سریال زندگی در بهشت | قسمت ١41 - صفحه 1

به نام خداوند هدایتگر بخشنده

سلام به اساتید عزیز و همراهان بزرگوار سایت

حال خیلی عجیبی دارم واقعا یه ذره وصفش برام مشکله

وقتی هدایت خداوند رو آدم میبینه واقعا احساس بی نظیری پیدا می کنه

بهتره ازینجا شروع کنم که چند روزی بود که حسابی کلافه بودم و باوجود گوش دادن به فایل ها و دوره ها نمیتوستم به آرامش برسم و درونم پر از احساس بد شده بود

متوجه شدم که این اتفاق برام افتاده و دقیق تر که نگاه کردم دیدم در بخش کنترل ورودی ذهن کمی تنبلی و سستی کردم و همین مسئله باعث شده که به احساس بدی برسم و فقط شنونده این آگاهی ها باشم

دیشب دیگه این قضیه به اوج خودش رسیده بود و وقتی هم این حال لهم دست میده یه جورایی تمام موفقیت های زندگیم رو زیر سوال میبره و اشتباهاتم رو برام بزرگ میکنه و همین مسئله باعث میشه که احساسم بدار و بدتر بشه

آگاهانه تصمیم گرفتم که بنویسم

شروع کردم به یادآوری روزهای اولی که با قوانین و استاد آشنا شده بودم و نتایج فوق العاده و ارزشمندی که در مدت خیلی کوتاه کسب کرده بودم و اون همتی که آگاهانه به کار بسته بودم تا زندگیم و نگرشم رو عوض کنم

یادم میاد که در شروع کار فوق العاده در کنترل ورودی های ذهنم وسواس به خرج میدادم و رفته رفته این موضوع کمتر شد

اما چیزی که الان حسش می کنم اینکه درک این موضوع هم نیازمنده قانون تکامله و الان خیلی بهتر حساس بودن درباره کنترل ورودی های ذهنم رو می فهمم

خلاصه تصمیم گرفتم که بیام یک هفته به روش سابق مراقب ورودی های ذهنم باشم، به نکات مثبت زندگیم و اطرافیانم توجه داشته باشم و تمرکز کنم روی خودم،کارم، سعی کنم نقاط ضعفم را دقیق تر پیدا کنم و تبدیلشون کنم به نقاط قوت.

یه چیزی رو بین پرانتز بگم،

چند روز بود که شدیدا فکر می کردم که در ارتباط با دیگران دارم درست عمل می کنم و باورهای درستی دارم و یه جورایی سردرگم شدم که چرا اون فرد در مدارم قرار نمی گیره و من باهاش ملاقات نمی کنم

تا اینکه یه اتفاقی افتاد و من یه عکس العملی از خودم نشون دادم(این جور موقع هاس که نتیجه تغییر باور و نگرش خودش رو نشون میده) که مادرم گفت تو با این اخلاقت چجوری می خوای ازدواج کنی؟!

و من فهمیدم که ای وای من

این خانه گویا از پایبست ویرانه

و تصمیم گرفتم که بیام دوباره از اول شروع کنم

از خدا خدایت خواستم

چقدر دلم می خواد درباره این از خدا هدایت خواستن حرف بزنم

چقدر این سریع الجواب بودن خدارو دارم حس می کنم

و اتفاق جالب اینکه من کلا نسبت به فتیل های سریال زندگی در بهشت مقاومت داشتم و فکر می کردم در ناخودآگاهم که وقت تلف کردنه

اما یه حسی بهم گفت برو ببین این فایلو

و اینجا بود که حس پرواز داشتم

یه لحظه همونطور که در فایل پیداست انگار استاد داشتم به صورت خصوص با خودم حرف میزد و تذکری که در فایل داد انگار برای دوستانی بود که تا حالا این فایل هارو ندیدن و شروع کردن به تماشا وقتی که کفتم من اگه جای شما بودم با این دید که توجه کنم با چیزهای خوب و آن چه می خوام و من فهمیدم که بابا همینه

کل داستان همینه به خدا

توجه به زیبای ها به نکات مثبت

کنترل ذهن زمانی مه با تصاد برخورد می کنی

فرکانس از همین مسائل ارسال میشه

وقتی بانو شایسته نشست و تعریف کرد که منم انگار از اول شروع کردم چقدر باهاشون همزاد پنداری کردم و بازهم قانون هم مداری رو بیشتر درک کردم

راستش برای این کار هیچ ایده ای به ذهنم نرسید

اما با دیدن این فایل تصمیم گرفتم که بیام همین بخش سایت رو شروع کنم به دیدن

قدم اول اینه

اینو باید بردارم

قدم بهد گفته میشه

اها

راستی

یه چیز دیگه که خیلی خیلی وقتی دیدم ذوق کردم

اولی که فیلم شروع شد

(اول بگم که من قسمت های قبلی این مجموعه رو ندیدم)

با خودم کفتم چی میشد یه وسیله ای بود که ادم وقتی داره دوچرخه سواری یا موتور سواری می کنی بچسبه به بدن یا کلا و فیلم بگیره با کمترین لرزش

و میتونید حدس بزنید که وقتی اون وسیلرو متصل به استاد دیدم چه احساسی بهم دست داد

خیلی خوشحالم

خیلی خداروشکر می کنم برای این مسیر برای خودم برای استاد برای شماها که تا حالا ندیدم تو هیچ کلاسی انقدر همه باهم هماهنگ و هم نظر باشن

چقدر علاقه مند شدم که این دوره رو تهیه کنم و حتما ازین به بعد متمرکزتر فرکانسش رو می فرستم

چون به نظرم اولین قدم خودشناسی و در صلح بودن با خودته

اینجوری پاک میشی

اآشغالای ذهنت رو میریزی دور

زلال میشی

انگار یه دیوار فلزی بزرگ رو از جلوی برج مخابراتی خودت برمیداری

دارم حس می کنم آگاهی های این دوره جدید رو

از خدا می خوام که مارو هدایت کنه به راه های خوب به زندگی عالی به جایی که حس بهتری داریم

خدانگهدارتون باشه