سریال زندگی در بهشت | قسمت 115

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار علیرضا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
سلام بر استاد عباس منش عزیزم

سلام بر خانم شایسته مهربانمون

عجب قسمتی بود این قسمت استاد!! تا بحال اینطور ریزبینانه رفتار جوجه هامون رو و واکنش شون رو هنگام غذا دادن شما ندیده بودم. نکات بسیار جالبی برام داشت که بهشون اشاره میکنم ، رفتار حیوانات خیلی الگوی خوبیه برامون اگر ازش استفاده کنیم اونها بر اساس غریزشون بدنبال غذا میرن صبح ها درست در جلوی درب کلبه منتظر استاد یا عزیز دلشونن تا غذای راحت و آماده رو دریافت کنن سوالی برام پیش اومد که اون فضای جنگلی و زمین وسیع قطعا پر از چیزها و موجوداتی هست که این جوجه های عزیز برن و ازش تغذیه کنن پس چرا اینکارو نمیکنن؟! دلیلش سادس چون عادت کردن به غذای راحت و مهیایی که هر روز سرو میشه براشون. پس بخودشون هیچ وقت زحمتی نمیدن نکته بعدی دیدن صحنه دنبال کردن خانم شایسته و استاد توسط این موجودات خیلی باحال و جالب بود اونا دقیقا طبق عادت های گذشتشون بجاهایی میرفتن که میدونستن از قبل اونجا غذا داده میشه در واقع این قدرت عادته و تکرار که باعث میشه ما رفتارهای یکسانی رو داشته باشیم درست مثل این موجودات! وقتی استادم غذاشونو آوردن و روی اون تخته چوبی ریختن صحنه فوق العاده ای رقم خورد بصورت هماهنگ و همزمان صدای ده ها نوک بگوش رسید که یاد بارش و برخورد تگرگ افتادم یه لحظه خیلی جالب بود خدایا شکرت.

بلطف فراوانی های بی انتها و لطف الله صبحانه فوق عالی و خوشمزه خانم شایسته مهربانمون مهیاست مثه همیشه با یه رسپی منحصر بفرد ( نان سیر دار خوشمزه) و تخم مرغ های لذیذ صبح زیبای دیگری رو بهمراه استاد خوبم آغاز میکنن. این صمیمیت این صفا این انس و الفتی که ما بین این دو نفر هست بدون ذره ای وابستگی بدون ذره ای توقع چقدر دوست دارم خدا رو شکر میکنم که استادم و عزیز دلشون بهترین الگو برای این موضوع هستن و هر ازشون میاموزم. خدای شکرت

حالا میریم سراغ پروژه بیرون آوردن تراکتور هیولامون این شیر پرقدرت! احسنت به خانم شایسته عزیز با این انرژی مثبت و تعابیر بسیار قشنگشون واقعا ایشونو تحسین کردم بخاطر این جملات که خداوند نیروهاشو بکمکون میفرسته در این تنه های درخت در این چرخهای پر قدرت در این بیل مکانیکی و …. این همون اعتماد به خداست بطور عملی در انجام هر کاری که نتیجش میشه بسادگی رسیدن به احساس آرامش و احساس خوب حالا یه ذهنیتی هم که نجوای شیطانه این وسط هست که هر کاری بکنی درست نمیشه! دیگه گیر کردی! به این سادگیا حل نمیشه! بدبخت شدی رفت!! و ……اما خانم شایسته مهربون آگاهانه توجه رو جلب میکنن به صدای آرامش بخش الله و نیروی بی پایان و هدایتگرش که آرامش بخش همه دلهاست “””الا بذکر الله تطمئن القلوب”””

چقدر شیوه برخورد استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان با مسئلشون یعنی بیرون آوردن تراکتور از دل باتلاق درسها و نکته ها داره برامون اونجاییکه بعد از پر کردن زیر لاستیک ها نتیجه حاصل نمیشه و بنظر اوضاع بدتر از قبلش میشه اما استاد و عزیز دلشون مدتی رها میکنن ماجرا رو و بخودشون زمان میدن و تمرکزشون رو به چیزهای دیگ هدایت میکنن آگاهانه تا به احساس نسبتا بهتری برسن و ایده ها و الهامات خداوند رو دریافت کنن بعد با یه احساس خوب نسبت به قبل از کلبه خارج میشن توی مسیر با بردن آگاهانه تمرکز بر روی جوجی های عزیز بازم کنترل آگاهانه ذهن رو بیادمو میارن و احساس خوب و ایده بستن تنه درخت رو بچرخ تراکتور امتحان میکنن که تسمه هم بدلیل ضعیف بودن پاره میشه و جواب نمیده اما این دو قهرمان همچنان پر امید و با باور به فردایی روشن مسیر رو ادامه خواهند و مطمئنن دستان خداوند یاریگرشون خواهد بود. استاد بیصبرانه منتظر دیدن صحنه در آوردن تراکتور هیولای شما هستم. از خداوند برای همگی بهترینها و زیباترینها رومیخوام.

در پناه حق

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

149 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «علیرضا خنجری» در این صفحه: 6
  1. -
    علیرضا خنجری گفته:
    مدت عضویت: 1946 روز

    سلام سلام

    سلامی گرم به تمام بچه های سایت

    دوست های هم فرکانسیم

    استاد عزیزم و مریم جان شایسته

    امروز میخوام در مورد

    اردک مهاجر پردایس بنویسم

    چند قسمته من خیلی خیلی روش تمرکز کردم و تو تمامی قسمت ها زیر نظرش دارم

    به جرئت میتونم بگم

    شجاع ترین باایمان ترین و قویترین حیوونی که من دیدم همین اردک مهاجره

    چند قسمت پیش دیدم ک

    با شجاعت هرچه تمام تر

    میاد اون دوتا اردک را از دست شاهین نجات میده

    بهشون شنا یاد میده

    بهشون میگه ک آقا اگر میخوای موفق باشی

    نباید بترسی

    بعدش هم ک استاد میاد سرش را ببره منصرف میشه

    و میشه دستی از دستان خدا برای کمک به اون اردک

    اردکی که پاداش شجاعت و ازادش بودنش را میگیره

    هم کسی ک میخواسته نابودش کنه ازیش محافظت میکنه

    هم پاداش مادر بودن میگیره

    ولی امروز یک چیز عجیب تر ازیش دیدم

    واقعا این اردک بهترینه

    من فکر میکردم ک قوانین فقط برای ما ادم ها درست شده و پاداش را فقط ما میگیرم

    و فقط ما قانون را میدونیم

    ولی این اردک بهم نشون داد

    که سخت در اشتباهم

    این مرغ و بوقلمون ها

    چه صحنه ایی رقم زده بودن

    و واقعا داشتم عشق میکردم

    داشتم لذت میبردم

    چون حیوونا عشق من اند و در ضمن رشته تحصیلی هم هست😍😎

    میخوام ۶ دقیقه اول فیلم را بچه ها برید ببینید

    تموم مرغ و خروس و بوقلمون ها

    اومدن پشت در کلبه و درخواست صبحانه دارند

    ولی اثری از اردک نیست

    اونا دارند عجله میکنند ک آقا ما گرسنه ایم

    ولی از اردک خبری نیست

    بقیه همراه استاد و مریم جان دارند حرکت میکنند

    ولی اردک نیست

    برید دقیقه ۵:۵۰ ببیند

    استاد داره به مرغ و اینا دونه میده

    همه دارند تو سر هم میزنند

    که زودتر به غذا برسند

    که غذا کمه اگ نتونم زود سهمم را بردارم دیگ هیچی

    باید تا شب گرسنه گی بکشم

    ولی اردک مهاجر را نگاه کنید

    واقعا نگاهش کنید

    از دور یک نگاهی به اینا میکنه و میره

    اون اردک

    هم به خدا اعتماد داره ک روزیش را خدا میده

    ن استاد عباسمنش

    و هم به فراوانی

    نمیگه داره تموم میشه

    تموم شد

    عجله نمیکنه

    اینا درس بچه ها

    بخدا درسه

    و خدا هم پاداشش را میده

    بچه ها دقت کنید

    پردایس ۲۰ هکتاره

    ۲۰ هکتار

    چرا مرغ و بوقلمون ها نمیرند دنبال غذا

    چرا منتظراند استاد عباس منش بره بهشون دونه بده

    یعنی تو این ۲۰ هکتار مزرعه

    هیچ چیزی پیدا نمیشه که این چندتا حیوون به غذا برسند

    چرا پیدا میشه

    ولی چرا نمیرند دنبالش؟؟؟؟؟؟

    چون مرغ حیوونه ایه ک زود عادت میکنه

    حیوونه ک نمیخواد از دایره امنش خارج بشه

    بابا اصلا برانی را من تا حالا ندیدم استاد بهش آذوقه بده

    خودش میره دنبالش

    بچه ها بریم فکر کنیم

    نکنه ما هم مثل این مرغ و بوقلمون ها باشیم

    نشسته باشیم یه گوشه

    که یکی بیاد بهمون غذا بده

    پول بهمون بده

    نمیدونم کمکمون کنه

    و یا

    این صحنه دقیقا ما ادم هایی هستیم

    که دنیا پر از نعمت و فراوانیه

    جلو چشممونه ولی نمیبینمش

    چون باور نداریم ک هستش

    چون راحتی را با لش بودن اشتباه گرفتیم

    چون به فراوانی اعتقاد نداریم

    بنی اسرائیل) گفتند: «ای موسی! تا آنها در آنجا هستند، ما هرگز وارد نخواهیم شد! تو و پروردگارت بروید و بجنگید، ما همینجا نشسته‌ایم

    مائده ۲۴

    بچه ها نکنه ماهم فقط داریم مثلا روی باورهایمان کار میکنیم

    ولی هنوز ادم قبلیم

    شخصیتمون عوض نشده

    میخوای بدونی باورهات عوض شدن یا ن

    به نتیجه هات نگاه کن

    نتیجه و باور جدا از هم نیستن

    بچه ها به باورهاتون و ایده هاتون عمل کنید

    ایمانی ک عمل نیاره حرف مفته

    نمیدونم چرا دارم اینا را میگم

    ولی میدونم اینا یک کلیده

    اگر مثل اردک مهاجر

    برانی

    استاد و مریم شایسته

    به خدا باور داشته باشیم

    خودمون میریم

    دنبالش

    و خدا هم هدایت و دست هاش را میفرسته

    و دیگ کن فیکون میشه

    و پاداش هم میگیری

    به جز اون لذت در مسیر

    الان استاد و مریم جان

    نرفتن بشینن

    که خدا بیاد تراکتور را براشون از باتلاق در بیاره

    گفتن ما میریم داخلش

    حرکت میکنیم

    و خدا دستاش و هدایتش را میفرسته

    به سمت ما

    دقیقا مثل اردک مهاجر

    و برعکس مرغ و بوقلمون ها

    استاد این قسمت سریال

    دقیقا تفسیر عملی

    جلسه ۴ قدم اول برای من بود

    این جلسه واقعا داره منا بزرگ میکنه

    و این قسمت سریال هم ک کاتالیزگر بود

    برای من

    خدایا شکرت خدایا شکرت

    چه حرف های خوبی بود

    چقدر احساس خوبی دارم

    خدایا شکرت

    همگی در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 65 رای:
  2. -
    علیرضا خنجری گفته:
    مدت عضویت: 1946 روز

    سلام فهیمه جان عزیزم

    امیدوارم حالت خوب خوب باشه

    من داشتم شب دوباره

    همین قسمت را میدیدم

    بعد خواهرم کنارم بود

    و داشتیم لذت میبردیم و میخنددیدم

    خواهرم کوچیکه

    بعد یهو گفت ک علی

    چرا این اردکه نمیره

    دونه بخوره

    چرا داره تنهایی راه میره

    بعد تو ذهنم گفتم ببین

    ببین علی

    این یک تاییده

    و خدا را شکر میکنم به خاطر این ظرفم

    و من واقعا مینوشتم

    دیدی استاد میگه من میرم پشت دوربین حرف بزنم

    اون حرف هایی ک باید بیاد

    میاد

    منم اومدم بنویسم

    و هرچی بهم الهام میشد مینوشتم

    و پیشنهادم بهت اینکه

    حتما حتما حتما

    بدون شک

    وارد دوره دوازده قدم شو

    اصلا یه فضای خاصیه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    علیرضا خنجری گفته:
    مدت عضویت: 1946 روز

    ببین مهدی

    دمت گرم

    دمت گرم

    دمت گرم

    به افتخارت بلند میشم و ایستاده برات دست میزنم

    👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏

    پسر چقدر تو فوقالعاده ای

    تحسینت میکنم

    تصدیقت میکنم

    چقدر انرژی گرفتم

    پسر دوست داشتنی

    در پناه الله یکتا💛✋

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    علیرضا خنجری گفته:
    مدت عضویت: 1946 روز

    سلام

    فهمیه جان ببین

    استاد تو قدم اول میگ

    همیشه در امد داشته باشید

    هیچ وقت خودتون را بیکار نکنید هیچ وقت

    و به هر ایده ای نباید عمل کرد

    مثلا

    من میخوام کسب و کار ایجاد کنم

    بعد ایده میاد

    که برو یه مغازه تو مرکز شهر اجاره کن

    ۳۰۰ میلیون پول پیش میخواد

    ماهی ۲۰ میلیون اجاره میخواد

    اون مغازه ۵۰۰ میلیون پول میخواد ک جنس بخری پرش کنی

    بعد تو چقدر پول داری

    مثلا ۱۰ میلیون

    بعد ایده میاد ک برو وام بگیر قرض کن

    خب با کله میخوری رو زمین

    چون تکاملت را طی نکردی

    هم سر کار برو هم رو عشق و علاقه ات کار

    من عشق و علاقه ام

    کشاورزی و دامداریه

    رشته تحصیلی ام هست

    الان سرکار میرم قهوه فروشی

    نصف روز میرم سر کار

    نصف روز هم میرم دنبال عشقم

    کتاب میخونم به دادمداری ها سر میزنم سوال میپرسم

    تا در بهترین زمان هدایت کامل بشم بهش

    بعدش هم

    من خیلی از کار الانم دارم لذت میبرم

    چون به موسیقی هم علاقه دارم

    و زمانی ک اونجا هست

    فلاش ام را زدم به تلوزیون

    و موسیقی میشنوم

    بازم میگم اگر

    پول قدم اول را داری

    بخر ک تمام سوال الانت توش جواب داده میشه

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    علیرضا خنجری گفته:
    مدت عضویت: 1946 روز

    سلام امین جان

    من اصلا از لبتاب و cpu و رم و اینا

    کلا ن سر در میارم و ن میدونم

    ولی نمیدونم چرا یکی منا هول میداد اینا بگم

    هی میگفت بگو

    علی بگو

    امین بهش احتیاج داره

    منم دیگ نوشتم تا بهت بگم

    در پناه الله یکتا💛✋

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: