سریال زندگی در بهشت | قسمت 118

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار حسین عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

به نام خداوند مهربان

سلام به استاد عزیزم و بانو مریم

سلام به همه دوستای عزیزم و سپاسگزارم که کامنت ها و تجربیات خوبشون رو می نویسید

من کلا خیلی کم کامنت میذارم اما این فایل که در مورد عملگرایی هست من رو وادار کرد که کامنت بنویسم چون این عمل من باعث تمرکز بیشتر و یادگیری دقیق تر فایل میشه

به جای فقط گوش دادن به این آگاهی‌ها‌، با تفکر و درک بیشتر به اجرای این آموزه ها در عمل نزدیک شویم و نکات مثبت و کاربردی هر فایل رو بنویسیم و چندین بار بخوانیم و تکرار کنیم تا نتایج شبیه به استاد را بگیریم.

من خودم اکثر روز ها کارهایی که در طول روز باید انجام میشد را مینوشتم البته مهم ترین کارها رو مینوشتم که با دیدن این فایل متوجه شدم که حتی کارهای کوچک تر را هم بنویسم. نکته خوب این فایل نرم افزار گوگل کیپ بود که کار را راحت تر و دلپذیر تر میکنه و اینکه کارها را تیک بزنیم هم اعتماد به نفس بهمون میده و هم شجاعت انجام کارهای بیشتر.

چک لیست نوشتن چند مزیت داره:

1-اینکه ما میدونیم کارهامون را که میخوایم انجام بدیم را مدیریت کنیم و به طور موازی چندین کار را با هم انجام بدهیم و اولویت بندی داشته باشیم

2-توجه و تمرکز روی خواسته ها

طبق قانون فرکانس وقتی توجه کافی به خواسته باشه و چندین بار در روز بخوانیم ما به سمت آن هدایت میشیم و بهترین مسیر برای ما نشان داده میشه

اولین نکته قابل توجه در این فایل اینه که مریم بانو با کوچکترین نکاتی که استاد انجام میدن بهترین فایل های رایگان (که بسیار ارزشمند که هیچ قیمتی روی این فایل ها نمیشه گذاشت) را می سازند.

نکته دوم اینکه استاد چقدر برای مخاطبان خودشون ارزش و احترام قائل هستند که وقت میذارند و این فایل بی نظیر رو می سازند.

شما گفتید که ما یک کارایی رو تو زندگی مون باید انجام بدیم وبعدش خندیدید بچه های باهوش این سایت معنی خنده های معنا دار استاد رو باید بفهمید و بدونید که چقدر کج فهمی دیده که این مسئله خندش میندازه(شایدم عصبانیت از درست نفهمیدن ماها) و میگه که بعضیا که با قانون آشنا میشن توهم میزنند که من میام تجسم میکنم و یه کیسه پولی از بالا برام میفته ومن نباید کاری بکنم

دوستان ما قبل از هر کاری تو زندگی مون تجسم میکنیم و قبل به اون موضوع فکر میکنیم حتی همین کامنت نوشتن هم قبلش به فکر من اومده و من یک لحظه تجسم کردم که دارم الان مینویسم اما چون بدیهی هست زیاد بهش اهمیت نمیدیم. در مورد چیزهای بزرگ هم ما تجسم میکنیم که برامون بدیهی بشه وهدایت بشیم به سمتشون حرکت کنیم واقدام کنیم تا بتوانیم به اون چیزهایی که میخوایم برسیم.

فقط اگر ما باورامون درست نباشه میترسیم اقدام کنیم یا محصولی که داریم رو بفروشیم یا به کسی پیشنهاد همکاری بدیم یا بدون سرمایه اولیه اقدام به شروع کسب و کار کنیم

پس راه درست اینه که ما اقدام کنیم و در مسیر باورامون را درست کنیم و پیشرفت کنیم و باز تجربه مون زیاد بشه باز باورامون را تقویت کنیم و باز ادامه بدیم و رشد کنیم و الی آخر……….

کدام پیامبری بدون حرکت کردن کارش را انجام داد؟

کدام کارآفرینی با خانه نشستن و فقط تجسم کردن به جایی رسیده؟

ایلان ماسک در یکی از مصاحبه هاش گفت ما داشتیم ورشکست میشدیم و من مجبور شدم دو هفته تو کارخونه بخوابم اونم شبی دو ساعت. هر چند بعدش اقرار کرد که این کار درستی نیست و خیلی اذیت کنندست اما اگه پاش بیفته آدمای بزرگ از خوابشون میزنن برای هدفشون.

امیدوارم این عملگرا بودن را همیشه با خودم همراه کنم هرچند من عملگرا هستم اما گاهی اوقات تبلی میکنم.

نکته دیگه این فایل نگاه استاد به دریاچه و اون منظره زیبا هست که هیچوقت براشون تکراری نمیشه و با هر بار دیدنش ذوق میکنه و شکرگزاری میکنه و در اصل ایشون قانون را اجرا میکنند و از لحظات زندگی لذت میبرند و به زیبایی های بیشتر هدایت میشن.

در آخر که آینه های زیبا نصب شد و باز استاد به مریم بانو گفتند: مبارکت باشه عشقم.

جالبه که خود ایشون تو اون خونه زندگی میکنند اما میگن مبارکت باشه بعید میدونم ما اینطوری به زندگی نگاه کنیم و روابط بدی را تجربه کنیم.

این فایل یه دوره آموزشی کوتاه اما پر از درس برای من داشت.

سپاسگزارم استاد و مریم بانو

دوستتون دارم

منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.
  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    374MB
    24 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

240 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    حسام گفته:
    مدت عضویت: 1961 روز

    صبح

    با صدای زیبای یک پیامک از موبایلم بیدار شدم

    ساعت حدودا یک ربع به 7 صبح بود

    دیدم نوشته

    سلام آقا حسام

    کی میای دنبالم ؟؟؟؟

    تماس گرفتم باهاشون

    این همون مشتری تهرونی بود ک برای دیدن مکانهای زیبای کاشون به کاشون اومده بود .

