سریال زندگی در بهشت | قسمت 2 - صفحه 37

بنام خدا

سلام به استاد عزیزم و همه دوستان خوبم

استاد چه درس بزرگی از آتیش و قانون تکامل گرفتم من هم دقیقا میخواستم با ریختن بنزین زیاد و یکدفعه همه افکار و باور های محدود کننده ام را توی این مدتی که باشما هستم را بسوزونم و تمام بشه من میخواستم ره صدساله رو یک شبه بروم من داشتم هروز خودم را بمب باران میکردم از فایل ها و محصولاتی که داشتم و آنقدر داشتم به خودم فشار می آوردم که یک روز ترکیدم بمب و گریه کنان و خسته نشستم و به خودم نگاه کردم چرا با اینکه دارم روی خودم شبانه روز کار میکنم نتیجه بزرگ نمیگیرم و تسلیم شدم و خودم رو آروم کردم و خودم رو دیدم که دارم با سرعت بالا میدوم اما دریغ از یک قدم چون دیدم که پاهام زنجیر شده و کل بدنم سنگ شده و چشمان خشک و نابینا هست و من فهمیدم که دارم عجله میکنم و دارم تلاش میکنم اما چون همه ای باور ها و افکار من و اعمال من از کمبود و محدودیت بود من هیچ قدمی رو به جلو نداشتم و من داشتم بنزینی از باور های قدرتمند کننده را روی آتیشی می‌ریختم که هنوز به درستی روشن نشده بود و خیلی زود برمیگشتم رو به پایین ولی به لطف خدا فهمیدم که ذهن من پراز باور های شرک آلود و محدود کننده و کمبوده و باید اول بیام خیلی آروم با تآمل و تفکر به خودم و افکار خودم یواش یواش و قدم به قدم باور های کوچک خوب را بسازم و محدودیت های ذهنیم را با اعمال درست و تمرین بهبود بدم و کم کم که باور های خوبم جون بگیره میتونم باور های محدود کننده بزرگ رو هم مثل درخت های بزرگ آتیششون بزنم و از بین ببرمشون و من باید عجله و بدو بدو رو از خودم دور کنم چون من با این افکار که دیر میشه داشتم صبح تا شب روی خودم کار می‌کردم و هیچ نتیجه ای هم نمیگرفتم اما الان با آرامش و با ساختن باور خوب فراوانی ها روی خودم کار میکنم و آرومم و سعی میکنم که آروم باشم و صبر داشته باشم برای ساختن باور های قوی و قدرتمند کننده و وقتی باور های قوی شکل بگیره اونموقع دیگه کار کردن روی باور ها برام آسون میشه و واقعا من با عجله کردن و ریختن بنزین روی آتیش درسته کمی پیش میرفتم اما خیلی زود بر میگشتم سرجای اولی که بودم و دود اون همه طی نکردن تکاملم میرفت تو چشم خودم ولی الان که تصمیم گرفتم خیلی آروم روی خودم کار کنم دارم چوب های کوچیک و نازک رو که همون باور های کوچیک هست رو میریزم و اینا که خوب میسوزن و من نتیجه میگرم بعد باورهای کمی بهتر رو میریزم استاد خوبم و خانم شایسته عزیزم ازتون خیلی سپاسگزارم

و اما زیبایی های قسمت دوم بهشت

آتیش و سرخی و زیبای و خونه زیبای چوبی روی دریاچه خدایا شکرت من همیشه صبح های بهشت رو دوست دارم بخصوص مو قعه ای که خانم شایسته درو باز میکنه و منو رو برو میکنه با بی نهایت زیبای و فراونی نعمت و ثروت چقدر این فضا رویایی و زیباست بهشت واقعی روی کره زمین که خداوند وعده داده و من هیچ گاه باور نمیکردم اما الان میخواهم باور کنم که می‌شود در بهشت زندگی کرد هم در این دنیا و هم در آخرت و من می‌خواهم آسان شوم برای آسانی ها و زیبایی ها و از خدا کمک میخواهم که هدایتم کنه تا در این مسیر پاک و الهی و یکتا پرستی ثابت قدم و سپاسگزار بمانم و خودم را بهبود دهم آمین

برای همه دوستام آرزوی سلامتی و سعادتمندی میکنم در دنیا و آخرت