سریال زندگی در بهشت | قسمت 100 - صفحه 2

به نام خدا

سلام به استاد و خانم شایسته و دوستان عزیز .خوشبختی از نظر من اینه که شرایطی پیش اومده که میتونم خیلی بهتر رو باور هام کار کنم و روی علاقم کار کنم و حتی در حالت قرنتینه هم نیستم محله‌ی ما ی حالا روستایی داره که من میتونم به باغ پدرم و ..برم ،خوشبختی همین الانه که پدرم ی کاسه پسته و بادام بهم داد😂😂درمورد انگیزه راسش من چند وقت پیش به این موضوع فکر میکردم و همین جواب به ذهنم رسید و ی عامل دیگه هم این که اهرم رنج و لذت جابه جا میشه ی مثال از خودم میزنم.من عاشق ساخت و ساز هستم دقیق نمیدونم در چه حوضه ایش اما میدونم که در همین مسیره. من برای اموزش آموزش رفتم کارگری تا کار بکنم و یاد بگیرم و تقریبا مجانی کار کردم به دلیل این که باور داشتم که اگر میخوام چیزی رو یاد بگیرم باید از راه سخت باشه .چندین ماه اول خیلی با انگیزه و شور و شوق سر کار میرفتم و ی کار اشتباهی هم که میکردم این بود که به دلیل این که از نظر اون مهندس آدم زرنگی به نظر بیام خیلی سخت کار میکردم که اصلا قرار نبود که من زیاد کار کنم که بعدا وضیفم شده بود ی جورایی و حدود یک سال اون جا کار کردم اما به خاطر کار زیاد فیزیکی که انجام میدادم خیلی بی انگیزه شدم و با حقوقی که اونجا گرفتم کلاس های نقشه کشی سبتنام کردم با این که نقشه کشی خیلی راحته من هم وقتی سر کامپیوتر هستم لذت میبرم ولی کل کار گردنم به دو ساعت می رسه این موضوع به ذهنم رسید که من همون تصویری که در مورد کارگری کردن دارم در مورد این کار هم دارم و به عنوان ی کار سخت بهش نگاه میکنم تا ی کار لذت بخش ی دلیل دیگشم عجله کردن که میخوام زود همه چیز حل بشه و من زود یاد بگیرم و کار را شروع کنم که هنوز خیلی خیلی در مورد این موضوع مشکل دارم .من سعی میکنم دیگران را از ذهنم بیرون کنم هر فکری که دیگران داخلش وجود داشته باشند چون در ذهنم که تجسم میکنم اگر دیگران باشند به خاطر ثابت کردن خودمه و.. و دوباره احساسم بد میشه و باعث میشه که خودم رو دوباره با دیگران مقایسه کنم.

ممنون که کامنت من روخوندید دوستون دارم.

سلام استاد عزیزم و خانم شایسته ی عزیز

ممنون از این فایل انرژی بخش

دقیقا امروز تو دوراهی انجام کاری بودم ، رها کردن یک چیز ، برای بدست اوردن یک ارزوی دیگر ، که با این فایل و جواب استاد عزیزم به سوال خانم شایسته ، ک گفتن ترس ها نگرانی ها همیشه هستند ، اما هرچی امید ما بیشتر باشه ، توجه ما به خوبی ها بیشتر باشه ، این ترس ها کمتر میشه ، خیلی زود تونستم تصمیمم رو بگیرم ❤️💛

و بنظرم این یک واقعیته ، یک حقیقته ، که ترس و ایمان ، نگرانی و امید همواره وجود دارند ، همیشه با ما هستند، اما حضور اونها به معنای لمس و درک همیشگی این دو با هم نیس ،

میخام بگم همیشه یا ترس وجود داره یا ایمان ، یا نگرانی وجود داره یا امید و خوشحالی ،

و هرگز این دو (ترس و ایمان ) در یک لحظه نمیتونن وجود داشته باشند ،

🌷در واقع جایی ک تو باور نداری ، ترس داری و جایی ک ایمان باشه ترسی حضور نخواهد داشت

🌷اونجایی ک تو بعنوان یک انسان ، یک موجود ، به خودت به توانایی هات ، به هدایت و دست نجات خدا باور داشته باشی ، هرگز جایی برای ترس نخواهد بود

🌷وقتی که ایمان داری تو با ترس غریبه میشی ، تو با ترس و نگرانی بیگانه میشی ،

🌷شاید برای لحظه ای بارقه ای از ترس در دلت ظاهر بشه اما ذهنت بخاطر پر بودن از ایمان ، از یقین ، مثل یک کوه یک سد جلوی شعله ور شدن افکار ترس الود رو میگیره

نکته ی دیگه ای ک میخام بش اشاره کنم و در واقع برای من جالب بود ، شکل پازل گونه ی سوالاتی بود ک خانم شایسته از استاد پرسیدند !

سوالات طوری انتخاب شده بودن که به هم مرتبط بودن ، و در نهایت ، جواب تمامی پرسش ها در خود سوالات بود :

آرامش ، در صلح بودن با خود ، ترس ، تردید ، پذیرفتن ، تنبلی

اگر بخام با کلیدواژه هایی ک در بالا گفتم بازی کنم و پازل عباسمنشیمون رو بسازم ، میشه گفت :

اونی ک ترس داره ، آرامش نداره ، اونی ک با خودش در صلحه ، خودشو می پذیره آروم میشه ، اونی ک به خود و خدای خودش باور داره ، ترس هاش فرو میرزه و هرچقدر باورهاش قوی تر میشه ،شک هاش تردیدهاش کمتر میشه ، و هرچقدر باورهاش بیشتر ، ایمانش به توانایی انجام کارها ، رسیدن به رویاها بیشتر باشه ، انرژی و انگیزش بیشتر و تنبلیش کمتر میشه

به امید فروریختن ترس ها و تردیدها و رسیدن به آرامش و صلح درونی

دوستتون دارم❤️❤️