سریال زندگی در بهشت | قسمت 2 - صفحه 33

635 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فریبا نجفی گفته:
    مدت عضویت: 1151 روز

    استاد عزیز من و خانم شایسته عزیزم ،این اولین سایتی هستش که وارد شدم تا این لحظه ای که از خداوندم عمر گرفتم،و اولین کامنتم هستش که گذاشتم تو اولین سایتم،مدتهاس استاد رو میشناسم،خداوند هدایتم کرد سمت سایت،وقتی اومدم سایت متوجه شدم چقد فضای نامحدودی هستش از زندگی زیبا و آموزش ها،برام وصف احساسی که به شما دو نفر و زندگیتون از هر بعد دارم سخته و در این حد بگم یه دفتر دارم مدام از شما دو نفر از خوشبختیتون از زندگی پر ثروتتون از عشقتون از حال خوبتون مینویسم و شکر خدا میکنم.عاشق شما دو نفر،عاشق رابطه عاشقانتون،زندگی پر از ثروتتون،حال خوبتون و سبک زندگیتون و عاشق جز به جز حس و حال زندگیتون هستم.تنها تنها تنها الگوی من هستید از هر بعد،استاد پیامبر زندگی منی،یه روز میام و بهتون میگم منم چه نتایجی گرفتم حتما فعلا شروع راهمه،فقط اولین نتیجم اینه مدام حالم خوبه،مدام غرق زیبایی های زندگی خودم و دیگرانم از درون خوبم و فعلا مثل یه کودک نوپا هستم که تجربه راه رفتن پیدا کرده و هیجان زدس و باید انقد تمرین و تکرار و مقاومت کنم که مسیرم هموار بشه،عاشقتونم❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    عارفه گفته:
    مدت عضویت: 1237 روز

    وای چقدر حس جالبی بود

    امروز با گوش دادن یکی از فایل های صحبت دوستان با استاد یه نجوایی توی گوشم میگفت الان توباید هدایت بشی به سمت دیدن سریال زندگی در بهشت تونم از اول و الان چقدر خوشحالم و سپاسگزار خداوند هستم و به خودم قول دادم بهشت زندگیم را از همین خونه ی آپارتمانی بسازم و به بهشت های بززگتر برسم. پراداکس خودش پراز بهتر فراوانیه.. درخت ها آب ماهی حیوانات و و و عاشقانه خوشحالم تو این مدار قرار گرفتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    زینب گفته:
    مدت عضویت: 2202 روز

    سلام به استاد عزیز و مریم جون پرانرژی ❤

    استاد شما و مریم جون توی زندگیتون لابه لای حرفاتون دارید بازهم به ما قانون کیهانی الله رو یادمیدید اینکه چجوری عملیش کنیم و بهشت و تجربه کنیم

    اونجایی که مریم جون گفت جایی که نور نباشه ببینید چه شکلی از همونجا ازهمون اول فایل همه چی فرق کرد

    جایی که نور نباشه غرق در تاریکی اصلا نمیشه هیچ چیز رو دید درست مثل جایی که خدا نباشه الله نباشه تاریکی و راه مشخص نیست پول میخوای عشق میخوای پس خدارو پیدا کن راه رسیدن به هرخواسته ای مشخص میشه

    حالا قدم بعد نورو الله و پیدا کردی اول مسیری راهت کم نور ایمانت ضعیف آتیش رو به خاموشیه و همه ناراحت و ناامیدن تو نباید کم بیاری و ناامید بشی تو با قدم های کوچیک ادامه بده

    مثل مریم جون با چوب های کوچیک میلی متری و مثل استاد با توجه به ایده ای که بهش رسید و عمل کردن به اون (مشعل) تا اون مشکل بدونه تو ایمان داری الله و داری و ادامه میدی

    پشتت به چی گرم به چه کسی به الله به پادشاه جهان و بقیه کارها دست خداست

    بسپر به خودش و لذت ببر

    اونوقت وقتی شب سیه صبح میشه مرحله بعد اززندگی میرسه

    میبینی امید و ایمان و احساس خوب و لذت بردن و قدمای کوچیک و عمل کردن به ایده ها جواب داده و نتیجه مشخص

    حالا ایمانتم قوی تر شده

    نکته مهم اینه که در هرکاری فقط باید ادامه بدی و کاری نداشته باشی چی میشه و لذت ببری

    حتی به قول استاد کارای خیلی بزرگ و سنگین هم شدنی

    وقتی باورهامون خوب باشه و احساس خوبی داشته باشیم همین اتفاق میوفته در هرشرایطی قدم های کوچیک میلی متری سانتی متری باعث میشه تو کیلومترها رو طی کنی با لذت …

    خدایا سپاسگزارم که منو به راهی هدایت کردی که درست که توش حالم خوبه

    که توهراتفاقی دارم میبینمت و حست میکنم و ایمانم بیشتر میشه بهت

    چه نعمت بزرگی این قانون

    چه نعمت بزرگی استادی که قانون رو بلد و به بقیه یاد میده

    دوستون دارم ❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2525 روز

    سریال بهشت قسمت 2

    به نام خدایی که حامی منه در مسیر تغییر باورها و افکارم

    با سلام خدمت ساکنان بهشت استاد عزیز و مریم جان

    خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان این آگاهی ها هراه بشم و از اونها برخوردار

    نمیدونم چرا با شنیدن صدای شب است مریم جان ذهنم رفت سراغ شعر شب است و سکوت است …… از علیرضا قزوه با صدای آقای آهنگران . ی چیزی در درونم من رو کشید به سمت این شعر اما نه دقیقا اون شعر ی چیزی بهم گفت این شعر رو تغییر بدم و حس و حال خودم رو در قالب این شعر بیان کنم اما کاملا با بیانی متفاوت یعنی ی جورایی شد هدایت شخصی در شرایط متفاوت :

    شب است و سکوت است و ماه است و من

    فغان و غم اشک و آه است و من

    شب و خلوت و بغض نشکفته‌ام

    شب و مثنوی‌های ناگفته‌ام

    شب و آخرین سوز مستانه ام

    شب و های های غریبانه ام

    شب و ناله‌های نهان در گلو

    شب و ماندن استخوان در گلو

    من امشب خبر می‌کنم درد را

    که آتش زند این دل سرد را

    بگو بشکفد بغض پنهان من

    که گل سرزند از گریبان من

    مرا کشت خاموشی ناله‌ها

    دریغ از فراموشی لاله‌ها

    کجا رفت تأثیر سوز و دعا؟

    کجایند مردان بی‌ادّعا؟

    کجایند شور‌آفرینان عشق؟

    علمدار مردان میدان عشق

    کجایند مستان جام الست؟

    دلیران عاشق، شهیدان مست

    همانان که از وادی دیگرند

    همانان که گمنام و نام‌آورند

    هلا، پیر هشیار درد آشنا!

    بریز از می صبر، در جام ما

    من از شرمساران روی توام

    ز دُردی کشان سبوی توام

    غرورم نمی‌خواست این سان مرا

    پریشان و سر در گریبان مرا

    غرورم نمی‌دید این روز را

    چنان ناله‌های جگر‌سوز را

    غرورم برای خدا بود و عشق

    پل محکمی بین ما بود و عشق

    نه، این دل سزاوار ماندن نبود

    سزاوار ماندن، دل من نبود

    البته این قسمتی از شعر و کامل نیست اما تا همین جاش هم بهم گفته شد تغییراتش و اینم شعر من با دیدن این قسمت :

    شب است و سکوت است و ماه هست و من

    صدایی همی آشنا هست و من

    شب و خلوت و حرفهای نشکفته اش

    شب و مثنوی های ناگفته اش

    شب و اولین شور مستانه اش

    شب و شعله های جانانه اش

    شب و خنده های با شکوه من

    شب و ماندن تا طلوع من

    من امشب خبر میکنم شهر را

    که آتش زند این دل گرم را

    همی می شکفد خنده ی پنهان من

    که گل سرزند از دو چشمان من

    مرا کّشت زیبایی شعله ها

    همی مرحبا به این ناقلا

    همین جاست تاثیر بنزین ما

    همین جاست آن مرد بی ادعا

    همین جایند شورآفرینان عشق

    علمداران میدان عشق

    همینجایند مستان جام الست

    دلیران عاشق کریمان مست

    همانان که از وادی ایمنند

    همانان که با نام و نام آورند

    هلا، پیر هوشیار رمز آشنا !

    بریز از می صبر در جام ما

    من از امیدواران روی توام

    ز می سرکشان سبوی توام

    غرورم همی خواست این سان مرا

    دل آرام و سر بر آسمان مرا

    غرورم بدید این روز را

    چنین شادی های بی زور را

    غرورم برای خودم بود و عشق

    پل محکمی بین من بود و عشق

    بلی، این دل سزاوار ماندن است

    سزاوار ماندن ، این دل من است

    استاد عزیز و مریم جان اینترنت یاری نمیکنه که فایل رو دوباره ببینم ولی همون بار اول که دیدم هدایت شدم به اون شعر و نوشتم هر آنچه که بهم گفته شد

    سپاسگزارم به خاطر لحظات زیبایی که به اشتراک میزارید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    فاطمه فضائلی گفته:
    مدت عضویت: 1268 روز

    سلام استادجانم و مریم نازم

    دومین روزه که زندگی در بهشت رو شروع کردم و چقدر نیاز داشتم به دیدن طبیعت و ازتون واقعا سپاسگزارم بخاطر این زیبایی که به اشتراک میزارید

    داشتم به این فکر میکردم چقدر فضای خوبیه که انقدر راحت میتونم نظر و احساس واقعیم رو ابراز کنم و میدونم موقع خوندنش هرکسی با دید زیبای خودش میخونه

    چقدر واقعا از قضاوت ها خسته بودم

    استاااد شما واقعا بی نظیری در عین محکم بودن چقدر لطیف و بااحساس

    چند روزه به تضادی برخوردم اینکه من تو اصفهان هستم و حاشیه ی زاینده رود ب لطف خدا میرم رکاب میزنم و خیلی لذت میبرم خداروشکر ولی تضادی که بهش برخوردم تا رسیدنم به لبی اب(تیکه کلامی که ما اصفهانیا میگیم خخخ) تو خیابون به دلیل دود ماشینا برام ناخوشایند میشد و یهو گفتم چرا من تو شهری نباشم با هوای پاک که بتونم برم تو جنگل و سرسبزی و دریا رکاب بزنم و ازین بیشتر لذت ببرم

    خدایا منم ازت میخوام راهشو خودت جلو پام بزاری . هوایی به زیبایی پارادایس و اب فراوان تمیز و اسبی که دوست دارم و دوچرخه سواری با تمام لذت

    سپاسگزارتم که میتونم همه چیو ازت بخوام و تو بهم میدی بیشتر و قشنگتر اونی که گفتم و فکرشم میکردم

    شاد و خوش ذوق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    Sina Amirkhani گفته:
    مدت عضویت: 1361 روز

    سلام و درود به استاد عزیز ما؛ و همه بچه‌ای سایت

    این اولین کامنت من در طول سه ما عضویت من است

    از آشنایی با شما خوشبختم

    من متوجه شدم در طول هفت ماه اخیر که وقتی ما کنترل ذهن نداریم و جهت مشخصی بهش نمیدیم و در لحظه نیستیم به افکار

    حالتی مثل حالت کش میدیم ، یعنی بعد از مدت کوتاه دوباره بر می‌گرده و جمع میشه سر جای اولش ، و اون لحظه احساس می‌کنیم ما کار خاصی برای خودمون نکردیم و احساس پایین مواجه میشیم .

    این ذوق کردنها در کنار آتیش نشان دهنده این است اینها زندگی خودشون رو خلق کردند و لحظه جز همان لحظه نیست .

    این به این معنی است که باید منطقی کار کرد یعنی ذهن را باید دستاوردهایی که بدست میاریم احاطه کرد تا ما از خیال و وهم فاصله بگیریم و ارزش لحضات خود را بالا ببریم .

    درود سینا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    سمیه پیروز گفته:
    مدت عضویت: 2129 روز

    سلام بر استاد عزیزم و مریم جان عزیز راستش من 100 قسمت از زندگی در بهشت رو دیدم و خیلی از چیزایی که گفتید رو عمل کردم و عاشق زندگی روستایی و کشاورزی شدم استاد من اون قسمت هایی که خیلی در طبیعت هستید رو خیلی دوست دارم جایی که آتیش روشن میکنید چوب می‌برید و دنبال خرید تراکتور و… هستید از قضا بعد سالها کاری پیدا کردم که مربوط به کشاورزی میشه و تولید ادوات کشاورزی هستند 😁استاد چون همیشه دنبال دستگاه جدید هستید اینو دیدم که دستگاهی هست که چوب رو خورد میکنه بش میگن دستگاه چوب خورد کن که شاخه ها رو تبدیل به گندم آسیاب شده میکنه و فضای کمتری از شما هم میگیره تا دیدم یاد شما افتادم و گفتم توی این قسمت براتون کامنت بذارم. ممنونم از شما عاشقتونم استاد 🤩🤩🤩

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    فهیمه طاهری گفته:
    مدت عضویت: 1445 روز

    سلام استاد عزیزم چقدر زندگیتون برام درس داره

    استاد عاشق این رابطه شما با خانم شایسته عزیز هستم چقدر عشق چقدر هم پایه بودن و هماهنگی چقدر صلح

    استاد عزیزم از این فایل یاد گرفتم که برای شروع یک کار اول اراده کنم وشروع کنم وادامه بدم تا نتیجه ببینم.برای انگیزه داشتن و برای ادامه نتیجه کار رو ببینم ومدام به خودم یاد آوری کنم که قراره چه نتایجی ببینم (اهرم ورنج ولذت)

    خدایا شکرت که من رو تو بهترین مسیر برای داشتن زندگی رویایی قرار دادی

    من عاشق این همه زیبای .این همه فراوانی هستم وقتی پارادایس رو میبینم قدرت خداوند رو میبینم اینکه وقتی بهش وصل باشی دنیا رو برات بهشت می‌کنه خدایا شکرت 🙏🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    علی اصغر سیمابه گفته:
    مدت عضویت: 1386 روز

    خدایا شکرت

    چه قدر زیبا من توجه رو گذاشتم روی آگاهی ها که باید تکاملت طی بشه و چون در یک مسیری قرار گرفت خداوند از این طریق جوابم داد که باید قدم برداری و به آخرش نگاه نکن تو فقط ادامه بده و صبر کن همه چیز قشنگ میشه خدایا توکل برتو دقیقا مثل این آتیش که هنوز صبح رفتین بازم اون حرارت موندن بود مثل این میمونه که ما بعضی از انرژی هایی درونیمون بیدار نشده برای حل کردن چالش ها قدم برداشتن در ناشناخته ها من به این تصمیم رسیدم صبر کنم و این مسیرو ادامه بدم توکل برخدا من الهامی که بهم شده برای انجام یک کاری قدم برمیدارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    علیرضا گفته:
    مدت عضویت: 1911 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و همه ی دوستان گلم

    در جهت ارائه گزارش برای انجام ایده های قسمت دوم سریال زندگی در بهشت اومدم کامنت بذارم

    خب ایده ی اصلی برای این قسمت این بود که هر چیز اضافی که تو اتاقم و توی زیر زمین خونه هست رو اضافه کنم . خب درمورد چیزایی که تو اتاق خودم بود خیلی راحت تر بودم چون وسایل خودم بود و خیلی راحت میتونستم تصمیم گیری کنم اما درمورد وسایلی که برای خانواده س به تنهایی تصمیم گیری من یکم براشون مقاومت داشت ولی خب تا جایی که تونستم با عنوان تمیز کردن خونه کلی چیزای اضافی رو خارج کردم

    منطق و سوالی که تو این حذف کردن توی ذهنم بود این بود که چه چیزهایی بیشتر از یک ساله که استفاده نمیشه ؟ هر چیزی که هست رو حذف یا جا به جا کن .

    از اتاقم شروع کردم و میز قبلی که مونده بود تو اتاق رو بردم گذاشتم طبقه پایین چون مادرم خواسته بود که روش خیاطی کنه و خیلی هم عالی شد . کتاب هایی که داشتم ، اونایی که نمیخوندم و قرار بود بخونم رو بردم گذاشتم کتابخونه طبقه پایین و اونایی که نیاز نبود رو یه کار دیگه انجام دادم که جلوتر میگم . و یه سری دفتر و کتاب موند که اونا رو استفاده میکردم مثل دفتری که برای دوره سلامتی برداشته بودم که مینویسم و اونا رو مرتب کردم و یه جای خوب براش انتخاب کردم .

    خب لپتاپ هم که خریدم و کامپیوترم رو فروختم ، یه تلویزیون 32 اینچی داشتیم تو خونه که ازش استفاده نمیکردیم ، اونو آوردم و بعنوان یه مانیتور بزرگتر که بتونم یه سری فایل ها رو تو اون ببینم گذاشتم روی میزم که خیلی عالی شده خدا رو شکر

    زمستون بخاری گذاشته بودم تو اتاق و از وقتی هوا کمی گرمتر شد اون بخاری رو هم از اتاق برداشتم و یه تختخواب داشتم از خیلی وقت پیش که دیگه ازش استفاده نمیکردم و مونده بود تو زیر زمین ، پیچ و مهره هاش هم گم شده بود ، رفتم براش پیچ و مهره خریدم ، مادرم زحمت کشید برام تختواب رو شست و اوردم تو اتاق نصبش کردم که خیلی هم عالی شد ، از تشک قبلی استفاده میکنم که به امید خدا یکی دو ماهه یه تشک بهتر میخرم که راحت تر و بهتر باشه . مبلی که تو پذیرایی بود یه عسلی تکی داشت که اونم آوردم گذاشتم تو اتاق کنار تختم که وسایلمو شبا بذارم روش که همین الان یه ایده اومد که یه سری از وسایلی که روی میزت هست رو میتونی اونجا مرتب کنی که شبا ازش استفاده میکنی .

    کلی هم گلدون داشتم توی اتاقم که خیلی گرفته بود فضای اتاق رو اونا رو هم از اتاقم حذف کردم و بردم گذاشتم توی پذیرایی و مرتب کردم . یه سری دفتر و خودکار اضافی داشتم که استفاده نمیشد ، اونا رو هم به برادر زاده هام هدیه دادم که ازشون استفاده کنن که خیلی هم خوشحال شدن.

    خدا رو شکر تا اینجای کار اتاقم خیلی عالی و مرتب شد و خیلی از چیزایی که ازشون استفاده نمیشه از اتاقم حذف شد .

    با مادرم روز جمعه یا شنبه بود که رفتیم زیر زمین و حدود پنج شیش ساعت اونجا داشتیم مرتب میکردیم وسایل رو و حدود 150 ، 200 کیلو ضایعات دراومد از اونجا ، از کلی کارتن وسایل که از قبل مونده بود ، کاغذ و دفتر و کتاب های بدرد نخور ، سی دی و دی وی دی و فلاپی های قدیمی ، کلی پلاستیک و .. که زنگ زدم و ضایعات اومد و اونا رو فروختم بهش . حدود 100 جلد شاید کمی بیشتر یا کمتر کتاب دراومد که خب با همون معیاری که خیلی وقته ازشون استفاده نشده تصمیم گرفتم ببرم به کتابخونه عمومی شهر هدیه بدم که اونا رو جمع کردم تو کارتن و همین روزا وقت کنم میبرم و هدیه میدم به کتابخونه ، رفتم باهاشون صحبت کردم و گفتند که حتما بیارید . و کلی وسایل دیگه هم بود که دیدم مادرم اجازه نمیده نخواستم بحث کنم ولی به شدت زیر زمین خونه مرتب و تمیز شد . و این منطق رو توی ذهنم ایجاد کردم که چه چیزی یه مدت زیادیه که ازش استفاده نمیشه ؟ اونو یا بریز دور یا هدیه بده به کسی که ازش استفاده میکنه .

    خدا رو شکر خیلی این فایل بهم کمک کرد که چیزای اضافی رو حذف کنم ، هم فیزیکی و هم توی ذهنم

    به کمک همین فایل هر چیز اضافی که توی گوشیم بود و نیازی بهش نبود رو حذف کردم ، توی هارد اکسترنالم همینطور . تصمیم گرفتم کارهای اضافی که در حال حاضر نیازی نیست که انجام بشه از ذهنم پاک کنم و تمرکزم رو بذارم روی هدف اصلی که الان دارم و خدا رو شکر این کار هم انجام شد و الان تمرکزم روی بحث سلامتیه و کارهای دیگه رو کنار گذاشتم تا وقتی که زمانش برسه و خدا رو شکر همین موضوع باعث شده علاوه بر اینکه تمرکزم روی دوره سلامتیه خیلی هم ذهنم خلوت تر باشه و فکرم درگیر هر چیزی نشه .

    عاشقتم استاد که حتی مستند زندگیت هم کلی برام درس داره و وقتی ازش استفاده میکنم کلی حال میکنم .

    راستی اینم اضافه کنم من چهار پنج سال پیش یه مقدار بیت کوین ماین کرده بودم که خیلی کم بود و تو یه کیف پول بلاکجین بود که من رمز و پسوردشو گم کردم بودم و خیلی هم تلاش کردم که بیاد بیارم اما یادم نیومد ، خلاصه اونروز وقتی زیر زمین رو مرتب میکردیم شانسی یه دفتری رو باز کردم و دیدم والت ای دی و پسورد رو اونجا نوشتم و اومدم دیدم توی اون کیف پولم 23 دلار پول دارم ، البته که من دیگه نه ماین میکنم نه یچزی و تمرکزم روی علایقمه ولی خب اون مقدار پول بود و دوست داشتم که برگردونم و ازش استفاده کنم که خدا رو شکر با حذف چیزای اضافی این مورد که نیاز بود پیدا شد .

    عاشقتمونم ، عاشقتونم 💕❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: