سریال زندگی در بهشت | قسمت 104 - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)

آیا به آنچه می‌کارید توجه کرده‌اید؟(واقعه ۶۳)

آیا به آبی که می‌آشامید، توجه کرده‌اید؟(واقعه ۶۸)

آیا به آتشی که بر می‌افروزید، توجه کرده‌اید؟(واقعه۷۱)

این آیات چنندروزه تو مغزززم همش داره میچرخه،داره بهم الهام میشه داره یادآوری میشه،داره نشانه و Hint و پیغام میده بهم. بالاخره پیدا کردم کدوم آیه هابالا هستن.😘😍💟

زهرا حسینی زیبا😍😍😍😘😘👌👌؟؟؟خواهر خوب و مهربان و آسمانی و فرشته من آیا به پاییز و جلوه های رنگارنگش اندیشیده ای؟؟؟؟😍😍😍😍💟💟😃😃 آیا به برگهای طلایی رنگ پاییز نگریسته ای؟؟ آیا پیاده رو های مملو از برگهای زرد و طلایی و قرمز و نارنجی را دیده ای؟؟ آیا سپیدار و صنوبر و چنار را دیده ای؟؟؟😍😍😍 آیا غروب آفتاب و نور طلایی متمایل به نارنجی ای که همچون گویی مذاب در حال چشمک زدن است را به همراه تلالو نور دیده ای؟؟؟😍😍😍😍

زهرا جان خواهر مهربون و گلم😍😍😍😍😘😘😃 من آزااااادددد دارم میشم،دارم رهااااا رها میشم واااای چی بگم از رهااااایییی مکتب من دین من آیین من رهاییست این والاترررررین آرمان بشریت است😍👌رهایی یعنی توحید

زهراجان من مثل حال و هوای استاد جانمون که راه میرفت تو خیابون های بندرعباس و پهنه های صورت شون پر اشک میشد و از بسسس راه رفته بود کتونیش پاره شده بود و پولی نداشت برای خرید دوباره اما حال دللللش خووووش بود

منم مثل استاد جانمون لطیف شدم😍😍😍😍😘😘😘😘👌👌👌👌 دیشب به همراه پدرجان پراید قدیمی اما دوست داشتنی مون رو به تعمیر بردیم که مارو هدایت کردن به صافکاری باجناق عموی من صافکاری داره بنابراین با عمو کوچیکم تهتقاریِ عشقِ مادربزرگ جان ینی عموحجت دوست داشتنی و شوخ و شاد و شنگول تماس گرفتیم که گفت فردا حدود چهار پنج بیا فلان جا منم طبق موعد مقرر با ماشین حرکت کردم بارانی بهشتی میبارید وارد خیابان دوست داشتنی و همیشکی محله شدم .اما اینجا مرا بهت فرا گرفت😃😃😳😳😳😃😃😃 چههههه میدیدم؟؟؟؟؟🙄🙄😳😳😳😱😱😨😨😵😵😵😍😍😍؟؟؟؟؟؟ دستهههه ای از درختان مختلف پاییزی مانند چنار و … که همه زرددد و طلایی و قهوه ای و نارنجی خودنمایی میکردن،ترکیب و تلفیق اینها با این باران جانبخش و فرح بخش پاییزی با همین آهنگ سرنوشت سیاوش جان قمیشی مون مرا به بهشت برد😃😃😃😃😃😍😍😍😍😘😘😘👌👌👌👌👌 بعد معاینه ماشین عمو جانم را به خانه رساندم. راه برگشت از محله روبرویی مون خواستم رهسپار خانه بشوم باران شدید شده بود و عصر پنجشنبه همه و همه دست به دست هم داده بودند که ترافیکی سنگین در کوچه و خیابان ها شکل بگیرد.وارد همین خیابانی که الان گفتم شدم. خیابان مبعث!!! مبعث از بعث میاد ینی برانگیخته شدن!!!بلللله من اونجا امروز برانگیختههههه شدم واقعاااا .واقعااااا دگرگووووون شدم.😍😍😍😍😍😍😘😘😘😘😭😭😭😭💟💟💟💟💟💟💟

وارد کوچه که شدم مسسسست شدم مست مسسسسست عششششق تو کوچه ترافیکی شکل گرفت که حدود ۱۵دقه۲۰دقه طول کشید دراون کوچه دراز.درخت های مختلف ازدر درخت چنار و توت و خلاصه همه درخت ها عرووووس زیبای پایییز شده بودن مثل عروس خانوم جون خوشگل و جیگر همین فایل😍😍😍 برگهای های زرد و طلایی و قهوه ای پاییز و بعضا مقدار کمی برگ که پای درخت ها و پیاده رو ها ریخته شده بود و بارونی که تازه بند اومده بود و زمین رو سیراب کرده بود و حسسس ناب تازگی و تنفس پاک میداد بهم دیواااانم کرررددد😃😃😃😃😍😍😍🙄🙄🙄😳😳😳😨😨😱👌👌💟💟 اونم چییییی همراه آهنگ آقای بارانی سلطان سیاوش .من اینارررروووو فهمیدم از زندگیییی بجز مرگ هیج چیزی اجبار نیست که بین منو آرزوهای دور بغیر از خودم هیچی دیوار نیست….😍😍😍👌👌👌

این خیابون خودمون که رفتنی رد شدم و این خیابون مبعث که گفتم رو من ۲۳ساله ینی اندازه سنم می شناسم من ازین ۲۳ پاییز عمرم شاید ۲۰تاشو همین شهر خودمون بودم شایدم بیشتر.من چطور تو این ۲۳سااااااااااال این زیبایی هارو ندیده بودم؟؟؟؟!!!!!!🙄😳😳😳😳😨😨😱😱😱😵😵😵😵😵😵😯😯😯

چراااا وااااایییی خداااااای من کجا بودم من؟؟ من رهااانبودم

من در گذشته و آینده بودم من زندانی اهداف و آرزوهایم بودم من ششششرررررککک داشتم من زنگار من حجابی جلوی چشمام بود😳😨😱👌🙄 که نمیذاشت ببینم همونا که قرآن میگه!!!گویی حاعلی بین آنان است. من چشمم فقط شرک ها و وابستگی ها و ارزشمندیشو به نتایج گره زدن رو میدید.من رهااااااااا نبودم من روحم آزاد نبوووود من قول و زنجییییر به خودم زده بودم من در زندان وابستگی حال خوبم به آرزوهام بودم من ارزش برای خودم قاعل نبودم و میخواستم با رسیدن به موفقیت(ارزشمندی رو به نتایج گره زدن) اینکار رو کنم غافل ازینکه من تو کویر به دنبال آب بودم تو نمکزار تو دریاچه نمک دنبال آب بودم هیییی تشنه تر میشدم و مثل مرغ بال و پر کنده آشفته بودم😳😨😱👌🙄😯

اگه بدونی من فقطططط امروز از زلللل زدن به فقققط یک برگ فقطططط یک برگ کوچک دو سه سانتیمتری پاییزی چنان لذتی بردم چناااان مست شدمباورت نمیشه من تو همین پراید قدیمی عشقی میکنم که خیلیییی ها تو بنزش نمیتونن بکننننن😍😍😍😃😃😘😘😘 و این قدرت منه😊😉💟💟💪💪💪 و اینجوری هدایت میشم به بنزها و بوگاتی هاااااا.😃😃😃😘😘😍😍💟💟💟💟👌👌👌👌

حیرررررت زده شدم امروز گفتم خداااا من چرا اینجوری شدم آخخخخه چرا؟؟!!!!چرا دیوانه و مست شدم؟؟!!😍😍😍 امروز از عجیب ترین روزهای عمرم بودش آخه و همین چندروز پیش که تو طبیعت بودم و باااز دیوانهههه شدم و یکی از عکساش هم روکمتر پروفم هست. اصلا عجیب روزاییست این روزا؟!😃😯😳😱خداااا من دارم دیوانه میشم من همینوووو میخواااام همین حالووو میخوام من هررروز تمرینش میکنم من چقدددر دنیا زیباست جهان ما زیباست😘😘😍😍💟💟💪😉😉😃😃😯😳😱😱😊😊 داره آرزوم برآورده میشه کودک شدن،الهی شدن،روحانی شدن

دارم مثل بچگی فقططط لذذت میبرم بی هیچ دغدغه فارغ از هردو جهان زهرا جان😍😍😍👌👌👌

همه اینها درحالی بود که حین بیرون رفتن از خدا خواسته بودم هدایتم کنه و الهام کنه بهم که چه میکنههههه این خدا.نشانه هایی دیدم که داشت میگفت یادته پیرارسال پیارسال کجا بودی الان کجایی؟؟؟!!!افرادی رو بهم نشون داد که اون موقع دیده بودم و گفت الانتو با اون موقعت مقایسه کن😊؛ازاینجا به بعدهم با ما آقاا؛تو چیکار داری؟؟!! دوسه بار این الهام شد. این محله و این هوای پاییزی و درخت هایی که گفتم نه کوچه باغ های تجریش بودن نه لواسان نه دربند و درکه نه دماوند و فیروز کوه نه شمال نه ما همین بغل تهرانیم بیخ گوشش و این درخت ها یککککک هزارم اونا هم نیستن اما بقول

آندره ژید: سعی کن عظمت در نگاه تو باشد نه آنکه بدان مینگری😃👌😘💟😍😊

برگشتم به خانه و دوستم زنگ زد با ماشین اومد دنبالم و رفتیم بیرون ۳نفر بودیم. بعد باران هم تو پارک تو اون هوای پاااااککک😍😍😘😘👌👌 و فرحبخخخشششش حرف زدیم درباره خدا. این دوستم عارف هستش😘😍😍😘😘😘👌👌👌👌 و عاشششق خدا و فوق العااااده متفکررر و روشنفکککککرررررررر و کشف و شهود عرفانی و مکاشفه دارن و خیلی مثل استاد الهامات عالللییی.😘😘😘👌😊💟😊😃😃😃

خلاصه که امروز به مدد نیروی هدایت چه روزی شددد اون کوچه رو مثل جنگل و باغ میدیدم انگار برگشته بودم به گذشته نمیدونم درک میکنی حرفام و حالمو که میدونم که میکنی😃👌 زهرا جان خواهر نازم تو عالللللی هستی😍😍😍😍👌👌👌

میخوام بگم این حسسسسس و حااااالِ رهایی و آزادی و حال خوب و این فرکانس رو برات آرزومندمممممم گل.😘😉💟💟 دوستت دارم. بقول انیشتین:سعی نکن انسان موفقی شوی سعی کن انسان ارزشمندی شوی😉💟👌