سریال زندگی در بهشت | قسمت 10 - صفحه 17

سلام استاد عزیزم

از همون اول کار که داشتید عنکبوت ها رو تمیز می کردید یاد خونه تکونی عیدمون افتادم تو دهاتمون خونه ها سقفش الواریه و نمی شه خیلی از جاهاش رو دید سقف ها خیلی بلندن عیدی مشغول تمیز کردن بودم یه طی خیلی بلند که تهش یه تیکه پارچه گذاشته بودم داشتم می کشیدم لای الوارا رو که یهو دیدم تو یه حرکت از جایی که انتظار نداشتم و به نظر تمیز می اومد ۵ تا عنکبوت خیلی گنده و یه عالمه تار بیرون اومد همون لحظه به خانوادم گفتم که امسال سالیه که باید هم عنکبوتای بیرونی و هم عنکبوتای درونی رو تمیز کنیم فقط کافیه شروع کنیم درست جاهایی که انتظار نداریم یه عالمه باور های کهنه و عنکبوت های مرده وجود داره.

استاد عزیزم هرچقدر که می گذره احترام بیشتری براتون قائل می شم قبلنا نمی تونستم خودمو بفهمم اما الان هر وقت که ناراحتم به جای اینکه برم سراغ شراب خودم(سریال دیدن) دنبال راه حل اصلی می رم از خودم می پرسم مشکلت چیه سارا از چی الان حست بد شده؟ باورتون نمیشه ولی می بینم که تمامی اون حسای بد از کفر به وجود اومدن. بعد که می فهمم که کفرن باز به خودم می گم سارا تو هدایت شدی به اینجا تو انتخاب کردی که با ایمان باشی پس دوباره به راه برگرد و شکرگزار باش اینجوری حسمو خوب می کنم حالم خیلی خوبه استاد عاشقتم نمی دونی قبلا خیلی افسرده بودم همش ناراحت بودم و بد بختی این بود که نمی فهمیدم دردم چیه همیشه کلی سوال تو ذهنم بود که انگار هیچ وقت جوابی نداشت از خودم متنفر بودم اما حالا درسته که خیلی هم عاشق خودم نیستم ولی دارم کم کم خودمو می شناسم و تو مسیر هدایت الله می رم خدایا شکرت.

استاد عزیزم اوایل که شروع کرده بودم سریال زندگی در بهشت رو می دیدم خودمو مجبور می کردم که دونه دونه باید از اول ببینی راه نداره ولی دیدم که اینجوری اصلا دوست ندارم و لذت نمی برم بعد از ته وسط هر کدومو که دوست داشتم دانلود کردمو دیدم باورتون نمیشه چه اتفاقای جالبی برام افتاد تو مسیر دیدن و تحسین کردن نعمات این فایلها😍😍😍😍از جایی که انتظار نداشتم یک اسکوتر به من داده شد و الان دارم ازش لذت می برم و خدا رو شکر می کنم همیشه اسکوتر شما و خانم شایسته رو تحسین می کردم(فقط تحسین و لذت بردن!) تخم مرغای اصل جنس و رسمی از طرف فردی به ما داده شد♥️که از خوردنشون کلی لذت بردم😎و اتفاق با حال دیگه در اون فایلی که خانم شایسته نون درست می کردن فرداش مادرم از همونا درست کرد و برام آورد و یه چیزی که خیلی خیلی ازش لذت بردم اون مغازه فروش حیوانات خانگی بود که داخلش رفتم می دونید من هیچ وقت اعتماد به نفس رفتن تو این جور مغازه ها رو نداشتم بعد اون روز توجهم بهش جلب شد اولین چیزی که نظرم رو جلب کرد اون مرغا و خروسای بیرون بودند یاد مرغ و خروسای پارادایس افتادم خیلی خوشگل بودند مرغای کاکلی و خروس فوق العاده رنگارنگ و قشنگ با اون صدای عالیش دقیقا رفتم تو فاز پارادایس و یه عالمه جوجه اردک. رفتم تو سلام کردم و هیچ مشکلی هم پیش نیومد یه عالمه جوجه شبیه جوجه های شما اون جا بود و کلی خرگوش طوطی همستر کبوتر و…. تا به حال به چنین جایی نرفته بودم فوق العاده بود یه عالمه خدا رو شکر کردم و زیبایی اون حیوونا رو تحسین کردم و چندین خواسته جدید در من به وجود اومد.

خدایا شکرت💛💛💛💛

به امید الله که بیام بعدا یه عالمه از نتایج دیگم بنویسم.

عاشقتونم♥️♥️♥️♥️♥️