نوشتهی زیبا و تأثیرگزاردوستان عزیزمان «مریم، محمدرضا، علی و زهرا »، به عنوان متن انتخابیِ این قسمت از سریال زندگی در بهشت، تقدیم همه دوستانی میشود که برای ساختن شخصیتی تصدیق کننده و تأیید کنندهی زیباییها و نعمتها، مصمم شدهاند تا نمود واضحی بشوند از «صدق بالحسنی» و شاهد زندهای باشند از مفهوم فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى یعنی آنهایی که به خاطر چنین شخصیتی آسان شدهاند برای احاطه شدن با نیکیها و نعمتها.
نه فقط نوشتن دربارهی زیباییها و نعمتها، بلکه خواندن و تأمل در آنها نیز ما را به درک بهتری از خداوند و چگونگی هماهنگ شدن با او و قوانینش و در یک کلام، هدایت شدن و قرار گرفتن در مدار فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى میرساند.
نگاه زیبای مریم عزیز:
سلام… شایسته جان…حرفهات توجهاتت و تمام کلامی که بر زبانت جاری میشه برای من درس داره. چقدر قسمت تنه درخت و پیچکهای انعطاف پذیرش برام نکته داشت و چقدر قابل تامله.. اینکه این پیچک ها مثل ترسهایی هستن که تو ذهنمونه و سالهای ساله به تمام زندگیمون گره خورده … باورهای ریشه داری که پاشنه ی آشیلمون هستن و ما اون باور رو فقط یه باوره ریشه دار میدونیم در صورتی که اون تو همه جای وجوده ما رفتار ما شخصیت ما و تصمیم گیریهای ما رخنه کرده و مارو سالهای سال از خواسته ها و رویاهامون دور کرده…
مثل وقتی که شما در مورد آرایش کردن تو دوره کشف قوانین حرف زدید.. که تو وقتی روی ارایش کردنت و ترس از بدون ارایش دیده شدنت کار میکنی ..وقتی به باور ارزشمندی میرسی فارغ از نگاه دیگران… جهان در برابر این تصمیم تو کرنش میکنه و تو نمیدونی چه سدهایی از اتفاقات خوب شکسته میشه.. به یک آزادی و رهایی عمیقی دست پیدا میکنی ..که تمام جوانب زندگی تورو در بر میگیره…یه ارایش کردنه ساده که شاید سالهاست تورو از تجربیات ارزشمندت دور کرده…یک ترسی که اگه بدونی مهار کردنش صفر به صد تو رو جلو میندازه.. وقتی تمرکزت رو از روی ارایش کردن برمیداری …ارایشی که ریشه ش نگاه و حرف مردمه.. اونوقته که میبینی تمرکزت به جهت های درست متمرکز میشه و درهای جدیدی که شاید (از نظر تو) هیچ ربطی به ارایش نداره برات باز میشه.. به قول شایسته جان.. این تصمیم روی تصمیمات غیر مرتبطِ تو نسبت به ارایش هم تاثیر میذاره.. شجاع میشی جسور میشی.. وقتی حس رهایی از ارایش رو تجربه میکنی درهای آزادی و تجربه زندگی به روت باز میشه وقتی نمیخوای دیگران رو راضی کنی انرژیت صرف رشد و پیشرفتت میشه.. و تو یک گام مهم در جهت ترسهات و مهم نبودن حرف مردم برداشتی که تو رو از هزاران جهت رشد میده..
حتی همین موضوع به ظاهر ساده کمک میکنه که سمت علائقت بری فارغ از اینکه مردم چی فکر میکنن… سبک زندگی شخصی خودت رو میسازی وقتی اون قدم رو درجهت برداشتن یکی از ترسهات برداشتی برای خودت زندگی میکنی نه مردم… و این سیکل مثبت از برداشتن همون قدمهای به اصطلاح کوچیک شروع شده و حالا تو ..همه جای زندگیت رد پای پاکسازی ترسهات رو داری میبینی… پس باور مهم بودنه حرف مردم باعث میشه ارایش کنی… وقتی ارایش میکنی تمرکزت به جای اصل روی فرعه و انرژی تو نشتی پیدا میکنه… زمانت…انرژیت…فرصت رشدت و تکاملت هدر میره…. حتی این میتونه ترمز و مانع مسافرت رفتن تو باشه…چون ذهن سختی کشیدن رو دوست نداره .. نمی تونی مسافرت کنی در صورتی که همش دغدغه پاک شدن ارایشت و تمدید ارایشت رو داری.. پس جهان هم باوره تورو بهت ثابت میکنه. که شرایط مسافرت با ارایش سخته و اجازه نمیده اونو تجربه کنی و اگر هم تجربه کنی مطمئنا نمی تونی تمام زیبایی اون شرایط رو دریافت کنی چون دغدغه ارایش مانع تمرکزت روی زیبایها میشه و به طبع تو از دریافت زیبایی و لذت بی نظیر سپاسگزاری جا میمونی..
پس تصمیم بگیریم…روی ترسهامون کار کنیم چون اون ترسها جاهایی ریشه دارن که شاید نتونیم اونا رو پیدا کنیم ولی هر ترسی رو که تو وجودت هست و میشناسیش و خوب میدونی چیه از اون شروع کن کم کم میبینی که به شناخت عمیق تری میرسی و قدرت بیشتری برای روبرو شدن با تصمیماتت رو داری. مثل باور فراوانی که استاد میگه وقتی روی باور فراوانی کار میکنی شاید صدها باور رو بدون اینکه بفهمی کاور میکنی …و شاید هیچ وقت نفهمی اون ترمز رو داشتی.. پس میشه از هر ضعفی که میدونی داره دست و پای تورو تو پیشرفت میبنده رو بنویسی و شروع کنی و اراوم اروم تیکِ انجام دادنش رو بزنی..
ترسهامون رو بشناسیم.. ترسهامون دارن ترمزهامون رو نشونمون میدن.. هر جا ترس داریم، نقطه پاشنه آشیل داریم.. ترس یعنی اسیر بودن همیشه در بندِ نجوای ذهنت بودن.. ترس یعنی باوری که هنوز نتونستی عملیش کنی..فقط شنیدیش.. ترس یعنی نقطه ای که باور درست در اون نقطه ساخته نشده.. مثل ترس از تمام شدن پول که نقطه مقابلش ساخت باور فراوانیه.. باور توحیدیه باور خداونده رزاقه.. ترس از قضاوت شدن…که باوره مقابلش ساخت اعتماد به نفس و عزت نفسه.. ترس از رها کردن…که نقطه مقابلش یکتا پرستیه…وقتی میترسی رها کنی یعنی شرک داری … ترس از رها شدن…وابستگی های شرک آلودی که سالها تو وجودمون ریشه زده ..
ترس … ترس… نقطه ی مقابله ایمانه.. ابراهیم نترسید و اسماعیل و هاجر رو در بیابان رها کرد…چون خدا بود. ابراهیم از آتش نترسید…چون ایمان داشت که خدا هست.. ابراهیم بت ها رو نپرستید و نترسید چون ایمان داشت که رب بی همتا پروردگار جهانیان است.. ابراهیم چاقورو کشید و نترسید چون ایمان داشت…به قدرتش به فضلش ..
میخوام از ترسهام نترسم.. میخوام ریشه ها رو قطع کنم قبل اینکه تو وجودم ریشه بزنه. میخوام به باورهام که ادعا میکنم ساختمشون عمل کنم.. اگه فکر میکنم که باور ساختم و عملی در کار نیست، من در توهمی شیرین به سر میبرم.
نگاه زیبای محمدرضا عزیز:
سلام اُستادِ عشق.
سلام عشقِ استاد.
سلام هم خانواده ای های شاد و ثروتمند و سعادتمندم.
