سریال زندگی در بهشت | قسمت 159 - صفحه 4

بنام خدایی که بشدت کافیست

سلام 😍

خدایا شکرت برای زیبایی هایی که در مدارشون هستم و دارند من رو با رشد باورهام هر روز بزرگتر می کنند

خدای من چقــــــــــدر این کشور بی نظیره و مردمش بی نظیرتر و بی نهایت در صلح با خودشون، چقدر فوق العاده ان، چقدر امنیت تو این کشور بی نهایته، چقدر این مردم نازنین و دوست داشتنی هستن، فقط با یک بار گفتن (ما فقط بخوایم، بقول استاد تو قانون آفرینش، برای گفتنش که نمی خواد هزینه کنیم)اون مجموعه فوق العاده با اون کارکنان خانم و آقای فوق العاده ای که در اون کار می کنند درحالیکه استاد و مریم جون رفته بودن تمپا کلی عشق کنند و لذت ببرند و اصلا فراموش کرده بودن خرید گراپل رو ولـــــــــــی مگه جهان فراموش میکنه مگه قانون فراموش میکنه، زینب جان، عزیز من درخواست میکنی منتظر اجابت باش، تــــــــــــمام.

درحالیکه استاد و مریم جون مشغول لذت بردن از زیبایی های تمپا بودن، اون آقایی که تماس گرفته بودن باهاش بدون اینکه خبر کنه بدون اینکه بخواد هزینه ای بگیره یکی رو می فرسته پرادایس تا تراکتور رو ببره گراپل رو وصل کرده بود برش گردونده بود بدون اینکه استاد و مریم جون خبردار بشن، فقط موقع بردن تراکتور یه تماس گرفت با استاد که من دارم می برمش و استاد و مریم جون که یکی از مهم ترین چیزها واسوشن آزادی و لذت بردن هست خداوند هم هر بار به شکل های مختلفی بهشون میگه شما فقط لذتتون رو ببرید مگه این رو نخواستید و میخواید؟؟ پس لذت ها ببرید و نـــــــــــوش وجودتون باشه، این بار هم که اونا تمپا بودن و یه خورده هوای بچه های نازنین پرادایس رو می کنند دقیقا زمانی خداوند کسی رو برای خواسته گراپل به سمت استاد و مریم جون می فرسته که اونا تمپا باشند و در حال لذت بردن و عشق کردن با هم دیگه تا این دست نازنین خداوند هم اومده باشه برای بردن تراکتور و نصل گراپل واسه اون و هم چک کردن آب و غذای بچه های نازنین، خدایا شــــــــــــــــکرت خلاصه خداوند توسط فقط یکی از بی نهایت دست های فوق العاده اش کارها رو راست و ریست کرد تا از این پس کار تمیزکاری پرادایس باز هم ساده تر باز هم راحت تر و باز هم بهترترتر بشه، اونم زمانی که دیگه استاد فراموش کرده بودن گراپل رو و رفته بودن با مریم جون تا فقط لذت ببرند از شهر بی نهایت زیبای تمپا، استاد درمورد یکی از چیزهایی که منم چند وقتی بود فراموش کرده بودم و دو سه روز پیش در یک جریان هدایتی بهم پیشنهاد شد میخوام بگم؛ حدود دو سال پیش دنبال تاسیس باشگاه فوتسالم بود ولی رفتارهایی بود که تصمیم گرفتم با اینکه دوستش دارم فاصله بگیرم چون حتی اون موقع که آگاهی الانم رو نداشتم نمی خواستم به هر قیمتی انجام بدم تا اینکه همون موقع یک ماه فعالیت کردم و کلی تجبه کسب کردم ولی تصمیم گرفتم فاصله بگیرم تا اینکه دو سه روز پیش یکی از سازمان های استان که تیم فوتسال بانوانش رو میخواد راه اندازی کنند بهم پیشنهاد کردند مربیگری اون رو به عهده بگیرم و دیروز هم رفتم برای یه جلسه ای باهاشون که اگر قبلا بود طوری صحبت می کردم که مهم نیست چی به من برسه هر چی بگن من بگم چشم فقط من رو انتخاب کنند ولی دیروز با اعتماد به نفس عالی که آگاهانه در خودم رشدش دادم و می دونم این تازه اولشه و با علم به این که من لیاقت بهترین ها رو دارم رفتم و صحبت کردم الانم نمی دونم من انتخاب میشم یا نه ولی به خداوند اطمینان پیدا کردم استاد و هر روز هم داره این اطمینان و اعتماده بیشتر میشه و البته آگاهانه تر نه چـــــــون دیگران گفتند

خدای من بچه ها، فقـــــــط خدا میدونه بعد نصب این گراپل، استاد و مریم جون که بهبود دائمی رو با گوشت و استخون درک کردند و هر روز سعی می کنند بهتر بهش عمل کنند بعد این گراپل به چی هدایت بشن برای بهتر کردن پرادایسی که نه الان همون اول که خریدنش هم عالی بود ولی نه برای کسانی که بی نهایت بودن این جریان بهبود را درک کردند

خدای من چقدر وقتی آگاهانه روی خودمون کار می کنیم به طرز دیوانه کننده ای کن فیکون میشیم و زمان دیگه در خدمت ما میشه، مثل این همزمانی جذاب اوردن گراپل جدیدی که دقیقا زمانی اومد که استاد به مریم جون گفتن هدا یه خورده سرد شده بریم سراغ درخت ها تا یه خورده عرقمون دربیاد و البته رابطه بی نهایت زیبا و عـــــــاشقانه استاد و مریم جون که با عشق پایه انجام خیلی کارها با هم هستن و کلی از این چیز لذت می برند، خدایا شــــــــــکرت، دو هفته پیش هم با خواهرم نشسته بودیم و برادرم‌هم آشپزخونه بود که یه دفعه پدرم کهواز یه چیزی شاکی بود و اومده بود بساط دردودل رو پهن کنه 😂 دقیقا همون لحظه بی بی ام (مادربزرگم) درحالیکه اون لحظه اون خیلی خوشحال بود و میتونست اون لحظه گرم لذت باشه و بهم‌ زنگ نزنه ولی دقیقا همون لحظه بهم زنگ زد و پدزم بساط رو پهن‌نکرده جمع‌کرد😅😂 چقدر هم‌همون لحظه ووهم بلدش این‌همزمانی رو تحسین کزدم و درموردش تا همین دیروز صحبت میکردم😍 خدایا شکرت چـــــــدر وقتی درست و آگاهانه روی خودمون کار می کنیم اگر هم بعضی وقتها بخاطر اثرات باورهای نادرستی که مثل علف های هرز هنوز تو وجود ما هست و دوای اون فقط تکرار و تکرار و تکرار هست، اگه هم یه جایی از مسیر خارج شدیم آلارمه صداش بلند و واضحه بچه ها، دیروز با یکی از خواهرام رفته بودیم خونه خواهر بزرگم که بعد مدت ها من مشارکت کردم تو صحبت هایی که ناخواسته بود ولی بچه ها بعد چند دقیقه ایــــــــــنقدر این صدای آلارمه که زینب توجه کن به احساست و ببین داری خارج میشی از مسیر توجه کن عزیزم، بچه ها اصلا سنگینی خاص و عجیبی تو وجودم احساس کردم و همون لحظه ساکت شدم و دیگه ادامه ندام مشارکت در اون صحبت ها رو، خدای من شـــــــــــکرت

خدای من این چـــــــقدر این پرادایس زیباست، زمستونش و تابستون و پاییز و بهارش هر کدوم یک زیبایی منحصربه فردی داره و چــــــــقدر من خدا رو شاکرم که در مدار دیدن این حجم دیوانه کننده از زیبایی ها و نعمت ها هستم

خدایا شکرت برای قدرت خرید بی نهایت استاد و مریم جون که هر وقت هر چی نیاز داشته باشند در یک لحظه میتونن دلشون بخواد فقط با یک دکمه میاد واسشون دم در اونم چــــــــند روز پیش در ورودی پرادایس بدون اینکه بخواد یک ذره نگرانی باشه می مونه

خــــــــب ورژن جدید تمیزکاری پرادایس این بار توسط این چنگک فوق العاده و حرفه ای شروع شد ، چـــــــقدر خوب درخت ها و درختچه ها رو بلند میکنه😍 بقول مریم جون برگ از لای دندوناش نمیره که نمیره، خـــــــدای من چقدر عالی و تمیز کار میکنه👏😍

خدای من این سرسبزی که با بهار تو پردایس بیشتر شد چقدر دیوانه کننده هست، مخصوصا اونجا که مریم جون لنز دوربینش رو از آسمون آبی جذاب بی نهایت زیبا اورد روی درختهای سبز بی نهایت زیبا ، خـــــــدای من چقدر مریم جون هر بار هوشمندانه تر با دوربین فیلم میگیره

چه آتیشی شد خدای من، آتیشی که اولش با شعله های کوچیک و ابتدایی شروع شد و بعدش هر لحظه بزرگتر شد، مثل نتایج و میوه هایی که الان من در زندگی استاد و مریم جون دارم می بینم ولی با تهیه محصولاتی مثل قانون آفرینش که شعله های ابتدایی بود، خــــــــیلی بهتر می فهمم که این میوه های فوق العاده این نعمت ها و ثروتها و سلامتی و عشق و آزادی بی نهایت چند سال پیش تازه شعله های ابتدایی اون روش شده بود ولی ادامه پیدا کرد و الان شد این که بعضاً حتی خود آمریکایی که جد اندر جد اینجا بودن تعجب می کنند مخصوصا اونجاهایی که استاد خیلی بیشتر از خیـــــــیلی هاشون آمریکا رو تو همین چند سال شناخته

دمتون گرم استاد که اون دو ساعت نفس گیر پینگ پنگ که با مریم جون بازی میکنید دیگه واستون تیله بازی شده و ایــــــــــــنقدر انرژی جسمانی تون رفته بالا و هر روز هم بالاتر میره که عرق که چه عرض کنم عرق ها میریزید و البته که تمامش سود و سود سود چون هم یه ورزش حســـــابی برای شماست و هم یه پاکسازی حسابی برای پرادایسی که الحق شایسته این پاکسازی هست ایـــــــــنقدر که به من و خیلی از دوستان فوق العاده ام تو سایت کمک کرده با درس هایی که ازش گرفتیم و زیبایی هایی که نوش جان کردیم

آخ آخ یاد بوقی افتادم موقع هنرنمایی این چنگک هیولا😍، گراپل عزیز شما فــــــــوق العاده ای، چــــــــقدر این قدرت ابزار مهمه، همین گراپل اگر استاد ابزار نادرست که همون اولیه که بدون اینکه استاد بدونه اومدن تراکتور رو بردن و نصب کردن روی اون رو انتخاب می کرد طبیعتا نتیجه ای که میخواست رو نمی داد ولی با انتخاب ابزار درست اینطوری کارها راحت ها میشود، همین الان در حال نوشتن همین جمله ها چشمم افتاد به هدیه ای که یکی از دوستانم دو هفته پیش واسم پست کرد که با این شعر زیبای حک شده هست:

ره آسمان درون است

پرِ عشق را بجنبان

پرِ عشق چون قوی شد

غم نردبان نماند

همین هدیه ای که الان دارمش و چقدر از دیدنش لذت می برم تاهمین چند سال پیش سابقه نداشته کسی واسم بخره و هدیه بهم بده مخصوصا از طرف ی دوست بخواد باشه چون اصلا دوست صمیمی نداشتم که تو چکاب قدم دوازدهمم کلی درمورد همین صحبت کردم ولی وقتی آگاهانه شروع کردم روی خودم کار کردن و در صلح بودن با خــــــــودم رو شروع کردم یاد گرفتن الان دوست های صمیمی دارم و واسم هدیه های زیبا می فرستن و البته عشق، یکی شون کسی بود که تا 5 سال پیش همکار بودیم و با هم تو یکی از خبرگزاری های مطرح کار می کردیم که اونم چند سال قبل من اومده بود و سرویس ورزی بود که من با توجه به اینکه اون موقع هم دانشجوی ورزش و هم بازیکن فوتسال بودم همه می دونستن که سرویس ورزش رو دوست دارم ولی با توجه به باورهای نادرست خودم هم طبیعتا تو مدار اون صحبت ها و باورها بودم که بهم میگفتن فلانی میخواد همه چی واسه اون باشه و از این حرف ها و همین باعث شده بود ارتباط خوبی بین ما نباشه بخاطر باورهای نامناسب خودم، تا اینکه من اصلا از اونحا رفتم و بعدش جاهای دیگ تو سرویس ورزش فعالیت کردم و الان یکی از دوست های خوب من هست که چند ماه پیش هم یه هدیه خوشمزه که بیسکویت های رنگی با اسم خودم بود رو واسم اورد و هر وقت من پیام میدوم اون پیام میده کلی ابراز عشق می کنه فقــــــــــط چون خودم تغییر کردم و قانون تکامل رو رعایت کردم تا برسم بعدش به تصاعدی که بــــــــــی نهایته اما همین جا هم یاد گرفتم به عشق تصاعد، تکامل رو فدا نکنم، طفلکی خب بهش برمی خوره😂 ، میگه آقا شما تا من رو طی نکنید تصاعد نمیاد ها، ما گفتیم، هی تو دل ما رو بشکن😳😂

مقیاس اون درخت هم دیدیم که واسه ما خودنمایی می کرد 🤔که آره من قدبلند با صفام، استاد هم که حسابی پیرپرادایس شده و هر روز حرفه ای تر با چند تا حرکت حرفه ای، این قدبلند که ادعای با صفایی می کرد رو انداخت الــــــــــبته روی کاج همسایه ، بنده خدا هم شوکه شد گفت آقا روی مـــــــــــــــن چرا، استادم گفت ، باشه عزیز من، نمی میری که، یه لحظه صبر کن🤨 ، و با یه لمس کوچیک با گراپل هیولا، کاج همسایه هم خندید ، عالی بود استاد چه ورزش خفنی کردید، خداقوتتون، مریم جون شما هم خداقوت برای این فیلم هایی که میگیری که چــــــــقدرهر روز حرفه ای تر و عالی تر میشید، راستی بچه ها مــــــــــــــــــــی بینید خدایی، تا ما اومدیم درخت رو بندازیم تو بغل اون یکی درخت، آتیشه خاموش شد😳 ، این کارِ شما میکنید آتیش جان، بــــــــــاشه اشکالی نداره، گراپل جون که هست الان میام دوباره تو رو شعله ور میکنم ، خدای من استاد، چـــــــــی کردی با این تراکتور و گراپل، چـقدر آتیش خفنی شد خدای من، دمتون خــــــــــــــیلی گرم

دمتون گرم استاد که همزمان با بریدن درخت، ایـــــــــــــنقدر قشنگ و اصولی ذهنتون رو تربیت کردید و آموزش دادید که همزمان با بردین درخت، حواستون به قدرت هیولای باطری این اره هیولا بود که چقدر قـــــــوی و فوق العاده عمل میکنه اونم تازه فول شارژم نبود

خدایا شکرت

هر لحظه مون‌توحیدی تر و ثروتمندتر در تمام‌جنبه‌ها در پناه رب العالمین😘🤩