https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/04/abasmanesh-3.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2020-04-23 08:09:302024-12-18 13:01:15سریال زندگی در بهشت | قسمت 2
635نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خدایا شکرت برای دیدن این مناظر زیبای الهی الحق اینجا قظعه ای از بهشت نیست خوده بهشته خدای من این طبیعت سرسبز با سبز فسفری درختان انبوه دور دریاچه اون دریاچه ی زیبای ارام اسمون قشنگ ابی و ابرای زیبا خدای من چه ظبیعت دل انگیزی و از همه مهمتر این زوج عاشق ازاد مچ خردمند رشد یافته خدایا همه این انم ارزوست
استاد جان من در توجه و تحسین زیبایی ها اکنون زیر صفر کیلومترم ولی میخام این ویژگی که پایه و اساس هر موفقیتی هست یعنی صدق بالحسنی را در خودم ایحاد کنم تا شاهد زنده ای بشم از فسنیسره للیسری هدفم از استارت دیدن سریال زندگی در بهشت همینه استاد این زهرا نمیدونید چه هیولایی بوده در تمرکز بر نکات منفی در در نظر گرفتن بدترین وجه هر ادم یا اتفاقی و الان هم هست خیلی کم تغییر کردم و برای تغییر بنیادین در شخصیتم برای زیبا بین شدن سپاسگزارتر شدن خوشبین شدن دیدن وجه مثبت هر اتفاقی هر ادمی ایجاد باور الخیر فی ماوقع ایجاد شخصیت تصدیق کننده و تحسین کننده زیبایی ها به امید خدا شروع کردم به دیدن و انشالله درک کردن و عمل کردن به انچه در بهشت زیبای شما میگذرد خدایا در این مسیر یاریم کن من با همه ضعف هایم به تو رو اورده ام هدایتم کن حمایتم کن اسانم کن
خدا به شما خیر کثیر بدهد استاد عزیزم خانم شایسته و همه دوستان
خیلی لذت بردم از صحنه های اتش. نمیدونم چی تو وجود ادم ها هست که جذب اتش و زیبایی های ان میشن. من عاشق درست کردن اتش و بعدش هم درست کردن چای اتیشی و کباب هستم. هنیشه وقتی هوا خوبه و جای خاصی نمیریم، حتما میریم پارک و منقل و وسایل میبریم برای یه چای اتیشی و کباب باحال. اصلا من عاشق بود دود هستم.
الان که این کامنت رو میکزارم یک صبح دل انگیز رو شروع کردم. هوا بسیار عالی و دوست داشتنی هست. روز افتابی. صبح که بیدار شدم هوا یه رنگ صورتی خوشرنگی به خودش گرفته بود. خدایا سپاسگزارم برای این همه زیبایی و نعمت که در اختیار من قرار دادی.
خدارو شکر میکنم که در زمان درست و وقتی که باید بیشتر به کارهایی که انجام دادم فکر کنم نشانه امروز من، منو به این فایل هدایت کرد.
من تازه به این گروه ملحق شدم و دیروز در فایلی که استاد گفتن از خودتون نشانه به جا بذارین تصمیم گرفتم اولین نشانه خودمو اینجا بذارم.
امروز دقیقا روزیه که کاریو تموم کردم که در ابتدا انجام اونو بسیار سخت میدیدم اینکه استاد توی این فایل گفتن که آدم باید نقطه پایانو از اول ببینه و الان که به نقطه پایان کارم رسیدم و توی مسیر همیشه برای اینکه انرژی بگیرم به این نقطه فکر کردم، میبینم که واقعا چقد لذت بخشه، اینکه وقتی یه کار سختو انجام میدی به قول استاد میفهمی: پس من هر کار سخت دیگه ای رو هم میتونم انجام بدم.
خوشحال که اینکارو انجام دادم و الان میبینم چقد تونستم راحت انجامش بدم و کلی تجربه پیدا کردم.
اول خداروشکر میکنم که به این فایل هدایت شدم و ممنونم از استاد، که حرفاشون باعث شد یک بار دیگه به مسیری که طی کردم و درس های که گرفتم فکر کنم.
تصویر سازی سوزاندن افکار نادرست ،باورهای مخرب وآنچه که مثل ریسمان به پایمان گره خرده نیاز به تمرین،صبر واشتیاق داره چقدر این صحنه ها زیباست برای ساختن چنین تصویر سازی که ما بتوانیم باورهای محدود کننده رو مثل چوب ها وعلف های هرز از بین ببریم وکارهای مثبت وافکار مثبت رو ناخود آگاه انجام بدیم به امید رسیدن به این هدف ودیدن روز روشن وزیبایی تمام تلاش خود رو میکنم موفق وتندرست وسربلند باشید
چقدر آرامش پرادایس توی شب تحسین برانگیزه، تاریکی شب، ماه و ستاره ها، آواز جیرجیرک ها و دیگر هیچ…
این که با خیال راحت و بدون نگرانی از غر زدنای همسایه و… آتیش روشن کنی اونم در حد هیولا و از آتیش بازی و حرارت جذابش و رقص شعله های آتش لذت ببری، چیزیه که خیلی منو به تحسین وا میداره.
چقدر خوبه که گاهی بیایم به نگاهی به دور و اطرافمون بندازیم و خودمونو مقایسه کنیم با آدمایی که صد سال پیش زندگی میکردن و فکر کنیم به این که چقدرررر زندگیمون راحت تر شده، چقدر نعمت هایی الان هست که اون زمان نبوده
شما تاریکی شبو نشون دادید و یادآوری کردید که چقدر نور، نعمت بزرگیه؛ حدودا یک هفته ای بود که توی ایران برقا در یک بازه زمانی میرفت، اولش کلی غر زدم که چرا توی تاریکی شب باید برقا بره و آدمارو از کار و زندگی بندازن، ولی بعد فکر کردم که چقدر ما نعمت هایی اطرافمون داریم که بهشون توجهی نمی کنیم، مثلا همین نعمت برق که باعث شده تاریکی شبو به روشنایی روز تبدیل کنیم.
چقددددر حال داد وقتی بنزینوارو روی آتیش ریختید و در کسری از ثانیه آتیش شعرله ور تر شد؛
یک نکته دیگه این که میشه قوانین زندگی رو در پدیده های جهان دید؛
برای روشن کردن آتیش از اول نباید سراغ تنه های بزرگ درختان بریم و اول باید با برگ های خشک شده درختان شروع کنیم و همین برگ ها، کم کم بستری رو برای سوزاندن تنه های درخت آماده می کنن
همین مفهوم رو میشه توی کسب و کار دید؛ این که کم کم شروع کنیم به ساخت کسب و کارمون و سعی نکنیم تا از همون اول بخوایم تنه بزرگه رو بسوزونیم
مثلا بنزین باعث میشه تا خیلی سریعتر آتش شعله ور بشه ولی اون شدتی که ایجاد میشه، یک دقیقه دیگه کلا میخوابه و اثری ازش نمی مونه و این دقیقا مثل اثر وام، تبلیغات وحشتناک و پدیده وار توی کسب و کار هست.
ولی اگه از همون اول با برگای کوچیک آتیشو روشن کنیم و کم کم بهش بار بدیم و پله به پله تنه های بزرگتری رو بسوزونیم، در نهایت یک آتیش پایدار خواهیم داشت که شعلش تا روز بعد باقی می مونه.
چقدر اون صحنه ای که در رو باز کردید برام لذت بخش بود، یهو در باز میشه و آدم با هارمونی از رنگ ها که به زیبایی، مکمل همدیگه هستند روبرو میشه؛ آسمون آبی با تیکه ابر های مخملی و کوچیک، درختا و چمنای سبز و فسفری با تکسچر نرمشون، پل چوبی که میان دریاچه و آب های درخشانش قرار گرفته… آدم دیوانه میشه واقعا!
و درسی که این قسمت برای من داشت این بود که نگاه نکنم که اهدافم چقدر بزرگن و وضعیت الانمو باهاشون مقایسه نکنم، وقتی میخوام اونو تجسم کنم، به این فکر نکنم که فاصله من با اون هدف چقدر زیاده، به این فکر کنم که بزرگترین قله ها هم با قدم های کوچک فتح میشن و من فقط باید پای در مسیر بذارم و با هدایت خداوند، توی جاده ی جنگلی همراه با نسیم ملایم، سوت زنان به سمت هدفم حرکت می کنم.
چقد دیدنتون در سریال زندگی در بهشت لذت بخش و شادی آوره …
چند روز پیش ایده ای برام اومد که قبل از خواب یه قسمت از سریال ببینم بعد بخوابم و باز به محض بیدار شدن یه قسمت دیگه رو ببینم و با اینکه کمی مقاومت داشتم اما با دیدن نشانه دیروزم که سریال زندگی در بهشت بود کاملا حجت بر من تمام شد که این ایده رو اجرا کنم چون میدونم در اجرا کردن این ایده و دیدن زیبایها و تحسین و لذت بردن خداوند هدایتها و نعمتهای جدیدی رو برام در نظر گرفته و بی صبرانه منتظرشون هستم تا بر ایمانم افزوده بشه تا ظرفم بزرگتر بشه تا دیدگانم گسترش پیدا کنه بر دیدن نعمتها و زیبایها و فراوانی جهان ..
به لطف پروردگارم از دیشب شروع کردم به دیدن یه قسمت از سریال در حالی ذهن نجواگر شروع کرده بود به اینکه کو ، با دیدنش چه اتفاقی افتاد تو که حتی نمیدونی بعضی جاهاش رو درک کنی و …..
اما منی که چند روزه دارم قانون تکامل رو برای خودم مرور میکنم به ذهنم گفتم اگه شما عجله داری میتونی نگاه نکنی من حتی اگه یه نکته هم بگیرم اصلا نکته هم نگیرم فقط نگاه کنم برام کلی ورودی زیبایی داره و این خودش بهترین و لذت بخش ترین کاره و خدارو سپاسگزارم بابت ایده بی نظیری که بهم الهام کرده ..
اومدم اینجا بنویسم که باشه تا ببینم خداوند با اجرای این ایده چه پلنی برام داره …
بی نهایت ازتون سپاسگزارم استاد و از مریم جون بابت این سریال سراسر زیبایی و فراوانی …
آنقدر دوس دارم ک تو هر شرایطی و با هر چوبی ک بهم بدین میتونم ی آتیش خوشگل و شعله ور درست کنم
چون این کارو دوست دارم خیلی روش وقت میزارم و نتایج هم خیلی باشکوهه ی آتیش درست میکنم ک فقط با دیدنش میتونم تمام لذت های جهان و درک کنم
خلاصه ک از این آتیش بازی تون من بیشتر از خود شما لذت بردم
چقدر خوب زندگی میکنید واقعا دلم میخواد جای شما باشم همین قدر آزاد همین قدر با انگیزه و همین اندازه پر شور و اشتیاق چقدر با این فایل کیف کردم الهی شکرت واقعا
چقدر میتونه زندگی شیرین باشه ای خدا ممنونتم واقعا
چقدر بنده نوازی چ جهانی خلق کردی به به
جهان پاسخگو ب همه ما جهانی پرواز فراوانی از هر نوع فرکانسی ک بهش بدیم برامون پاسخشو داره چقدر لذت بخشه خیلی چسبید خیلی
الهی خیلی لذت بردم ممنونم ازت از این دوتا فرشته هم ممنونم الهی شکرت
تحسین میکنم شما دو عزیز دل رو چقدر قشنگ کارهای خوب همدیگه رو بیان میکنید تو دلتون نگه نمیدارین که مثلاً نگم حالا مگه چیه
فکر نکنه چیکار کرده ،بخدا که همش از منیت میاد
شما البته عادت کردین به تحسین همدیگه
زبان تحسین گر یه موهبت بزرگه
ان شالله یاد بگیرم به جای قضاوت تحسین کنم
منم تمرین کنم یاد بگیرم الان برای پدر و مادرم خوبه تحسین میکنم ولی باید برای بقیه هم بیان کنم ان شالله خدای من یاریم کن صدق بالحسنی بشم
چقدر استاد حق گفتین هرکاری اولش سخته ولی تجسم نقطه پایان آدم رو امیدوار میکنه
من چند وقت پیش دو دست متکای شاه نشین خوشگل برای خونم خریدم و یک فروشنده بسیار محترم ومهربون اونا رو تو ماشین جاداد
من اومدم خونه فقط یک دستش رو آوردم خونه یه دستش هنوز تو ماشینه سنگینیش منو میترسونه ولی شمارو دیدم که این درختان بزرگ رو جابجا کردین فردا میارمشون بالا ان شالله،
قدردان این همه زیبایی هستم که خداوند خلق کرده برای لذت بردن و انرژی گرفتن ما.
روندی که استاد عزیز طی کردن برای سوزوندن این چوبها دقیقا مثل شرایطی هست که تو زندگیمون تجریه میکنیم، وقتی که یک کسب و کار راهاندازی میکنیم، وقتی میخوایم تو محیط های جدید بریم، وقتی میخوایم یک عادت یا رفتار جدیدو شروع کنیم و نهادینه کنیم، وقتی میخوایم کار کردن روی نقاط ضعفمونو شروع کنیم و از بین ببریمشون.
اول میزان شور و هیجان و انگیزه خیلییی بالاست ولی یکم که میگذره مسائل جدیدی خودشونو نشون میدن که باید یکی یکی حلشون کنیم،هر راهی که به ذهنمون میرسه و باشرایطمون همخوانی داره انجام بدیم،نترسیم که میشه یا نمیشه یا نتیجه چطور میشه، راه های مختلف و ایده های مختلفو امتحان کنیم و به الهامات اعتماد کنیم،ادامه بدیم و ادامه بدیم و ادامه.
سعی کنیم نقطه پایانی رو ببینیم، تصور کنیم،حسش کنیم و به عقب نگاه نکنیم.
ممنونم استاد عزیز که اینطوری و آنقدر زیبا به ما درس میدین .
سلام به استاد ارزشمندم🫀سلام به خانم شایسته عزیز دل🫀 سلام به همه ساکنین بهشت الهی
خب بریم به ریشه ها برسیم
ذهنیت من نسبت به حل مسائل بیشتر حل مسائل فیزیکی بود
مثلاً شیر آب خرابه ، چکه میکنه تو درستش میکنی
مثلاً گوشیت یه مسله ای تو اینترنتش داره تو درستش میکنی
مثلاً داری خیاطی میکنی حالا یه مسله پیش میاد و حالا با هدایت ها و راهکار ها تو درستش میکنی
و هرچیزی که مربوط به یه حالت مادی باشه بیشتر ذهنیت من به حل مسائل این شکلی بود غافل از اینکه حل مسائل روحی ، روانی و… وجود دارد
و الان که اندکی تأمل کردم تعمّق کردم دیدم بابا من خیلییییییی مسائل های زندگی ام رو حل کردم فقط اونارو نمیدیدمشون و یا به خودم یاد آوری نمیکردم
حتی کوچکترین حل مسائل رو باید برای ذهن خودت بزرگ کنی باید از کاه برای ذهنت کوه بسازی که آقا یادت میاد تو این همه مسائل هارو حلشون کردی اینو اینو اینو اینو اینو اینو یادت میاد هی به خودت یاد آوری کنی
یادم میاد بچه که بودم فکر کنم 7 ، 8 یا 9 سالگی ام بود خیلی تپل بودم و نمیتونستم جورابم رو بپوشم یا بنده کفش هامو ببندم مادرم یا خواهرم برام مسائل پوشیدن جوراب یا بند کفش هامو حل میکرد بعد رفته رفته خودم یاد گرفتم و باور کردم که میتونم انجام بدم و انجام دادم و همین خودش حل مسائل هست
یادم میاد زمان هایی خیلی لکنت زبان داشتم و این بزرگترین مسله زندگی من بود و خواسته من روان شدن صحبت کردنم بود خواسته من سخنرانی کردن من بود خواسته من مسلط شدن به صحبت کردن هایم بود این خواسته قلبی 🫀 من بود و من هدایت شدم و الگویی رو دیدم که مثل من بود و بهم این باور را داد که تو هم میتونی و من ناآگاهانه قوانین را رعایت میکردم و از روی عشق و میل شدید رسیدن به خواسته ام دنبال الگوهایی میگشتم که مثل من بودن و به خواسته هاشون رسیدن خیلی از بازیگران رو دیدم که لکنت زبان داشتن و بازیگران حرفهای شده بود و هی دنبال الگو میگشتم ( توی اینترنت سرچ میکردم و الگو پیدا میکردم ) و آرام آرام برای ذهنم منطقی شد و باور کردم که میشود ، میشود
من هم میتونم و آرام آرام هدایت شدم و تکامل من در چندین سال طی شد و به جایی رسیدم که از من درخواست میکردن و توی سمینار های آموزشی شرکت میکردم و سخنرانی میکردم
و تونستم بزرگترین مسله زندگی ام رو تا حدود خیلی خیلی خیلیییییی زیاد و بالایی حلش کنم و خیلییییی کارهایی رو انجام بدم و حتی خیلی از افراد هایی که مثل بلبل صحبت میکردن مثل من نمیخواستند و توکل نمیکردند و شجاعت به خرج نمیدادند نه اینکه نمیتوانستند بلکه نمیخواستند و توکل و اعتماد نمیکردند به خدای درونشون
یادم میاد تو بچگی خیلی خیلی تپل بودم فکر کنم 13 سالگی از شدت تپلی وقتی داشتم از مدرسه می آمدم خونه به یه تضاد جسمانی خوردم ، درست یادم نیست فکر کنم فکرررررر کنم قلبم یه کوچولو درد گرفت یادم میاد تو سن 14 سالگی وقتی خودم رو وزن کردم 74 کیلو گرم بودم الان که 27 سال 9 ماه 16 روزم هست (بنده متولد 1376/1/1 هستم)تقریباً 70 تا 72 کیلو گرم هستم
خلاصه اومدم خونه کلی ورزش کردم و قلبم آروم شد به خودم قول دادم که لاغر بشم و آرام آرام هدایت شدم به موقعیت هایی و هی آرام آرام تکاملم طی شد و یکی از کارهایی که انجام دادم ورزش کشتی رو شروع کردم تو سن 14 سالگی وقتی شروع به ورزش کشتی کردم طی چند سال از 74 کیلو گرم رسیدم به 58 کیلو گرم تقریباً یه 4 سالی من ورزش کشتی رو ادامه دادم
و یکی از مسائل زندگی ام اضافه وزنم بود که حلش کردم و خیلی ها میگفتن دم غیرتت گرم خیلی خوب وزن کم کردی
یادمه بخاطر یه سری مسائل های زندگی ام از خیلی ها ناراحت عصبی و تقریباً تقریباً کینه داشتم و حتی بخاطر اتفاقات که برام افتاده بود و خطا های خودم احساس درونی گناه رو داشتم
این ها مسائل های روحی و روانی من بودن و خواسته من آرامش درونی رضایت درونی خودم از خودم رضایت خدایم از من صلح درونی خواسته قلبی🫀من این بود که آرامش روحی روانی درونی داشته باشم
و آرام آرام تکاملم طی شد و طبق قوانین الگوهایی دیدم درمورد الگوهایی خوندم حرکت کردم باور کردن الهامات خداوند مثال های خداوند به قلبم الهام شد آرام آرام پذیرفتم باور کردم
آرام آرام پذیرفتم من خالق تمام زندگی ام هستم و هییییییی طرز فکر متفاوت تر باور بهتر و…
تا به الان که تکاملم طی شده خیلی به آرامش و صلح درونی رسیدم
و هنوزم تکاملم داره طی میشه
ان شاالله تا نتیجه گرفتن های بعدی حالا چه روحی روانی و کسب ثروت و اتفاقات خوووووب و حل مسائل های زندگی و روان شدن زندگی و…
میام از خودم و نتیجه هایم رد پا میزارم
خدا جونم به یقین زیباترین و آرامش بخش ترین لحظات زندگی من بندگی کردن تو بوده و هست و ان شاالله خواهد بود
خدایا تنها فقط تو را میپرستم و تنها فقط از تو یاری میجویم و بس خدایا خودت من را به راه راست هدایتم کن به راه کسانی که بهشون نعمت داده ای
به نام خدایی که همه جا هست
سلام خدمت استادعزیزم و همه دوستان
خدایا شکرت برای دیدن این مناظر زیبای الهی الحق اینجا قظعه ای از بهشت نیست خوده بهشته خدای من این طبیعت سرسبز با سبز فسفری درختان انبوه دور دریاچه اون دریاچه ی زیبای ارام اسمون قشنگ ابی و ابرای زیبا خدای من چه ظبیعت دل انگیزی و از همه مهمتر این زوج عاشق ازاد مچ خردمند رشد یافته خدایا همه این انم ارزوست
استاد جان من در توجه و تحسین زیبایی ها اکنون زیر صفر کیلومترم ولی میخام این ویژگی که پایه و اساس هر موفقیتی هست یعنی صدق بالحسنی را در خودم ایحاد کنم تا شاهد زنده ای بشم از فسنیسره للیسری هدفم از استارت دیدن سریال زندگی در بهشت همینه استاد این زهرا نمیدونید چه هیولایی بوده در تمرکز بر نکات منفی در در نظر گرفتن بدترین وجه هر ادم یا اتفاقی و الان هم هست خیلی کم تغییر کردم و برای تغییر بنیادین در شخصیتم برای زیبا بین شدن سپاسگزارتر شدن خوشبین شدن دیدن وجه مثبت هر اتفاقی هر ادمی ایجاد باور الخیر فی ماوقع ایجاد شخصیت تصدیق کننده و تحسین کننده زیبایی ها به امید خدا شروع کردم به دیدن و انشالله درک کردن و عمل کردن به انچه در بهشت زیبای شما میگذرد خدایا در این مسیر یاریم کن من با همه ضعف هایم به تو رو اورده ام هدایتم کن حمایتم کن اسانم کن
خدا به شما خیر کثیر بدهد استاد عزیزم خانم شایسته و همه دوستان
الهی به امید تو
با سلام و صبح بخیر خدمت دوستان و استاد عزیزم
خیلی لذت بردم از صحنه های اتش. نمیدونم چی تو وجود ادم ها هست که جذب اتش و زیبایی های ان میشن. من عاشق درست کردن اتش و بعدش هم درست کردن چای اتیشی و کباب هستم. هنیشه وقتی هوا خوبه و جای خاصی نمیریم، حتما میریم پارک و منقل و وسایل میبریم برای یه چای اتیشی و کباب باحال. اصلا من عاشق بود دود هستم.
الان که این کامنت رو میکزارم یک صبح دل انگیز رو شروع کردم. هوا بسیار عالی و دوست داشتنی هست. روز افتابی. صبح که بیدار شدم هوا یه رنگ صورتی خوشرنگی به خودش گرفته بود. خدایا سپاسگزارم برای این همه زیبایی و نعمت که در اختیار من قرار دادی.
با تشکر
سلام به همه اعضای گروه بزرگ استاد عباسمنش
خدارو شکر میکنم که در زمان درست و وقتی که باید بیشتر به کارهایی که انجام دادم فکر کنم نشانه امروز من، منو به این فایل هدایت کرد.
من تازه به این گروه ملحق شدم و دیروز در فایلی که استاد گفتن از خودتون نشانه به جا بذارین تصمیم گرفتم اولین نشانه خودمو اینجا بذارم.
امروز دقیقا روزیه که کاریو تموم کردم که در ابتدا انجام اونو بسیار سخت میدیدم اینکه استاد توی این فایل گفتن که آدم باید نقطه پایانو از اول ببینه و الان که به نقطه پایان کارم رسیدم و توی مسیر همیشه برای اینکه انرژی بگیرم به این نقطه فکر کردم، میبینم که واقعا چقد لذت بخشه، اینکه وقتی یه کار سختو انجام میدی به قول استاد میفهمی: پس من هر کار سخت دیگه ای رو هم میتونم انجام بدم.
خوشحال که اینکارو انجام دادم و الان میبینم چقد تونستم راحت انجامش بدم و کلی تجربه پیدا کردم.
اول خداروشکر میکنم که به این فایل هدایت شدم و ممنونم از استاد، که حرفاشون باعث شد یک بار دیگه به مسیری که طی کردم و درس های که گرفتم فکر کنم.
ممنونم
سلام استاد عزیز وبانو مریم عشق وهمه ی همفرکانسی هایم
تصویر سازی سوزاندن افکار نادرست ،باورهای مخرب وآنچه که مثل ریسمان به پایمان گره خرده نیاز به تمرین،صبر واشتیاق داره چقدر این صحنه ها زیباست برای ساختن چنین تصویر سازی که ما بتوانیم باورهای محدود کننده رو مثل چوب ها وعلف های هرز از بین ببریم وکارهای مثبت وافکار مثبت رو ناخود آگاه انجام بدیم به امید رسیدن به این هدف ودیدن روز روشن وزیبایی تمام تلاش خود رو میکنم موفق وتندرست وسربلند باشید
سلام به استاد عزیز، مریم بانو و همه دوستانم
چقدر آرامش پرادایس توی شب تحسین برانگیزه، تاریکی شب، ماه و ستاره ها، آواز جیرجیرک ها و دیگر هیچ…
این که با خیال راحت و بدون نگرانی از غر زدنای همسایه و… آتیش روشن کنی اونم در حد هیولا و از آتیش بازی و حرارت جذابش و رقص شعله های آتش لذت ببری، چیزیه که خیلی منو به تحسین وا میداره.
چقدر خوبه که گاهی بیایم به نگاهی به دور و اطرافمون بندازیم و خودمونو مقایسه کنیم با آدمایی که صد سال پیش زندگی میکردن و فکر کنیم به این که چقدرررر زندگیمون راحت تر شده، چقدر نعمت هایی الان هست که اون زمان نبوده
شما تاریکی شبو نشون دادید و یادآوری کردید که چقدر نور، نعمت بزرگیه؛ حدودا یک هفته ای بود که توی ایران برقا در یک بازه زمانی میرفت، اولش کلی غر زدم که چرا توی تاریکی شب باید برقا بره و آدمارو از کار و زندگی بندازن، ولی بعد فکر کردم که چقدر ما نعمت هایی اطرافمون داریم که بهشون توجهی نمی کنیم، مثلا همین نعمت برق که باعث شده تاریکی شبو به روشنایی روز تبدیل کنیم.
چقددددر حال داد وقتی بنزینوارو روی آتیش ریختید و در کسری از ثانیه آتیش شعرله ور تر شد؛
یک نکته دیگه این که میشه قوانین زندگی رو در پدیده های جهان دید؛
برای روشن کردن آتیش از اول نباید سراغ تنه های بزرگ درختان بریم و اول باید با برگ های خشک شده درختان شروع کنیم و همین برگ ها، کم کم بستری رو برای سوزاندن تنه های درخت آماده می کنن
همین مفهوم رو میشه توی کسب و کار دید؛ این که کم کم شروع کنیم به ساخت کسب و کارمون و سعی نکنیم تا از همون اول بخوایم تنه بزرگه رو بسوزونیم
مثلا بنزین باعث میشه تا خیلی سریعتر آتش شعله ور بشه ولی اون شدتی که ایجاد میشه، یک دقیقه دیگه کلا میخوابه و اثری ازش نمی مونه و این دقیقا مثل اثر وام، تبلیغات وحشتناک و پدیده وار توی کسب و کار هست.
ولی اگه از همون اول با برگای کوچیک آتیشو روشن کنیم و کم کم بهش بار بدیم و پله به پله تنه های بزرگتری رو بسوزونیم، در نهایت یک آتیش پایدار خواهیم داشت که شعلش تا روز بعد باقی می مونه.
چقدر اون صحنه ای که در رو باز کردید برام لذت بخش بود، یهو در باز میشه و آدم با هارمونی از رنگ ها که به زیبایی، مکمل همدیگه هستند روبرو میشه؛ آسمون آبی با تیکه ابر های مخملی و کوچیک، درختا و چمنای سبز و فسفری با تکسچر نرمشون، پل چوبی که میان دریاچه و آب های درخشانش قرار گرفته… آدم دیوانه میشه واقعا!
و درسی که این قسمت برای من داشت این بود که نگاه نکنم که اهدافم چقدر بزرگن و وضعیت الانمو باهاشون مقایسه نکنم، وقتی میخوام اونو تجسم کنم، به این فکر نکنم که فاصله من با اون هدف چقدر زیاده، به این فکر کنم که بزرگترین قله ها هم با قدم های کوچک فتح میشن و من فقط باید پای در مسیر بذارم و با هدایت خداوند، توی جاده ی جنگلی همراه با نسیم ملایم، سوت زنان به سمت هدفم حرکت می کنم.
عاشقونم و خیلی ممنونم بابت سریال زندگی در بهشت.
خداروشکر
سلام به استاد عزیزم و مریم گلی
چقد دیدنتون در سریال زندگی در بهشت لذت بخش و شادی آوره …
چند روز پیش ایده ای برام اومد که قبل از خواب یه قسمت از سریال ببینم بعد بخوابم و باز به محض بیدار شدن یه قسمت دیگه رو ببینم و با اینکه کمی مقاومت داشتم اما با دیدن نشانه دیروزم که سریال زندگی در بهشت بود کاملا حجت بر من تمام شد که این ایده رو اجرا کنم چون میدونم در اجرا کردن این ایده و دیدن زیبایها و تحسین و لذت بردن خداوند هدایتها و نعمتهای جدیدی رو برام در نظر گرفته و بی صبرانه منتظرشون هستم تا بر ایمانم افزوده بشه تا ظرفم بزرگتر بشه تا دیدگانم گسترش پیدا کنه بر دیدن نعمتها و زیبایها و فراوانی جهان ..
به لطف پروردگارم از دیشب شروع کردم به دیدن یه قسمت از سریال در حالی ذهن نجواگر شروع کرده بود به اینکه کو ، با دیدنش چه اتفاقی افتاد تو که حتی نمیدونی بعضی جاهاش رو درک کنی و …..
اما منی که چند روزه دارم قانون تکامل رو برای خودم مرور میکنم به ذهنم گفتم اگه شما عجله داری میتونی نگاه نکنی من حتی اگه یه نکته هم بگیرم اصلا نکته هم نگیرم فقط نگاه کنم برام کلی ورودی زیبایی داره و این خودش بهترین و لذت بخش ترین کاره و خدارو سپاسگزارم بابت ایده بی نظیری که بهم الهام کرده ..
اومدم اینجا بنویسم که باشه تا ببینم خداوند با اجرای این ایده چه پلنی برام داره …
بی نهایت ازتون سپاسگزارم استاد و از مریم جون بابت این سریال سراسر زیبایی و فراوانی …
سلام سلام سلام
به به چ آتیش بزرگی من عاشق آتیش بازی ام از بچگی
آنقدر دوس دارم ک تو هر شرایطی و با هر چوبی ک بهم بدین میتونم ی آتیش خوشگل و شعله ور درست کنم
چون این کارو دوست دارم خیلی روش وقت میزارم و نتایج هم خیلی باشکوهه ی آتیش درست میکنم ک فقط با دیدنش میتونم تمام لذت های جهان و درک کنم
خلاصه ک از این آتیش بازی تون من بیشتر از خود شما لذت بردم
چقدر خوب زندگی میکنید واقعا دلم میخواد جای شما باشم همین قدر آزاد همین قدر با انگیزه و همین اندازه پر شور و اشتیاق چقدر با این فایل کیف کردم الهی شکرت واقعا
چقدر میتونه زندگی شیرین باشه ای خدا ممنونتم واقعا
چقدر بنده نوازی چ جهانی خلق کردی به به
جهان پاسخگو ب همه ما جهانی پرواز فراوانی از هر نوع فرکانسی ک بهش بدیم برامون پاسخشو داره چقدر لذت بخشه خیلی چسبید خیلی
الهی خیلی لذت بردم ممنونم ازت از این دوتا فرشته هم ممنونم الهی شکرت
یس
الَّذِی جَعَلَ لَکُم مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ
ﻫﻤﺎﻥ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺍﺯ ﺩﺭﺧﺖ ﺳﺒﺰ، ﺁﺗﺶ ﺁﻓﺮﻳﺪ؛ ﭘﺲ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺑﺨﻮﺍﻫﻴﺪ، ﺍﺯ ﺁﻥ ﺁﺗﺶ ﻣﻲ ﺍﻓﺮﻭﺯﻳﺪ.» (٨٠)
سلام خدارو صدهزار مرتبه شکر برای خلقت آتش
برای نور و گرمای آتش
به قول مریم جان دنیا بدون نور معنا ندارد
خدا نور آسمان ها و زمین است
الهی خودت به درکم ببار تا بنویسم
خدایا هزاران بار شکرت برای پارادایس زیبامون آب و آتش و درخت و سرسبزی
دیگه چی میخوایم مگه
استاد من اگر اونجا بودم صبح به صبح میرفتم لب دریاچه میشینم و پاهامو تو آب رها میکنم و لذت می برم همین الان حسش کردم
من عاشق آب و آتیش هستم الهی صدهزار بار شکرت
آتیش نورش گرماش صداش حس خوبی به آدم میده الهی شکرت
هر نعمتی داریم از توست
تحسین میکنم شما دو عزیز دل رو چقدر قشنگ کارهای خوب همدیگه رو بیان میکنید تو دلتون نگه نمیدارین که مثلاً نگم حالا مگه چیه
فکر نکنه چیکار کرده ،بخدا که همش از منیت میاد
شما البته عادت کردین به تحسین همدیگه
زبان تحسین گر یه موهبت بزرگه
ان شالله یاد بگیرم به جای قضاوت تحسین کنم
منم تمرین کنم یاد بگیرم الان برای پدر و مادرم خوبه تحسین میکنم ولی باید برای بقیه هم بیان کنم ان شالله خدای من یاریم کن صدق بالحسنی بشم
چقدر استاد حق گفتین هرکاری اولش سخته ولی تجسم نقطه پایان آدم رو امیدوار میکنه
من چند وقت پیش دو دست متکای شاه نشین خوشگل برای خونم خریدم و یک فروشنده بسیار محترم ومهربون اونا رو تو ماشین جاداد
من اومدم خونه فقط یک دستش رو آوردم خونه یه دستش هنوز تو ماشینه سنگینیش منو میترسونه ولی شمارو دیدم که این درختان بزرگ رو جابجا کردین فردا میارمشون بالا ان شالله،
مریم جان چقدر قشنگه ذوق کردنهاتون
دوستون دارم
خدا حفظتون کنه ان شالله
درود دوستای عزیزم
قدردان این همه زیبایی هستم که خداوند خلق کرده برای لذت بردن و انرژی گرفتن ما.
روندی که استاد عزیز طی کردن برای سوزوندن این چوبها دقیقا مثل شرایطی هست که تو زندگیمون تجریه میکنیم، وقتی که یک کسب و کار راهاندازی میکنیم، وقتی میخوایم تو محیط های جدید بریم، وقتی میخوایم یک عادت یا رفتار جدیدو شروع کنیم و نهادینه کنیم، وقتی میخوایم کار کردن روی نقاط ضعفمونو شروع کنیم و از بین ببریمشون.
اول میزان شور و هیجان و انگیزه خیلییی بالاست ولی یکم که میگذره مسائل جدیدی خودشونو نشون میدن که باید یکی یکی حلشون کنیم،هر راهی که به ذهنمون میرسه و باشرایطمون همخوانی داره انجام بدیم،نترسیم که میشه یا نمیشه یا نتیجه چطور میشه، راه های مختلف و ایده های مختلفو امتحان کنیم و به الهامات اعتماد کنیم،ادامه بدیم و ادامه بدیم و ادامه.
سعی کنیم نقطه پایانی رو ببینیم، تصور کنیم،حسش کنیم و به عقب نگاه نکنیم.
ممنونم استاد عزیز که اینطوری و آنقدر زیبا به ما درس میدین .
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدای هدایتگرم به صراط مستقیم
سلام به وجود ارزشمند خودم
سلام به استاد ارزشمندم🫀سلام به خانم شایسته عزیز دل🫀 سلام به همه ساکنین بهشت الهی
خب بریم به ریشه ها برسیم
ذهنیت من نسبت به حل مسائل بیشتر حل مسائل فیزیکی بود
مثلاً شیر آب خرابه ، چکه میکنه تو درستش میکنی
مثلاً گوشیت یه مسله ای تو اینترنتش داره تو درستش میکنی
مثلاً داری خیاطی میکنی حالا یه مسله پیش میاد و حالا با هدایت ها و راهکار ها تو درستش میکنی
و هرچیزی که مربوط به یه حالت مادی باشه بیشتر ذهنیت من به حل مسائل این شکلی بود غافل از اینکه حل مسائل روحی ، روانی و… وجود دارد
و الان که اندکی تأمل کردم تعمّق کردم دیدم بابا من خیلییییییی مسائل های زندگی ام رو حل کردم فقط اونارو نمیدیدمشون و یا به خودم یاد آوری نمیکردم
حتی کوچکترین حل مسائل رو باید برای ذهن خودت بزرگ کنی باید از کاه برای ذهنت کوه بسازی که آقا یادت میاد تو این همه مسائل هارو حلشون کردی اینو اینو اینو اینو اینو اینو یادت میاد هی به خودت یاد آوری کنی
یادم میاد بچه که بودم فکر کنم 7 ، 8 یا 9 سالگی ام بود خیلی تپل بودم و نمیتونستم جورابم رو بپوشم یا بنده کفش هامو ببندم مادرم یا خواهرم برام مسائل پوشیدن جوراب یا بند کفش هامو حل میکرد بعد رفته رفته خودم یاد گرفتم و باور کردم که میتونم انجام بدم و انجام دادم و همین خودش حل مسائل هست
یادم میاد زمان هایی خیلی لکنت زبان داشتم و این بزرگترین مسله زندگی من بود و خواسته من روان شدن صحبت کردنم بود خواسته من سخنرانی کردن من بود خواسته من مسلط شدن به صحبت کردن هایم بود این خواسته قلبی 🫀 من بود و من هدایت شدم و الگویی رو دیدم که مثل من بود و بهم این باور را داد که تو هم میتونی و من ناآگاهانه قوانین را رعایت میکردم و از روی عشق و میل شدید رسیدن به خواسته ام دنبال الگوهایی میگشتم که مثل من بودن و به خواسته هاشون رسیدن خیلی از بازیگران رو دیدم که لکنت زبان داشتن و بازیگران حرفهای شده بود و هی دنبال الگو میگشتم ( توی اینترنت سرچ میکردم و الگو پیدا میکردم ) و آرام آرام برای ذهنم منطقی شد و باور کردم که میشود ، میشود
من هم میتونم و آرام آرام هدایت شدم و تکامل من در چندین سال طی شد و به جایی رسیدم که از من درخواست میکردن و توی سمینار های آموزشی شرکت میکردم و سخنرانی میکردم
و تونستم بزرگترین مسله زندگی ام رو تا حدود خیلی خیلی خیلیییییی زیاد و بالایی حلش کنم و خیلییییی کارهایی رو انجام بدم و حتی خیلی از افراد هایی که مثل بلبل صحبت میکردن مثل من نمیخواستند و توکل نمیکردند و شجاعت به خرج نمیدادند نه اینکه نمیتوانستند بلکه نمیخواستند و توکل و اعتماد نمیکردند به خدای درونشون
یادم میاد تو بچگی خیلی خیلی تپل بودم فکر کنم 13 سالگی از شدت تپلی وقتی داشتم از مدرسه می آمدم خونه به یه تضاد جسمانی خوردم ، درست یادم نیست فکر کنم فکرررررر کنم قلبم یه کوچولو درد گرفت یادم میاد تو سن 14 سالگی وقتی خودم رو وزن کردم 74 کیلو گرم بودم الان که 27 سال 9 ماه 16 روزم هست (بنده متولد 1376/1/1 هستم)تقریباً 70 تا 72 کیلو گرم هستم
خلاصه اومدم خونه کلی ورزش کردم و قلبم آروم شد به خودم قول دادم که لاغر بشم و آرام آرام هدایت شدم به موقعیت هایی و هی آرام آرام تکاملم طی شد و یکی از کارهایی که انجام دادم ورزش کشتی رو شروع کردم تو سن 14 سالگی وقتی شروع به ورزش کشتی کردم طی چند سال از 74 کیلو گرم رسیدم به 58 کیلو گرم تقریباً یه 4 سالی من ورزش کشتی رو ادامه دادم
و یکی از مسائل زندگی ام اضافه وزنم بود که حلش کردم و خیلی ها میگفتن دم غیرتت گرم خیلی خوب وزن کم کردی
یادمه بخاطر یه سری مسائل های زندگی ام از خیلی ها ناراحت عصبی و تقریباً تقریباً کینه داشتم و حتی بخاطر اتفاقات که برام افتاده بود و خطا های خودم احساس درونی گناه رو داشتم
این ها مسائل های روحی و روانی من بودن و خواسته من آرامش درونی رضایت درونی خودم از خودم رضایت خدایم از من صلح درونی خواسته قلبی🫀من این بود که آرامش روحی روانی درونی داشته باشم
و آرام آرام تکاملم طی شد و طبق قوانین الگوهایی دیدم درمورد الگوهایی خوندم حرکت کردم باور کردن الهامات خداوند مثال های خداوند به قلبم الهام شد آرام آرام پذیرفتم باور کردم
آرام آرام پذیرفتم من خالق تمام زندگی ام هستم و هییییییی طرز فکر متفاوت تر باور بهتر و…
تا به الان که تکاملم طی شده خیلی به آرامش و صلح درونی رسیدم
و هنوزم تکاملم داره طی میشه
ان شاالله تا نتیجه گرفتن های بعدی حالا چه روحی روانی و کسب ثروت و اتفاقات خوووووب و حل مسائل های زندگی و روان شدن زندگی و…
میام از خودم و نتیجه هایم رد پا میزارم
خدا جونم به یقین زیباترین و آرامش بخش ترین لحظات زندگی من بندگی کردن تو بوده و هست و ان شاالله خواهد بود
خدایا تنها فقط تو را میپرستم و تنها فقط از تو یاری میجویم و بس خدایا خودت من را به راه راست هدایتم کن به راه کسانی که بهشون نعمت داده ای
الهی آمین
ابوالفضل شیبانی
جمعه 1403/9/16 آذر ماه