اُوستاد اگه عِشقتون کُشته شما رُ با دستکشاش؛شما هم کُشتی مارُ با ؛ اون زاویه نگاهِتون به جهان. اون ابزارتون. اون گاه به گام پیش رفتنِتون. اون پرستیژتون. اون “کُشتی مُنو با…” گفتنتون. اون آموزش در حینِ لذت بردن از کاراتون. اون آخرِ کار رُ دیدنتون. ☟اون فیلم بردارتون؛ بابا این یکی رُ دیگه کجای باورام بگونجونم؟ اللهُ اکبر. آخه کار کردن با اون قیچیِ گردن کلفت همزمان با فیلمبرداری. خواهرم، نکُنه یه ابزار مثل کلاه ،کار گذاشتی روی اون موهای زیبای پسرانه مُدِتون برای نگه داشتن گوشی؟ هان؟ یا اینکه با یه دست دوربین رُ و بادستِ دیگه یه اهرُمِ قیچی در حالی که اون یه اهرُمِش رُ تکیه دادید به پهلوتون. هان؟؟؟ در هرصورت ایول. مَردی برا خودت و استاد. ☜ اون کنترل ذهنتون. اون شوخی هاتون و … و … و…
و اما اینکه چه دارید میکنید با “باورهای من” استاد قبلا در تصویرسازی های تقریبا ناخود آگاهم این سناریو رُ می دیدم که؛ به اون حد از درآمد و فعالیت برسم که برای کارهای خونه مستخدم بگیرم، اینجور کارهایی که شما از انجامشون لذت می برید رُ به کسی دیگه بسپارم، راننده بگیرم و …. تا اینکه خودم به کار مورد علاقه ام بپردازم. نَه اینکه این باور رُ داشته باشم که پول جمع کنم و ترس از اینکه یه بار بارون نعمت تمام بشه، نَه.بلکه این باور رُ داشتم که هر کاری رُ باید به کاردانش سپرد. تا وقتت رُ صرفِ کار و فعالیت مورد علاقت کُنی. اما بعد از لایوِ شماره ۱۳ باورام دگر گون شد. به این باور رسیدم که اگه ثروت همراه با ذهنِ ثروتمند باشه میشه ابزارِ لازم و با کیفیت خرید و از اینجورکارهای فیزیکی هم لذت بُرد. خدا نگهدار همگیمون بوده و خواهد بود.
شاد،سلامت،ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشیم.
نگاه زیبای علی عزیز:
سلام استاد عزیزم ممنونم بابت این فایل های با ارزش که خدا میداند چقدر درس های طلایی در ناخودآگاه ما ثبت میکند و ما با استفاده از آنها لذت میبریم
چیزی که ذهنم را بعد از دیدن این فایل به خودش درگیر کرد شباهت بین طبیعت و ذهن بود علف هرز و باروهای محدود کننده خیلی به هم شباهت دارند با این تفاوت که نقش مانع بودن علف هرز دیده میشود اما باور محدود کننده به این راحتی دیده نمیشود. علف هرز آرام آرام رشد میکند و مانعی برای دیدن زیبایی ها و یا رشد دیگر درختان مفید میشود درست مثل باور محدود کننده که مانع سپاسگزار بودن برای نعمت ها و فکر کردن به استاندارد های بالا تر میشود. گیاه یا درخت هرز نیازی به کاشت و مراقبت خاصی ندارد و استعداد رشد بسیار دارد که تمام فضای باغ را به خودش اختصاص دهد، باور محدود کننده هم نیازی به کاشتن ندارد چون خودکار بذر محدود کننده در جامعه و بین افراد وجود دارد و به رایگان در اختیار ما قرار میگیرد اما رشد باور محدود کننده نیاز به تغذیه ذهنی ما دارد یعنی ما با تکرار کردن و فکر کردن به آنها آرام آرام به این نتیجه میرسیم که ما هم باید مثل دیگران باشیم و محدودیت را بپذیریم یا انتخاب میکنیم نپذیریم چیزی که احساس جالبی برای ما ندارد و در عین حال چیز بهتر را بپذیرم. یک روزی آدم میبیند که فضا توسط علف های هرز گرفته شده یا مانع دید شده یا بعنوان مثال مانع رشد درخت میوه شده و اراده می کند و چند روزی وقت میگذارد و در نهایت راه جنگلی مثل استاد میسازد و یا موانع زیبایی های طبیعت پرادایس را بر میدارد با لذت اراده و باور
اما در مورد باورهای محدود کننده اینطور نیست بعد از اینکه خداوند به تو لطف دارد و با بهترین استاد آموزش اصل موفقیت آشنا میشوی و میفهمی که ایراد کارت نداشتن استعداد خاص یا مدرک و غیره نیست بلکه ایراد تو چیزهاییه که در درون خودت پذیرفتی و کار از علف هرز گذشته کوه ساختی و رفتی توی غار و از ترس بی پولی و گرفته نشدن نعمات جرات نداری بیرون بیای چه برسد به اینکه بخوای به سمت نعمت ها حرکت کنی، نشانه ها را میبینی که پرندگان و نعماتی که از بالای این کوه رد می شوند اما آنقدری این کوه و کویر تو را ترسانده که فکر میکنی نعمات و حیوانات زیبا تهدید هستند آمدن که تو را بترسانند و این موقع که صحنه های زیبا و نعمات پشت کوه محدود کننده را میبینی به شدت وحشت میکنی و میخوای که کوه را دور بزنی اما میبینی دور تا دور تو از کویر و کوه پوشاندی و باور نداری که با تمرین و مسیری که استاد و هزاران نفر دیگر رفتند بتوانی کاری از پیش ببری، ترس سراغ تو میاد که نکند همون غار را از دست دهیم و ……………. ترس به تو میگوید مگر با تمرین و تغییر نحوه تفکر میشود به موفقیت رسید. ترس میگوید برای چندین نفر از بچه های سایت شده اما احتمالش کمه برای تو ……
تفاوت دیگر علف هرز با باور محدود کننده این هست که علفهای هرز با زمان منطقی رشد میکنند یعنی برای زمین کشاورزی مثلا سالی ۲ تا ۳ بار نهایتا لازم است که محصول دهد یا برای درخت هرزی که مانع دید میشود چند سالی یکبار قطع کردن لازم دارد اما برای ذهن اینطور نیست علف هرز ذهن قدرت رشد لحظه ای دارد شاید امروز قطع بشن اما فردا حتما رشد میکنند و قدرت حرکت و هدایت به نعمات را از ما میگیرند. به قول استاد راهش اینه که هر لحظه باورهای قدرتمند کننده را به خودمان بگوییم و هر روز مثل غذا خوردن وقت صرف کنیم تا ذهن را مرتب کنیم و نحوه برخورد با باور های محدود کننده را بفهمیم. البته با ادامه دادن این روند راحت تر میشود اما باید همیشه این مسیر باشد و هر روز علف هرز ذهن را قطع کرد.
اینها را گفتم تا مقدمه ای باشد از سپاسگزاری من از شما یعنی از وقتی که این فایل را دیدم ایمان عجیبی در من ساخته شد که مانع ها را میشود برداشت هر چند رشد کرده باشند هر چند جلوی دریافت و دیدن نعمات را گرفته باشند هر چند مدتها به آنها نگاه کرده ای و کاری نکردی هیچ ایرادی ندارد باورها ی محدود هم مثل این درخت های هرز هستند ببین چه راحت برداشته میشوند به قول استاد هرچه میخواهی برای پیشرفت همین الان کنار تو هست. واقعا انگیزه مضاعف گرفتم تا بیستر روی اصولی کارکنم که نتایج بزرگی برای من داشته و خواهد داشت.
شاید نیاز به صرف زمان و پیدا کردن الگو داری اما میشود همانطور که برای این همه آدم انجام تمرینات ساده این همه پیشرفت ایجاد کرده برای تو هم میشود نحوه کار باورهای ذهنتو بفهم و هر روز روی آنها کار کن. شاید نیاز به صرف انرژی داری اما ارزش دارد به آدمی تبدیل میشوی که میخواهی به خودم میگم به لیست موفقیت و خود باوری خودت نگاه ببین تک تک موفقیت های تو چیزی بود برای ذهنت همه میگفتن نمیشه اما تو باور داشتی که میشود و حرکت کردی ببین این نتیجه شده الان
استاد عزیزم پیرو جلسه ۴ عزت نفس برای خودم فایل ورد درست کردم و تمام موفقیت هایی که بدست آوردم را با جزییات نوشتم و هر بار که آگاهی های ناب این جلسه را گوش میکنم این نوشته ها را نیز میخوانم و ایمانم و خود باوریم نسبت به خودم بیشتر میشود که میشود میتوانم
طبیعت چه زیبا به من آموزش میدهد چقدر زیبا ترس از تغییر باور های مالی را از من گرفت. چه خوب شد که مغز کلام را دریافت کردم که باور پول درآوردن سخته دقیقا مثل درخت هایی است که به راحتی استاد قطعش کرد کافیه که هر روز تو این کار را انجام دهی و از فضای پاک شده ذهنت لذت ببری اونوقت میبینی مثل هدف های دیگری که به حقیقت پیوست به واقعیت تو تبدبل میشود و پول ساختن راحت ترین کار دنیا میشود برای تو. دنیا قانونش ساده است از بس ساده است که نه ذهن میپذیرد نه آدمهای اطرافت تو. همه به دنبال پیچیدگی هستند حرکت کن خداوند به تو پاسخ خواهد داد خداوند کارشو خوب بلده تو کارت خدایی کردن نیست تو کارت بندگی کردنه تو کارت اینه که با تمام وجود قدرت را به خدای درونت دهی و خدا کارش همینه ادعونی استجب لکم
نگاه زیبای زهرا عزیز:
به نام خالق زیبایی
سلام استاد جان سلام مریم جان سلام دوستای عزیزم سلام بر عشق سلام بر بهشت
اومدم فایل رو پلی کردم و گفتم خدایا هرچی قرارِ امروز یاد بگیرم رو تو چشممو بینا کن و گوشمو شنوا و قلبمو باز تا دریافت کنم وای خدای من شکرت وقتی میخام یه قدمی بردارم و یه هدفی دارم با اراده و مصمم شروع میکنم و باورها و قدم های بزرگتر باید بیشتر از خدا طلب کمک کنم مثل وقتی میخام اون درخت های بزرگتر که ویو رو بیشتر گرفته قطع کنم مثل باور های ریشه ای تر و بزرگتر باید اراده قوی تر داشته باشم که در ادامه مریم جان طی تکامل رو هم توضیح دادن که واقعا عالی بود. باوجود تفاوت در نظر و سلیقه، عشق بین شما موج میزنه و من تحسین و تصدیق میکنم این عشق رو و آزادی و رهایی
ابزار خوب و کارا وقتی به سمت هدفت حرکت میکنی کار راحتر و لذت بخشتره البته برای لذت بیشتر هم همه چیو مد نظر داری مثل نوشیدنی که قرار نیست یه کله فقط کار کنی و زجر بکشی و آخر که تموم شد بیای و یه چیزی بخوری همون قدم اول برای لذت این مسیر ابزارک نوشیدنی مناسب برمیداری. ای خدااااااا حشره عشق هم داریم خوب باید دور شما باشه هرچی نماد عشقه چون عشق جزعی از وحودتون شده عشق به تمام هستی حتی وقتی استاد براونی رو باعشق نوازش میکرد این انرژی بینهایت حس میشه
اول هدف رو مشخص میکنیم و خورد میکنیم و شروع میکنیم که مریم جان نشون داد پروژه امروز از کجا تاکجاس. اگر درفکر بهبود باشی تلاش میکنی که هرچه که مانع هست از سر راه برداری نه اینکه بگی خوب این درخت ها هم زیباست بزار باشه اما وقتی فکر کنی از این زیباتر و بهتر هم میشه قدم برمیداری و به اونکه که هست راضی نمیشی و با هدایت خدا شروع میکنی
اونجا که مریم جان داشت راجب رشد پیچک تو تنه درخت میگفت من گفتم خدای من قرار چی یاد بگیرم قرارمریم جان باز قانون رو برام بازتر کنه که خدارو شکر عجب توضیح شفافی. پیچکی که پیچیده به درخت مثل ترس های کوچیک من که منو متوقف کرده و تو ذهنم چسبیده به باور های بزرگتر که تا تکاملو طی نکنم و این ترس ها و پیچک ها کوچیک رو قطع نکنم هرچه تلاش کنم نمیتونم اون باورها رو قطع کنم. اصلا شهامت برداشتن قدم برای تغییر اون باورها پیدا نمیکنم پس این جا هم باز قانون تکامل که از همین ترس ها و تغییرات به ظاهر کوچیک شروع کن مثل رانندگی مثل تاریکی مثل پوشیدن رنگ دلخواه تا یواش یواش شهامت قدم های بزرگ رو پیدا کنی باید پیچک هارو قطع کنی وگرنه حتی اون درخت بزرگ رو از ریشه هم دربیاری هرچی بکشی نمیتونی اونو جا به جاکنی. وقتی کم کم قدم برمیداری شاخه های کوچیک پیچک ها و درخت های کوچیک رو قطع میکنی نتایج یکی یکی هویدا میشه بسته به اون درختی که قطع میکنی ویو زیباتر میبینی و چشم انداز بیشتری از هدفت ظاهر میشه و مثل ویو خونه نتایج ظهور میکنه.
پس من یاد گرفتم که تکاملم باید توی باور های کوچیک و ترس های کوچیک طی بشه مثل همون پیچک و شاخه های کوچیک تا بتونم باورهای قوی تر و ریشه کن کنم. اول کار سخت به نظر میرسه اما وقتی نتیجه نهایی رو تجسم کنی و قدم به قدم حرکت کنی مسیر راحت تر میشه و انگیزه میگیری برای برداشتن قدم های بیشتر و این قانون تجسم و رسیدن به احساس خوبه
خدایا شکرت که چشممو بینا و گوشمو شنوا کردی و قلبمو باز کردی تا درس های این فایل رو بگیرم. خدایا شکرت
عاشقتونم و به زودی آمریکا میبینمتون
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- دانلود با کیفیت HD231MB15 دقیقه
- فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 765MB15 دقیقه
بنام خداوند رحمان ورحیم
سلام ودرود فراوان به استاد ارجمندم ومریم نازنینم ودوستان الهی ام
خدای من عجب فضایی چقدر این صحنه جادویی وزیباست ترکیب رنگ سبز درختان با سبز فسفری چمنها ودر بین درختان رنگ آبی آسمان زیبا ،سایه وآفتاب نور خورشید بر روی چمنها ،خدای من چقدر لذت بخش وچشم نواز است واستاد جان که تکیه داده به نرده ها تا مریم جان بیاد وپروژه قطع درختان آن طرف دریاچه را مصمم وبا اراده قوی شروع کنند تا از ویوی زیبای دریاچه لذت بیشتری ببرند چقدر خوبه که تمرکزمون فقط بر روی زیبایی ها وتلاش برای زیباتر کردن محیط اطراف باشه واین بهبودهای مستمر وکوچیک نتایج بزرگی به همراه دارد خدایا شکرت
عاشقتم مریم جان که مصلح هستید به الله اکبر ،عینک ،قیچی ،باتری اضافه، نوشیدنی ودستکش های حرفه ای
خدای من ،احسنت شما الحق والانصاف که شما دوعزیز ستودنی وتحسین برانگیزید احترام به علایق همدیگه هرکدام نوشیدنی مورد علاقه خودش را دارد وکسی مجبور نیست بخاطر طرف مقابل از سلیقه خودش صرف نظر کند
میدونی وقتی مریم جان ابزارها را گفتند عینک ودستکش منو یاد آگاهیهای دوره احساس لیاقت انداخت واین برا من خیلی درس داره که شما دونفر چقدر برا بدن خودتون ارزش قائل هستید چقدر عالی خودتون به آگاهیهای دوره ها عمل میکنید وابزار مناسب جهت قطع درختان که ارزش ابزار را اینجا نمایان می کند
مریم جان عاشقتم چقدر من لذت میبرم از شوخی ها وخنده هات دستکش های حرفه ای من ودستکش های ای ایشون
واستاد جان که همیشه در ریزترین نکات هم حواسشون هست تا سپاسگزار نعمتهایی باشند که دارند مثل همین دستکشها وچقدر برا من درس داره که اگر عینکی دارم که از چشمانم در برابر نور آفتاب محافظت میکنه بگم خدایا شکرت به جای اینکه بگم مدلش قدیمی شده یا برم تو فاز مقایسه
خدای من حشره عشق چه جالب وبامزه وچه جای درستی آمدند همه چی در پرادایس ،این بهشت زیبا ،عشق هست عشق وعشق
خب دورنمایی از پروژه هم مریم جان نشان داد کل مسیری که باید درخت ها قطع شود
چه محکم این درختان در هم پیچیده شده و بیرون کشیدن آنها چه انرژی ای می طلبد مصداق همان مثال بتن های سیمانی از باورهای غلطی که به ذهنمان چسبیده که اصلاح آن باورهای غلط تلاش مستمر وزیاد میخواهد تااز ذهن ما پاک شود وهمچنین مراقب وورودی های ذهنمان باشیم چون ورودیهای نامناسب مانند این پیچکها که همان باورها محدود کننده هست دور تا دور باورهای غلط ذهن ما را میپوشانند به همین دلیل خیلی مهم هست که حواسمون باشه هر لحظه به چی داریم توجه میکنیم چه فکری را در سر پرورش میدیم به باور فراوانی توجه میکنیم یا کمبود به زیبایی ها یا چیزهای ناجالب ،سپاسگزاری میکنیم بخاطر داشته ها یا گله وشکایت میکنیم بخاطر نداشته ها
خدای من استاد جان شما تحسین برانگیزید که حتی از گل زیر پاتون هم لذت میبرید وکیف میکنید
خب شارژ باطری اره تمام شد واین نشانه را به فال نیک میگیریم در حین کار یه استراحتی داشته باشیم ، نشستن در سایه درختان بر روی چمن ها در این هوای بی نظیر وخوردن نوشیدنی مورد علاقه چه لذتی دارد
خدایا، چقدر این بروونی به قول استاد جان مرد بزرگ زیبا ودوست داشتنی هست آمد تا سلامی کند وخداقوتی بگوید وبرود واستاد جان هم که باعشق ماجرا را براش توضیح داد وبا آغوش باز ازش استقبال کرد بیا بغل دایی
خب خداروشکر باتری اره شارژ شد ومریم جان واستاد جان هم انرژی گرفتند برای انجام ادامه پروژه
ای جانم یاران برونی مریم جان عاشقتم این پرندگان زیبا حشرات روی بدن بروونی میشینند وحشراتی که باعث آزار برونی میشوند را شکار میکنند الله اکبر از خلقت پروردگار
خدای من چقدر آسمان زیباست وچه نقش ونگاری داره ابرها
خداروشکر وقتی این درختان را قطع کنیم ویو دریاچه وخونه به خوبی دیده میشه ومریم جان هم که با قیچی مشغول قطع کردن پیچکهای کوچیک هستند تا دسترسی به درختان بزرگ راحت تر باشد
خیلی جالب بود که داخل تنه درختی که سالهاست قطع شده پیچکها روییده واین پیام را برام داره هرچقدر من رشد کنم وباورهای مناسب داشته باشم بازم باید مراقب ورودیهای ذهنم باشم چون هرلحظه ذهن من این قابلیت را داره که تحت تاثیر فرهنگ وجامعه قرار بگیره واین پیچک به ظاهر ضعیف مانند یه فکر یا شک یا بقول مریم جان ترسهای کوچیک,(مثل ترس از تاریکی ،تنهایی ارتفاع و..) در ذهن هست که اگر زود کاری نکنیم وافکارمون را کنترل نکنیم تمام ذهن رو در بر میگیره وهمیشه بدترین سناریوها را برات میچینه درست گفتند که طبیعت پراز درس است برا یادگیری وآموختن وچه زیبا مریم جان توضیح دادید که با قدمهای کوچیک تودل ترسها وارد شدی همانطور که استاد جان بارها تو فایلهای مختلف گفتند تو دل ترسها وارد شوید تا آن ترس برات کوچیک بشه وهمانطور که فرمودید جرأت وجسارت شخص در تصمیمات اساسی وبزرگ بیشتر میشه بارها تجربه کردم که ترس از انجام کاری داشتم وقتی تو دل آن کار رفتم جسارت وشجاعتم برا انجام کار بزرگتر از آن بیشتر شد انگار که آن ترس اهمیت خودش را در ذهنم از دست میده وهمین روند تکامل هست که قدم به قدم ما رشد میکنیم وبزرگتر از مشکلات وترسها میشویم
چه منظره زیبایی خورشید خانم عالم تاب در وسط این آسمان زیبا خدایا شکرت
خب مریم جان هم درراستای طی کردن تکامل ابتدا پیچکهای روییده داخل تنه درخت را میچینه تا برسه به درختهای بزرگتر وراحت تر شدن کار
خب باقطع کردن این درختهای بزرگتر عجب صحنه زیبایی هویدا شد خدای من واقعا زیبا وستودنی است وخداراشکر که روز به روز کارها راحت تر انجام میشه ودقیقا همین طور هست وقتی انسان لحظه نهایی را در ذهنش تجسم کنه از عهده سخت ترین کارها هم بر میاد در پایان اصلا یادش میره که چقدر سختی کشیده از بس نتیجه نهایی لذت بخش هست
استاد ومریم عزیزم صمیمانه ازشما سپاسگزارم
در پناه الله شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت ولیاقتمند باشید در دنیا وآخرت
بنام یگانه هستی
سلام به استاد عزیز ومریم جان دوست داشتنی ودوستان توحیدیم در این سایت الهی
انجام پروژه جهت بهبود فضای زیبای پرادایس با قطع کردن درختان وعلفهای هرزی که ویو دریاچه را گرفته
مصمم وبا اراده وقوی با کمک الله ومصلح به الله اکبر ،قیچی آره با باتری اضافه ،دستکش های حرفه ای مریم جان ودستکشهایی که داشتنش بارهاوبارها در اتفاقات مختلف باعث سپاسگزاری استاد شده ونوشیدنی مورد علاقه استاد ومریم جان چقدر این آزادی واحترام به سلیقه های متفاوت ستودنی است
وجود این نوشیدنی یعنی اینکه قرار نیست فقط کار کنیم وهیچ عجله ای در کار نیست باصبر وحوصله هم لذت میبریم وهم کار میکنیم خدایاشکرت
احسنت به مریم جان که پا به پای استاد با آن قیچی تیز هم شاخ وبرگها وپیچکها رو قطع میکنه وهم فیلمبرداری می کنه احسنت به این اراده واین عشق وعلاقه
چقدر قابل تحسین هستند انسانهایی که با خلاقیت وتواناییهای خودابزاری این چنین قوی دقیق جهت راحت وساده تر شدن کارها تولید میکنند اره ای که با باتری کار میکنه خداروشکر
بروونی زیبا وبه گفته استاد آن رخش بی قرار هم آمد یه سلامی کرد و چقدر استاد جان این ابراز علاقه شما به بروونی ستودنی است واین رو میشه از حرکات شما واحساس خوبی که به بروونی داری متوجه شد کلا همه چیز در پردایس عشقه وزیبا وستودنی مثل آن حشره های عشق مثل رابطه زیبا وپراز عشق شما ومریم جان خداروشکر باتری اره که شارژ شد مریم جان واستاد هم با خوردن نوشیدنی مورد علاقه اشان انرژی گرفتند برای ادامه کار پاکسازی وبهبود محیط پرادایس زیبا
مریم جان چه زیبا پیچکهای رویده در آن تنه درخت قدیمی را به ترسهای کوچیک تشبیه کردی ترسهایی چون ترس از تاریکی ،تنهایی،..ترسهایی که قفل وزنجیری هستند به دست وپای ما واجازه حرکت وقدم برداشتن رو به ما نمیدن وچه جالب مریم جان گفتید که با حرکت کردن ورفتن در دل این ترسهای کوچیک ما جسورتر وشجاع تر میشیم برای برداشتن قدمهای بزرگتر واین یعنی طی کردن تکامل
پس من یاد گرفتم که تکاملم باید توی باور های کوچیک و ترس های کوچیک طی بشه مثل همون پیچک و شاخه های کوچیک تا بتونم باورهای قوی تر ریشه کن کنم
اول کار سخت به نظر میرسه اما وقتی نتیجه نهایی رو تجسم کنی و قدم به قدم حرکت کنی مسیرراحتر ولذت بخش تر میشه و انگیزه میگری برای برداشتن قدم های بیشتر و این قانون تجسم و رسیدن به احساس خوب است ودر آخر وقتی نتیجه عملت رو میبینی به خودت احسنت میگی وتحسین دیگران هم برمی انگیزی
خداروشکر بخاطر امروزم
خداروشکر به من فرصت نوشتن داد
خدایا شکرت
یاحق