سریال زندگی در بهشت | قسمت 151 - صفحه 6 (به ترتیب امتیاز)

188 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رهاخانم گفته:
    مدت عضویت: 2160 روز

    به نام خدا

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت برای وجودتون استاد عزبزم

    خدایا شکرت برای وجودتون مریم خانم شایسته

    الهی شکر برای دیدن و لذت بردن از یک قسمت از زندگی در بهشت

    من هر موقع قسمتی از پارادایس را می بینم خیلی در زندگیم به کار می گیرم حالا چطوری ؟ مثلا برای

    کارهای در خونه ام لنگ نمی مونم وا نمی مونم و کارهام بهتر آسانتر و سریعتر جلو می رود خدا را بی نهایت شکر

    درخت های داخل حیاط خونه را همه را چک کردم البته با کمک همسرم ولی با عشق با لذت خدا را شکر

    داخل انباری خونه خیلی بهم ریخته بود فقط من با جارو برقی زدن در کف انباری تمیز می کردم ولی اومدم گفتم چطور می تونم از این بهترش کنم ؟؟

    بعد دیدم چقدر وسیله هست داخلش که اصلا نه به کار من میاد و همین طور بلااستفاده مونده

    اومدم وسایلی که اصلا نه استفاده می کردم و به دردم می خورد را همه را رد کردم رفت به همین راحتی و بعد دیدم چقدر انباری فضای خالی دارد

    و چقدر تمیزتر از قبل شده خدا را شکر.

    اصلا دیدن سریال های استاد باعث میشه مدیریت

    در خونه برای من خیلی بهتر شود . ذهنم راحتر

    کارها را انجام می دهد و ضد در صد از پس بسیاری از کارها به خوبی برمیام خدا را شکر.

    وقتی می بینم اینقدر استاد اهمیت می دهند به مرغ و خروس هاشون خیلی به خودم میام و بعد

    به خودم میگم من هم می تونم و باید به وسایل . به اجزا . به همه چیز خونه ام اهمیت بدهم و صد البته به خودم به درونم به ذهنم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    الهه سجاد گفته:
    مدت عضویت: 3548 روز

    سلام ممنون برای این فایل متنوع. مطالب و تصاویر متفاوتی درش بود با موضوعات متنوع . بنظرم جالب بود.

    و اما نکته ای که در مورد پرش بوقلمونها میدونم گفتم بهتون بگم شاید کمکی بکنه.

    بچه که بودم یه خونه بزرگ با یه حیاط بزرگ داشتیم که مدتی بوقلمون نگه داری میکردیم. شبها میرفتن تو راه پله های پشت بوم میخوابیدن . صبح که درشونو باز میکردیم چنان پرواز باحالی میکردن و روی موزائیک حیاط فرود میومدن. ولی خب مسافت طولانی پرواز میکردن شاید حدود 20 متر رو طی میکردن واسه همین هم خیلی راحت با پاهاشون فرود میومدن و مشکلی هم براشون پیش نمیومد.

    من فکر میکنم چون فضای پرش و پرواز بوقلمونهاتون کمه سقوط میکنن و بلا سرشون میاد. اگه مشکل محدودیت مسافت حل بشه اونوقت همه چی حله.

    بنظر نمیرسه بوقلمونها اهلِ از پله پائین اومدن باشن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    امیر ارکان فر گفته:
    مدت عضویت: 3919 روز

    سلام استاد

    چند پیشنهاد بهتره بجای چوبهایی که برای پله ایجاد کردی شیب پله رو کم میکردی مثل پاگرد های پله های ساختمان

    این کار باعث میشه که ارتفاع کوتاه تر بشه و بوقلموها جرات کنند و از پله استفاده کنند.

    …….

    در ارتباط با گیره هم تغیر حالت 90 درجه ای به سمت بیرون کارایی گیره رو بیشتر میکنه….

    ………….

    پیشنهاد آخر و اصلی…

    تورو خدا از دریاچه بیشتر استفاده کنید

    خیلی کارها میشه کرد که لذت اون دریاچه رو چند برابر میکنه

    به نظرم دوتا پدل بورد برند رد پدل سایز 9.8 بگیرید

    هم میتونی روش بخوابی و ریکس کنی هم یه ورزش حسابی برای شما و مریم خانم هست

    ……………

    اسکی روی آب

    آلاچیق های شناور و کلی ایده دریایی هست که میتونی انجامش بدی

    …………

    نوش جانتون لذت ناب زندگی به سبک شخصی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    رضا ابوالحسن زاده گفته:
    مدت عضویت: 2872 روز

    سلام استاد . میدونم جاش اینجا نیست ولی یه اتفاقی افتاد که گفتم بگم . من همین دو روز پیش بود روانشناسی ثروت رو خریدم . بارها شنیده بودم دوستانی که شک و تردید داشتن برای خرید اما پس از خرید یه اتفاقی افتاد اونم این که چن برابر اون پولی که هزینه کردن برگشت . حالا این اتفاق برای منم افتاد . خیلی غیر منتظره بود . از جایی که فکرشو نمیکردم . تقریبا دو برابر پول برگشت . اینا بخاطر همین فرکانس هاس . خواستم ازت تشکر کنم استاد . الهی شکرت . چه قدر حس خوبی داشت . ان شا الله برا همه ی دوستان پیش بیاد این هیجان ها 😁

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      فرزانه فدایی گفته:
      مدت عضویت: 1909 روز

      سلام آقای رضا

      من یه سوال داشتم از شما قصدم کنجکاوی و اینا نیست صرفا یه سوال هستش که تو ذهن من ایجاد شده ک ممنون میشم دلیلشو بگید اگه هم نگید باز مختارید

      اینکه شما چرا با داشتن تموم محصولات استاد و تعداد روز های عضویت بالاتون اونطور ک باید کامنت نمیزارید و از دستاورداتون نمیگید؟؟؟؟

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        رضا ابوالحسن زاده گفته:
        مدت عضویت: 2872 روز

        سلام به شما دوست عزیز

        حقیقتا من بابت مشغله کاری و موارد دیگه فرصت کامنت گذاشتن رو ندارم . من سعی میکنم که فایل ها رو در حد امکان گوش بودم . مایل به کامنت گذاشتن هم هستم ولی هنوز فرصت پیش نیومد . ان شا الله به موقعش . اتفاقات خوب که زیاد افتاده برام ولی خب شاید شما بیشتر از نظر مالی بخواید بدونید , اونم اینه که من اوایل که عضو شدم خب با فایل های رایگان پیش میرفتم . بعد برای خریدن یک دوره واقعا به سختی افتاده بودم . حالا الان شرایط مالیم تغییر کرده خدا رو شکر با استفاده از این اموزش ها و این محصولاتی رو که میبینید من خریدم, اکثرا در این یک سال گذشته بودن ! منی که برام خیلی سخت بود خرید یک دوره , الان به لطف خدا به راحتی میتونم دوره ها رو خریداری کنم . شاید هنوز به اون حد از موفقیت مالی نرسیده باشم ولی میدونم کجا بودم و کجا رسیدم. تازه من هنوز به صورت جدی دوره ها رو دنبال نکردم که این نتایج رو دارم . باید خیلی جدی تر این دوره های استاد رو من شخصا پیگیری کنم . . حالا درباره سلامتی هم به لطف خدا خیلی بهتر از قبل شدم . قبلا خب سالم و بدون مشکل بودم ولی خب با تغییرات جدیدم خب بهتر شدم در زمینه سلامتی . کلی اتفاقای دیگه افتاده که به امید خدا یه روز که فرصت شد حتما مینویسم . ممنون از شما بابت این سوالتون که شاید باعث بشه که کامنت نوشتن رو شروع کنم ☺

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          فرزانه فدایی گفته:
          مدت عضویت: 1909 روز

          با سلام مجدد به شما دوست هم فرکانسی

          خیلی بابت نتایجی که با گوش دادن دوره های استاد چه دانلودی و چه محصولات رو داشتید خوشحال شدم .

          راستش من به صورت هدایتی با استاد و برنامه های ایشون آشنا شدم و روزای اول فقط و فقط میخواستم برام ثابت شه که کسایی که تو سایت هستن نتیجه گرفتن یا نه یه جورایی تو شک و دودلی بودم وبیشتر محض کنجکاوی میرفتم تو روم دوستان و اونا رو چک میکردم و کامنت نتایجشون رو میخوندم واقعا هر چقدر که میگذشت به من ثابت میشد که این حرفا راسته البته بعد از اینکه شکم به یقین تبدیل شدخودمم تو خیلی از زمینه ها تیجه کسب کردم ولی ذهن نجوا گرم اون اتفاقات رو شانسی یا اتفاقی تلقی میکرد ولی حدود شیش ماهه که به یقین صد درصدی رسیدم که واقعا حرفای استاد حقیفته محضه و تنها راه نتیجه هم نه فقط صرفا شنیدنشون باشه بجز شنیدن درک کردن و از همه مهم تر عمل کردنه

          ولی وقتی میدیدم که تو بیشتر کامنتا ستاره میدید کنجکاو شدم و رومتون رو دیدم و تعجب کردم که با داشتن محصولات و حدود سه سال و شیش ماه عضویت چطور اونطور که باید تایید نمیکنید که اینطور شد و از شما این سوال رو بپرسم و اگه جسارت کردم معذرت میخوام

          و خیلی بابت نتایجی که تو زندگیتون به دست آوردید و خوشحال شدم و اینا رو دلیل محکمی برای خاموش کردن نجواهای ذهن منه

          واقعا نمیدونم چرا این سوال رو از شما پرسیدم ولی خب شاید یه جورایی نشونه بود هم برای من هم شما که بیشتر تصدیق کنید نتایجتون رو و بنویسید برای من و دوستامون تو این خونواده صمیمی که خوش حال شیم

          من واقعا لذت میبرم از خوندن و حتی شنیدن نتایج دوستان چه تو این سایت یا تو کلاب هوس

          اصلا فکرشو نمیکردم جواب سوال من رو بدید بازم ممنون که وقت گذاشتید و جواب من رو دادید

          هر جای این کره خاکی که هستید خوش بدرخشید با آرزوی بهترین ها برای شما دوست عزیز🌻🌷🌹

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    مهسا سالاروند گفته:
    مدت عضویت: 1043 روز

    به نام خدای هر لحظه …

    سلام به استاد عزیزمممممم

    سلام به مریم جوووون ….

    اولن بگممممم اخهههه من عااااشقتونمممممم ،عاشق شماا،عاشق پرودایس ،عااااشق اینم هرررر بار میام یه قسمت ببینم میگمممم امروزم یه ماجرای جدیده ،اصلا سوپرایز میشممممم.

    و امااا بهار داره یواش یواش پقچه خودشو میبینه که پا بزاره توی پرودایس ماااا ،قراره با خودش کلییییی زیبایی بیاره و خدایاشکرت برای بهار و جون تازه ای که به این دنیاااا میدی ،خدای من پرودایس مااا داره رنگگگگ سبز فسفری خودشو بازم میگیرههه خودااااا،،،،چمن ها دارم در میان تازه درختااام برگای سبزشون چقدر ماهن و به ما چشمک میزنن ….

    اخهههه من عاااشقتونمممم با این رابطه قشنگتون ،این آقا صدا کردن مریم جووون اصلا منوووو دیوانه میکنه ،این خنده های باهم دیگه این صدای خنده شماااا ،په اهنگ دلنوازی در پرودایس….

    و امااا یه نکته ای که استاد در ساخت چیکن تراکتور گفتن،اینکه اولش که که اونو ساختین فکر کردین همههه چیش عالی و اوکی و همه جای کار درست پیش میره ،اماا به مرور و مواجه شدن با ناخواسته ها مثل همین بارش بارون متوجه شدین این چیکن چیا بازم میخواد و وقتی تو مسیر هستیم ،روی خودمون کار میکنیم فکر می کنیم همهه چی عالی انجام شده امااا انگار نتیجه خوبی نمی گیریم ،به مرور که پیش میریم به نشتی های انرژیمون پی میبریم که چه جاهایی باید بهترش کنیم ،مثلا اینکه فقطططط شدیم یه مشت حرف ،تو حرف زدن عااالی هستیم ،امااا تو عمل کردن هیچی ،بازم مثل قبل با همون افراد حشر و نشر داریم ،یا اینکه ورودی هارو اونجور که باید و شاید کنترل نمی کنیم ،و بعد به مرور می فهمیم مشکل از کجاست و در روند بهبود وقتی قدم برمیداریم و قدم به قدم با طی کردن تکامل ،روز به روز میفهمیم چی نیاز داریم و روز به روز بهتر میشیم ،مثل همین رویه ای که انداخته شد روی چیکن تراکتور ،یا اون زیر انداز برای دستشویی مرغا و اون پله ها برای بوقی و بوقه ….

    خدایاشکرت برای این مرغای نازنازی ،برای این آواز خروس هامون …

    شکرت برای برکت و فراوانی ،برای این همه تخم مرغ که هرررگوشع از این پرودایس هست.

    خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      حسين روح نواز گفته:
      مدت عضویت: 1155 روز

      واقعاچقدرعالی برداشت خودتون رونوشتید

      واین کامنت شماباعث شدتامن به یک سوالی که داشتم جواب دریافت کنم

      اخه من درمسیرشروع یک کاری هستم وخیلی مطالعه اینامیکنم وبافکرکردن بسیارمیخواسم گام هام روبردارم وچه بساشایداین نوع رفتارمن باعث میشدتامن شایدبااین حدازاحتیاط جرات برداشتن قدم اول روهم ازدست بدم ولی خب الان اتفاقی که افتاداینه که من بایدشروع کنم ودرمسیریواش یواش بهبودهام روانجام میدم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    نونو وان گفته:
    مدت عضویت: 2669 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیزم مریم مهربان و همه خانواده عباسمنش

    خیلی لذت می برم از اینکه صبح از خواب بیدار بشم و فایل زندگی در بهشت و روی سایت ببینم چون با نگاه کردنش حس خوب و انرژی مثبت تا پایان شب می گیرم خدایا شکرت

    به به به این هوای عالی . این طبیعت زیبا . این آفتاب درخشان . این مرغ و جوجه های رنگارنگ و پر انرژی

    پیش به سوی یک بهبود جدید هر روز بهتر از دیروز حتی شده تغییرات کوچک اما باید هر روز خودمون و زندگیمون و بهبود بدیم چون همین تغییرات کوچک آخر سر نتایج عالی داره

    غذا اومد و تمام مرغ و جوجه ها با شتاب و عجله به سمت غذا ولی در این میان من از بوقی خیلی لذت بردم انگار باور فراوانی و خیلی عالی در خودش ایجاد کرده 😂 میدونه همیشه غذا و فراوانی هست و خدا رزقشو می رسونه برا همین نه عجله ای داره نه حرص میزنه نه هیچی با خیال راحت عقب تره همه داره میره

    لذت غذا دادن به مرغ و جوجه ها خدایا شکرت و اما برداشت تخم مرغ ها و یک نشانه جدید برای اولین بار تخم آبی

    اما رسیدیم به بخش لذت بخش ماجرا قطع شاخ و برگ های اضافی درخت تا بتونه درست رشد کنه و تعالیشو طی کنه و انرژیش گرفته نشه

    استفاده از ابزار مناسب و راحت تراکتور برای قطع درختان

    یک هدایت بی نظیر از جانب خدا به محض دیدن بالانس نبودن تراکتور روند قطع درخت متوقف و استفاده کردن از ابزار جایگزین و عمل به هدایت الهی

    دور کردن آروی به جای دیگه برای اینکه مرغ ها در جای درست تخم کنن . همیشه همچی باید درست و به جا انجام بشه

    لذت دیدن اسب زیبا در کنار مرغ و خروسهای زیبا واقعا پرادایس و دیدن این حیوانات زیبا در آن منو یاد کارتون های قدیمی می اندازه که توی مزرعه بود و من واقعا از دیدن این فیلمها حس خیلی خوبی می گیرم و لذت می برم خدایا شکرت

    لذت آفتاب گرفتن استاد و خواب نیمروزی در این فضای بی نظیر زیر این آفتاب گرم و درخشان و کنار این دریاچه بی نظیر

    بهبود و ایده های خوب برای خانه های مرغ ها برای رفت و آمد راحتتر مرغ و خروسها و همچنین بهبودی برای تمیز ماندن خانه آنها

    که همه این بهبود ها در اثر برخورد با تضاد ایجاد شده و همچنین خرید پارچه زخیم به عنوان روکش برای روی قفس که حیوانات خیس نشوند

    باید در مسیر حرکت کرد و هدایت الهی و بهبود مستمر گفته می شود

    مثبت حرف زدن استاد بعد از انجام کار که مرغ ها و … راحت میرن بالا و راحت میان پایین

    استفاده از اون ماشین که میز کار و وسایل و میریزیم توش و راحت قابل حمل هم هست

    کنترل ذهن عالی استاد مثل همیشه میگن کار ساخت سوله طول کشیده اما سعی می کنم ذهنمو کنترل کنم

    خدایا شکرت بابت این فایل زیبا

    ممنونم از استاد عزیز و مریم عزیز و پرادایس زیبا و ماجراهای اون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    شهاب عظیمی گفته:
    مدت عضویت: 1923 روز

    به نام خدای مهربان…⚘⚘

    به نام خدای درونم⚘⚘

    به نام خدای که داره به بهترین شکل ممکن مارو هدایت و حمایت میکنه…عاشقتم خدا جون💙❤

    سلام به استاد عزیز وخانم شایسه و دوستان هم فرکانسی دوست داشتنی که وجودتون تو زندگیم برام خیلی با ارزشه و جزء داشته های باارزش زندگیم هستید…از همگی تون ممنونم با کامنت های بینظیرتون…سپاسگزارم🙏🙏

    خدارو شاکر و سپاسگذارم که امروز هم از خواب بیدارم کرد و فرصت یک روز دیگر زندگی رو بهم داد و ازندگی ام لذت ببرم با تمام داشته هام..🙏

    خدایا شکرت برای بزرگترین هدیه و ثروت یعنی سلامتی که بهم اعطا کرده و از این هدیه فوق العاده نهایت استفاده و لذت روببرم..🙏

    سریال زتدگی در بهشت قسمت ۱۵۱

    تاریخ تولد من توسایت و این سریال تقریبآ یکیه.💐.

    خدارو شکر یک سال این سریال رو دنبال کردیم ک روند تکاملی خودمون رو طی کردیم …

    یک روز عالی ،هوای بهاری ،اسمان ابی ،ابی ،هوای پاک و تمیز ،علف های تازه جونه زده ،اواز زیبای مرغ و خروسها و گنی ها ،جدآ روح ادم رو شاد میکنه ،به راستی که خود خود بهشته‌….😍😍

    استاد به راستی که حق باشما بود و هست و قانون اینه که رمز موفقیت تو هر کاری باید توش عشق وعلاقه باشه،الان درک و متوجه میشم که چه میگفتید..مثال خود شما باچه عشق و علاقه و ذوقی این جوجه ها رو بزرگ کردید و با عشق براشون وقت و زمان و انرژی و هزینه و سرمایه گزاری کردید و باید هم این جوری ثمره بدن این نتیجه تلاش و کوشش شماست که حتی به فکر سقف بالا سرشون و تو اون شب رفتین براشون پلاستیک گرفتین که خیس نشن ای نشان از سپاسگزار بودن شماست و قدر داشته هاتون رو میدونید و حاضرید هر کاری براشون بکنید که اسیب وخطری تهدیدشون نکنه ..تکامل چیکن شا تا الان رسیده به این خونه مسقف و متحرک و هیولای چیکن تراکتور ها واین که خودتون اقرار میکنید که ما فکر میکردیم این اخرشه اما بازم جابرای بهتر شدن داره…

