https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/03/abasmanesh-3.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2021-03-07 07:34:362021-03-08 10:20:40سریال زندگی در بهشت | قسمت ١49
235نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
اون مرغ و خروس های رنگ رنگی و اون گنی های خال خالی و شیطون که چطور دنبال اون خروس سیاه می کردن ، اون طاووس های زیبا ،بابی که چه با صلابت روی چمن ها قدم برمیداره و بوقی ها که همیشه در حال بوق زدن هستن.
خدای من چقدر همه چی زیباست
من توی پاییز 403 این قسمت رو نشانه اومده بود و دیده بودم ولی کامنت نداشته بودم
ولی به توصیه استاد روزای جمعه تا هوا سرد نشده بود با همسرم میرفتیم توی فضای آزاد وبا هم نهاری درست می کردیم و می خوردیم ولذت میبردیم.
خدایا شکرت
ولی امشب که دوباره به این قسمت از سریال رسیدم واقعاً لذت بردم از نکته به نکته
همش درس داشت
اون قانون فیزیک که با وارد کردن اکسیژن به چوب ها شروع به آتیش گرفتن کردن،
اون دستگاهی که تولید اکسیژن می کرد چقدر جالب بود،
راستی باهاش میشه توی حیاط جارو کرد و برگ های خشک پاییزی رو راحت جمع کرد.
خوش به حالتون که اینقدر بارون داشتید
ما که امسال توی بهار بارون کمی داشتیم
خدا برای ما هم بارون رحمتش رو نازل کنه الهی.
اون ماهی تابه های فویل پیچی شده که چه با سلیقه مریم جان آماده کرده بودن.
چه جالب که هر کی با سلیقه خودش و به قول شما با شیوه خودتون دارید غذاتون رو درست می کنید.
اون چاقوهای تیزتون که چقدر کار رو راحت کرده بود.
و
اون تیکه آهنی که برای تیر اندازی بود که قبلاً خواسته بودید اون رو بکنید و الان به کارتون خورد.
وای خانم مرغی که الان براتون تخم گذاشت
چقدر این تخم مرغای محلی خوشمزه آن
منم دلم خواست.
خدایا شکرت که هر چی بخوای سریع و آسان در دسترس هست.
خدایا آسان کن برای ما آسانی ها را.
وای خدای من چه املتی شده به به نوش جان.
من هم تصمیم گرفتم فردا که جمعه هست بریم بیرون و اونجا غذا بپزیم.
وای خدای من چقدر این املتی ک مریم حان درست کرد زرده هاش زرد و عسلی بود چقدر پیاز داغش طلایی بود یعنی به قدری عشق کردم ک پاشدم همون املت رو درست کردم با رزماری و فلفل قرمز ک مریم حان توصیه کردن و روغن حیواااانی، و همه خانواده رو ب خوردنش دعوت کردم و همه عششششق کردن
برای همین میگم این سریال چقدر زیبا آدمو ب حرکت وامیداره انقدر ک انرژی بخشه
خداروشکر برای داشتن استاد و مریم جان
خداروشکر برای نعمت سایت و این سریال ها و دوره ها و فایلها
خداروشکر برای کامنت خوندن و نوشتن
خداروشکر برای جهت دهی آگاهانه کانون توجهم ب سمت نعمتها و زیبایی ها
خداروشکر برای نعمتهای در دسترسم، تخم مرغ، گوجه، پیاز، روغن محلی، رزماری فلفل نمک آویشن، ماهیتابه کفگیر قاشق، نان لواش ترد و خوشمزه
خدایا هرچی دارم از توست
عاشقتونم
استاد جونم چقدر دوس دارم این سریال رو باز شروع میکردین، هروقت برگشتین پرادایس..
شکرت برای یه ارتباط جادویی دیگه ولحظه هایی رویایی پر از ارامشو اگاهی
دیشب یه اتفاق خاص برام افتاد
خواسته دور دور
قرار بود برم مهمونی یا مهمون بیاد جور نشد
به جاش ما رفتیم بیرون
مثلا اتفاقات جوری پیش رفت رفتیم ویه بارون اومد هوا تازه تازه خلاصه خیابونای خیس ماشینا توکوچه میچرخیدیم دلم خاص راه برم دلم فرنی خاسته دونه دونه خیلی غیر منتظره جور میشد
مثلا ما رفتیم تو حرم هوا عالی بود پیاده روی دور زدیم واومدیم وقتی اومدم تو ماشین دلم میخاس بارونم ببینم همه اینا تو دو ساعت کشید وقتی ما بیرون بودیم انقد هوا صاف عالی بود
وقتی اومدیم تو ماشین باران شدید گرفت خلاصه بارونم دلم میخاس دیدیم جالبش اینه اومدم خونه دیگه خبری نبود
اصلا شبش همسری رفته بود دسشویی بیرون نمیومد ومنم اتفاقی لباس پوشیدم اومدم تو حیاط اسمون نگاه کردم دیدم اصلا چیزی پیدا نیس ولی دقت که میکنی یه برف ریزی ریز خوشگلی میومد
یه لحظه دلم گفت این هدایته وگرنه من اگه به خودم بود انقد زودی میرم دسشویی میام زودی نگاه نمیکنم همینکه همسری ازم جلو زد و من مجبور شدم بشینم نگاه کنم حسش خیلی شیرین بود
یه لحظه احساس کردم راهم درسته
چون به زیبایی هدایت شده بودم چون توجه ام روی زیباییه
و اینکه من هم استاد مدتی دارم تلاش میکنم یه وعده ای بشم دو وعده ای بودیم الان یه میان وعده و یه وعده ایش دارم میکنم به امید خدا
چقدر من خندیدم وقتی استاد می گفت من هم یه شیوه ی لری دارن غذام رو درست می کنم…
خدایا شکرت برای وجودت استاد عزیزم.
چقدر این قسمت برام درس ها داشت خدایا شکرت
چه املت هایی درست کردید نوش جونتون.
من همسرم ماهرانه املت درست می کنه ولی رزماری تا حالا به املت نکرده بود حالا باید بهش پیشنهاد بدهم تا این ادویه سل اعلی را بهم اضافه کنه .
خدایا شکرت برای خوشبختی هام.
من قبلا وقتی به این مکان ها هدایت می شدم یه کمی که لذت می بردم بعد به خودم می گفتم چه فایده مثلا این مکان که از خودم نیست چون من اعتقاد داشتم باید اپن مکان مثل ویلا مثل پارادایس
استاد از خودم باشه یعنی سند به نام خودم باشه
و از اون زمان لذت نمی بردم
از اون مکانی که بودم و حضور داشتم لذت کافی رو نمی بردم
ولی الان به خودم میگم بابا همه ی مکان ها همه ی جاها همه ی ملک ها از آنه خداوند است
پس من نگران چی هستم ؟؟
و تا نگرانی در خودم باشه . تا از اون زمانی که درش هستم لذت نبرم بهم چیزهای بزرگتر داده نمیشه …
پس از این موقع به بعد تعهد می دهم در هر حال و مکانی که بودم لذت ببرم و برام مهم نباشه که از خودم هست یا مال کس دیگه ای هست ؟!!!….
خدایا شکرت برای تعهد دادن
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت.
.
وقتی دیدم مریم خانم برای خودشون و استاد جونم
برای خودشون جدا جدا دارند غذا درست می کنند
اولش تعجب کردم ولی بعد درس هایش را یاد گرفتم
اینکه به حقوق همدیگه احترام بزاریم
اینکه هر کسی هر جوری دوست دارد غذای خودش را سرو کند
هر کسی هر جوری دوست دارد غذایش را درست کند با اینکه دو طرف اونقدر با هم هم بدون نزدیک هستند و این ربطی ندارد
درس مهمی که باز هم من یاد گرفتم این بود که چرا دخالت در کار دیگران می کنم ؟؟؟
چرا امر و نهی به دیگران می کنم ؟؟
چرا نمی گذارم دیگران برای خودشون زندگی کنند ؟
البته نه در حد شعار دادن بلکه در میزان اندازه ای
که باور کنم و بهش عمل کنم و بهش جامه ی عمل بپوشونم.
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت.
.
وقتی خیلی محو فایل های دوره ها و فایل های ارزنده ی سایت میشوم به این گونه فایل ها هدایت می شوم و این نشان از این دارد که خداوند همیشه
و در هر لحظه حواسش به من هست . خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت.
.
من قسمت های زندگی در پارادایس را خیلی دوست دارم ولی تا وقتی که قانون را رعایت نکنم
تا وقتی که الکی حرف بزنم . تا وقتی که فقط فایل ها را گوش کنم به فایل ها و قسمت های زندگی در بهشت هدایت نمیشوم چون واقعا و صد در صد
لیاقت می خواهد هدایت شدن به فایل های استاد.
واقعا باید با خدا باشی و هدایتت کنه وگرنه میشی
برگی در باد بی فایده و بی خاصیت .
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت.
.
وقتی در عامه ی مردم فرو می روم می فهمم روغن
کاری زندگیم کم شده . باید روغن بیشتری را داخلش بریزم ولی وقتی ذهنم را تا می تونم
کنترلش می کنم و از بیشتر افرادی که می دونم
بودن باهاشون بغیر از وقت تلف کردن چیز دیگه ای ندارد به این فایل ها و سریال ها هدایت میشوم
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت.
.
امروز خدا را شکر دو تا قسمت از سریال ها را تماشا کردم و خدا می دوند که به چه مکان هایی به چه
موقعیت هایی به کدوم قسمت هایی از خونه که باید رسیدگی کنم و ازش استفاده کنم هدایت شوم
خدایا شکرت برای بودن
خدایا شکرت برای داشتن تمام قسمت های سریال زندگی در بهشت .
وقتی استاد می گویند اینجا جای هر کسی نیست واقعا هم جای هر کسی و هر آدمی و هر انسانی نیست واقعا من این را کاملا درک می کنم و می فهمم که باید اون فرد کاملاً در مدار دریافت باشد تا به فایل ها هدایت شود وگرنه بقیه را هم گمراه
می کند البته که حق هم دارد چون ذهنیتش چیز دیگه ای را دارد میگه و فایل هارو صحبت های استاد و صد البته قانون جهان هستی ویز دیگه ای
استاد و مریم جان …. داشتم جلسه 2 کشف قوانین رو گوش میدادم از تفاوت های مریم جان و استاد توی اون امتحان گواهینامه
بعدش هدایت شدم به این قسمت واقعا سر غذا درست کردن هم مشخص بود استاد راحت بودن تو ذهنش غالب تره
فقط خندم میگرفت چرا از اول تا آخر همه چیز رو ریخت و فقط بالا سر غذا وایساد …… حتی من دقت کردم وقتی که مریم جان داشت تخم مرغ ها رو میشکوند تخم مرغ ها رو یکی یکی شیکوند و جای پوست تخم مرغ ها یه جای دورتر بود هی باید می رفت میومد ولی استاد یه جا نشست همونجا تخم مرغ رو شکوند و همونجا هم پوست تخم مرغ رو انداخت
البته من خودم شیوه ام راستش مثل استاد هست
ازونجایی متوجه شدم که وقتی داشتین آشپزی می کردیم کارهای مریم جان برام متفاوت بود از چیزی که تو ذهنم بود و کارهای استاد برام همونی بود که تو ذهنم داشتم
من تصمیم کرفتمباور راحتی رو تو ذهنم غالب کنم
سیستم جهان اینطوری هست که همه چیز باید راحت انجام بشه البته به هر اندازه که باور هماهنگ داشته باشیم وترمز های کمتری
و پس بهتره به جای زور زدن روی اصل کار کنم
قوی کردن باورهام و از بین بردن ترمز هام
احساس میکنم مریم جان تو کارهای فیزیکی از استاد قوی تره چون خیلی پر جنب و جوش تره و حرکت بینشر میکنه و استاد تو کارهای ذهنی
یه صبح پاییزی رو بعد از چند روز باران رحمت الهیه مداوم شروع میکنیم ، اونم در فضای باز و طبیعت بهشتی مون ، اونم کنار دریاچه ی زیبا و درخت های سر به فلک کشیده و زیر سقف آسمان آبی خداوند، خدایا صد هزار مرتبه شکرت.
چقدر من بوی چوب سوخته شده و روشن کردن آتیش دوست دارم ، منو همسر و بچه هام 12 ماه از سال رو بدون استثنا جمعه ها بیرون از شهر هستیم اعتقادی هم به گاز پیکنیک یا اینجور چیزا نداریم ، فقطططط چوب و آتیش که بقول استاد همه جای طبیعت فراوووونه به لطف الله، خلاصه با چای آتیشی املت و کباب لری از خودمون پذیرایی میکنیم و لذت میبریم ، اونم کجا ؟ تو شهر یزد که خیلی ها میگن بابا یزد که همش کویری و خشکه !!! بخدا ما به جاهایی هدایت میشیم که پر از زیبایی و جذابیت هست .. البته اینم بگم تا قبل از هدایت منو همسر و بچه هام به سایت و دیدن زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا ماهم کم و بیش مثل اکثریت فکر میکردیم ولی الان هدایت میشیم به جاهای زیباتر.
هدایت میشیم به طبیعت هایی که درخت هاش ابرها و آسمانش ، بهار تابستون پاییزش مثل پرادایس هست و مدام داریم میگیم ببین چقدر آسمون و ابرها زیبان ببین درخت ها رو ببین پرنده ها ، ببین آب روان رو ببین هوای عالی و فقططط زیبائی میبینیم لذت میبریم و لذت میبریم و روحمون تازه میشه ، بقول همسرم شارژ میشیم برای ادامه مسیر زندگی و چقدر لذت بخشه توجه به نکات مثبت چقدر حال دلم خوبه با این نوع زندگی کردن.. قبلا که مجرد بودم فقط یه جای خاص حالمو خوب میکرد یا وقتی از اون مکان بر می گشتیم دمق و ناراحت بودم ولی الان همه جور حالم خوبه چه توی خونه چه بیرون چه مسافرت چه وقت هایی که تنها هستم همه جوره عالیم و حال دلم خوووبه ، وگاهی وقت ها که تنها میشم از تنها بودنم لذت میبرم با خدا عشق بازی میکنم و خودم وابسته هیچ کس نمی دونم .خدایا شکرت ، شکرت بابت احساس خوبی که بیشتر وقت ها دارم.
امروز صبح بودش که به خودم اومدم دیدم صفحه ها نوشتم و صفحه ها بابت نعمت هایی که در زندگی خودم و اطرافیانم هست سپاسگزاری کردم و از خدا براشون خیر خواستم .
به خودم گفتم تو همون عاطفه ای هستی که اگه کسی ازت نعمت بیشتری داشت حسادت میکردی !؟ تو همونی که از شادی دیگران دلت میگرفت که چرا من نه ؟! تو همونی که ناشکر بودی و همیشه نگاهت به کمیت زندگیت بود ؟!
دیدم نه من دیگه اون عاطفه سابق نیستم ، دیدم من قلبم روشن و سرشار از عشق خداوند و خوبی ها شده ، دیدم نه من دیگه اون آدم سابق نیستم من با خودم در صلح قرار گرفتم و هر روز دارم بهتر از روز قبلم میشم ، دیدم نسبت به قبلم خییلی تغییر کردم و هر روز دارم بیشتر آسان میشم برای آسانی ها … دیدم از خیلی کسایی که بدم می اومد دیگه بدم نمیاد ، اصلا دیگه ذهنم درگیرشون نیست و این حس ناب برای من خییییلی ارزشمند هست استاد . من دارم از چیزای کوچولوی زندگیم لذت میبرم ، نگاهم به اطراف و اطرافیانم تغییر کرده و این برای من خیلی ارزشمند هست ،دیدم قبلا تلاش میکردم قطعا روزهای عالی تری در پیش دارم و بدون عجله با لذت ادامه میدم .خدایا صد هزار مرتبه شکرت.
خب بریم سراغ زیبائی های این قسمت که با بچه هام دیدم و لذت بردیم .
چه آتیش حرفه ای درست کردین استاد دمتون گرم ، چقدر خوب که هدایتی اون آهن رو روی چوب ها گذاشتید برای املت ، اونم چه املتی!
با تخم مرغ های تازه ، خدای من چقدررررر لذت بردم از تخم مرغی که تازه متولد شد بار اولم بود که می دیدم خدایا صد هزار مرتبه شکرت برای مرغ و تخم مرغ ، برای این نعمت مفید و عالی .
چه خوب که هر کس به سلیقه خودش املت درست میکنه و لذت میبره ،من عاشق این عشق ، احترام و صلح بین شما دوتا هستم چقدر شما خوبین ،تحسین تون میکنم .
واقعا زندگی لذت بردن از همین چیزهای سادست زندگی لذت بردن از زیبائی هاست خدایا شکرت.
صمیمانه و با عشق و تمام وجودم بابت این سریال بی نظیر ازتون تشکر میکنم و براتون خیر برکت و شادی های بیشتری از خداوند میخوام
خدایا شکرت .
یکبار دیگه قانون رو برای خودم یادآور میشم .
اصل داستان این هست: حال خوب = اتفاقات خوب ، حال بد = اتفاقات بد.
من به هر چیزی توجه کنم فرکانسش و ارسال میکنم و طبق قانون جهان از همون جنس اتفاقات وارد زندگیم میکنه ، چه خوب و چه بد !
پس هر چقدر آگاهانه توجهم روی زیبائی ها ، مثبت ها ، شادی ها ، خوبی ها ، ثروت ها و هممممه ی چیزای خوب باشه اون ها رو بسوی خودم جذب میکنم .
این موضوع به من کمک میکنه که اگر ناخواسته ای در زندگیم پیش اومد متوجه بشم خودم با کانون توجهم بوجودش آوردم و مسئولیتش بپذیرم و به اوضاع آگاهانه سر و سامان بدم.
سلام به شما دوست و هم فرکانسی خوبم ، ممنون از لطفتون عزیزم .
میدونی همه چیز بر میگرده به ما و فرکانسمون، به کانون توجه مون
من در این چند سال اخیر با تغییر دیدگاهم که هنوز خیلی کار داره و دارم مدام روش کار میکنم
همه چیز برام یک رنگ و بوی دیگه گرفته به لطف الله…
همین امروز صبح البته نمیشه گفت امروز چون ساعت از 12 شب گذشته !
بهتر بگم دم صبحِ جمعه بعد از یک خواب عالی خداوند بهم جان دوباره بخشید و فرصت زندگی داد اونم چه فرصتی ، به محض بیدار شدن رفتم بالای پشت بوم خونه تا بتونم طلوع خورشید رو تماشا کنم ،
هوا خنک و بهاری بود و شهر یزد در سکوت ، بجز صدای گنجشک ها، کبوترها و چند قمریِ زیبا صدایی شنیده نمیشد، همه جا سکوت و پر از آرامش…
چشمام بستم و چند نفس عمیق کشیدم ، خدای من این همه حس خوب اونم اول صبح چه انرژی به جانم بخشید ،
آسمون آبی و خوشرنگ بود و ابرها مه آلود آسمون رو تزئین کرده بودند، پرنده ها رها و سبک بال از بالای سرم پرواز می کردند و من غرق سپاسگزاری بودم ،
از پشت کوه ها یک هاله ی زرد و نارنجی دور تا دور آسمون نمایان شد و ترکیب رنگش با رنگ آسمون فوق العاده زیباتر شده بود،
خیره شده بودم به این همه زیبائی که آرام آرام خورشید نمایان شد و نور عالم تابش رو به شهر زد هدیه داد ،
از این قدرت و عظمت خداوند اشک هام جاری شد و دوباره شروع کردم به سپاسگزاری…
الله اکبر از این طلوع زیبا
الله اکبر از این همه برکت و رحمت
خدای من
خدای زیبای من
تو چقدر قدرتمندی ، آخه من با وجود داشتن تو دیگه غمی ندارم جانا ..
بعد از دیدن طلوع زیبای خورشید و عشق بازی با خداوند اومدم تو خونه و در دفتر ستاره قطبی نوشتم : خدایا دلم میخواد امروز یک طبیعت بسیار زیبا بهم نشون بدی ، میخوام لذت ببرم از جایی که منو هدایت میکنی حالا چه تو خونه چه بیرون از خونه !
با اینکه امروز قصد تفریح نداشتیم ولی خداوند برنامه بیرون رو در کسری از ثانیه چید و ما خیلی یهویی تصمیم گرفتیم عصر بریم بیرون شهر …
مثل همیشه هر چیزی رو از دید مثبت دیدم حتی وقتی در راه منو همسرم متوجه شدیم که یکی از همسایه هامون که جوان هم بود به رحمت خدا رفته و شروع کردیم از مهربونی ها و خوبی هاش گفتن و فقط به زیبائی ها توجه کردم و خداوند هدایت مون کرد به یک مسیر جدید یک روستای عالی که تا چشم کار میکرد درخت و سبزه بود ، کوچه پس کوچه های زیبا ، درخت های توت و انار و کلی جای بکر ، کلی از دیدن بزغاله ها و نحوه برگ درخت خوردنشون لذت بردیم ، از دیدن پرستوها که جلوی ماشین قدم میزدن و آب می خوردند، ما فقط لذت بردیم و خدا رو شکر کردیم.
دیدن این همه زیبایی و حس عالی از شهری که همه به اسم خشک و بی آب علف میشناسنش چی میتونه باشه بجز هدایت و حمایت خداوند، چی میتونه باشه بجز توجه و تمرکز بر زیبائی ها و لذت بردن !
هفته پیش که برای جلسه کلاسیِ مدرسه دخترم رفته بودم ،یکی از مادرها از مردم عقده ای یزد و اینکه اصلا جایی سرسبز برای گشت و گذار نداره صحبت کرد از نا امنی و جای پیشرفت نیست !! و من مثل همین علامت های تعجب فقط نگاهش کردم، اومدم بهش بگم نههههه اتفاقا این شهر پر از آدم های خوب مهربون و دریا دلِ ، پر از آدم های منصف و عالی ، پر از سرسبزی و زیبائی، پر از پیشرفت ولی یاد توسعه های استاد افتادم و سکوت کردم،
وقتی به خونه برگشتم حین آشپزی به این فکر کردم که چقدر میتونه دیدگاه ها و تجربه ها از یک شهر متفاوت باشه !
چقدر آدم میتونه دلش ،زندگیش، برنامه زندگیش رو به خداوند بسپاره و شهر یزد یا هر جای دیگه ای براش سرشار از آرامش زیبائی ها باشه …
این برای خود من درس بود و ایمانم به خداوند و قوانینش بیشتر کرد
وااای که چه روز خوبی بشه تو پرادایس امروز یه روز آفتابی و گرم بعد از چند ماه خوردن صبحانه تو دل جنگل و طبیعت. من بوی اون قهوه ای رو که مریم جون درست کرد دقیقا حسش کردم با اون ماگ های زیبا و پرانرژی. چقد خوشم اومد که هر کسی غذای خودشو به سبک و سلیقه خودش درست میکنه. املت لذیذ با تخم مرغهای خوشمزه پردایسی. آخ که چی بشهدلم واقعا کشید نوش جونتون استاد عزیزم.
وااای استاد من اینقد خندیدم تو این قسمت که نگو.
اونجایی که مریم بانو مرحله به مرحله جلو دوربین نشون میداد و استاد ما هم میگفت حالا نوبت منم میرسه که نشون بدم اونجا دقیقا من غش میکردم از خنده. استاد هم که کلا همه رو مخلوط کردن و به قول خودشون لری پختن. عاشقتم استااااااااد. دقیقا اونجا دیدم که چقد بی ریا و صادق هستن یعنی اینو با تمام وجودم حس کردم چون من تو استان لرنشین هستم و لرا واقعا صاف و صادق هستن و اتفاقا یه دوستی داشتن تو دوران دانشجوییم که مثل استاد همه چیرو قاطی میکرد و میزاشت رو گاز و چقد خوشمزه میشد خدایی.
خدا خیرتون بده که لبخند رو به لبمون میارید.
یه جا دیگه هم که اون خروسه خوند و استاد گفتن که شما درست میگی آقا. خلاصه که کلی خندیدم تو این قسمت.
راستی اون روز میخواستم پیتزا درست کنم و پیتزای سبزیجات مریم پز درست کردم و تو حین پختن انگار تو پردایس بودم و تمام اون لحظات رو تجسم میکردم. خلاصه که خیلی خوشمزه شد.
استاد عزیزم و مریم بانو خیلی دوستتون دارم و به خودم افتخار میکنم که شاگرد شما هستم.
من حس میکنم زندگی نکردم اصلا…وقتی زندگی استادو میبینم لذت میبرم از اینهمه مهارت تو زندگی و اینهمه آروم که واقعا بقول استاد این برای هرکسی امکان پذیره یک املت درست کردن رو آتیش و لذت بردن….
ذهن من میگه استاد اوضاع مالی خیلی عالی داره خداروشکر و چندین و چند ماشین و ملک و اتوبوس مسافرتی و تراکمپر که الان میتونه اینکارا رو بکنه ولی آیا واقعا الان اونا باعث شدن استاد بتونه یک املت با عزیزش درست کنه و لذتشو ببره؟؟ نه والا منم خودم شخصا امکاناتی دارم که بنونم ازش لذت ببرم منم دقیقا جایی که باید باشم هستم ولی یاد نگرفتم زندگی کنم ..یاد نگرفتم لذت ببرم..حسین توکه داری وقت میذاری برا یک کباب درست کردن یا یک جوجه تو کارگاهی میشه بش گفت تفریحگاه که خیلیا آرزو دارن داشته باشن پس چرا حالت خوب نیست؟؟
چرا نمیتونی با خونوادت ارتباط بگیری که صمیمی بشی از بودن باهاشون لذت ببری…درسته دوسشون داری ولی با بودنشون حال نمیکنی چرا؟؟؟
از وقتی دوره خریدم و محکم وایسادم همه ی زندگی و رفتارای قبلیم زیر سوال رفته چون نه خودم باهاشون حال میکردم نه اطرافیان…
همه چیو میخام بکوبم از نو بسازم…خیلی رفتارام عوض شده از جمله اینکه تا نیاز نباشه حرف نمیزنم …سعی میکنم سپاسگزاری کنم هم بانوشتن هم با احساس خوب ایجاد کردن…
میخوام یاد بگیرم زندگی کنم اینقد مراقب اینکه چه باز خوردی داره نباشم و اگه قراره مراقبت کنم از کانون توجهم مراقبت کنم که داره به چه سمتی میره و دارم باتوجهم چه فرکانسی ارسال میکنم به جهان هستی…
به نام خدای زیبایی ها
سلام به استاد عزیزم و مریم نازنینم
سلام به پردایس زیبا و ساکنینش
اون مرغ و خروس های رنگ رنگی و اون گنی های خال خالی و شیطون که چطور دنبال اون خروس سیاه می کردن ، اون طاووس های زیبا ،بابی که چه با صلابت روی چمن ها قدم برمیداره و بوقی ها که همیشه در حال بوق زدن هستن.
خدای من چقدر همه چی زیباست
من توی پاییز 403 این قسمت رو نشانه اومده بود و دیده بودم ولی کامنت نداشته بودم
ولی به توصیه استاد روزای جمعه تا هوا سرد نشده بود با همسرم میرفتیم توی فضای آزاد وبا هم نهاری درست می کردیم و می خوردیم ولذت میبردیم.
خدایا شکرت
ولی امشب که دوباره به این قسمت از سریال رسیدم واقعاً لذت بردم از نکته به نکته
همش درس داشت
اون قانون فیزیک که با وارد کردن اکسیژن به چوب ها شروع به آتیش گرفتن کردن،
اون دستگاهی که تولید اکسیژن می کرد چقدر جالب بود،
راستی باهاش میشه توی حیاط جارو کرد و برگ های خشک پاییزی رو راحت جمع کرد.
خوش به حالتون که اینقدر بارون داشتید
ما که امسال توی بهار بارون کمی داشتیم
خدا برای ما هم بارون رحمتش رو نازل کنه الهی.
اون ماهی تابه های فویل پیچی شده که چه با سلیقه مریم جان آماده کرده بودن.
چه جالب که هر کی با سلیقه خودش و به قول شما با شیوه خودتون دارید غذاتون رو درست می کنید.
اون چاقوهای تیزتون که چقدر کار رو راحت کرده بود.
و
اون تیکه آهنی که برای تیر اندازی بود که قبلاً خواسته بودید اون رو بکنید و الان به کارتون خورد.
وای خانم مرغی که الان براتون تخم گذاشت
چقدر این تخم مرغای محلی خوشمزه آن
منم دلم خواست.
خدایا شکرت که هر چی بخوای سریع و آسان در دسترس هست.
خدایا آسان کن برای ما آسانی ها را.
وای خدای من چه املتی شده به به نوش جان.
من هم تصمیم گرفتم فردا که جمعه هست بریم بیرون و اونجا غذا بپزیم.
خدایا شکرت برای این همه نعمت و زیبایی ها.
چقدر عاشق این هوا هستم
خدایا برای ما هم بارونی زیبا بفرست.
چقدر تحسینتون میکنم این سادگی و زیبایی رو.
حس قشنگ و مهربان بودن و عشقتون رو .
خدایا شکرت.
چقدر دوستتون دارم.
عاشقتونم.
برای همه اعضای سایت این حد از عشق رو آرزو می کنم.
در پناه نور و عشق خدا باشید.
به نام خدا جانم
سلااااام استاد جانم مریم جاانم خیلی دوستون دارم
وای ک چقدر این سریال انرژی فوق العاده ای داره
هربار ک میبینمش انرژیشو دریافت میکنم و منو ب حرکت وا میداره، واقعا خدایا شکرت ک هدایتم کردی امروز صبح به دیدن این قسمت
یعنی کاملا هدایتی به این صفحه 10 هدایت شدم و بنر این قسمت توجهمو جلب کرد با اینکه بارها قبلا دیده بودمش
چقدر لذت بخشه غذای آتیشی تو این ملک با دریاچه و مرغ و خروس و تخم مرغ تازه
چه آتیشی شد، چه هوایی بود هوای تمیز و لطیف بعد از اون همه بارون
وای خدای من
میتونم خودمو تو اون فضا متصور بشم ک چقدر حس سپاسگزاری وجودمو فراگرفته
وای خدای من چقدر این املتی ک مریم حان درست کرد زرده هاش زرد و عسلی بود چقدر پیاز داغش طلایی بود یعنی به قدری عشق کردم ک پاشدم همون املت رو درست کردم با رزماری و فلفل قرمز ک مریم حان توصیه کردن و روغن حیواااانی، و همه خانواده رو ب خوردنش دعوت کردم و همه عششششق کردن
برای همین میگم این سریال چقدر زیبا آدمو ب حرکت وامیداره انقدر ک انرژی بخشه
خداروشکر برای داشتن استاد و مریم جان
خداروشکر برای نعمت سایت و این سریال ها و دوره ها و فایلها
خداروشکر برای کامنت خوندن و نوشتن
خداروشکر برای جهت دهی آگاهانه کانون توجهم ب سمت نعمتها و زیبایی ها
خداروشکر برای نعمتهای در دسترسم، تخم مرغ، گوجه، پیاز، روغن محلی، رزماری فلفل نمک آویشن، ماهیتابه کفگیر قاشق، نان لواش ترد و خوشمزه
خدایا هرچی دارم از توست
عاشقتونم
استاد جونم چقدر دوس دارم این سریال رو باز شروع میکردین، هروقت برگشتین پرادایس..
.
از صمیم قلبم دوستون دارم
الهه
به نام خدای بخشنده ی مهربان
شکرت برای یه ارتباط جادویی دیگه ولحظه هایی رویایی پر از ارامشو اگاهی
دیشب یه اتفاق خاص برام افتاد
خواسته دور دور
قرار بود برم مهمونی یا مهمون بیاد جور نشد
به جاش ما رفتیم بیرون
مثلا اتفاقات جوری پیش رفت رفتیم ویه بارون اومد هوا تازه تازه خلاصه خیابونای خیس ماشینا توکوچه میچرخیدیم دلم خاص راه برم دلم فرنی خاسته دونه دونه خیلی غیر منتظره جور میشد
مثلا ما رفتیم تو حرم هوا عالی بود پیاده روی دور زدیم واومدیم وقتی اومدم تو ماشین دلم میخاس بارونم ببینم همه اینا تو دو ساعت کشید وقتی ما بیرون بودیم انقد هوا صاف عالی بود
وقتی اومدیم تو ماشین باران شدید گرفت خلاصه بارونم دلم میخاس دیدیم جالبش اینه اومدم خونه دیگه خبری نبود
اصلا شبش همسری رفته بود دسشویی بیرون نمیومد ومنم اتفاقی لباس پوشیدم اومدم تو حیاط اسمون نگاه کردم دیدم اصلا چیزی پیدا نیس ولی دقت که میکنی یه برف ریزی ریز خوشگلی میومد
یه لحظه دلم گفت این هدایته وگرنه من اگه به خودم بود انقد زودی میرم دسشویی میام زودی نگاه نمیکنم همینکه همسری ازم جلو زد و من مجبور شدم بشینم نگاه کنم حسش خیلی شیرین بود
یه لحظه احساس کردم راهم درسته
چون به زیبایی هدایت شده بودم چون توجه ام روی زیباییه
و اینکه من هم استاد مدتی دارم تلاش میکنم یه وعده ای بشم دو وعده ای بودیم الان یه میان وعده و یه وعده ایش دارم میکنم به امید خدا
رابطه زیباتون این عشقو ارامشتون واقعا قابل تحسینه
این ازادی متلیتون کلی چیزای خفن برا خودتون میخرید خیلی باحاله
ویوش رویایی
چه لذتی میبرید
اگه زهنتون منفی بود همچین جاهایی نمیرف
واگه زهنتون منفی بود توی این همه زیبایی هم باشی نمیتونی ببینی لذت ببری احساس خوب داشته باشی
ومن بارها این رهایی استادو از خانواده از بچه اش تحسین کردپ واین عشق خالصشو به عزیزانش
و این شوخ طبیعیا
دمتون گرم
با شما شب املتی رویایی داشتم
از شما دارم عشق به اشپزیو یاد میگرم
از شما دارم سلیقه شخصیو یاد میگیرم
از شما دارم ارامشو تکاملو یاد میگیرم صبرو یاد میگیرم
لحظه هاتون هدایتی
به نام خدا
خدایا شکرت
خیلی بهم حال داد این قسمت
چقدر من خندیدم وقتی استاد می گفت من هم یه شیوه ی لری دارن غذام رو درست می کنم…
خدایا شکرت برای وجودت استاد عزیزم.
چقدر این قسمت برام درس ها داشت خدایا شکرت
چه املت هایی درست کردید نوش جونتون.
من همسرم ماهرانه املت درست می کنه ولی رزماری تا حالا به املت نکرده بود حالا باید بهش پیشنهاد بدهم تا این ادویه سل اعلی را بهم اضافه کنه .
خدایا شکرت برای خوشبختی هام.
من قبلا وقتی به این مکان ها هدایت می شدم یه کمی که لذت می بردم بعد به خودم می گفتم چه فایده مثلا این مکان که از خودم نیست چون من اعتقاد داشتم باید اپن مکان مثل ویلا مثل پارادایس
استاد از خودم باشه یعنی سند به نام خودم باشه
و از اون زمان لذت نمی بردم
از اون مکانی که بودم و حضور داشتم لذت کافی رو نمی بردم
ولی الان به خودم میگم بابا همه ی مکان ها همه ی جاها همه ی ملک ها از آنه خداوند است
پس من نگران چی هستم ؟؟
و تا نگرانی در خودم باشه . تا از اون زمانی که درش هستم لذت نبرم بهم چیزهای بزرگتر داده نمیشه …
پس از این موقع به بعد تعهد می دهم در هر حال و مکانی که بودم لذت ببرم و برام مهم نباشه که از خودم هست یا مال کس دیگه ای هست ؟!!!….
خدایا شکرت برای تعهد دادن
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت.
.
وقتی دیدم مریم خانم برای خودشون و استاد جونم
برای خودشون جدا جدا دارند غذا درست می کنند
اولش تعجب کردم ولی بعد درس هایش را یاد گرفتم
اینکه به حقوق همدیگه احترام بزاریم
اینکه هر کسی هر جوری دوست دارد غذای خودش را سرو کند
هر کسی هر جوری دوست دارد غذایش را درست کند با اینکه دو طرف اونقدر با هم هم بدون نزدیک هستند و این ربطی ندارد
درس مهمی که باز هم من یاد گرفتم این بود که چرا دخالت در کار دیگران می کنم ؟؟؟
چرا امر و نهی به دیگران می کنم ؟؟
چرا نمی گذارم دیگران برای خودشون زندگی کنند ؟
البته نه در حد شعار دادن بلکه در میزان اندازه ای
که باور کنم و بهش عمل کنم و بهش جامه ی عمل بپوشونم.
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت.
.
وقتی خیلی محو فایل های دوره ها و فایل های ارزنده ی سایت میشوم به این گونه فایل ها هدایت می شوم و این نشان از این دارد که خداوند همیشه
و در هر لحظه حواسش به من هست . خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت.
.
من قسمت های زندگی در پارادایس را خیلی دوست دارم ولی تا وقتی که قانون را رعایت نکنم
تا وقتی که الکی حرف بزنم . تا وقتی که فقط فایل ها را گوش کنم به فایل ها و قسمت های زندگی در بهشت هدایت نمیشوم چون واقعا و صد در صد
لیاقت می خواهد هدایت شدن به فایل های استاد.
واقعا باید با خدا باشی و هدایتت کنه وگرنه میشی
برگی در باد بی فایده و بی خاصیت .
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت.
.
وقتی در عامه ی مردم فرو می روم می فهمم روغن
کاری زندگیم کم شده . باید روغن بیشتری را داخلش بریزم ولی وقتی ذهنم را تا می تونم
کنترلش می کنم و از بیشتر افرادی که می دونم
بودن باهاشون بغیر از وقت تلف کردن چیز دیگه ای ندارد به این فایل ها و سریال ها هدایت میشوم
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت.
.
امروز خدا را شکر دو تا قسمت از سریال ها را تماشا کردم و خدا می دوند که به چه مکان هایی به چه
موقعیت هایی به کدوم قسمت هایی از خونه که باید رسیدگی کنم و ازش استفاده کنم هدایت شوم
خدایا شکرت برای بودن
خدایا شکرت برای داشتن تمام قسمت های سریال زندگی در بهشت .
وقتی استاد می گویند اینجا جای هر کسی نیست واقعا هم جای هر کسی و هر آدمی و هر انسانی نیست واقعا من این را کاملا درک می کنم و می فهمم که باید اون فرد کاملاً در مدار دریافت باشد تا به فایل ها هدایت شود وگرنه بقیه را هم گمراه
می کند البته که حق هم دارد چون ذهنیتش چیز دیگه ای را دارد میگه و فایل هارو صحبت های استاد و صد البته قانون جهان هستی ویز دیگه ای
را دارد میگه .
خدایا شکرت برای بودن در این فضا
خدایا شکرت برای نعمت بزرگ شکرکزاری
خدایا شکرت برای داشتن استاد عباس منش عزیزم
خدایا شکرت برای داشتن مریم خانم شایسته
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت به توان
بی نهایت
خدایا هر آنچه که در زندگیم دارم از آن توست.
سلام به استاااااد عزیزم ومریم جاااااانم
به به چه زندگی روستااااای امااااا مدرن وزیباااااتر وقشنگ تررررر
تک تک کارهای شما منو یاد زندگی روستایی مامانبزرگ در دل کوه ها میندازه..
واقعا لذت بخشه..
من خیلی دوستدارم این زندگی روستایی اما مدرن رو بل عشقم تجربه کنم
آتش درست کردن..
غذا پختن..
چای آتشی..
کته آتشی…
کباب …
صدای حیوانات خانگی
تخم مرغ اصل وخوشمزه…
واقعامگه من از خدا چه میخواهم که در خدایی خدا یافت نمیشود؟؟؟؟؟
چراااا واقعا اینقدر بی ایماااانم
دیشب خیلی با خدا حرف زدم
گفتم خداااا جوووونم همینجوری که قاضی رو گفتی نخونده امضا کنه
اون مشاوره. نخونده امضا کرد و….
همینطوری دلهای هزاران نفر رو برام نرم کردی تا من اینجایی که الان هستم رو باشم..
همینجوری به بعدشم خودت فرمون زندگیم رو به دستت بگیر…
من میخوام مولد ثروت باسم..
من میخوام آزادی مالی داشته باشم
من میخوام همین دنیاااا بهشت رو با عزیزانم تجربه کنم….
خدایا تا الان تو همه کاره ی زندگیم بودی..به اون اندازه ای که من تسلیم تر و توحیدی عمل کردم.
خدایا کمکم کن که ادامه زندگیم رو شکرگزارانه تر و تسلیممم تر باشم و منو وارد مدار آسانی و پول وثروت وفراوانی شادی قرار بدی…
ای نام تو بهترین سرآغاز
سلام به همه دوستان عزیز
استاد و مریم جان …. داشتم جلسه 2 کشف قوانین رو گوش میدادم از تفاوت های مریم جان و استاد توی اون امتحان گواهینامه
بعدش هدایت شدم به این قسمت واقعا سر غذا درست کردن هم مشخص بود استاد راحت بودن تو ذهنش غالب تره
فقط خندم میگرفت چرا از اول تا آخر همه چیز رو ریخت و فقط بالا سر غذا وایساد …… حتی من دقت کردم وقتی که مریم جان داشت تخم مرغ ها رو میشکوند تخم مرغ ها رو یکی یکی شیکوند و جای پوست تخم مرغ ها یه جای دورتر بود هی باید می رفت میومد ولی استاد یه جا نشست همونجا تخم مرغ رو شکوند و همونجا هم پوست تخم مرغ رو انداخت
البته من خودم شیوه ام راستش مثل استاد هست
ازونجایی متوجه شدم که وقتی داشتین آشپزی می کردیم کارهای مریم جان برام متفاوت بود از چیزی که تو ذهنم بود و کارهای استاد برام همونی بود که تو ذهنم داشتم
من تصمیم کرفتمباور راحتی رو تو ذهنم غالب کنم
سیستم جهان اینطوری هست که همه چیز باید راحت انجام بشه البته به هر اندازه که باور هماهنگ داشته باشیم وترمز های کمتری
و پس بهتره به جای زور زدن روی اصل کار کنم
قوی کردن باورهام و از بین بردن ترمز هام
احساس میکنم مریم جان تو کارهای فیزیکی از استاد قوی تره چون خیلی پر جنب و جوش تره و حرکت بینشر میکنه و استاد تو کارهای ذهنی
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد عباسمنش عزیزم و مریم نازنین
سلام بچه های زندگی در بهشت.
یه صبح پاییزی رو بعد از چند روز باران رحمت الهیه مداوم شروع میکنیم ، اونم در فضای باز و طبیعت بهشتی مون ، اونم کنار دریاچه ی زیبا و درخت های سر به فلک کشیده و زیر سقف آسمان آبی خداوند، خدایا صد هزار مرتبه شکرت.
چقدر من بوی چوب سوخته شده و روشن کردن آتیش دوست دارم ، منو همسر و بچه هام 12 ماه از سال رو بدون استثنا جمعه ها بیرون از شهر هستیم اعتقادی هم به گاز پیکنیک یا اینجور چیزا نداریم ، فقطططط چوب و آتیش که بقول استاد همه جای طبیعت فراوووونه به لطف الله، خلاصه با چای آتیشی املت و کباب لری از خودمون پذیرایی میکنیم و لذت میبریم ، اونم کجا ؟ تو شهر یزد که خیلی ها میگن بابا یزد که همش کویری و خشکه !!! بخدا ما به جاهایی هدایت میشیم که پر از زیبایی و جذابیت هست .. البته اینم بگم تا قبل از هدایت منو همسر و بچه هام به سایت و دیدن زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا ماهم کم و بیش مثل اکثریت فکر میکردیم ولی الان هدایت میشیم به جاهای زیباتر.
هدایت میشیم به طبیعت هایی که درخت هاش ابرها و آسمانش ، بهار تابستون پاییزش مثل پرادایس هست و مدام داریم میگیم ببین چقدر آسمون و ابرها زیبان ببین درخت ها رو ببین پرنده ها ، ببین آب روان رو ببین هوای عالی و فقططط زیبائی میبینیم لذت میبریم و لذت میبریم و روحمون تازه میشه ، بقول همسرم شارژ میشیم برای ادامه مسیر زندگی و چقدر لذت بخشه توجه به نکات مثبت چقدر حال دلم خوبه با این نوع زندگی کردن.. قبلا که مجرد بودم فقط یه جای خاص حالمو خوب میکرد یا وقتی از اون مکان بر می گشتیم دمق و ناراحت بودم ولی الان همه جور حالم خوبه چه توی خونه چه بیرون چه مسافرت چه وقت هایی که تنها هستم همه جوره عالیم و حال دلم خوووبه ، وگاهی وقت ها که تنها میشم از تنها بودنم لذت میبرم با خدا عشق بازی میکنم و خودم وابسته هیچ کس نمی دونم .خدایا شکرت ، شکرت بابت احساس خوبی که بیشتر وقت ها دارم.
امروز صبح بودش که به خودم اومدم دیدم صفحه ها نوشتم و صفحه ها بابت نعمت هایی که در زندگی خودم و اطرافیانم هست سپاسگزاری کردم و از خدا براشون خیر خواستم .
به خودم گفتم تو همون عاطفه ای هستی که اگه کسی ازت نعمت بیشتری داشت حسادت میکردی !؟ تو همونی که از شادی دیگران دلت میگرفت که چرا من نه ؟! تو همونی که ناشکر بودی و همیشه نگاهت به کمیت زندگیت بود ؟!
دیدم نه من دیگه اون عاطفه سابق نیستم ، دیدم من قلبم روشن و سرشار از عشق خداوند و خوبی ها شده ، دیدم نه من دیگه اون آدم سابق نیستم من با خودم در صلح قرار گرفتم و هر روز دارم بهتر از روز قبلم میشم ، دیدم نسبت به قبلم خییلی تغییر کردم و هر روز دارم بیشتر آسان میشم برای آسانی ها … دیدم از خیلی کسایی که بدم می اومد دیگه بدم نمیاد ، اصلا دیگه ذهنم درگیرشون نیست و این حس ناب برای من خییییلی ارزشمند هست استاد . من دارم از چیزای کوچولوی زندگیم لذت میبرم ، نگاهم به اطراف و اطرافیانم تغییر کرده و این برای من خیلی ارزشمند هست ،دیدم قبلا تلاش میکردم قطعا روزهای عالی تری در پیش دارم و بدون عجله با لذت ادامه میدم .خدایا صد هزار مرتبه شکرت.
خب بریم سراغ زیبائی های این قسمت که با بچه هام دیدم و لذت بردیم .
چه آتیش حرفه ای درست کردین استاد دمتون گرم ، چقدر خوب که هدایتی اون آهن رو روی چوب ها گذاشتید برای املت ، اونم چه املتی!
با تخم مرغ های تازه ، خدای من چقدررررر لذت بردم از تخم مرغی که تازه متولد شد بار اولم بود که می دیدم خدایا صد هزار مرتبه شکرت برای مرغ و تخم مرغ ، برای این نعمت مفید و عالی .
چه خوب که هر کس به سلیقه خودش املت درست میکنه و لذت میبره ،من عاشق این عشق ، احترام و صلح بین شما دوتا هستم چقدر شما خوبین ،تحسین تون میکنم .
واقعا زندگی لذت بردن از همین چیزهای سادست زندگی لذت بردن از زیبائی هاست خدایا شکرت.
صمیمانه و با عشق و تمام وجودم بابت این سریال بی نظیر ازتون تشکر میکنم و براتون خیر برکت و شادی های بیشتری از خداوند میخوام
خدایا شکرت .
یکبار دیگه قانون رو برای خودم یادآور میشم .
اصل داستان این هست: حال خوب = اتفاقات خوب ، حال بد = اتفاقات بد.
من به هر چیزی توجه کنم فرکانسش و ارسال میکنم و طبق قانون جهان از همون جنس اتفاقات وارد زندگیم میکنه ، چه خوب و چه بد !
پس هر چقدر آگاهانه توجهم روی زیبائی ها ، مثبت ها ، شادی ها ، خوبی ها ، ثروت ها و هممممه ی چیزای خوب باشه اون ها رو بسوی خودم جذب میکنم .
این موضوع به من کمک میکنه که اگر ناخواسته ای در زندگیم پیش اومد متوجه بشم خودم با کانون توجهم بوجودش آوردم و مسئولیتش بپذیرم و به اوضاع آگاهانه سر و سامان بدم.
خدایا صدهزار مرتبه شکرت سپاسگزارتم.
به نام خدای زیبایی ها
سلام دوست عزیزم
عاطفه جان
خدایا شکرت که امشب هدایت شدم به کامنت یه همشهری عزیز و هم فرکانسی.
خدایا شکرت
از دیدگاه زیباتون لذت بردم و
تحسینتون می کنم از نگاه زیبایی که به زندگی دارید و اهل تفریحی و گردش .
خداییش شما درست میگید خیلی از همشهری ها میگن اینجا خو چیزی نداره
اما ما همیشه هدایت میشیم به بهترین زیبایی ها و نعمت ها
خدایا شکرت
امشب بعد از نوشتن کامنت
هدایت شدم به شما دوست عزیز
و چقدر ذوق زده شدم
توی همین چند روز چند تا از بچههای سایت که همشهری هستیم رو پیدا کردم و باعث شادی و دلگرمیم شده
خدایا شکرت
به امید دیدار روی گلتون در زمان و مکان مناسب عزیزم.
در پناه نور و عشق خدا باشی.
بنام خداوند بخشنده مهربان
هر چیز که در جستن آنی ، آنی
سلام به شما دوست و هم فرکانسی خوبم ، ممنون از لطفتون عزیزم .
میدونی همه چیز بر میگرده به ما و فرکانسمون، به کانون توجه مون
من در این چند سال اخیر با تغییر دیدگاهم که هنوز خیلی کار داره و دارم مدام روش کار میکنم
همه چیز برام یک رنگ و بوی دیگه گرفته به لطف الله…
همین امروز صبح البته نمیشه گفت امروز چون ساعت از 12 شب گذشته !
بهتر بگم دم صبحِ جمعه بعد از یک خواب عالی خداوند بهم جان دوباره بخشید و فرصت زندگی داد اونم چه فرصتی ، به محض بیدار شدن رفتم بالای پشت بوم خونه تا بتونم طلوع خورشید رو تماشا کنم ،
هوا خنک و بهاری بود و شهر یزد در سکوت ، بجز صدای گنجشک ها، کبوترها و چند قمریِ زیبا صدایی شنیده نمیشد، همه جا سکوت و پر از آرامش…
چشمام بستم و چند نفس عمیق کشیدم ، خدای من این همه حس خوب اونم اول صبح چه انرژی به جانم بخشید ،
آسمون آبی و خوشرنگ بود و ابرها مه آلود آسمون رو تزئین کرده بودند، پرنده ها رها و سبک بال از بالای سرم پرواز می کردند و من غرق سپاسگزاری بودم ،
از پشت کوه ها یک هاله ی زرد و نارنجی دور تا دور آسمون نمایان شد و ترکیب رنگش با رنگ آسمون فوق العاده زیباتر شده بود،
خیره شده بودم به این همه زیبائی که آرام آرام خورشید نمایان شد و نور عالم تابش رو به شهر زد هدیه داد ،
از این قدرت و عظمت خداوند اشک هام جاری شد و دوباره شروع کردم به سپاسگزاری…
الله اکبر از این طلوع زیبا
الله اکبر از این همه برکت و رحمت
خدای من
خدای زیبای من
تو چقدر قدرتمندی ، آخه من با وجود داشتن تو دیگه غمی ندارم جانا ..
بعد از دیدن طلوع زیبای خورشید و عشق بازی با خداوند اومدم تو خونه و در دفتر ستاره قطبی نوشتم : خدایا دلم میخواد امروز یک طبیعت بسیار زیبا بهم نشون بدی ، میخوام لذت ببرم از جایی که منو هدایت میکنی حالا چه تو خونه چه بیرون از خونه !
با اینکه امروز قصد تفریح نداشتیم ولی خداوند برنامه بیرون رو در کسری از ثانیه چید و ما خیلی یهویی تصمیم گرفتیم عصر بریم بیرون شهر …
مثل همیشه هر چیزی رو از دید مثبت دیدم حتی وقتی در راه منو همسرم متوجه شدیم که یکی از همسایه هامون که جوان هم بود به رحمت خدا رفته و شروع کردیم از مهربونی ها و خوبی هاش گفتن و فقط به زیبائی ها توجه کردم و خداوند هدایت مون کرد به یک مسیر جدید یک روستای عالی که تا چشم کار میکرد درخت و سبزه بود ، کوچه پس کوچه های زیبا ، درخت های توت و انار و کلی جای بکر ، کلی از دیدن بزغاله ها و نحوه برگ درخت خوردنشون لذت بردیم ، از دیدن پرستوها که جلوی ماشین قدم میزدن و آب می خوردند، ما فقط لذت بردیم و خدا رو شکر کردیم.
دیدن این همه زیبایی و حس عالی از شهری که همه به اسم خشک و بی آب علف میشناسنش چی میتونه باشه بجز هدایت و حمایت خداوند، چی میتونه باشه بجز توجه و تمرکز بر زیبائی ها و لذت بردن !
هفته پیش که برای جلسه کلاسیِ مدرسه دخترم رفته بودم ،یکی از مادرها از مردم عقده ای یزد و اینکه اصلا جایی سرسبز برای گشت و گذار نداره صحبت کرد از نا امنی و جای پیشرفت نیست !! و من مثل همین علامت های تعجب فقط نگاهش کردم، اومدم بهش بگم نههههه اتفاقا این شهر پر از آدم های خوب مهربون و دریا دلِ ، پر از آدم های منصف و عالی ، پر از سرسبزی و زیبائی، پر از پیشرفت ولی یاد توسعه های استاد افتادم و سکوت کردم،
وقتی به خونه برگشتم حین آشپزی به این فکر کردم که چقدر میتونه دیدگاه ها و تجربه ها از یک شهر متفاوت باشه !
چقدر آدم میتونه دلش ،زندگیش، برنامه زندگیش رو به خداوند بسپاره و شهر یزد یا هر جای دیگه ای براش سرشار از آرامش زیبائی ها باشه …
این برای خود من درس بود و ایمانم به خداوند و قوانینش بیشتر کرد
به امید دیدار در بهترین زمان دوست عزیز.
خدا نگهدار همه مون باشه .
سلام سلام به همگی
وااای که چه روز خوبی بشه تو پرادایس امروز یه روز آفتابی و گرم بعد از چند ماه خوردن صبحانه تو دل جنگل و طبیعت. من بوی اون قهوه ای رو که مریم جون درست کرد دقیقا حسش کردم با اون ماگ های زیبا و پرانرژی. چقد خوشم اومد که هر کسی غذای خودشو به سبک و سلیقه خودش درست میکنه. املت لذیذ با تخم مرغهای خوشمزه پردایسی. آخ که چی بشهدلم واقعا کشید نوش جونتون استاد عزیزم.
وااای استاد من اینقد خندیدم تو این قسمت که نگو.
اونجایی که مریم بانو مرحله به مرحله جلو دوربین نشون میداد و استاد ما هم میگفت حالا نوبت منم میرسه که نشون بدم اونجا دقیقا من غش میکردم از خنده. استاد هم که کلا همه رو مخلوط کردن و به قول خودشون لری پختن. عاشقتم استااااااااد. دقیقا اونجا دیدم که چقد بی ریا و صادق هستن یعنی اینو با تمام وجودم حس کردم چون من تو استان لرنشین هستم و لرا واقعا صاف و صادق هستن و اتفاقا یه دوستی داشتن تو دوران دانشجوییم که مثل استاد همه چیرو قاطی میکرد و میزاشت رو گاز و چقد خوشمزه میشد خدایی.
خدا خیرتون بده که لبخند رو به لبمون میارید.
یه جا دیگه هم که اون خروسه خوند و استاد گفتن که شما درست میگی آقا. خلاصه که کلی خندیدم تو این قسمت.
راستی اون روز میخواستم پیتزا درست کنم و پیتزای سبزیجات مریم پز درست کردم و تو حین پختن انگار تو پردایس بودم و تمام اون لحظات رو تجسم میکردم. خلاصه که خیلی خوشمزه شد.
استاد عزیزم و مریم بانو خیلی دوستتون دارم و به خودم افتخار میکنم که شاگرد شما هستم.
درود براستاد عزیزم وخانم شایسته عزیز و دوستانم تواین سایت الهی..
من حس میکنم زندگی نکردم اصلا…وقتی زندگی استادو میبینم لذت میبرم از اینهمه مهارت تو زندگی و اینهمه آروم که واقعا بقول استاد این برای هرکسی امکان پذیره یک املت درست کردن رو آتیش و لذت بردن….
ذهن من میگه استاد اوضاع مالی خیلی عالی داره خداروشکر و چندین و چند ماشین و ملک و اتوبوس مسافرتی و تراکمپر که الان میتونه اینکارا رو بکنه ولی آیا واقعا الان اونا باعث شدن استاد بتونه یک املت با عزیزش درست کنه و لذتشو ببره؟؟ نه والا منم خودم شخصا امکاناتی دارم که بنونم ازش لذت ببرم منم دقیقا جایی که باید باشم هستم ولی یاد نگرفتم زندگی کنم ..یاد نگرفتم لذت ببرم..حسین توکه داری وقت میذاری برا یک کباب درست کردن یا یک جوجه تو کارگاهی میشه بش گفت تفریحگاه که خیلیا آرزو دارن داشته باشن پس چرا حالت خوب نیست؟؟
چرا نمیتونی با خونوادت ارتباط بگیری که صمیمی بشی از بودن باهاشون لذت ببری…درسته دوسشون داری ولی با بودنشون حال نمیکنی چرا؟؟؟
از وقتی دوره خریدم و محکم وایسادم همه ی زندگی و رفتارای قبلیم زیر سوال رفته چون نه خودم باهاشون حال میکردم نه اطرافیان…
همه چیو میخام بکوبم از نو بسازم…خیلی رفتارام عوض شده از جمله اینکه تا نیاز نباشه حرف نمیزنم …سعی میکنم سپاسگزاری کنم هم بانوشتن هم با احساس خوب ایجاد کردن…
میخوام یاد بگیرم زندگی کنم اینقد مراقب اینکه چه باز خوردی داره نباشم و اگه قراره مراقبت کنم از کانون توجهم مراقبت کنم که داره به چه سمتی میره و دارم باتوجهم چه فرکانسی ارسال میکنم به جهان هستی…
درکل دوست دارم خودم باشم آدم خیلی راحته اگه بتونه خودش باشه واقعا…
سپاسگزارم…
عاشقتونم
به نام خدای هدایتگر
این قانون جهان که به هر چیزی توجه کنی از جنس همون وارد زندگیت میشه
چقدر ناآگاهانه از این قانون استفاده کردم که بعصی جاها خوب بوده و بعصی جاها ن
داشتم به روند سریال زندگی در بهشت نگاه میکردم که چقدر توجه منو برد رو زیبایی که خیلی جاها شاید حتی خودم حواسم نبوده
و انقدر قشنگ کانون توجه ام جهت دهی داده شد خدایا شکرت
هر بار که این جمله رو میشنوم احساس میکنم وایی جقدر بهتر درکش کردم
من چی میخام ؟
به همون جنس توجه کنم
زیبایی میخام ؟عشق میخام ؟ثروت میخام؟سلامتی میخام؟ مشتری میخام ؟فراوانی ؟بایییددد بهش توجه کنم
اطرافم پر از زیبایی
رابطه خوب میبینم تحسین کنم
به اینهمه ثروت در جهان توجه کنم
به مشتری های زیاد توجه کنم
و جهان از همون جنسرو وارد زندگیم میکنه
نکته ی آخر فایل که لذت بردن بدون بهونه
تا چند مدت میش لذت بردن رو وابسته پول میدیدم ولی الان بهتر فکرمیکنم
مم از همین خونه ای که توش هستم و درآمدی که دارم هم میتونم لذت ببرم و هزاران راه وجود داره
بی نهایت راه وجود داره که میتونم همین الان از زندگی لذت ببرم
دیروز داشتم برای خودم فکر میکردم و میگفتم اگر قانون اینه وقتی من الان با این موقعیت راضی نباشم هزاران میلیارد درآمد هم برسم بازم ناراضی خواهم بود
بعد یه وقتایی خسته میشم از زندگی و آرزوی مرگ میکردم با خودم گفتم اکر ناراضی از این دنیا برم در دنیایی دیگر هم ناراضی خواهم بود
پس تمام تلاشم رو میکنم که راصی باشم و لذت ببرم از فرصتی که در اختیارم هست و نگران آینده و غمگین گدشته نباشم
خدایا شکرت برای دیدن یه قسمت دیگه از این سریال