    ومن چون اسنپ بودم اتفاقی با اَپ شب قبلش سوارشون کرده بودم

    ++++++

    از پشت گوشی صدای خواب آلودشو می‌شنیدم که می‌گفت من دارم آماده میشم تا شما بیاین دنبالم

    آخه دیروز که سوارش کردیم با هم قرار گذاشتیم که من صبح اول وقت برم دنبالش و ببرمش روستای قمصر کاشان

    خلاصه حدودا ساعت 7 صبح رسیدم جلوی هتل “سیاح ”

    با خانمش اومدن سوار شدن

    بعد از خوش و بش و سلام و اینا راه افتادیم به سمت چند تا خیابون پایین‌تر و اونجا توقف کردیم

    یه آقا و خانم کاشونی دیگه که سوار ماشین پرشیا بودن ایستاده بودن و ما هم کنارشون توقف کردیم

    این آقا و خانم تهرونی رفتن با اون آقا و خانم کاشانی صحبت کردن و قرار شد ما پشت سر اونها راه بیفتیم به سمت روستای قمصر

    حرکت کردیم رفتیم و رفتیم و رفتیم 20 کیلومتر که از کاشان دور شدیم و نزدیک و نزدیک قمصر رسیدیم تقریباً 5 کیلومتر داشتیم تا روستای قمصر

    یک مرتبه گفتن بپیچیم سمت راست یه تپه خیلی کوچولو بود و رفتیم سمت راست جاده توی خاکی و رفتیم پشت تپه

    ادامه دادیم رفتیم تقریباً 500 متر جلوتر رسیدیم به یه دشت بزرگ – دشت بزرگ گلستان‌های گل محمدی انقدر بزرگ بود که نزدیک می‌تونم بگم 50 هکتار حداقل گلستان گل محمدی بود

    دور تا دور گلستان فنس پیچیده بودند و یه درب ورودی دروازه‌ای گذاشته بودند که نزدیک 50 تا ماشین و آقا و خانوم اونجا پشت در وایساده بودند که برن وارد گلستان بشن و بهشون اجازه نمیدادن

    مثلا اینکه فقط پیاده برای خرید گل تا محدوده خاصی میتونستن وارد بشن

    ظاهراً اون آقا و خانومی که ما دنبالشون می‌رفتیم صاحب این گلستان‌های گل بودن چون به محض اینکه رسیدیم پشت درب ماشین‌ها کنار رفتن و این ماشین پرشیا وارد گلستان شد در صورتی که جلوی همه ماشین‌ها رو گرفته بودند که وارد نشن

    ما هم پشت سر ماشین صاحب گلستان وارد شدیم

    و چی بگم

    چی بگم

    واقعاً چی بگم

    از بی‌نهایت گل محمدی و نمیدونم اسمش چیه ، درختچه گل محمدی بگم

    از بی‌نهایت پرنده و گنجشک که اونجا داشتن آواز می‌خوندن و صداشون میومد

    از بی‌نهایت آدمی که اونجا کار می‌کردند و گل می‌چیندن بگم

    اگه بخوام تصویر زیبای اون موقع رو الان برای خودم تجسم بکنم

    50 هکتار گل گلستان خیلی فضای بزرگیه

    یعنی تا دامنه کوه تا چشم کار می‌کرد گلستان گل محمدی بود و یه حجم سبز خیلی خوشگلیو نقاشی کرده بود

    شاید بگم 400 نفر آدم که اونجا داشتن گل می‌چیدن از دختر و پسر و خانم و آقا و کارگرای اونجا بودن

    از بوی عطر گلی که تو کل اون فضای به اون بزرگی پیچیده بود و چقدر بوی عطرش لذت بخش بود

    از هزاران هزار گنجشکی که مدام روی این گل‌ها می‌پریدن به این طرف اون طرف و صدای چه چهشون با زیبایی هرچه تمام‌تر میومد

    از بینهایت زنبور و ملخ کوچولو ک داشتن لذت میبردن

    از یک سکوت عمیقی که فقط بوی عطر گل توش بود و صدای چه چه گنجشک‌ها که اون فضا رو بی‌نهایت معنوی کرده بود

    از اون آقا و خانم مهربون که صاحب اونجا بودن که چقدر ما رو تحویل گرفتن چقدر گفتن هر کاری دارید بگید ما انجام بدیم و مهربون بودن و ما رو بردن تا دامنه کوه جایی که هیچ مشتری و کارگری نبود

    دقیقاً اونجا می‌شد حس بکنی که خداوند حضور داره

    چون چشم من فقط اونجا زیبایی‌ها رو می‌دید یعنی تا چشم کار می‌کرد زیبایی بود

    گوش من فقط چه چه پرنده‌ها رو می‌شنید

    بینی من فقط بوی عطر گل محمدی رو استشمام می‌کرد

    فقط توی ذهنم این مرور می‌شد که

    خدا جون عاشقتم

    خدا جون عاشقتم

    خدا جون تو با من چیکار می‌کنی

    خدا جون چقدر فراوانی اینجا هست

    خدا جون ستتو می‌بوسم

    خدا جون تو چقدر عاشق منی

    درسته من با این آقا و خانم ثروتمند دوست نبودم که بخوام بیام اینجا رو به صورت خصوصی از نزدیک ببینم ولی تو منو هدایت کردی به سمت اینجا

    بی‌نهایت گل محمدی

    بی‌نهایت عطر گل

    بی‌نهایت صدای زیبای پرنده

    بی‌نهایت آدمی که داشتن کار می‌کردند و روزی کسب می‌کردند

    بی‌نهایت مشتری که اومده بودن پشت درب یه عده مونده بودن چندین برابرش توی گلستان داشتن گل خرید می‌کردن

    اونجا فراوونی موج می‌زد اونجا بی‌نهایت موج می‌زد

    و من فراوونیو با چشمای خودم دیدم نعمت و زیاد بودن نعمت رو با چشمای خودم دیدم

    من 48 سال کاشان زندگی میکنم و چه بصورت مشتری چ بصورت حضوری هرگز اینجا نیومده بودم

    چقدر اشک ریختم

    چقدر سپاسگزاری کردم

    چقدر چندین مرتبه موهای بدنم سیخ شد

    از دیدن زنبورهایی که روی گل‌ها بودند

    از دیدن فراوانی ملخ‌هایی که داشتن اونجا لذت می‌بردند توی گلستان‌ها و هرچی که فکر می‌کنید

    خلاصه

    یه ساعتیو اونجا موندیم و بعدش پشت سر ماشین دوباره راه افتادیم از جمعیت عبور کردیم اومدیم رفتیم خود قمصر روستای قمصر

    اونجا اون آقا و خانم تهرانی پیاده شدن و با من خداحافظی کردن و بیشتر از اون چیزی که من کرایه من بود اون آقا و خانم تهرانی به من پول دادن و من چقدر خوشحال شدم

    بعد اومدم سمت خونه و قرار گذاشته بودیم که با خونوادم و چند تا خونواده دیگه بریم سمت یکی از روستاهای کاشون به نام “خنب” و اونجا کنار جوی آب آتیشی به پا کنیم و صبحونه‌ای بخوریم و و رفتیم و کلی لذت بردیم کلی عشق کردیم کلی خندیدیم از مسخره بازی و کارهای فان خانم‌ها و آقایونی که با هم بودیم اونجا

    یه املت بسیار خوشمزه و لذیذ آتیشی خوردیم

    چایی آتیشی خوردیم

    کاکائو آتیشی خوردیم

    چقدر بچه‌ها بازی کردن تو طبیعت و اونجا یه منطقه کوهستانیه که خیلی خوش آب و هواست و چقدر خونواده‌ها اومده بودن لذت می‌بردن می‌خندیدن

    بعد دوباره اومدیم خونه ظهر بود و یه مقدار کارامو انجام دادم بعد از ظهر ساعت تقریباً 2 ساعت بعد تماس گرفتم با یکی از دوستای عباس منشی که منو وقتی باهاش تماس گرفتم گفتش که من روستای سادیار هستم و شما بیا اینجا پیش من اینجا با هم درس بخونیم

    آقا مهدی جعفری عزیز دوست عزیزم و موفق من توی سایت

    دوباره ساعت 2 راه افتادم و ساعت 3 رسیدم روستای سادیان

    از پیچ و خمای جاده که دقیقاً مثل جاده‌های شمال بود و چقدر سرسبز بود اونجا و چقدر لذت بخش بود از آتیشی که اونجا دوستم توی باغشون درست کرده بود

    از صدای نسیم که به درخت‌های چنار می‌زد و صدای شیش شیش شیش خیلی زیبایی رو توی هوا درست کرده بود

    دوست من توی قانون سلامتی هست و یه غذای گریل بسیار بسیار خوشمزه بسیار بسیار زیبا گوشت شتر با دنبه گوسفند با گوجه لیمو ترش و یک غذای خیلی خیلی خفن که می‌تونم بگم که واقعاً برای من مثل غذای سلطان بود

    یادمه اون روزا کبابی که می‌رفتیم می‌گفتن که سلطانی‌ام داریم غذای سلطانی

    من همیشه فکر می‌کردم که این غذا که من نخوردم هنوز حتماً همون غذاییه که جلو سلطان می‌ذاشتن و الان اسمش اومده اینجا

    خیلی دوست داشتم پول داشتم و توی یه کبابی می‌رفتم و غذای سلطانی می‌خوردم

    جالبه تا حالام غذای سلطانی نخوردم و نمی‌دونم چه جوریه چی هست آیا کبابه آیا برگه نمی‌دونم چیه

    ولی فقط می‌تونم بگم که این غذای گوشت شتری که این دوستمون از قصابی گرفته بود و آماده بود و اونجا روی گریل درست کرد با گریل و گذاشت روی آتیش من آتیش که طبیعی خودش درست کرده بود

    و اونجا گوشت چرخ کرده رو روی گریل همون جور جلو چشممون سرخ کرد و چقدر خوشمزه بود و چقدر لذیذ بود با دنبه و لیمو ترش و گوجه و خلاصه کلی صفا کلی لذت کلی دوتایی حال کردیم

    بعدش درس‌های استادو شروع کردیم روانشناسی ثروت و نزدیک 2 ساعت پشت سر هم درس‌های استادو گوش کردیم و چند تا درس استادو و صحبت می‌کردیم لابلاش و لذت بردیم و کیف کردیم و از تجربیاتمون گفتیم

    وقتی از اونجا تنهایی برمی‌گشتم به این فکر می‌کردم که خدایا روز منو چه جوری ساختی تو اصلاً چطور شد من به اینجا و اونجا و اونجای قبلش هدایت شدم

    خیلی فکر کردم دیدم که توی گذشته توی امسال و 6 ماه سال قبل من نهایت سعیمو کردم که هر روز صبح یه قسمت از سریال زندگی در بهشت رو ببینم

    و دوباره شب قبل از خواب یه قسمت از سریال سفر به دور امریکا رو ببینم

    و چقدر لذت بردم و چقدر استاد رو تحسین کردم و چقدر با خودم مرور کردم که منم به اینجا هدایت میشم منم اینجا رو می‌بینم منم لذت می‌برم از این فضاها

    وقتی از روستای سادیان برمی‌گشتم اون لحظه پی بردم که فرکانسی که من توی دیدن سریال‌ها می‌فرستادم باعث شد که جهان آروم آروم فرکانس من به حدی برسه که من به راحتی بدون هیچ کار خاصی بدون هیچ هماهنگی، بدون هیچ کاری

    من هدایت شدم به سمت یک مشتری تهرانی ثروتمند

    من هدایت شدم به سمت کرایه بیشتر و پول بیشتر و درآمد بیشتر

    من هدایت شدم به سمت گلستان‌های 50 هکتاری روستای قمصر با اون همه زیبایی

    من هدایت شدم به شکل یه آدم خیلی خیلی خصوصی که صاحب گلستان‌های قمصره و می‌تونه به صورت خصوصی وارد گلستان‌های قمصر بشه و از فضای اونجا و از سکوت اونجا لذت ببره

    دوباره وقتی برگشتم هدایت شدم به یک پیک نیک بسیار عالی چند تا خانواده‌ای توی یک روستای دیگه

    دوباره هدایت شدم به سمت جایی که می‌خواستم درس بخونم و زمان بزارم برای درسام و دقیقاً همزمانی این بود که اونجایی که می‌خواستم درس بخونم هم گلستان بود و جاهای لذت بخش بود و درخت و باغ و سبزه و صدای پرنده‌ها و صدای باد و این‌ها بود

    چی بگم از این همه زیبایی چی بگم زبونم نمی‌تونه یعنی نمی‌تونم این همه لذت بردن تو یک روزو تصور کنم

    من تو یک روز برای شغلم لذت بردم و رفتم هم پول درآوردم هم لذت بردم

    برای صبحونه خوردن با خونوادم به یه جای خیلی پیک نیک و سرسبز و جوب آب و درخت هدایت شدم و اونجا صبحونه خوردیم و کلی لذت بردم

    برای درس خوندن هدایت شدم به باغ دوستم توی روستای دیگه و هم درس خوندیم و هم لذت بردیم و هم کلی خندیدیم

    برا اولین بار توی عمرم تجربه کردم که وقتی استاد توی درس‌ها می‌گفت من شغلم لذت بردن شغلم تفریح شغلم کسب درآمده شغلم با خانواده بودنه یعنی همه چی با هم هست توی زندگی من اصلاً چیزی جدا نیست

    استاد می‌گفت همزمان که دارم پول در میارم همزمان تفریحمم می‌کنم همزمان با خونوادمم هستم همزمان لذت هم می‌برم همزمان با شغلمم عشق می‌کنم

    یعنی همه چی با هم همزمان هست و می‌تونه باشه

    و من اونجا بود که روز جمعه دوازدهم اردیبهشت ماه 404

    اون حرف استاد رو درک کردم

    خدا جون عاشقتم

    خدا جون عاشقتم

    خدا جون فدات بشم الهی

    خدا جون اجازه بده انگشت شست پاتو ببوسم

    خدا جون اجازه بده فقط عاشق تو باشم

    خدا جون اجازه بده درک کنم این باورهای توحیدی که راجع به تو گفتم این‌ها باور واقعی من بشه

    که خداوند وهاب

    که خداوند کافیه

    که خداوند سرپرست

    که خداوند رزاقه

    که خداوند اگه گفته اگه تو یه قدم برداری من 10 قدم برای تو برمی‌دارم اگه تو داری می‌شینی فایلای سفر به دور امریکا و سریال زندگی در بهشت رو می‌بینی و این قدمو به عشق خودت برداشتی من 10 قدم برات برمی‌دارم مشتری تهرانی و من برات میارم سمت هدایت به سمت صبحونه آتیشی کنار جوی آب و من برات اوکی می‌کنم هماهنگی‌هاشو درس خوندن توی فضای بسیار بسیار لذت بخش و روحانی و معنوی رو من برات اوکی می‌کنم

    این همون ده قدم خداست ه اگه من خودم شخصاً می‌خواستم یه مسافر پیدا کنم که بره قمصر

    خودم شخصاً می‌خواستم یه نفرو پیدا کنم که گلستان غم گلستان گل 50 هکتاری داشته باشه

    خودم شخصاً می‌خواستم هماهنگ کنم با چند تا خونواده که بیان بریم تفریح و پیک نیک

    خودم شخصاً می‌خواستم یه دوستیو راضی کنم که با هم توی باغشون درس بخونیم

    کلی باید می‌دویدم

    خودشون عاشقتم هیچ حرف دیگه ندارم جز اشک شوق که تو رو بیشتر دوست داشته باشم

    خدا جون تو با من چیکار می‌کنی

    خدا جون چقدر فراوانی اینجا هست

    خدا جون دستتو می‌بوسم

    خدا جون تو چقدر عاشق منی

    درسته

    ++++++

    میدونین

    انتظار انتظار انتظار

    خیلی جهان زیباست از اونجایی که اینقدر ساده کار میکنه

    چرا ساده؟؟؟

    چون تو میری سریال میبینی و کیف میکنی

    چون تو منتظر اتفاقات قشنگی و جهان ابر و باد و مه و خورشید و فلک رو هماهنگ می‌کنه تا اتفاقای قشنگ رو سر راه تو بذاره

    به همین راحتی

    به همین سادگی

    دیگه بهتر از این چی می‌خوام من

    دیگه راحت‌تر از این چی میشه

    یه زمانایی از قانون انتظار استفاده می‌کردم نمی‌دونستم که اینجوری می‌تونه جواب بده اما الان خوشحالم بلدش شدم

    خیلی احساسم خوبه

    انگار جهان توی دست منه

    انگار دیگه فقط میتونم لذت ببرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    مرجان گفته:
    مدت عضویت: 457 روز

    سلام به استاد عزیز و همه دوستان

    فایل تون راجب توجه ب خواسته ها از طریق نوشتن و هدایت توسط جهان در مسیر عمل برای رسیدن ب خواسته ها بود ولی یک چیزی خیلی نظرم رو جلب کرد ،

    چقدر خوبه شمایی ک سالهاست اونجا زندگی میکنید، هنوز هم از دیدن زیبایی اطراف تون ذوق زده میشید .

    از ابتدای برنامه منظره بی نظیرتون چشم گیربود و نظرها رو جلب میکرد و تمام مدت خدا را بابت خلق اینهمه زیبایی تحسین و سپاسگزاری میکردم ، اما فکر نمیکردم برای شماهم همینقدر جذاب باشه .

    چون اکثر ما تا وقتیکه نعمتی رو نداریم برامون آرزو هست و وقتی ک ب دستش میاریم کم کم بنظرمون عادی میاد و ب راحتی از کنارش میگذریم . فکر میکنم یکی از دلایل اصلی اینکه شما هر بار ب جای بهتر و بهتر هدایت شدید این بود ک ازنعمت هایی ک بدست اوردید از ته قلب سپاسگزار بودید .

    باز هم خدا رو شکر برای دیدن این بهشت زمینی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    ثمین غفاری گفته:
    مدت عضویت: 265 روز

    سلام

    بقول استاد اگر میخوایم زندگیمون تغییر کنه باید شخصیتشان عادت هامون تغییر پیدا کنه

    پس بی معطلی بااینکه زیاد رو مودش نبودم ولی شکرگزاری رو انجامش میدم و اعتبار کارهام رو به خدا میدم :

    خدایا امروز اون پولی که به حسابم واریز شد نمیدونم اصلا از کجا بود ولی خب هر خیری وارد زندگیم میشه بخاطر اینه که من اجازه ی ورود رحمتت رو به زندگیم دادم و تویی که همیشه رحمتت رو به سمتم روانه میکنی، همیشه و هرروز و هر ساعت…

    خدایا امروز اون پسر 25 ساله که اومد درمانگاه ممنون که بهم گفتی ازش نوار قلب هم بگیرم بااینکه علامت خاصی نداشت و همینجوری میخواستم ردش کنم بره ولی تو گفتی و من اطاعت کردم و توی نوار قلبش متوجه ریتم غیر طبیعی شدم، خدایا ازت ممنونم که کمک کردی مریضم رو میس نکنم

    خدایا من هروقت هرچیزی ازت خواستم تو بمن دادی، وقتی هم نشده معنیش این نیست تو نداده باشی، خودم با فکر کردن به چطوریش نزاشتم که بشه، مثلا امروز تو اوج شلوغی درمانگاه توی دلم ازت درخواست‌ چایی کردم و تو از طریق فردی که تا الان این کاررو نکرده بود بمن چایی دادی (: ازت ممنونم، تو بمن چایی دادیا لون بنده ات وسیله بود فقط، بااینکه از اونم تشکر کردم ولی ته دلم میدونم تو بودی که بهش گفتی برام چایی بیاره چون من از تو خواسته بودم(: اگه بخودش میگفتم عمرا اگه می‌آورد، اگرم می‌آورد با کلی منت و غیبت می‌آورد، ازت ممنونم که بهم نشون دادی به درخواست‌ های من پاسخ میدی

    خدایا ازت ممنونم از طریق بنده هات مثل دایی و زندایی حال من رو می‌پرسی، خیلی خوشحال شدم اسم داییم رو روی گوشیم دیدم که بهم زنگ میزنه و حالمو میپرسه، سپاسگزارم

    خدایا مثل درخواست‌ چایی که بهش پاسخ دادی یه درخواست‌ دیگه ازت دارم، کمک کن همه چی خوب پیش بره مامان بابام همین فردا بیان اینجا و بابام موعد مقرر بره تهران و کاراش خوب پیش بره، البته همیشه بهترین راه ها پیش توعه، خودت کمکمون کن هدایتم ون کن به سمت راه راست، راهی که نعمت بخشیدی به آنها و نه راه گمراهان

    خدایا برگی بدون اذن تو زمین نمی افته، اگر خیری به ما میرسه بدست توعه و بقیه فقط وسیله آن و من از تو میخوام این چالش رو براحتی پشت سر بزاریم در این صورت هرجا رفتم میگم تو کردی و تو بودی (:

    دوستت دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    علی ش گفته:
    مدت عضویت: 2676 روز

    سلام به همه

    نکته جذاب این فایل این بود که وقتی در مسیر الهی هستی، لازم نیست برای قوت لایموت سگدو بزتی. فقط برای زندگی بهتر کار می کنی.‌اینه نصب می کنی.‌ویدئو ضبط می کنی. حال می کنی. خونه و باغچه رو خوشگل می کنی. به مرغهات و حیوونا می رسی.

    نه مثل زندگی 95 درصد ادمها برای کف هرم مازلو بدوی.

    چقدر این نکته مهمه.

    لازم نیست برای حداقلها بدوی. برای نان و مرغ و گوشت و کفش و لباس و …..

    توجه میکنی. عبادت می کنی. شکر می دی. شکر می گیری. سپاس نیدی. سپاس می گیری

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    حسن موسوی گفته:
    مدت عضویت: 673 روز

    سلام به استاد عزیزم و همراه همیشگیشون و دوستان عزیزم در این سایت الهی

    من از دیروز خیلی بیشتر شروع کردم رو سایت کار کردن ولی خب دائما با این تضاد مواجه میشدن که فرزندم و یا همسرم و یا مارهای متفرقه مانع از ادامه کار کردنم میشد و من رو بهم می‌ریخت که چرا وقتی من می‌خوام تمرکزم رو بزارم رو این کار این موانع جلوم سد میشن خب اولش خیلی سعی کردم که با خال خوب با این موضوعات برخورد کنم ولی به قدری زیاد شدن که حتی ساعت 11 شب هم منو ول نمی‌کردن تا کامل بهم ریختم البته با همه این ها باز هم به لطف خدا تونستم فصل اول کتاب رویاهایی که رویا نیستند رو بخونم و مقداری هم از کامنتهای بچه ها رو هم مطالعه کنم و چند تایی هم پاسخ برای کامنت های بچه ها بنویسم وای دلم میخواست تو به محیط آروم بدون دغدغه و کاملا تمرکزی روی این سایت کار کنم .

    امروز که نشونه ام رو از سایت گرفتم گفتم قبل از این که فایل رو دوباره ببینم ( چون من سریال زندگی در بهشت رو یک بار به طور کامل دیدم. البته فقط سریال رو دیدم و کامنت ها رو نخوندم ) بشینم کامنت ها رو بخونم که واقعا دیدم چه هدایت عالی دقیقا اپن چیزی که من از دیروز باهاش درگیر بودم پاسخش رو در کامنت ها پیدا کردم و اون هم این بود که

    در کنار انجام امور و زندگی کردن من باید رشد خودم رو دنبال کنم نه اینکه حالا دنبال یه فرصت و فرجه خالی باشم که صد در صد وقتم رو بخوام برای این موضوع بزارم چون واقعا برخورد کردن با این مسائل و حل اونها کار یه ساعت و یک روز و یک ماه نیست بلکه باید ذره ذره و اندک اندک و با صبوری و در خلال زندگی انجام بشه ولی تمرکز بر حل مسایل به شیوه درست و با توجه کردن به نشونه ها و هدایت های الهی و عمل کردن به اونها و عمل کردن به نشونه ها و توجه کردن به هدایت‌های الهام شده هر چند کوچک بلی و من هم با اینکه اعتقادی کلامی به این موضوع داشتن و دارم که باید بهبود مستمر و ذره ذره صورت بگیرد و لی ذهن کمال گرایم نمی‌ذاره و نمیذاشته واقعا و درست در عمل این موضوع رو اجرا کنم .

    امروز با خواندن کامنت های بچه ها و اشارات نکته به نکته آسون خیلی موضوعات برام شفاف تر از قبل شده و به امید خدا و توکل به به خودش اقدامات عملی بهتری رو رقم میزنم .

    و الان یه نکته هدایتی به ذهنم رسید که برای ادامه فعالیت‌های کاریم یه سر به گروه هایی که تو این زمینه دارند فعالیت میکنن بزنم چون من قبلاً فکر می کردم خودم باید هر آنچیزی که نیاز دارم رو با مطالعه به دست بیارم و این ذهنیت الان داره به من میگه با دیدن و مطالعه کردن تجربیات دیگران سرعت رشد من بیشتر میشه و عملکرد بهتری رو میتونم رقم بزنم من قبلاً از این فکر میکردم شاید این یه جور شرک باشه والان فهمیدم این یه جورایی کج فهمیه چون باید با توکل به خدا از هزاران دست او در جهان هستی که برای من گذاشته استفاده کنم و بهره ببرم و سپاسگزار باشم

    خدایا شکرت به خاطر تمام هدایت هایت خدایا شکرت به خاطر این سایت الهی خدایا شکرت به خاطر استاد عزیزم و همراه همیشگیشون و تمام عوامل دست اندرکار این سایت خدایا شکرت به خاطر این خانواده عزیز خدایا شکرت به خاطر هدایت های لحظه به لحظه که به من داری خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    ارسلان علیمحمدی گفته:
    مدت عضویت: 2638 روز

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم و همچنین خانم شایسته مهربانم

    من ارسلانم و این اولین کامنت من هستش بعد از 3 یا 4 سال، قبل از اینکه بیام و این کامنت رو بنویسم، کامنت قبلی خودم خوندم که شما در کانال تلگرامیتون گذاشتید(میتونید یه ارسلان سرچ بکنید و به راحتی کامنت قبلی من رو بخونید) و اون رد پایی که قبلا گذاشته بودم به قدری به قدری احساس شادی و حال خوب دارم که انتها نداره. استاد جانم من الان در زمینه سولار پنل و نیروگاه های مگا اسکیل خورشیدی کار میکنم و الان در سن 25 سالگی استاد دانشگاه و تدریس انرژی های تجدیدپذیر رو دارم و 3 سال که دارم تدریس رو با عشق انجام میدم. من انرژی خورشیدی رو واقعا در زمان خودم به سختی تونستم درک کنم چون اون زمان به خاطر باور هام با ادم های مناسب برخورد نمیکردم و یا با شرایط ولی وقتی ازتون یاد گرفتم، چیزی که خودتون به سختی شاید بدست آوردین رو به راحتی به ما ها دارین آموزش میدین، شده اولویت من در آموزش نیروگاه خورشیدی به دانشجو های خودم و خدا شاهده چقدر این باور و این نوع آموزش از ته دل برکات های بزرگی تو زندگی من داشته. استاد جونم من الان به صورت دورکاری دارم طراحی نیروگاه خورشیدی برای شرکت های مختلف داخلی و خارجی انجام میدم ، از تیر ماه 1403 از وقتی که 12 قدم رو شروع کردم در شرکت قبلی باید بالغ بر 10 ساعت کار میکردم که بهم بگن چه کارمند خوبی و با حقوق پایین ولی به لطف الله که من رو هدایت کرد به راه کسانی که با آرامش حال خوب، راه پر از نعمت و شادی، راهی که سرتاسر زیبایی و لذت هستش و الان نعمتی دارم که در خونه نشستم و با ساعت کاری کم تر و رشد درامدی 4 برابری برای خودم. شاید من ارسلان دقیقا اگه 10 ماه پیش به من میگفتن همچین چیزی هست میخندیدم و میگفتم برو پی کارت!!! ولی الان من دارم زندگیش میکنم. 1 فروردین 1403 من ازدواج کردم به لطف الله و چقد و چقد راضی هستم از زندگیم، همسری مهربان زیبا و فوق العاده ای دارم که فقط و فقط من رو برای چیزی که هستم دوستم داره، واقعا من دارم لذت میبرم از زندگی که دارم لذت میبرم از شوق و ذوقی که دارم، همسرم مثل یک فرشته مهربان مهربان مهربان کنارم هست و من دارم در بهشت زندگی خودم زندگی میکنم احساسم میگه وقتی دارم روی باورهام فقط روی باورهام کار کنم چقد بینظیر زندگی الانم نمودی از زندگی آخرت من هستش من در بهشت خودم هستم و خدارو صدهزار مرتبه شکر. استادجانم وقتی شنیدم در این ویدیو برای طراحی سولار پنل اقدامی خواستید انجام بدهید الهامی اومد و گفت برای استاد بنویس که چیکاره هستی و من هم نوشتم هر طراحی و هر سوالی در خصوص سولار داشتید عاشقانه دوست دارم به استاد عزیزم بگم. استاد مهربانم واقعا ازت تشکر میکنم که خالصانه آموزش های فوق العاده برای بهتر شدن اول زندگی خودت و بعد برای ما به اشتراک میزاری. من عاشقتم و دوست دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      حسن موسوی گفته:
      مدت عضویت: 673 روز

      سلام ارسلان جان

      چقدر زیبا نوشتی . چقدر این کامنتای شما دوستان هدایت‌های الهی بینظیر رو همراه خودش داره . چقدر در روشن تر شدن مسیر و درک حقایق کمک می‌کنه خدایا شکرت به خاطر این همه نعمت بیکران در اختیار بندگانت خصوصا من قرار دادی و میدی .

      آره درسته دقیقا الان که مطلب شما رو خوندم دیدم من یه وضعیتی مشابه داشتم از ابتدای مهر ماه با دو و نهایتا سه روز کار کردن در هفته درآمدی یک و نیم برابر درآمد شش ماه اول سال که روزهای هفته رو سر مار بودم دارم میگیرم ولی نتوانسته بودم درست این رو درک کنم و حتی تا الان هم درست نمی‌تونستم باور کنم ولی الان که این کامنت شما رو خوندم دیدم آره درسته دقیقا من از خدا خواسته بودم یه کاری داشته باشم که 6 ساعت در روز کار کنم و درآمدی خوب داشته باشه و خدا هم داده البته خوب یکی از علتهای درست درک نکردن این موضوع تضادیه که همزمان با برآورده شدن این خواسته ام برام شکل گرفته که انشالله اونم براحتی و سهولت توسط خود خدا حل میشه . یکی دیگه از چیزهایی که میخواستم و الان دارمش اینه که از خدا خواسته بودم که یه خونه ویلایی تو سپاهان شهر اصفهان داشته باشم البته من خواسته بودم که بخرم ولی الان اونجا رو با شرایطی تقریبا مشابه اونچیزی که خواسته بودم اجاره کرده ام و همین الان که کامنت شما رو میخونم دیدم من اصلا حتی تصورش هم برام تو چند سال گذشته سخت بوده چه برسه به اینکه داشته باشمش تازه با چه شرایطی بخشی از پول پیشش رو هم هنوز پرداخت نکردم ولی صاحب خانه بهم گفت چون دوست دارم به شما اجاره بدم و نه کسی دیگه حاضرم تا یک ماه دیگه هم با هاتون بسازم تا پول پیشش رو تکمیل کنی از این گذشته طبق درخواست ما مبلغ 2 میلیون تومان هم از اجاره بهاش کم کرد با اینکه می‌گفت خودم به مبلغی که برای اجاره بها اختصاص دادم نیاز دارم ولی باز چون دوست دارم به شما اجاره بدم تا جایی که راه داشته باشه با هاتون کنار میام .

      و این یعنی وجود خدا در معاملات من و این یعنی دست خدا و این یعنی حضور خدا در من و اطراف من تازه به جاهایی من کار رو با نگرش منفیم خراب کردن و نزدیک بود که کلا معامله بهم بخوره ولی دقیقا اونجا حضور پر رنگ خدا رو دیدم که اجازه نداد حتی با اشتباهی هم که من کرده بودم این خواسته ام برآورده نشه .

      خدایا شکرت به خاطر ارسلان و کامنت زیبایی که در این صفحه گذاشت خدایا شکرت به خاطر خدایان به این صفحه در این روز زیبا خدایا شکرت به خاطر نعمت های بیشماری که به من عطا کردی خدایا شکرت به خاطر حال خوبی که از بودن در این سایت به من عطا می‌کنی خدایا شکرت به خاطر استاد عزیزم خدایا شکر. به خاطر این مکان مقدس و سایت الهی

      ارسلان جان از تو سپاسگزارم به خاطر این که افکار زیبایت را با ما به اشتراک گذاشتی تا هدایتی باشه برای درک بهتر شرایط خودم . خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    الهام وابراهیم گفته:
    مدت عضویت: 1523 روز

    خدایا هرانچه که در زندگیم دارم از آن توست

    به نام خدایی که با تمام مهربانی اش منتظر نشسته

    … تا بیدار کند مرا از اشتباهات و افکار و باورهای دیروز

    …. او از هر طریقی به من کمک میکند ، بشرط اینکه گوشهایم بشنود و چشمانم ببیند …

    و من اماده ام !

    آماده ی تغییر…

    اماده ی بهتر شدن …

    مهربان تر شدن…

    عاشق تر شدن…

    خدایِ مهربانم! کمک کن امروز روز من باشد…!

    روز شادی…

    عشق ورزی…

    و خدمت گزاری…!

    باشد که پایان روز ….

    هر دو راضی باشیم از منِ امروز…!

    خدایا کمکم کن که بهتر از همیشه روی خودم کار کنم

    وعملگرااااا باشم..

    خدایا کمکم کن که در این راه درست قدم بردارم و هدایتم کن هرلحظه چه بگویم وچه ببینم ..

    خدایا جشمانم را به سمت زیبایی های بیشترررر هدایت کن…

    خدایا مرسی که هستی وهوامو داری

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 619 روز

    به نام خداوند زیبایی ها

    سلام به دوستان عزیزم

    من واقعا اعتراف میکنم که همچین شخصیتی داشتم که عملگرایی پایینی داره . خیلی از دوستام رو دیدم که از این قوانین اطلاع ندارن اما به واسطه عملگرایی بالاشون بدون اطلاع از قانون رشد کردن .

    به طور مثال دو نفر میخوان مهاجرت کنن یکی میره زبان میخونه و میگرده که چطور باید پذیرش و اپلای بشه ولی اونی دیگه میخواد مهاجرت کنه ولی قدم بر نمیداره و فقط در حد خواستن باقی میمونه.

    کار خداوند هدایت کردن هست و کار ما قدم برداشتن این میشه تقسیم کار با خداوند.

    من بعد ماه ها که فهمیدم این سیستم جواب نمیده که البته درکش هم تکاملی هست اومدم برای خودم لیست کارهای روزانه رو توی اپلیکشت TODOدرست کردم و هر روز بر اساس اون جلو میرم و هر هفته جاهایی که نیاز به تغییر داره تغییر میدم . اما نیاز به حرکت بیشتری دارم و میبینم که علت اینکه که گاهی حرکت نکردم نداشتن باور به خودم و خداوند و خواسته هام و همینطور عزت نفس پایینم بوده.

    استاد بارها در فایل ها این رو داد میزد که حرکت کنید ولی از اونجایی که من میخوام قانون رو با دوست داشتن خودم تعبیر کنم و کویرم رو رها نکنم خب نتیجه اش نااامیدی میشه.

    من در گذشته چون همش کارهای سخت انجام میدادم این برام رنج شد که همش این الگوی تکراری پیش میاد و منو زده کرد . در صورتی که باورهای من مشکل داشت اما الان میتونه نتیجه متفاوت باشه اگر با قدم برداشتن روی باورهام کار کنم .

    اینو یادم باشه که یک بکسور تا وقتی تو رینگ نباش نمیتونه خودش رو پرورش بده و هیچ بدنسازی با فکر کردن یا کتاب خوندن عضلاتش رشد نکرده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 691 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 13 دی رو با عشق مینویسم

    داشتم مینوشتم نمیدونم چی باید بگم که یهویی گفتم نه میدونم و باید سجده شکر به جا بیارم

    و سجده رفتم و شکر کردم

    وای خدای من

    از اولین روز آذر که من دوره 12 قدم رو شروع کردم تا الان ،خدا به طرز شگفت انگیزی هر روز داره از سایت نشانه ام رو سریال زندگی در بهشت و سریال سفر به دور امریکا و سریال توجه به نکات مثبت رو نشونه میده

    البته چند باری با توجه به اینکه یه سری چیزای دیگه باید بهم نشونه میداد فایلای دیگه اومده

    اما اگر بخوام به عنوان مثال بگم از 40 روز 30 روزش رو نشونه برای من سریال های بهشت و سفر رو نشونه داده

    من شب داشتم به فایلای دوره 12 قدم گوش میدادم و باورای قوی مینوشتم

    یه لحظه حس کردم بی قرارم و دلیلشو میدونستم چیه و سعی داشتم خودمو کنترل کنم ، از خدا کمک خواستم گفتم یه نشونه ای بهم بده تا قلبم آروم بشه

    اومدم سایت و نشونه ام رو زدم

    توقع نداشتم سریال زندگی در بهشت رو نشونه بده

    درسته که این روزا مدام این سریال هارو نشونه میده ،اما گفتم هرچی که تو بگی و گفتم فقط دلم میخواد آرومم کنی

    که یهویی دیدم سریال زندگی در بهشت 118

    بود وای خدای من عمیقا خندیدم

    و به یک باره خدا حال بی قرار من رو به عشق عظیم خودش وصل کرد و عمیقا سرشار از عشق شدم

    سپاسگزارم ربّ من

    توقع گفتم، یاد دوره عشق و مودت افتادم که استاد میگفت وقتی توقع دارین از هرکسی یا هر چیزی ، اون چیز اتفاق می افته

    باید لذت ببرین در هر لحظه ، رها باشین

    خود به خود رخ میده

    چقدر من عاشق این جمله خود به خود رخ میده شدم

    هر روز دارم به خودم میگم خود به خود رخ میده طیبه

    چقدر زیبا خدایا شکرت

    وقتی فایل رو باز کردم دیدم استاد گفت چک لیست

    وای خدایا

    من دقیقا امروز یه چند باری به این فکر بودم که یعنی میتونم به کارام برسم و همه رو انجام بدم و عقب نیفتن

    یادم میره و یا نمیرسم انجام بدم

    و هر بار رو تخته وایت برد هم مینوشتم باز یادم میرفت ببینم

    اینو میگفتم در طول روز

    و امروز رو کلا از صبح تا شب نقاشی رنگ روغنم رو با دقت انجام دادم

    و به فایلا گوش دادم و تاجایی که تونستم در هر کاری که انجام میدم تمرین میکنم که تمرکز داشته باشم

    امروز یه چیز عجیب هم دیدم از اینستاگرام

    صبح بگو بهش رو دوباره نشونه دیدم ، بعد تقریبا دو هفته

    یه یه فایل تیکه ای از استاد بود

    تو اینستاگرام که رفتم فایلای تیکه ای استاد رو ببینم گفتم نشونه بده بهم بازم حس بی قراری داشتم

    خدا خودش میدونه و خبر داره و ارش خواستم کمکم کنه

    که عجیب بود

    اول نوشته بود این کار واجبه

    وقتی باز کردم گوش بدم

    استاد میگفت خودت رو به یه رستوران شیک تنهایی دعوت کن و یه وقتایی برو برای خودت غذا بخر

    از این به بعد بیشتر برای خودت وقت بذار ماهی یک بار بهترین رستوران برید که میتونید وسعتون میرسه و خودتونو تنهایی مهمون کنین

    برای اینکه احساس ثروت کنید یک بودجه ای رو تعیین کنین که ماهیانه یک بار انجام بدین

    ارزشمنده

    و من تصمیم گرفتم که انجامش بدم

    و درسته اولینشو از این شروع کردم

    شب حاضر شدم برم نون بخرم برای خونه ، خرما داشتیم ،خرما برداشتم گذاشتم تو نایلون و تو دلم گفتم خب خدا حاضری بریم ؟؟؟

    میرم نون بخرم و برم بشینم بلوار نزدیک خونه مون رو صندلی و با نون تازه و گرم خرما بخورم

    و رفتم و اولین بار خودم خودمو مهمون کردم

    میدونم کوچیک بود و نرفتم رستوران، اما اونم میرم حتما ایتم تمرین من شد در ماه یک بار خودمو دعوت کنم به رستوران

    ،اما امشب چنان حالی داد که انگار داشتم کباب میخوردم

    انقدر اون نون تازه با خرما چسبید که داشتم وسط بهشت زیر درخت و ستاره های زیبا و ستاره قطبی که میدیدمش ،با عشق نوش جان میکردم

    خیلی لذت بخش بود

    انقدر لذت بخش بود که چشمامو بسته بودم و با خوردن نون و خرما حس فوق العاده ای داشتم

    الان یهویی گریم گرفت دوباره سجده رفتم و شکرش کردم

    چقدر زیبا بود اون لحظه

    من مثل مجنونا به آسمون نگاه میکردم و با خدا حرف میزدم و میگفتم خدا امروز ستاره های پر نور زیاد شدن کدوم ستاره قطبیه ؟؟؟؟

    و پیاده تو دل تاریکی شب رفتم و نون تافتون خریدم و تا بیام برسم خونه دو تا خرما هم با اون خوردم و وسط خیابون راه میرفتم و خیلی لذت بخش بود

    از کباب هم خوشمزه تر بود

    حس میکردم استیک میخورم حتی بهتر از استیک

    خدایا شکرت

    این نشونه رو که امروز دریافت کردم سریع در عمل انجامش دادم و خودمو مهمون کردم به نون و خرما

    وقتی داشتم از خونه میومدم بیرون وقتی به خدا گفتم حاضری بریم ؟؟؟

    دو تایی کلی کیف کنیم

    خیلی لذت بخش بود

    از وقتی دوره عشق و مودت رو خریدم و دارم گوش میدم تازه دو جلسه رو گوش دادم و سومی رو دو بار گوش دادم

    امروز به طرز عجیبی خواهرم و خواهر زاده ام رفتارشون خیلی خوب بود

    بهم زنگ زد گفت گل سرای مامانو ندادی که جمعه ببرم بفروشم ، و بهش گفتم به پسرت بگو بیاد ببره

    گفت میتونی گل سرای مامانو بیاری ،بیا و کارای جدید بافتنی منم ببین

    خیلی خوب هم صحبت میکرد بهش گفتم باشه و ساعت 9 شب رفتم خونه شون و کار جدیدشو دیدم و برگشتم خونه

    و بعد که دوباره خواستم نشونه ام رو ببینم

    زندگی در بهشت رو

    چک لیست که گفت سریع از گوگل دانلود کردم و نوشتم

    چقدر حس خوبی داشت

    حتی در روز 3 بار یادآوری هم داره

    بی نهایت از خدا سپاسگزارم که به من این اپلیکیشن چک لیست رو هدیه داد

    اینم هدیه امروزم که نوشته بودم تو تمرین ستاره قطبیم که یه هدیه میخوام

    خدا هر روز داره به من هدیه میده جدا از اینکه عشقش رو هر روز هدیه میده

    هدیه های متنوع هم میده که برای پیشرفت من کمک میکنه

    خدایا شکرت

    سپاسگزارم

    امروز وقتی ناهار درست میکردم به خدا گفتم خب خدا برای خودم مهمونی ترتیب بدم

    و برنج و بادمجان و سیب زمینی و پیاز سرخ کردم و با سالاد خوردم

    خدایا شکرت

    خوشحالم از اینکه این قسمت رو بهم هدیه داد تا از این به بعد بنویسم و جهان هستی شواهدی رو به من نشون بده تا هر روز انجامشون بدم و تیک بزنم

    عین تمرین ستاره قطبی

    خدایا شکرت

    سپاس بیکران ربّ من

    راستی آینه های پردایس بی نهایت زیبا شدن با هر بار دیدن سریالا خودمو اونجا تصور میکنم و خونه خودمم تجسم میکنم

    خدایا شکرت

    عشقتون افزون باد استاد جان و مریم جان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  10. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1809 روز

    سلام بر همه عزیزان

    خدا رو شکر بار دیگر در مدار شنیدن آگاهی ها هستم

    چه هوای لذت بخشی چقدر یادآور دوران فوق العاده تماشای پشت سر هم سریال زندگی در بهشت بود

    چقدر دلم برای پرادایس تنگ شده

    راجع به چک لیست از همون بار اولی که از شما این و دیدم تو ذهنم نشست و اجراش کردم و هنوزم برنامه ش تو گوشی م نصب هست و استفاده میکنم

    در سفر رفتن ها که به قطع همیشه مینویسم و هرکدوم و برمیدارم تیک میزنم

    تو برنامه های روزانم یه برگه کنار تختم هست که کنار دفتر و خودکار هام همیشه پیشمه و موقع دیدن فایل ها ازشون استفاده میکنم و برنامه های روزانم که انجامش بیشتر از چند کار باشه اونجا تو برگه م مینویسم

    وقتی شما اون لبخند و زدین و درباره نشستن کیسه پول از بالا صحبت کردین یاد جلسه 4 روانشناسی ثروت 1 افتادم و اتفاقا بعدش هم راجع به این دوره بینظیر حرف زدین اونجا هم تقریبا کم مونده بود بیاین مارو بزنین از پشت دوربین :)))

    چقدر لازم داریم گاهی از استادمون این حرفها رو بشنویم و چقدر کج فهمی ها خود من داشتم و بعدا نشستم حرص خوردم که چرا اینجوری مطالب و گرفتم و بعد با خودم گفتم خودت و سرزنش نکن مدارت هی تغییر کرده و اگه بازم بعد کج فهمی ها تو اون حالت میموندی این یعنی تغییر نکردن و فقط حرف زدن اما تو جایی که فهمیدی مسیر اشتباه یا کارت اشتباه بوده سعی کرده تغییر بدی

    من عاشق پایه بودن و همکاری شما دو نفرم عشقا

    چقدر هربار که تغییرات جدیدی در پرادایس میشد همیشه علاوه بر خودتون منم ذوق میکردم و لبخند رضایت بر لبم میومد

    خدایا شکرت

    ممنونم ازتون جیگرا دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: