سریال زندگی در بهشت | قسمت 16 - صفحه 9

296 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    آینا راداکبری گفته:
    مدت عضویت: 3355 روز

    سلام

    نگاه کردن به این سریال زندگی در بهشت همه اش برایم درس است و لذت بخش است

    گیاهان زیبایی که می بینم ودرختان زیبایی که می بینم ؛ علف هرز باید برداشته شود تا راهی باشد برای رشد باورهای مفید و درختان مفید .

    همه چیز عالی است همه چیز زیباست وقتی که همه چیز سر جای خودش قرار بگیرد درخت سر جای خودش سر برافراشته و زیبا و زیبایی خود را بیشتر نمایان می کند همه چیز زیباست همه چیز زیباست همه چیز در لحظه خودش زیبا آفرین است.

    این پیچکها را همان باورهای منفی می دانم که به من چسبیده است و دوست دارم که همیشه از بیخ و بن بکنمش و می دانم که یکسره باید حواسم به آنها باشد که دوباره رشد نکنند .

    خدایا شکرت خدایا عاشقانه دوستت دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    فلورا صبا گفته:
    مدت عضویت: 2903 روز

    سلام بر شما عزیزان

    خدا رو شکر از بودن شما.

    مطمئنا قیچی شاخه زنی بهتری منتظر شماست.

    از این قیچی عزیز هم ممنونیم که این همه در هرس کردن و تمیز کردن این باغ زیبا کمک کرد.

    سرتان سلامت.

    در پناه خدا باشید .❤️❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    الناز شهریور گفته:
    مدت عضویت: 2105 روز

    بعد یک روز وارد سایت شدم،فکر کنم این طولانی ترین مدتیه که از سایت دور بودم،وقتی دوباره چهره شما رو دیدم،کلی گریه کردم،از خوش حالی،کلی گریه کردم،کلی خدا رو شکر کردم که به من یک استاد معرفی کردی که این قدر زندگیم خوبه،در همه جهات،این قدر خدام رو دارم باور میکنم،این قدر احساس شادی دارم،این قدر همه چی داره ساده و راحت پیش می‌ره

    اسباب کشی داشتیم،یعنی از خدا هر چی بگم کم گفتم از قانون هاش از عدالتش از مهربونیش،از دستاش،یعنی بدون این که به من نیاز باشه مادرم چند نفر رو آورد و تمام خونه رو جمع کردن و من فقط اتاقم،وقتی داخل خونه قبلی بودیم،به خدا گفتم من تعهدم یادم هست و با هدایت تو تمام حواس و تمرکزم رو میزارم روی هدفم و با هدایت تو روی ین عهد پایدار میمونم،گفتم خدایا میسپارم دست تو و امید دارم من رو به بهترین و مناسب ترین مکان هدایت میکنی،آروم شدم،یاد حرف عباس منش افتادم که گفت فقط لذت ببرین و روی خودتون کار کنین و بزارین جهان به موقع اش شما رو به مکان بهتر هدایت میکنه،روز اسباب کشی شد،وقتی اومدم اتاقم رو دیدم،دیونه شدم،خدا شاهکار میکنه،همیشه همیشه

    یکجور هایی توی قلبم این بود که دلم میخواد اتاقم بزرگ باشه،یک دیواری همش پنجره باشه،دیوار هاش رنگ سفید و تمیز باشه،بزرگ و دلپذیر،حالا همش این طوریه،داخل اتاق قبلیم وقتی کمد و تخت بود انگار فضا نبود،واسه همین باعث شده بود زیاد این تخت و کمد رو دوست نداشته باشم اما با کار کردن روی خودم و هدایت خدا تخت و کمد رو از اتاقم بیرون اوردم،ولی این جا این قدر بزرگه که الآن که داخل اتاقم هست،تازه کلی فضا و جا داره برای راه رفتن و لذت بردن،و الآن دارم عاشقانه به وسایل هام عشق میورزم،خیلی خوش حالم،همیشه پر از ذوق میشم تا بیام تمام خوشحالی هام،پاداش های خدا و پیشرفتم و…بیام این جا بگم،این جا بهترین خانواده ای هست که میشه پیدا کرد،خدایا شکرت،خیلییی خوش حالم،همونز نگاه نکردم،ولی به وقتش نگاه میکنم،فقط خواستم بنویسم.الآن احساسم خیلی خوبه،خدا خیلی خوبه،خدایا شکرت،مرسیی ازتون مرسی ازتون💞🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    راضیه راضیه گفته:
    مدت عضویت: 3444 روز

    به نام خالق زیبایی ها

    اولین درسی که از این فایل من گرفتم ادامه دادنه…. این که وقتی کاری شروع کردی انقدر ادامه بدی تا به نتیجه دلخواه برسی….

    دوم نگاه جالب شما و استاد به مسائل یا تضادهاییی که باهاش برخورد می کنید، که وسیله تون خراب میشه می خندید و‌شوخی می کنید باهاش…… یا مثلا این که‌مورچه دست مریم عزیز گاز گرفته می خنده و نشانش میده..‌ من عاشق این نوع نگاه بی خیالللل ریلکس تونم آخه 😍🤗

    و در نهایت این که حتی توی بهشتم‌که زندگی کنی باز می توانی این بهشتتتت زیباتر و بهشت تر کنی 😍 و باز باید حرکت کنی و متوقف نشی چون توقفففف یعنی فاسد شدن، یعنی کسالتتتتت، یعنی حس بد….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    زهرا خوشبخت گفته:
    مدت عضویت: 1981 روز

    وای خدا، ببخشید سلام😄کامنت برگزیده رو که خوندم، یاد خودم افتادم که ایده ی کاشت گل پیچکی رونده دربالکن خونه به ذهنم رسید، و مطمئنم عالی میشه، وبالکن خونمون میشه بهشت😍😍😍چون میخواستم با پارچه یا حصیر، بپوشونمش، تااینکه یهو ایده ی گلدون گل به ذهنم رسید که هم فضاشو قشنگترمیکنه هم خنکش میکنه، و اینکه ان شاالله قراره یه مسافرت باحال بریم، چهارنفره، من و همسروبچه هامون😍😍😍

    خدایاشکرت، واقعا من همیشه ازدیدن این فایلها، لذت بردم، بخصوص بخشهای خریدش😊😊😊😊خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    باران نجاری گفته:
    مدت عضویت: 3932 روز

    سلام به پیام رسان خدا استاد عزیزم و همراه همیشگیشون خانوم شایسته

    سلام به خانواده عزیزم عباسمنش

    خداروشکر خداوند بهمون اجازه داد یروز دیگه رو در بهشت زمینیش زندگی و تجربه کنیم

    وقتی کامنت دوستان رو میخونم میبینم با اینکه هر روز دارن این بهشت رو میبینن اون کلبه روی آب اون درختان دریاچه و……..

    انگار روز اول هست و اولین باره این بهشت رو دیدن و چنان تعریفی از این فضا میکنن که آدم دلش آب میشه و باز روز بعد که فایل حدید رو میبینن باز هم صدق بالحسنی

    خداروصدهزار مرتبه شکر

    راستش بفکر فرو رفتم که قراره چه درسهایی از وجود اون مورچه ها یاد بگیریم و استاد قراره چه چیزی رو که بهشون الهام شده به ما اموزش بدن ازین مورچه ها ؟

    آیا قراره بفهمیم باورا و افکاری در لایه های زیرین ذهن ما هستن که بدتر از اون پیچکهایی که به درختها چسبیدن و مانع رشدشون شدن ؟

    آیا جهاد اکبر رو شروع کنیم برای تغییر باورای اشتباه مثل این مورچه ها میریزن بیرون و ممکنه لحظه اول ما ازشون بترسیم ؟

    آیا استاد قراره نحوه از بین بردن این مورچه ها رو بعد از اوردنشون از زیر خاک بهمون نشون بدن و بگن باورای اشتباه رو هم این شکلی باید از اون زیر زیرا اورد بیرون و از بین برد؟

    هر چی که هست بی صبرانه منتظرم اون قسمت از اموزش رو زودتر ببینم و مثل همیشه یه درس دیگه و یه اموزش عملی دیگه

    بریم سراغ فضای بهشتی

    من عاشق اون صدای قدم گذاشتن شماها روی علفها و چوبهای خشک هست که حس خیلی خوبی بهم میده

    صدای قدم گذاشتن روی برگهای خشک و این فضاها رو خیلی دوست دارم

    استاد وقتی درختها رو میبرید و میکشید سمت دیگه ناخوداگاه احساس میکنم منم دستام شونه هام و بدنم داره حرکت میکنه…انگار منم دارم انجام میدم

    یچیزی بگم ولی استاد قسمت قبل وقتی یه لحظه اون اره بلند رو سیمش رو کشیدید و روشن شد من چنان پریدم و ترسیدم که نگو😄😄😄😄😄

    بعدش کلی با خودم خندیدم

    خداروشکر …خدارو هزاران بار سپاس که با شما روی چوبها و علفهای خشک راه میریم…درختان رو قطع میکنیم…میبریم…اسمون رو نگاه میکنیم

    دستکشها رو از روی زمین برمیداریم

    به دریاچه و موج زیلاش نگاه میکنیم

    و شما دونفر انگار که همه ی ماها کنارتون و همراهتون هستیم بجز خودتون با ماهاهم صحبت میکنید هر فکر مثبتی در ذهنتون هست رو در حین کار به ماهم میگید

    انگار کل خانواده عباسمنش اونجان و هر کدوممون دارن یکار انحام میدن ووقتی استاد میخواد شروع کنه به صحبت هممون یهویی جمع میشیم کنارش صحبتشون که تموم شد دوباره پخش میشیم توی این بهشت و هر کدوممون میریم سراغ کار خودمون

    خانوم شایسته عزیز هم که هر لحظه با شوخیهای زیباشون با یه حرف قشنگ نمیذارن استاد طعم خستگی رو بچشن

    تحسین میکنم این رابطه الهی شما دونفر رو که عشق و مودت و دوستی درونش موج میزنه

    این روزا وقتی به رابطه فکر میکنم که خواستم یه رابطه ی الهیه مدام به شما دونفر فکر میکنم و به خودم میگم اینه ها اینم الگو مگه الگو نمیخوای؟ اینه ها

    خداروشکر

    این روزا استاد خدا گواهه که ورد زبونم شده سپاسگذاری از خدا

    حالا دارم معنی جملتون رو میفهمم که گفتید زندگی رو زندگی کنیم…یعنی همین یعنی با دیدن هر جیزی که تا امروز اصلا به چشممون نمیومد و فکرشم نمیکردیم جزو زندگی ما باشه و اصلا بهش اهمیت نمیدادیم سپاسگزاری کنیم…با دیدن یه ابر زیبا یه پرنده غذایی که میخوریم

    لباسی که دوسش داریم

    فرزندی که سالمه و داره جلوی چشممون راه میره و هر چیزی و…….

    داشتم فکر میکردم مایک اگر بیاد و اینحا رو ببینه کلی خوشحال میشه و تعجب کنه ازین همه تغییرات

    خداروشکرِ

    خداروشکر

    حتی از گفتن این جمله حسم بهترو بهترمیشه و دلم میخواد مدام بگم خدایا شکرت

    محبوبم وهابم کریمم خدای زیبایم شکرت

    با ارزوی بهشتهای زیباتر برای هممون

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    سید مرتضی کاظم نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2251 روز

    به نام خدا

    سلام به خانواده صمیمی و دوست داشتنی

    من که هر روز لحظه شماری میکنم برای تماشای این فایل ها و زیبایی ها .

    قشنگ میفهمم که بعد تماشای فایل چقدر حالم بهتر شده.

    تک تک لحظات برای من درسه عملی هستش.

    استاد یه چیزی اشتباه گفتی . بلندترین تپه فلوریدا 105 متر هستش.

    lakewood park در شمال فلوریدا بلندترین نقطه ایالت هستش.

    استاد بازم نسبت به خیلیها جغرافیات خیلی خوبه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    محمدرضا رئیس آبادی گفته:
    مدت عضویت: 2109 روز

    سلام سلام سلام.

    همونجور که گفته بودم من رفته بودم مُرخَصی.

    مرخصی برای دیدن فیلم “فرار از زندان ”

    خیلی چیزا یاد گرفتم.

    وبه این باور رسیدم آ دم نباید همه جا زود باور باشه و به هر کس اعتماد کنه.

    و به این نصیحت استادِ عزیزم رُ درک کردم که گفته بودند اگه می خواهید راحت و آسوده خاطر زندگی کنید ” از سیاست دور باشید” .

    واقعا سیاست پدر و مادر نداره.

    آ دم میتونه از نبوغِش در خیلی جاها استفاده کنه.

    و قتی تازه یه چیزهایی رَ تجربه می کنیم تا یه فاصله ی زمانی ـ بسته به زمان درگیر بودن با وقایع اون تجربه ـ از همون زاویه به مسایل یا وقایع نگاه می کنیم یعنی ضمیر نا خود ا گاهِ ما سعی میکنه از اون زاویه ای که دوست داره به قضایا نگاه کنه؛ پس بهتره خود آ گاه خودمون رُ با باورهایی دمخور کنیم تا در مواقع نا خود آگاه از زاویه ی باور فراوانی و احساس داشتن لیاقت به هر چیز نگاه کنیم.

    برام جالب بود اون چاله یا به قول مریم خانوم شایسته ” غار” وقتی که بهش نگاه کردم یاد اسکافیلد و تونل های فرار از زندانش افتادم.

    چه جالب دقیقا قبل از این که خانم شایسته بگن فلکه مریم من هم همون اسم رُ براش به زبون آ وردم و چند ثانیه بعد مریم خانوم این رُ تایید کردند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    مهتاب گفته:
    مدت عضویت: 3153 روز

    سلام

    قدیم همراه وعده های غذایی که نوش جان میکردم تلویزیون یا فیلم می دیدم، اما مدت هاست به لطف استاد و تعهدی که به خدا دادم که دور و بر این چیزا نرم، در این مواقع از فایل های تصویری استاد استفاده میکنم. دیروز هم هوس یه فایل جدید کردم و اومدم سایت و این قیچی باغبونی باحال توجهم رو جلب کرد (و ازون جایی که علاقه زیادی به هرس و باغبونی و این چیزا هم دارم) تا فرصتی که افطارم رو شروع کنم دانلودش کردم.

    اول در مورد خود این قیچی بگم که اصلا متوجه شکستگی تیغه ش نشدم تا وقتی خود استاد گفتن که چه اتفاقی براش افتاده (و بلا سرش نیومده) دوم اینکه متوجه یه نشونه از باور بی ارزشی در وجودم شدم که گفتم با شما هم در میون بذارمش و اگه دارینش در صدد تعویض و تعمیرش بربیاین: وقتی استاد گفتن شاخه ها گیر میکنن و دیگه نمیشه ازش استفاده کرد من توی دلم گفتم یه تیکه ش فقط خراب شده و با بقیه تیغه ش که میشه کار کرد. (جمله معروف: نه حالا کار میکنه دیگه) راستش دلم نمیومد بندازمش دور و یکی بهتر بخرم و میخواستم گوشه انباری بذارمش برای روز مبادا. متوجه شدید؟ میل به انبار کردن وسایل قراضه ای که میشه در هر لحظه یکی جدیدتر و با کیفیت ترش رو بخرید. اگه همچین طرز تفکری هنوز توی وجودتون هست بدانید و آگاه باشید که باور کمبود و باور بی ارزشی رو دارید. (من که لیاقت چیزای با ارزش و نو رو ندارم پس از همین خرابها استفاده کنم) نتیجه اینکه هرچی وسیله و آدم خراب هست رو به زندگی تون جذب می کنید. این با وجودی هست که من دارم همیشه آگاهانه سعی میکنم این طوری نباشم ولی این حرفی که دیروز توی دلم با خودم گفتم برام یه نشونه مهم بود. یعنی هنوز جای کار و بهتر شدن داره. همین که متوجهش شدم خودش یعنی باورم رو دارم خوب رشد میدم.

    هرس کردن درخت ها و بریدن شون یه تمثیل خوب بود برام. بعضی از باورهای خوب هستن که همیشه میتونن بهتر باشن. درخت ها به خودی خود خوب و قشنگ بودن اما میتونستن جای دیگه ای رشد کنن و همچنین اگه حواس مون حتی به همون باور های خوب نباشه و به حال خودشون رهاشون کنیم مثل همون درخت هایی که کج رشد کرده بودن، کج و معوج میشن و محتمل هست که اسیر پیچک هایی بشن که کم کم ساقه شون به اندازه خود درخت ها داشتن میشدن. یعنی باورهامون اگه بهشون رسیدگی نکنیم و هر روز غبارروبی نشن، اسیر باورهای محدود کننده میتونن بشن و اصلا مسیرشون عوض بشه.

    نکته دیگه اینکه باورها فارغ از اینکه قدرتمند یا محدود کننده باشن درست مثل همون پیچک ها روز اول یه ساقه نازک و علفی داشتن که به مرور زمان و با تقویت شدن و آب و خاک و نور و هوا رسیدن بهشون ‌(عوامل محیطی و تکرار) اینقدر ضخیم شدن. پس باید همیشه به این توجه کنیم که برای ساخت یک باور هم مواد مناسب بهش برسونیم و هم زمان بدیم تا تکاملش طی بشه (یاد جلسه اول ثروت 3 افتادم و کشاورزی های استاد)

    نکته بعدی اینکه وقتی متوجه پیچک یعنی یه باور محدود کننده و شرک آلود شدیم، حوصله به خرج بدیم و با یه ابزار مناسب (تعهد و باور توحیدی قدرتمند کننده) بیفتیم به جونش و هرسش کنیم. ممکنه وسطای کار ابزارمون خراب بشه (متوجه بشیم که اون باور محدود کننده خیلی تنیده شده یا تعدادشون زیاده و تنها یه باور توحیدی از پسش برنمیاد) خب اشکال نداره از یه باور توحیدی قدرتمند کننده ترِ دیگه استفاده میکنیم (اَرّه) همیشه حداقل یه راه حل برامون هست اگه بخوایم واقعا یه کاری رو انجام بدیم. وگرنه کسی که نخواد یا ذهنش رو به روی راه حل ها بسته باشه (رجوع شود به محصول شیوه حل مسائل زندگی) میگه خب دیگه قیچیم شکست این باورها هم که خیلی هستن و ضخیم پس بیخیال و اجازه میده تا جنگل وجودش پر بشه از علف های هرز و عملا بی استفاده بشه. هرچقدر دیرتر بجنبید برای حذف باورهای محدود کننده، فقط کار رو برای خودتون سخت تر می کنید اما کار نشد نداره.

    نکته دیگه اینکه استاد همیشه مرد عمل بودن خودشون رو توی همه جا و همه چیز به ما ثابت کرده. یعنی همون نتیجه گرا بودنی که همیشه خودشون میگن. اینو از برنامه ای که برای مورچه ها داشتن میشه واضح فهمید. نمیگن من فلان قصد رو دارم و به این شیوه انجامش میدم. میگن براش برنامه داریم و بعدا بهتون نشون میدیم. این کار از نظر من چند دلیل داره: 1- وقتی میریم تو دل کار، با وجود تضادهایی که ممکنه بهش بربخورن محتمل هست که شیوه ی ابتدایی که در ذهن داشتن تغییر کنه. (مثال دیگه: یه جایی قبلا توی ایران کمپ تک نفره زده بودن و میخواستن از عرض یه رودخانه رد بشن و حدود یک ساعت با خودشون حساب و کتاب میکردن که اول روی کدوم سنگ برن و بعد روی کدوم یکی بپرن و در نهایت هم به نتیجه ای نمی رسیدن و سرانجام قدم اول رو برداشتن و گفتن اصلا اون مسیری که من برای رد شدن از رودخونه رفتم کاملاً متفاوت بود با اون چیزی که قبلا حسابش رو کرده بودم) 2- اول باید یه چیزی رو خودشون انجام بدن و به نتیجه برسن و بعد به ما بگن و این حاکی از همون تعهدی هست که سالها پیش به خودشون دادن که چیزی رو به بقیه آموزش نمیدم که خودم امتحانش نکرده باشم. اگرچه این تعهد برای باورها و مبحث جذب و قوانین الهی بود اما سالها تمرین کردن این شیوه از زندگی، بهشون یاد داده که این شیوه رو در جای جای زندگی حتی خراب کردن لانه مورچه های مزاحم هم به کار ببندن. اینجوری متعهد باشیم.

    داشتن احساس خوب یعنی لذت بردن از همه چیز یعنی وقتی داری با باورهای محدود کننده هم سر و کله میزنی یه جا بشینی و نوشیدنی تو استفاده کنی (لذت بردن از لحظه به لحظه زندگی حتی وقتی در حال کار کردن روی باورهای منفی هستی) چون خود این کارِ لذت بردن و احساس خوب داشتن انرژیِ فرا لازم برای پیش رفتن و ادامه دادن رو به آدم میده. اینکه احساس خوبی داشتی باشی و مدارت بالا باشه حتی از نیش خوردن از مواریچ آتیشی هم به عنوان یه خاطره جالب یاد میکنی و غر نمیزنی و نمیترسی که اینجا چه جای بدیه.

    در مورد عصای موسی: داشتم انتظار میکشیدم که عصا رو وقتی میزنید لونه ی مَواریچ (جمع مکسر مورچه) نصف بشه :)))) منعطف بودن رو بهم یاد آوری کرد. یه جمله خیلی قشنگ که سالها پیش بهم گفته شد و اون این بود که: قدرت این نیست که مثل صخره جبل الطارق باشی، قدرت تو در انعطاف توست. و واقعاً هم راست میگفت و این در موردم کاملاً صدق میکنه و تطابق زیادی با افراد و محیط دارم و این باعث میشه که آدمها از وجود من احساس آرامش و لذت و خوشی داشته باشن. به راحتی از هر چیزی خوشحال بشم و لذت ببرم و زندگی رو سخت نمیگیرم در عین حال قوانین خاص خودم رو داشتن. منعطف بودن یا آب بودنی که بروس لی ازش صحبت میکرد. آب با وجود قوانین و ویژگی های خاصی که اون رو آب میکنه در عین حال منعطف هم هست و میتونه یخ، بخار بالای 100 درجه سانتیگراد و بسیار سوزان، یه اب خوش و گوارا و خنک، آبجوش برای بیرون کشیدن عصاره یه دمنوش، بسیار نافذ در دل سخت ترین و باریک ترین و دست نیافتنی ترین نقاط زیر زمین و البته تیز و برنده مثل واتر جت که فلزات سخت رو به راحتی برش مید، باشه. فقط باید قدرتش رو شناخت و البته مثال زیبای استاد در مورد خدا و ظرف وجودی ما. که ظرف باورهای ما هر شکلی باشه خدا همون شکل و همون اندازه میشه.

    اون قارچ های سفید (که امیدوارم درست دیده باشم و صدف نبوده باشن) صدف مامان و دو صدف بچه که روی کولش بودن، عصای موسی مریم خانوم، فلکه مریم که البته من اول فیلم اسمشو گذاشته بودم فلکه کاج، فلکه بستنی قم که یادآور فلگه گاز شیراز، فلکه ساعت مشهد برام بود و توی جلسات بعد خواهیم گفت های استاد و البته رقم خوردن یه افطار خوشمزه با استاد از دیگر نکات داستان 16 امین قسمت زندگی در بهشت بود برام

    از همه چیز و همه کس و همه ی اینها ممنونم. شاد باشید. به خدا میسپرم تون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای: