سریال زندگی در بهشت | قسمت ١35

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار امین عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

به نام الله یکتا

سلام بر استاد عزیز شیرین تر از عسلم و مریم بانوی عزیز

ممنونم استاد برای این چند قسمت عالی

که من یکی حس کردم تو تمپا هستم

و همراه با مردم این شهر قبل و بعد وخود بازی رو نگاه کردم و شادی کردم

استاد این قسمت اینقدر فراوانی موج میزد که واقعا نمیشه همرو نوشت و ذکر کرد

من به صورت ویژه عاشق یک حسن از هزران حسن شما هستم

اونم اینه که ..

وقتی یکیو دوست داری و دنبال میکنی

اگر خیلی ریز بشی تو زندگیش یا باهاش باشی و تمرکز کنی روکاراش

غالبا یه تضادهایی میبینی تو رفتار و گفتارش که اون احساس قبلی رو بهش نداری ….

ولی استاد عزیزم شما کاملا برعکس این قضیه هستید

یعنی آدم هر چی بیشتر شمارو میبینه و میشنوه بیشتر عاشقتون میشه

من وقتی داشتم این مسابقه رو میدیدم

و این تام بریدی بلند قامت و رعنا و زیبا و قدرتمند رو

یاد فایل چگونه خدا رو بهتر بشناسیم افتادم

یاد اینکه اونجا گفتید یکی نوشته اگه همه چیز باوره

پس یعنی میشه یکی تو ۳۰ سالگی بشه لیونل مسی

و اینو گفتید در جواب :

چرا نمیشه ؟

کی گفته نمیشه ؟

و حالا من دارم با چشمام

فول اچ دی

البته فول اچ دی چیه

با این دوربین بی نظیر سونی که من حیرت کردم که چطور بک گراند رو مات میکنه و با این کیفیت زوم میکنه

با این کیفیت رویایی

سند زندش رو داریم میبینم

جناب آقای تام بریدی رو با ۴۳ سال سن

و تو لیگ ایتالیا هم میبینیم کریستیانو رونالدو با ۳۶ و زلاتان ابراهیموویچ با ۳۹ سال بهترین گلزنای لیگ ایتالیا هستند

اونم تو سخت ترین و دفاعی ترین لیگ دنیا ……

من بعد آشنایی با شما

خیلی تو مصاحبه های افرادی که اشاره میکنید و می بینم موفق هستند ریز میشم تا بتونم باورهای درست رو تو حرفاشون پیدا و الگو کنم

و میبینم چقدر کلامشون با آموزه های شما تطابق داره و یکسانه و هم رو تصدیق میکنن

و چقدر افتخار میکنم بهتون استاد عزیزم که با دونستن و عمل به قانون به راحتی میتویند پیش بینی کنید

اون فایل چگونه خدارو بهتر بشناسیم مال چند سال پیشه

و الان من شاگردتون دارم

تام بریدی رو می بینم با ۴۳ سال سن اونم تو این ورزش سنگین

وراستش استاد عزیزم سن داره فقط میشه برام یه عدد دو هر چه میگذره به لطف الله یکتا قدرت بیشتری تو خودم احساس میکنم و شمارو که میبینم و میشنوم

بیشتر انگیزه میگیرم برای زندگی

همین دو سه سال پیش بود که وقتی ویلای شمال رو خریدم انگار رسیدم به ته آرزوهام و کاری تو این دنیا ندارم

و اتفاقا از همونجا پسرفتم شروع شد و چنان سیلی هایی از جهان خوردم

که یاد گرفتم امین باید حرکت کرد

و وقتی دوباره شروع کردم به حرکت هدایت شدم به سمت شما

استاد نازنینم

راستش شیرین ترین چیزی که من از همدمی با شما بدست آوردم این شوق به زندگی هست

اینکه زندگیم هدفمند شده

نمیدونم چقدر زنده ام و چقدر زندگی میکنم

الله اغلم باالصواب….

ولی اینو میدونم به مدد الله یکتا تا روزی که زنده ام با شوق حرکت و بهتر شدن زندگی خواهم کرد

الهی آمین

استاد عزیزم در دل تضادها دارم براتون مینویسم

ولی به لطف الله یکتا حالم خوبه ….

ممنونم ازتون

حاصل همین فایل های دانلودی و دوره ها و هیمن زندگی در بهشت

از اون امینی که اگه شرایط محیطیش خوب بود حالش خوب بود و برعکس

امینی ساخته شده که قدم تو مسیری گذاشته که حالش رو گره نزنه به اتفاقات روزانه

و داره رو خودش کار میکنه

اون امین قبلی این شعر رو میخوند که ..

من چه سبزم امروز و چه اندازه تنم هشیار است

نکند اندوهی رسد از پس کوه …

و امین حالا دیگه به اندوهی که از پس کوه میاد فکر نمیکنه

بلکه امیدواره به لطف الله یکتا

که پس کوه زیبایی های بیشتری هست

و دیگه داره کمتر میترسه خیلی کمتر

امروز هدایت شدم به آیه ای از قرآن

سوره یونس آیه ۶۲ یا ۶۳ بود

که دوستان خدا نه ترسی از آینده دارن و نه حسرتی از گذشته

و خدا خودش وعده داد تو آیه بعدی که چه تو دنیا و چه در آخرت این دوستای خاصش رو غرق در نعمت میکنه …..

و من از شما هر روز دارم شیوه این حسرت نخوردن بر گذشته و نترسیدن از آینده و زندگی رو به شیوه تئوری و عملی آموزش میبینم

شما با تام بریدی به ما آموختید

مهم نیست چند سالتونه

مهم اینه که هنوز چیزی رو میخواید یا نه ؟

تایم بریدی رو ببینید با این همه افتخار و ثروت بازم داره حرکت میکنه

پس امین تو هم ایستا نباش و حرکت کن

به قول حضرت مولانا :

دوست دارد یار این آشفتگی

کوشش بیهوده به از خفتگی

آنک او شاهست او بی کار نیست

ناله از وی طرفه کو بیمار نیست

بهر این فرمود رحمان ای پسر

کل یوم هو فی شان ای پسر

اندرین ره می‌تراش و می‌خراش

تا دم آخر دمی فارغ مباش

تا دم آخر دمی آخر بود

که عنایت با تو صاحب‌سر بود

هر چه می‌کوشند اگر مرد و زنست

گوش و چشم شاه جان بر روزنست

استاد و مریم بانوی عزیزم ممنونم که ما رو در زیبایی این مسابقه چه قبل و چه بعد بازی شریک کردید

منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

164 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ناشناس» در این صفحه: 1
  1. ناشناس گفته:
    مدت عضویت: 2381 روز

    قلبم محکم و کوبنده میتپید،تا جایی که صدای نفس نفس زدن خودم رو می‌شنیدم… بگو بگو، بگو دیگه لامصب…

    تام بریدی……

    مثل کریستین رونالدو،مثل لیونل مسی…توی دلم میگفتم حلالت نمیکنم استاد اگه نادیدش بگیری…. درست همون لحظه ای که گفتی

    «زلاتان ابراهیموویچ»

    به یکباره از شدت هیجان کنترل عصبی خودمو از دست دادمُ عین شیر غرش کردم و با نهایت توان فریاد انگیزه سردادم اشک شوق و انگیزه چشمامو پر کرد… هنوز که هنوزه هضم نمیکنم سازوکار عجیب و غریب هدایت و قدرت فرکانس رو…جریان ازین قراره که دلم خییییلی تنگ شده بود دلم برای به آغوش کشیدنش بیتابی میکرد

    امروز به دلم افتاد بعد از چند ماه، کیلومترها مسافت رو طی کنم و برم به دل کوه و طبیعت،برم به آغوش مادر حقیقی خودم؛درختان،گل ها و چمن زار ها،خاک و هوا و سنگ ها،حیونات و پرندگان، آب و جویبارها… مثل خواب رویایی عمیقی بود برام، گویی که اولین بار بود از نزدیک طبیعت رو زیارت میکردم… باهاش حرف میزدم اونم با صدای سکوت در کمال آرامش عاشقانه بهم گوش میداد، در ارتفاعات کنار درختی پیر و فرتوت نشستمُ اندکی استراحت کردم…خیلی بزرگ منشانه و عارفانه باهام برخورد کرد اونقدر احساس راحتی و صمیمت باهاش داشتم که لب تر کردمُ از رازهای درونم باهاش در میون گذاشتم…یه دل سیر از اهداف و رویاهام باهاش همدلی و همزبونی کردم در عین حال که ساکت و خاموش بود ولی چقدر با شور و اشتیاق بهم گوش میداد، بهش گفتم کاشکی آدمی مثل تو درختِ پخته و بُرنا بیاد توی زندگیم که بتونم به همین آسونی و زیبایی از ته دلم بدون ذره ای نگرانی باهاش همدلی و همزبونی کنم

    بهم گفت هیچوقت دنبال سنگ صبوری نگرد هیچوقت دنبال کسی نگرد که بتونه درکت کنه تکمیلت کنه و تا آخر مسیر همراهیت کنه، حالا منِ درخت جزیی از طبیعت تو بودمُ مَحرم اسرار تو ولی مراقب باش که جایی خودتو لو ندی؛

    لبخندی زدمُ اینبار با نگاهی کودکانه و معصومانه با چشمام شیر فهمش کردم، با نگاه نافذم آروم بهش گفتم:

    به گوشِت خورده که مُهرش زدند و لبانش دوختند… پس نگران نباش نمیتونم دمی از راز درون بزنم ،چون جهان هستی نمیذاره … اصلاً اگه دم بزنم جهان اینجوری سر جای خودش نیست…. پس سکوت می‌کنم و با داروی «صبر» خویشتن داری میکنم تا اجل و موعدش برسه

    در ادامه مسیر صدای حماسی ترین موسیقی متن تاریخ،ارباب حلقه ها، رو در گوشم پلی کردمُ همچون فرودو بگینز داستان ماجراجویی کردم…

    به منظره پرتگاه با شکوهی سردراوردم و جَوگیرانه فاز گرفتمُ با صدا و لحنی سرشار از احساس گفتم:

    «آراگورن فرزند آراتورن….وارث سرزمین ایزیلدور»… سواران روهان،یکه تازان نبرد حق علیه باطل، پیش به سوی سرزمین مُردُر…بتازید

    صدای زهر مار گفتن زنده یاد «جی آر.آر تالکین» افسانه ای ،خالق سرزمین فانتزی میانه ، به گوشم رسید…. خودم هم با شوخی های شیرین و فان خودم خنده ام گرفت…

    در اوج شادی و سپاس گزاری قلبی بودم که چشمم به انبوهی از پروانه های رنگوبارنگی افتاد که داشتند دلبری میکردن، همین که حول محورم طواف کردن گفتم آره…. یادم اومد… همینه خودشه… این واضح ترین نشونه ای هستش که منو به سمت کامنت نوشتن میکشونه،بیش از یک ماهه که به ندای قلبم گوش دادم و با نهایت تمرکز و انگیزه تمام توان خودمو در راستای عمل به ایده ی الهامی گذاشتم.. به خودم قول دادم که تا وقتی که تکمیلش نکنم و فارغ نشم، روی قسمتای سریال کامنت نذارم و با تمرکزی لیزری روی جریان پیوسته هدایت حرکت کنم… این چند روز اخیر خیلی دلم میخواست یه کوچولو هم که شده کامنت بذارم و هرچند مختصر ابراز عشق محبت و تحسینم رو نثار خانواده جان جانانم کنم…. اونقدر حرف و دل نوشته میومد که نمی‌دونستم دقیقا از چی بگم؛ گوشه ذهنم بود که مصاحبه بازی های قبلی زیدان رو به علاوه چکیده درک خودم بنویسم، و در ضمن، اشاره ای به زلاتان و مصاحبه هاش داشته باشم… این از این؛

    خدایا چه می‌کنه فرکانس و کانون توجه؛ هنوز باورم نمیشه که دو تا از دوستای عزیزم در پاسخ به کامنتام در مورد زلاتان باهام صحبت کنن، و تازه تا حدودی هم بشناسنش، این دیگه منو غافلگیر کرد… امروز اومدم که راجع به زلاتان و الگوبرداری بنویسم بدون این که فایل این قسمت رو دیده باشم، گفتم بذار اول فایلو کامل ببینم بعد می‌نویسم…. وای خدااااا، دقیقا دقیقا این فایل و درس هاش مصادف شد با چیزی که از قبل نیت داشتم درموردش صحبت کنم؛

    بذار ازین جا شروع کنم، دقیقا یادمه چند سال پیش توی ۳۶ سالگی بود که توی نیمه نهایی یوفا لیگ رباط صلیبی پاره کرد و من لحظه ای که از درد به خودش می‌پیچید و صحنه آهسته وحشتناک از جا درومدن زانوش رو دیدم، تیری به قلبم فرو رفت و از شدت شوک زدگی زار زار گریه میکردمُ ضجه میزدم، حتی فکر اینکه دوران زلاتان اینجوری تموم بشه منو دیوانه میکرد، باورم نمیشد که کسی که انگیزه بخش و موتور محرک زندگیمه با اون ابهت و فیزیک فنا ناپذیرش برای اولین بار به این شکل هولناک مصدوم بشه… مدتی از فرط غم افسرده شده بودم تا اینکه…. شیر برمیخیزد، با روحیه ای ضد ضربه و تمام نشدنی و با قدرت کلام دیوانه وارش اعلام کرد که

    شیرها هرگز خودشون با آدما مقایسه نمیکنن… خیلیا منتظر تموم شدن من بودن ولی باید بگم که من مثل شما نیستم،چون من شما نیستم، من زلاتان ابراهیموویچ هستم و تازه دارم گرم می‌کنم… ( من یقین داشتم که با نهایت قدرت برمیگرده و به دنیا ثابت می‌کنه که مثل بقیه فوق ستاره های سال های قبل نیست که توی سن بالاتر مصدوم بشه و به بهونه مصدومیت کم بیاره و خدافظی کنه ) در کوتاهترین زمان ممکن بعد جراحی ریکاوری کرد و در اولین بازی بازگشتش به میادین با اون کله شقی خاص خودش حرکات آکروباتیک خودش رو به رخ کشید… ولی بعد چند ماه به یکباره خبر اومد که زلاتان با منچستر یونایتد فسخ کرد و راهی لیگ ام ال اس آمریکا و تیم لس آنجلس گلکسی شد… اونقدر شکه شده بودم اونقدر ازین تصمیمش ناامید شده بودم که حتی بهش شک کرده بودم که نکنه دیگه زلاتان کم آورده…

    توی دو سالی که آمریکا بود علاوه بر رکورد شکنی هاش کلی شهر لس آنجلس و فوتبال آمریکا رو تحت تاثیر خودش قرار داد جوری که در حضور لبرون جیمز اسطوره بسکتبال، خودش رو پادشاه L,A مینامید… سوپر گل ها و مصاحبه های دیوانه کننده و گاها فانش به راحتی در دسترسه .

    همین چند روز پیش توی کمپ میلانو آخرین مصاحبش اومد بیرون و اونجا گفت که بعد مصدومیتم احساس کردم که باید واقع بین باشم و با خودم صادق باشم،حس کردم که ایبرا سابق نیستم که بتونم در این برهه توی پریمر لیگ جولان بدم، با خودم کنار اومدم و رفتم امریکا که احساس زنده بودن کنم،خودمو اعتماد به نفسمو توانایی هام رو اونجا راحت تر بروز بدم و یجورایی با ریکاوری و استراحت در لیگ آمریکا ، خودمو آماده بزرگترین چالش ممکن کنم

    آره پروژه احیای میلان، و بازگشت شکوهمند به نوک قله اروپا ( تام بریدی هم همین کارو کرد اومد تیم سطح پایینی مثل تمپا با بازیکنانی جوون و جدید، استارت قهرمانی رو زدن)

    استاد یچیزی بگم باورت میشه؟!؟ توی دو سالی که زلاتان توی لیگ آمریکا بود بارها با خودم میگفتم که ایبرا چیکار می‌کنی تو همین الانشم از بهترین مهاجمای حاظر در بهترین تیم های اروپا بهتری چرا نمیای اروپا و به دنیا نشون بدی که هنوز بهترینی… دقیقاً دقیقا از روزی که بو بردم قراره بیاد میلان من همیشه و همیشه پیگیرش بودم، دقیقا از لحظه ای که پارسال با جت شخصیش توی فرودگاه میلان فرود اومد همیشه پیگیر اخبار و بازی ها و مصاحبه هاش هستم.. همین دیشب که استوریش رو دیدم و اون پستی که توی خودروی لوکس به صورت ایهام و استعاره نوشت «در جاده هدف»…

    چالشجوی واقعی خودتی که اومدی توی میلان آواره و فلک زده و کل تیم رو بالا کشیدی، نه کریس که اومد توی یونتوسی که قهرمان بلامنازع سال های اخیر ایتالیاس…

    استاد گفتی «باور و ایمان به برنده بودن و قهرمانی»… آخرین قهرمانی میلان مربوط میشه به سال ۲۰۱۱ که خود زلاتان مهمترین رکن قهرمانیش بود، حالا بعد سال ها زلاتان برگشت خونه خودش و از صفر صفر شروع کرد… من از پارسال تا الان تقریباً همه بازی های میلان رو دیدم، اونقدر بازیکن های بنجل و بی عرضه ی بی بخاری داشت که من گفتم جز اینکه خود زلاتان یکاری کنه و الا هیچ امیدی به بازگشت این تیم نیست، الله اکبر از قانون تکامل..، بازی به بازی هفته به هفته تیم و عملکرد بازیکنان کم کم بهتر شد، نتایج و برد های پشت سر هم شروع شد…. از اواخر فصل قبل تا شروع این فصل تیم شکست ناپذیر شده بود…. پناه بر خدا…چه اتفاقی واسه این بازیکنای بی‌غیرت و خام میلان افتاده که اینقدر کیفیتشون جهشی بالا رفته، چرا تیم همش می‌بره….

    و این جاست که باید بگم : زلاتان ابراهیموویچ نمود عینی و کاملاً واضح قانون جذبه… رویا پردازی کن، باور کن و ایمان داشته باش، و با نهایت قدرت و انگیزه عمل کن…

    زلاتان یک جانور با ذهنیتی درست و اعجاب انگیزه که هر حرفی رو زده و هر چیزی رو خواسته توی زندگی بدست آورده… مربی میلان هم تحت تأثیر و همنشینی با زلاتان اون ذهنیت برد و قهرمانی رو به همراه ایبرا به بازیکنای جوون و کم کیفیت میلان منتقل کردن، باورم نمیشه که فولبک ها و هافبک های میلان که به درد لای جرز هم نمیخوردن الان توی پست خودشون به بهترین و با کیفیت ترین حالت ممکن رسیدن، تیم به معنای واقعی تیم یک دست با ذهنیت قهرمانی شده، چنان غیرتی بازی میکنن چنان از باخت رنج میبرن چنان میجنگن که آدم شاخ درمیاره….

    نمی‌دونم مصاحبه های مربی میلان، پیولی رو میخونی یا نه ولی یه چیزی تو مایه های زیدانه، به شدت متمرکز متحد و با ایمان و باور برنده بودن حرف میزنه…. مالدینی بدون شک بهترین مدیر این سال اخیره که توی بحران مالی این روزای تیمای اروپا بهترین خرید ها رو با کمترین هزینه ممکن داشته و خلأ های تیم رو پر کرده

    فقط آمار ایبرا داره فریاد میزنه: این فصل:

    ۱۱ بازی، ۱۴ گل، ۱ پاس گل… میانگین هر ۶۲ دیقه یک گل زده

    این دیوانه کنندس… میفهمی!!!!!!! باور نکردنیه!!!!

    چند شب پیش که زلاتان دبل کرد و میلان به صدرنشینی ادامه داد باورتون نمیشه اونقدر فریاد زدم اونقدر از شوق و انگیزه گریه کردم که مو به تنم سیخ شد…. چرا؟!!!؟ میگم چرا….

    استاد من از بچگی رویای رسیدن به اوج قله فوتبال و همبازی شدن با زلاتان رو داشتم، علارغم تموم فشارها و محدودیت های زندگیم علارغم تمام وقتی که صرف تحصیل کردم ولی بازم ته دلم امید داشتم که میشه…. یادمه جام جهانی ۲۰۱۸ بود که جلوی جمعی از خانواده از ته دلم گفتم که جام جهانی قطر منو خواهید دید… اونقدر خودکم‌بینی داشتن اونقدر حقیر بودن که علاوه بر تمسخر تحقیرم کردن، هیچ انتظاری هم نیست…. وقتی که توی مسابقات و تورنمنت های مختلف از پدرم میخواستم که کفش چمن و توپ برام بخره، و نیاز به حامی داشتم که برم تهران تست بدم و خودمو ثابت کنم، ولی پدرم و فامیل فقط و فقط توانایی هام و نبوغم رو نادیده گرفتن و تا میتونستن تحقیر و سرکوب میکردن که فقط درس بخون و قانع باش… توی اوج بدبختی و فشارهای زندگی یه نفر اون سر دنیا با درخشش منو ترغیب به سرسختی و جنگندگی میکرد… کسی که انگار دو جسمیم و یک روح… کسی که زندگیش،اخلاقش،رفتارش،ذهنیتش،شخصیتش،ابهتش،چهره و فیزیک تنومندش، کلام و صداقتش، تکنیک و نبوغش منو شیفته و شیدا کرده بود… کسی که بیشترین شباهت رو بهش دارم و گاهی حس میکنم نزدیک ترین شخص به روح و روانمه… درسته که گذر ایام و هدایت خدا منو به سمت خواسته و رسالت بزرگتر و چالش برانگیز تری از فوتبال و تحصیل و پزشکی، دعوت کرده ولی اون میراث عظیم زلاتان در اعماق وجودم تا ابد رخنه کرده…. زیدان… مورینیو… مسی و عشقم کریس…. تا ابد الگو و الهام بخش زندگیم هستن… میراث گرانباری که جاه طلبی، جنگندگی، قهرمانی و ذهنیتی برنده، سرسختی و پشتکار، و روحیه ای سیری ناپذیر رو بهم القا کرده…. جوری که احساس می‌کنم منم ذره ای ازشون چیزی کم ندارم فقط اونا در حال حاضر به اوج شکوفایی و شهرت و ثروت رسیدن….

    استاد توی کامنتای قبلم هم گفتم… نمیخام هربار وضعیت خودمو باز کنم؛

    یادمه اون روزایی که از فرط جنون و فشار دلم میخاست با خنجر آسمون رو پاره کنم و ازین دنیا و زندگی لعنتی پرده برداری کنم، دیگه به آخر خط رسیده بودم دیگه رد داده بودم،دقیقا یادمه که بلند بلند گریه میکردم و جوری با خدا قهر کرده بودم که خودش غیرتی بشه و دستمو بگیره؛ که آخه تو چه خدایی هستی که منو از بذر تولد توی رنج و فقر و کمبود و فشار و تنش قرار دادی… خدایا چه گناهی قبل تولد مرتکب شدم که حتی توی شش سالگیم، پدرم به خاطر توپ بازی کردن توی حیاط و شکستن شیشه، با تسمه کولر تا سرحد مرگ منو شکنجه داد و این داستان و این جنگ و خین ریزی های پدر و پسری تا همین چند سال پیش تا سر حد قتل رسیده بود، چه گناهی کردم که مادرم از همون خوردسالی با قاشق و چنگال داغ کردن و گذاشتن پشت دستم به زور بهم از غذایی که بدم میومد میداد و انگار نه انگار مادر بود برام مادری که حتی توی سخت ترین روزهای زندگیم منو تحقیر و تمسخر و بی احترامی میکرد، خدایا چه گناهی کردم که علارغم این همه نبوغ و استعداد ذاتی توی بچگی به خاطر محیط جغرافیایی و خانوادگی مجبور بودم گاهی کشاورزی و چوپانی گله مادربزرگم اینا کنم… خدایا آخه چرا اینقدر به من خواسته و استعداد و توانایی دادی و رویاهای بزرگی توی دلم کاشتی ولی فرصت بروز و شکوفایی ش رو فراهم نکردی… خدایا مگه من چیم از بیلی ایلیش، تیلور سوئیفت، ایلان ماسک، لیونل مسی کم بود که اونا رو با خانواده و بستری مناسب رشد و شکوفا کردی ولی منو به حال خودم رها کردی درسته که گاهی گند میزدم و گشادبازی درمیاوردم ولی تا جایی که جان در توانم بود واسه زندگی جنگیدم….

    این ها بخش کوچیکی از اعتراضات و احساس قربانی بودن های اون روزای طاقت فرسای زندگیم بود….

    علارغم طوفان ها و تضاد های کمر شکن تسلیم نشدم و ادامه دادم، تا اینکه

    «بیگ بنگ»…. امسال خدا از آسمون پرتم کرد به این باغ بهشتی و زندگیم منفجر شد… انفجاری از جنس نور و روشنایی… درها و حقایق یکی پس از دیگری باز شد…

    و هم اینک خدا خانواده ای گرم و صمیمی به وسعت کل کیهان بهم داده که هر عضوش مایه عشق و محبت و دلگرمیمه… خانواده ای که حضورشون رو هر لحظه توی زندگیم حس میکنم

    دیشب با خودم گفتم خدایا حالا که دارم با نهایت قدرت و انگیزه در مسیر هدف والا و رسالت مقدسم گام برمیدارم چجوری توی اون حیطه و صنعت ادامای توحیدی گیر بیارم، توی این مسیر تک و تنهام، پروژه نیازمند کار تیمی و همکاری گروهیه… و مهمترین مسئله اینه که «نگاه متفاوت من» باعث گارد و حسادت و حتی مقابله و جدل علیهم میشه، مشکلی ندارم با اینکه یه تنه تابو شکنی کنم و فراتر از نظام فکری حاکم بر جامعه عمل کنم ولی یار و هم تیمی توحیدی و مسلط به قوانین خیلی به رشد و راندمان پروژه کار کمک می‌کنه… خیلی دلم میخواد……………

    ندا آمد که اگر میبینی توی مسیر تنهایی، نترس، مسیر ناز و خوشگله، من ارباب درونت هوات رو دارم، از کجا معلوم شاید توی سایت افراد متخصص و با انگیزه ای رو کشف کردی که در ادامه مسیر شما رو به سمت هم هدایت کردم…. پس بکوب حرکت کن و از طی کردن مسیر تکاملی لذت ببر

    استاد عزیزم، من هیچ کامنتی واسه لایک و امتیاز جمع کردن و یا جلب توجه و خودنمایی نمینویسم… درسته که گاهی از ضمیر مخاطب استفاده می‌کنم ولی روی حرفام با خودمه و فقط واسه دل خودم مینویسم نه هیچ چیز دیگه… هر چند وقت یکبار هربار باید به خودم یادآوری کنم که کی ام و چی میخام و خودم رو روشن کنم.. و با قدرت کلامم خودم رو به چالش بکشم

    استاد عزیزم، دوستای گلم نمی‌دونم شما چقدر زلاتان ابراهیموویچ رو میشناسید ولی منی که سال هاست که خیلی خیلی خوب میشناسمنش دوست دارم تا جایی که میشه راجبش صحبت کنم… بهم انگیزه ای سیری ناپذیر میده… و دوست دارم اونقدر درموردش حرف بزنم که اگه کسی در مدار بلند پروازی و روحیه سیری ناپذیریه بتونه ازش الگو برداری کنه…

    استاد واقعیت ماجرا اینه که عموماً ما ایرونیا اعتماد به نفس و خودباوریمون عمیقاً مشکل داره… همه میگن لیگ انگلیس و غربی ها جلوی پیشرفت آسیایی ها و ایرانی ها رو میگیره و گارد دافعه دارن، ایرانی جماعت ته ته پیشرفت فوتبالیش علیرضا جهانبخشه که میخ نیمکت برایتون انگلیسه… ای لعنت به جبر جغرافیایی و ازین اراجیف

    می‌دونی من در جواب این دس آدما چی میگم!؟ میگم هیچ ربطی به این مسایل نداره، عدم خودباوری و اعتماد به نفس لازم و باورهای محدود کننده مهمترین دشمن عدم پیشرفته که هیچ آدمی از ایران پیدا نمیشه که توی ریال مادرید و بارسلونا بدرخشه… و در ضمنش میگم که اگه اینطوریه چطور بازیکنای افریقایی از فقیرترین و محروم ترین مناطق ممکن میان و همسطح بهترین ها جولان میدن… مثل سادیو مانه و محمد صلاح بازیکنای لیورپول که از روستا های دور افتاده افریقا رشد میکنن ولی اونقدر عاشق کارشونن و باورهای عالی و اعتماد به نفس بالا دارن که جز تاپ ترین بازیکنای حال حاظرن…

    راستی خوب که یادم اومد…. مریمی عزیزم با اینکه عاشقتم و خیلی برام الهام بخشی ولی باید رک و صادقانه یسری چیزا رو بهت بگم..بی تعارف… مریم جان با این روحیه و ذهنیتی که تو با حسین بازی میکنی هیچ وقت نمیتونی از عهده بردنش بربیای… بگو چرا…

    چون استاد به شدت با جنگ روانی ،خودش رو بهت غالب می‌کنه ( منِ میلاد خودم مسلط به جنگ روانی ام و تجربه بسیار زیادی توی بازی با کلمات و رژه رفتن توی مغز حریف و ایجاد تنش و جنگ روانی دارم)

    چون استاد به شدت روحیه جنگندگی داره… از باخت به شدت رنج میبره و ذهنیت از پیش برنده داره

    و شما کاملا عکس ایشون هستی و بدون ذهنیت برد و قهرمانی بازی میکنی… اصلاً روحیه جنگندگی نداری… برد و بخت واست اهمیت چندانی نداره و بیشتر واسه تفریح و ورزش پینگ پنگ بازی می‌کنی…

    میخوای مچ استاد رو بخوابونی؟! اینو از منی می‌شنوی که همیشه توی زندگیش واسه بردن حتی خودشو جر میداد و از باخت بقدری رنج میبرم که همین الان هم که دارم تایپ میکنم چهره ام حالت انزجار به خودش گرفته…

    مریم جانم بهت بر بخوره که میبازی و از باختن به شدت رنج ببر.. واسه برد هر کاری کن، حتی تا جایی که میتونی انعطاف پذیر باش و شیوه و سبک بازیت رو تغییر بده… با روحیه جنگندگی وحشتناکی بازی کن، جنگ روانی رو با جنگ روانی جواب بده و با قدرت کلامت کنترل بازی رو بدست بگیر… و از همه مهمتر ، نمی‌دونم چرا شادی نمی‌کردی وقتی امتیاز می‌گرفتی و میبردی… بابا داد بزن و شادیت رو بروز بده… لیونل مسی ، کریس و زلاتان که بهترین آمار گلزنی رو توی قرن دارن ولی هر بازی که گل میزنن و یا میبرن، جوری شادی میکنن که انگار اولین گل و یا اولین برد زندگیشونه… به این میگن سپاس گزاری قلبی و پراکنش احساس خوب…. پس جانا تو هم خودی نشون بده…. استاد من طرفدار تو هستم چون دقیقا مثل خودم بی رحم و کوبنده بازی میکنی و اصلا دلم به حال بازنده نمیسوزه…

    یه خاطره یادم اومد،؛ یادمه سال های قبل یکی از دوستام که بهترین تنیسور کلوب ها بود منو که توی عمرم هم راکت توی دستم نگرفتم رو برد که پینگ پنگ یادم بده… اصلاً بلد نبودم یه ضربه ساده رو بزنم، اونم که ضعف و آماتور بودن منو دید تا میتونس عُقدشو روم خالی میکرد و یجورایی از ساده و آماتور بودنم سو استفاده میکرد که منو تحقیر کنه، بهم گفت میلاد تو بدرد این کارا نمی‌خوری ، همون بری فوتبالتو بازی کنی بهتره… اونقدر بهم برخورد که قسم خوردم تا روزی که با خاک یکسانش نکنم ولش نکنم… باورتون نمیشه توی دو ماه اونقدر بازی کردم اونقدر با سبک خاص و عجیب خودم بازی و تمرین کردم که خیلی از حرفه ای ها رو شکست میدادم تا اینکه یه روز همون دوستم بعد چند بازی که ازم باخت همه و همه رو رو جمع کرد و شرط سنگینی بست که جلوی جمع منو با اختلاف ببره… هنوز من کله شق سرسخت رو نشناخت، جوری شکستش دادم که بعد بازی ازم التماس میکرد که تو رو خدا نرو، یه دور دیگه باهام بازی کن تو رو خدا……

    حالا میخام بگم که همه چیز بستگی به ذهنیت آدم داره…

    خیلی خیلی دلم میخواست بیشتر بنویسم و کامنتم رو ادامه بدم ولی خیلی هم داره طولانی میشه… میلاد سلطان کامنت هایِ نامنظمِ منظم… اوووف اصلا چی گفتم، خودمم نمی‌دونم چی گفتم 😂😂😉😆

    با نهایت عشق و اشتیاق نوشتم که بدجور دلم برای نوشتن تنگ شده بود… اصلاً هم دلم نمی‌خواست تحت تاثیر هیچ شرایطی از کامنت نوشتن و حضور فعال در سایت فاصله بگیرم

    خدایا شکررررررت

    از ته دلم عاشقتم

    سید حسین عباس منش

    ایلان ماسک

    زلاتان ابراهیموویچ

    کریستیانو رونالدو

    لیونل مسی

    ژوزه مورینیو

    و زیدان دوست داشتنی

    که الگو های زندگیمید و با نهایت توان ازتون الگو برداری می‌کنم

    راستی استاد من هنوز باورم نمیشه که غیر من از کسی دیگه پیدا بشه که تک تک مصاحبه های خداوندگار کنترل ذهن (زیدان) رو بخونه تا اینکه دیدم بَه بَه خودِ استاد توی کاره و مثل خودم همه مصاحبه های قبل و بعد بازی زیدان رو کامل میخونه… قطعا ازین به بعد بیشتر و بیشتر مصاحبه هاشون توی کامنت هام بُلد و تحلیل می‌کنم… توی همین یه ماه اخیر بیش از چند صد مقاله و مصاحبه رو اساسی و تمرکزی کار کردم و زبونم قفله از توصیف حس و حالی که تجربه کردم

    عاشق تک تک تونم دوستای عزیزم، با اینکه بارها دلم میخواست واسه خیلی هاتون عشق و تحسین قلبیم رو زیر کامنت های ارزشمندتون، کامنت کنم ولی با فایو استار دادن با نهایت عشق، تحسین و تشویق خودم رو به دوستای گلم منتقل کردم، چقدررر لذت میبرم ازین که همه واسه هم کامنت میذارن و با عشق و تحسین به همدیگه انرژی میدن

    عاشقتونم عزیزای دلم💗💕💜💖

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای: