سریال زندگی در بهشت | قسمت 6 - صفحه 31 (به ترتیب امتیاز)

در قسمت عقل کل کامنت یکی از دوستان عزیز رو‌خوندم که در قسمتی از متنشون گفته بودن:

(دوستان سقوط کردن اصلا کار پیچیده ای نیست فکر نکنید هیچگاه از مدارتون سقوط نمیکنید باید مراقب افکار و باورها باشید مثل یک نوزاد باید از باورهای خوبی که ایجاد کردید مراقبت کنید …)

ببینید من مدتی بود که خیلی حالم خوب بود خیلی پرانرژی بودم خبری از سردردهای همیشگی نبود خبری از نگرانی های بیهوده نبود و بیشتر از هرموقع دیگه خودمو به خواسته هام و اهدافم نزدیک تر میدیدم احساسشون میکردم درواقع اصلا نگرانشون‌نبودم نچسبیده بودم و فقط لذت میبردم!فقط اتفاق های خوب میفتاد خیلی احساس خوبی به فایل ها و حرف های استاد داشتم ! چیزی منو ناراحت نمیکرد عصبانی نمیشدم آرامش داشتم حتی اتفاق های بدهم به ظاهر بد بودن و درواقع بعدش میفهمیدم که چقد برام خوب بودن!! خلاصه بگم که احساسم عالی بود احساس خوبی داشتم

(احساس خوب = اتفاقات خوب).

تااینکه فراموش کردم که چرا فقط اتفاق های خوب میفته فراموش کردم چرا حالم خوبه فراموش کردم چرا رفتارای همه عوض شده فراموش کردم که چرا احساسم خوبه…

برگشتم به قبل! و ناخودآگاه شروع کردم به فکر کردن و توجه کردن به شاخ و برگای اضافی زندگیم که حتی خودمم میدونستم که با فکر کردن‌ به این چیزا فقط از خواستم دور میشم و چقد ناهماهنگ‌میشم با خودم اما ادامه دادم. (هنوز تو گوشمه) 🥺 صدای خدای عزیزم که بهم‌گفت ریحانه! بهش فکر نکن! بلند شو! به این فکرکردنا ادامه نده! بلند شو! متوقفش کن! بهم یادآوری کرد که با هربار با این فکرکردنای اضافی چه بلایی سرم اومده چقد حالم بد شده چقد از خواستم از خودم و از خدای خودم دور شدم! فکرایی که کاملا بیهوده هستن و اصلا خواسته ی‌من نیستن!!!!! وفقط باعث میشن فراموش کنم کیم و چیم و مهم تر ازهمه اینکه چی میخوام! اما توجهی نکردم! گفتم باشه! فقط یکم دیگه!!! به خودم اومدم دیدم دارم از سردرد میمیرم! به مدت فک کنم ۴ روز متوالی و بی وقفه سردرد داشتم! دیگه خبری از اون احساس خوب نبود! از ترس و نگرانی نمیتونستم اروم حتی یه جا بشینم! نه میتونستم بخوابم نه میتونستم نخوابم!!

وحشتناک بود! یاد حرفای استاد تو همین فایل افتادم که : خیلی مهمه که آدم تمرکزشو‌کجا میزاره ، اینکارو ما باید همیشه تو زندگیمون انجام بدیم که تمرکزمونو داریم‌کجا میذاریم؟! اون چیزایی که نباید بذاریم رو باید قطع کنیم!

قطع/یک بار برای همیشه!

قطع کن آقا قطعش کن😭😍

و مهم تر ازهمه که هنوز تو گوشمه: این پیامِ خداوند به تو: قطع کن اون چیزی که باید قطع بشه اون چیزی‌که مجبور میشی در آینده قطعش کنی و خودتم‌خوب میدونی که مجبور میشی له میشی زیر فشار جهان و آخر سر قطعش میکنی شجاعت داشته باش قطعش کن🤩

این قسمت آخری مخصوصا منو دیوونه‌کرد! باخودم گفتم ریحانه! واقعا بشین فک‌کن پنج سال دیگه تو اگه همینطور ادامه بدی به این فکر کردنا و فراموش‌کنی برای چی به این دنیا اومدی! تو پنج سال دیگه کجایی؟؟؟ وقتی داشتم جواب میدادم به این سوالم همینطور که ادامه میدادم دیگه داشتم عصبی میشدم😂گفتم یعنی انقد دارم به خودم ظلم‌میکنم‌من اخه خدااا😂🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️

این شد که تمام اون فکرهارو نوشتم و تصمیم گرفتم دیگه بهشون فکر نکنم جالب ترش اینه همون موقع که نوشتم و تعهد دادم خدا جونم بهم تبریک‌گفت😭😭😍😍 همون موقع پیامی به گوشیم اومد گفتم بذار ببینم شاید این نشونه باشه و چشمم خورد به پیام که شروعش این بود ( تبریک )😍😍😍😍❤️❤️

خب،تاالان که موفق بودم :))

راستی امروز آسمون خیلی قشنگ شده بود خیلی خوشحالم و خداروشکر میکنم🥺😭که دوباره تونستم باحس خوب از دیدن آسمون زیبا ذوق‌کنم و لذت ببرم شکر کنم 😭😍😍

هر قسمتش یه رنگ👈🏻آبی/قرمز /زرد/نارنجی/بنفش/خاکستری😍🥰💙

🌺🦋🦄

خدایا ممنونمممم🤩❤️❤️

(اینو نوشتم که یادم باشه که فراموش‌نکنم!)