    استاد عاشق اون عطسه تون شدم یعنی کیف کردم که راحت و از ته دل عطسه تون رو کردین منم دقیقا مثل خودتون هستم خانمم همیشه شاکیه میگه بابا اروم تر میگم بابا بزار راحت باشم لذتشو ببرم ‌…فکر کنم تا هفت خونه چپ و راستمون صدام بره😁😁

    خدا یا شکرت برای این همه ابزار و نعمت و ثروت توی پرادایس عزیز😍😍

    استاد واقعآ شما یه جورایی از همه لحاظ دارین متکی به خودتون میشید ..👏👏

    خود اتکایی که ما ۴۰ ساله میگیم هنوز اتفاق نیوفتاده اما شما به لطف خدای مهریان دارید بهش دست پیدا میکنید …تحسین میکنم شما و درک وعمل گرا بودن شما رو نسبت به دانسته هاتون…..شما فوق العاده اید واقعآ باعث افتخار منه که شاگرد شما باشم…این یک موحبت الهی است که نسیب ما شده ..

    استاد میدونید کسی که بیاد تو مسیر خود به خود خیلی از شاخ و برگ های اضافه اش حرس میشه و خیلی از رفتار هاش عوض میشه مثل من که خیلی از اتفاقت و تضاد هایی که بهش برخورد میکنم ،خود به خود میگموخوب اگه استاد بود چی کار میکرد یا چی میگفت …و همین رفته توی ناخدا گاه ذهنم و عمل میکنم در حد درکم..خدایا شکرت…

    استاد عزیز بزارید ازهدایتم که چند روز پیش به سوی یک فرد موفق شدم براتون بگم …خیلی جالب بود و پر از اگاهی و نکات اموزنده..

    این ملاقت رو خداوند برام جور کرد که من باید از یه شخصی که ۸ سال استادم بود و کلی کمکم کرده بود باید جدا میشدم و نشونه ها این رو میگفت که خیلی هم وابسته شون بودم اما با کمک خدا و مقاله های خانم شایسته مهربان توانستم از ایشون جدا بشم و این کار رو کروم وبه الهامت گوش کردم و خداوند یه شخص خیلی بهتر رو سر راهم قرار داد..

    ایشون ۱۲ سال پیش در به در کوچه های اعتیاد بوده و تصمیم میگیره که مسیر زندگیش رو عوض که و زندگی پاک و بدون مواد مخدر و اعتیاد رو پیش بگیره…

    میگفت که روزی که تصمیم به تغییر مسیر زندگی دادم و پاک شدم شرایط کلآ عوض شد ماشین زیز پام رو ازم گرفتن خانوادم و از شدت بی پولی ترک سیگار کردم اس و پاس بودم خودم بودم و لباس های تنم خانواده ام به شدت مخالف این بودن که توی انجمن های ۱۲ قدمی شرکت کنم باورشون این بودکه تو ابروی مارو میبری..ونرو..

    تا زمانی که یک ماه پاکی رو به دست اوردم دکتر ها ازم ازمایش گرفتم که من مبتلا به هپاتید و ویروس HIv همون ایدز هستم و از زمان مبتلا شدنم نهایت ۱۵ سال دیگه زنده هستم و باید به خانواده ات بگی و کل وسایل شخصیتو جدا کنی و من موندم و این درد ،یک ماه زیز اب سرددوش حموم گریه میکردم و گفتم نکه پدر و مادم پیرم بفهمن و سکته کنن ..

    تا این که بعد دوماه رفتم یکی از بهترین دکتر های تهران و ازمایش برام نوشت که رفتم جواب ازمایش رو بگیرم دکتر گفت اصلا هیچ مشکلی نداری ،اصلآ ازمایشگاه شهر ما جواب ازمایش شخص دیگری رو بهم داده بودن،سریع اصلاه کرد گفت نه اشتباهی در کار نبود کار خداوند بود که برگه اشتباهی برسه دست من که ببینه من چقدر تحمل دارم و روی هدفم پایبندم…خیلی جاب بود همون تعهد و استمراری که خودمون میگیم

    بعد از اون تصمیم گرفتم ادامه تحصیل بدم و برم دانشگاه و کل فک و فامیل حتی خانواده خودم مسخرم کردن ام من به خودم و تصمیمم ایمان داشتم و رفتم سراغ علاقه ام و چند سالی تو شهر های مختلف با سختی و تنهایی درس خوندم با اوج بی پولی،تا این که توی کنکور شرکت کردم و توی رشته خودم که وکالت بود رتبه ۷ هفت کشوری رو کسب کردم و به رسم کنکور از رتبه ۱تا ۹ کشوری جایزه و لوح تقدیر میدادن که من با پدرم زمانی که رفتیم برای دریافت لوح و جایزه تازه پدم باورم کرد‌…اون لحظه ای که رفتم توی سالن و از پله ها بالا رفتم رو بارهاوباره توی ذهنم مرور کرده بودم ..(استاد همون تجسم و پیروزی که شما میگین او باید توی ذهنتون رقم بخوره بعد‌‌….باورش کنید..)

    یه روزی یکی از فامیل ها به پدر گفت پسرت موقع دومادیشه و استین براش بزنید بالا که پدرم در جواب گفت که پسرم هر موقع توانست برای خودش و نامزدش یه حلقه گرفت من یک خونه و هزینه عروسیش رو میدم،همیندحرف پدرم خیلی بهم بر خورد و با خودم گفتم باید از لحاظ مالی اونقدر رشد کنم که متکی به کسی نباشم …

    واما یه کتاب نوشته بود در حوضه کاری خودش که دوسال طول کشیده بود که تمامش کنه ..

    زمانی شروع کردم به نوشتن کتاب وکه حدودآ نصف شده بود رفتم چند جا که ببینم کسی هست هزینه چاپشو بر عهده بگیره و به چاپ برسونن چون من پولشو نداشتم ۱۰۰ جلدش تقریبآ ۳۰ ملیون تومان میشد که کسی قبول و موافقت نکردن برای چاپ ،اما من نا امید نشدم و ادامه دادم به نوشتن ،سری بعد رفتم جای دیگر و بهم گفتن چند صفحه از محتوای کتابتو بفرست فکس کن تا بخونیم تارببینیم چیه ..

    من فرستادم اما دوماهی هیچ خبری نشد ولی من ناامید نشدم وبه نوشتن ادامه دادم اخر های کار بود که با من تماس گرفتن برای قرار دار چاپ کتاب ،باورتون نمیشه اون اقا ۳۰ ملیون تومان هزینه چاپ کتاب من رو پرداخت کرد و در ضمن گفتند که از سودش هم درصدی به من خواهد داد

    خداوند این جوری برای ما کار هارو انجام میده

    هزینه چاپ رو اون طرف بده و چاپ بشه و با فروشش مت مشهور بشم…

    وداستان دفتر گرفتنم که زمانی که برای شروع کار خواستم دفتری بگیرم که در محله ای ارزان قیمت و حتی زیر زمینی باشه ایراد ندارد اما یکی از استادانم که باهاشون مشورت کردم گفتن نه برو بهترین محله و جای شهرتون وبهترین دفتر شهر رو اجاره کن ،من این کارو کردم باورتون نمیشه همون قدر پول داشتم که دادم و این دفتر رو اجاره کردم و وسایل لازم رو برای استرات کارم خریدم یعنی من برای کرایه اولین سر برج لنگ بودم دیگه پولی نداشتم اما من این کار رو کردم عمل کردم( استاد همون باور ارزشمندی و احساس لیاقته که به خودشون دادن..)

    خدارو شکر الان وکیل پایه یک داد گستری هستن با این سن بسیار کم و خیلی توی کارش موفق بود

    تمام حرف هاشون بوی قانون خودمون رو میداد

    یادحرف شما افتادم که میگفتید تمام افراد موفق یا دونسته با ندونسته این قاتون رو رعایت و عمل کردن..خیلی باور های خوبی داشتن…

    وکلی داستان دیگه که فرصت نمیشه همه رو نوشت ‌..کلآ خیلی درس و پیام و اگاهی های نابی دستگیرم شد گفتم این هارو با شما دوستان عزیز به اشتراک بزارم …

    بماند به یادگار

    شهاب عظیمی

    ۲۳.۱۲.۱۳۹۹❤💙

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    بهمن خدارحمی گفته:
    مدت عضویت: 2403 روز

    سلام به همراهان بهشتی من

    خدایا شکرت واسه این آسمون آبی و زیبای این بهشت , واسه این همه امکانات و ثروت , واسه این مرغ و خروس های زیبا و رنگارنگ , این چمن سبز , این آفتاب درخشان , این دریاچه آروم و زیبا با انعکاس تصویر درختای سبز و …

    چقدر از این بهبود دائمی من درس می گیرم دائما درخت ها باید اصلاح بشن , دائما به خونه مرغ ها باید رسیدگی بشه , دقیقا مثل کار روی باورهاست مثله کار روی ذهنه باید همیشه روی ذهن و باورهامون کار کنیم

    خدایا شکرت واسه این اروی زیبا چقدر مسافرت رفتن رو ساده و لذت بخش می کنه

    این گنی ها چقدر زیبا و فوق العاده هستن آدم دوست داره ساعت ها به رنگشون خیره بشه

    ای جان …استاد عجب جایی واسه چرت زدن پیدا کردی

    وقتی هدایت میشی چرت زدنت هم قشنگه!!!!!

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    نازیلا مسلمی گفته:
    مدت عضویت: 1968 روز

    سلام به استاد و مریم عزیزم اولا ممنون بابت این سریال زیباااااااااااااا که چقدر به ما ایده میده برای بهبود بیشتر از شما بسیار سپاسگذارم و اینکه گیره ای که نصب کردید باید در واقع لبه ی میز نصب بشه برای اینکه براحتی دسته رو بچرخونید بازم سپاس فراوان بابت این همه نعمت و زیبایی و بهبود در این سریال زیبا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1317 روز

    بنام تنها خالق هستی..

    خداوندی که این بهشت زیبای پردایسی را به قلبم.به چشمانم به نفسم به تمام وجودم هدیه داد…

    استاد زیباییم چقدر این باور در تمام جنبه های زندگیتون..ریشه دار شده..

    حدودا چند روزه فقط بند کردم به فایلها به سفرنامه ها.به نشانها.به فایلهای جدیدتون…یه انقلاب خاصی تو درونم بوجود اومده..

    دیشب مثل شما در یه محیط باز با هوای ملس..ویوی کوه.و درختای نخل.ستاره ها اسمان و شب و تنهایی..دقیقا در زمان و مکان بسیار عالی هدایت شدم..چنان ارامشی دردرونم بوجود اومده بود..یادم از شما افتاد که در اون مکان خواب رفته بودین….

    این نشانهاست.که وقتی رو خودت کار میکنی.هدایت میشی به بهترین مکانها..من سپاسگزار این خداوند زیبا هستم..

    دوست داشتم به خودم تبریک بگم که وارد مدار جدیدی از نور الهی شدم…

    نور الهی من رنگین شده…رنگ آبی..رنگ سبز.رنگ صورتی.رنگ طلاییی..وای خدای من..

    استادم من قبل از اینکه هدایت بشم به این مکان بهشتی…

    از قبل پذیرا اینجور مکانی بودم…

    یادمه بچه که بودم.الان یکی یکی اون خاطره ها تو ذهنم تداعی میشه…

    من میگم خداوند مدام ما رو هدایت میکنه.حتی تو شرایطی که میگی نقطعه بدبختی!….فقط موقعه ایی برپا میشی برای جنگ با درونت…که نقطعه درونیت جوش بیاد..

    دقیقا مثل شما که این اتفاق برای بچه های پردایس پیش اومد..

    دقیقا نقطعه منم به جوش رسید میگفتم یچیزی تو این دنیا هست که نمیزاره من خودمو بهبود بدم…یادمه چند سال ماه رمضون بند کرده بودم به تفسیر قرآن.ولی چون تو مدار نبودم خیلی کم متوجه میشدم…

    ولی الان خیلی به خودم افتخار اینو داشتم.و جهادی برای برپایی…این طلسم نجوای ذهن برپا کردم..انشالله خداوند یاری بده…

    تا تاهدی به خودم بستم.و اهرم رنج رو برای خودم بزرگ کردم…که بدونم کجا بودم و الان کجا هستم….

    مثل شما دارم فقط کنترل ذهن میکنم..انشالله خداوند یاریم بده…استاد عزیزم.

    بقیه داستانمو بگم بچه که بودم.خونه یکی از دوستانم یه تصویر واقعی از یه استیت پارک بزرگ ویوی رو به کوه و جنگل و سرسبزی با دریاچه بزرگ…تمام افراد با لباسهای زیر…ولی یه حس نشاط و شادی و حال خوب…افراد داستن تو اون محیط لذت میبردن..

    یادمه اینقدر این صحنه زیبا بود..هر موقع میرفتم خونشون.به دوستم میگفتم.این صحنه کجا بوده…؟

    بهم میگفت این خارج از کشوره..چیزیم که خیلی حالبه این افراد دقیقا خصلتهای بسیار باز و خوشی دارن…

    دقیقا الان که با هم در ارتباطیم من اونا رو با همون تصویر زیبا حس میکنم.

    میخام بگم چقدر ذهن چیز بزرگیه..

    من همیشه میگفتم خدایا دوستدارم منم وارد این زندگیا.این ازادیا.این شرایطا بشم.خدایا هدایتم کن.اصلا هیچ برنامه اییم که بگم نداشتم…

    چقدر خواسته من شکل گرفت که با سفرنامه هاتون پیمان بستم..من سپاسگزار این خداوند زیبا هستم که فقط زیبایییها را دوستدارد..

    تمام بدنم به لرزه افتاده..وقتی حس خوبمو دارم مینویسم…من با سفرنامه های شما زندگیم تمامه تغییر کرد.درونم رشد کرد..

    من فاطمه دیگه یه کس دیگه برای خودم شدم.

    ولی چیز خیلی مهم با قانون تکامل….

    بهم الهام رسیده بود.تو جایی میری و وارد سفری میشی..بنام به دور آمریکا!

    دقیقا همین برام پیش اومد..وای چقدر خاستهامون زود براورده میشه…الله اکبر

    و مخصوصا این سریال زندگی در بهشت..که گفتنی نیست..حرکتها و استقامتها…و پایدار بودنها..کنترل ذهنا در مواقع شرایط بظاهر سخت..در مقابل تضادها…همگی…خیلی روی من تاثیر گذاشته..من کاملا متفاوت عمل میکنم.

    و مدام به خودم قول دادم جلوی خودمو بگیریم در شرایطایی که نیاز به زمان داره…

    دوستدارم از زیبایی این فایل بگم…

    وای خدا راه رفتن این بوقی..خخخ چقدر داره برای زیبا شدنش.خودشو هلاک میکنه..دقیقا این رفتار حیوانات چقدر درسها رو برای ما یاداور میشه..میخاد از گرسنگی بمیره.تمرکز کرده رو زیباییش که بهم نخوره.

    و نکته زیبای دیگر..حل مسئله و کار کردن روی بهبود پردایس..از بریدن شاخ و برگها.از تمییزکاری.از اموختن قانون بدون تغییر..مخصوصا قانون فیزیک..

    و راه حل برای بهتر شدن چیگن شاه..

    دقیقا همینه.وقتی که مسئله رو حل میکنی بازم بعد یه مدت.یه اتفاق افتاد..بازم بهتر از اینه میشه.روش کار کرد.بهبودها همیشه هستن.

    استاد میخام یچیزی بگم…

    من قبلا وقتی یه اتفاق برای یکی از چیزای شخصیم میفتاد فکر میکردم من یفرد بدبخت و بیچاره هستم.که فقط دنیا زوم کرده رو من تا وسایلام خراب بشه..

    با اجازتون از بس زجه میزدم غر غر میکردم اون وسیله با عجله کردنم داغونتر میشد..

    بخاط همین طرز فکر..یادمه یه چرخ صنعتی داشتم دست به دستش کردم .و با تعمیرتات افرادی مثل فرکانس خودم آشنا شدم….

    آهن کهنش کردن..برام فرستادنش.برد اصلی رو داخلش دراورده بود..الان یادم میاد میگم خدایا….

    من چی بگم!….چقدر ما دور از خداوند به بیچارگی میفتیم..خیلی از وسایلام با همین تفکرم نابود شد…

    نکته بعدی.زیبایی این فایل..نتیجه تلاش شما و لذت بردنتون….شده تخم مرغی به رنگ آبی…دقیقا رنگ دریاچه پردایس بهشتیم.

    من تحسین میگم از شجاعتتون.از پا گذاشتن روی ترسهاتون..

    از مقاومتتون.از حل مسائلتون.

    از حتی راه رفتنون همه وجود این نور الهی رو در دل من زنده میکنه..

    استاد عزیزم من و همه بچها..هممون داریم هر روز بهبود پیدا میکنیم..ولی من شخصا..خیلی خوشحالم که در راستای این راه خوشبختی قدم برداشتم..انشالله به یاری الله این راه راستی هر روز هروز هر روز گسترش پیدا کنه..

    استادم حدودا سه تا چند روز پیش من از طریق نشانها هدایت شدم بهمون فایل رسیدن به خواستتون.همون اجرا سوله جدیدتون..

    چقدر من خوشحالی شما رو دراون فایل تحسین کردم..همه خبرهای خوب بود برام من در ریشهام نقش بشع…

    از پدر شدن مزغابی زیبا..گفتین.

    از بوشهاگوتون..

    تمام این فایل خوشحالیتون بود…و خبر خوبی برای بالا رفتن من به مدار بالا شد…

    من سپاسگزار این خداوند عزوجلم…چقدر هماهنگی چقدر توشبختی.چقدر راستی….

    و الان از طریق این فایل بهم گفتی کنترل ذهن کن…تا به یاری الله هدایت بشی به خواسته ات..من دارم قدمهای دوازده مو بر میدارم..

    انقلاب درونیم هر روز داره گسترش پیدا میکنه.هدایت الله مدام داره از هر طریقی میگه.برو حلو کم نیار کم اوردی دیگه خبری از من نیستا…

    من تاهد دادم برای آخر عمرمم که شد ادامه بدم.من قربان این زندگی این شیرینها بشم..که هر چی برمیدارم سیر نمیشم..

    استاد زیباییم منم هم قدم تو هستم..انشالله خداوند منو هدایت کنه..به دوره دوازده قدم اونجا بیشتر بیشتر بزرگترو بزرگتر بشم.

    دوستتون دارم.تو برام بهترینی. همیشه تو خوابم میاری جاهایی که نیاز بیشتر روی خودم کار کنم.بهم میگی..

    استادم یادمه اوایل روزهای اشنای من با شما..دقیقا سپیده دم بود.از طریق سایتت..که کاملا به رنگ قرمز برام شد..بهم گفتی توحید عملی…

    من همیشه فکر میکردم این مسیله موفقعیت.که تو پیچا اینقدر شائعه شده.فقط غلو کردن .با حرفهای و کلمات..تکنیکا.که اسمای خاصی دارن هست…ولی فهمیدم.

    چقدر ما انسانها راه خودمونو گم کردیم..قضیه داستان موسی با یارانش شده..واقعا الان خندم گرفته…

    الان مدام به خودم یادآور میکنم..هیچ چیز مانند توحید نیست..

    توحیدی که نه فقط توی اصول دین از ما گفته بودن.(فقط گفتن کلمه ) خود شخص من برای رسیدن به تمام خواستهام دست به گریبان شرک شده بودم..

    الان میدونم تو تمام برنامه های شما..شما فقط داریید یه اصول رو دنبال میکنید..همون ایمان توکل.. توحید…شجاعت…باور باور باور..نه با حرف و دهن باز کردن.و صحبتهای بی در و پیکر….ولی با اصول و قانون تکامل.

    استادم اینقدر حرف دارم دوستدارم فقط بنویسم..ولی من سپاسگزار تک به تک این شجاعتتون و جسارتتون در تمام جنبه های زندگیتون بشم.

    به امید پایداری در این راه خوشبختی و سعادتمندی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت