سریال زندگی در بهشت | قسمت ١41 - صفحه 1

سلام به همه

سلام به استاد.. استاد خوبی؟؟؟ 😭😭😭

استاد میدونی که دلم برات تنگ شده

هر روز بیشتر بیشتر تنگ میشه

استاد امروز یاد روزی افتادم که هدایت شدم به سایت

یادم میاد وقتی 12، 13 سالم بود توی دفتر خاطراتم نوشتم

خدایابهم درکی بده که بتونم دور و اطراف خودم بفهممم.. خدایا برام کوه ها، آسمان و دریا و همه چیز جور دیگه ای شده بهم بگو

وقتی17 سال نیم داشتم از خدا واقعنی خواستم که کمکم کنه

و منو هدایت کرد

در حالی که خودمم نمیدونستم یه روزی این درخواست داشتم

این فایل امروز معجزه زندگی من بود مگه معجزه چیه؟؟

معجزه چیه واقعا

وقتی که واقعا تصمیم میگیری که به مغزت. خوراک خوب و مستمر بدی و استقامت بورزی

که واقعا استقامت ورزیدن تنها کسی انجام میده که تصمیم گرفته ایمان بیاره

و پل های پشت سرش برای همیشه خراب کنه

داشتم مسیر اشتباه میرفتم

استاد میدونید خیلیا دارن الان قانون جذب آموزش میدن حتی از شاگردای خودتون از خدا و قوانین میگن

اما امروز احساس کردم باید به اون ندایی گوش کنم که روزی منو به سایت شما اورد

شاید شما نخواید این سایت در 10 سال آینده ادامه بدین و برین سراغ یه ماجراجویی دیگه

اما امروز قلبا احساس کردم که اون جایی که

اون حرفی که باید بشنوم از سمت شماست

تا قبل از این خیلی ترس داشتم ناخودآگاه که بهتون وابستع بشم

ولی امروز احساس کردم این یه غرور خالیه

یه غروری که هیچ سودی نداره چون اینکه هر روز منو از درک درست قوانین دور میکنه

عباسمنش دست خداست که یه روزی از خدا خواستم بهم راه نشون بده

چرا داییم بهم نشون نداد

اونم روانشناس بود😭هنوزم روانشناسه

استااااااااااااااااااد فردا تولدمه

ولی انگار هر روزی که تصمیم میگیرم کار کنم تولدمه

اسسسسسسستاد😭😭

اره امروزم تولدمهه

تولد 21 سالگیم

3 سال 4 ماه میگذره

استاد من بچه بودم برای موفقیت اومده بودم ارزوم این بود که دانشگاه شریف قبول شم

برای رسیدن به دانشگاه شریف اومدم

وارد دانشگاه عبامنش شدم

که درسهاش الهیه

پاکه

قرار بود که توی شریف فیزیک بخونم

قرار بود اونجا بخونم

قرار بود اونجا بهم بفهمونن همه چی انرژیههه

اومدم اینجا تو سعی کردی لقمه آسون بدی که بفهممش

بدون هیچ عدد و رقم و انتگرالی و مشتقی

بدون اینکه بخوام جزوه های دانشگاهی پر کنم.

حتی تا دو، سه ماه قبل از انصرافم نمیدونستم قراره بهم بگه دور شریف خط بکش

حالا هر روز مطمئن ترم میشم که جایگاه من خیلی بالاتر از شریف بود

هر روز بیشتر میفهمم که شریف آرزوی بودن من رو توی دانشگاه داره اگر بفهمه من کی ام

با دعوت نامه میاد

خدای من وقتی که ازش خواستم مستقیم منو آورد اینجا

و من هنوز ماموریتم تموم نشده

منو عباسمنش برای مدتی باهم توی این ماموریتیم

نمیدونم بعدهاا باشیم یا نه

مهمه اینه که الان هستیم

تمام اونایی که تدریس میکنند انفالو کردم تا به صدای قلبم گوش کنم و بیام اینجا

به الهامی عمل کنم که 3 سال و 4 ماه پیش بهم شد

توی دوره راهنمای عملی گفتی فقط 6 ماه با من باش

منو باور کن

من گوش دادم به قول خودتون توی این فایل اینقدر این باورهای توحیدی برام طبیعی بود که فکر میکردم ادمهای دور و اطراف منم این چیزا میدونن

فکر میکردم همه این چیزا می‌فهمن.

ولی نمیفهمیدن🙄

چون کل داستان همینه

نیازی نیست بفهمن

من اومدم پل های پشت سرم خراب کنم هربار

هر جایی که باید انجام بدم

من اومدم که پیش خدا موندنی باشم

برای همیشه.Forever.

عاشقتم استاد حالت خریدارم میفروشی!؟؟♥️😍

سلاممم سلاممم

الهااااممم الان داره پیشت برف میبارررره

و گربه سفیده رو از پنجره میبینی 😍😍😍

خداروووشکر که اومدی توی زندگیم

خوشحالم که هستی

برای من یه نعمتی

که هر بار باید تامل کنم به قدرت خداوند که چیکار داره میکنه با هدایت هاش

میدونم که میدونی قلبم همیشه پیشت هست

دوس دارم ببینم شادی هاتووو

😍😍😍🥳❤️♥️

راستی ممنونم بخاطر این کادو خوشگلت اخه جذب خودمه😍🐣😀💪

سلاممممم به فرزانه جوون

مرسیی مرسیی بخاطر تبریکت

از خدا برات عشق روز افروز میخوام

منتظر شنیدن موفقیت هات هستم

♥️🤩😎🧐

بسم الله نور

سلامم عزیزمم

توی برهه ای از مسیر یادگیری قانون به خاطر جهل و نادانیم و ناآگاه بودنم کم کم فراموش کردم که انرژی را

نمیخوام در مورد گذشته حرف بزنم

چون الان نزدیک 10 ماهی میشه از اون فضا دور شدم

یه جاهایی بالا و پایینی داشتم اونم بخاطر ذهن بستع و بشدت تخریب شده ای که با هر نه و حرفی بهم میریخت

همیشه توی ذهنم فکر میکردم بقیه میفهمن و عاقلن و من نیستم

بشدت بلند پروازم

تمام نوجوانیم در حال گریه کردن از دیدن صحنه های الهام بخش بودم

میدونی هر کسی با یه وسیله ای تجسم سازی میکنه

همون چیزی که دوس داره

تا اینکه دبیرستان خیلی تلاش کردم و تمام راه رو میرفتم

تا یه شرایط خوبی ایجاد بشه من بازدهی و عملکردم بالا تر بره

دیگه اخرش شذ خسته شدم

یه شب مادرم اینا با خالم میخواستن برن مسافرت همدان

و منم از لحاظ ذهنی خیلی ناامید بودم دیگه تحمل رفتن اونا هم نداشتم و بغض گلوم گرفت

مادرم وقتی متوجه شدگفت یا میای یا ما نمیریم

من ناخوداگاه یه چیزی فهمیده بودم از خودم

همش یه چیزی بهم میگفت موانغ ذهنی دارم

ناخودآگاه فهمیده بودم موضوع کتاب نیست و کلاس نیست

موضوع آرامشه

اون روزا هرچی به اطرافیان میگفتم موانع ذهنی دارم

در جواب سوالشون که چته؟؟

هیچ کس نمیفهمید

انگار که یع جای دیگه توی این دنیا

زبان منو میفهمید

باهاشون رفتم

و بین راه همه چی دست به دست هم داد

که بریم مشهد و من خیلی دوس داشتم مشهد برم

برگشتن اومدیم خونه داییم شهر قم

داییم برام فایل صوتی استاد در مورد تند خوانی فرستاد

حتی بعد ها باهم دوره تندخوانی گرفتیم

اما من دوره تند خوانی گذاشتم کنار چون قبلم منو می‌برد سراغ فایل های رایگان

خلاصه از اون روزها بیشتر از 1000 روز میگذره

به قول استاد عزیزم

باورها یا همون منطق ها یه شبه ساخته نشدن که یه شب تغییر کنند

کسی که این روند ذهنش درک کنه میفهمهه عجله معنی نداره

میفهمه بابا ما بمباران شدیم

میدونی چقدر از باوز لیاقت گلوله گلوله بی لیاقتی رو به جان خریدیم و منطق ها و تجربه ها ساختیم پس تندروی انتظار بیجاییست

همین قشنگی جهانه زهرا جان🌸

میدونی این روند میگه وقتی به همین شکل باورهای توحیدی بسازی یعنی یک میلیون گلوله

پرتاب کنی

دقیقا پایع هات جوری میشه که کسی نمیتونه بگه بالاچشت ابرو

یا بخوای بترسی که نکنه بیای پایین، چون میدونی به همین تندی و عجله ای نیومدی که بخوای عین حباب بترکی بیای

و پایین

حالا برای ما این روند درجهت باورهای محدودکننده بوده

و به امید الله داریم میریم به سمت نور

من وقتی شروع کردم نور را دیدم

و بهش گفتم دستم را بگیر میخواهم چشمانم را بببندم و سالها بعد خود را در میان تو ببینم دقیقا وسط خورشید

وسط نور

از هر طرفم نور میباره

شایینییی ⭐🌠🌞🌝☀️🌟☀️

خب سخنم را به پایان میرسانم

با این انرژی یکی و هم پیمان شو.

دوستدارت، قسمتی از این انرژی 🌝❤️

سلاممم فرنوش

این پیامت از اون پیام هایی که باید سیو کرد هر بار خوندش

من هنوز در حال کاوش ذهنم هستم

میدونی این هماهنگی ها این رخ دادن ها هرآنچه دیدیم و ندیدیم ولی حس کردیم

همه با تکرار تکرار ایمانی رو برای رسیدن به خواسته های بیشترمون ایجاد میکنه

یعنی وقتی که رفتین من 10 دقیقه توی حیاط میچرخیدم داشتم فکر میکردم

انگار یه پرده ای از ضعف های شخصیتیم دیدم که تا قبل از این ندیده بودم

یعنی بخدا نگاه کردم به دکل ایرانسل گفتم خدایا حالا فهمیدم چطور به اون خواسته گندهه برسم

آره تو داری میگی تکامل

دکل ایرانسل از قست خیلی وقت پیش نشونه کردم

وقتی که از در حیاط میام بیرون و درحالی که چمدان چرخ دار دستمه روبه به دکل میکنم

به همون نوکه نوکش میگم

دیدی شد

اره شد

چون خداوند وعده داد و مهم تر از همه من وعده را باور کردم

اره

ایمان نصف و نیمه بکار نمیاد

ایمان 100 بکار میاد

ایمانی که قدرت غلبه بر ترس ها بهت بده

ایمانی که معجزه کنه

به امید الله با تکامل خیلی قدرت مند از اینا مسخ میکنیم تازه رفتیم توی کارش✌️🤩🌴👌