سریال زندگی در بهشت | قسمت 7 - صفحه 26 (به ترتیب امتیاز)

سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته ی عزیز و دوستان گل

اول برم سراغ زیبایی هایی که دیدم.

تا چشم کار میکنه جنگل درخت چمن سرسبزی، استاد به چه فراوانی هدایت شدین، نشون میده چقدر باور فراوانی ساختین و در ضمن نشون میده که این تضادهایی که در زندگیم هست اگر تمرکزم رو بذارم روی خواسته و باور مناسب بسازم،زندگیم دقیقا برعکس این تضادهام مبشه، این یک نوید هست برای من.

استاد از جای بی آب و علف و کویری هدایت شدن به بهشت سرسبز.

چقدر فروانی آب هست، چشمه ی شیرین آب نامحدود و رایگان، تصورش رو بکن هر چقدز آب بخای مصرف کنی فری. چه آسودگی خاطری میده چ لذتی میده

دریاچه بزرگ با ماهی فراوان، چقدر زیبا ، دریاچه ی شخصی، هر وقت خواستی شنا کنی،

آزادی مالی که جت اسکی هست و جت اسکی سواری.

براونی چه باحاله، استاد چه قشنگ هست یک مرزرعه سرسبز با یک عشق هماهنگ و فوق العاده و حیوانات خونگی. چه آرامشی چه صلحی.

استاد رابطه تون رو مثل همیشه تحسین میکنم، من کلا همبشه در حال قانع کردن بودم قبلا در حال بحث کرذن و ثابت کردن،، الان مدتی هست دارم کار میکنم که سکوت کنم و با خودم به صلح برسم، و فرکانس هامو تنظیم کنم جای زور فزیکی ، خیلی عادتای نامناسب دارم که دارم کم کم اضلاحشون میکنم و دارم از روابط شما الگو میگیرم.

و نکته ی بعدی تمام مسایل راهکار دارن، اره چارجی درست شده با چه قدرت، یکزمانی به تضادش برخوردن که نبود برق یا پریز برق در همون محل بوده، یا سیم داشتن اذیت میکرده موقع کار و این مساله رو ب راحتی حل کردن، پس به خودم میگم تمام مسایل بدون استثنا راه حل ساده و قابل دسترس دارن، نگران نباش هاجر جان، مساله ای که الان زندگیت رو درگیر کرده هم یک راه حل ساده و قابل دسترس برای تو داره که خداوند بزرگ هدایت میکنه.

و نکته ی بعدی که همیشع تاکیید میکنین، ذیدن پیشرفتای کوچیک و تحسین خودمون. من تو این مشکل دارم ولی کم کم دارم بهبودش میدم،صبورم با خودم و خودمو میپذیرم، قبلا توقع غیر منطقی از خودم داشتم و همین باعث میشد پیشرفت نکنم.و تحسین نکنم که همینم باعث میشد فکر کنم من ک کاری نکردم.

الان تو همین مثال خانم شایسته رفتن تو دل ترس ها، من فوبیای گربه دارم، فوبیا ها نه ترس معمولی،طوری ک گربع میبنم جیغ میزنم و هر کسی ک منو میشناسه اینو میدونه و بازها شده ناخوداگاه تو جمعا جیغ زدم و همه دیدن، قبلا میگفتم خب این ک هست، فکر میکرذم ناتوانم ،ولی الان با رشذ شخصیتم ، برام دیگه غیر منطقی هست چرا باید باشه.

در طی این دست به عمل زدم و میرم رو پشت بوم جایی ک خیلی رفتار آمد گربه ها زیاده، پشه بند زدم میخابم و چند شب شده، و این برای من اقدام بزرگی هست و یک موفقیت دونستم و خودمو تحسین کردم، چند شب پبش یه گربه نصف شب پریذ از دیوار پایین پام و ترسم خیلی کم بود، این اصلا قابل مقایسع با قبل نیست.و چ اعتماد بنفسی میده رفتن تو دل ترسها

نکته ی بعدی ، استاد واقعا انچه میگویند عمل کرده، تو احساس لیاقت یک جلسه میگین که برای جسم تون ارزش قایل هستین آیا؟، با این دستکشای خفن اینجا میبینیم که بله استاد جان از جسم شون محافظت میکنن موقع کار، اللبته تو این مورد من خیلی خیلی خوبم.

و بازم رابطه تون رو تحسین میکنم و بهترین ها رو براتون میحام

با عشق