سریال زندگی در بهشت | قسمت ١33 - صفحه 10

بنام خدای فراوانی ها

سلام به استاد عزیزم ، میرم جان و همه اعضای خانواده صمیمی ام

چه فضای شاد و پر انرژی

استاد یه نکته ای‌گفت که واقعا جای تفکر داره ، وقتی قاعده رو یاد میگیریم واسمون لذت بخش میشه وقتی قانون رو یاد میگیرم اون بازی لذت بخش میشه

اینو من می تونم بسط بدم توی زندگی با قوانین

زندگی کردن و رسیدن به خواسته ها می تونه مثل این بازی باشه اگر قانون رو‌بلد نباشی نه تنها لذت نمیبری بلکه اصلا طرفش هم نمیای

ولی وقتی قاعده رو یاد میگیری قانون جهان هستی رو هم زندگی برات لذت بخش میشه هم رسیدن به خواسته ها

چون همه چیز قانون داره اگر من بلد نیستم به معنی نیست که قانون نیست و‌الله بختکی هست

حالا که قانون داره می تونم با کنترل ذهنم خلق کنم همواره اون چیزی که می خوام رو

کدشو بنویسم و هر بار تصحیح کنم و حرفه ای و حرفه ای تر شم

خدایا خودت کمک کن توی برآورده کردن خواسته هام و توی شغلم قانونش رو یاد بگیرم راحت و آسون

اتفاقا امروز صبح توی ستاره قطبی نوشتم لم اصلی شغلم رو‌ یاد بگیرم

و اینکه وقتی به شهر تمپا نگاه میکنم خیلی هیجان اوره برام

فکر کنم خیلی از ویژگی های این شهر رو دوست دارم

مخصوصا اینکه برای شغل من بهترین شهر جهانه

چون طبق آمار ، آماره خرید و فروش ملک اونجا خیلی بالاتر از باقی شهر های جهانه که این نشون دهنده اون رشد و سرعت توی این شهره

حقش هم هست

وقتی مردم شاد داره وقتی مردم پر انرژی داره وقتی مردم زنده داره باید هم سریع پیشرفت کنه واقعا رشد حرکت و پیشرفت تو این شهر

عاشقشم ، عاشق تمیزی این شهر ، عاشق برج هاش عاشق رودخونه اش عاشق فضای شهرسازیس ، عاشق اون همه امکانات تو شهرش عاشق طبیعتش …. واقعا یک فرد بی حال و بی انرژی اصلا هدایت میشه به این شهر ؟؟؟ اصلا باید با این شهر هم فرکانس باشه باید شاد باشه باید پر انرژی باشه باید تو شغلش همواره در حرکت بهبود و پیشرفت باشه

بخدا دوست دارم تا شب بشینم زیبایی های این شهر رو ببینم انکار آدم به وجد میاد قشنگ احساس میکنم با دیدن این قسمت یه چیزی تو درونم و وجودم شروع به حرکت و شادی کرد

من عاشق در جریان بودن زندگی هستم اینم واسه تضادی هست که از بچگی داشتم و جایی بودم که زندگی اونجا متوقف بود که راکد بود الان برعکس شدم و هر جا میرم انرژی و ذوق و شوقم رو با خودم میبرم

چقد تحسین بر انگیزه ویژگی استاد و مریم جان واقعا به صورت ناخودآگاه هر لحظه دارین رو نکات مثبت تمرکز میکنین حتی ا ز نکات مثبت دود هم نگذشتین

حتی اینکه وقتی سوال واستون پیش اومد که اون پروژکتور کجاست که انقد با کیفیت هست چون تو حس و حال خوبی بودین جهان پاسخ داد سریع و پیدا کردین از کجا داره میاد

شما روحیه تحسین کننده ای دارین ،چقد اون پروژکتور و کیفیتشو با دقت تحسین کردین و از ته دل

یکی از تجربه های کاریم رو می خوام اینجا بگم که اگر قبلا اینجا آموزش نمی دیدم قطعا درگیرش میشدم

یه استاد خیلی بزرگی میگفت که سعی کنین مثلا از مشتریتون تعریف کنین مثلا یک ویژگی پیدا کنین توش و بهش بگین این ویژگی عالی که داری ولی من اصلا خوشم نیومد از توضیحش چون احساس کردم می خواد اینو‌اموزش بده که چون اون موقع شما نیاز دارین به اون فرد سعی کنین با دادن حس خوب بهش اونو‌جذب کنین

شاید در ظاهر روش خوبی بود ولی من دوست نداشتم

اینکه استاد میگه این ویژگی باید تو وجود آدم باشه به نظرم واقعی تر هست

من واقعا مشتری هامو دوست دارم و همه آدم ها رو و تو وجودشون زیبایی ها رو میبینم جون یاد گرفتم زیبا بین باشم اینجا و تو این سایت

و‌من‌یاد نکرفتم‌که واسه منافع مالی ام تو یک موقعیت خاص زیبابین باشم احساس میکنم این یعنی باج دادن و واقعی نیست

و یه اموزش دیگه که تو کارم به گوشم خورد اونم از یک فرد بزرگ تو این حرفه که اگه اینجا اموزش ندیده بودم حتما گیرش میوفتادم اینکه

توی مذاکره و متقاعد کردن سعی کنین یه نفر رو ببرین از خودتون زشت تر و ناوارد تر تو صحبت کردن ….. تا شما مرکز توجه بشین و بتونین آور بزارین

بخدا همون لحظه قطعش کردم اصلا موندم کجا اموزش ببینم اموزش اختصاصی شغلم

من این دیدگاه رو‌همون لحظه رد کردن چرا ؟ چون دیدگاه وسیع تر و بهتری ازش داشتم ، اونم اینکه اگر من تو‌مسیر درست باشم خودش راه رو باز میکنه و‌ فرکانس من هست که باعث تاثیر گذاری و متقاعد سازی افراد میشه نه تکنیک های ظاهری و ترفند. های ذهنی برای حمله و گول زدن افراد به اون‌ مسیری که خودم‌می خوام‌

چقد من خوشبختم با این اموزش هایی که استاد اینجا داده من تو امان هستم از خیلی از جنگ های روانی و بازی های ذهنی که به صورت متداول تو جامعه ما تو خیلی از افراد و مراوده ها در جریانه

یک چیز دیگه هم‌که تاره یادم افتاد من تو شرایطی بودم که تو مسایل کاری و مالی طرف مقابل سعی می کرد از حربه های ذهنی برای یه نتیجه رسیدن استفاده کنه به خدا احساس کردم که یه سد ذهنی مثل سیمان تو‌اطرافم‌هست که این بازی ها راه نفوذ نداره

طرف هی صحبت می‌کرد من هی میگشتم‌تو‌ کارهاش دنبال علامت

مثلا اگر 10 جمله میگفت چراغ های ذهن من واسه 2 تا جمله اش روشن می‌شد و‌بقیه خاموش می‌ موند اصلا نمی دونستم چرا اینطوری شدم به طرف هم نمی خواستم بی احترامی کنم

بعد متوجه شدم ذهن من در اثر این اموزش ها مثل سانتریفیوژ خالصی و‌ناخالصی رو به صورت خودکار جدا میکنه

ذهن من در اثر تمرکز روی خواسته ها و اصل و زیبایی ها ناخودآگاه از بعضی چیزها رو‌بر میگردونه

مثلا طرف داشت حرف میزد من ناخودآگاه حواسم پرت می‌شد و اصلا تو مدار صحبت هاش نبودم اصلا نمی فهمیدم چی میگه نمیشنیدم ……

چقد خوبه تمرکز بر نکات مثبت خود به خود باعث در امان موندن ما میشه حتی اگر واقعا کل جهان بخوان بکشن تورو پایین اگر تو مدارش نباشی مثل زمانی که استاد سال 88 داشت برنامه هاش رو اجرا می‌کرد خللی تو زندگی تو وارد نمیکنن حتی اگر کنارت باشن از نظر فیزیکی با تو‌برخورد نمی کنن

همنیقد دقیقه قانون فرکانس برای هر فردی

و این خودش یکی از قوانین جهان هستی هست که باعث میشه ما آرامش ذهنی داشته باشیم و بدون نگرانی تمرکز بزاریم روی بهبود خودمون …..