت کمی احساسش رو با تغییر کانون توجه اش یا تغییر نوع نگاهش بهتر کرده باشه و شواهد این قانون شواهد حال خوبش از درو دیوار رو سرش ریخته باشه
اونم فقط چند روز فقط چند روز .
هرگز هرگز این سوال رو نخواهد پرسید که چه عاملی باعث تفاوت نتایج آدما باهم میشه
چه استاد عباسمنش چه هرکس دیگه ای در یک موفقیت دیگر
چون این قانون اونقدر زود جواب میده که حتی بعد از چند روز این سوال برات خنده دار میشه و خودت با ایمان صد درصد جوابش رو میدونی
این سوال رو فقط کسی می پرسه که قدرت فکر مثبت ،نگاه های مثبت پرورش یافته و تایید شده رو هنوز لمس نکرده
هنوز تعهد لازم رو نداره ،هنوز روی خودش خوب کار نکرده
مثل چند ماه قبل خودم .
وقتی سوال اون دوست عزیزم رو در بالای همین صفحه خوندم تنها موضوعی که در ذهنم هی میومد این بود که در حقیقت اون سوال دوستمون معناش این بود برام که عمل کنم یا باور بسازم ؟
انگار این دوتا رو از هم جدا کردن
استاد عباسمنش رو در ذهنشون کسی تصور میکنند که هیچ گونه عملی انجام نمیده
و بقیه ی کسبو کار ها کار فیزیکی زیاد میکنند برای خواسته هاشون
ولی حقیقت اینه که استاد عباسمنش از اون اول که کارشون رو شروع کردن
عمل گرا هم بودن کار فیزیکی هم انجام میدادن ،الانشم انجام میدن .
این فایل ها این دوره ها این مسابقه رو که عم …من ظبط نکرده ?
خدا هم فراهم کننده ی اسباب الوسایل یا همون ابزارهای لازم برای رسیدن من به خواسته مه و هم اینکه خودشه بابا
جدا کردن خدا از چیزهای مادی مسیر اشتباهیست که استاد در موردش بارها صحبت کردن (خدا انرژیه…)
جهان مادی و جهان معنوی درهم تنیده شده اینا یکی اند اینا جدا از هم نیستن
خدا را از ابزار و ابزار ها را از خدا جدا کردن از اساسا اشتباست .
خلاصه :
وقتی فردی با افکار و انتظاراتی که داره راه چیزی رو هموار میکنه ،کار مورد نیاز تقریبا ناچیز خواهد بود .
هرکس با توجه به اینکه چه باوری و انتظاراتی داره شرایط و اتفاقاتی رو تجربه میکنه که اونو به خواسته اش یا ناخواسته اش میرسونه
و از بی نهایت راه میتونه اتفاق بیفته
و این قانون رو چه ازش آگاه باشیم چه نباشیم همیشه واسه همه داره کار میکنه .
وقتی فردی با خواسته اش هم مدار میشه شرایط و اتفاقاتی رخ میده که اونو به خواسته اش میرسونه
شاید بدون پول یا کار
شاید پولش جور بشه با پول
شاید دستان خدا ،فردی کمک کنه
شاید ایده ای داده بشه
شاید ….
و شاید از هزاران طریق مختلف و
هزاران راه ها مختلف ..
و هرکسی با توجه به معجونی از باورها و انتظاراتی که داره
هدایت میشه به یکی از این هزاران راه..
آره خدا یک انرژیه
فکرتو انرژیه
باور یا ایمان کوهی از انرژیه
اتفاقات و شرایط انرژیه
اون آدمها اون ایده ها همه انرژی اند
خواسته هات انرژی اند
قانون جذب:انرژی های مشابه میرند پیش هم
به زبان خودمانی تو خواسته تو تو ذهنت میسازی و خدا از طروق مختلف از دستان مختلف ایده های مختلف شرایط مختلف شکلش میده
و نگاه توحیدی هم یعنی همینکه میدونی
بعد باورسازی و هم جهت شدن با خواسته ام حالا:
خداست به شکل به آدم اومده داره بهم کمک میکنه (با روی خوش کمک خدا را بپذیرم)
خداست که به شکل یک ایده اومده تا منو به خواسته ام برسونه(بی انصافی نکنم و به جای اینکه به نظرات متخصصان و بازاریابانی و نویسندگانی که در کار خودشان مانده اند یکبارم شده به نظر خدا گوش کنم و عمل کنم )
تمام حرفم همین است که عمل داریم تا عمل
عملی که از روی ناهماهنگی با خدا وخواسته ام انجام دهم اگر هزار سال هم انجام دهم منو به خواسته ام نمیرسونه مثل پدرم که کارگره و روزی ۱۵ساعت کارگری میکنه
و اگر با خدا و خواسته ام هم ارتعاش هم مدار هم جهت و هماهنگ شوم اولا تقریبا کار مورد نیاز تقریبا ناچیز خواهد بود و اگر هم قرار باشد کاری انجام شود اولا بهم گفته میشه دوما آسان خواهد بود و با عشق انجام میدهم
در جواب سوال استاد که پرسیدن چه عاملی باعث ایجاد تفاوت نتیجه در کسب و کارهاست؟ میتونم بگم صد در صد باورهاست. باورها نه تنها روی کسب و کار بلکه در همه ی جنبه های زندگی ما تاثیر میذارن و اگه بخوایم به باورهای یک فرد پی ببریم (در هر جنبه ای) باید ببینیم اون فرد چطور رفتار و عمل میکنه.
من تجربه ی خودم رو میگم. در جایی مشغول به کار بودم که بسیار بسیار فراتر از مسیولیت هام ظاهر شدم. یعنی اگه 40 درصد بار و وظیفه ی اون مجموعه به عهده ی من بود، من 300 درصد ظاهر شدم. به طوریکه خیلی از همکارام به خاطر انرژی زیادی که واسه کارم میذاشتم یا بهم حسادت میکردن و یا سرزنشم میکردن که بابا اینقد کار نکن، اینا به تو ربطی نداره و فلان. نتیجه ی اون همه فعالیت چی بود؟ یه روزی خیلی لایت عذر منو خواستن!!!!!
این اتفاق برج 3، 97 واسم افتاد و کاری کرد باهام که میتونم بگم به کمک آموزه های استاد، تابستون پارسال من خودمو از یه جهنم کشیدم بیرون. از بس که اوضاع روحیم بد بود.
هر چی فکر میکردم میگفتم خدایا من که اینقدرررررررر با نیت خوب کار کردم، کارمو دوست داشتم، اینهمه فراتر از وظیفه م ظاهر شدم چرا باید با این بی رحمی منو جواب کنن؟ در صورتیکه بودن کسانی توو اون مجموعه که مستقیم و غیر مستقیم بهم میگفتن که کارت حرف نداره!!
شدت حس بد این اتفاق برام به حدی بود که میگفتم احساس میکنم بچه مو از دست دادم و خدا میدونه دقیقا همین حسو داشتم. اینقد که از نظر روحی خراب شدم و واقعا صدای شکسته شدن قلبمو شنیدم.
اتفاقی که افتاد بیشتر از قبل اومدم سراغ سایت عباس منش. و سعی کردم با این اتفاق باورهامو بیشتر و عمیق تر واکاوی کنم.
میدونستم آگاهی هام تا حدی بالاست اما نمیدونستم ازشون استفاده کنم.
با پیگیری بخش راهکار برای مسایل شما و خوندن نظرات سایت، به باورهای مخرب عمیق خودم پی بردم و دارم روشون کار میکنم.
فهمیدم من واسه اون مجموعه دلسوزی میکردم (قبلا از کلمه دلسوزی خوشم می اومد (لذت) اما با استفاده از تجربه هام و اهرم رنج و لذت الان حتی نوشتنشو دوست ندارم (رنج) ) چون علاوه بر اینکه منو به خواسته هام نرسوند، بلکه خییییلی از خواسته هام دورم کرد این لامصب (دلسوزی کردن رو میگم).
فهمیدم من به شدت باور کمبود و عدم احساس لیاقت داشتم و دارم (که استارت خیلی جدی زدم و دارم روو خودم کار میکنم. از راهنمایی های خانم شایسته ی نازنین هم استفاده میکنم)
مجموع این چند تا باور که اتفاقا خود استاد هم بعنوان اساسی ترین باورهای معیوب که اغلب مردم درگیرش هستن معرفی کرده، باعث شد علیرغم اینکه چقدر به اون مجموعه محبت داشتم، زیادی کار میکردم، در 90 درصد موارد از خوب کار نکردن بقیه حرص میخوردم و… اما کارم رو از دست بدم.
چرا؟ خب معلومه وقتی از درون احساس ارزشمندی و لیاقت نداشتم چطور میشد دیگران واسه کارم ارزش قایل بشن؟ چون دیگران بازتاب درون خودم بودن! اونها آینه ی ناخودآگاه من بودن. حالا اصلا مهم نبود خودمم واسه اون مجموعه میکشتم قدرمو نمیدونستن چون این حسو از درون، خودم نسبت به خودم داشتم.
باور کمبود رو هم داشتم که باعث میشد همکارهایی داشته باشم یکی از یکی بی عرضه تر، بی مسیولیت تر، کسانی که مطلقا باوری به خوب ظاهر شدن توو کار نداشتن و فقط میخواستن سمبل کاری کنن و یه حقوقی بگیرن.
همه اینها باور کمبود در وجودمو داشت بهم نشون میداد.
اصلا مهم نیست کارفرما باشی یا کارگر و پرسنل، چه شغلی داری، چه خدمتی ارایه میدی و….
اگه این سه تا باور بنیادی: 1) فراوانی 2) عزت نفس و احساس لیاقت 3) معنوی بودن پول و ثروت، در وجودت نباشه، هر چیزی که از هر طریق به دست آوردی رو از دست میدی.
باور سوم یعنی: معنوی بودن ثروت، به دلیل نوع تجربه هایی که در زندگیم داشتم در من قویه و تمرکزمو گذاشتم رو دو تا باور دیگه.
پس مجموعه ای از باورها نتایج رو واسه ما رقم میزنن، نه یه باور خاص.
یعنی همیشه (تقریبا بیشتر از خیلیا) آدمهای پولدار خیلی خوب رو که مومن هستن و کلی کارهای خیر انجام میدن و …. رو دیدم و یکی از برنامه های اصلی خودم بعد ازپولدار شدنم همینه. پس باور سوم رو باهاش اوکیم و مشکلی ندارم. اما مشکل اساسی من دو تا باور دیگه س.
جالبه بگم (افسوس البته) که به خاطر حس دلسوزی، عید امسال هم دست به کاری زدم که نتیجه نگرفتم ازش. چقدر این مطالب فرار هستن خدایا. من که گفتم از سر دلسوزی واسه کسی کار نکنم. اینم به نظر خودم باز برمیگرده به عدم عزت نفسم.
وقتی این باورهای قوی رو در خودمون بسازیم، عالم و آدم میشن دستان خدا که کار ما رو انجام بدن و ما رو به هدف ها و رویاهامون برسونن. به خدا از ساده ترین (با این باور که همه چی به راحتی به دست میاد) و بهترین و سریعترین راه ها.
مهم کار کردن روی باورهاست.
تاکید میکنم مهم کار کردن روی باورها در راستای تحقق اهدافمونه. نه رقابت کردن و خودمونوکوچیک دیدن و … که همش از باور کمبود و بی ارزشی میاد. بقیه ی چیزها فرعیاته. حکم همون آیات متشابه قرآن رو دارن.
بهترین نمونه در این زمینه خود استاد هستن. آموزه های استاد حکم کلید بهشت رو داره. خدایا شکرت.
به اینکه چطور به خواسته هامون میرسیم فکر نکنیم. به قول استاد همینکه به چطور فکر میکنی کارت تمومه.
رو باورهامون کار کنیم، نتایج خیلی فراتر از رویاهای ما ظاهر میشن.
من دارم رو باور عزت نفس و احساس لیاقتم کار میکنم، امیدوارم این مسابقه رو ببرم تا باهاش دوره عزت نفس رو تهیه کنم.
مدت زیادی نیست که من عضو این خانواده صمیمی هستم ولی به طور جدی با دوره دوازده قدم تمرینات خودم رو با راهنمایی های استاد عزیزم شروع کردم و از هر جنبه ی زندگی ام (مالی،عاطفی ، روابط و…) در این مدت محدود کمتر از دوماه پیشرفت داشتم و خدارو هزاران هزار بار شاکرم.
در جواب این سوال باید بگم به قول استاد وقتی قانون رو بلد باشی و بهش عمل کنی بقیه ی چیزها هم خودشون مشخص میشن و یه جورایی بهت گفته میشن. فرق استاد با بقیه ی متخصصان در اینه که استاد از قانون خدا استفاده میکنه و متخصصان از قانون بشر. انسانها چون کامل نیستند پس قوانینشون هم کامل نیست و علم اونها هم کامل نیست ولی در علم خدا و راه درستی که خدا نشون میده هیچ ضعف و نقصانی نیست. پس چرا ما باید راه آدمهایی رو بریم که میدونیم علم کاملی ندارند. (حتی اگر متخصص مارکتینگ باشند یا هر رشته ی دیگه ای)
راه درست و راه استاد و راه امثال اونها مثل اینشتین ، راه خداست اونها به دنبال خدا میرن و از اون هدایت میگیرند و خدا راه درست و بهتر بگم شیوه ی درست رو بهشون میگه.
یه مثال دیگه میزنم که بهتر منظورم و بگم . یه شخصی مثل داروین که تحصیلاتش در زمینه ی الهیات بوده با الهامات قلبی و افکارش وارد سفرهایی میشه که با کشتی و …. به نقاط مختلف جهان سفر میکنه و به اکتشافاتی میرسه که در نهایت قوانین زیست رو کشف میکنه و از مهمترین نظریه پردازان در این زمینه میشه. حالا تصور کنید اگر داروین شیوه ی معمول زندگی خودش رو داشت و راهی که همراهان اون میرفتند رو میرفت آیا هیچوقت به این نتایج میرسید؟؟
بهترین راه و بهترین مسیر همونی هست که (با الهامات قلبی ) بهتون گفته میشه (مثل استاد عزیزم) و در طی این مسیر زیبا میتونید از نتایج و تجربیات علم درست بشر هم که هم راستا با علم خدا باشه و قطعا حس خوبی به شما بده (که نه ترسی در اون باشه و نه غمی) بهره هم بگیرید.
سلام به استاد عزیز و همکارانشون مخصوصا خانم شایسته مهربون و همه دوستای پر انرژی و مثبت اندیش گلم
به نظرم برای موفق شدن در کسب و کار وداشتن نتیجه عالی باید به موارد زیر عمل کنیم :
اگر خدا رو کارفرما در نظر بگیریم و این دنیا رو شرکت و یا اداره فرض کنیم واینکه از استخدام ما ( خلق کردن ما) حتما هدفی داشته و برای رسیدن به آن هدف علایق لازم را در فطرتمون قرار داده ، اولین کاری که میکنیم این هست که میریم دنبال علایقی که با فطرت پاک آدمی هیچ تضادی ندارند پس اولین عامل موفقیت همون عشق و علاقه واقعی به کار هست ، حضرت علی میفرمایند : بهترین تفریح کار است ٫ واقعا با انجام چه کاری هست که وقتی آن را انجام میدهیم به جای خستگی ، احساس لذت میکنیم ؟ در واقع ثروت به دنبال لذت و یا همون احساس خوب هست که وارد زندگیمون میشه ٫ دومین عامل تمرکز داشتن روی کار هست تمرکزی که بصورت شبانه روزی باشه و روی اصلیات ( بزرگ کردن سطل و از بین بردن سوراخهای سطل )و نه فرعیات (طرز لباس پوشیدن، با لحن خاصی صحبت کردن کلاس گذاشتن و ظاهر سازی )و تمرکز روی نکات مثبت ( شکرگزاری نعمتهایی که خداوند در گذشته و حال به ما عطا کرده )باشد نه نکات منفی مثل بالا رفتن ارز و ٫٫٫ وقتی به صورت مداوم روی کار تمرکز داشته باشیم از طرف خداوند الهاماتی به ما میشود که بسیار کمک کننده هستند این الهامات به شکل های مختلف مثل خواب دیدن و ٫٫٫ به ما گفته میشود ٫ سومین عامل داشتن عزت نفس هست کسی که عزت نفس دارد برای موفقیت کارهای خلاف فطرت انجام نمیده مثلا خراب کردن رقیب، دروغگویی ، کلاه گذاشتن سر مردم (انداختن محصول) ودزدیدن سطل دیگران ، به علت صداقتی که دارد میتواند حس اعتماد مشتریان را به خود جلب کند و مشتریان با خیال راحت از کسی که به او اطمینان دارند خرید میکند ٫ چهارمین عامل ، داشتن اعتماد به نفس است این که مطمئن هستی که میتوانی در کسب و کارت موفق باشی ( خواستن ، توانستن است )و هیچ عاملی جز خودت نمیتواند جلوی پیشرفت تو را بگیرید توجه به اینکه با تولید و فروش محصول خدمت بزرگی به جهان میکنیم حس خود ارزشمندی و احساس لیاقت را در خودمان تقویت می کنیم و این در افزایش حس اعتماد به نفس مفید است پنجمین عامل ، شور و اشتیاقی زیادی است که در این زمینه داری به تو کمک میکند که به هدفت برسی تجسم کردن زمان رسیدن به هدف و شادی که آن زمان پیدا میکنی در بالا بردن این شور و اشتیاق بسیار موثر است اما ششمین عامل رعایت قانون تکامل است توجه داشته باشیم که همیشه مدار بعدی نزدیک به مداری است که الان در آن هستیم و برای رسیدن به مدارهای بالاتر باید مدارها را یک یه یک پشت سر بگذاریم و برداشتن قدمهای کوچک و پشت سر هم در جهت رسیدن به خواسته ها مهم است هفتمین عامل داشتن باور فراوانی است (کاش موفق بشم تا این باور رو در خودم تقویت کنم) مطمئن باشیم که ثروت ونعمت مثل اکسیژن در اطراف ماست و زیاد شدن رقبا نمیتواند تاثیری در کسب و کار ما داشته باشد
٫ توانایی کنترل ذهن و توکل به خداوند مهمترین عامل است و اینکه خداوند فرمانروای جهان است و هیچ اتفاقی بدون اذن خداوند نمیفتد وقتی موارد بالا رو رعایت کنیم و به او توکل کنیم شرایط به شکلی رقم میخورد تا در مسیر درست قرار بگیریم ٫ اما آخرین عامل تاثیر گذار از نظر من ، عمل و ایمان به دانسته هاست و به قول استاد ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است پس به جای نشستن و زل زدن به سطل دیگران به دنبال عمل به دانسته هایمان باشیم و مطمئن باشیم که در طول راه ایده های مناسب به ذهن ما خطور میکند ٫
باسلام خدمت استادعباس منش عزیزوسایردوستان مثبت اندیش وموفق
به نظرمن هرکی تاحالا توکلاس استاد عباس منش ، شاگردخوبی بوده و درراستای فرمایشات استاد، روی باورهاش کارکرده و نتایجش رو بدست آورده به راحتی میتونه جواب این سوال رو بگه
به اعتقاد بنده این تفاوت رو می تونیم دراختلاف وتفاوت سطح باورهایی بدونیم که استاد طی چندین سال با عزمی جدی وراسخ درخودش ایجاد کرده وبه استناد فرمایش خودش حاضر شده بابت رسیدن به این خواسته بهاش رو بپردازه.
اما به طور روشن تر میشه به این موارداشاره کرد:
عشق سوزان استاد برای رسیدن به خواسته ها دراثرتضادهایی که درزندگی با اون مواجه بوده
و پرداخت بهای کامل آن برای تحقق آرزوهاش
درک صحیح و روشن از ماهیت وجودی خدای مهربان به عنوان یک انرژی برتروحاکم بر جهان هستی.
شکستن حاشیه امن شغلی واقتصادی خود باشجاعت وقدرت ریسک پذیری بالابرای رسیدن به موقعیتی بهتر والاتر.
نگاه توحیدی خالص استاد به خداوندمتعال وایمان قلبی وعمیق به قدرت لایزال و هدایت های بی نظیرش .
تلاش زیبای استاد درجهت کشف قوانین مستحکم ، همیشگی وغیرقابل تغییر حاکم برجهان هستی واستفاده مطلوب آن درزندگی.
تلاش خستگی ناپذیر ومستمرایشان برای رسیدن به خواسته ها با ایجاد باورهای درست واعراض از ارتعاشات منفی ومخرب .
اعتقادکامل به سیرتدریجی تکامل وپرهیز از شتابزدگی وطمع دررسیدن به خواسته ها.
اعتقادعملی و اجرای بی چون و چرای الهامات درونی .
مقدم دانستن جذب لذت از زندگی واحساس خوب نسبت به اصل خواسته ورسیدن به هدف مورد نظر.
شکرگزاری مداوم ومستمر خدای مهربان به واسطه نعمت های بی پایانش.
و نکته آخر ، آرزوها و خواسته های نامحدود استاد درزندگی .
سالم وتندرست وموفق وپیروز باشید.
سلام تفاوت در باورها و فرستادن فرکانس مثبت باعث ایجاد تفاوت در نتیجه گرفتن در کسب و کار است
سلام
شما یه چشمه رو در نظر بگیرید که ازش داره اب میاد بیرون و به جاهای مختلفی هدایت میشه این اب حالا کار به دلایل ندارم که چی میشه که از اون مسیر هدایت میشه فقط میخوام بگم اون چشمه خداست و خروجی اون میشه رودخونه جوی بار دریا و… علم چیه؟ی سری تحقیق و پژوهش روی موضوعات است که افراد با توجه به نگرشی که دارند از این موضوع نتایجی رو استخراج میکنند.
نکته ی مهم این جاست که افراد از اون رودخونه از اون نتیجه ی چشمه یادداشت برداری میکنند!!اون چشمه خداست و تمام دنیا سرچشمش یک نیروست و اون رب هست.
حالا یادداشت برداری ما از یک رودخونه ای است که شرایط اون رودخونه در اون زمان این بوده و این اصل نیست.علم مارکتینگ وقتی عامل اصلی بدونی در موفقیتت تو موفق نمیشی ما موفق نمیشیم.
درضمن سخت ترهم است که هی به این علم واون علم تکیه کنیم و براساس برداشت های دیگران بخوایم منبای بیزینس خودمون رو بچینیم این درست نیست
حالا حرف من این ی موقع اب رودخونه به ادم کمک میکنه ی موقع اب دریا ی موقع اب برکه هر کدوم بالاخره استفاده ای دارند با توجه به شرایط ولی خب ما که دقیق نمیدونیم که موضوع از چه قرار است برای همین ی سری باورها رو میسازیم در خودمون که تمام این باورها ریشش توحیده یعنی تمام باورهایی که استاد میگن همینه ها که خود اون چشمه مارو به چیزهایی که نیازداریم هدایت کنه خدا چی میخواد؟رشد جهان ما چی میخوایم؟رشد میخوایم وظیمون چیه؟به اون چشمه اعتماد کنیم باور کنیم تا خدا به هر طریقی خدا مارو هدایت کنه به سمت مسیری که الان جهان به اون نیازداره و باعث میشه با اون اقدام هم جهان رشد کنه هم ما.
پس عامل اصلی توحید و به نظر من هرچقدر این اصل درک میکنم زندگی برام لذت بخش تر میشه چون به من آزادی میده احساس خوب میده دیگه تمرکزم از روی زندگی دیگران برمیدارم دیگه تمرکزم از روی رقابت برمیدارم رقابت یعنی اینکه کمه نیست واین خودش به نوعی شرک چون کمبود که مال خدا نیست ما وقتی با خدایی هستیم که خیلی ثروتمند دیگه چرا بخوایم رقابت کنیم.
در یه دوره ای علم پزشکی اومده ولی جواب گوی خیلی از بیماری ها نیس و توجه این علم روی مریضی باعث شده تا علم هرچقدر هم قوی تر میشه بازهم…
بحث باورها و مدارها رو استاد همیشه توضیح میدن من هم میخوام با یه مثال برای شما توضیح بدم تا به جای تمرکز روی عوامل بیرونی روی عوامل درونی کارکنید خودمون به چشمه بیشتر نزدیک کنیم زمان جنگ جهانی دوم که یک دانشمندی با کامیوتر بزرگی که اختراع کرده بود وپیام های رمز نگاری شده هیتلر رو کشف کرد تا الان که این کامپیوترها به جایی رسیده که با کارایی خیلی بالاتر و خیلی خیلی اسان تر به خدمت ما در اومده است ی مسیر تکاملی رو طی کرده است
باورها هم همین است هرچقدر روی باور فراوانی کار کنی نتیجش میشه مسیرهایی که مارو به سمت ثروت بیشتر میرسونه هرچقدر که روی باور توحیدی کار کنی مثل این هستش که روی این کامپیوتر بزرگ کار کردی و هی کارایی این کامپیوتر بالاتر میبری هرچقدر که درجه ایمان و باورت نسبت به خدا بیشتر بشه زندگی خیلی زیبا تری رو تجربه میکنی واسه همین که استاد عباس منش به جای اینکه تمرکز بزاره روی رودخونه ای به اسم علم بازاریابی و فروش تمرکز گذاشته روی چشمه تا اون چشمه بهترین علمی که نیاز هست الان بهش بده.دوراه متفاوته دو نوع تمرکز متفاوته و تمرکز روی هرچیزی سبب بسط دادن اون چیز میشه
نتیجه گیری کلی:
باورهات تو مدار پایین تر این باشه که به تبلیغات نیاز داری تو مدارهای بالاتر(مداری که توحیدت خالص تر میشه) میگی خدایا من به تو ایمان دارم و میخوام توخودت مشتری ها رو برای من بیاری و من کار خودمو میکنم.بازهم میگم داستان تکامل کامپیوتر نگاه کنید و با باورهاتون مقایسه کنید نتیجه ی عملکرد و کارایی اون الان در زندگی شماست.
و اینکه مارکتینگ بد باشه این عمل نه ها نیت وا حساسی که نسبت به این داره که برای شروع کارت میگی اقا من با مارکتینگ رشد میکنم و انگار مارکتینگ خدای توئه رشد نمیکنی و گزینه ی دوم وقتی باورات خیلی قوی تر بشه که میگی خدا خودت درستش منو درگیر این چیزها نکن
ووووااااآاااااااااااای وااااااییییییی وای استاد استاد استاد عزیز???????????
باورررر کنید من چند ماهه دارم این سوالو از خودم میپرسم و به یه جواب رسیدم و وقتی داشتم این فایلو میدیدم اصلا پاچیدم از هم بارها شده بود از خودم میپورسیدم این چه داستانیه که استاد یا هر فرد موفق دیگه دارن نتیجه میگیرن و افراد دیگه ای با همون توانایی و اطلاعات جامع تر و کامل تر هشتشون گرو نهشونه بعد از کلی تفکر و تلاش به این جواب رسیدم که:
ما دوتا اصل داریم که مکمل هم هستند و راه رسیدن به موفقیت در تمام جنبه هان
اصل اول باورهاست
که شامل احساس خوب مساوی اتفاقات خوب٫توجه به خواسته ها٫باور کردن فراوانی٫احساس لیاقت و٫٫٫٫ که همه در بسته فوق العاده روانسناسی ثروت یک توضیح کامل داده شده توسط استاد من و هر کس برای رسیدن به موفقیت باید از این باور ها استفاده کنه
واصل دوم توحیید
که شامل ایمان به خدای یگانه٫سپاسگذاری بابت داشته ها٫کنترل شرک ٫ایمان به نیرویی که قادر هست همه کاری بکنه٫انرژی که اگه به اون وصل بشی همه کارها واست درست میشه و ٫٫٫٫٫
و این دو اصل فوق العاده، مکمل هم و به یک اندازه مهم هستند و هر کس این دو اصل را درک و در زندگی خود استفاده کند به طوری که ارام ارام این قانون را باور کند که این شکلی هست و جز این نیست به بی انتها موفقیت میرسد ٫
در هر کاری نیاز به اطلاعات و اشناییت هست ولی این عامل نیست و موفقیت به واسطه این دو اصل(باورها٫توحید) به صورت تکامل به وجود میاد٫
هر کس بتواند در هر کسب و کار و در هر مکان به این دو اصل عمل کند ۱۰۰%به موفقیتی که میخواهد میرسد و به هیچ عامل بیرون از خودت نیازی نیست و ما بقی همه جزئیاتیست که وقتی قدم در این راه میزاری به صورت تکاملی همه چیز به نفع تو اتفاق می افتد٫
خییییلی دوستون دارم استاد عزیزم
خانم شایسته و خانم فرهادی گل مرسی از زحماتتون در این سایت????????????
??????????????
ببخشید فکر کنم سلام هم نکردم شوکه شده بودم اصلا
میخواستم خودم قبل از اینکه این سوال پرسیده بشه این جوابی که بهش رسیده بودمو بزارم که اینشکلی جور درومد٫٫٫٫?
ممنونم خدای قادر من?
چندین و چند سال پیش تعدادی پزشک همین پرسش شما رو از خودشون پرسیدند….. ” آیا این علم پزشکی و علم داروها هست که بیماران را مداوا میکند یا باور و اعتمادی که بیماران به علم پزشکی دارند”. برای اینکه جواب سوال براشون روشن بشه یه تست انجام دادند. تعدادی قرص شکر تهیه کردند و به بیمارانی که سردرد داشتند، با القا این موضوع که این قرصها استامینوفن هستند، دادندو توانستند در بیش از ۹۵ درصد مواقع نتیجه بگیرند. (ببخشید برای ساده شدن تفهیم داستان ، کمی مثال رو تغییر دادم ). در واقع استامینوفنی وجود نداشت اما چون بیماران باور داشتند که آستامینوفن مشکل اونها رو حل میکنه و البته با توجه به باورشان آستامینوفن را هم خورده بودند ( یعنی همون قرص شکر رو ) بنابراین خوب شده بودند. در واقع علم پزشکی و دارو سازی نبود که به اونا کمک کرد این باور اونا بود که توانسته بود از قرص شکر معجزه بیافرینه. اگه باور داری که باید مارکتینگ انجام بدی تا مشتری بیاد و بفروشی چاره ای نداری جز اینکه انجامش بدی و اگر ذهنت رو قانع بکنی که برای فروش مارکتینگ و علم بازاریابی اصل نیست و خدا مشتریها رو به سمت تو هدایت میکنه ،کارت خیلی راحتتر میشه. حالا میمونه این موضوع که این باور رو چطور در ذهنم نهادینه کنم. …. خیلی ساده است با یادآوری موفقیت استاد عباسمنش ( برای مثال عرض میکنم). شما خودت اعتراف کردید که استاد پس چرا شما که سئو انجام ندادید، تبلیغ ندارید و ووو اینقدر در فروش و بازدید سایت موفقید و این یعنی یک مثال منطقی. به ذهنت بگو دیدی میشه بدون بازاریابی هم اول بود چون اون توانسته پس میشه . حالا شما فرصت داری روی محصولت و کیفیتش تمرکز کنی چون یاد گرفتی که میشه رو مارکتینگ انرژی نگذاشت و نتیجه گرفت. امیدوارم توانسته باشم چیزی که در ذهنم می گذشت به کلام بیارم. موفق باشید
سلام خدمت استاد عزیز
بنده سید وحید حسینی ساکن تهران هستم
من از ٨۶متوجه قانون راز یا همون قانون جذب شدم از اون سال به بعد شروع به تحقیق در مورد این موضوع کردم وکتاب های بسیار درمورد خریدم وچیزهای خیلی خوبی ایدم شد
کار من خیاطی بود یعنی چرخکار شلوار جین بودم همیشه با خودم می گفتم دوست دارم یه تولیدی بزنم که به خواست خدا جرقه این کار در سال ١٣٩١خورد و تونستم ماشینمو بفروشم وچند تا چرخ بخرم من با خانومم دوتای شروع به کار کردیم من اون موقع از بازار تهران کار به صورت مزدی می گرفتم اون موقع بود که به فکر پیشرفت افتادم وبا خودم گفتم من چیم کمه منم باید برم بازار وبرای خودم کار کنم یه سه الی برای بازار به صورت مزدی کار کردم وتولیدیمو خیلی گسترش دادم حدود بیست تا کارگر داشتم سال چهارم تصمیم گرفتم دیگه مزدی کار نکنم خیلی سخت بود چون سرمایه انچنان نداشتم ولی خیلی مسمم بودم که می تونم رفتم بازار ویه مغازه گرفتم اجاره مغازه ام ماهی چهار میلیون بود من با سرمایه ی که داشتم فقط می تونستم سه هزار تا شلوار تولید کنم اون موقع خیلی استرس داشتم چون هنوز مشتری نداشتم ولی همیشه با خودم می گفتم من باید نفر اول بازار تو صنف خودم بشم وتونستم باتوجه به این قانونم تونستم با یه بافنده پارچه تو اصفهان اشنا بشم واقعا تو اون شرایط این یه موقیعت طلایی برای من بود اونجا بود که خدا رو کنار خودم حس می کردم انگار همه کارمواز قبل برام ردیف کرده بود بعد از اشنایی با اون بافنده تونستم پارچه رو به صورت چکی تهیه کنم تو بازار تهران چون کسی منو نمیشناخت وفقط نقدی می تونستم پارچه تهیه کنم ولی به لطف خدا تونستم بهترین پارچه رو به صورت چک نه ماهه بخرم وتونستم تولیدمو ببرم بالا بعد گذشت یک سال از شروع کارم تونستم نفر اول بازار بشم همه می گفتن این چطوری کار می کنه همه دوست داشتن بفهمن من پارچه مو از کجا تهیه می کنم چون خیلی کیفیت خوبی داشت حتی پارچه فروش های بزرگ هم می اومدن ازم سوال می کردن من همیشه تو ذهنم اینده مو می ساختم من با کمک این قانون تونستم نفر اول بازار بشم الان به چهارتا کشور شلوار صادر می کنم وتوی ایران همه برند منو می شناسم از سال گذشته تصمیم گرفتم در کنار تولید شلوار پارچه هم سوای تولید خودم تولید کنم وپارچه هم بفروشم چون همه تولید کننده های بازار دونبال پارچه من هستن الان تونستم ماهی دویست تن مازاد پارچه تولید کنم وبفروشم همیشه با خودم می گفتم باید یه مغازه تو بازار بخرم که سال گذشته تونستم یه مغازه به مبلغ یک میلیاردو چهار صد میلیون تومان بخرم شکر خدا الان دارمدم به ماهی دومیلیارد رسیده الان تصمیم گرفتم یه کارخونه بافندگی بزنم که ماهی دویست تن پارچه رو خودم تولید کنم تا الان هر چی از خدا خواستم بهم داده خانواده ام و اطرافیانم باورشون نمیشه که من در عرض دوسال تونستم این همه موفقیعت کسب کنم تا الان هم اصلا تبلیغات نکردم الانم تونستم با توجه به قانون ستاره قطبی به چیزهای که می خوام زودتر برسم امکان نداره چیزی رو بنویسم که در طول روز به اون نرسم باور نکردنیه اینه یه قوله چراغ جادو از استاد خیلی ممنونم که بابت مطالب خیلی مهمی که تو سایت می زاره مخصوصا دوره دوازده قدم خیلی عالیه واقعا الان همه چیز برام خیلی راحت دست یافتنی شده فقط باید از ته قلب به قانون ایمان داشته باشین
باتشکر ازااستاد عزیزم کوچیک شما سید وحید حسینی
سلام دوست عزیز
چقدردیدگاهتون صادقانه و سرشارازعشق به خدا بود..چقدرالهام بخش..چقدرعالی بود موفقیتتون…سپاس فراوان
سلام وخداقوت خیلی باورم قوی شدباخوندن کامنت شما روندتکاملتون عالی طی کردین خداروشکر
به نام معبود یکتا
سلام به روی ماهتان .
وقتی با خواسته ات هم مدار میشی یعنی وقتی باورهای هم جهت با خواسته ات در ذهنت میسازی ((شرایط و اتفاقاتی))رخ میده که تورو به خواسته ات میرسونه.
این شرایط و اتفاقات یعنی چی؟
بدون پول و بدون کارفیزیکی:
یکی از دوستانم همیشه دوست داشت یه ایفون داشته باشه ،بعد از چند هفته پدرش براش یه آیفون به عنوان هدیه خرید و دوستم بدون اینکه پولی خرج کنه یا کاری کنه به خواسته اش رسید.
آیا شما هم تاحالا شده به خواسته ای برسین بدون اینکه بابتش پولی بدین یا کار فیزیکی انجام بدین؟مثلا همونو به عنوان هدیه دریافت کنید؟لطفا کمی به این سوال فکر کنید .
باپول :
برای این زیاد مثال هست از افراد مختلف در مورد خیلی چیزا ولی فقط به این بسنده میکنم
بعضی وقتا یک خواسته ای داری برای اینکه بهش برسی به پول نیازی داری تا بتونی بخریش یا انجامش بدی
ولی چند روز قبل از اینکه به اون خواسته برسی از جایی اون پول برات فراهم شده ،خودت نداشتی ولی فراهم شده کسی اون پول رو بهت داده یا مشتری هات بیشتر شده ،اون پول جور شده بعد با اون پول خواسته تو تهیه کردی .
یکی از دوستانم تا قبل ازدواجش یک قرون نداشت بعد مدتی از ازدواجش گذشته بود که دیدمش و گفت که پدر خانومش یهو گفته بوده که خودم هم براتون عروسی میگیرم هم شما رو میفرستم حج و تمام هزینه هارو خودش پرداخت کرده بوده براشون
دستان خدا(پارتی: به قول بعضی ها):
بعضی وقتا یک خواسته ای داری که خودت هیچ مهارتی درش نداری
ولی فردی اومده که اون کار رو برات انجام داده و به خواسته ات رسیدی
مثلا دوست داری یه سایت داشته باشی و خودت هیچ گونه تخصصی نداری اصلا نمیدونی هاست چیه ؟دامین چیه اصلا ؟چه برسه به طراحیش و فردی اومده بهت گفته که ببین فلانی میخوای برات یه سایت بزنم؟میخوای کمکت کنم ؟
و توهم تو دلت میگی(معلومه که میخوام بنده خدا ،اصلا خودم سفارشت دادم ،فقط تو آسمون ها دنبالت میگشتم رو زمین خودت اومدی سراغم .)
اینم براش زیاد مثال داری،اگه کمی بهش فکر کنی.
ایده:
به این فکر کنید که دوست عزیزی یه سوال چند روز ذهنش رو درگیر کرده و از جایی کتابی بدستش میرسه و اون کتاب رو میخونه (تاکید میکنم میخونه) و جواب سوالش رو توی همون کتاب پیدا میکنه
یا یکی از دوستانم که کسبو و کاری راه اندازی کرده و درآمد خوبی داره که براش اسمسِی اومده بود و بهش گفته شده بود فلان روز در فلان جا سه روز یک جشنواره بر گزار میشه و در بیرون در بخش بیرونی غرفه های زیادی هست افراد میتونند کاراشون رو نشون بدن
خانوم فلان اگه بخوای میتونیم یکی از غرفه هارو به شما بدیم خالی مونده .
اون خانوم قبول کرده بود و تاکسی گرفته بود و کاراش رو برده بود و در سه روز روزی پانصد هزار تومان که جمعا بشه یک میلیون و پانصد سود کرده بود از فروش اونجا
این خانوم ماهانه یک میلیون دو میلیون همیشه درآمد داشت (رفتن به مدار بالاتر یعنی همین )
خواسته ای داری باهاش هم مدار میشی حالا ایده ای داده میشه بهت و اگر آن ایده را انجام بدی به خواسته ات میرسی .
آن کتاب خوانده شود …
به جشنواره بروی …
آن مهارت را یاد بگیری …
آن فایل آموزشی را ظبط کنی…
آن قرار عاشقانه رو بگذاری …
آن لایو را برقرار کنی ….
آن مسابقه را برگزار بکنی…
شاید کمک به افراد بیشتر و افزایش بازدید سایتت یا افزایش کامنت ها راهش از دل آن مسابقه میگذرد .
یادمه هر بار در هر فایلی که استاد عباسمنش راجع به این صحبت کردن که من تبلیغ نمیکنم و خدا برام تبلیغ میکنه
در همون فایل تاکید کردن که نمیگم تبلیغ بده و شاید در آینده خواستم تبلیغ هم بکنم .
و من این رو ازشون یاد گرفتم همون لحظه که دستان خدا رو محدود نکنید
دستان خدا را باز گذاشتن برای اجابت خواسته ات
چرا استاد اینقدر تاکید میکنند روی باور،
ساختن باورهای هم جهت با خواسته
ولی کمتر صحبت کردن راجع به این کلمات :وبعد ((شرایط و اتفاقاتی))رخ میده که تورو به خواسته ات میرسونه .
به نظرم چون که اون مسیره برای افراد مختلف میتونه متفاوت باشه و نمیشه واقعا صد در صد گفت هرکسی چه مسیری براش باز میشه بعد باور سازی
دو نفری که دو نوع باور متفاوت دارند دلیلی نداره هردو یک مسیر رو برند .
حتی حتی دو نفری که اعتقاد کاملا شبیه بهم دارند باز هم دلیلی نداره از یک مسیر به خواسته شون برسند
مثلا میتونه از دو مسیر برند هردو هم مسیرهاشون آسون باشه .
به نظرم کسی که در مورد فقط یک خواسته اش کسبوکارش یا رابطه اش یا سلامتیش ، باورهای هم جهت ساخته باشه یا فقط مدت کمی احساسش رو با تغییر کانون توجه اش یا تغییر نوع نگاهش بهتر کرده باشه و شواهد این قانون شواهد حال خوبش از درو دیوار رو سرش ریخته باشه
اونم فقط چند روز فقط چند روز .
هرگز هرگز این سوال رو نخواهد پرسید که چه عاملی باعث تفاوت نتایج آدما باهم میشه
چه استاد عباسمنش چه هرکس دیگه ای در یک موفقیت دیگر
چون این قانون اونقدر زود جواب میده که حتی بعد از چند روز این سوال برات خنده دار میشه و خودت با ایمان صد درصد جوابش رو میدونی
این سوال رو فقط کسی می پرسه که قدرت فکر مثبت ،نگاه های مثبت پرورش یافته و تایید شده رو هنوز لمس نکرده
هنوز تعهد لازم رو نداره ،هنوز روی خودش خوب کار نکرده
مثل چند ماه قبل خودم .
وقتی سوال اون دوست عزیزم رو در بالای همین صفحه خوندم تنها موضوعی که در ذهنم هی میومد این بود که در حقیقت اون سوال دوستمون معناش این بود برام که عمل کنم یا باور بسازم ؟
انگار این دوتا رو از هم جدا کردن
استاد عباسمنش رو در ذهنشون کسی تصور میکنند که هیچ گونه عملی انجام نمیده
و بقیه ی کسبو کار ها کار فیزیکی زیاد میکنند برای خواسته هاشون
ولی حقیقت اینه که استاد عباسمنش از اون اول که کارشون رو شروع کردن
عمل گرا هم بودن کار فیزیکی هم انجام میدادن ،الانشم انجام میدن .
این فایل ها این دوره ها این مسابقه رو که عم …من ظبط نکرده ?
خدا هم فراهم کننده ی اسباب الوسایل یا همون ابزارهای لازم برای رسیدن من به خواسته مه و هم اینکه خودشه بابا
جدا کردن خدا از چیزهای مادی مسیر اشتباهیست که استاد در موردش بارها صحبت کردن (خدا انرژیه…)
جهان مادی و جهان معنوی درهم تنیده شده اینا یکی اند اینا جدا از هم نیستن
خدا را از ابزار و ابزار ها را از خدا جدا کردن از اساسا اشتباست .
خلاصه :
وقتی فردی با افکار و انتظاراتی که داره راه چیزی رو هموار میکنه ،کار مورد نیاز تقریبا ناچیز خواهد بود .
هرکس با توجه به اینکه چه باوری و انتظاراتی داره شرایط و اتفاقاتی رو تجربه میکنه که اونو به خواسته اش یا ناخواسته اش میرسونه
و از بی نهایت راه میتونه اتفاق بیفته
و این قانون رو چه ازش آگاه باشیم چه نباشیم همیشه واسه همه داره کار میکنه .
وقتی فردی با خواسته اش هم مدار میشه شرایط و اتفاقاتی رخ میده که اونو به خواسته اش میرسونه
شاید بدون پول یا کار
شاید پولش جور بشه با پول
شاید دستان خدا ،فردی کمک کنه
شاید ایده ای داده بشه
شاید ….
و شاید از هزاران طریق مختلف و
هزاران راه ها مختلف ..
و هرکسی با توجه به معجونی از باورها و انتظاراتی که داره
هدایت میشه به یکی از این هزاران راه..
آره خدا یک انرژیه
فکرتو انرژیه
باور یا ایمان کوهی از انرژیه
اتفاقات و شرایط انرژیه
اون آدمها اون ایده ها همه انرژی اند
خواسته هات انرژی اند
قانون جذب:انرژی های مشابه میرند پیش هم
به زبان خودمانی تو خواسته تو تو ذهنت میسازی و خدا از طروق مختلف از دستان مختلف ایده های مختلف شرایط مختلف شکلش میده
و نگاه توحیدی هم یعنی همینکه میدونی
بعد باورسازی و هم جهت شدن با خواسته ام حالا:
خداست به شکل به آدم اومده داره بهم کمک میکنه (با روی خوش کمک خدا را بپذیرم)
خداست که به شکل یک ایده اومده تا منو به خواسته ام برسونه(بی انصافی نکنم و به جای اینکه به نظرات متخصصان و بازاریابانی و نویسندگانی که در کار خودشان مانده اند یکبارم شده به نظر خدا گوش کنم و عمل کنم )
تمام حرفم همین است که عمل داریم تا عمل
عملی که از روی ناهماهنگی با خدا وخواسته ام انجام دهم اگر هزار سال هم انجام دهم منو به خواسته ام نمیرسونه مثل پدرم که کارگره و روزی ۱۵ساعت کارگری میکنه
و اگر با خدا و خواسته ام هم ارتعاش هم مدار هم جهت و هماهنگ شوم اولا تقریبا کار مورد نیاز تقریبا ناچیز خواهد بود و اگر هم قرار باشد کاری انجام شود اولا بهم گفته میشه دوما آسان خواهد بود و با عشق انجام میدهم
ظبط کردن یک فایل و طرح یک مسابقه
مثل پدر معنویم سید حسین عباسمنش
دوستتان دارم .
با سلام به خانواده بزرگم.
در جواب سوال استاد که پرسیدن چه عاملی باعث ایجاد تفاوت نتیجه در کسب و کارهاست؟ میتونم بگم صد در صد باورهاست. باورها نه تنها روی کسب و کار بلکه در همه ی جنبه های زندگی ما تاثیر میذارن و اگه بخوایم به باورهای یک فرد پی ببریم (در هر جنبه ای) باید ببینیم اون فرد چطور رفتار و عمل میکنه.
من تجربه ی خودم رو میگم. در جایی مشغول به کار بودم که بسیار بسیار فراتر از مسیولیت هام ظاهر شدم. یعنی اگه 40 درصد بار و وظیفه ی اون مجموعه به عهده ی من بود، من 300 درصد ظاهر شدم. به طوریکه خیلی از همکارام به خاطر انرژی زیادی که واسه کارم میذاشتم یا بهم حسادت میکردن و یا سرزنشم میکردن که بابا اینقد کار نکن، اینا به تو ربطی نداره و فلان. نتیجه ی اون همه فعالیت چی بود؟ یه روزی خیلی لایت عذر منو خواستن!!!!!
این اتفاق برج 3، 97 واسم افتاد و کاری کرد باهام که میتونم بگم به کمک آموزه های استاد، تابستون پارسال من خودمو از یه جهنم کشیدم بیرون. از بس که اوضاع روحیم بد بود.
هر چی فکر میکردم میگفتم خدایا من که اینقدرررررررر با نیت خوب کار کردم، کارمو دوست داشتم، اینهمه فراتر از وظیفه م ظاهر شدم چرا باید با این بی رحمی منو جواب کنن؟ در صورتیکه بودن کسانی توو اون مجموعه که مستقیم و غیر مستقیم بهم میگفتن که کارت حرف نداره!!
شدت حس بد این اتفاق برام به حدی بود که میگفتم احساس میکنم بچه مو از دست دادم و خدا میدونه دقیقا همین حسو داشتم. اینقد که از نظر روحی خراب شدم و واقعا صدای شکسته شدن قلبمو شنیدم.
اتفاقی که افتاد بیشتر از قبل اومدم سراغ سایت عباس منش. و سعی کردم با این اتفاق باورهامو بیشتر و عمیق تر واکاوی کنم.
میدونستم آگاهی هام تا حدی بالاست اما نمیدونستم ازشون استفاده کنم.
با پیگیری بخش راهکار برای مسایل شما و خوندن نظرات سایت، به باورهای مخرب عمیق خودم پی بردم و دارم روشون کار میکنم.
فهمیدم من واسه اون مجموعه دلسوزی میکردم (قبلا از کلمه دلسوزی خوشم می اومد (لذت) اما با استفاده از تجربه هام و اهرم رنج و لذت الان حتی نوشتنشو دوست ندارم (رنج) ) چون علاوه بر اینکه منو به خواسته هام نرسوند، بلکه خییییلی از خواسته هام دورم کرد این لامصب (دلسوزی کردن رو میگم).
فهمیدم من به شدت باور کمبود و عدم احساس لیاقت داشتم و دارم (که استارت خیلی جدی زدم و دارم روو خودم کار میکنم. از راهنمایی های خانم شایسته ی نازنین هم استفاده میکنم)
مجموع این چند تا باور که اتفاقا خود استاد هم بعنوان اساسی ترین باورهای معیوب که اغلب مردم درگیرش هستن معرفی کرده، باعث شد علیرغم اینکه چقدر به اون مجموعه محبت داشتم، زیادی کار میکردم، در 90 درصد موارد از خوب کار نکردن بقیه حرص میخوردم و… اما کارم رو از دست بدم.
چرا؟ خب معلومه وقتی از درون احساس ارزشمندی و لیاقت نداشتم چطور میشد دیگران واسه کارم ارزش قایل بشن؟ چون دیگران بازتاب درون خودم بودن! اونها آینه ی ناخودآگاه من بودن. حالا اصلا مهم نبود خودمم واسه اون مجموعه میکشتم قدرمو نمیدونستن چون این حسو از درون، خودم نسبت به خودم داشتم.
باور کمبود رو هم داشتم که باعث میشد همکارهایی داشته باشم یکی از یکی بی عرضه تر، بی مسیولیت تر، کسانی که مطلقا باوری به خوب ظاهر شدن توو کار نداشتن و فقط میخواستن سمبل کاری کنن و یه حقوقی بگیرن.
همه اینها باور کمبود در وجودمو داشت بهم نشون میداد.
اصلا مهم نیست کارفرما باشی یا کارگر و پرسنل، چه شغلی داری، چه خدمتی ارایه میدی و….
اگه این سه تا باور بنیادی: 1) فراوانی 2) عزت نفس و احساس لیاقت 3) معنوی بودن پول و ثروت، در وجودت نباشه، هر چیزی که از هر طریق به دست آوردی رو از دست میدی.
باور سوم یعنی: معنوی بودن ثروت، به دلیل نوع تجربه هایی که در زندگیم داشتم در من قویه و تمرکزمو گذاشتم رو دو تا باور دیگه.
پس مجموعه ای از باورها نتایج رو واسه ما رقم میزنن، نه یه باور خاص.
یعنی همیشه (تقریبا بیشتر از خیلیا) آدمهای پولدار خیلی خوب رو که مومن هستن و کلی کارهای خیر انجام میدن و …. رو دیدم و یکی از برنامه های اصلی خودم بعد ازپولدار شدنم همینه. پس باور سوم رو باهاش اوکیم و مشکلی ندارم. اما مشکل اساسی من دو تا باور دیگه س.
جالبه بگم (افسوس البته) که به خاطر حس دلسوزی، عید امسال هم دست به کاری زدم که نتیجه نگرفتم ازش. چقدر این مطالب فرار هستن خدایا. من که گفتم از سر دلسوزی واسه کسی کار نکنم. اینم به نظر خودم باز برمیگرده به عدم عزت نفسم.
وقتی این باورهای قوی رو در خودمون بسازیم، عالم و آدم میشن دستان خدا که کار ما رو انجام بدن و ما رو به هدف ها و رویاهامون برسونن. به خدا از ساده ترین (با این باور که همه چی به راحتی به دست میاد) و بهترین و سریعترین راه ها.
مهم کار کردن روی باورهاست.
تاکید میکنم مهم کار کردن روی باورها در راستای تحقق اهدافمونه. نه رقابت کردن و خودمونوکوچیک دیدن و … که همش از باور کمبود و بی ارزشی میاد. بقیه ی چیزها فرعیاته. حکم همون آیات متشابه قرآن رو دارن.
بهترین نمونه در این زمینه خود استاد هستن. آموزه های استاد حکم کلید بهشت رو داره. خدایا شکرت.
به اینکه چطور به خواسته هامون میرسیم فکر نکنیم. به قول استاد همینکه به چطور فکر میکنی کارت تمومه.
رو باورهامون کار کنیم، نتایج خیلی فراتر از رویاهای ما ظاهر میشن.
من دارم رو باور عزت نفس و احساس لیاقتم کار میکنم، امیدوارم این مسابقه رو ببرم تا باهاش دوره عزت نفس رو تهیه کنم.
در پناه الله یکتا شاد و پیروز باشیم. یا حق
دوستان من و دوستان خدا سلام.
مدت زیادی نیست که من عضو این خانواده صمیمی هستم ولی به طور جدی با دوره دوازده قدم تمرینات خودم رو با راهنمایی های استاد عزیزم شروع کردم و از هر جنبه ی زندگی ام (مالی،عاطفی ، روابط و…) در این مدت محدود کمتر از دوماه پیشرفت داشتم و خدارو هزاران هزار بار شاکرم.
در جواب این سوال باید بگم به قول استاد وقتی قانون رو بلد باشی و بهش عمل کنی بقیه ی چیزها هم خودشون مشخص میشن و یه جورایی بهت گفته میشن. فرق استاد با بقیه ی متخصصان در اینه که استاد از قانون خدا استفاده میکنه و متخصصان از قانون بشر. انسانها چون کامل نیستند پس قوانینشون هم کامل نیست و علم اونها هم کامل نیست ولی در علم خدا و راه درستی که خدا نشون میده هیچ ضعف و نقصانی نیست. پس چرا ما باید راه آدمهایی رو بریم که میدونیم علم کاملی ندارند. (حتی اگر متخصص مارکتینگ باشند یا هر رشته ی دیگه ای)
راه درست و راه استاد و راه امثال اونها مثل اینشتین ، راه خداست اونها به دنبال خدا میرن و از اون هدایت میگیرند و خدا راه درست و بهتر بگم شیوه ی درست رو بهشون میگه.
یه مثال دیگه میزنم که بهتر منظورم و بگم . یه شخصی مثل داروین که تحصیلاتش در زمینه ی الهیات بوده با الهامات قلبی و افکارش وارد سفرهایی میشه که با کشتی و …. به نقاط مختلف جهان سفر میکنه و به اکتشافاتی میرسه که در نهایت قوانین زیست رو کشف میکنه و از مهمترین نظریه پردازان در این زمینه میشه. حالا تصور کنید اگر داروین شیوه ی معمول زندگی خودش رو داشت و راهی که همراهان اون میرفتند رو میرفت آیا هیچوقت به این نتایج میرسید؟؟
بهترین راه و بهترین مسیر همونی هست که (با الهامات قلبی ) بهتون گفته میشه (مثل استاد عزیزم) و در طی این مسیر زیبا میتونید از نتایج و تجربیات علم درست بشر هم که هم راستا با علم خدا باشه و قطعا حس خوبی به شما بده (که نه ترسی در اون باشه و نه غمی) بهره هم بگیرید.
دوستتون دارم.
هو الرزاق
سلام به استاد عزیز و همکارانشون مخصوصا خانم شایسته مهربون و همه دوستای پر انرژی و مثبت اندیش گلم
به نظرم برای موفق شدن در کسب و کار وداشتن نتیجه عالی باید به موارد زیر عمل کنیم :
اگر خدا رو کارفرما در نظر بگیریم و این دنیا رو شرکت و یا اداره فرض کنیم واینکه از استخدام ما ( خلق کردن ما) حتما هدفی داشته و برای رسیدن به آن هدف علایق لازم را در فطرتمون قرار داده ، اولین کاری که میکنیم این هست که میریم دنبال علایقی که با فطرت پاک آدمی هیچ تضادی ندارند پس اولین عامل موفقیت همون عشق و علاقه واقعی به کار هست ، حضرت علی میفرمایند : بهترین تفریح کار است ٫ واقعا با انجام چه کاری هست که وقتی آن را انجام میدهیم به جای خستگی ، احساس لذت میکنیم ؟ در واقع ثروت به دنبال لذت و یا همون احساس خوب هست که وارد زندگیمون میشه ٫ دومین عامل تمرکز داشتن روی کار هست تمرکزی که بصورت شبانه روزی باشه و روی اصلیات ( بزرگ کردن سطل و از بین بردن سوراخهای سطل )و نه فرعیات (طرز لباس پوشیدن، با لحن خاصی صحبت کردن کلاس گذاشتن و ظاهر سازی )و تمرکز روی نکات مثبت ( شکرگزاری نعمتهایی که خداوند در گذشته و حال به ما عطا کرده )باشد نه نکات منفی مثل بالا رفتن ارز و ٫٫٫ وقتی به صورت مداوم روی کار تمرکز داشته باشیم از طرف خداوند الهاماتی به ما میشود که بسیار کمک کننده هستند این الهامات به شکل های مختلف مثل خواب دیدن و ٫٫٫ به ما گفته میشود ٫ سومین عامل داشتن عزت نفس هست کسی که عزت نفس دارد برای موفقیت کارهای خلاف فطرت انجام نمیده مثلا خراب کردن رقیب، دروغگویی ، کلاه گذاشتن سر مردم (انداختن محصول) ودزدیدن سطل دیگران ، به علت صداقتی که دارد میتواند حس اعتماد مشتریان را به خود جلب کند و مشتریان با خیال راحت از کسی که به او اطمینان دارند خرید میکند ٫ چهارمین عامل ، داشتن اعتماد به نفس است این که مطمئن هستی که میتوانی در کسب و کارت موفق باشی ( خواستن ، توانستن است )و هیچ عاملی جز خودت نمیتواند جلوی پیشرفت تو را بگیرید توجه به اینکه با تولید و فروش محصول خدمت بزرگی به جهان میکنیم حس خود ارزشمندی و احساس لیاقت را در خودمان تقویت می کنیم و این در افزایش حس اعتماد به نفس مفید است پنجمین عامل ، شور و اشتیاقی زیادی است که در این زمینه داری به تو کمک میکند که به هدفت برسی تجسم کردن زمان رسیدن به هدف و شادی که آن زمان پیدا میکنی در بالا بردن این شور و اشتیاق بسیار موثر است اما ششمین عامل رعایت قانون تکامل است توجه داشته باشیم که همیشه مدار بعدی نزدیک به مداری است که الان در آن هستیم و برای رسیدن به مدارهای بالاتر باید مدارها را یک یه یک پشت سر بگذاریم و برداشتن قدمهای کوچک و پشت سر هم در جهت رسیدن به خواسته ها مهم است هفتمین عامل داشتن باور فراوانی است (کاش موفق بشم تا این باور رو در خودم تقویت کنم) مطمئن باشیم که ثروت ونعمت مثل اکسیژن در اطراف ماست و زیاد شدن رقبا نمیتواند تاثیری در کسب و کار ما داشته باشد
٫ توانایی کنترل ذهن و توکل به خداوند مهمترین عامل است و اینکه خداوند فرمانروای جهان است و هیچ اتفاقی بدون اذن خداوند نمیفتد وقتی موارد بالا رو رعایت کنیم و به او توکل کنیم شرایط به شکلی رقم میخورد تا در مسیر درست قرار بگیریم ٫ اما آخرین عامل تاثیر گذار از نظر من ، عمل و ایمان به دانسته هاست و به قول استاد ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است پس به جای نشستن و زل زدن به سطل دیگران به دنبال عمل به دانسته هایمان باشیم و مطمئن باشیم که در طول راه ایده های مناسب به ذهن ما خطور میکند ٫