https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/12/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباس منش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباس منش2020-12-05 09:48:172020-12-05 21:18:00سریال زندگی در بهشت | قسمت 106
131نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
هنوز هنوز. بازم برام سخته که باور کنم خودم خالق زندگیم هستم؟؟؟؟؟
چرااااا این. ذهن دست بردار نیست؟؟؟؟
باوجود اینکه مدام بهش میگم که تو کل زندگیت رو خلق کردی … کلی دستاورد داری..
امااااابعضی مواقع میاااااد دوباره حرف میزنه
ولی من پرو تر. از این حرفا هستم که کم بیارم
اونقدر تکرار میکنم که خودم خالق زندگیم هستم و اونقدر به ذهنم میگم که هر جیزی که در ستاره قطبیم نوشتم رو من به راحتی وارگی بهش رسیدم
و خواسته هام داره اتفاق می افته
وقانون کارش درسته…..
کافیه من فقط وفقط روی خودم کار کنم و تمرکزی ولیزری روی باورهای وحال خوبم کار کنم …قطعا اتفاقهای خوبی در راهه و خدا مثل همیشه کارش رو بدون نقص انجام میده
بسم الله الرحمن الرحیم سلام به همه عزیزان خداروشکرمیکنم که زیبایی بی حدوبی نظیر دیدم خدای مهربانم گل هایی بارنگ هایی بینظیر این خونه ای که واقعادربهشه خدای خوبم یه خونه داخل اب انقدرزیباواین همه درخت های بلندوبزرگ مملوازچمن بااون همه چوب خدای بزرگم جون میده که یه چای اتیشی ویه غذای اتیشی میل کنی یه اردک که اول صب میادوانقدرزیبادرمیزنه خیلی بامزس واقعاخدای من این نوع نگاه وطنزپردازانه استادهم چقدرزیباس که ازهرچیزی احساس وباور مثبت بسازی خدایاشکرت هرموقع که این خونه زیبارومیبینم چقدرلذت میبرم عاشق این نوع خونه داخل طبیعتم عاشق حیوانات داخلش که سروصدا میکنن وهرجاشوکه نگاه میکنی نعمات خدارومیبینی موتورافرودماشین کلی وسیله برای باغبونی خونه مرغا وخروسا خوده مرغاوخروساوتراکتور خدای خوبم چقدرمیتونه زندگی بینظیرباشه خدایاهزارانبارشکرت چقدنعمت وثروت وجودداره وچقدرمیتونه زندگی هرروز بینظیروفوق العاده بشه ودراخروقتی خریدهای استادومیبینم که اصلا لذت میبرم انقدبینهایت همیشه خریدمیکنن وخدای خوبم لذت میبرم ازمهربانی وزیبایی های نعمات خداوند روشاکروسپاسگزارم ازاین همه نعمت وثروت درپناه الله یکتا باشین عزیزان
سلام خدمت استاد گرامی و عزیزم که بهترین آموزه را دارم ازش یاد میگیرم
وسلام خدمت سرکار خانم شایسته مهربان و دستیار بی نظیره که تمامی کارهای این پارادیس زیباواین سایت الهی را انجام میدهند و سلام خدمت دوستان هم فرکانسیم
بچه ها امروز این قسمت از سریال زندگی در بهشت نشانه من بود …خدا را هزاران بار شکر گذارم بابت بهشت به این زیبایی که منو برد به فصل بهار که ماه اردیبهشت که اردو زدن توی بهشت است…نمیدانم چطوری شاکر درگاه خداوند باشم بایت این همه سرسبزی و گلهای رنگارنگ ودرختان زیبا و دریاچه بی نظیری که روح آدم را میخکوب میکنه که فقط به این همه زیبایی توجه کنه… و تشکر میکنم از استاد عزیزم و سرکار خانم شایسته مهربان که هر حرفی وکاری میکنند برای من آموزی از قوانین جذب هستش… استاد وخانم شایسته مهربان چقدر زحمت کشیدن بابت سریال به این قشنگی..و بهشت به این زیبایی را که به ما نشان میدهند…. نمیدانم چطوری توصیف کنم درباره این بهشت زیبا.. یعنی من خودم هر موقع به این سریال زندگی در بهشت ویا سفر به دور آمریکا نگاه می کنم این قدر غرق این همه زیبایی میشم که زمان را نمی فهمم ….و چقدر خدا را شکر گذارم بایت آشنایی من با این سایت بینظیر الهی …….
چقدر خوشحالم که خداوند و استاد عزیزم آقای عباس منش و سرکارخانم شایسته مهربان دوستان هم فرکانسیم راکه توی این سایت هستندرا دارم…..
استاد عزیزم وسرکار خانم شایسته مهربان.میشه ازتون..ی. خواهشی بکنم که این سریال را ادامه بدید ومارا بیشتر بااین بهشت روی زمین آشنا کنید چون این سریال خالصترین ونابترین زیبا ترین سریالی هستش که من دیدم. بی نهایت سپاسگزارم.از زحمت های میکشید خسته نباشید
و اگر خدا گزند و آسیبی به تو رساند، آن را جز او برطرف کنندهای نیست، و اگر برای تو خیری خواهد فضل و احسانش را دفع کننده ای نیست؛ خیرش را به هر کس از بندگانش بخواهد می رساند و او بسیار آمرزنده و مهربان است.
بگو: ای مردم! یقیناً حق از سوی پروردگارتان برای شما آمد؛ پس هر که هدایت یابد، فقط به سود خود هدایت می یابد و هر که گمراه گردد، فقط به زیان خود گمراه می شود، و من نگهبان شما نیستم.
و از آنچه به سویت وحی می شود، پیروی کن و [در برابر پیش آمدها و تکذیب منکران] شکیبا باش تا خدا [میان تو و مخالفانت] داوری کند؛ و او بهترین داوران است.
===================================
نشانه ی امروز من: ١٢ شهریور ماه١4٠٣
سلام به استاد عباسمنش عزیزم
سلام به استاد شایسته جانم
سلام به دوستان عزیز و توحیدی من در غار حرا
این فایل امروز نشانه م بود در حالیکه یک ماه پیش وقتی هنوز توی کیش بودم،نشانه م شده بود ،یادمه اون موقع بهم اینو گفت که تو یک شیرزن مهاجری و به خودت افتخار کن و نزار چیزی سد راهت بشه…
امروز صبح که فایل رو دیدم اون تیکه از متن فایل که جهان به شجاعان پاسخ میدهد لبخندی به لبم آورد،برای منی که از هرجایی منتظر دریافت نشانه های خداوندم خوندن این جمله ها اصلا برام تکراری و عادی نمیشه ….
امروز ،یک اتفاق دیگه هم افتاد،یک بحث خیلی جزئی بین من و مادرم پیش اومد ازین نظر که این چه زندگی که داری،تکلیف نداری نمیدونی میخوای کجا باشی،بچه ها کجا مدرسه برن،تکلیف مارو مشخص کن و ….راستش اولش یکم بهم ریختم ازونجا که خودم به شدت فکرم مشغوله و دنبال کنترل ذهنم شنیدن این حرفا شبیه اینکه یکی با گلد بزنه به یک تنه ی گیاه تازه رشد کرده ..ولی باز هم سعی کردم ذهنم رو کنترل کنم و نزارم ناامیدی به قلبم وارد بشه،طبق معمول رفتم پیش تنها رفیقی که هر ثانیه با من هست …گفتم خدایا مثل همیشه با قرآنت با من حرف بزن و قلب منو آروم کن و خدا با این آیه پاسخ داد :
و پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: «بکشیدش یا بسوزانیدش.» ولى خدا او را از آتش نجات بخشید. آرى، در این [نجات بخشى خدا] براى مردمى که ایمان دارند قطعاً دلایلى است.
یادمه زمستون پارسال که بهم گفت از کارت انصراف بده و به خانواده ت بگو به فریدونکنار هم برنمیگردی،من با ترس و لرز گفتم خدایا بابام؟جواب اونو چی بدم؟دقیقا این آیه اومد!
همینم شد!درسته که وقتی تصمیمم رو اعلام کردم،از سر دلسوزی منو تحت فشار گذاشتن با روش های مختلف …اما در نهایت اعمالشون،به اندازه ی وز وز پشه هم آزار دهنده نبود و الله منو واقعا از آتش نجات داد …
خلاصه که با امید همین آیه،جهت کنترل ذهن،یکم خوابیدم…وقتی بیدار شدم نیلا نیکا داشتن شبکه ی پویا نگاه میکردن،استاد میگه وقتی خودتو با خدا هماهنگ میکنی کل جهان به خدمت تو درمیاد…نمیدونم اسم فیلمی که نیلا نیکا نگاه میکردن چی بود ولی همون لحظه صدای یک مادری اومد که داشت به بچه ش میگفت:امیدت به خدا باشه،خدا همیشه حواسش به بنده هاش هست،هرکس به خدا توکل کنه،خدا براش حتما دری باز میکنه که کارش راه بیفته ….
بعد این اتفاق ها باز یاد نشانه ی روزانه م افتادم ،یاد نقشه هایی که استاد جانا داشتن میکشیدن که لکلک مهاجر رو به فنا بدن ….اما در نهایت جهان به کمک شجاعت اون لک لک اومد،مطمئنم کمکِ جهان،خداوند و جریان هدایت باز هم به موقع به من میرسه …
جریان هدایت خیلی جالب و عجیب غریبه …من فکر میکردم بهم گفته برم تهران که بعد ازینجا برم کیش …ولی به طرز عجیبی هر روز ،تموم پروازها به کیش تکمیل بود!منم مشغول زندگی روزمره شدم …و سعی کردم از محیط تهران و زیبایی هایش لذت ببرم …مثلا نیلانیکا رو برای اولین بار بردم مترو سواری!وقتی مترو رو از نزدیک دیدن و سوارش شدن قیافه شون شبیه هری پاتر شده بود وقتی ایستگاه نه و سه چهارم هاگوارتز رو برای اولین بار دیده بود …بعد هم رفتیم باهم بازار هفت حوض رو گشتیم …خداوکیلی چقدر آدم توی تهران هست !چقدر همه جا شلوغه!تازه این فقط یک تیکه از شهره!وقتی داشتم توی خیابون ها راه میرفتم به آدم ها نگاه میکردم با خودم میگفتم خدایا …اینا هر کدومشون خانواده دارند،شغل دارند،زندگی دارند،هرکدومشون کلی درخواست از شما دارند …چه جوری میتونی همه رو مدیریت کنی …؟!
به قول قرآن … و خدا میداند و شما نمیدانید …
استاد تو فایل تسلیم میگه :باید جایگاه خودت رو در مقابل جایگاه خداوند درک کنی !اونوقت خیلی راحت تر تسلیم میشی و اجازه میدی اون برات کارها رو انجام بده …
دارم تلاش میکنم …دارم تموم تلاشمو میکنم …و هربار که بیشتر تسلیم میشم ،اتفاقات فوق العاده تری میفته…
سه چهار روز هم توی تهران به گشت و گذار گذشت و وقت برگشتن به شماله…باز هم خودش برنامه ی برگشت رو ریخت …راحت …روی دوش خودش …من چیکاره م؟!وقتی همه چیز اونه …
بگو: آیا شما را به بهتر از این [امور] خبر دهم؟ برای آنان که پرهیزکاری پیشه کرده اند، در نزد پروردگارشان بهشت هایی است که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است، در آنجا جاودانه اند و [نیز برای آنان] همسرانی پاکیزه و خشنودی و رضایتی از سوی خداست؛ و خدا به بندگان بیناست.
خدا در حالی که برپا دارنده عدل است گواهی می دهد که هیچ معبودی جز او نیست؛ و فرشتگان و صاحبان دانش نیز گواهی می دهند که هیچ معبودی جز او نیست؛ معبودی که توانای شکست ناپذیر و حکیم است.
دین در نزد خدا، اسلام (و تسلیم بودن در برابر حق) است. و کسانی که کتاب آسمانی به آنان داده شد، اختلافی (در آن) ایجاد نکردند، مگر بعد از آگاهی و علم، آن هم به خاطر ظلم و ستم در میان خود؛ و هر کس به آیات خدا کفر ورزد،خداوند، سریع الحساب است..
استاد عباسمنش عزیزم،پیامبر زندگی من،ازت ممنونم که زندگی بر اساس آیه های قرآن رو بهم یاد دادی ،ازت ممنونم که قرآن رو از طاقچه ی خونه م برداشتی و وسط قلبم کاشتی،ازت ممنونم که قدم به قدم بهم عشق واقعی رو نشون دادی،ازت ممنونم که برای هر مسئله ی زندگیم راه حل آوردی،ازت ممنونم که بهم تشخیص اصل از فرع رو یاد دادی ….استاد جان سپاسگزاری ازت به کلمات نمیاد …عشق و محبت و مودت الله رو از روشنی قلبم برات میفرستم الهی که به قلبتون بشینه …
سلام به سعیده عزیزم وای دختر تو چقدر قشنگ مینویسی چقدر برام جالبه و قابل تحسین این حد از توحیدی بودنت این حد از ریسک کردنت این حد از عملگرا بودنت
من از طریق کامنتات جسته و گریخته از شرایط زندگیت خبر دارم و به عنوان یه زن و یه مادر تا حدودی میتونم درکت کنم و صد البته تحسین میکنم توکلت به خدا رو خدا وقتی بهش اطمینان کامل پیدا میکنی دقیقه نود، سربزنگاه، اونجایی که هیچکاری از دست هیچ کسی برنمیاد، اونجا که خیلی خیلی درست شدن و روبهراه شدن غیرممکن میاد به کمکت میاد برای خودم پیش اومده که دارم میگم
سعیده عزیزم ماها تو زندگیمون هر کدوم به نوعی چالش و تضاد داشتیم ولی فقط زمانی که تو مسیر آگاهی میایم میفهمیم همشون لازم بودن تا همهچی سر جای خودش قرار بگیره
من تو زندگی 30 سالم تقریبا دو یا سه برابر اکثر آدمای همسن و سال خودم تضاد دیدم ولی مرورشون که میکنم میبینم چقدر به رشد من کمک کردن این مسائل
از بچگی دعواهادیدم (و میتونم به جرات بگم که زندگی که توش این همه اختلاف نظر و دعوا باشه اندازه پدر و مادر من نهها حتی یک سوم پدرومادر من بهتره که مسیرها جدا بشن چون بچهها شاید با جدایی آسیب ببینن ولی با جدا نشدن والدین پرخاشگری که کار هر روزشون دعواست قطعا آسیبهای خیلی جدی میبینن شاید جدایی پدر و مادر بد نباشه ولی اینکه پدر و مادر هیچکدومشون بعد از طلاق مسئولیت بچه ها رو به عهده نمیگیرن و مسئولیت اونها رو دوش اطرافیان میندازن و بچهها رو از اولیهترین چیزها هم مثل داشتن یه خونه که بدونن مال مامان یا باباشون، مثل آغوش پدر ومادرشون ،مثل چشیدن دستپخت مامانشون ،مثل اینکه تو مدرسه و جلوی دوستاشون به مامان و باباشون افتخار کنن و بقیه وقتی دارن از پدر یا مادرشون حرف میزنن این بچهها شرمسار نباشن از اینکه هیچکدوم پیششون نیستن و به خاطر هزار تا نبودن و کمبود مامانباباشون و مسائل اینچنینی خودشون رو مقصر ندونن بچهها خصوصا وقتی کوچیکن خیلی خیلی نیاز دارن به بودن مامان و باباشون یا حداقل یکیشون ایناست که در واقع بدتره و آسیب زنندهتره مدیریت و مسئولیت پذیر بودن والدین بعداز جدایی خیلی مهمه ) درک این موضوع و دیدن تضاد اختلاف پدر و مادر و شاهد بودن زندگی چندین سالشون به من این آگاهی رو داده که تحسین کنم آدمایی رو که یه روش غلط رو ادامه نمیدن و تلخی رو پایان میدن
این فقط یه نمونهاز تضادی بود که من تو زندگیم دیدم و الان که بهش نگاه میکنم برخلاف بقیه کسایی که تو شرایط من بودن حتی برخلاف برادرم سعی ندارم که پدر و مادرم مقصر بدونم و اگه به مشکلی خوردم بندازم گردن اونا چون من تو بعضی جنبه ها خیلی رو خدا حساب میکردم مثل نجات از اون خونه و عاشقانه با وجود اینکه گاهی به شدت از مامان و بابام میرنجیدم دوستشون داشتم و به بابام احترام میزاشتم با وجود اینکه بابام تو هیچکدوم از قسمتای زندگیش به فکر ما نبود و گاهی همه تعجب میکردن از اینکه چه دلیلی داره من انقدر بابامو دوست دارم
میدونی هدفم از گفتن این حرفا چیه اینهکه بگم اگه تو حتی یه ذره به خدا باور داشته باشی خدا برات بهترینا رو انتخاب میکنه جوری که هیچ ربطی به گذشتت نداشته باشی خدا برای من بهترین شرایط زندگی رو انتخاب کرد جوری که هیچ ربطی به گذشتم نداره تو اون شرایط من هیچوقت سعی نکردم دست بهکارای عجیب و غریب بزنم تا مشکلاتمو فراموش کنم
سعی نکردم با دعوا و کارای مسخره و تهدید به مقابله با تعصبات بیجای خانوادم بپردازم
سعی نکردم حتی تغییرشون بدم
من فقط میگفتم خدا باید نجاتم بده
یادمه یه روز بابام فقط سر اینکه مهمون دعوت کرده بودم خونمون (عمههام و دختر عمم رو ) و بابام نمیتونست راحت باشه تو خونه و هزار تا دلیل دیگه یه بهونه پیدا کرد و جلوی اونا با من به طرز خیلی خیلی بدی برخورد کرد و تازه خودشم وسایلشو جمع کرد و به نشونه قهر رفت از خونه من به شدت حالم بد شد و گریه کردم علاوه بر همه کم و کسریهایی که بابام تو زندگیمون گذاشته بود و ازدواج دومش ورشکستگیهای متعددش ، اعتیادش، شغل درست و حسابی نداشتنش ، اخلاق بدش ،بابام قهرم میکرد و توقع داشت منتشو بکشی مام همیشه اینکار و میکردیم چون طبق باوری غلطمون از حرف مردم و اینکه پیش بقیه دیگه بیشتر از این انگشت نما نشیم همیشه به بابام به طرق مختلف باج میدادیم ولی اون روز من واقعا احساس کردم دیگه نمیکشم دیگه توان تحمل بابام برام زجرآور بود سر سجاده تا جایی که میتونستم گریه کردم و از خدا نجات خواستم دیگه به عجز و ناتوانی مطلق رسیده بودم تسلیم محض دقیقا فردا صبحش بود که رفتم جلوی آینه و دیدم قیافم به خاطر گریه چقدر ژولیدس رفتم دوش گرفتم و یه کوچولو به خودم رسیدم تا حال و هوام عوض بشه تو خونه تنها بودم همسایمون با دوتا خانم از فامیلاشون اومد که ازمون شیرینی بخرن ولی در واقع اومده بودن منو ببینن و پسند کردن و بعدازظهر به مامانم گفت فامیلمون از قم اومدن عروسی و میخوان برگردن صبح دخترتون دیدن و خوششون اومده و الان مامان اون پسر میخواد ببینه و نگفت که خود اون پسر هم میخواد بیاد مامانم گفت باشه بیان و (ما اصلا به بابام جرات نکردیم بگیم که کسب میخواد به نیت آشنایی برای خواستگاری بیاد چون بابام اصلا دوست نداشت من ازدواج کنم و زمانی که اسم خواستگار میومد عصبی میشد مامانم گفت بزار حالا که بابا خونه نیست یه سری خانومن دیگه بیان تا بعد) ولی وقتی در و زدن و من باز کردم دیدم ا خود اون پسر هم که اومده و هم من از اون خوشم اومد تو نگاه اول هم اون پسر تمام مدت نیم ساعتی که خواستگار و خونوادش نشسته بودن خونمون من و مامانم از شدت ترس و اضطراب اینکه مبادا بابام یا داداشم بیان و ببینشون حالمون بد بود ولی خدا وقتی برات یه پلنی میچینه مو لای درزش نمیره اونا رفتن و فرداش پیغام داده بودن که منتظر جوابن ولی من از دوری راه میترسیدم از اینکه دور از مامانم بمونم بعد از چندروز به مامانم گفتم بگو نه ولی ته دلم گفتم اگه حق الهی من باشه دوباره برمیگردن و برگشتن و شرایط جوری رقم خورد که من با اون پسر برای آشنایی بیشتر سه چهار ماه مخفیانه تلفنی صحبت کردیم و هر روز سر سجاده دعام این بود که خدایا اگه صلاحته خودت به بهترین شکل جور کن و جورشه بابای سختگیرم وخانواده ایرادگیرم به راحتی با این ازدواج موافقت کردن و جوری همه چیز ردیف شد که اصلا توجیح عقلانی نداره و من فقط لطف خدا میدونم چون اون روز سر سجاده دیگه تسلیم شده بودم دیگه واقعا نمیدونستم باید چیکار کنم و از خدا خواستم و خدا برام بهترین رو رقم زد سر سفره عقد برخلاف همه عروسی که اول میگن با اجازه پدرو مادر و بزرگترا بله ، من گفتم با توکل به خدا و اجازه پدرومادرم و بزرگترا بله اول از همه از خدا مدد و کمک و اجازه خواستم خدا واقعا برام سنگ تموم گذاشته و من از همه تضاد ها و حتی رفتار اون روز پدرم ممنونم که باعث اون تسلیم شدنم در برابر خدا شد و الان خداروشکر نسبت به همه اون آدمایی که تو زندگیشون یک صدم تضادهای من رو نداشتن و بارها بهم زخم زبون زدن خوشبخت ترم و تجربیاتم تو زندگیم کلی به کارم اومده
اولین بار رفته بودم تهران از پاکدشت تهران رو نگاه میکردم خدایااااااا بالای کوه ها هم خونه هست این همه خونه یا علی تو هر کدوم چند نفر هست.
رفتیم جلو گفتم خدایا یعنی من میتونم این برج میلاد رو که همه آدم های معروف دیدن ببینم رفتیم بابام گفت میلاد رو ببین دیدم یعنی مثل سرخ پوستان آمریکا موقع کشتی دیدن بودم و باورم نمیشد اصلا یک دقیقه سکوت کردم و بدون هیچ فکری فقط تماشا کردم.
یه فیلم دیده بودم که از لایه برج آزادی انگار برج میلاد دیده میشه.
و رفتیم رسیدیم برج آزادی خیابون رو دیدم گفت یا خود خدا گیر کردیم یعنی آنقدر ماشین رد میشد اصلا یعنی غیر ممکن بود برام رد شدن که دیدم یک دختره رد شد از خیابون دیدم میشه با هزار جور ترس رد شدیم
رفتیم لمس میکردم برج آزادی رو یعنی اون زبری سنگ هاش رو الان احساس میکنم من توی اسفراین هستم خراسان شمالی و 700 تا فاصله داریم تا تهران.
یاد اون اشتیاق برای دیدن تهران افتادم و اون تجربه که من توی اهدافم نوشتم خدایا فقط تهران رو با چشمام ببینم و هر چی فکر میکردم اون موقع گفتم خدایا من به این هدف برسم دیگه چی میخوام.
تحسین میکنم این پردایس زیبا این افتاب طلایی چه ارامشی داره خدایاشکرت
تحسین میکنم این حرکت کردنتون رو این دنبال بهبود بودنتون رو خدایاشکرت
تحسین میکنم این اروی زیباتون رو چقد فراوانی خدای من واقعا ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست که با خیال راحت این همه وسایل بخری حالا من اگه بخوام این همه وسایل بگیرم ذهنم میگه خراب میشه اینجا متوجه میشم ذهنم فقیر یا اگه همسرم خرید کنه کلی میگم پول رو تموم کردی از طرفی عاشق خرید هستم از طرفی این باور پول تموم میشه پول زیاد هست پول ثروت بینهایت است ببین تو زندگی استاد فراوانی در هر چیزی خدایاشکرت تحسین میکنم این فراوانی رو سپاسگزارم از شما دو عزیز در پناه خدا شاد ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید دوستون دارم
خداوند بزرگ رو شاکرم بخاطر تمام نعمتهای زیباش و گستردگی نعمات در جای جای این جهان که همه با دیدگاه های متفاوت از این نعمتها استفاده میکنن و سپاسگزار هستن،چقدر فصل پاییز رو دوست دارم بخاطر رنگ برگ درختان و گلهای خاص ش که هر گل هنگام رویش در فصلهای متفاوت،دلیل و برهان خاصی داره و ما باید آگاه باشیم و بتونیم این موضوع رو درک کنیم،میوه و گل و گیاه هر فصل مختص اون فصل هست،گل بابونه در علم داروسازی گیاهی بنام chamomile شناخته میشه برای سرماخوردگی خیلی عالیه، حتی روغنی که ازش استخراج میشه خواص و فواید بسیار زیادی داره که باید دانش هرفصل رو بیاموزیم و قدرت پروردگار رو تحسین کنیم و سپاسگزاری باشیم.
اردک حیوون بسیار باحالی هست که هرجا آب باشه میره تو آب حتی ماهی های کوچیک رو میخوره و آبزیان بسیار ریز رو بعنوان طعمه قرار میده،اون اردکی که از گروهش جامونده بود بخاطر این بود که سرنوشتش متفاوت تر از اونا باشه و نترس و دل قوی بود و پاداش نترسیدن و به دل ترس هاش زدن این بود که اهلی بشه و حتی بعنوان رهبر اردکهای استاد تو این مدت کوتاه خودشو جا زد،و همه از اون تبعیت میکردن،اردکها تو فصول سرد به سمت شمال کشور مون و حتی کل ایران که جغرافیای گرمتری داره از سمت قسمتهای خیلی دور و شمال روسیه و اون طرفتر کره زمین کوچ میکنند و خیلی ها تو دام شکارچی ها می افتن،اما این اردک زبل باعث شد تا استاد وبانو بفکر تکامل اردکهای خودشون با توجه به تضاد پیش اومده بشن و براشون بخاطر استفاده و شنا کردن براحتی و امنیتشون بدون دغدغه توی آب و دریاچه،وسایلی طراحی شد تا لاک پشتها از اونجا به جای دیگه انتقال داده بشن،و خلاصه همه چیز دست بدست هم داد تا اردکها کنار هم و این اردک مادر بچه هاشو اهلی بار بیاره و این همش نماد برکت و زیبابینی و سپاس استاد وبانو از پروردگار بوده که براشون پیغام عالی وجالبی داره امیدوارم درک کرده باشن که 100درصد همینطوره.
اما طبق نظریه کارشناسان جهت گیری و انتقال پرندگان، بدلیل وجود خاصیت مغناطیسی متفاوت در کره زمین بصورت طبیعی بر اثر تأثیر میدان مغناطیسی زمین بر روی ترشحات شیمیایی درون بدن پرندگان به وجود می آید. به این صورت که در مکانهای مختلف بر اساس جهت خطوط میدان مغناطیسی و شدت آن، میزان متفاوتی از یک ماده شیمیایی در بدن پرندگان آزاد می شود که این میزان ترشح، جهت گیری آنها را تعیین می کند،استاد ببین چقدر مغناطیس پارادایس بخاطر وجود شما و بانو بالاست که اردک پرانرژی ما اومد اونجا ماندگار شد.
و آروی زیبا که خداروشکر سالم سلامت به خانه برگشت،و وسایل از تمپا اومد تو پارادایس و پلن جدید برای شروع هدفهای بعدی تو دسترس و آماده به سمت پیشروی محقق شدن اهدافهای بعدی هست،
خداروشکر استاد عزیزم با لحن زیبا وپرانرژی با بانوی عزیزش باهم باتفاق جریانات زندگی رو تو کشتی زندگانی سیر میکنند و زیبایی هاشون لذتهاشون و خاطراتشان با ما با اشتراک میگذارن،ممنونم
بنام خدای زیبایی ها
سلام به پرودایس زیبااااا و استاد و مریم عزیزم
یه زمین بیست هکتاری زیبا اونم با این همههههه درخت که هرچقد بخوای هیزم داری و میتونی کنار آتیش بشینی لذت ببری خدایاشکرت
یه فضای سبز زیبا با گل های خوشگل که میتونم عطرشو از همینجا حسش کنم .گستان برای خودش و چقدر دیدن این همه زیبایی حسم خوب میکنه خدایاشکرت
رابطه عالی و عاشقانه شما و این حس قشنگی که بین شماست ،مریم جون با عشق پیاز چال میپزه و باهم در این طبیعت زیبااا میخورین و لذت میبرین خدایاشکرت.
ایده ها کار ها و بهبود های دائمی توی پرودایس همیشگی هست و همین ایده های ساده میتونه هر بار اینجارو قشنگ و قشنگ تر بکنه و کارهارو راحت
خدایاشکرت،،،تحسین میکنم استاد شمارو که همه چیزو بر پایه اصل و قانون انجام میدید .
فراوانی همیشه هست و وجود داره مثه همین آوری پر از وسیله و خورد و خوراک،،،،،اونم از بهترین کیفیت،خدایاشکرت
در پناه خدا باشید
خدایا هر آنچه که در زندگیم از آن توست
خدای خوشگلم سپاس گذارم برای حال خوب امروزم
خدای عزیزم سپاس گذارم برای مغازه عالی وپرسودم
خدای زیبای من شکرت بخاطر همین لحظه زندگیم
که کلی خواسته هام رو بهم دادی
خداااا جووووونم عاااااشقتم
هنوز هنوز. بازم برام سخته که باور کنم خودم خالق زندگیم هستم؟؟؟؟؟
چرااااا این. ذهن دست بردار نیست؟؟؟؟
باوجود اینکه مدام بهش میگم که تو کل زندگیت رو خلق کردی … کلی دستاورد داری..
امااااابعضی مواقع میاااااد دوباره حرف میزنه
ولی من پرو تر. از این حرفا هستم که کم بیارم
اونقدر تکرار میکنم که خودم خالق زندگیم هستم و اونقدر به ذهنم میگم که هر جیزی که در ستاره قطبیم نوشتم رو من به راحتی وارگی بهش رسیدم
و خواسته هام داره اتفاق می افته
وقانون کارش درسته…..
کافیه من فقط وفقط روی خودم کار کنم و تمرکزی ولیزری روی باورهای وحال خوبم کار کنم …قطعا اتفاقهای خوبی در راهه و خدا مثل همیشه کارش رو بدون نقص انجام میده
خدایاشکررررت
سلام و درود بر استاد و مریم جان
خدایا شکرت دوباره امشب بهشت دیدم خندیدم لذت بردم
به به چقدر این گلها زیبان چه عطر و طراوتی خدایا شکرت خود خود بهشته
داستان اردکها چقدر لذت بخش بود و خندیدم
چه آتشی خدایا شکرت
چه قدر آسمان زیباست
چقدر سایه درختها رو در پل زیباست
چه تله ای برای لاک پشتها خریدین
چه پیاز چالش بشه چه سیب زمینی بشه خدایا شکرت
خدا رو شکر آروی آوردین
خدایا شکرت خیلی خرید کردین
چقدر چوب پشت سر استاد که روی مبل نشسته زیباست
عاشق خندهای مریم جون ام
خدایا شکرت چقدر درختها زیبا و قامت بلندی دارن
چقدر چوب برای آتش زیاده خدایا شکرت
نوشیدنی خنک هم میز هست خدایا شکرت هم تفریح هم پاک سازی هم غذای آتشی خدایا شکرت
در پناه خداوند باشید
به نام خداوند زیبایی ها
سلام و درود فراوان
خدایا شکرت برای یک روز زیبای دیگه توی بهشت زیبا در کنار استاد و بانو عزیز،،و دیدن این گلهای زیبا و فراوان خدایا هزاران بار شکرت
ببین چه هوای چه فضای دلنشینی ،چه آرامشی
خدایا سپاسگزارم ازت برای این همه زیبایی
توی این هوای پاییزی کنار آتیش وکلی هم خوراکی و تنقلات واقعاً تحسین برانگیز است
چقدر داستان تعریف کردن استاد لذت بخش است خیلی قشنگ و باحال تعریف میکنی استاد
این اردک مهاجر خوشکل چقدر بلاست و چه جسارت و شجاعتی داره ،،دمش گرم والا
کمال همنشینی با اون اردک مثبت ها هم باعث شد اونا هم مثه خودش بشن و بیان واسه خرابکاری
عجب داستانی داشته اردک زیبا و ذبل ،،
چقدر هم نازه وباحاله
ببین تله لاکپشت گیر رو چقدر ایده خوبی ومفیدی RVزیباهم به پرادایس اومده وداره لذت میبره
چقدر این بهشت زیبا رو دوست دارم و از دیدنش سیر نمیشم کلی انرژی مثبت داره دیدنش
خدایا شکرت برای این همه نعمت و فراوانی و این خرید های فوقالعاده که به راحتی مهیاست برای شما وخودش نشون دهنده ثروت است که زیباست
خدایا شکرت ،،،موفق و پیروز باشید
بسم الله الرحمن الرحیم سلام به همه عزیزان خداروشکرمیکنم که زیبایی بی حدوبی نظیر دیدم خدای مهربانم گل هایی بارنگ هایی بینظیر این خونه ای که واقعادربهشه خدای خوبم یه خونه داخل اب انقدرزیباواین همه درخت های بلندوبزرگ مملوازچمن بااون همه چوب خدای بزرگم جون میده که یه چای اتیشی ویه غذای اتیشی میل کنی یه اردک که اول صب میادوانقدرزیبادرمیزنه خیلی بامزس واقعاخدای من این نوع نگاه وطنزپردازانه استادهم چقدرزیباس که ازهرچیزی احساس وباور مثبت بسازی خدایاشکرت هرموقع که این خونه زیبارومیبینم چقدرلذت میبرم عاشق این نوع خونه داخل طبیعتم عاشق حیوانات داخلش که سروصدا میکنن وهرجاشوکه نگاه میکنی نعمات خدارومیبینی موتورافرودماشین کلی وسیله برای باغبونی خونه مرغا وخروسا خوده مرغاوخروساوتراکتور خدای خوبم چقدرمیتونه زندگی بینظیرباشه خدایاهزارانبارشکرت چقدنعمت وثروت وجودداره وچقدرمیتونه زندگی هرروز بینظیروفوق العاده بشه ودراخروقتی خریدهای استادومیبینم که اصلا لذت میبرم انقدبینهایت همیشه خریدمیکنن وخدای خوبم لذت میبرم ازمهربانی وزیبایی های نعمات خداوند روشاکروسپاسگزارم ازاین همه نعمت وثروت درپناه الله یکتا باشین عزیزان
بنام خداوند بخشنده و مهربان .
سلام خدمت استاد گرامی و عزیزم که بهترین آموزه را دارم ازش یاد میگیرم
وسلام خدمت سرکار خانم شایسته مهربان و دستیار بی نظیره که تمامی کارهای این پارادیس زیباواین سایت الهی را انجام میدهند و سلام خدمت دوستان هم فرکانسیم
بچه ها امروز این قسمت از سریال زندگی در بهشت نشانه من بود …خدا را هزاران بار شکر گذارم بابت بهشت به این زیبایی که منو برد به فصل بهار که ماه اردیبهشت که اردو زدن توی بهشت است…نمیدانم چطوری شاکر درگاه خداوند باشم بایت این همه سرسبزی و گلهای رنگارنگ ودرختان زیبا و دریاچه بی نظیری که روح آدم را میخکوب میکنه که فقط به این همه زیبایی توجه کنه… و تشکر میکنم از استاد عزیزم و سرکار خانم شایسته مهربان که هر حرفی وکاری میکنند برای من آموزی از قوانین جذب هستش… استاد وخانم شایسته مهربان چقدر زحمت کشیدن بابت سریال به این قشنگی..و بهشت به این زیبایی را که به ما نشان میدهند…. نمیدانم چطوری توصیف کنم درباره این بهشت زیبا.. یعنی من خودم هر موقع به این سریال زندگی در بهشت ویا سفر به دور آمریکا نگاه می کنم این قدر غرق این همه زیبایی میشم که زمان را نمی فهمم ….و چقدر خدا را شکر گذارم بایت آشنایی من با این سایت بینظیر الهی …….
چقدر خوشحالم که خداوند و استاد عزیزم آقای عباس منش و سرکارخانم شایسته مهربان دوستان هم فرکانسیم راکه توی این سایت هستندرا دارم…..
استاد عزیزم وسرکار خانم شایسته مهربان.میشه ازتون..ی. خواهشی بکنم که این سریال را ادامه بدید ومارا بیشتر بااین بهشت روی زمین آشنا کنید چون این سریال خالصترین ونابترین زیبا ترین سریالی هستش که من دیدم. بی نهایت سپاسگزارم.از زحمت های میکشید خسته نباشید
دوستتان دارم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
وَإِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا کَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ ۖ وَإِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ ۚ یُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ۚ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ﴿١٠٧﴾
و اگر خدا گزند و آسیبی به تو رساند، آن را جز او برطرف کنندهای نیست، و اگر برای تو خیری خواهد فضل و احسانش را دفع کننده ای نیست؛ خیرش را به هر کس از بندگانش بخواهد می رساند و او بسیار آمرزنده و مهربان است.
قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَکُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ ۖ فَمَنِ اهْتَدَىٰ فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ ۖ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا ۖ وَمَا أَنَا عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ ﴿١٠٨﴾
بگو: ای مردم! یقیناً حق از سوی پروردگارتان برای شما آمد؛ پس هر که هدایت یابد، فقط به سود خود هدایت می یابد و هر که گمراه گردد، فقط به زیان خود گمراه می شود، و من نگهبان شما نیستم.
وَاتَّبِعْ مَا یُوحَىٰ إِلَیْکَ وَاصْبِرْ حَتَّىٰ یَحْکُمَ اللَّهُ ۚ وَهُوَ خَیْرُ الْحَاکِمِینَ ﴿١٠٩﴾
و از آنچه به سویت وحی می شود، پیروی کن و [در برابر پیش آمدها و تکذیب منکران] شکیبا باش تا خدا [میان تو و مخالفانت] داوری کند؛ و او بهترین داوران است.
===================================
نشانه ی امروز من: ١٢ شهریور ماه١4٠٣
سلام به استاد عباسمنش عزیزم
سلام به استاد شایسته جانم
سلام به دوستان عزیز و توحیدی من در غار حرا
این فایل امروز نشانه م بود در حالیکه یک ماه پیش وقتی هنوز توی کیش بودم،نشانه م شده بود ،یادمه اون موقع بهم اینو گفت که تو یک شیرزن مهاجری و به خودت افتخار کن و نزار چیزی سد راهت بشه…
امروز صبح که فایل رو دیدم اون تیکه از متن فایل که جهان به شجاعان پاسخ میدهد لبخندی به لبم آورد،برای منی که از هرجایی منتظر دریافت نشانه های خداوندم خوندن این جمله ها اصلا برام تکراری و عادی نمیشه ….
امروز ،یک اتفاق دیگه هم افتاد،یک بحث خیلی جزئی بین من و مادرم پیش اومد ازین نظر که این چه زندگی که داری،تکلیف نداری نمیدونی میخوای کجا باشی،بچه ها کجا مدرسه برن،تکلیف مارو مشخص کن و ….راستش اولش یکم بهم ریختم ازونجا که خودم به شدت فکرم مشغوله و دنبال کنترل ذهنم شنیدن این حرفا شبیه اینکه یکی با گلد بزنه به یک تنه ی گیاه تازه رشد کرده ..ولی باز هم سعی کردم ذهنم رو کنترل کنم و نزارم ناامیدی به قلبم وارد بشه،طبق معمول رفتم پیش تنها رفیقی که هر ثانیه با من هست …گفتم خدایا مثل همیشه با قرآنت با من حرف بزن و قلب منو آروم کن و خدا با این آیه پاسخ داد :
فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنْجَاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ
و پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: «بکشیدش یا بسوزانیدش.» ولى خدا او را از آتش نجات بخشید. آرى، در این [نجات بخشى خدا] براى مردمى که ایمان دارند قطعاً دلایلى است.
یادمه زمستون پارسال که بهم گفت از کارت انصراف بده و به خانواده ت بگو به فریدونکنار هم برنمیگردی،من با ترس و لرز گفتم خدایا بابام؟جواب اونو چی بدم؟دقیقا این آیه اومد!
همینم شد!درسته که وقتی تصمیمم رو اعلام کردم،از سر دلسوزی منو تحت فشار گذاشتن با روش های مختلف …اما در نهایت اعمالشون،به اندازه ی وز وز پشه هم آزار دهنده نبود و الله منو واقعا از آتش نجات داد …
خلاصه که با امید همین آیه،جهت کنترل ذهن،یکم خوابیدم…وقتی بیدار شدم نیلا نیکا داشتن شبکه ی پویا نگاه میکردن،استاد میگه وقتی خودتو با خدا هماهنگ میکنی کل جهان به خدمت تو درمیاد…نمیدونم اسم فیلمی که نیلا نیکا نگاه میکردن چی بود ولی همون لحظه صدای یک مادری اومد که داشت به بچه ش میگفت:امیدت به خدا باشه،خدا همیشه حواسش به بنده هاش هست،هرکس به خدا توکل کنه،خدا براش حتما دری باز میکنه که کارش راه بیفته ….
بعد این اتفاق ها باز یاد نشانه ی روزانه م افتادم ،یاد نقشه هایی که استاد جانا داشتن میکشیدن که لکلک مهاجر رو به فنا بدن ….اما در نهایت جهان به کمک شجاعت اون لک لک اومد،مطمئنم کمکِ جهان،خداوند و جریان هدایت باز هم به موقع به من میرسه …
جریان هدایت خیلی جالب و عجیب غریبه …من فکر میکردم بهم گفته برم تهران که بعد ازینجا برم کیش …ولی به طرز عجیبی هر روز ،تموم پروازها به کیش تکمیل بود!منم مشغول زندگی روزمره شدم …و سعی کردم از محیط تهران و زیبایی هایش لذت ببرم …مثلا نیلانیکا رو برای اولین بار بردم مترو سواری!وقتی مترو رو از نزدیک دیدن و سوارش شدن قیافه شون شبیه هری پاتر شده بود وقتی ایستگاه نه و سه چهارم هاگوارتز رو برای اولین بار دیده بود …بعد هم رفتیم باهم بازار هفت حوض رو گشتیم …خداوکیلی چقدر آدم توی تهران هست !چقدر همه جا شلوغه!تازه این فقط یک تیکه از شهره!وقتی داشتم توی خیابون ها راه میرفتم به آدم ها نگاه میکردم با خودم میگفتم خدایا …اینا هر کدومشون خانواده دارند،شغل دارند،زندگی دارند،هرکدومشون کلی درخواست از شما دارند …چه جوری میتونی همه رو مدیریت کنی …؟!
به قول قرآن … و خدا میداند و شما نمیدانید …
استاد تو فایل تسلیم میگه :باید جایگاه خودت رو در مقابل جایگاه خداوند درک کنی !اونوقت خیلی راحت تر تسلیم میشی و اجازه میدی اون برات کارها رو انجام بده …
دارم تلاش میکنم …دارم تموم تلاشمو میکنم …و هربار که بیشتر تسلیم میشم ،اتفاقات فوق العاده تری میفته…
سه چهار روز هم توی تهران به گشت و گذار گذشت و وقت برگشتن به شماله…باز هم خودش برنامه ی برگشت رو ریخت …راحت …روی دوش خودش …من چیکاره م؟!وقتی همه چیز اونه …
قُلْ أَؤُنَبِّئُکُمْ بِخَیْرٍ مِنْ ذَٰلِکُمْ ۚ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَأَزْوَاجٌ مُطَهَّرَهٌ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ ﴿١5﴾
بگو: آیا شما را به بهتر از این [امور] خبر دهم؟ برای آنان که پرهیزکاری پیشه کرده اند، در نزد پروردگارشان بهشت هایی است که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است، در آنجا جاودانه اند و [نیز برای آنان] همسرانی پاکیزه و خشنودی و رضایتی از سوی خداست؛ و خدا به بندگان بیناست.
الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ﴿١6﴾
آنان که می گویند: پروردگارا! قطعاً ما ایمان آوردیم، پس گناهانمان را بیامرز وما را از عذاب آتش نگاه دار.
الصَّابِرِینَ وَالصَّادِقِینَ وَالْقَانِتِینَ وَالْمُنْفِقِینَ وَالْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحَارِ ﴿١٧﴾
آنان که صبر کنندگان و راستگویان و فرمانبرداران و انفاق کنندگان و استغفار کنندگان در سحرهایند؛
شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکَهُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ ۚ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿١٨﴾
خدا در حالی که برپا دارنده عدل است گواهی می دهد که هیچ معبودی جز او نیست؛ و فرشتگان و صاحبان دانش نیز گواهی می دهند که هیچ معبودی جز او نیست؛ معبودی که توانای شکست ناپذیر و حکیم است.
إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ ۗ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ ۗ وَمَنْ یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ ﴿١٩﴾
دین در نزد خدا، اسلام (و تسلیم بودن در برابر حق) است. و کسانی که کتاب آسمانی به آنان داده شد، اختلافی (در آن) ایجاد نکردند، مگر بعد از آگاهی و علم، آن هم به خاطر ظلم و ستم در میان خود؛ و هر کس به آیات خدا کفر ورزد،خداوند، سریع الحساب است..
استاد عباسمنش عزیزم،پیامبر زندگی من،ازت ممنونم که زندگی بر اساس آیه های قرآن رو بهم یاد دادی ،ازت ممنونم که قرآن رو از طاقچه ی خونه م برداشتی و وسط قلبم کاشتی،ازت ممنونم که قدم به قدم بهم عشق واقعی رو نشون دادی،ازت ممنونم که برای هر مسئله ی زندگیم راه حل آوردی،ازت ممنونم که بهم تشخیص اصل از فرع رو یاد دادی ….استاد جان سپاسگزاری ازت به کلمات نمیاد …عشق و محبت و مودت الله رو از روشنی قلبم برات میفرستم الهی که به قلبتون بشینه …
به امید دیدار روی ماهتون در بهترین زمان و مکان …
شاگرد همیشگی شما : سعیده
سلام به سعیده توحیدی عزیزم
سعیده جان من قبلاً این روزا رو گذروندم و کاملا درک میکنم..
حتی الانم که نتایج بزرگی گرفتم. بازم مامان و بابام یه حرفایی بهم میزنم که …
ولی همینجوری فول وپر انرژی ادامه بده و خدا بهت پاداش میده…
خدا به شجاعان پاسخ میدهد.
اومدم هفت حوض….
انشاءالله دفعه ی بعدی که اومدی تهران ..دعوتت میکنم بیای مغازه مون
خیلی دوست دارم بیای .
منو وعشقم واقعا خیلی مشتاقم از نزدیک ببینیمت وکلی حرف بزنیم و یک روز عالی باهم بسازیم…
مغازه مون نزدیک هفت حوض هستش.. اغذیه گیلان
مطمنم در بهترین زمان و مکان همدیگه رو می ببینیم…
دوستت دارم.. و بهترینها را برات آرزو میکنم
سلام به سعیده عزیزم وای دختر تو چقدر قشنگ مینویسی چقدر برام جالبه و قابل تحسین این حد از توحیدی بودنت این حد از ریسک کردنت این حد از عملگرا بودنت
من از طریق کامنتات جسته و گریخته از شرایط زندگیت خبر دارم و به عنوان یه زن و یه مادر تا حدودی میتونم درکت کنم و صد البته تحسین میکنم توکلت به خدا رو خدا وقتی بهش اطمینان کامل پیدا میکنی دقیقه نود، سربزنگاه، اونجایی که هیچکاری از دست هیچ کسی برنمیاد، اونجا که خیلی خیلی درست شدن و روبهراه شدن غیرممکن میاد به کمکت میاد برای خودم پیش اومده که دارم میگم
سعیده عزیزم ماها تو زندگیمون هر کدوم به نوعی چالش و تضاد داشتیم ولی فقط زمانی که تو مسیر آگاهی میایم میفهمیم همشون لازم بودن تا همهچی سر جای خودش قرار بگیره
من تو زندگی 30 سالم تقریبا دو یا سه برابر اکثر آدمای همسن و سال خودم تضاد دیدم ولی مرورشون که میکنم میبینم چقدر به رشد من کمک کردن این مسائل
از بچگی دعواهادیدم (و میتونم به جرات بگم که زندگی که توش این همه اختلاف نظر و دعوا باشه اندازه پدر و مادر من نهها حتی یک سوم پدرومادر من بهتره که مسیرها جدا بشن چون بچهها شاید با جدایی آسیب ببینن ولی با جدا نشدن والدین پرخاشگری که کار هر روزشون دعواست قطعا آسیبهای خیلی جدی میبینن شاید جدایی پدر و مادر بد نباشه ولی اینکه پدر و مادر هیچکدومشون بعد از طلاق مسئولیت بچه ها رو به عهده نمیگیرن و مسئولیت اونها رو دوش اطرافیان میندازن و بچهها رو از اولیهترین چیزها هم مثل داشتن یه خونه که بدونن مال مامان یا باباشون، مثل آغوش پدر ومادرشون ،مثل چشیدن دستپخت مامانشون ،مثل اینکه تو مدرسه و جلوی دوستاشون به مامان و باباشون افتخار کنن و بقیه وقتی دارن از پدر یا مادرشون حرف میزنن این بچهها شرمسار نباشن از اینکه هیچکدوم پیششون نیستن و به خاطر هزار تا نبودن و کمبود مامانباباشون و مسائل اینچنینی خودشون رو مقصر ندونن بچهها خصوصا وقتی کوچیکن خیلی خیلی نیاز دارن به بودن مامان و باباشون یا حداقل یکیشون ایناست که در واقع بدتره و آسیب زنندهتره مدیریت و مسئولیت پذیر بودن والدین بعداز جدایی خیلی مهمه ) درک این موضوع و دیدن تضاد اختلاف پدر و مادر و شاهد بودن زندگی چندین سالشون به من این آگاهی رو داده که تحسین کنم آدمایی رو که یه روش غلط رو ادامه نمیدن و تلخی رو پایان میدن
این فقط یه نمونهاز تضادی بود که من تو زندگیم دیدم و الان که بهش نگاه میکنم برخلاف بقیه کسایی که تو شرایط من بودن حتی برخلاف برادرم سعی ندارم که پدر و مادرم مقصر بدونم و اگه به مشکلی خوردم بندازم گردن اونا چون من تو بعضی جنبه ها خیلی رو خدا حساب میکردم مثل نجات از اون خونه و عاشقانه با وجود اینکه گاهی به شدت از مامان و بابام میرنجیدم دوستشون داشتم و به بابام احترام میزاشتم با وجود اینکه بابام تو هیچکدوم از قسمتای زندگیش به فکر ما نبود و گاهی همه تعجب میکردن از اینکه چه دلیلی داره من انقدر بابامو دوست دارم
میدونی هدفم از گفتن این حرفا چیه اینهکه بگم اگه تو حتی یه ذره به خدا باور داشته باشی خدا برات بهترینا رو انتخاب میکنه جوری که هیچ ربطی به گذشتت نداشته باشی خدا برای من بهترین شرایط زندگی رو انتخاب کرد جوری که هیچ ربطی به گذشتم نداره تو اون شرایط من هیچوقت سعی نکردم دست بهکارای عجیب و غریب بزنم تا مشکلاتمو فراموش کنم
سعی نکردم با دعوا و کارای مسخره و تهدید به مقابله با تعصبات بیجای خانوادم بپردازم
سعی نکردم حتی تغییرشون بدم
من فقط میگفتم خدا باید نجاتم بده
یادمه یه روز بابام فقط سر اینکه مهمون دعوت کرده بودم خونمون (عمههام و دختر عمم رو ) و بابام نمیتونست راحت باشه تو خونه و هزار تا دلیل دیگه یه بهونه پیدا کرد و جلوی اونا با من به طرز خیلی خیلی بدی برخورد کرد و تازه خودشم وسایلشو جمع کرد و به نشونه قهر رفت از خونه من به شدت حالم بد شد و گریه کردم علاوه بر همه کم و کسریهایی که بابام تو زندگیمون گذاشته بود و ازدواج دومش ورشکستگیهای متعددش ، اعتیادش، شغل درست و حسابی نداشتنش ، اخلاق بدش ،بابام قهرم میکرد و توقع داشت منتشو بکشی مام همیشه اینکار و میکردیم چون طبق باوری غلطمون از حرف مردم و اینکه پیش بقیه دیگه بیشتر از این انگشت نما نشیم همیشه به بابام به طرق مختلف باج میدادیم ولی اون روز من واقعا احساس کردم دیگه نمیکشم دیگه توان تحمل بابام برام زجرآور بود سر سجاده تا جایی که میتونستم گریه کردم و از خدا نجات خواستم دیگه به عجز و ناتوانی مطلق رسیده بودم تسلیم محض دقیقا فردا صبحش بود که رفتم جلوی آینه و دیدم قیافم به خاطر گریه چقدر ژولیدس رفتم دوش گرفتم و یه کوچولو به خودم رسیدم تا حال و هوام عوض بشه تو خونه تنها بودم همسایمون با دوتا خانم از فامیلاشون اومد که ازمون شیرینی بخرن ولی در واقع اومده بودن منو ببینن و پسند کردن و بعدازظهر به مامانم گفت فامیلمون از قم اومدن عروسی و میخوان برگردن صبح دخترتون دیدن و خوششون اومده و الان مامان اون پسر میخواد ببینه و نگفت که خود اون پسر هم میخواد بیاد مامانم گفت باشه بیان و (ما اصلا به بابام جرات نکردیم بگیم که کسب میخواد به نیت آشنایی برای خواستگاری بیاد چون بابام اصلا دوست نداشت من ازدواج کنم و زمانی که اسم خواستگار میومد عصبی میشد مامانم گفت بزار حالا که بابا خونه نیست یه سری خانومن دیگه بیان تا بعد) ولی وقتی در و زدن و من باز کردم دیدم ا خود اون پسر هم که اومده و هم من از اون خوشم اومد تو نگاه اول هم اون پسر تمام مدت نیم ساعتی که خواستگار و خونوادش نشسته بودن خونمون من و مامانم از شدت ترس و اضطراب اینکه مبادا بابام یا داداشم بیان و ببینشون حالمون بد بود ولی خدا وقتی برات یه پلنی میچینه مو لای درزش نمیره اونا رفتن و فرداش پیغام داده بودن که منتظر جوابن ولی من از دوری راه میترسیدم از اینکه دور از مامانم بمونم بعد از چندروز به مامانم گفتم بگو نه ولی ته دلم گفتم اگه حق الهی من باشه دوباره برمیگردن و برگشتن و شرایط جوری رقم خورد که من با اون پسر برای آشنایی بیشتر سه چهار ماه مخفیانه تلفنی صحبت کردیم و هر روز سر سجاده دعام این بود که خدایا اگه صلاحته خودت به بهترین شکل جور کن و جورشه بابای سختگیرم وخانواده ایرادگیرم به راحتی با این ازدواج موافقت کردن و جوری همه چیز ردیف شد که اصلا توجیح عقلانی نداره و من فقط لطف خدا میدونم چون اون روز سر سجاده دیگه تسلیم شده بودم دیگه واقعا نمیدونستم باید چیکار کنم و از خدا خواستم و خدا برام بهترین رو رقم زد سر سفره عقد برخلاف همه عروسی که اول میگن با اجازه پدرو مادر و بزرگترا بله ، من گفتم با توکل به خدا و اجازه پدرومادرم و بزرگترا بله اول از همه از خدا مدد و کمک و اجازه خواستم خدا واقعا برام سنگ تموم گذاشته و من از همه تضاد ها و حتی رفتار اون روز پدرم ممنونم که باعث اون تسلیم شدنم در برابر خدا شد و الان خداروشکر نسبت به همه اون آدمایی که تو زندگیشون یک صدم تضادهای من رو نداشتن و بارها بهم زخم زبون زدن خوشبخت ترم و تجربیاتم تو زندگیم کلی به کارم اومده
خداروشکر
موقع اذان کامنتم تموم شد
سلام سعیده جان
قلبم گفت بنویسم برایت
وقتی راجب تهران میگفتی یاد خودم افتادم
اولین بار رفته بودم تهران از پاکدشت تهران رو نگاه میکردم خدایااااااا بالای کوه ها هم خونه هست این همه خونه یا علی تو هر کدوم چند نفر هست.
رفتیم جلو گفتم خدایا یعنی من میتونم این برج میلاد رو که همه آدم های معروف دیدن ببینم رفتیم بابام گفت میلاد رو ببین دیدم یعنی مثل سرخ پوستان آمریکا موقع کشتی دیدن بودم و باورم نمیشد اصلا یک دقیقه سکوت کردم و بدون هیچ فکری فقط تماشا کردم.
یه فیلم دیده بودم که از لایه برج آزادی انگار برج میلاد دیده میشه.
و رفتیم رسیدیم برج آزادی خیابون رو دیدم گفت یا خود خدا گیر کردیم یعنی آنقدر ماشین رد میشد اصلا یعنی غیر ممکن بود برام رد شدن که دیدم یک دختره رد شد از خیابون دیدم میشه با هزار جور ترس رد شدیم
رفتیم لمس میکردم برج آزادی رو یعنی اون زبری سنگ هاش رو الان احساس میکنم من توی اسفراین هستم خراسان شمالی و 700 تا فاصله داریم تا تهران.
یاد اون اشتیاق برای دیدن تهران افتادم و اون تجربه که من توی اهدافم نوشتم خدایا فقط تهران رو با چشمام ببینم و هر چی فکر میکردم اون موقع گفتم خدایا من به این هدف برسم دیگه چی میخوام.
بسم الله الرحمن الرحیم
الذی خلقنی و یهدین
و الذی یطمعنی و یسقین
و اذا مرضت هو یشفین
و الذی یمیتنی و یحین
و الذی اطمع اغفرلی ان خطیئتی یوم دین
به امید قلب آبی ازت🩵
عزیز منی️
به نام خدای مهربان خداوندا هر چه دارم از ان توست
تحسین میکنم این لذت بردناتون رو خدایاشکرت چه هوای زیبایی چه گل های زیبایی چه غروب فوق العاده ای واقعا زیباست تحسین میکنم این همه زیبایی رو خدایاشکرت
تحسین میکنم این رابطه عاشقانه دوست دلشتنی وتوحیدی تون رو خدایاشکرت
چه حالی میده تو این فضا باشی غذا درست کنی بخوری خدایاشکرت
تحسین میکنم این ازادی مالی زمانی و مکانی تون رو چقد لذت بخشه خدایاشکرت
تحسین میکنم این شوق طبعی تون رو چقد این مسائل لذت بخشه حلشون البته نگاهتون زیباترش کرده خدایاشکرت
تحسین میکنم این شجاعت این اردک رو که باعث نجاتش شده خدایاشکرت
عجب ایده باحالی چه تله گیر باحال واسه لاکپشت خدایا شکرت
تحسین میکنم این پردایس زیبا این افتاب طلایی چه ارامشی داره خدایاشکرت
تحسین میکنم این حرکت کردنتون رو این دنبال بهبود بودنتون رو خدایاشکرت
تحسین میکنم این اروی زیباتون رو چقد فراوانی خدای من واقعا ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست که با خیال راحت این همه وسایل بخری حالا من اگه بخوام این همه وسایل بگیرم ذهنم میگه خراب میشه اینجا متوجه میشم ذهنم فقیر یا اگه همسرم خرید کنه کلی میگم پول رو تموم کردی از طرفی عاشق خرید هستم از طرفی این باور پول تموم میشه پول زیاد هست پول ثروت بینهایت است ببین تو زندگی استاد فراوانی در هر چیزی خدایاشکرت تحسین میکنم این فراوانی رو سپاسگزارم از شما دو عزیز در پناه خدا شاد ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید دوستون دارم
بنام خدای فراوانی ها
سلام به همه دوستان
من امروز عمیق شدم روی شخصیت و زندگی این اردکی که مهاجرت کرده
چون استاد تازگی یه فایل راجع به مهاجرت گذاشته
من متوجه شدم مهاجرت یعنی دل نترس داشتن وعاشق پیشروی و تجربه های جدید بودن
و همین نترس بودن باعث شد از دل اون اتفاق که به مردنش هم میرسید جون سالم به در ببره
بله خداوند همیشه با شجاعان هست
و نکته دیگه بازم این آزادی مالی استاد
ثروت باعث میشه بتونیم تضادهای زندگیمون رو راحت حل کنیم و زندگی برامون لذت بخش تر بشه
137مین نشانه روز من
موضوع فایل:سریال زندگی در بهشت قسمت106
سلام به استاد باحال و بانوی مهربان
خداوند بزرگ رو شاکرم بخاطر تمام نعمتهای زیباش و گستردگی نعمات در جای جای این جهان که همه با دیدگاه های متفاوت از این نعمتها استفاده میکنن و سپاسگزار هستن،چقدر فصل پاییز رو دوست دارم بخاطر رنگ برگ درختان و گلهای خاص ش که هر گل هنگام رویش در فصلهای متفاوت،دلیل و برهان خاصی داره و ما باید آگاه باشیم و بتونیم این موضوع رو درک کنیم،میوه و گل و گیاه هر فصل مختص اون فصل هست،گل بابونه در علم داروسازی گیاهی بنام chamomile شناخته میشه برای سرماخوردگی خیلی عالیه، حتی روغنی که ازش استخراج میشه خواص و فواید بسیار زیادی داره که باید دانش هرفصل رو بیاموزیم و قدرت پروردگار رو تحسین کنیم و سپاسگزاری باشیم.
اردک حیوون بسیار باحالی هست که هرجا آب باشه میره تو آب حتی ماهی های کوچیک رو میخوره و آبزیان بسیار ریز رو بعنوان طعمه قرار میده،اون اردکی که از گروهش جامونده بود بخاطر این بود که سرنوشتش متفاوت تر از اونا باشه و نترس و دل قوی بود و پاداش نترسیدن و به دل ترس هاش زدن این بود که اهلی بشه و حتی بعنوان رهبر اردکهای استاد تو این مدت کوتاه خودشو جا زد،و همه از اون تبعیت میکردن،اردکها تو فصول سرد به سمت شمال کشور مون و حتی کل ایران که جغرافیای گرمتری داره از سمت قسمتهای خیلی دور و شمال روسیه و اون طرفتر کره زمین کوچ میکنند و خیلی ها تو دام شکارچی ها می افتن،اما این اردک زبل باعث شد تا استاد وبانو بفکر تکامل اردکهای خودشون با توجه به تضاد پیش اومده بشن و براشون بخاطر استفاده و شنا کردن براحتی و امنیتشون بدون دغدغه توی آب و دریاچه،وسایلی طراحی شد تا لاک پشتها از اونجا به جای دیگه انتقال داده بشن،و خلاصه همه چیز دست بدست هم داد تا اردکها کنار هم و این اردک مادر بچه هاشو اهلی بار بیاره و این همش نماد برکت و زیبابینی و سپاس استاد وبانو از پروردگار بوده که براشون پیغام عالی وجالبی داره امیدوارم درک کرده باشن که 100درصد همینطوره.
اما طبق نظریه کارشناسان جهت گیری و انتقال پرندگان، بدلیل وجود خاصیت مغناطیسی متفاوت در کره زمین بصورت طبیعی بر اثر تأثیر میدان مغناطیسی زمین بر روی ترشحات شیمیایی درون بدن پرندگان به وجود می آید. به این صورت که در مکانهای مختلف بر اساس جهت خطوط میدان مغناطیسی و شدت آن، میزان متفاوتی از یک ماده شیمیایی در بدن پرندگان آزاد می شود که این میزان ترشح، جهت گیری آنها را تعیین می کند،استاد ببین چقدر مغناطیس پارادایس بخاطر وجود شما و بانو بالاست که اردک پرانرژی ما اومد اونجا ماندگار شد.
و آروی زیبا که خداروشکر سالم سلامت به خانه برگشت،و وسایل از تمپا اومد تو پارادایس و پلن جدید برای شروع هدفهای بعدی تو دسترس و آماده به سمت پیشروی محقق شدن اهدافهای بعدی هست،
خداروشکر استاد عزیزم با لحن زیبا وپرانرژی با بانوی عزیزش باهم باتفاق جریانات زندگی رو تو کشتی زندگانی سیر میکنند و زیبایی هاشون لذتهاشون و خاطراتشان با ما با اشتراک میگذارن،ممنونم