سریال زندگی در بهشت | قسمت 4 - صفحه 6

به نام او👑

سلامی به زیبایی شب پر ستاره ⭐🌜 به استاد عزیزم و خانم شایسته دوست داشتنی💗

امروز صبح زود که از خواب بیدار شدم، پرده های اتاقمو زدم کنار و تا پنجره رو باز کردم ، محو صدای جیک جیک گنجشکا و نسیم بهاری خنکی شدم که صورتم رو نوازش کرد…یه جورایی خداجونم داشت بهم صبح بخیر میگفت ^_^… استاد راستش توی صبح بخیر های اول صبح هم دارم بهترشدن و تکامل رو حس میکنم!!!یه روز به شکل شنیدن یه خبر خوب… یه روز به شکل رسیدن یه ایده ی خوب به ذهنم … یه روز به شکل لبخند مادرم…یه روز به شکل خاطره ی بامزه ای که پدرم یهویی تعریف میکنه…به شکل یه آهنگ شادی که از کوچه و خیابون پخش میشه و کلی اتفاقای باحال اول صبحی!😊

دفتر شکرگزاریم رو باز کردم تا با خداجونم عشق کنم و بابت نعمت های و برکت هایی که هر روز وارد زندگیم میکنه سپاسگزارش باشم🙏🙏🙏 وسط شکرگزاری چشمم به یه گنجیشک ناز و خوشگلی افتاد که روی چراغ تیر برق نشسته بود. همون موقع بود که چراغای تیر برق هم یواش یواش شروع کردن به خاموش شدن چون هوا دیگه داشت تقریبا روشن میشد.یهو به ذهنم رسید که امیر خوبببب دقت کن! همین برقی که داری هر روز و هر ساعت ازش استفاده میکنی و کارات رو راه میندازه، اگه فقط یه روز نداشته باشیش کلی از کارا برات سخت میشه اما اینقدر برات بدیهی و طبیعی شده که خیلی راحت از کنارش میگذری و نمیدونی که خیلی ها آرزوی داشتن همین لامپ به ظاهر ساده رو برای روشن کردن سقف بالای سرشون دارن درحالیکه تو داریش و با بی تفاوتی از کنارش رد میشی…آره واقعا همینه…حتی همین کامنتی هم داره نوشته میشه به واسطه ی همین نعمت برقه که در اختیار داریم✨🎇💡💻📡… واقعا خدایا شکرت برای این نعمت ارزشمند و بزرگی که بهمون عطا کردی🙏❤❤🙏 دم ادیسون گرم که همچین خدمتی به بشریت کرد…👍👏👌GOD BLESS HIM🤍

بعد از ظهر بعد تموم شدن تایم مطالعم اومدم یه سری به جوابای عقل کل بزنم که دیدم ای جان!!😍😍 استاد دوباره فایل جدید گذاشته…دوباره باورهای جدید…دوباره ورودی های مناسب…دوباره هماهنگی با منبع…دوباره تحسین کردن زیبایی ها و بیشتر هدایت شدن به اونها… دوباره تمرکز بر روی نکات مثبت و صدق بالحسنی شدن …دوباره تکرار آگاهی ها و قوانین استیبل و زیبای خداوند…دوباره بیشتر باور کردن اینکه زندگی میتونه خیلی عمیق تر و لذت بخش تر و خوشمزه تر از اون چیزی باشه که ما از عینک دایره امنیتمون می بینیم.😎

نمیدونید چه شکلی شدم وقتی دیدم موضوع این قسمت هم راجب نور پردازی و الکتریسیتس!!!😲😦😯 نشونه ها هر روز دارن از زبان خداوند با ما صحبت میکنن و ما باید حواس جمع باشیم تا جوابای این خدای سریع الحساب رو دریابیم.خدایا شکرت🙏🙏🙏🙏

استاد ماشالله اینقدر توی تعمیر وسایل و تجهیزات مختلف مهارت پیدا کردین که میشه از دیدن فایلا هم اینو فهمید…من عاشق این روش حل مسایلتم👌💙💖:

تو خود پای در ره بنه و هیچ مپرس / خود راه بگویدت که چون باید کرد

استاد خیلی خوشحالم که می بینم از درسایی که یاد میگیری استفاده ی عملی میکنی و این رفتار شما یه الگوی عملیه برام. داستان چراغونی کردن ویلاتون هم یه جورایی مثل قطع کردن اون درختا و علفای هرز پردایس بود…اینکه کمال گرایی رو بزاریم کنار و نخوایم از همون اول راه کل مسیر رو تا انتها ببینیم بلکه قدم به قدم با حرکت کردن و توی دل کار رفتن پیش بریم مثل ماشینی 🚗که توی یه جاده بدون هیچ روشنایی داره حرکت میکنه و راننده فقط میتونه چند متر جلوش رو ببینه اما ایمان داره که اگه از همون علایمی که چند متر چند متر می بینه پیروی کنه(توجه به الهامات و نشونه ها) اونوقت به جایی میرسه که برق خوشحالی چشماش، دنیاشو روشن میکنه و خودشو توی مقصد میببینه. شبیه همین برقی که توی نگاه استاد بود بعد از تموم کردن کار و دیدن نتیجه.🤩😉🏁🏁💥✔

گردنبند درخشانی که گردن پردایس کردین خیلی بهش میاد و واقعا زیباست🌟🌈⚡ حتی قورباغه های دریاچه هم داشتن از خوشحالی جیغ میزدن و براتون دست میزدن!!! به قول خانم شایسته این پردایس حقشه که اینقدر بهش برسیم چون حتی شبش هم زیبا و منحصر به فرده.

سپاسگزارم که این تجربه ی قشنگ رو با ما هم به اشتراک گذاشتید🙏🙏 دوستتون دارم💖💎💖