https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/01/abasmanesh-16.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2021-01-31 12:04:562021-02-01 11:19:05سریال زندگی در بهشت | قسمت ١31
757نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
وااااای من نااابود شدم وقتی این قسمت زندگی در بهشت رو دیدم…ینی فوق العاااااده بود ….خیلی زیبا بود ینی از صدتا فیلم عقد و عروسی بیشتر به من حس عشق و عاشقی منتقل کرد…این همه زیبایی این این همه سرسبزی …این دریا و ساحل بی نظیر در کنار زندگی مدرن واقعا تحسین برانگیز بود …واقعا زبونم بند اومده و فقط میگم خدایا شکرت بابت این دنیا ...هرچی دوربین بالاتر میرفت بیشتر عظمت خدا درک میشد…استاد عزیزم شما و مریم جان بی حاشیه ترین و دوست داشتنی ترین و عشق ترین ادمایین …
هرروز از ی روشی بهم این زیبایی هارو نشون میده و هدایتم میکنه میگه فاطمه ببین چقدر زیبایی هست چقدر فراوانی هست چقدر آرامش هست به اینا توجه کن تا تورو بسمتش هدایت کنم
ممنونم از شما خانم شایسته که با اهنگای قشنگی که رو این فیلم گذاشتی زیباییشو چند میلیارد برابر کرد
سلااااام سلام به استاد عزیز و همه دوستای گلم و مریم دوست داشتنی شایسته
فقط خدا میدونه که این فایل چه حسی تو قلبم ایجاد کرده، ی احساس هیجان و شادی با تپش قلب، نمیدونم نوشتنی نیس فقط کسایی ک احساسش کردن میدونن چی میگم، خدایا بخاطر این حال خوشم شکررررر
استاد روزی که این درون رو داشتید باز میکردید و داشتم میدیدم اون فایل رو فکر میکردم تنها مزیتی که برام داره اینکه یه حس خوب میده بهم و یه نتیجه خوب تو زندگیم میبینم ولی امروز با دیدن لین فایل گفتم خداااااای من چقدر کیفیت ویدیوها متفاوت تر و زیباتر شده و حس کردم واقعا خودم خریدمش و دارم لزش استفاده میکنم و در واقع مزیت دیگه ش برای من دیدن اون زیباییها از بالا بود و چقدرررررر لذت بردم چقدر هیجان زده شدم ترکیب اون هجم از درخت و خونه های زیبا در کنار ساحل، دست تکون دادناتون رو از بالا میدیدم خیلی حس خوبی بود شاید نشه تو جملات گنجوند، حس میکردم درون ی موجود زنده س که با ادما ارتباط برقرار میکنه ، اوناج که بالا سر بچه ها بود و چه عکس العمل بچهها جالب بود اولش ترسید کوچیکتره بعد ک داداشش رو دید سریع با درون ارتباط برقرار کرد و براش دست تکون داد، چقدر عالی بود اون صحنه. واقعا اولش فکر کردم برف اومده خیلی باحال بود شوخی مریم جان، خدایا شکرت، ممنونم استاد که اینقدر با عشق توی سریال برامون صدا ضبط میکنید و از قانون میگید.
دوستون دارم
و این جمله استاد رو تقدیم میکنم به همه دوستانم
(اتفاق غیر مترقبه معنی نداره وقتی که من خالق زندگی خودم هستم)
به صدای صبح ،به آبیه،دریا،و ترکیب اب شور و آب شیرین که اینقدر معجزه آسا به هم وصل شدند،به ساحله زیبا با شن های سفید ونرم،وتمیز و خلوت،چه لذتی داره روی اون شنها راه رفتن و با خداوند صحبت کردن،به وسعت آسمون،به جاده های مرتب و با کیفیت،به طبیعت بکر و زیبا،به دو عزیز دل که مثله فرشته ها با اسپیکر های با کیفیت و برقی در اون شهر زیبا دور میزنن و لذت میبرن،
خدای من چه دوربینه عالی و مجهزی،چطور میشه موانع و تشخیص بده؟چطور میشه سوژه رو اینقدر دقیق دنبال کنه؟چطور میتونه اینقدر فاصله رو بالا و بالاتر ببره؟
خدای من ،قراره چه نعمتهای زیبایی رو تجربه کنم؟،خدایا تو چقدر لذت میبری که من غرق نعمت و ثروت و شادی باشم؟خدایا من میخوام بهتر درک کنم،بهتر عمل کنم
خدایا من تسلیم خواست و قانون توام
باید پارو نزد واداد باید دل رو به دریا داد
خودش میبردت اونجا به هرجا برد بدون ساحل همونجاست😍
تسلیم و ایمان به چیزی که قراره اتفاق بیفته،
دیدن و تحسین زیبایی ها
که در زندگی هممون به شکلهای متنوع وجود داره،خدایا خودت هدایتم کن و را را نشانم بده،
وای که چقدر این فایل و موسیقی که روش گذاشته بودید عالی بود،یک حس مراقبه به من داد که چند بار برگشتم و مجددا نگاه کردم،و برای این همه نعمت خدارو شکر کردم.
از شما هم سپاسگذارم که این همه زیبایی رو برای ما هم به اشتراک میزارید😍
عجب برفی!سوپرایز شدم .اولش فکر کردم اون ساحله است که شنهاش شبیه برف بود .(بله خانم شایسته شوخی کردند)درست حدس زدم.
استاد مجهز ما و هوای صاف و تمیز و آفتاب سخاوتمند
درون ما به پرواز دراومد .
آهنگ زیبای سیاوش و سلیقه عالی شایسته ی مهربان که دقیقا به فضای این ساحله زیبا و خانه های مرتب و زیبا و سفید این شهر زیبا هماهنگی کامل داره.
چقدر رویایی و قشنگه این شهر :خدایا شکرت
چقدر منظم و عالی ،طبیعت زیبا،هوای صاف و تمیز ،چه دریای آبی ای .استاد انگار خودم دارم بالای این شهر پرواز میکنم.آخه عاشق پرواز با چترم
تا بحال انقدر زیبایی ندیده بودم .نور خورشید روی دریا مسیر زمین به آسمان و بهشته انگار
چه خوبه ثروتمندی .مسیر اون نور با دکلمه فردمنش چه هماهنگه
باید پارو نزد وا داد باید دل رو به دریا داد
خودش میبردت هر جا دلش خواست به هر جا برد بدون ساحل همونجا ست
دل منم اومده مهمانی چه حس قشنگی دارم استاد جان انگار همیشه در مکان مناسب و زمان مناسبم .امروز روز تولدمه و از خدا میخوام منو به راه سعادتمندی بیشتر و بیشتر هدایت کنه
استاد فیلم برداریتون حرفه ای شده با درون
چه پله و راهروی چوبیه زیبایی
واقعا ثروتمند بودن معنوی ترین کار دنیاست .در صلح بودنتون کاملا معلومه .چقدر خوبه انسان بهترین تجربه رو از زندگی کسب کنه .که ثروتمند بودن خیلی بهت کمک میکنه برای کسب این تجربه.پل های قشنگ و زیبا .اکثرا در خال پیادهروی و ورزش هستند که نشان از سلامتی و شادی مردم میده .جاده صاف و زیبا و دریاچه های آبی و تمیز به آدم حس تازگی میده .خداروشکر
استاد جان ممنون از به اشتراک گذاری این فایل.تمامی شما عزیزان رو به الله یکتا میسپارم.
اینقدر زیبایی های این فایل فراوان و فق العاده است که نمیدونم از کدوم بگم و از کجا شروع کنم.
حین تماشای فایل هر لحظه اشو تحسین کردم و آرزو کردم که از نزدیک تجربه اش کنم. خدایا با چه زبونی ازت تشکر کنم بخاطر این جهان پر از زیبایی و عشق که همه و همه اش نشانه قدرت بی انتهای تو و نشانه عشق تو به بندگانت هست.
خدایا شکرت که منو در مسیر خودت هدایت کردی و منو در این مسیر ثابت قدم کن تا هر روز زیبایی های بیشتری رو ببینم و لمس کنم و تجربه کنم.
خدایا ایمانم رو به خودت استوار کن تا در برابر نجواهای شیطان ذهنم قدرتمند ایستادگی کنم.
خدایا از همه نعمت های زیبای جهان زیبایت فراوان و فراوان روزی همه ما مومنان کن، ما که جز تو یاوری نداریم و تورو تنها قدرت زندگیمون میدونیم و فقط تورو ستایش میکنیم.
خدیا شکرت که منو در مدار انسان های فرکانس بالا قرار دادی، پروردگارا منو با بهترین و شایسته ترین و فرکانس بالاترین بندگانت همنشین کن.
پروردگارم ای بخشنده ترین از همه زیبایی ها بر همه ما فراوان ببخش
متشکرم استاد عزیز و مریم بانو عزیز. بی نظیرید
راستی من جواب مسئله ای رو که دو روزه بهش فکر میکنم ، امروز از این فایل گرفتم. خدایا شکرت که اینچنین زیبا و راحت با ما صحبت می کنی.سپاسگزارم
در پناه تنها قدرت عالم، سلامت، شاد، ثروتمند و خوشبخت و سعادتمند باشید
سلام استاد عزیز واقعا ازتون ممنونم که اینهمه زیبایی رو به ما نشون میدید از خدایخودم سپاسگزارم که لیاقت تماشای همچین صحنه های زیبایی رو به من داده بله به نظر من دیدن همچین تصاویری لیاقت میخواد.
خیلی ممنون که وقت میزارید حرفه ای کار میکنید به ما اهمیت میدید و امیدوارم همینطور که مارو شاد و خوشحال و با انگیزه میکنید خدا صدها برار شمارو شاد کنه و پاداشی بهتون بده که بینظیر باشه.
که توش گفتین سمینار برگزار میکردین با نفری 1000 تومن
استاد این 20 لیر برای من 20 میلیون لیر ارزش داره،
چون تو این 1 سال و 11 ماهی که تو ترکیه هستم ، برای رسیدن به این 20 لیر وارد خیلی از ترس هام شدم، تو نمیدونی چقدر روی خودم کار کردم تو همه زمینه ها ،تو نمیدونی چه معجزه هایی بود چه تضادهایی بود ، جاهایی که بریدم فقط کلا 3 بار گریه ام در اومد تو این مدت
یادته تو فایل قانون بقای اصلح گفتی اگر خانم هستی قدرتمند باش،من یک خانم بیزینس من در کسب و کارهای دیجیتال در دنیا هستم.
و به خودم افتخار میکنم، من خودم به در آمد رسیدم از انجام کاری که عاشقشم.
استاد این سایتم و از تو دل برخورد با تضد های زیادی تو این مدت آید بهم الهام شد، و از خدا سپاسگزارم که هدایتم کرد به عملی کردنش
استاد باید حضوری از اول برات تعریف کنم
به زودی انشاءالله
خانم فرهادی عزیزم ، وقتی این 20 لیر وارد حسابم شد،یاد 3 سال پیش افتادم، که تازه از رابطه عاطفی که قرار بود بشه ازدواج و داشتم برای فوق میخوندم ، و همه چی بهم ریخته بود زنگ زدم و شما با صدای قشنگت که هنوز بعد از 3 سال از اون مکالمه هیجان صداتون و عشقی که داشتین با من صحبت میکردین در مورد دوره عزت نفس یادمه،دلم میخواست بهتون زنگ بزنم و این 20 لیر و بگم، 20 لیری که خالص خالصه ،چون از کاری که عاشقشم و نتیجه تلاش شبانه روزی کار کردن روی باورهای عزت و عشق و ثروت و توحید و توحید و توحید و قرآن و قرآن و قرآن.
این 20 لیر لذت بخشتر ین پولی که در آوردم
از کاری که عاشقشم و کاری که با 5 کارمند بدست اومده و بی نهایت حرف دیگه…
عاشقتونم
خدایا سپاسگزارم به خاطر این سایت و تک تک فایلها و افرادی که در این سایت هستیم
خانم بهرامی عزیز 🤩بسیار خوشحال شدم که توانستی بر ترس هایت غلبه کنی و از سایت خودتون به درآمد رسیدی من مطمئنم به درآمد میلیارد دلاری خواهید رسید چون حسم به من گفت
چه نشانه من هم کسب و کار آنلاین خودم را چند روزی شروع کردم ولی هنوز به درآمد نرسیدم ولی دارم با قدرت ادامه میدم تا به ثروت میلیاردی برسم با کمک خداوند بزرگ تو این مسیر الهی هستم
سلام به اساتیدِجان هزاران بار سپاسگزارم که دست خدا شدید برای دیدن این بهشت…
چی بگم من اخه…
نگفته همه چیز مشخصِ…
چند روزی هست که امتحاناتم تمام شده و به شدت،دلم یک مسافرت عالی میخواد
امروز داشتم فکر میکردم که برم یه جایی که فقط بشینیم،لذت ببرم،تحسین کنم…
قبل از این که انقدر حال و هوام عوض بشه
معمولا وقتی میرفتیم مسافرت،تنها سوالی که میکردم از پدر و مادرم این بود که کی برمیگردیم،خسته شدم،اخه اینجا چی داره انقدر وامیسید نگاه میکنید درخت همه جا هست دیگه…
الان دلم میخواد به هرچیز کوچیکی که واسم زیباست نگاه کنم و مدت ها تحسینش کنم چه برسه به جنگل و ساحل این نعمت های هیجان انگیزی که نفس ادم حبس میشه وقتی میبینه…
من معمولا تنهایی خیلی بهم خوش میگذره…
ولی با دیدن این فایل حال خوب استاد و شایسته جان کنار هم چقد تحسین برانگیز بود چقد دلم خواست وقتمو با دوستام شیر کنم کسایی که هم من اونا رو میفهمم هم اونا من رو…
چقد لذت بخش تر میشه همه چیز،چقد حال خوبمون چند برابر میشه…
چقد همه چیز رویایی بود استاد…
اون شن های سفید که من اولش فکر کردم واقعا برفِ،
چقد کیف میده مدت ها بشینی روبه روی این ساحل دلانگیز و فقط نگاه کنی…
ارامش مطلق رو زندگی کنی…
یه جا خوندم که از انیشتین نقل قول میکرد:من اکثر اوقات با کلمات فکر نمیکنم…
اوایل زیاد متوجه نمیشدم که معنی این جمله چیه،ولی الان به یه درکی ازش رسیدم…
گاهی اوقات کلمات گنجایش بیان احوالات تو رو ندارن…
………
چقد همه چیز جا داره که بهتر بشه،چقد میشه همینجا بهشت تجربه کرد،چقد میشه راحت به خواسته ها رسید…
شایسته جان چقدر زیبا گفتی:
“توحیدی که در عمل از استاد عباسمنش آموختهام، به من وعدهی فرداهای دور دست را نمیدهد بلکه خودش را در قالب احساس آرامش و اطمینان قلبیای نشان میدهد که به محض به کار بستنش، وجودم را فرا میگیرد و آرام آرام به سایر جنبههای زندگیام نفوذ میکند.”
این همه زیبایی که شما تجربه میکنید پاداش زندگی توحیدی شماست…
و زیبا ترین قسمتش این سریع اتفاق افتادنشِ…
واقعا دارم این رو بهتر درک میکنم که مگ زندگی چیزی غیر از لذت بردن از تمام ثانیههاست؟!
زندگی یعنی حال خوب تو،زندگی یعنی هماهنگی با فرکانس خدا…
چقد باید خداروشکر کنم که من انسان افریده شدم برای لذت بردن از تمام این نعمتها…
چقد باید خداروشکر کنم که یکی مثل کوه پشتمه میگه برو جلو من کنارتم…
چقد باید خداروشکر کنم که من رو افرید و اسمان و زمین رو مسخرم کرد…
چقد باید شکرش کنم…
استاد عزیزم و مریم جانم
مدتی هست دارم به این فکر میکنم ادما باید خیلی بزرگ بشن،که بتونن، که بخوان لحظه ها خوبشونو با بقیه شریک بشن،که کمک کردن به دیگران رو جزو برنامه های زندگیشون قرار بدن…
و شما چقدر کامل دارید این کار رو انجام میدید
چقدر این فرکانس با شدت بیشتری برای شما شروع به کار میکنه…
اخ که چقدر چقدررر زیباترین گفتی چقدررر غرق این عشق نابت شدمم چقدر چقدر خدارو هزاران بارشکر میکنم که هرلحظه هدایتمون میکنهه هرلحظه هدایتمون میکنهه خدای من
این جمله ی نابب مریم قشنگم رو باید با طلا نوشت
“توحیدی که در عمل از استاد عباسمنش آموختهام، به من وعدهی فرداهای دور دست را نمیدهد بلکه خودش را در قالب احساس آرامش و اطمینان قلبیای نشان میدهد که به محض به کار بستنش، وجودم را فرا میگیرد و آرام آرام به سایر جنبههای زندگیام نفوذ میکند.”
چقدرر عشق این توحیدم خدای من چقدررر عاشق اینم که بهتر عمیق تررر حل بشم درونش عاشقتمم عشق من چقدر بینظیر نوشتی چقدر عاشق این عشق نابیتمم چقدرر بینهیت تحسینتت میکنم جان دلمم بینهایت تحسینت میکنم این عشق بینظیرت را
چقدر زیبا گفتی عشق دل من فرشته ی خداوندم چقدر چقدر با تمام وجودم این اتصال نابت رو این ارامش بی نهایتت رو جاری ترینه بر جای جای نوشته و اگاهی های نابت چقدر چقدر بینهایت تحسینتت میکنم عشق منن چقدر بینهایت تحسینت میکنم قلب من چقدر بینهایت تحسینتت میکنم این ارامش نابت را این درک بینظیرت را چقدررر با تملام وجودمم بینهایت تحسینتت میکنم عشق منن بینهایت تحسینتت میکنم چقدرر عاشق این اتصال نابتم
عاشقتمم قلب منن الهی که هرلحظه غرق عششق خداوندم باشیی الهی که جریانی از نعمت وبرکت و ثروت جای ترین جای ترین باشه بر زندگی بهشتی ات عزیزدلمم عاشقتمم بینهایتت تحسینتت میکنمم
گرفت گرفت…آره اومد اومد…آنتن رو میگم اتصال رو میگم. اینجا توی کره ماه همراه اول آنتن نمیده بزور تونستم به اینترنت ماهواره ای استار لینک ایلان ماسک کانکت بشم، جداً فرکانس شما زمینی ها اونقدر قویه که تا اعماق فضا و کره ماه هم سرایت کرده و شما دختر گل بهونه ای شدی که منم بخش اندکی از فرکانس قدرتمندم رو بهت مخابره کنم؛😆😉😊
الو صدامو داری؟! وان تو تری فر
از میلا به لینا….
آغا قبول نی…خانم قبول نیست،آخهههه چرااااا؟؟!!!! بازم پرنسس عشق الا جانم کار خودشو کرد،اون شب که همین کامنتت رو توی این قسمت خوندم با خودم گفتم میلاد اوندفه الا پیشگام شد و زودتر کامنت گذاشت بدو بینم میتونی این دفه از الا زودتر برای لینا کامنت بذاری، تا به خودم اومدم دیدم بَه بَه خانم خانما کار خودشو کرده…اوندفه الا این دفه الا… الا اونجا ، الا اینجا…الا همه جا…از بس که اِلا جانم قلب پاک و زلالی داره از بس که روح بزرگ و رفیعی داره از بس که غرق عشق و تحسینه قلبیه از بس که توی خدا توی توحید و یکتا پرستی غرق و حل شده، الا جانم عزیزم دستمُ بلند کردمُ دارم برات دست تکون میدم عااااشقتمممم بسیاااااااار زیاااااد…
لینا جان، به الای عزیزم هم گفتم که خیلی خیلی خوشحالم که من و تو اولین دوستای لینا هستیم که مثل نگهبانان بهشت دم در دروازه عاشقانه به استقبال لینا رفتیم و حضور پر برکتش به این بهشت رو جشن گرفتیم
توی کامنتت گفتی دلم میخاد به هر چیز کوچیکی رسیدم تحسینش کنم، آماده ای اون نقطه آبی خوشگله رو تحسین کنی؟ ظاهراً یه نوتیف سادس ولی دنیایی از حرف و احساسات پاک و خالص توشه ؛ لینا سایت رو کلیک میکنه…دایره آبی لاجوردی رو کنار اسم قشنگش میبینه،ذوق و شوق کنان روی پاسخ به دیدگاه های من کلیک میکنه،یعنی کی میتونه باشه؟! قلبش تند تند میزنه…. عععهههههه میلاده😆😉😍😘😊🙌✋🌹💕
خب لینا جونی بذار همین ابتدا یه وصف حال برم؛ اون شب که کامنتت رو اینجا خوندم نشونه دیدم که برات بنویسم،ولی وقتی دیدم از الا جا موندم گفتم بذار بعداً دیگه، اِلا دست نیافتنیه نمیشه ازش سبقت گرفت، اجازه دادم که خدا خودش در زمان مناسب هدایتم کنه که بیام با تمرکز و احساسی ناب بنویسم آخه در حال کار و تحقیق و پژوهشم تمام تمرکزم جای دیگس ،در راستای عمل به ایده ها و الهامات هدایتی خدای هدایتگرم دارم شبانه روز قدم برمیدارم…تایمم تماماً پره… لینا جان من حالم خیییییلییییی خوبه یعنی از عالی عالیترم به قول خودت کلمات گنجایش بیان احساسات و احوالاتم رو نداره…. آهان داشتم وصف حال میکردم،دیروز…
دیروز عصر بعد از ۲۶ ساعت بیداری یه چند ساعتی خوابیدم که بتونم شب بازی سلطان رو ببینم،الگوم کریس رونالدو عشق دلم،دیشب توی نیمه نهایی کوپا ایتالیا به مصاف اینتر رفتن گل اول رو خوردن ولی بعدش با دو گلی که کریس زد تونستن ورق رو برگردونن، نمیدونی دیشب چه داد هواری کردم اونجا که بعد گل دومی که با سماجت و پرسینگ بالای خودش از دفاع توپ ربایی کرد و توی اون حالت نامتعادل گلو زد، موقع شادی گلش با زبان بدن و اشاره دست به استخون گیجگاهیش با اعتماد به نفس بالا به تیزهوشی و هوش بازیخوانی بالای خودش اشاره کرد… آخرای بازی هم مربی برای استراحت کریس رو تعویض کرد، نمیدونی لحظه ای که تابلو تعویض رو دید چقدر بهش برخورد و حین بیرون اومدن با حرکات صورت عدم رضایتش رو نشون داد ولی حرفه بودن خودش رو نشون داد و با کنترل ذهن بالا نذاشت احساسات منفی بهش غلبه کنه که مبادا از کوره در بره… همین چند دیقه پیش هم ضربه ایستگاهی استادانه ی خداوندگار «تمرکز» رو از یکی از سایتها دیدم، لیٔو مسی فرازمینی رو میگم، پریشب کلی از مصاحبه هاش رو تحلیل کردم و نگم که چه چیزای حیاتی و بسیار عمیقی رو ازین اعجوبه فرازمینی کشف و استخراج کردم…زلاتان هم یه پست جدید توی اینستا گذاشت که بازم مهارت های جادویی خاص زلاتانیش رو به رخ کشید… آره بابا من همیشه از الگوهام حرف میزنم و همیشه در حال یادگیری و الهام گرفتن ازشون هستم…
دیشب بعد اتمام بازی رفتم سریع مطابق تعهدم بکوب ورزشمُ با نهایت قدرت انجام دادم، بعدش خواستم برم زیر دوش آب گرم که حس درونی بهم گفت توی حیاط توی دمای یخ بندون زیر آب یخ فشار قوی حموم کن با اینکه مقاومت داشتم ولی به اون زمزمه لطف قلبم گوش دادم و نگم که چیشدددددددد…. این یکی ازون کارای عجیب غریبیه که گاهی انجام میدم،باورهای شخصی سازی شده ی سلامتی من یه چیز نادر و عجیبیه که نظیرشو هنوز ندیدم… بعدش اومدم برات بنویسم که خوابم گرفت و نخواستم خودمو مجبور کنم…لینا دو نصف شب خوابیدم از خدا خواستم که چهار صبح بیدارم کنه…. لحظه ای که چشم باز کردم با سلام خدا مواجه شدم و ذکر خدایا شکرت روی زبونم به حرکت درومد یه نیگا به ساعت کردم ….وای پناه بر خدا…. دقیقاً دقیقا ساعت چهار صبح بود، اشک ریختمُ و سجده شکر کردم، لینا بگو چه خوابی دیدم؟!
🔵خواب دیدم توی یه باغ بهشتی هستم که با درخت انگور مسقف شده و از هر میوه ای که فکرشو کنی انباشته شده…گویا ملک شخصی خودم بود،کلی آدم مهمونم هستن و به همشون میگم که این باغ مال خودتونه اجازه نمیخاد بینهایت نعمت و فراوانی هست تا میتونید تناول کنید و خدا رو شکر کنید… در ادامه همه در کنار هم بزن و برقصان در حال شادی و خوشگذرونی ان که من از فرد شادی و سرمستی عشق، خیلی واضح و بلند میخندم و میرقصم نمیدونی چقدر واکنش اطرافیان برام لذت بخش بود همین که شور و انرژی منو دیدن اونا هم ازم انرژی گرفتن و از شادی و خنده من لذت میبردن جوری که اونا هم انگار منتظر دریافت این حس و حال و شور و انرژی وصف ناپذیرم بودن… خدایا چجوری باهام حرف میزنی…داری باهام چیکار میکنی…
لینا جانم، من انگیزه ام اتمی و هسته ایه…اصلا غیر قابل وصفه… بمب انگیزه و انرژی ام ، اکسیر عشق منو شیدا و سرگشته کرده مدتهاست لبریزم از عشق… میدونی واقعا گاهی با خودم میگم میلاد چرا بیشتر و بیشتر از جوهره وجودت عشق و انگیزه سیری ناپذیرت به دوستات یا هر کس دیگه منتقل نمیکنی… چرا این حال بینظیر وصف نشدنیم رو بیشتر و بیشتر با آدمای با لیاقت به اشتراک نذارم… باور کن گاهی به سرم میزنه واسه بیشتر دوستای ناب سایتمون کامنتای بلند دلی بذارم و یه دل سیر تحسینشون کنمُ عشق بورزم…
(الان که ادامه کامنت رو مینویسم در واقع ظهر شده و من تازه برگشتم خونه… میدونی گاهی مواقع یه کاری مهم رو باید انجام ولی بنابه دلایلی به تاخییر میندازیش… انجام یه کار مهم گوشه ذهنم بود و از خدا خواسته بودم که خودش در زمان مناسب بیادم بیارش تا انجامش بدم…. من به زمان بندی دقیق خدا باور قلبی دارم… امروز خیلی واضح خدا بهم الهام کرد که همین الان وقتشه گفت میلاد همه چی بیخیال شو و برو جایی که میگم پیگیر شو فقط چشم توکلت روی من باشه و فقط روی من حساب کن… گفتم یا الله و بدون چشم داشت سریع رفتم سازمان و اداراتی مربوطه… لینا بخدا هنوز که هنوزه باورم نمیشه انگار خدا همه کار و زندگیش رو ول کرده و داره کارای منو راست ریست میکنه… رفتم پیگیر وضعیت نظام وظیفه ام بشم که ببینم کی برم سربازی… توی اون همه شلوغی مسوول مربوطه نمیدونم با قیافم و خوشروییم حال کرد یا جنس فرکانسم یا هرچی با اینکه خیلی خسته بود همین که نوبت من شد انگار خدا رفت توی جلدش و فراتر از حد انتظارم باهام برخورد کرد و با مدارا و سازش بهم کمک کرد، توی اون یه ساعتی که در صف انتظار بودم اونقدر حس و حالم خوب بود که فقط تمام تمرکزم روی زیبایی های اطرافم بود.. یه پسر جوان رعنا دیدم که رنگ موهاش و چشاش خیلی قشنگ بود، به دلم افتاد که حرف دلم رو بهش بگم، با لبخند بهش گفتم چه موهای قشنگ خوش رنگی داری چه چشم و چهره زیبایی…هم من هم اون غرق لذت و احساس سپاس گزاری شدیم… ناخودآگاه تمرکزم افتاد روی ویژگی بسیار خوب مسوول مربوطه که چقدر عالی کار ارباب رجوع رو راه میندازه چقدر انسان شریف و درستکاریه که با مردم عالی برخورد میکنه چقدر شعور اجتماعی بالایی داره که با خانم ها با ادب و احترام بالا صحبت میکنه، کار همه انجام شد همه رفتن همین که نوبت من شد گفت بریم بیرون یه استراحتی کنیم و برگردیم همین طور که داشتیم با هم قدم میزدیم انگار عین دو دوست صمیمی بودیم، خیلی راحت همه ویژگی های مثبتی که توش دیدم رو صاف و مستقیم بهش گفتم و کلی از ته دلم تحسینش کردم نمیدونی چه وجه الهی ای رو برگیخته کردم اون خیلی خیلی راحت و آسون وضعیت منو درک کرد و به آسون ترین و زیباترین شکل ممکن با نظر و خواسته خودم حتی فراتر از انتظارم باهام همکاری کرد و خدا رو شکر تا سال دیگه همین موقع مهلت سربازی دارم قانوناً… لینا نمیدونی امروز چند ده نفر رو دیدم جوری بهم لبخند میزدن که انگار مشتاق دوستی و آشنایی باهام هستن… جز خدا و زیبایی و آسونی هیچی ندیدم… کاری که امکان داشت توش به مشکل و دردسر و این ور اون ور رفتن بکشه توی یه ساعت به زیباترین و آسون ترین شکل ممکن برام پیش رفت… عزت نفس بالا و حساب کردن روی خدا کلید واژه اصلیش بود…. حالا نمیخام فعلا بحث گذشته رو باز کنم که سالای قبل پدرم چه توطعه عامدانه ای علیهم کرد که من قبل ورود به دانشگاهم سرباز بشم ولی خدایی داشتم که یدالله فوق ایدیههم … و مکرو و مکرالله والله خیر الماکرین… هیچ چیز برای خدا غیر ممکن نیست… اون زمان اولین معجزه و نشونه بزرگ خدا رو توی اون روزای طاقت فرسا دیدم که همه بهم پشت کردن و با تحقیر منو میخاستن خورد و شرمنده کنن ولی من از خدا چیزی رو درخواست کردم که هیچ سیستم و مسوولی هم نمیتونست برام درستش کنه.. با اینکه توی سیستم و سامانه قانوناً سرباز بودم ولی انگار خدا همه چی دستکاری کرد، سیستم رو، کارمندای مربوطه رو ، رییس نظام وظیفه رو، رییس دانشگاه رو…. لینا الان که دارم به اون روزای معجزه آسا فکر میکنم اشک از چشمام سرازیر شده…چقدر خدا توی زندگی دست منو گرفت ولی من فراموش کردم…..
برای همینه که میگم هنوز هیچی توی سایت ننوشتم در مقیاس اون چیزی که میخام… در مورد اتفاق و نشونه بزرگ امروز هم دلم میخاد بارها توی سایت حرف بزنم راجبش اونقدر که الهام بخش و دلنشینه برام…. این ازون پرانتزایی بود که انگار پرانتز بسته نداشت)
الان که دارم مینویسم حالم غیر قابل وصفه… بخصوص که صدای زمینه کامنت نوشتنم تلاوت سحرآمیز مصطفی اسماعیل هستش…آره من قبلاً قاری قرآن هم بودم ولی ولی… توی دوران بلوغ زدم تارای صوتیم رو به چوخ دادم ازبس که افراط کردم، ببین چقدر کمال گرا و کله شق بودم که همزمان چهار سبک محمد صدیق منشاوی،عبدالباسط،مصطفی اسماعیل و شحات محمد انور تقلید میکردم اونقدر نابخردانه از تارهای صوتیم کار کشیدم که پرده صوتیم رفته رفته توان تحریر های عمیق و ظریف از دس داد … چقدر همیشه حسرتش به دلم موند ولی الان خدا رو شکر بنابه دلایلی خیلی راضیم ازین بابت… چون حالا میتونم دقیق بفهمم چه حکمتی پشتش بوده…البته گاهی مواقع که حس میگیرم توی خلوت خودم برای خودم تلاوت میکنم گلاب به روت بعضی موقع ها توی دستشویی و حموم هم حس میگیرمُ قرآن میخونم… داداشم میگه میلاد توی دستشویی و حموم هم ول کن نیستی؟؟!!! استغفرالله…..
چیه میخندی😂😂😁😁😉😉… ای جانم لینا… تو فقط بخند عزیزم…. که خودمم دارم میخندم 😂😂😉😆😆
راستی منم مثل خودت از تنهایی خودم خیلی بیشتر بهم خوش میگذره… و اینکه گفتی دلم خواست وقتمو با دوستام شیر کنم کسایی که هم من اونا رو میفهمم هم اونا من رو،این جملت منو مشتاق تر کرد که حتما برات با عشق بنویسم…
واکنش من نسبت به این فایل؟! لینا من سکته رو زدم رفت ،بعد از دوبار دیدن این قسمت یجورایی جرات ندارم دیگه نیگاش کنم… زبونم قاصره از توصیف حس و حال این فایل… اصلاً نای کامنت گذاشتن نداشتم دیگه،در عجبم که بچه ها چطور تونستن تاب بیارن و با خونسردی کامنت بنویسن…
از خوندن کامنت کوتاه ساده و بسیار دلنشینت واقعا لذت بردم و چقدر تحسینت میکنم که در اولین فرصت بعد فراغت از امتحانات به حست گوش کردی و اومدی حرف دلت رو زدی…
و اما اون کامنت تحسین برانگیزی که توی قسمت ۲۵ سریال برام گذاشتی… واقعاً غافلگیر شدم… لینا باورت نمیشه توی ماشین توی خیابون بودم که پیغامت به دستم رسید… اونقدر حیرت زده شدم اونقدر ذوق و شوق کردم که خواهرم خیال میکرد دوونه شدم که اینقدر خوشحالم و دارم میخندم…باورم نمیشد که خدا اینقدر عجیب ما رو به سمت هم هدایت کنه، باورم نمیشد که یه نفر چقدر میتونه توجه به نکات مثبت و درک و فهمش بالا باشه که اینقدر دقیق و عالی منو توصیف و تحسین کنه…. این بزرگترین حسنه که یه نفر بتونه خوبی ها و زیبایی های دیگران رو ببینه و دقیق بیانشون کنه، این نشون از سطح فرکانس و مدار بالاته … لینا اون روز اونقدر خوشحال شدم که دیگه نمیتونستم احساسمُ همون روز اونجا برات کامنت کنم… بعدش در جریان همیشگی هدایت به جاها و ایده های جدیدی هدایت شدم و فرصت نشد برات بنویسم… نمیدونم چی بگم بخدا… فقط میدونم به موقعش غافلگیرت میکنم….
فقط چند تا نکته….
اینکه گفتی امتحانات تموم شده مشتاقم بدونم چه رشته و کلاس چندمی…
لینا من هیچوقت به خودم اجازه نمیدم توی مسایل شخصی و حریم خصوصی کسی دخالت کنم ولی چون خیلی احساس صمیمیت و راحتی باهات دارم دوست دارم تشویقت کنم، تشویق به اینکه در راستای عزت نفس خودت هم که شده روی ماهت رو توی تصویر پروفایلت بذار…الهی فدای اون چشای نازت… چون خودم بهار امسال که شیرجه زدم توی سایت همون اول حسم گفت خودت باش و تصویر پروفایل بذار،هرچند که یکم برام چالش برانگیز بود ولی بعدش اونقدر آسون شد که هرچند وقت یبار مثل آدمی که لباساشو عوض میکنه، تصویرم رو تغییر میدم… همین گام های کوچیک خیلی به رشد عزت نفست کمک میکنه ، کاری بیشتر بچه های سایت از عهدش برنمیان… حالا هرچند که ممکن هرکسی دلایل شخصی برای خودش داشته باشه… هرجور دوس داری، فقط سعی کن به حس درونیت گوش بدی…
خیلی مشتاقم بدونم غیر از صنعت مُد به چه چیزای دیگه علاقه داری و کدومش در اولویته برات؟! خیلی برام عجیب بود که خدایا من که توی هیچکدوم از کامنتام رسالتم رو بیان نکردم و بیان نخواهم کرد… پس لینا صنعت مُد رو از کجای حرفام استخراج کرد… خودت میدونی که من چقدر آدم فرز و چابکی هستم سریع اسکن کردم روی کامنتای آخرم و یه جمله رو دیدم که باعث سو تفاهم شد؛ اونجا که توی قسمت ۱۱۰ یجا گفتم:
و الان بعد از سال ها کشمکش و بالا و پایین شدن دارم در مسیر تحقق رسالتم قدم برمیدارم (ورود به صنعت مد نظرم و گسترش و انقلاب عظیم در اون)…. اگه کمی دقت کنی گفته بودم صنعت مَد نظرم …. نه صنعت مُد نظرم…. اشتباهی برداشت کردی عزیزم…ایرادی نداره پیش میاد… ولی سوژه رو دستم دادی که با سیستم تفکر انتقادی ذهنت رو قلقلک بدم…
لینا من خیلی خیلی باید حواسم باشه که راجبه اون راز درونم(رسالت والا و مقدسم) هیچ جا واضح و دقیق صحبت نکنم که اگه لو برم انگیزه ام ممکنه افت کنه… راجبه دورنما آگاهانه صحبت میکنم ولی راجبه اینکه دقیقاً چه هدف و برنامه ای دارم با کسی صحبت نمیکنم چون این مهمترین و ارزشمندترین راز درونمه…
( لینا یه حس عجیبی دارم الان که دارم مینویسم، نمیدونم خیلی برام آشناس انگار قبلاً خواب دیدم که دارم این گفتگو رو با همین محتوا با یکی تایپ میکنم… تا حالا شده بری یه جایی یا در موقعیت و شرایطی قرار بگیری که برات آشنا باشه انگار که قبلاً خوابشو دیده باشی؟!!!)
راستی من توی هیچ جای اینترنت و فضای مجازی در دسترس نیستم چون بصورت کاملا آگاهانه ازین فضاها خودمو جدا کردم و بصورت سازمان یافته دارم در مسیر زندگی حرکت میکنم.راجبش بعدا مفصل توضیح خواهم داد. ولی الان هرچی سرچت کردم پیدات نکردم…. گفته بودی که خیلی دوست داشتم بیشتر ازت بدونم… با کمال میل عزیزم، حتماً هرچقدر که بشه توضیح خواهم داد… قدم به قدم با همدیگه تکاملی میریم جلو…. راستش منم دلم میخاد دوستای گلی مثل شما رو بیشتر بشناسم و ازشون یاد بگیرم…
خیلی خوب میشد اگه کامنتت رو توی قسمت ۱۱۰ میذاشتی تا بتونم یجا تمرکزی برای همه دوستای عزیزم بنویسم ولی بازم خیلی خوب شد چون بهونه ای شد که کامنت چند ماه پیشم رو بخونم ، اونقدر حرکت رو به جلو دارم و در جریان پیوسته هدایت در لحظه حال زندگی میکنم که تا حالا پیش نیومده برم کامنتای قبلیم رو رصد کنم… فقط یچیزی، مگه چند تا از کامنتام رو خوندی؟ نمیدونم قسمت ۱۱۰ رو خوندی یا نه ولی اگه نخوندی باید یسری چیزا رو دوباره باز کنم… لینا جانم عزیزم حس و نظرت همین جا برام بنویس هرچی دلت خواست بگو و جواب چند سوالمو هم بده… این یه ماه اخیر میانگین شبانه روز ۳_۴ ساعت میخوابیدم و تمام وقت با نهایت تمرکز و انگیزه در حال در عمل به ایده الهی بودم… انشاالله همین روزاست که فراغت پیدا کنم و با عشق و آسایش بیشتر توی سایت کامنت بذارم، فکر کنم باید برای بیش از ده نفر از دوستای ارزشمندم کامنتای بلند و دلی بنویسم… شدیداً هم مشتاقم… خصوصا برای شما جانِ دل و زیبا عزیزم و اِلای جان جانان…
حتما میام همون جا قسمت ۲۵ با عشق و صبر، کامل جواب کامنت بسیار بسیار تحسین برانگیزت رو میدم دوست عزیزم،نمیدونم کی ولی در زمان مناسب هدایت میشم…
لینا خیلی برام عزیزی… خیلی دوستت دارم عزیزم…آره چرا احساسم رو بهت نگم…از همین لحظات که داری این کامنت بلند نامنظم رو میخونی لذت ببر…منم دارم عشق میکنم دارم لذت میبرم ازینکه دارم با یکی از همکلاسی های عزیرم خودمونی حرف میزنم….
پسرِ عشقی گروه تحقیقاتی عباسمنش درعجبم تو چطوری میتونی این حس دست به کامنت شدن من رو قلقلک بدی وبا عزم جزم بدون هیچ شکی شروع کنم به نوشتن برای تو، برای تشکر کردن از تو، برای اینکه نمیدونم چرا حتما باید کامنت های تورو برای هرکی که میخواد باشه بایه بار خوندن سیر نمیشم باید چندین بار بخونم تا هضمشون کنم، بِرن تو وجودم ممنون میلاد جان خدارو شکر وقتی این میزان تسلیم و توحیدی بودنت رو میبینم یه نَمه اولش غبطه میخورم ولی سریع خودمو جمع میکنم و میگم زیبا استفاده کن اینا همش نشونست خدا داره باهات حرف میزنه بیشتر الگو برداری کن تو هم باید اینجوری توحیدی باشی، وای میلاد وقتی ساعت خوابت رو گفتی دیگه منفجر شدم نمیدونی منم چه قدر دلم میخواد کمتر بخوابم البته منم شش هفت ساعت میخوابم ولی دوست دارم بتونم ساعتها بیدار بمونم ودر راستای اهداف وعلایقم قدم بردارم اخه میدونی دیگه اصلا نمیخوام بچه داشتن رو برا خودم ترمز کنم ولی انرژی زیادی ازم میگیرن و باورت نمیشه شبها حدود دو سه چنان میخوابم که قشنگ انگار دارم میمیرم ومیگم خدایا اگه مرگ هم اینجوری لذت بخشه پس چه قدر خوبه، خیلی از حرفات وکامنتات الگوهای درستی برمیدارم ولی باید بیشتر تعهد بدم بیشتر تلاش کنم،واقعادوست دارم سبک نوشتنت رو، تو کلی نمینویسی من قشنگ با کامنتات میام تو زندگیت وتمام احساساتت رو باهات درک میکنم ولذت میبرم بعد باخودت میام بیرون نمیدونم شایدم به خاطر اینه که اینقدر کامنتات من رو به وجد میاره که میام وبرات مینویسم خلاصه اینکه برو پسر قوی برو که ماهم داریم باهات میاییم و من باشخصه عاشق این سبک نوشتن و انتقال درست انرژیت،هستم میبینی دیگه اونایی که باید بگیرن میگیرن عشقی به خدا 👏💪💪👏
بعد از اون تایمی که گفتم دوست دارم برم یه مسافرت عااالی همه چیز هیجان انگیز پیش رفت من اومدم مسافرت
خیلی بهمخوش گذشت مخصوصا دیروز که یکی از دوستامُ بعد از یک سال دیدم…
خیلیییییی خوب بود
خدایا شکررررت
عااشقتم که انقد خلاقی شما😂😍
همونطور که قبلا بهت گفتم نحوه صحبت کردنت جوریه که انگار روبه روم نشستی…
راجب الایِجانم صحبت کردی
میلاد میبینی که چقد عشقِ این فرشته…
انقد وایب مثبت ازش میگیرم،
الا اگه این نوشته رو میخونی از همین جا بهت میگم عاااشقتم
میلاد راست میگه این جا الا اونجا الا همه جا الا،
عاشقتم…
چقد خوشحالم که جشن ورودی به این بهشت با شما جشن گرفتم❤
……
راجب اون نوتیف هیجان انگیز گفتی،حس قشنگی که بهم میده…
اره کلی تحسینش میکنم
اون نفری که دست خدا شده واسه گفتن یه عالمه نشونه از سمت خدای بزرگم
واسه صحبت کردن از سمت خدا با من…
مگِ میشه تحسین نکرد؟!
مگِ میشه خوشحال نشد؟!
……
راجب کامنت گفتی میلاد
میدونی چیه
من اوایل نه فقط توی سایت هر جا باید یه نوشتهای رو برای کسی مینوشتم
منتظر جوابش میموندم
گاهی وقتا حسم بد میشد که من این همه نوشتم چرا دیر جواب داد؟!
۲،۳ سال پیش کنار یه عزیزی بودم و بهم یه حرفی زد که کلی حالم خوب شد
بهم گفت از هیچکس انتظار نداشته باش این طوری حالت خیلی خوب تره…
سعی کردم به این گفته عمل کنم و واقعااا حالم خیلی بهتر خیلییییی
تا اینکه با این بهشت اشنا شدم،
و متوجه شدم که من هر چیزی رو مینویسم هر کلمه هر جمله برای خودمه،برای انتقال این احساس خوب و جادویی که درونمه و دیگ نگران اون جواب نیستم(گاهی اوقات اون حس میاد که دیر شد جوابتُ نداد لینا ولی الان دیگِ افسارش دستمه…)
تحسینت میکنم میلادِ جانم که انقد عمیق به هدایت ها و الهاماتی که بهت میشه عمل میکنی…
میلاااد چقد دوست دارم تلاوت کردنت بشونم…
چیکار کردی با خودت چهار سبک اونم از چه افراادی
الحق والانصاف که ترکوندی😂😍✋
راستش وقتی این قسمت میخوندم یاد خودم افتادم
اره منم قاری قران بودن
تمام دبستان،راهنمایی و دبیرستانم تو مسابقات قران بودم من ترتیل کار میکردم و از اقای پرهیزگار و اقای عفاسی تقلید میکردم…
کلی کیف میکردم وقتی اون تحریرایی که باید میزدم و با تحسین استادم روبه رو میشدم…
یادمه سال اول دبیرستان رفته بودیم المپیاد ریاضی و تعدادمون هم به نسب کم بود مسئول برگزاری از پسر درخواست کرد که یکی بیاد و قران تلاوت کنه که جلسه شروع بشه…
میلاد هیچکی بلند نشد…
و از اونجایی که من همیشه اعتماد به نفس انجام این جور کارا رو دارم گفتم میشه من بخونم؟
مسئول جلسه ازم دعوت کرد و رفتم یکی از سوره ها رو خوندم
خیلللی حالم خوب بود بعدش چقد انرژی گرفتم از تشویق بچهها
واای چه روزایی بود…
ولی وقتی رسیدم به سال اخر دبیرستان این شور و شوق افت کرد،
محدود شد به مدرسه
چون دچار دوگانگی شده بودم
فکر میکردم ادما باید یا اینوری باشن یا اونوری…
نمیشه استایل من و داشته باشن و قران بخونن…
و این باعث فاصله شد…
تا اینکه دوباره اون نوری که داشت توی وجودم کم رنگ میشد، با اگاهی هایی که اینجا بدست اوردم نور وجودم روشن تر شدم فهمیدم اصلا مهم نیست اصول جامعه چیه
لینا ببین خودت چی میخوای
تو هرطور که فکر میکنی حست بهتره همونطور باش
همونطور رفتار کن…
و الاااان حاالم وصف نشدنیه…
…..
میلااد میلاد وقتی میدیدم چجور راجب زلاتان حرف میزنی هر لحظه مشتاق تر میشدم برم راجبش بخونم،
من تا حدودی میشناختمش ولی نه اونقد دقیق
زمانی توی ذهنم پررنگ شد که چندتا بازیش توی لس انجلس گلکسی رو دیدم وااای میلاد اون گل استثناییش که یادم نمیاد با کدوم تیم بود واای واای بینظیر بود تنها چیزی که الان تو ذهنمه come on come on گفتن گزارشگر هست😂😂
و یه مصاحبه ازش دیدم که مجری ازش پرسید
به نظرت بهترین مهاجم های حال حاظر لیگ جزیره کیا هستن اسم چند نفر گفت ولی اسم خودشو نگفت بعد که مجری پرسید چرا خودت نگفتی اون جمله هیووولا رو گفت lions don’t compare themselves with humans
خلاصه که بعد از خوندن نوشته های شما رفتم اساسی مصاحبه زلاتان رو دیدم چقد نکات عالی استخراج کردم ازش…
راجب رونالدو هم که من عاشق این بشرم نمیدونم چی بگم راجبش اصلا…
راستی تیم مورد علاقه من لیورپول و بازیکن مورد علاقم در صدر محمد صلاح😍
کم بازی میبینم ولی هر وقت وقت کنم گریزی میزنم به بازی ها…
….
چه خواب هیجان انگیزی دیدی میلاد خدارو شکر که حالت تو خوابم خوبِ…
خداروشکر که تو بیداری کارت به راحت ترین شکل ممکن انجام میشه…
تحسینت میکنم عزیزدلم…
راجب اون برداشت اشتباهم
من تازه متوجه شدم و مدت ها شما رو این ذهنیت تصور میکردم…
ولی الان میگم با این اراده و حال خوبی که داره قدم در هر مسیری بزاری قطعا موفقیت پشت سرتِ…
راجب علایق من پرسیدی میلاد من انقد علاقه دارم که گاهی اوقات بعضیاشو یادم میره و باید یادداشت کنم
عاشق تحقیق کردنم(در حوضه ای که دارم روش کار میکنم)
عاشق زبان انگلیسی هستم
،گویندگی رو خیلی دوست دارم(و در این راستا دارم پادکست ریکورد میکنم)
،عاشق رقصم و ورزش کردن (من کیک بوکس و دفاع شخصی کار میکردم ولی تو یکی از فایتا یه اتفاقی افتاد که دیگ نتونستم ادامه بدم ولی با این حال گاهی تمرین میکنم)،
نوشتن،رانندگی،پیانو زدن و اواز خوندن…
ولی مسیر اصلیم مشخصه در کنارش به علایقم هم میرسم…
….
میلاد من خیلی خداروشکر میکنم که انقد عاشق کارتی
که انقد قشنگ جایگاهت پیدا کردی و داری در مسیر عمل به رسالتت قدم برمیداری،که انقد محکمی،که انقد به خودت و خدای خودت معتقدی…
برات هر لحظه یقین بیشتر ارزو میکنم میخوام…
اره عزیزم تکاملی با هم میریم جلو و جواب سوال های که داریم رو میگیریم…
سلام میلاد عزیز وقت بخیر گاهی کامنتای شمارو دنبال میکنم چون هر وقت کامنت میزاری داخل ایمیلم میاد کە میلاد جلیلی کامنت گذاشتە بیا بخونش
امروز کە این کامنت زیبای شمارو خوندم واقعا احساس کردم بند به بندش رو واسە من نوشتی نمیدونم چرا بە خودم گرفتم، شاید خدا خواست ، من هزاران کیلومتر از خونە دورم چند سالە خانوادەمو ندیدم دیروز مادرم میگفت تو افسردگی داری خیلی ناراحت بودم خیلی خستە اما مادرم حال و روزمو کامل فهمید با اینکە حتی یە کلمە ازاوضاعم شکایت نکردم ، مادرم راست میگفت من افسردەم، نا امیدم ، تنهام، حتی دریغ از یە دوست کە در حد یە سلام باهاش حرف بزنم نیست ، نا امیدم از اینکە سە سال تو کمپ زندگی میکنم و دم بە دم جواب منفی برام میاد و من مرتب شکایت میکنم کە خداوند چرامنو فراموش کردە
میلاد جان در اوج تنهایی و نا امیدی این پیامو نوشتم در حالی کە دندون درد شدید دارم و هیچ پولی ندارم درستش کنم ، دقیقا دوازدە روز پیش هم از فرط بی پولی مجبور شدم دندان دیگەمو بکشم ، من یەجایی زندگی میکنم کە آفتاب زیاد ندارە ومن دچار کمبود کلسیم شدم ، اشک تو چشام جمع شدە احساس تنهایی عجیبی همراە با درد دندون شدید مث خورە افتادە بە جونم ، میلاد عزیز حتی خیلی وقتا بە خودکشی هم فکر میکنم اما وقتی یاد مادرم ، پدرم می افتم نمیتونم ، من نمیدونم شما کی هستی و اهل کجایی اما کامنت شما انگار دلمو روشن کرد در این تنهایی
کاش میتونستم از راە تلگرام باشما حرف بزنم کە مشاورم باشی تا بیفتم رو ریل و منم مسافر قطارعباسمنش بشم
وااااای من نااابود شدم وقتی این قسمت زندگی در بهشت رو دیدم…ینی فوق العاااااده بود ….خیلی زیبا بود ینی از صدتا فیلم عقد و عروسی بیشتر به من حس عشق و عاشقی منتقل کرد…این همه زیبایی این این همه سرسبزی …این دریا و ساحل بی نظیر در کنار زندگی مدرن واقعا تحسین برانگیز بود …واقعا زبونم بند اومده و فقط میگم خدایا شکرت بابت این دنیا ...هرچی دوربین بالاتر میرفت بیشتر عظمت خدا درک میشد…استاد عزیزم شما و مریم جان بی حاشیه ترین و دوست داشتنی ترین و عشق ترین ادمایین …
اینقدر قشنگ بود که نمیتونم بگم چقدر
ولی خیلی قشنگ بود مثل رویا بود خدایا شکرت
چقدر این خدای من زیباست چقدر وسیعه
چقدر قدرتمنده
هرروز از ی روشی بهم این زیبایی هارو نشون میده و هدایتم میکنه میگه فاطمه ببین چقدر زیبایی هست چقدر فراوانی هست چقدر آرامش هست به اینا توجه کن تا تورو بسمتش هدایت کنم
ممنونم از شما خانم شایسته که با اهنگای قشنگی که رو این فیلم گذاشتی زیباییشو چند میلیارد برابر کرد
خدایا شکرت
سلااااام سلام به استاد عزیز و همه دوستای گلم و مریم دوست داشتنی شایسته
فقط خدا میدونه که این فایل چه حسی تو قلبم ایجاد کرده، ی احساس هیجان و شادی با تپش قلب، نمیدونم نوشتنی نیس فقط کسایی ک احساسش کردن میدونن چی میگم، خدایا بخاطر این حال خوشم شکررررر
استاد روزی که این درون رو داشتید باز میکردید و داشتم میدیدم اون فایل رو فکر میکردم تنها مزیتی که برام داره اینکه یه حس خوب میده بهم و یه نتیجه خوب تو زندگیم میبینم ولی امروز با دیدن لین فایل گفتم خداااااای من چقدر کیفیت ویدیوها متفاوت تر و زیباتر شده و حس کردم واقعا خودم خریدمش و دارم لزش استفاده میکنم و در واقع مزیت دیگه ش برای من دیدن اون زیباییها از بالا بود و چقدرررررر لذت بردم چقدر هیجان زده شدم ترکیب اون هجم از درخت و خونه های زیبا در کنار ساحل، دست تکون دادناتون رو از بالا میدیدم خیلی حس خوبی بود شاید نشه تو جملات گنجوند، حس میکردم درون ی موجود زنده س که با ادما ارتباط برقرار میکنه ، اوناج که بالا سر بچه ها بود و چه عکس العمل بچهها جالب بود اولش ترسید کوچیکتره بعد ک داداشش رو دید سریع با درون ارتباط برقرار کرد و براش دست تکون داد، چقدر عالی بود اون صحنه. واقعا اولش فکر کردم برف اومده خیلی باحال بود شوخی مریم جان، خدایا شکرت، ممنونم استاد که اینقدر با عشق توی سریال برامون صدا ضبط میکنید و از قانون میگید.
دوستون دارم
و این جمله استاد رو تقدیم میکنم به همه دوستانم
(اتفاق غیر مترقبه معنی نداره وقتی که من خالق زندگی خودم هستم)
به نام خداوند هدایتگر و مهربان
سلام به همه ی عزیزای دل😍
سلام به استاد جان و خانم شایسته ی نازنینم
سلام به زندگی،به جهان و این همه زیبایی،
به صدای صبح ،به آبیه،دریا،و ترکیب اب شور و آب شیرین که اینقدر معجزه آسا به هم وصل شدند،به ساحله زیبا با شن های سفید ونرم،وتمیز و خلوت،چه لذتی داره روی اون شنها راه رفتن و با خداوند صحبت کردن،به وسعت آسمون،به جاده های مرتب و با کیفیت،به طبیعت بکر و زیبا،به دو عزیز دل که مثله فرشته ها با اسپیکر های با کیفیت و برقی در اون شهر زیبا دور میزنن و لذت میبرن،
خدای من چه دوربینه عالی و مجهزی،چطور میشه موانع و تشخیص بده؟چطور میشه سوژه رو اینقدر دقیق دنبال کنه؟چطور میتونه اینقدر فاصله رو بالا و بالاتر ببره؟
خدای من ،قراره چه نعمتهای زیبایی رو تجربه کنم؟،خدایا تو چقدر لذت میبری که من غرق نعمت و ثروت و شادی باشم؟خدایا من میخوام بهتر درک کنم،بهتر عمل کنم
خدایا من تسلیم خواست و قانون توام
باید پارو نزد واداد باید دل رو به دریا داد
خودش میبردت اونجا به هرجا برد بدون ساحل همونجاست😍
تسلیم و ایمان به چیزی که قراره اتفاق بیفته،
دیدن و تحسین زیبایی ها
که در زندگی هممون به شکلهای متنوع وجود داره،خدایا خودت هدایتم کن و را را نشانم بده،
وای که چقدر این فایل و موسیقی که روش گذاشته بودید عالی بود،یک حس مراقبه به من داد که چند بار برگشتم و مجددا نگاه کردم،و برای این همه نعمت خدارو شکر کردم.
از شما هم سپاسگذارم که این همه زیبایی رو برای ما هم به اشتراک میزارید😍
یا حق.
به نام خداوند یکتا
سلام به استاد عزیزم و یار عزیزش
وسلام به تمام خانواده عزیزم
عجب برفی!سوپرایز شدم .اولش فکر کردم اون ساحله است که شنهاش شبیه برف بود .(بله خانم شایسته شوخی کردند)درست حدس زدم.
استاد مجهز ما و هوای صاف و تمیز و آفتاب سخاوتمند
درون ما به پرواز دراومد .
آهنگ زیبای سیاوش و سلیقه عالی شایسته ی مهربان که دقیقا به فضای این ساحله زیبا و خانه های مرتب و زیبا و سفید این شهر زیبا هماهنگی کامل داره.
چقدر رویایی و قشنگه این شهر :خدایا شکرت
چقدر منظم و عالی ،طبیعت زیبا،هوای صاف و تمیز ،چه دریای آبی ای .استاد انگار خودم دارم بالای این شهر پرواز میکنم.آخه عاشق پرواز با چترم
تا بحال انقدر زیبایی ندیده بودم .نور خورشید روی دریا مسیر زمین به آسمان و بهشته انگار
چه خوبه ثروتمندی .مسیر اون نور با دکلمه فردمنش چه هماهنگه
باید پارو نزد وا داد باید دل رو به دریا داد
خودش میبردت هر جا دلش خواست به هر جا برد بدون ساحل همونجا ست
دل منم اومده مهمانی چه حس قشنگی دارم استاد جان انگار همیشه در مکان مناسب و زمان مناسبم .امروز روز تولدمه و از خدا میخوام منو به راه سعادتمندی بیشتر و بیشتر هدایت کنه
استاد فیلم برداریتون حرفه ای شده با درون
چه پله و راهروی چوبیه زیبایی
واقعا ثروتمند بودن معنوی ترین کار دنیاست .در صلح بودنتون کاملا معلومه .چقدر خوبه انسان بهترین تجربه رو از زندگی کسب کنه .که ثروتمند بودن خیلی بهت کمک میکنه برای کسب این تجربه.پل های قشنگ و زیبا .اکثرا در خال پیادهروی و ورزش هستند که نشان از سلامتی و شادی مردم میده .جاده صاف و زیبا و دریاچه های آبی و تمیز به آدم حس تازگی میده .خداروشکر
استاد جان ممنون از به اشتراک گذاری این فایل.تمامی شما عزیزان رو به الله یکتا میسپارم.
سلاام سلاام سلاام
اینقدر زیبایی های این فایل فراوان و فق العاده است که نمیدونم از کدوم بگم و از کجا شروع کنم.
حین تماشای فایل هر لحظه اشو تحسین کردم و آرزو کردم که از نزدیک تجربه اش کنم. خدایا با چه زبونی ازت تشکر کنم بخاطر این جهان پر از زیبایی و عشق که همه و همه اش نشانه قدرت بی انتهای تو و نشانه عشق تو به بندگانت هست.
خدایا شکرت که منو در مسیر خودت هدایت کردی و منو در این مسیر ثابت قدم کن تا هر روز زیبایی های بیشتری رو ببینم و لمس کنم و تجربه کنم.
خدایا ایمانم رو به خودت استوار کن تا در برابر نجواهای شیطان ذهنم قدرتمند ایستادگی کنم.
خدایا از همه نعمت های زیبای جهان زیبایت فراوان و فراوان روزی همه ما مومنان کن، ما که جز تو یاوری نداریم و تورو تنها قدرت زندگیمون میدونیم و فقط تورو ستایش میکنیم.
خدیا شکرت که منو در مدار انسان های فرکانس بالا قرار دادی، پروردگارا منو با بهترین و شایسته ترین و فرکانس بالاترین بندگانت همنشین کن.
پروردگارم ای بخشنده ترین از همه زیبایی ها بر همه ما فراوان ببخش
متشکرم استاد عزیز و مریم بانو عزیز. بی نظیرید
راستی من جواب مسئله ای رو که دو روزه بهش فکر میکنم ، امروز از این فایل گرفتم. خدایا شکرت که اینچنین زیبا و راحت با ما صحبت می کنی.سپاسگزارم
در پناه تنها قدرت عالم، سلامت، شاد، ثروتمند و خوشبخت و سعادتمند باشید
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام استاد عزیز واقعا ازتون ممنونم که اینهمه زیبایی رو به ما نشون میدید از خدایخودم سپاسگزارم که لیاقت تماشای همچین صحنه های زیبایی رو به من داده بله به نظر من دیدن همچین تصاویری لیاقت میخواد.
خیلی ممنون که وقت میزارید حرفه ای کار میکنید به ما اهمیت میدید و امیدوارم همینطور که مارو شاد و خوشحال و با انگیزه میکنید خدا صدها برار شمارو شاد کنه و پاداشی بهتون بده که بینظیر باشه.
باز هم میگم به امید دیدارتون در فلوریدا
دوستتون دارم استاد عزیز و خانم شایسته مهربان❤
به نام رب
عاشقتوتم میبوسمتون از اینجا
استاد من امروز از سایتم به اولین در آمد رسیدم
20 لیر
این همزمان شد با جلسه 27 ثروت که دیروز اومد
که توش گفتین سمینار برگزار میکردین با نفری 1000 تومن
استاد این 20 لیر برای من 20 میلیون لیر ارزش داره،
چون تو این 1 سال و 11 ماهی که تو ترکیه هستم ، برای رسیدن به این 20 لیر وارد خیلی از ترس هام شدم، تو نمیدونی چقدر روی خودم کار کردم تو همه زمینه ها ،تو نمیدونی چه معجزه هایی بود چه تضادهایی بود ، جاهایی که بریدم فقط کلا 3 بار گریه ام در اومد تو این مدت
یادته تو فایل قانون بقای اصلح گفتی اگر خانم هستی قدرتمند باش،من یک خانم بیزینس من در کسب و کارهای دیجیتال در دنیا هستم.
و به خودم افتخار میکنم، من خودم به در آمد رسیدم از انجام کاری که عاشقشم.
استاد این سایتم و از تو دل برخورد با تضد های زیادی تو این مدت آید بهم الهام شد، و از خدا سپاسگزارم که هدایتم کرد به عملی کردنش
استاد باید حضوری از اول برات تعریف کنم
به زودی انشاءالله
خانم فرهادی عزیزم ، وقتی این 20 لیر وارد حسابم شد،یاد 3 سال پیش افتادم، که تازه از رابطه عاطفی که قرار بود بشه ازدواج و داشتم برای فوق میخوندم ، و همه چی بهم ریخته بود زنگ زدم و شما با صدای قشنگت که هنوز بعد از 3 سال از اون مکالمه هیجان صداتون و عشقی که داشتین با من صحبت میکردین در مورد دوره عزت نفس یادمه،دلم میخواست بهتون زنگ بزنم و این 20 لیر و بگم، 20 لیری که خالص خالصه ،چون از کاری که عاشقشم و نتیجه تلاش شبانه روزی کار کردن روی باورهای عزت و عشق و ثروت و توحید و توحید و توحید و قرآن و قرآن و قرآن.
این 20 لیر لذت بخشتر ین پولی که در آوردم
از کاری که عاشقشم و کاری که با 5 کارمند بدست اومده و بی نهایت حرف دیگه…
عاشقتونم
خدایا سپاسگزارم به خاطر این سایت و تک تک فایلها و افرادی که در این سایت هستیم
عاشقتونم❤
خانم بهرامی عزیز 🤩بسیار خوشحال شدم که توانستی بر ترس هایت غلبه کنی و از سایت خودتون به درآمد رسیدی من مطمئنم به درآمد میلیارد دلاری خواهید رسید چون حسم به من گفت
چه نشانه من هم کسب و کار آنلاین خودم را چند روزی شروع کردم ولی هنوز به درآمد نرسیدم ولی دارم با قدرت ادامه میدم تا به ثروت میلیاردی برسم با کمک خداوند بزرگ تو این مسیر الهی هستم
در پناه الله یکتا شاد ثروتمند باشید
سلام
وای استاد چقدر زیباست چقدر زیباست واقعا دلم وا شد انگار یک مسافرت حسابی رفتم و برگشتم خانه
چه حسی زیبایی دارد موقعی که خودتون فیلم را تدوین می کنید چه حس زیبایی دارید که از کجاها رد شده اید و این قدر تحسین برانگیز بوده ایت
خدایا برای این همه زیبایی در جایگاه جایگاه شکرت
برای این همه طبیعت زنده مرسی انگار که هر جا میروی پر ازاکسیژن خالص است پر از آرامش است
چقدر زیباست که یک جا باشی و خیلی چیزها را ببینی انگار که جهان در مشت توست
هر چه بیشتر روی زیباییها دقت کنیم زیبایی بیشتری وارد زندگیم خواهد شد و این در سایت شما کاملا قابل ملاحظه است
چقدر جملات آقای قمیشی زیبا بود : بین من و خودم و آرزوهایم هیچکی جز خودم دیوار نیست ؛ بله شما را کاملا می توان دید
از هیچ آدمی با چشم بسته اطاعت نکنیم جمله اینکه همرنگ جماعت نشو را یاد من آورد
دچار روزمرگی نشویم همیشه خیلی چیزها است که از آنها استفاده کنیم ولذت ببریم و هر چه مثبت تر و بهتر باشیم بیشتر هم میشود خدایا شکرت استاد عزیز مرسی
یاد این افتادم که استاد فیلمبرداری خانم شایسته عزیز اذیتش میکرده است دیگر راحت شد
Just do it now
“به نام پرودگار جهانیان”
سلام به اساتیدِجان هزاران بار سپاسگزارم که دست خدا شدید برای دیدن این بهشت…
چی بگم من اخه…
نگفته همه چیز مشخصِ…
چند روزی هست که امتحاناتم تمام شده و به شدت،دلم یک مسافرت عالی میخواد
امروز داشتم فکر میکردم که برم یه جایی که فقط بشینیم،لذت ببرم،تحسین کنم…
قبل از این که انقدر حال و هوام عوض بشه
معمولا وقتی میرفتیم مسافرت،تنها سوالی که میکردم از پدر و مادرم این بود که کی برمیگردیم،خسته شدم،اخه اینجا چی داره انقدر وامیسید نگاه میکنید درخت همه جا هست دیگه…
الان دلم میخواد به هرچیز کوچیکی که واسم زیباست نگاه کنم و مدت ها تحسینش کنم چه برسه به جنگل و ساحل این نعمت های هیجان انگیزی که نفس ادم حبس میشه وقتی میبینه…
من معمولا تنهایی خیلی بهم خوش میگذره…
ولی با دیدن این فایل حال خوب استاد و شایسته جان کنار هم چقد تحسین برانگیز بود چقد دلم خواست وقتمو با دوستام شیر کنم کسایی که هم من اونا رو میفهمم هم اونا من رو…
چقد لذت بخش تر میشه همه چیز،چقد حال خوبمون چند برابر میشه…
چقد همه چیز رویایی بود استاد…
اون شن های سفید که من اولش فکر کردم واقعا برفِ،
چقد کیف میده مدت ها بشینی روبه روی این ساحل دلانگیز و فقط نگاه کنی…
ارامش مطلق رو زندگی کنی…
یه جا خوندم که از انیشتین نقل قول میکرد:من اکثر اوقات با کلمات فکر نمیکنم…
اوایل زیاد متوجه نمیشدم که معنی این جمله چیه،ولی الان به یه درکی ازش رسیدم…
گاهی اوقات کلمات گنجایش بیان احوالات تو رو ندارن…
………
چقد همه چیز جا داره که بهتر بشه،چقد میشه همینجا بهشت تجربه کرد،چقد میشه راحت به خواسته ها رسید…
شایسته جان چقدر زیبا گفتی:
“توحیدی که در عمل از استاد عباسمنش آموختهام، به من وعدهی فرداهای دور دست را نمیدهد بلکه خودش را در قالب احساس آرامش و اطمینان قلبیای نشان میدهد که به محض به کار بستنش، وجودم را فرا میگیرد و آرام آرام به سایر جنبههای زندگیام نفوذ میکند.”
این همه زیبایی که شما تجربه میکنید پاداش زندگی توحیدی شماست…
و زیبا ترین قسمتش این سریع اتفاق افتادنشِ…
واقعا دارم این رو بهتر درک میکنم که مگ زندگی چیزی غیر از لذت بردن از تمام ثانیههاست؟!
زندگی یعنی حال خوب تو،زندگی یعنی هماهنگی با فرکانس خدا…
چقد باید خداروشکر کنم که من انسان افریده شدم برای لذت بردن از تمام این نعمتها…
چقد باید خداروشکر کنم که یکی مثل کوه پشتمه میگه برو جلو من کنارتم…
چقد باید خداروشکر کنم که من رو افرید و اسمان و زمین رو مسخرم کرد…
چقد باید شکرش کنم…
استاد عزیزم و مریم جانم
مدتی هست دارم به این فکر میکنم ادما باید خیلی بزرگ بشن،که بتونن، که بخوان لحظه ها خوبشونو با بقیه شریک بشن،که کمک کردن به دیگران رو جزو برنامه های زندگیشون قرار بدن…
و شما چقدر کامل دارید این کار رو انجام میدید
چقدر این فرکانس با شدت بیشتری برای شما شروع به کار میکنه…
برازندهی این حال خوبید…
این ارامش،
این رهایی
این زیبایی…
“در پناه یگانه فرمانروای جهان”
اخ اخ تموم شدمم لینای من عشق منن نور منن زیبای من
اخ که چقدر چقدررر زیباترین گفتی چقدررر غرق این عشق نابت شدمم چقدر چقدر خدارو هزاران بارشکر میکنم که هرلحظه هدایتمون میکنهه هرلحظه هدایتمون میکنهه خدای من
این جمله ی نابب مریم قشنگم رو باید با طلا نوشت
“توحیدی که در عمل از استاد عباسمنش آموختهام، به من وعدهی فرداهای دور دست را نمیدهد بلکه خودش را در قالب احساس آرامش و اطمینان قلبیای نشان میدهد که به محض به کار بستنش، وجودم را فرا میگیرد و آرام آرام به سایر جنبههای زندگیام نفوذ میکند.”
چقدرر عشق این توحیدم خدای من چقدررر عاشق اینم که بهتر عمیق تررر حل بشم درونش عاشقتمم عشق من چقدر بینظیر نوشتی چقدر عاشق این عشق نابیتمم چقدرر بینهیت تحسینتت میکنم جان دلمم بینهایت تحسینت میکنم این عشق بینظیرت را
چقدر زیبا گفتی عشق دل من فرشته ی خداوندم چقدر چقدر با تمام وجودم این اتصال نابت رو این ارامش بی نهایتت رو جاری ترینه بر جای جای نوشته و اگاهی های نابت چقدر چقدر بینهایت تحسینتت میکنم عشق منن چقدر بینهایت تحسینت میکنم قلب من چقدر بینهایت تحسینتت میکنم این ارامش نابت را این درک بینظیرت را چقدررر با تملام وجودمم بینهایت تحسینتت میکنم عشق منن بینهایت تحسینتت میکنم چقدرر عاشق این اتصال نابتم
عاشقتمم قلب منن الهی که هرلحظه غرق عششق خداوندم باشیی الهی که جریانی از نعمت وبرکت و ثروت جای ترین جای ترین باشه بر زندگی بهشتی ات عزیزدلمم عاشقتمم بینهایتت تحسینتت میکنمم
بسم رب…
سلام دلبرِمن…
الایِجانم
مهربون،من عاشقتم که انقد همه چیز رو قشنگ میبینی…
انقدر با خودت در صلحی…
انقدر عاشقانه همه چیز رو تحسین میکنی…
ارامشی ورای تصور برات ارزو میکنم…
سلام دوست عزیزم
چقدر زیبا که میخواهید وقتتون رو با افراد هم فرکانسیتون سپری کنید
انسان در کنار افراد هم مدارش خیلی بهش خوش میگذره و احساس راحتی میکنه و دوست داره همینطور ادامه دار باشه اون لحظات خوش
آرزوی زیباترین، لذتبخش ترین و شیرین ترین اوقات رو چه با دوستانتون چه در خلوت از الله یکتا دارم
دستتون در دستان بینهایت الله یکتا
بسم رب…
سلام محمد امین عزیز
اول از همه بگم که من داشتم داستان هدایت شما رو میخوندم،بعد متوجه نوتیف شدم دیدم که شما در جواب دیدگاه من متنی نوشتید
این هماهنگی خیلی واسم جالب بود...
خیلی تحسینتون میکنم
این همه عشق،شور،هیجان…
این همه حالِ خوب…
امید که هر لحظهی زندگیتون پر از حسِ ناب یقین باشه…
“در پناه یگانه فرمانروای جهان”
گرفت گرفت…آره اومد اومد…آنتن رو میگم اتصال رو میگم. اینجا توی کره ماه همراه اول آنتن نمیده بزور تونستم به اینترنت ماهواره ای استار لینک ایلان ماسک کانکت بشم، جداً فرکانس شما زمینی ها اونقدر قویه که تا اعماق فضا و کره ماه هم سرایت کرده و شما دختر گل بهونه ای شدی که منم بخش اندکی از فرکانس قدرتمندم رو بهت مخابره کنم؛😆😉😊
الو صدامو داری؟! وان تو تری فر
از میلا به لینا….
آغا قبول نی…خانم قبول نیست،آخهههه چرااااا؟؟!!!! بازم پرنسس عشق الا جانم کار خودشو کرد،اون شب که همین کامنتت رو توی این قسمت خوندم با خودم گفتم میلاد اوندفه الا پیشگام شد و زودتر کامنت گذاشت بدو بینم میتونی این دفه از الا زودتر برای لینا کامنت بذاری، تا به خودم اومدم دیدم بَه بَه خانم خانما کار خودشو کرده…اوندفه الا این دفه الا… الا اونجا ، الا اینجا…الا همه جا…از بس که اِلا جانم قلب پاک و زلالی داره از بس که روح بزرگ و رفیعی داره از بس که غرق عشق و تحسینه قلبیه از بس که توی خدا توی توحید و یکتا پرستی غرق و حل شده، الا جانم عزیزم دستمُ بلند کردمُ دارم برات دست تکون میدم عااااشقتمممم بسیاااااااار زیاااااد…
لینا جان، به الای عزیزم هم گفتم که خیلی خیلی خوشحالم که من و تو اولین دوستای لینا هستیم که مثل نگهبانان بهشت دم در دروازه عاشقانه به استقبال لینا رفتیم و حضور پر برکتش به این بهشت رو جشن گرفتیم
عععهههه سلامم کو!!!
سَلَامٌ عَلَیْکُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّهَ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ
سلام به روی ماهت لینا جانم،رفیق عزیز و ارزشمندم
توی کامنتت گفتی دلم میخاد به هر چیز کوچیکی رسیدم تحسینش کنم، آماده ای اون نقطه آبی خوشگله رو تحسین کنی؟ ظاهراً یه نوتیف سادس ولی دنیایی از حرف و احساسات پاک و خالص توشه ؛ لینا سایت رو کلیک میکنه…دایره آبی لاجوردی رو کنار اسم قشنگش میبینه،ذوق و شوق کنان روی پاسخ به دیدگاه های من کلیک میکنه،یعنی کی میتونه باشه؟! قلبش تند تند میزنه…. عععهههههه میلاده😆😉😍😘😊🙌✋🌹💕
اوه میلادُ نیگا ازون کامنت طولانی های دلی خاصِ خودش برام گذاشته…
خب لینا جونی بذار همین ابتدا یه وصف حال برم؛ اون شب که کامنتت رو اینجا خوندم نشونه دیدم که برات بنویسم،ولی وقتی دیدم از الا جا موندم گفتم بذار بعداً دیگه، اِلا دست نیافتنیه نمیشه ازش سبقت گرفت، اجازه دادم که خدا خودش در زمان مناسب هدایتم کنه که بیام با تمرکز و احساسی ناب بنویسم آخه در حال کار و تحقیق و پژوهشم تمام تمرکزم جای دیگس ،در راستای عمل به ایده ها و الهامات هدایتی خدای هدایتگرم دارم شبانه روز قدم برمیدارم…تایمم تماماً پره… لینا جان من حالم خیییییلییییی خوبه یعنی از عالی عالیترم به قول خودت کلمات گنجایش بیان احساسات و احوالاتم رو نداره…. آهان داشتم وصف حال میکردم،دیروز…
دیروز عصر بعد از ۲۶ ساعت بیداری یه چند ساعتی خوابیدم که بتونم شب بازی سلطان رو ببینم،الگوم کریس رونالدو عشق دلم،دیشب توی نیمه نهایی کوپا ایتالیا به مصاف اینتر رفتن گل اول رو خوردن ولی بعدش با دو گلی که کریس زد تونستن ورق رو برگردونن، نمیدونی دیشب چه داد هواری کردم اونجا که بعد گل دومی که با سماجت و پرسینگ بالای خودش از دفاع توپ ربایی کرد و توی اون حالت نامتعادل گلو زد، موقع شادی گلش با زبان بدن و اشاره دست به استخون گیجگاهیش با اعتماد به نفس بالا به تیزهوشی و هوش بازیخوانی بالای خودش اشاره کرد… آخرای بازی هم مربی برای استراحت کریس رو تعویض کرد، نمیدونی لحظه ای که تابلو تعویض رو دید چقدر بهش برخورد و حین بیرون اومدن با حرکات صورت عدم رضایتش رو نشون داد ولی حرفه بودن خودش رو نشون داد و با کنترل ذهن بالا نذاشت احساسات منفی بهش غلبه کنه که مبادا از کوره در بره… همین چند دیقه پیش هم ضربه ایستگاهی استادانه ی خداوندگار «تمرکز» رو از یکی از سایتها دیدم، لیٔو مسی فرازمینی رو میگم، پریشب کلی از مصاحبه هاش رو تحلیل کردم و نگم که چه چیزای حیاتی و بسیار عمیقی رو ازین اعجوبه فرازمینی کشف و استخراج کردم…زلاتان هم یه پست جدید توی اینستا گذاشت که بازم مهارت های جادویی خاص زلاتانیش رو به رخ کشید… آره بابا من همیشه از الگوهام حرف میزنم و همیشه در حال یادگیری و الهام گرفتن ازشون هستم…
دیشب بعد اتمام بازی رفتم سریع مطابق تعهدم بکوب ورزشمُ با نهایت قدرت انجام دادم، بعدش خواستم برم زیر دوش آب گرم که حس درونی بهم گفت توی حیاط توی دمای یخ بندون زیر آب یخ فشار قوی حموم کن با اینکه مقاومت داشتم ولی به اون زمزمه لطف قلبم گوش دادم و نگم که چیشدددددددد…. این یکی ازون کارای عجیب غریبیه که گاهی انجام میدم،باورهای شخصی سازی شده ی سلامتی من یه چیز نادر و عجیبیه که نظیرشو هنوز ندیدم… بعدش اومدم برات بنویسم که خوابم گرفت و نخواستم خودمو مجبور کنم…لینا دو نصف شب خوابیدم از خدا خواستم که چهار صبح بیدارم کنه…. لحظه ای که چشم باز کردم با سلام خدا مواجه شدم و ذکر خدایا شکرت روی زبونم به حرکت درومد یه نیگا به ساعت کردم ….وای پناه بر خدا…. دقیقاً دقیقا ساعت چهار صبح بود، اشک ریختمُ و سجده شکر کردم، لینا بگو چه خوابی دیدم؟!
🔵خواب دیدم توی یه باغ بهشتی هستم که با درخت انگور مسقف شده و از هر میوه ای که فکرشو کنی انباشته شده…گویا ملک شخصی خودم بود،کلی آدم مهمونم هستن و به همشون میگم که این باغ مال خودتونه اجازه نمیخاد بینهایت نعمت و فراوانی هست تا میتونید تناول کنید و خدا رو شکر کنید… در ادامه همه در کنار هم بزن و برقصان در حال شادی و خوشگذرونی ان که من از فرد شادی و سرمستی عشق، خیلی واضح و بلند میخندم و میرقصم نمیدونی چقدر واکنش اطرافیان برام لذت بخش بود همین که شور و انرژی منو دیدن اونا هم ازم انرژی گرفتن و از شادی و خنده من لذت میبردن جوری که اونا هم انگار منتظر دریافت این حس و حال و شور و انرژی وصف ناپذیرم بودن… خدایا چجوری باهام حرف میزنی…داری باهام چیکار میکنی…
لینا جانم، من انگیزه ام اتمی و هسته ایه…اصلا غیر قابل وصفه… بمب انگیزه و انرژی ام ، اکسیر عشق منو شیدا و سرگشته کرده مدتهاست لبریزم از عشق… میدونی واقعا گاهی با خودم میگم میلاد چرا بیشتر و بیشتر از جوهره وجودت عشق و انگیزه سیری ناپذیرت به دوستات یا هر کس دیگه منتقل نمیکنی… چرا این حال بینظیر وصف نشدنیم رو بیشتر و بیشتر با آدمای با لیاقت به اشتراک نذارم… باور کن گاهی به سرم میزنه واسه بیشتر دوستای ناب سایتمون کامنتای بلند دلی بذارم و یه دل سیر تحسینشون کنمُ عشق بورزم…
(الان که ادامه کامنت رو مینویسم در واقع ظهر شده و من تازه برگشتم خونه… میدونی گاهی مواقع یه کاری مهم رو باید انجام ولی بنابه دلایلی به تاخییر میندازیش… انجام یه کار مهم گوشه ذهنم بود و از خدا خواسته بودم که خودش در زمان مناسب بیادم بیارش تا انجامش بدم…. من به زمان بندی دقیق خدا باور قلبی دارم… امروز خیلی واضح خدا بهم الهام کرد که همین الان وقتشه گفت میلاد همه چی بیخیال شو و برو جایی که میگم پیگیر شو فقط چشم توکلت روی من باشه و فقط روی من حساب کن… گفتم یا الله و بدون چشم داشت سریع رفتم سازمان و اداراتی مربوطه… لینا بخدا هنوز که هنوزه باورم نمیشه انگار خدا همه کار و زندگیش رو ول کرده و داره کارای منو راست ریست میکنه… رفتم پیگیر وضعیت نظام وظیفه ام بشم که ببینم کی برم سربازی… توی اون همه شلوغی مسوول مربوطه نمیدونم با قیافم و خوشروییم حال کرد یا جنس فرکانسم یا هرچی با اینکه خیلی خسته بود همین که نوبت من شد انگار خدا رفت توی جلدش و فراتر از حد انتظارم باهام برخورد کرد و با مدارا و سازش بهم کمک کرد، توی اون یه ساعتی که در صف انتظار بودم اونقدر حس و حالم خوب بود که فقط تمام تمرکزم روی زیبایی های اطرافم بود.. یه پسر جوان رعنا دیدم که رنگ موهاش و چشاش خیلی قشنگ بود، به دلم افتاد که حرف دلم رو بهش بگم، با لبخند بهش گفتم چه موهای قشنگ خوش رنگی داری چه چشم و چهره زیبایی…هم من هم اون غرق لذت و احساس سپاس گزاری شدیم… ناخودآگاه تمرکزم افتاد روی ویژگی بسیار خوب مسوول مربوطه که چقدر عالی کار ارباب رجوع رو راه میندازه چقدر انسان شریف و درستکاریه که با مردم عالی برخورد میکنه چقدر شعور اجتماعی بالایی داره که با خانم ها با ادب و احترام بالا صحبت میکنه، کار همه انجام شد همه رفتن همین که نوبت من شد گفت بریم بیرون یه استراحتی کنیم و برگردیم همین طور که داشتیم با هم قدم میزدیم انگار عین دو دوست صمیمی بودیم، خیلی راحت همه ویژگی های مثبتی که توش دیدم رو صاف و مستقیم بهش گفتم و کلی از ته دلم تحسینش کردم نمیدونی چه وجه الهی ای رو برگیخته کردم اون خیلی خیلی راحت و آسون وضعیت منو درک کرد و به آسون ترین و زیباترین شکل ممکن با نظر و خواسته خودم حتی فراتر از انتظارم باهام همکاری کرد و خدا رو شکر تا سال دیگه همین موقع مهلت سربازی دارم قانوناً… لینا نمیدونی امروز چند ده نفر رو دیدم جوری بهم لبخند میزدن که انگار مشتاق دوستی و آشنایی باهام هستن… جز خدا و زیبایی و آسونی هیچی ندیدم… کاری که امکان داشت توش به مشکل و دردسر و این ور اون ور رفتن بکشه توی یه ساعت به زیباترین و آسون ترین شکل ممکن برام پیش رفت… عزت نفس بالا و حساب کردن روی خدا کلید واژه اصلیش بود…. حالا نمیخام فعلا بحث گذشته رو باز کنم که سالای قبل پدرم چه توطعه عامدانه ای علیهم کرد که من قبل ورود به دانشگاهم سرباز بشم ولی خدایی داشتم که یدالله فوق ایدیههم … و مکرو و مکرالله والله خیر الماکرین… هیچ چیز برای خدا غیر ممکن نیست… اون زمان اولین معجزه و نشونه بزرگ خدا رو توی اون روزای طاقت فرسا دیدم که همه بهم پشت کردن و با تحقیر منو میخاستن خورد و شرمنده کنن ولی من از خدا چیزی رو درخواست کردم که هیچ سیستم و مسوولی هم نمیتونست برام درستش کنه.. با اینکه توی سیستم و سامانه قانوناً سرباز بودم ولی انگار خدا همه چی دستکاری کرد، سیستم رو، کارمندای مربوطه رو ، رییس نظام وظیفه رو، رییس دانشگاه رو…. لینا الان که دارم به اون روزای معجزه آسا فکر میکنم اشک از چشمام سرازیر شده…چقدر خدا توی زندگی دست منو گرفت ولی من فراموش کردم…..
برای همینه که میگم هنوز هیچی توی سایت ننوشتم در مقیاس اون چیزی که میخام… در مورد اتفاق و نشونه بزرگ امروز هم دلم میخاد بارها توی سایت حرف بزنم راجبش اونقدر که الهام بخش و دلنشینه برام…. این ازون پرانتزایی بود که انگار پرانتز بسته نداشت)
الان که دارم مینویسم حالم غیر قابل وصفه… بخصوص که صدای زمینه کامنت نوشتنم تلاوت سحرآمیز مصطفی اسماعیل هستش…آره من قبلاً قاری قرآن هم بودم ولی ولی… توی دوران بلوغ زدم تارای صوتیم رو به چوخ دادم ازبس که افراط کردم، ببین چقدر کمال گرا و کله شق بودم که همزمان چهار سبک محمد صدیق منشاوی،عبدالباسط،مصطفی اسماعیل و شحات محمد انور تقلید میکردم اونقدر نابخردانه از تارهای صوتیم کار کشیدم که پرده صوتیم رفته رفته توان تحریر های عمیق و ظریف از دس داد … چقدر همیشه حسرتش به دلم موند ولی الان خدا رو شکر بنابه دلایلی خیلی راضیم ازین بابت… چون حالا میتونم دقیق بفهمم چه حکمتی پشتش بوده…البته گاهی مواقع که حس میگیرم توی خلوت خودم برای خودم تلاوت میکنم گلاب به روت بعضی موقع ها توی دستشویی و حموم هم حس میگیرمُ قرآن میخونم… داداشم میگه میلاد توی دستشویی و حموم هم ول کن نیستی؟؟!!! استغفرالله…..
چیه میخندی😂😂😁😁😉😉… ای جانم لینا… تو فقط بخند عزیزم…. که خودمم دارم میخندم 😂😂😉😆😆
راستی منم مثل خودت از تنهایی خودم خیلی بیشتر بهم خوش میگذره… و اینکه گفتی دلم خواست وقتمو با دوستام شیر کنم کسایی که هم من اونا رو میفهمم هم اونا من رو،این جملت منو مشتاق تر کرد که حتما برات با عشق بنویسم…
واکنش من نسبت به این فایل؟! لینا من سکته رو زدم رفت ،بعد از دوبار دیدن این قسمت یجورایی جرات ندارم دیگه نیگاش کنم… زبونم قاصره از توصیف حس و حال این فایل… اصلاً نای کامنت گذاشتن نداشتم دیگه،در عجبم که بچه ها چطور تونستن تاب بیارن و با خونسردی کامنت بنویسن…
از خوندن کامنت کوتاه ساده و بسیار دلنشینت واقعا لذت بردم و چقدر تحسینت میکنم که در اولین فرصت بعد فراغت از امتحانات به حست گوش کردی و اومدی حرف دلت رو زدی…
و اما اون کامنت تحسین برانگیزی که توی قسمت ۲۵ سریال برام گذاشتی… واقعاً غافلگیر شدم… لینا باورت نمیشه توی ماشین توی خیابون بودم که پیغامت به دستم رسید… اونقدر حیرت زده شدم اونقدر ذوق و شوق کردم که خواهرم خیال میکرد دوونه شدم که اینقدر خوشحالم و دارم میخندم…باورم نمیشد که خدا اینقدر عجیب ما رو به سمت هم هدایت کنه، باورم نمیشد که یه نفر چقدر میتونه توجه به نکات مثبت و درک و فهمش بالا باشه که اینقدر دقیق و عالی منو توصیف و تحسین کنه…. این بزرگترین حسنه که یه نفر بتونه خوبی ها و زیبایی های دیگران رو ببینه و دقیق بیانشون کنه، این نشون از سطح فرکانس و مدار بالاته … لینا اون روز اونقدر خوشحال شدم که دیگه نمیتونستم احساسمُ همون روز اونجا برات کامنت کنم… بعدش در جریان همیشگی هدایت به جاها و ایده های جدیدی هدایت شدم و فرصت نشد برات بنویسم… نمیدونم چی بگم بخدا… فقط میدونم به موقعش غافلگیرت میکنم….
فقط چند تا نکته….
اینکه گفتی امتحانات تموم شده مشتاقم بدونم چه رشته و کلاس چندمی…
لینا من هیچوقت به خودم اجازه نمیدم توی مسایل شخصی و حریم خصوصی کسی دخالت کنم ولی چون خیلی احساس صمیمیت و راحتی باهات دارم دوست دارم تشویقت کنم، تشویق به اینکه در راستای عزت نفس خودت هم که شده روی ماهت رو توی تصویر پروفایلت بذار…الهی فدای اون چشای نازت… چون خودم بهار امسال که شیرجه زدم توی سایت همون اول حسم گفت خودت باش و تصویر پروفایل بذار،هرچند که یکم برام چالش برانگیز بود ولی بعدش اونقدر آسون شد که هرچند وقت یبار مثل آدمی که لباساشو عوض میکنه، تصویرم رو تغییر میدم… همین گام های کوچیک خیلی به رشد عزت نفست کمک میکنه ، کاری بیشتر بچه های سایت از عهدش برنمیان… حالا هرچند که ممکن هرکسی دلایل شخصی برای خودش داشته باشه… هرجور دوس داری، فقط سعی کن به حس درونیت گوش بدی…
خیلی مشتاقم بدونم غیر از صنعت مُد به چه چیزای دیگه علاقه داری و کدومش در اولویته برات؟! خیلی برام عجیب بود که خدایا من که توی هیچکدوم از کامنتام رسالتم رو بیان نکردم و بیان نخواهم کرد… پس لینا صنعت مُد رو از کجای حرفام استخراج کرد… خودت میدونی که من چقدر آدم فرز و چابکی هستم سریع اسکن کردم روی کامنتای آخرم و یه جمله رو دیدم که باعث سو تفاهم شد؛ اونجا که توی قسمت ۱۱۰ یجا گفتم:
و الان بعد از سال ها کشمکش و بالا و پایین شدن دارم در مسیر تحقق رسالتم قدم برمیدارم (ورود به صنعت مد نظرم و گسترش و انقلاب عظیم در اون)…. اگه کمی دقت کنی گفته بودم صنعت مَد نظرم …. نه صنعت مُد نظرم…. اشتباهی برداشت کردی عزیزم…ایرادی نداره پیش میاد… ولی سوژه رو دستم دادی که با سیستم تفکر انتقادی ذهنت رو قلقلک بدم…
لینا من خیلی خیلی باید حواسم باشه که راجبه اون راز درونم(رسالت والا و مقدسم) هیچ جا واضح و دقیق صحبت نکنم که اگه لو برم انگیزه ام ممکنه افت کنه… راجبه دورنما آگاهانه صحبت میکنم ولی راجبه اینکه دقیقاً چه هدف و برنامه ای دارم با کسی صحبت نمیکنم چون این مهمترین و ارزشمندترین راز درونمه…
( لینا یه حس عجیبی دارم الان که دارم مینویسم، نمیدونم خیلی برام آشناس انگار قبلاً خواب دیدم که دارم این گفتگو رو با همین محتوا با یکی تایپ میکنم… تا حالا شده بری یه جایی یا در موقعیت و شرایطی قرار بگیری که برات آشنا باشه انگار که قبلاً خوابشو دیده باشی؟!!!)
راستی من توی هیچ جای اینترنت و فضای مجازی در دسترس نیستم چون بصورت کاملا آگاهانه ازین فضاها خودمو جدا کردم و بصورت سازمان یافته دارم در مسیر زندگی حرکت میکنم.راجبش بعدا مفصل توضیح خواهم داد. ولی الان هرچی سرچت کردم پیدات نکردم…. گفته بودی که خیلی دوست داشتم بیشتر ازت بدونم… با کمال میل عزیزم، حتماً هرچقدر که بشه توضیح خواهم داد… قدم به قدم با همدیگه تکاملی میریم جلو…. راستش منم دلم میخاد دوستای گلی مثل شما رو بیشتر بشناسم و ازشون یاد بگیرم…
خیلی خوب میشد اگه کامنتت رو توی قسمت ۱۱۰ میذاشتی تا بتونم یجا تمرکزی برای همه دوستای عزیزم بنویسم ولی بازم خیلی خوب شد چون بهونه ای شد که کامنت چند ماه پیشم رو بخونم ، اونقدر حرکت رو به جلو دارم و در جریان پیوسته هدایت در لحظه حال زندگی میکنم که تا حالا پیش نیومده برم کامنتای قبلیم رو رصد کنم… فقط یچیزی، مگه چند تا از کامنتام رو خوندی؟ نمیدونم قسمت ۱۱۰ رو خوندی یا نه ولی اگه نخوندی باید یسری چیزا رو دوباره باز کنم… لینا جانم عزیزم حس و نظرت همین جا برام بنویس هرچی دلت خواست بگو و جواب چند سوالمو هم بده… این یه ماه اخیر میانگین شبانه روز ۳_۴ ساعت میخوابیدم و تمام وقت با نهایت تمرکز و انگیزه در حال در عمل به ایده الهی بودم… انشاالله همین روزاست که فراغت پیدا کنم و با عشق و آسایش بیشتر توی سایت کامنت بذارم، فکر کنم باید برای بیش از ده نفر از دوستای ارزشمندم کامنتای بلند و دلی بنویسم… شدیداً هم مشتاقم… خصوصا برای شما جانِ دل و زیبا عزیزم و اِلای جان جانان…
حتما میام همون جا قسمت ۲۵ با عشق و صبر، کامل جواب کامنت بسیار بسیار تحسین برانگیزت رو میدم دوست عزیزم،نمیدونم کی ولی در زمان مناسب هدایت میشم…
لینا خیلی برام عزیزی… خیلی دوستت دارم عزیزم…آره چرا احساسم رو بهت نگم…از همین لحظات که داری این کامنت بلند نامنظم رو میخونی لذت ببر…منم دارم عشق میکنم دارم لذت میبرم ازینکه دارم با یکی از همکلاسی های عزیرم خودمونی حرف میزنم….
عاشقتم لینا جانم و عاشقانه دوستت دارم دختر دوست داشتنی 💖💜💗💕
پسرِ عشقی گروه تحقیقاتی عباسمنش درعجبم تو چطوری میتونی این حس دست به کامنت شدن من رو قلقلک بدی وبا عزم جزم بدون هیچ شکی شروع کنم به نوشتن برای تو، برای تشکر کردن از تو، برای اینکه نمیدونم چرا حتما باید کامنت های تورو برای هرکی که میخواد باشه بایه بار خوندن سیر نمیشم باید چندین بار بخونم تا هضمشون کنم، بِرن تو وجودم ممنون میلاد جان خدارو شکر وقتی این میزان تسلیم و توحیدی بودنت رو میبینم یه نَمه اولش غبطه میخورم ولی سریع خودمو جمع میکنم و میگم زیبا استفاده کن اینا همش نشونست خدا داره باهات حرف میزنه بیشتر الگو برداری کن تو هم باید اینجوری توحیدی باشی، وای میلاد وقتی ساعت خوابت رو گفتی دیگه منفجر شدم نمیدونی منم چه قدر دلم میخواد کمتر بخوابم البته منم شش هفت ساعت میخوابم ولی دوست دارم بتونم ساعتها بیدار بمونم ودر راستای اهداف وعلایقم قدم بردارم اخه میدونی دیگه اصلا نمیخوام بچه داشتن رو برا خودم ترمز کنم ولی انرژی زیادی ازم میگیرن و باورت نمیشه شبها حدود دو سه چنان میخوابم که قشنگ انگار دارم میمیرم ومیگم خدایا اگه مرگ هم اینجوری لذت بخشه پس چه قدر خوبه، خیلی از حرفات وکامنتات الگوهای درستی برمیدارم ولی باید بیشتر تعهد بدم بیشتر تلاش کنم،واقعادوست دارم سبک نوشتنت رو، تو کلی نمینویسی من قشنگ با کامنتات میام تو زندگیت وتمام احساساتت رو باهات درک میکنم ولذت میبرم بعد باخودت میام بیرون نمیدونم شایدم به خاطر اینه که اینقدر کامنتات من رو به وجد میاره که میام وبرات مینویسم خلاصه اینکه برو پسر قوی برو که ماهم داریم باهات میاییم و من باشخصه عاشق این سبک نوشتن و انتقال درست انرژیت،هستم میبینی دیگه اونایی که باید بگیرن میگیرن عشقی به خدا 👏💪💪👏
“بسم رب”
سلام سلام
اقای جلیلی عزیز
میلاااد حاالم خیلی خووبه
خیلیییی
بعد از اون تایمی که گفتم دوست دارم برم یه مسافرت عااالی همه چیز هیجان انگیز پیش رفت من اومدم مسافرت
خیلی بهمخوش گذشت مخصوصا دیروز که یکی از دوستامُ بعد از یک سال دیدم…
خیلیییییی خوب بود
خدایا شکررررت
عااشقتم که انقد خلاقی شما😂😍
همونطور که قبلا بهت گفتم نحوه صحبت کردنت جوریه که انگار روبه روم نشستی…
راجب الایِجانم صحبت کردی
میلاد میبینی که چقد عشقِ این فرشته…
انقد وایب مثبت ازش میگیرم،
الا اگه این نوشته رو میخونی از همین جا بهت میگم عاااشقتم
میلاد راست میگه این جا الا اونجا الا همه جا الا،
عاشقتم…
چقد خوشحالم که جشن ورودی به این بهشت با شما جشن گرفتم❤
……
راجب اون نوتیف هیجان انگیز گفتی،حس قشنگی که بهم میده…
اره کلی تحسینش میکنم
اون نفری که دست خدا شده واسه گفتن یه عالمه نشونه از سمت خدای بزرگم
واسه صحبت کردن از سمت خدا با من…
مگِ میشه تحسین نکرد؟!
مگِ میشه خوشحال نشد؟!
……
راجب کامنت گفتی میلاد
میدونی چیه
من اوایل نه فقط توی سایت هر جا باید یه نوشتهای رو برای کسی مینوشتم
منتظر جوابش میموندم
گاهی وقتا حسم بد میشد که من این همه نوشتم چرا دیر جواب داد؟!
۲،۳ سال پیش کنار یه عزیزی بودم و بهم یه حرفی زد که کلی حالم خوب شد
بهم گفت از هیچکس انتظار نداشته باش این طوری حالت خیلی خوب تره…
سعی کردم به این گفته عمل کنم و واقعااا حالم خیلی بهتر خیلییییی
تا اینکه با این بهشت اشنا شدم،
و متوجه شدم که من هر چیزی رو مینویسم هر کلمه هر جمله برای خودمه،برای انتقال این احساس خوب و جادویی که درونمه و دیگ نگران اون جواب نیستم(گاهی اوقات اون حس میاد که دیر شد جوابتُ نداد لینا ولی الان دیگِ افسارش دستمه…)
تحسینت میکنم میلادِ جانم که انقد عمیق به هدایت ها و الهاماتی که بهت میشه عمل میکنی…
میلاااد چقد دوست دارم تلاوت کردنت بشونم…
چیکار کردی با خودت چهار سبک اونم از چه افراادی
الحق والانصاف که ترکوندی😂😍✋
راستش وقتی این قسمت میخوندم یاد خودم افتادم
اره منم قاری قران بودن
تمام دبستان،راهنمایی و دبیرستانم تو مسابقات قران بودم من ترتیل کار میکردم و از اقای پرهیزگار و اقای عفاسی تقلید میکردم…
کلی کیف میکردم وقتی اون تحریرایی که باید میزدم و با تحسین استادم روبه رو میشدم…
یادمه سال اول دبیرستان رفته بودیم المپیاد ریاضی و تعدادمون هم به نسب کم بود مسئول برگزاری از پسر درخواست کرد که یکی بیاد و قران تلاوت کنه که جلسه شروع بشه…
میلاد هیچکی بلند نشد…
و از اونجایی که من همیشه اعتماد به نفس انجام این جور کارا رو دارم گفتم میشه من بخونم؟
مسئول جلسه ازم دعوت کرد و رفتم یکی از سوره ها رو خوندم
خیلللی حالم خوب بود بعدش چقد انرژی گرفتم از تشویق بچهها
واای چه روزایی بود…
ولی وقتی رسیدم به سال اخر دبیرستان این شور و شوق افت کرد،
محدود شد به مدرسه
چون دچار دوگانگی شده بودم
فکر میکردم ادما باید یا اینوری باشن یا اونوری…
نمیشه استایل من و داشته باشن و قران بخونن…
و این باعث فاصله شد…
تا اینکه دوباره اون نوری که داشت توی وجودم کم رنگ میشد، با اگاهی هایی که اینجا بدست اوردم نور وجودم روشن تر شدم فهمیدم اصلا مهم نیست اصول جامعه چیه
لینا ببین خودت چی میخوای
تو هرطور که فکر میکنی حست بهتره همونطور باش
همونطور رفتار کن…
و الاااان حاالم وصف نشدنیه…
…..
میلااد میلاد وقتی میدیدم چجور راجب زلاتان حرف میزنی هر لحظه مشتاق تر میشدم برم راجبش بخونم،
من تا حدودی میشناختمش ولی نه اونقد دقیق
زمانی توی ذهنم پررنگ شد که چندتا بازیش توی لس انجلس گلکسی رو دیدم وااای میلاد اون گل استثناییش که یادم نمیاد با کدوم تیم بود واای واای بینظیر بود تنها چیزی که الان تو ذهنمه come on come on گفتن گزارشگر هست😂😂
و یه مصاحبه ازش دیدم که مجری ازش پرسید
به نظرت بهترین مهاجم های حال حاظر لیگ جزیره کیا هستن اسم چند نفر گفت ولی اسم خودشو نگفت بعد که مجری پرسید چرا خودت نگفتی اون جمله هیووولا رو گفت lions don’t compare themselves with humans
خلاصه که بعد از خوندن نوشته های شما رفتم اساسی مصاحبه زلاتان رو دیدم چقد نکات عالی استخراج کردم ازش…
راجب رونالدو هم که من عاشق این بشرم نمیدونم چی بگم راجبش اصلا…
راستی تیم مورد علاقه من لیورپول و بازیکن مورد علاقم در صدر محمد صلاح😍
کم بازی میبینم ولی هر وقت وقت کنم گریزی میزنم به بازی ها…
….
چه خواب هیجان انگیزی دیدی میلاد خدارو شکر که حالت تو خوابم خوبِ…
خداروشکر که تو بیداری کارت به راحت ترین شکل ممکن انجام میشه…
تحسینت میکنم عزیزدلم…
راجب اون برداشت اشتباهم
من تازه متوجه شدم و مدت ها شما رو این ذهنیت تصور میکردم…
ولی الان میگم با این اراده و حال خوبی که داره قدم در هر مسیری بزاری قطعا موفقیت پشت سرتِ…
راجب علایق من پرسیدی میلاد من انقد علاقه دارم که گاهی اوقات بعضیاشو یادم میره و باید یادداشت کنم
عاشق تحقیق کردنم(در حوضه ای که دارم روش کار میکنم)
عاشق زبان انگلیسی هستم
،گویندگی رو خیلی دوست دارم(و در این راستا دارم پادکست ریکورد میکنم)
،عاشق رقصم و ورزش کردن (من کیک بوکس و دفاع شخصی کار میکردم ولی تو یکی از فایتا یه اتفاقی افتاد که دیگ نتونستم ادامه بدم ولی با این حال گاهی تمرین میکنم)،
نوشتن،رانندگی،پیانو زدن و اواز خوندن…
ولی مسیر اصلیم مشخصه در کنارش به علایقم هم میرسم…
….
میلاد من خیلی خداروشکر میکنم که انقد عاشق کارتی
که انقد قشنگ جایگاهت پیدا کردی و داری در مسیر عمل به رسالتت قدم برمیداری،که انقد محکمی،که انقد به خودت و خدای خودت معتقدی…
برات هر لحظه یقین بیشتر ارزو میکنم میخوام…
اره عزیزم تکاملی با هم میریم جلو و جواب سوال های که داریم رو میگیریم…
عاشقتم مرد بزرگ…
“در پناه یگانه فرمانروای جهانیان”
سلام میلاد عزیز وقت بخیر گاهی کامنتای شمارو دنبال میکنم چون هر وقت کامنت میزاری داخل ایمیلم میاد کە میلاد جلیلی کامنت گذاشتە بیا بخونش
امروز کە این کامنت زیبای شمارو خوندم واقعا احساس کردم بند به بندش رو واسە من نوشتی نمیدونم چرا بە خودم گرفتم، شاید خدا خواست ، من هزاران کیلومتر از خونە دورم چند سالە خانوادەمو ندیدم دیروز مادرم میگفت تو افسردگی داری خیلی ناراحت بودم خیلی خستە اما مادرم حال و روزمو کامل فهمید با اینکە حتی یە کلمە ازاوضاعم شکایت نکردم ، مادرم راست میگفت من افسردەم، نا امیدم ، تنهام، حتی دریغ از یە دوست کە در حد یە سلام باهاش حرف بزنم نیست ، نا امیدم از اینکە سە سال تو کمپ زندگی میکنم و دم بە دم جواب منفی برام میاد و من مرتب شکایت میکنم کە خداوند چرامنو فراموش کردە
میلاد جان در اوج تنهایی و نا امیدی این پیامو نوشتم در حالی کە دندون درد شدید دارم و هیچ پولی ندارم درستش کنم ، دقیقا دوازدە روز پیش هم از فرط بی پولی مجبور شدم دندان دیگەمو بکشم ، من یەجایی زندگی میکنم کە آفتاب زیاد ندارە ومن دچار کمبود کلسیم شدم ، اشک تو چشام جمع شدە احساس تنهایی عجیبی همراە با درد دندون شدید مث خورە افتادە بە جونم ، میلاد عزیز حتی خیلی وقتا بە خودکشی هم فکر میکنم اما وقتی یاد مادرم ، پدرم می افتم نمیتونم ، من نمیدونم شما کی هستی و اهل کجایی اما کامنت شما انگار دلمو روشن کرد در این تنهایی
کاش میتونستم از راە تلگرام باشما حرف بزنم کە مشاورم باشی تا بیفتم رو ریل و منم مسافر قطارعباسمنش بشم