سریال زندگی در بهشت | قسمت 8 - صفحه 23 (به ترتیب امتیاز)

488 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فرزانه الهی گفته:
    مدت عضویت: 2597 روز

    سلام

    خدارو صدهزار مرتبه شکر

    چقدر قشنگ شد حالا من از موبایل می بینم شما اونجا چه حسی داشتید نوش جونتون

    چقدر قشنگ چکش افتاد شما مزاح کردین بدون حسرت ، رفت شد ارزش ابزار برای ماهی ها

    استاد یه جاهایی که کار سخت میشد میگفتم من اگه بودم وا می‌دادم بابا چیه نمیخواد قشنگه قاب گرفته خونه رو مثلاً ولی شما ادامه دادین و باید همیشه ادامه داد تا به پاداش ها رسید

    استاد شما اولین کسی بودید که گفتید تضادها دوست شما هستن من با تضادها در صلح قرار گرفتم دوستشون دارم مرحبا

    استاد شما هماهنگی ذهن و روح رو برای خودتون راحت تر کردین توجه به زیبایی ها رو

    چقدر قشنگ همیشه شاکر خدا هستین

    و ذکر خدا بالاتر است

    چقدر خوبه که به نشانه ها احترام میذارین

    قسمت بعدی حتماً جالب خواهد بود ان شالله

    و چقدر شما دوتایی با هم در این سکوت و تنهایی با هم در صلح و آرامش هستید

    البته ماهم تماشاچی

    خدا حفظتون کنه ان شالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    پرستو گفته:
    مدت عضویت: 215 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    خدایا، هر آنچه دارم از آنِ توست.

    سلام به استاد عزیزم، مریم جان پرانرژی و دوستان هم‌فرکانسی‌ام.

    امروز هم قسمت دیگری از سریال زیبای زندگی در بهشت را دیدم—سریالی که هر روز باید حداقل یک بخش از آن را تماشا کنم، و شکر خدا که امروز هم این قسمت تیک خورد.

    راستش، وقتی استاد در ابتدای فیلم گفتند که قصد دارند آن حصارهای چوبی را بردارند، در لحظه مخالفت شدیدی در ذهنم شکل گرفت. هزار و یک دلیل برای حفظ آن‌ها داشتم: چقدر زیبا بودند، چقدر به فضای اطراف خانه جلوه داده بودند، چقدر کاربردی بودند، و حتی این فکر که شاید روزی مهمانی با کودکی کوچک بیاید و نبودن این حصار خطرناک شود!

    اما ناگهان متوجه شدم—چقدر از باورهای من محدودکننده‌اند! چقدر ذهنم پر از بایدها و نبایدهایی است که از ترس، از احتیاط بیش از حد، و از وابستگی‌های غیرضروری سرچشمه می‌گیرند. چرا باید نگران چیزی باشم که شاید هرگز اتفاق نیفتد؟ چرا باید خودم را در قید و بند افکاری نگه دارم که مرا از تغییر، از نو شدن، از تجربه‌ی زیبایی‌های تازه بازمی‌دارند؟

    اگر من بودم، هرگز چنین تصمیمی نمی‌گرفتم، یا اگر هم قصد انجامش را داشتم، حتماً با مخالفت‌های اطرافیان روبه‌رو می‌شدم—که این حیف است، که چقدر برایش هزینه و زمان صرف شده، که عقلت کجا رفته؟ و این‌ها همه نشانه‌ای بود از بی‌ایمانی‌ام…

    اما استاد، شما بنده‌ی خالص خدا هستید. تنها کسی می‌تواند چنین کاری کند که به خداوند، به هدایت‌هایش، و به نشانه‌هایش ایمان عمیق داشته باشد. راستش را بخواهید، به شما حسادت می‌کنم! شما به خدا آن‌قدر نزدیک هستید که با یک اشاره، هدایتش را درک می‌کنید. کی می‌شود من هم به این مرحله برسم؟ کی ایمانم آن‌قدر قوی شود که بی‌هیچ تردیدی، تنها به او توکل کنم؟

    و اما نتیجه‌ی تصمیم شما… وقتی در پایان، مریم جان از دور تصویربرداری کرد—اوووف! چه شاهکاری شد! زیبایی‌های خداوند را، که پیش‌تر در حصارها پنهان بودند، حالا در نهایت شکوه و ظرافت می‌دیدم. انگار که تابلویی از هنر الهی بر بوم هستی نقش بسته باشد.

    افتادن آن تکه چوب کوچک در دریاچه و شناور شدنش، برای استاد نشانه‌ای بود—الهامی از جانب خداوند که راه را نشان می‌داد. همین نشانه کافی بود تا تصمیم بگیرند حصارها را به آب بسپارند، تا جایی که خداوند هدایتشان می‌کند بروند، و سپس آن‌ها را از دریاچه بیرون بکشند.

    اما اگر من بودم؟ احتمالاً همان تکه چوب کوچک را هم از آب بیرون می‌آوردم، با هزار زحمت حصارها را از جلوی کلبه جابه‌جا می‌کردم، و درگیر منطقی می‌شدم که اجازه نمی‌داد هدایت الهی را ببینم.

    استاد، شما خودِ فرکانسید… چطور می‌شود که بنده‌ای مثل شما، نشانه‌های خدا را با چنین سرعتی دریافت می‌کند، آن هم به وضوح نور؟ چه سعادتی است این درجه از ایمان، که در هر اتفاق کوچک، در هر جزئی‌ترین صحنه‌ی زندگی، صدای خدا را بشنوی و بی‌درنگ به آن پاسخ دهی…

    افتادن چکش در آب، شاید در نگاه اول یک اتفاق ساده به نظر می‌رسید، اما در حقیقت، نشانه‌ای از هدایتی بود که از پیش برایتان فرستاده شده بود. بی‌تردید، شما می‌دونستید که چطور باید آن را از عمق دریاچه بیرون بیارید چرا که خداوند مدت‌ها قبل، ایده‌ی این لحظه را در قالب همان آهنربای قوی در ذهنتان نشانده بود.

    چقدر شگفت‌انگیز است که خداوند، پاسخ هر چالشی را پیش از وقوع آن، در مسیر ما قرار می‌دهد. تنها کافی‌ است چشم دل را باز کنیم، نشانه‌ها را ببینیم، و به هدایت‌هایش اعتماد کنیم…

    چه درس بزرگی

    بود… گاهی باید حصارهای ذهنی‌مان را هم برداریم، تا چشممان به روی وسعت بی‌نهایت زیبایی‌های خدا باز شود.

    خدایا شکرت…

    خدایا خییلی دوستت دارم …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    اکرم گفته:
    مدت عضویت: 164 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام خدمت استاد عزیزو خانم شایسته مهربان ودوستان هم فرکانسی .

    من هم اول باورم نمیشد که استاد همچین کاری میخان انجام بدن بریدن نرده ها !در صورتیکه به نظرم خیلی خوب بودن اما وقتی کار انجام شد تازه فهمیدم همیشه بهترم وجود داره دیدن مناظر اطراف اون هم بدون هیچ مانعی.

    اما چیزی که برای من پیام داشت ونشونه بود اون تیکه کوچیک چوب شناور روی آب بود که به استاد این الهام رو داد که چوب‌ها رو داخل آب بندازن تا آب زحمت بردنشون رو بکشه نه اینکه سختی ومرارت حمل اونها رو استاد متحمل بشه داستان داستان رهاییه داستان توجه به نشانه ها وتمرکز محضه وخدایی که‌ همیشه در حال هدایت ماست ومایی که با همین نشانه های به ظاهر کوچیک همیشه در حال هدایتیم اگر کمی توجهتون رو بیشتر کنیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    عارفه محمودی گفته:
    مدت عضویت: 1451 روز

    سلام درود به دوفرشته پارادایس.

    سلام استاد عزیز و سلام برخانم شایسته.

    چقدر این پارادایس زیبا شد وقتی نرده ها حذف شدند.

    چقدر ویو خوشگل ترشد.

    چقدر درختای پارادایس سرسبز هستندسبزی چمن های پای درختا از اونوردریاچه چقدرررر خوشگل نمایان شدند.

    استاد تبریک می گم به خاطر تمامی اقلام ابزارهای میلواکی رو دارید.خیلی لذت بخش با ابزار مناسب با کارت ،کارتو انجام بدی چقدر خوشگل کارامد تحسین تون می کنم.

    چقدر کاردوتایی انجام دادن برام لذت بخش.با حال خوب احساس خوب

    چقدر عالی اینکه دوتایی برای بهبود و تمیزی پاردایس زیبا همقدم هم هستید.

    نکته ای جلب توجه متو کرد وقتی بود اون چکش افتاد توی آب استاد انگار نه انگار با توجه به قانون اعراض کرد و ادامه کارش رو انجام داد احساسش که بد نشد خیچ با خانم شایسته بگو بخند که خوراک ماهی ها شد. درود برشما دو عزیز که در کنترل ذهن استادید.

    خدایا تنها تورا می پرستم و تنها از تو یاری می جویم تو هدایتم کن تو راه تعالی رشد رو به سمت خودت نشانم بده خدایا خودم سپردم دستت خودت هدایتم کن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    عادله گفته:
    مدت عضویت: 2470 روز

    سلام

    روز همگی به خیر و خوشی

    چقدر زیباست که هرروز صبحمو با تصویر این بهشت زیبا شروع میکنم.

    اینجا هر چقدر شاخ و برگ های اضافیش برداشته میشه زیباییش دوچندان میشه.

    احساس آزادی پیدا کردم بعد از بریدن حصار.

    دوست داشتم نفس عمیق بکشم.

    من با دیدن این فیلم ها گاهی به ترس های خودم آگاه میشم.مثلا وقتی داشتین چوب هارو می بریدین من احساس خطر و نگرانی و اینکه وای اینطوری همش باید استرس داشته باشی که نکنه کسی بیوفته توی آب و …

    ولی دیدم استاد گفت شنا بلدیم دیگه.افتادیم هم شنا میکنیم.

    واقعا خیلی از ترس های ما الکی هستن چون کل تمرکزمون روی ترس و عواقبشه،ولی اگر یک لحظه ذهنمون و از روی ترس برداریم و به این فکر کنیم که خب اگه این اتفاق بیوفته تهش چی میشه؟خودمون هم خنده مون میگیره که چرا انقدر این و بزرگ کردیم.

    جریان اهرم رنج و لذته دیگه.رنج هارو پررنگ میکنیم و هزار بهانه هم میاریم تا اون لذت و حسابی کوچیکش کنیم که تایید کنیم اون ترس ها رو.

    نکته بعدی این بو که وقتی چکش افتاد توی آب برام جالب بود که همون لحظه تموم شد اونم باخنده و شوخی.

    در صورتیکه توی زندگی خیلی ها همون اتفاق کوچیک و کلی بزرگ میکنن و میگن ای بابا،اومویم یه کاری بکنیم ضدحال شد و کلی غر و گلایه از بد شانسی و …

    ولی دیدم اینجا اصلا شما دیگه ادامه ندادینش.تموم شد.اعراض و رعایت کردین.

    ممنون از اینکه بازهم زندگی تون و با ما قسمت کردین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    علی رضایی گفته:
    مدت عضویت: 2326 روز

    سلام.اونروز که دیدم آهنربا خریدین با خودم گفتم طبق قانون همین روزا یه چیزی از دست استاد میوفته تو آب که به همون آهنربا احتیاج پیدا میکنن.الان که دیدم الکی الکی چکش افتاد تو آب کف کردم که چقدر قانون دقیق جواب میده.اتفاقا چکشی افتاد تو آب که داشتین آهنربا باهاش امتحان میکردین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    ستاره گفته:
    مدت عضویت: 2796 روز

    آخ که بعد مدتها اومدم اینجا

    دلم تنگتون بود استاد

    گرچه با شکرگزاری و حفظ کردن حال خوبم و حواس پرت کردن از ناخواسته ها بعد از یکی از لایوهاتون؛ خیلی اتفاقای عالی داره میفته بابت همین فقط تمرین کردم و ورودی جدید نداشتم

    ولی احساس کردم دل تنگتونم و البته دوست داشتم این فایل هاتون با این عنوان رو ببینم

    تازه اون جمله تون ک سختی ها ماندگار نیستن هم عالی بود :D

    ازش سواستفاده کردم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    محمدرضا رئیس آبادی گفته:
    مدت عضویت: 2115 روز

    سلام اُستادِ کنترلِ ذهن.

    سلام عزیزِ دلِ اُستادِ کنترلِ ذهن.

    سلام خانم فرهادی و آقا ابراهیم و دیگرِ کارمندانِ استاد کنترل ذهن.

    و سلام اعضای فعالِ خانواده ی صمیمیِ عباس منش.

    خدا قوت.

    وقت همگی بخیر.

    قسمتِ هشتمِ سریالِ بهشتیِ “زندگی در بهشت”

    این قسمت: ازمیان بر داشتنِ موانعِ بَصری جهت بهتر دیدنِ زیبایی های پِرادایس.

    ابزار آلات میهمان.

    ۱.اَره ی نَجاری (اره شارژیِ تیغ گِرد).

    ۲ تیغه ی آهنبُر.

    واقعاً سوختن راحت تر از ساختن است.

    اُستاد باور کنید حدث زدم که الآن برای جابه جاییِ نرده های چوبی چه ایده ای به ذهنتون میرسه. باور کنید میدونستم که اونهارُ میسپارید به دریا چه تا برسونشون به یه ساحل. و اما اُستاد به نظر من اونجای خروجی دریاچه پیداشون میکنید.

    اگه هم نشد، با قایق بکشیدشون.

    استاد باور می کنید که خودم رُ کنارتون احساس می کردم اون لحظه که چکُش افتاد داخل آب یه لحظه کنترل ذهنم رُ از دست دادم. یه احساس بدی بهم دست داد چون خودم هم تو همچین موقعیتی قرار گرفته بودم .اما همین که موفق به کنترل ذهنم شدم و احساسم خوب شد ، همون لحظه یه ایده به ذهنم رسید. باور کنید باور کردم که کنارتون هستم و میخواستم بگم: اُستاد آهن رُبا!!!، از آهن رُبا برای بیرون کشیدنش استفاده کنید.

    اُستاد از همین افتادنِ چکُش به داخل آب دَرس گرفتم. متوجه شدم اگه فقط هدف رُ ببینی دیگه تیرت خطا نمیره و باعث هدر رفت انرژی نمیشه.

    شما دقیق نکوبیدید وسط تخته ، به همین دلیل چکش از قسمت بالای تخته رد شد و به داخل آب افتاد و نزدیک بود که دستتون هم آسیب ببینه.

    یه نکاه مثبت دیگه اینکه شما مثلِ اکثرِ افراد به چیزهای بی ارزش یا کم ارزش دل نمی بندید. اگه من بودم و باورهای قدیمیم، اون نرده هارُ یه گوشه ای نگهِش میداشتم تا مبادا روزی به کارم بیاد؛ همون طور که خیلی از افراد هستند این کارا رُ می کنند و حتی چیزهایی که تعویض میکنند و جدیدشو جایگزین می کنند، اون قدیمی رُ یه گوشه ای نگه می دارند تا شاید روزی کاری باهاش راه بندازند که ۹۹ در صد اوقات اون روز نمیرسه و علاوه بر اینکه اون فضا رُ اِشغال می کنند ظاهر محیط رُ هم به هم می زنند. و حتی برای هارد کامپوتر و ذهن خودشون هم صدق میکنه این دلبستگی های بیجا و به درد نخور. یه وقتایی یه عکسهاو فایلهایی رُ در کامپیوتر شون نگه می دارند به این امید که روزی نگاهشون کنند و خیلی خیلی کم به کار میاد ( البته ناگفته نمونه این عمل یه جاهایی خیلی کمک میکنه بع ساختن باورهای ثروت ساز، مثلِ اون فایلی که پسرعموی شما چند سال پیش ضبط کرده بود و بعد از چند سال براتون فرستاد و شما هم توسط اون فایل، این باور رُ به اعضای خانواده ی صمیمیتون دادید که می شود از اونجا به اینجا رسید.

    وبه نظر من گاهی هم می تواند مُضر باشد مثلا زو جی(که از قوانین آگاه نیستند) که در دورانِ (البته خیلی دوست ندارم این مثال رُ بزنم چون توجه به نکات منفی میشه و شاید بعضی از دوستان که هنوز در کنترل ذهن قوی نیستند یاد خاطرات نا خوشایند گذشته بیُفتند) با هم بودن عکسهای باهم گرفتند و حالا به هر دلیلی از هم جداشدند و با دیدن اون تصاویر خاطرات گذشته درونشون زنده بشه و غمگین شوند.

    ودر مورد نگه داشتن کینه و کدورت ها و خاطرات بد گذشته در ذهن که برای ذهن خیلی مسمومه.

    خلاصه؛ دلبستن که خیلی فایده نداره و نگه داشتن همچین چیزهایی هم در ۱درصد موارد امکان داره مفید باشه و در ۹۹ درصد اوقات یا بی فایدَس یا مضره.

    و اما پیش بینی برای قسمتِ بعد.

    این قسمت ؛ در جستجوی ابزار.

    ابزار های میهمان؛

    ۱. چند متر طناب یا زنجیر(بسته به عُمقِ دریاچه)

    راستی اُستاد، چند متر عُمق داره؟؟؟

    ۲. یکی از اون آهنرباهایی که میتونه ۲۵۰ کیلورُ جذب کُنه.

    ۳ یک یا دومتر چوب مقاوم بین دست و طناب.

    آقا بی خیال. اصاً آهنربا رُ ببند سرِ قلاب ما هی گیری .با این کار ،از مقاومت نَخ و چوبِ قلاب هم آگاه می شوید.

    اُستاد بی خیال. بیا برو یه چکش دیگه بخر. بابا فراوانیه!! اون رُ همونجا بزار و یکسال دیگه بیاردِش بیرون ببین جنسش اصل بوده یا نَه.

    به نظر من که به قیافش نمیخورد که زنگار بزنه.

    ولی نع؛ باید یه ماجرا جویی بکنیم و از اون آهنرباهه استفاده کنیم.

    استاد یه لحظه تصور کردم وقتی چکُش رُ میکشید بالا یه ماهی هم گیر کرده بین آهن ربا و چکُش.وایی !!!

    اُستاد اگه یه دوربین ضد آب هم داشتید چی میشُدا!!!

    و

    الهاماتِ مورد نیاز:

    اینکه چکُش کدوم قسمت به بستر دریاچه نشسته. آیا قابلِ روئیت هستِش یا اینکه رفته زیر جلبک ها( نَه نَه ، فکر نکنم با این ماهی های شکمو جلبکی فرصتِ رُشد کردن داشته باشه) یا گِلها.

    ببخشید که خیلی طولانی شُد.

    به امیدِ خدا و انتظارِ قسمت بعدی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    مریم جهانبخش گفته:
    مدت عضویت: 3088 روز

    بنام خدا

    سلام به استاد عزیزم ومریم مهربانم

    وخانواده صمیمی خودم

    استاد من درحال تماشا بودم که داشتم با خودم فکر میکردم ومیگفتم استاد هم مشکل داره اما سعی میکنه هرطوری که میتونه حلش کنه وامیدوار هست

    همینجور که غرق تماشا بودم شما با چکش میزید ناگهان دریک چشم بهم زدن چکش افتاد توی اب انگار برای شما هیچ اتفاقی نیفتاده ومریم جان خندیدن

    ولی من گفتم وای چکش افتاد توی اب ولی وقتی دیدم شما میخندید بلند گفتم نگاه استاد چکش افتاده توی اب وغصه نخورند ناگهان دختر کوچکم ۵ سالش داشت بازی میکرد اومد گفت مامان ببینم فیلمو بعد انگار خداوند از زبان دخترم به من گفت مامان نباید برای چیزی که از دست میدی غصه بخوری نگاه عباس منش غصه نمیخوره منم غصه نمیخورم

    نگاه اسباب بازیمو گذاشتی بالا من غصه نخوردم توهم برای چیزی که ازدست میدی نباید غصه بخوری

    اشک از چشمانم سرازیر شد این یک نشونه هست برام خدایا کمکم کن تا من بتوانم انچه را ازدست میدهم ناراحت نشوم

    استاد واقعا چقدردرست گفتید کلا خراب کردن راحتر ازدرست کردنش هست

    همیشه ایده های بهتری هم هست

    واقعا چه ایده ای استاد عزیز چه ویویی چقدر زیبا درختان چقدرزیبا خدایا شکرت بابت این همه زیبای

    کارباید راحت باشه بایدجریان خودش انجام بده وچوب رو ببره خداوند کارها رو انجام میدهد

    درسش اینه

    اولا خیلی جای کارداره برای بهبود زندگیمون

    دوما خراب کردن خیلی راحتر ازدرست کردن هست

    سوما ایدها همیشه میتونه بهتر باشه

    چهارما رویای من ویوی قشنگ من به حقیقت پیوست

    الان باید پارونزد واداد دل روبه دریا داد

    خودش میبردت هرکجا دلش خواست

    هرکجا برد بدون ساحل همونجاست

    خدایا شکرت بابت این صحنه های زیبا

    خدایا شکرت بابت استاد عزیز ومریم مهربانم

    خدایا صدهزارمرتب شکر بابت این توانایی که به ما دادی تاکارهارو انجام بدیم خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    وحید عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 2168 روز

    بعضی وقتها باید چیزهایی را که همه میگن خوبه باعث ایمنی میشه برای حفاظته رو خراب کرد و از حفاظها و ایمنی های واهی باید خودمان را آزاد کنیم استاد عزیز فرمودید خراب کردن راحتر از ساختنه باورهای ما مثل این نرده دور کلبه دور ذهن ما رو گرفته و ما را در فضای بسته نگه داشته باورها را با ابزار درست و خوراندن ورودی های زیبا مثل چکش و اره که ابزار مناسب برای برداشتن نرده بود باید با ابزار درست محدودیتها را برداشت و این ورودی ها ی جدیدباعث تغییر کلی در نگرش ومسیر زندگی میشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: