https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/04/abasmanesh-5.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2021-04-10 09:12:442021-04-15 00:00:14سریال زندگی در بهشت | قسمت 160
218نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به استاد عباس منش استاد پیدا کردن و عمل کردن قوانین و خانم شایسته عزیز استاد همیاروهمزبان و همپا بودن با استاد.و سلام به بچه های سایت و تشکر از عزیزانی که با کامنتهاشون مسیر درک قوانین را برای من واضحتر و قابل درک تر میکنند.
این فایل نشانه امروز من شروع کننده بهتر حرکت کردن در مسیر زیبای زندگی و خلق خواسته های خودم و بهتر عمل کردن به الهامات و ایده های الهی با نوشتن حتی یک خط کامنت در هر روز و پس زدن ترمزهای ذهنم برای اسان شدن برای آسانی ها بود.
امیدوارم خدای مهربان و مژده دهنده که همیشه و هر کجا هدایتم میکنه .انرژی حرکت در این مسیر رو بهم عطا فرماید
سلام زندگی در بهشت ، یه چند سالی از آخرین کامنتی که نوشتم در مورد این سریال میگذره و اون زمان هم تعداد کامنت هام فکر کنم کمتر از 3 تا دونه شد ، یادمه اون زمان خیلی دوست داشتم که کامنت پر محتوا بنویسم ولی کمال گرایی همیشه بهم میگفت که تو تازه کاری و هنوز خیلی مونده که به این دوستان برسی و بتونی که این جوری کامنت بنویسی ، یادمه وقتی که سریال رو میدیم و بعد کامنت منتخب رو میخوندم و برداشت خودم رو از فیلم با برداشت دوستمون مقایسه می کردم همیشه متعجب بودم از اینکه این دوستمون چطور این همه نکته رو دیده و من ندیدم یا اینکه چطور از این صحنه این برداشت زیبا رو داشته که هرگز به ذهن من خطور نکرده که میشه اینطوری هم دید ، و یادمه که همیشه متعجب بودم که چطور ممکنه که یه آدم این همه وقت گذاشته باشه و کامنت به این طولانی نوشته باشه که من اون موقع ها از خوندنشون خسته میشدم از بس که طولانی بود ، یعنی میخوام بگم اینقدر که آماده نبودم ، حوصله خوندن کامنت رو هم نداشتم چه برسه به اینکه بیام و بنویسم در موردش و وقت بزارم و درکم رو مکتوب کنم ، وقتی فکر کنم که الان دیگه آماده شدم برای ورود به فصل جدیدی از زندگیم ، چون الان دارم میبینم که دارم کارهای متفاوتی می کنم که یه روزی اصلا فکرش رو هم نمی کردم که انجامش بدم، کامنت خوندن هم برام عذاب بود چه برسه به نوشتن کامنت ، زمان برد تا آماده بشم برای متفاوت فکر کردن و متفاوت عمل کردن ، یادمه همیشه وقتی که استاد میگفت کامنت بنویسید و کامنت بخونید من فکر میکردم برای سایت و بالا رفتن آمار سایت استاد داره این حرف رو میزنه و همیشه در مقابل این موضوع مقاومت داشتم و البته که به مرور این مقاومت کمتر شد چون هر چی که میگذشت من بیشتر و بهتر ؛ منطق این حرف استاد رو درک میکردم و همین کمتر شدن مقاومت باعث میشد که آروم آروم من هم رفتارم در مقابل این کامنت خوندن تغییر کنه و الان که یه چند وقته که دارم کامنت ها رو میخونم ، تازه دارم میفهمم که چقدر این کامنت ها میتونن مقاومت های ذهنی رو بشکنن و باور پذیر کنن اون منطق ها رو چون اولا کلی مثال و الگوی متفاوت میبینی و اینکه هر فردی از یه زاویه ای به اون الگوها اشاره کرده که من به تنهایی ممکن بود تا پایان عمرم هم نتونم به اون نگاه و دیدگاه برسم و به همین دلیل خیلی راحت تر و سریع تر میتونن مقاومت ها رو بشکنن ، یعنی یه جورایی این کامنت ها ، راه میانبر هستن ، چون اگه قرار بود خودت بری و بگردی و اون الگو ها رو پیدا کنی باید کلی زمان میزاشتی و تازه معلوم نبود که بتونی این همه الگو با این کیفیت عالی پیدا کنی و از طرف دیگه برای اینکه به اون درک و اون نوع دیدگاه که توی هر کامنت نوشته شدی برسی شاید تا پایان عمرت هم تلاش کنی باز هم کم باشه ولی اینطوری داری خیلی راحت و سریع و سر راست میری سر اصل مطلب ، خوب بریم ببینیم بعد از این مدت چقدر درکم نسبت به اون اوایل در مورد این سریال تغییر کرده
اول فایل که با صحبت از بهار و زیبایی هاش شروع شد و یه جورایی بهم یادآوری کرد که این حرکت امروزم میتونه شروع یه بهار توی زندگیم باشه که اون جوونه هایی که کاشتم و سعی کردم که مراقبشون باشم و بهشون آب و نور و مواد مغذی بدم ؛ آروم آروم از دل این خاک که قبلا شخم زده بودم و آماده کاشتن بذر شده بودن ، بیرون بیان و اون ثمراتی که منتظرشون بودم جوونه بزنن و فضای احساس و زندگیم رو سر سبز و باطراوت کنن ، مثل زیبایی سبز شدن برگ درختان در بهار، مثل سر سبزی زنگ زیبای چمن و علفزار، من عاشق هر چایی هستم که چمنزار باشه ، اصلا وقتی که اون سر سبزی رو میبینم که یه دشت بزرگ و سرسبز داره از خود بیخود میشم ، و استاد چقدر قشنگ توصیف میکنه اون زیبایی ها رو و فضای زیبایی که در طلوع و غروب پرادایس تجربه کردن و وقتی که صحبت های ایشون رو میشنوی بی اختیار ذهنت اون جملات رو تصور میکنه، اون خنکی هوایی که داره توصیف میشه ، اون طلوع خورشید و غروبش ، اون صبح بهاری و اون مناظری که در طلوع و غروب افتاب از جهات مختلف میتونی ببینی ، یعنی باخودت فکر میکنی که چطوری میتونه باشه و سعی می کنی با استفاده از تخیلت اون جملات رو به تصویر بکشی و بهش جان بدی
استاد : ” اگر برگ ها رو جمع کنیم ، اینجا چمن سبز میشه ” ، این جمله من رو یاد ترمز ها و باورهای ناهماهنگ با خواسته میندازه که مثل این برگ ها که روی زمین رو پوشوندن و اجازه نمیدن که نور به سطح زمین برسه که اون بذرهایی که آماده رشد هستن بتونن سبز بشن ، یعنی علیرغم اینکه این خاک توش بذر هست و آماده رشد هست و خاکش هم خاک مناسبی هم هست ولی به دلیل نبودن نور افتاب نمیتونن رشد کنن و این ترمز ها به اون بذرها اجازه رشد نمیدن و نمیزارن که نتیجه این رشد پدیدار بشه، مثل زمانی که ما یه خواسته ای داریم و داریم ذهنمون رو با ورودی های مناسب بمباران میکنیم ولی چون حواسمون به ترمز ها و باورهای محدود کننده نیست اون بذرهایی که کاشتیم نمیتونن رشد کنن ، هر چقدر هم که بذر خوبی کاشته باشیم و هر چقدر هم که زمین مساعد و مناسب و مغذی باشه ، تا زمانی که بهش نور مناسب رو نرسونی از نتیجه خبری نیست ولی به محض اینکه اون موانع رو برمیداری و همه عوامل و فاکتورهای لازم برای رشد و جوونه زدن اون بذر ها فراهم میکنی ، خیلی زود میبینی که جوونه ها دارن از خاک میان بیرون و اون موقع دیگه کار خیلی راحت میشه ، چون هم اشکال رو پیدا کردی و هم بازی رو یاد گرفتی که چرا این همه مدت این جوونه ها رشد نمی کرده و یه اتفاق دیگه ای هم می افته و اون هم اینکه متوجه میشی که راه حل خیلی ساده و در دسترس بوده و تو نمیدیدیش و فکر میکردی که یه دلیل خاص دیگه ای باید باشه و دنبال دلیل توی خاک و بذر و آب بودی در حالی که دلیلش همیشه جلوی چشمت بوده ولی تو حتی یک ذره هم به اون شک نکردی از بس که ظاهر موجهی داشته ،
در ادامه دیدن صحنه کار کردن با بلوئر و دیدن ماجرا خاکستر و آتیش باز هم من رو یاد ترمز ها انداخت که در اینجا آتیش حکم خواسته های ما رو داره که در زیر خروار ها باورهای محدود کننده و ترمزها (خاکستر) قرار گرفته ولی هنوز امید داره که یه روزی بتونه دوباره شعله ور بشه و لحظه زیبای وصال و رسیدن به خواسته و ایجاد احساس زیبای سپاسگزاری رو رقم بزنه ، و منتظر که زمانی برسه که با یه بلوئر ( با منطق های قوی ) بری سراغش و اون خاکسترها رو از روش برداری و اجازه بدی که اون خواسته ها نفس بکشن و اجازه متولد شدن پیدا کنن ،
صحبت های استاد در ادامه چقدر برای من درس داشت و من رو یاد این میندازه که وقتی توی این مسیر اومدن و شروع کردم توی اون زمینه هایی که مقاومت کمتری داشتم چقدر سریعتر به نتایج مطلوب رسیدم و چقدر راحت تر شخصیتم تغییر کرد که بهم کمک کرد در مورد اون خواسته هایی که مقاومت زیادی در موردشون دارم بتونم ادامه بدم ، چون وقتیکه میبینم که این نوع نگاه و این طرز تفکر توی یه عالمه مورد جواب داده و نتایجی داشته که من خوابش رو هم نمیدیدم و الان شده جزئی از شخصیت من ، بهم امید میده که این چیزی که الان برام خیلی بزرگه و دست نیافتنی میتونه روزی بشه برام خاطره ، درسته که الان گاهی خسته میشم ؛ نا امید میشم ؛ نگران میشم ، افسرده میشم ولی وقتی میام خودم رو با گذشته مقایسه میکنم و میبینم که توی همین موردی که اینقدر هنوز مقاومت دارم چقدر بهتر شدم و چقدر مقاومت هام کمتر شده به ادامه مسیر امیدوار میشم و به جای اینکه تسلیم بشم ؛ انگیزه دوباره میگیرم که با قدرت بیشتری دوباره بیام توی مسیر و به حرکت ادامه بدم چون دیدم که توی خواسته ای دیگه چطور اتفاقات معجزه آسا رقم خورده و چیزی رو که ذهنم به هیچ عنوان قبول نمی کرد و هر منطقی که براش می آوردم رو نمی پذیرفت ؛ در نهایت محقق شد اون هم از مسیر بسیار ساده و این باور رو در من هر بار تقویت می کنه مسائل همیشه راهکار های ساده و در دسترس دارند، بنابراین برای خواسته الانم هم همین راه حل های ساده و آسون وجود داره فقط من باید ادامه بدم چون با ادامه دادن هست که ذهنم بالاخره یه جایی و با یکی از همین منطق ها میپذیره و تسلیم میشه و همکاری میکنه و اون خواسته هم محقق میشه و میشی یه مدرک و سند برای خواسته های بعدی ؛ مثل همه اون خواسته هایی که الان تجربه شون کردم و شدن سند و مدرک برای خواسته الانم ؛
این مسیر،یه مسیریه که خدا داره ما رو هدایت میکنه،بخدا اگه هماهنگی بین این فایل و حال دل من رو می خواستیم با هر چیزه دیگه ای هماهنگ کنیم تا برسیم به چند جمله ای که استاد گفتند تقریبا غیر ممکن بود و این یعنی اعظم جان،خدا داره ردیف میکنه همه چیز رو نگران نباش!
بخاطر یه تضاد هفته ی قبل هر چقدر زور میزدم که وارد سایت بشم اصلا نمی تونستم و گذرا برای اینکه بتونم احساسم رو خوب نگه دارم و دلتنگی بخاطر دوری پسرم بیشتر و بیشتر بهم فشار نیاره میومدم و چند تا کامنت میخوندم ولی اغلب وقت هام روی اون فکره بود و هر چقدرم تلاش میکردم بی فایده بود و چون میدونستم که نباید تو احساس منفی بیشتر بمونم برای همین اکثره چیزهایی که حال و احساسم رو کمی بهتر میکرد رو امتحان میکردم و اگه بگم احساسم رو در حد نرمال تونستم نگه دارم تا به حال بد نرسه دروغ نگفتم وچندین بار به خودم گفتم که استاد چندین ساله که از پسرش دوره،چندین ساله که خونواده اش رو ندیده،چندین ساله که داره تمرین میکنه که وابستگی به هیچ کسی نداشته باشه و حتی داستان حضرت ابراهیم و پسرش برام مرور میشد ولی دلتنگی دله یه مادر،رو فقط دیدن و بوییدن پسرش خوب میکنه ولی با این حال تمام تلاشم رو کردم و زورم رو زدم تا از این مسیر خارج نشم و امروز صبح به خودم قول دادم تا مثل گذشته دوباره بیام و این فایل ها رو شروع کنم بااینکه یه هفته فقط ندیدم ولی بخدا برای من دوری از این محیط بیشتر از یکسال گذشت و گفتم برای شروع دوباره سریال زندگی در بهشت رو باز کنم و زیبایی ها و درس های این فایل رو تحسین کنم و دوباره خودم رو به دست جریان هدایت خدا بسپارم و مسیر رو برام بازتر کنه و چقدر به موقع بود این فایل و این گفته های استاد که اگه وقفه ای در این راه و مسیر یا تضادی که شما رو از این مسیر خارج کرده باشه مواجه بشین دوباره میتونین با آموزه ها و آگاهی هایی که در طی این مدت کسب کرده اید خودتون رو برگردونید به مسیر و جلوی پیش روی نجواهای ذهن رو بگیرین و دوباره تمرکزتون رو بزارین روی زیبایی ها و نکات مثبت هر چیزی که دیدین و دوباره همراه بشید با جریان هدایت خدا و راه و مسیر براتون باز بشه!
چقدر مثال استاد درباره ی تکامل و درست کار کردن این قانون،دوباره بهم انرژی قبلی رو داد و کمی مرا از قبل تر و به نسبت افراده دیگه،رهاتر کرد و سپردن همه ی کارها به این نیروی خدایی که در درونم جاریست تا بهتر بتونم نسبت به همه ی افراد وابستگی کمتری داشته باشم و همه رو دارایی خدا بدونم و کمتر بخوام جلوی راهش رو بگیرم و بخوام با ذهن کوچک خودم راه و چاه رو بهش نشون بدم!
خدایا شکرت که در این مسیر زیبا داری یاد میدی که این قانونه که نباید وابسته باشی،حتی به عزیزترین و نزدیک ترین فرد،حتی به پاره ی تنت،بااینکه شروع خدمت سربازی پسرم با احساس خوب و کنترل عالی از سمت من بود ولی وقتی اولین بار صداش رو از دورترین نقطه ای که تا حالا بوده شنیدم دلم ریخت و گفتم خدایا خودت بهم صبر بده تا بتونم با این دوری کنار بیام و بتونم درس این قسمت از زندگیم رو بگیرم و امروز بعده گذشت تقریبا هشت روز،دوباره تونستم سرپا بشم اونم توی سایت وگرنه توی زندگیم به هر راه و روشی که میشد احساسم رو خوب نگه دارم چنگ زدم و خدا رو شکر نسبت به اکثره مادرها و خونواده ها،نتیجه گرفتم ولی امروز فهمیدم که باید مثل قانون تکامل این قانون وابستگی و رهایی رو هم خوب تمرین کنم و بودن یا نبودن فردی تو زندگیم باعث نشه من از اون روال همیشگی خارج بشم!
خدایا شکرت که در هر لحظه داری هدایت میکنی و اینم یه نشونه ی خوب از امروز که برگردم و پر انرژی تر ادامه بدم تا پسرم صحیح و سلامت برگرده.
میخوام راجع به موضوعی که استاد توی فایل گفتن بنویسم تا هم خودم بهتر درک کنم هم یادم بمونه که مسیرم رو چه جوری طی کردم.
استاد توی فایل داستان بهبود پردایسشون رو گفتن
گفتن که اولش انقدر شاخ و برگ های زیاد و فراوان بود که حتی نمیشد اینجایی که الان هستم ایستاد
گفتن که روندی که طی کردن که چه جوری شاخ و برگ های درخت ها رو هرس کردن، چه جوری برگ های اضافی رو سوزوندن و کلی کار دیگه که انجام دادن تا پرادایس زیباتر و پر بازده تر بشه رو
توضیح دادن که چرا زمین زیرپاشون سرسبز نمیشده به خاطر کلیی برگ و شاخی که سالیان سال روی زمین بوده و اجازه نمیداده نور برسه به زمین
راستش این فایل رو من قبلا دیده بودم و روی سیستمم سیو کرده بودم، ولی الان به طور خیلی هدایتی خدا اومدم گفتم بذار یه فایل از این سریال رو ببینم و رندوم از تو پوشه لپتاپم انتخابش کردم
حالا چی شد که خدا من رو هدایت کرد به این فایل و اصلا چرا من باید این فایل رو میدیدم؟!
این یه مدت که من دارم روی خودم کار میکنم یه قرار چله ای گذاشتم بین خودم و خدا و احساس کردم که برای تغییر عادت هام و باورهام و بهبود و طی کردن مدار ها به راحتی اگر بیام و مداوم چله نشینی کنم با خدای خودم تعهدم بهتره و یه جورایی حواسم بیشتر جمع هست که چه کاری باید انجام بدم
از قضا دیروز که این فایل رو دیدم حس کردم خیلیییی زیاد ذهن من هم شبیه به پرادایس قبل از بهبودش بود
انگار که کلییی شاخ برگ های اضافی داره
انگار که سالیان ساله برگ ها روی تمام باور های خوبم رو پوشونده و نزاشتن که رشد کنن و باعث شده من درجا بزنم
راستش وقتی به این درک رسیدم که چقدر این باور های نامناسب و ناجالب زیاد هست یکم ترسیدم
انگار وارد یه جنگل بسیاررر بزرگی بشی که حتی ندونی از کدوم طرف شروع کنی روند بهبود رو
اولین نکته ای که درک کردم از اینکه چیکار کنم تا این روند بهبود رو بهتر طی کنم این بود که اول بیا جلوی هزاران هزار نجوای ذهنی رو بگیر که نمیزاره باور های مناسب پیشرفت کنن
گفتم خب چه جوری باید جلوی این روند رو بگیرم؟
جوابش رو توی این فایل پیدا کردم
درست مثل چمن های سرسبز که بهشون نور نمیرسید تا رشد کنن
فهمیدم که باید به این نجوا ها هم نور نرسونم بهشون تغذیه نرسونم تا هی بزرگتر و بزرگتر نشن
فهمیدم که باید به جای مقاومت کردن با نجوا های بینهایت ذهنم که کار غیر ممکنیه بیام منبع تغذیشون رو قطع کنم
بیام به جای گوش دادن بهشون انقدر خودم رو بچسبونم به ورودی های مناسب مثل فایل های استاد و کامنت ها یا تمرکز بزارم روی بهبود مهارت هام توی طراحی سایتی که دارم یاد میگیرم یا حتی بازی کنم که نزارم اصلن این افکار وقت داشته باشن بیان تو ذهن من که بخوان رشد کنن
چیزی که از خودم بهتر درک کردم اینه که اگر یک لحظه اجازه بدم به این نجوا ها من رو میبره تا جایی که دیگه نمیتونم سرم رو بیارم بالا و توی خودم تو آیینه نگاه کنم
یه جورایی تصمیم گرفتم اول بیام انقدر صداشون رو کمرنگ کنم انقدر بهشون بی توجهی کنم تا غذای مناسبی نداشته باشن برای رشد که از درون پوک بشن
و وقتی از درون پوک شدن کار من موقع مواجه باهاشون خیلی راحت تره
اون موقع دیگه راحت تر میتونم براشون مثال نقض بیارم که ببین درسته تو میگی ممکنه اوضاع خوب پیش نره ولی من دیگه نتیجه دستمه اگر منم میگم اوضاع خوب پیش میره چون اینجا و اونجا مثال دارم و…
نکته ای که باید یادمم باشه اینه که این عمل برای نجوا های روزمره و زیادی هست که مدام درحال مرور توی ذهنه
اما برای تغییر شخصیت و تغییر عمل برای تغییر های ریشه ای باید حسابی باهاشون رودرو بشم و جاهایی که ترس داشتم رو واردشون بشم و مثال های قوی بیارم تا بتونم حریفشون بشم.
سپاسگزارم ازتون استاد و خانم شایسته که انقدر عالی عمل میکنید تا ما بتونیم راحت الگو بگیریم.
میخوام قبل دیدن فایل بنویسم، فقط با خوندن بخشی از کامنت مینا عزیزم
اشک تو چشمام پر شده و چقدر دلم میخواد منم این حال رو تجربه کنم، تجربه شیرین تغییر.
خیلی وقته که از اینی که هستم راضی نیستم چون میدونم میتونم صدها بار بهتر از این باشم ولی دارم وقتمو تلف میکنم، دبیرمون چند روز پیش داستانی رو تعریف کرد که هر جملش برای من یادآور قوانین بود، از همکلاسیش تعریف میکرد دختری که خدا رو در وجود همه میدید، دختری که خدا رو یگانه میدید و میگفت بی نهایت یکیست، به حرف بیهوده هیچوقت گوش نمیداد و راحت اون مکان رو ترک میکرد. این نشونه ها رو خدا برام فرستاده بود، معلممون گفت شما خودتون رو نادیده گرفتید، مثل این میمونه یکی براتون زحمت کشیده باشه و یه غذای خوشمزه درست کرده باشه و شما جلوی چشماش اونو بریزید تو سطل آشغال، شما هم انقدر استعداد دارید ولی هیچکدومتون اون پشتکاری که باید رو ندارید.
من خیلی تو تمام این چند سال ها خوب بودم ولی عالی نه. میتونم بگم تغییر کردم اما هنوز خیلی جای بهتر شدن دارم. از خدا میخوام بهم اون پشتکاره رو بده، کمکم کنه استمرارم رو حفظ کنم و تو این مسیر به طور پیوسته پیش برم.
ولی تکاملم رو میبینم و من تونستم اون کاری که خودم فکر میکردم باید رو انجام بدم بدون توجه به اینکه بقیه قراره چه نظری داشته باشن و به اون ندای ترس و شکم غلبه کردم.من میتونم هرچیزی رو تو زندگیم تغییر بدم مهم تر از همه خودمو و فقط نیاز به تمرین داره پس همین جا به خودم متعهد میشم که دوره آفرینش رو با جدیت شروع کنم و تمام تمرین ها رو با دقت انجام بدم. قدر زمانم رو بدونم، مواظب ورودی هام باشم و بنویسم.
نشونه قشنگی چند وقت پیش برام اومد که شدنی بودن یکی از خواسته های دو سال بعدم رو نشون میداد که میتونم تو همون کشوری که میخوام باشم و ایمان دارم به خدای عزیزم که اگه من متعهد باشم، تغییر کنم و خودمو از نو بسازم به تمام این خواسته ها میرسم فقط به شرطی که تو این مسیر زیبا هر روز یک قدم بیشتر پیش برم.
چقد جالبه که شما حتی از دل خاکستر آتش هم درس زندگی و خودشناسی میکشین بیرون. واقعا که نه قبل از شما و نه بعد از شما ندیدم که کسی اینجوری دقت کنه به مسائل و قوانین زندگی.
دلم میخواد من هم درسی که از آتش گرفتن خاکستر گرفتم رو بگم و ثبت کنم:
استاد عزیزم این داره نشون میده که قوانین همه جای این دنیا ثابته و فرقی نمیکنه که توی کدوم کشور، با چه دولتی و با چه فرهنگ و زبانی هستیم. برای این خاکستر فرقی نمیکنه که توی آمریکا باشه یا توی افغانستان. اگه شرایط براش مهیا بشه مجدد آتش میگیره.
قانون میگه اگه تو مجدد اکسیژن برسونی به خاکستر مجدد شعلهور میشه و کاری هم نداره که این خاکستر توی کدوم کشور هست. زبان یا فرهنگ مردم اون کشور چیه.حتی کاری نداره که تو مردی یا زن. سطح تحصیلاتت چیه. چند سالته و هر عامل دیگهای. قانون میگه تو فقط باید اکسیژن برسونی به خاکستر و تمام
وقتی به زندگی شما هم نگاه میکنم میبینم برای شما هم ایران و آمریکا فرقی نمیکنه. چون قوانین رو شناختین و بهش عمل میکنین. انقدر این قوانین ثابته و شما انقدر دقیق ازش استفاده میکنین که چه وقتی که توی ایران بودین همه از موفقیتهاتون و سبک زندگیتون شگفت زده میشدن و چه توی آمریکا. یادمه بارها خودتون اشاره کردین که خود آمریکاییها باورشون نمیشه شما به این سبک زندگی میکنین.
چند باری دیدم وقتی مهمونهای آمریکاییتون میان تو پرادایس یا وقتی کسی برای انجام کاری میاد اونجا با شگفتی ازتون میپرسن: کل این ملک مال شماست؟؟؟
واقعا حیرت انگیزه این ثابت بودن قوانین. و به واقع تحسینتون میکنم که به ما یاد دادین اینجوری به زندگی نگاه کنیم و تاثیر عوامل خارجی را حذف کنیم از ذهنمون. و ایمان بیاریم که قوانین همه جا ثابت هست. ما فقط باید بهش عمل کنیم.
نکته قابل توجه دیگه توی این قسمت برام این بود که شما خیلی سریع برای جمع کردن برگها رفتین سرچ کردین که ببینین آیا وسیلهای هست که بشه راحتتر و سریعتر این کارو کرد. شاید اگه ما بودیم میخواستیم برگهای کل پارادایس رو با همون جاروی دندونهدار جمع کنیم.
و این چقدر جالبه که شما همیشه از خودتون میپرسین چطور از این راحتتر و سریعتر. به خودم قول میدم که منم مدام همین نگاه رو داشته باشم.
تحسین میکنم این پردایس زیبا با این هوای زیبای افتابی با این درختها و چمن سرسبز روشن و جووونش خدایاشکرت
تحسین میکنم این تمیز کاری و لذت بردن از کار و ورزش کردنتون رو خدایاشکرت
تحسین میکنم نگاه زیبابین تو و شاکر بودنتون رو خدایاشکرت
تحسین میکنم این صلح درونی و لذت بردن در لحظه رو خدایاشکرت
تحسین میکنم این همکاری کردن و هم مسیر بودنتون رو خدایاشکرت
تحسین میکنم این ابزارای هیولا رو که کارارو هر روز راحت تر میکنه خدایا شکرت
تحسین میکنم ارامش و شادی و لذت بردن در لحظه رو خدایاشکرت
واقعا زندگی زیباست واقعا همه چیز عالی چقد این دریاچه زیباست چقد ثروت معنوی میشه هر چی که دوست داری بخری و لذتشو ببری خدایاشکرت
تحسین میکنم ثروت و فراوانی این ملک از درختا از برگها هر چی جمع کنی بازم هست اینا نشانه فراوانی هست خدایاشکرت
تحسین میکنم ازادی مالی زمانی و مکانی تون رو خدایا شکرت
تحسین میکنم این عشقتون این شوخی کردنتون رو خدایاشکرت
سپاسگزارم از شما عزیزا واقعا لذت بخش ترین کارا دیدن این سریالها که به ادم انرژی میده تا حرکت کنی و واقعا جذب زیبایی ها اتفاق بیفته خدایاشکرت بابت این نعمت بابت این ثروت و ادمهای که خوب زندگی میکنن و جهان رو جای خوب قرار میدن خدایاشکرت
سلام به استاد عباس منش استاد پیدا کردن و عمل کردن قوانین و خانم شایسته عزیز استاد همیاروهمزبان و همپا بودن با استاد.و سلام به بچه های سایت و تشکر از عزیزانی که با کامنتهاشون مسیر درک قوانین را برای من واضحتر و قابل درک تر میکنند.
این فایل نشانه امروز من شروع کننده بهتر حرکت کردن در مسیر زیبای زندگی و خلق خواسته های خودم و بهتر عمل کردن به الهامات و ایده های الهی با نوشتن حتی یک خط کامنت در هر روز و پس زدن ترمزهای ذهنم برای اسان شدن برای آسانی ها بود.
امیدوارم خدای مهربان و مژده دهنده که همیشه و هر کجا هدایتم میکنه .انرژی حرکت در این مسیر رو بهم عطا فرماید
آمین
ممنون که هستید
فاطمه سادات
سلام به استاد عباسمنش و استاد شایسته
سلام به پارادایس زیبا و زنده و سرسبز
سلام به جریان شادی و عشق و برکت
سلام به در لحظه بودن و تمرکز بر زیبایی ها
نشانه ی امروزم به من گفت حتی اگه بینهایت ثروتمند هم باشی یادت باشه از دیدن آتیش خاکستر و تیکه شدن چوبها باید ذوق کنی و لذت ببری.
یادت باشه همین الان از هرچی که داری خوشحال باش.
یادت باشه از مسیر باید لذت ببری چون اون روز خاص و اون اتفاقات خاص وجود نداره و همین لذت بردن از کوچیکترین اتفاقات مهمه.
سپاس گزارم استاد عزیزم.
به نام خدای مهربان
سلام زندگی در بهشت ، یه چند سالی از آخرین کامنتی که نوشتم در مورد این سریال میگذره و اون زمان هم تعداد کامنت هام فکر کنم کمتر از 3 تا دونه شد ، یادمه اون زمان خیلی دوست داشتم که کامنت پر محتوا بنویسم ولی کمال گرایی همیشه بهم میگفت که تو تازه کاری و هنوز خیلی مونده که به این دوستان برسی و بتونی که این جوری کامنت بنویسی ، یادمه وقتی که سریال رو میدیم و بعد کامنت منتخب رو میخوندم و برداشت خودم رو از فیلم با برداشت دوستمون مقایسه می کردم همیشه متعجب بودم از اینکه این دوستمون چطور این همه نکته رو دیده و من ندیدم یا اینکه چطور از این صحنه این برداشت زیبا رو داشته که هرگز به ذهن من خطور نکرده که میشه اینطوری هم دید ، و یادمه که همیشه متعجب بودم که چطور ممکنه که یه آدم این همه وقت گذاشته باشه و کامنت به این طولانی نوشته باشه که من اون موقع ها از خوندنشون خسته میشدم از بس که طولانی بود ، یعنی میخوام بگم اینقدر که آماده نبودم ، حوصله خوندن کامنت رو هم نداشتم چه برسه به اینکه بیام و بنویسم در موردش و وقت بزارم و درکم رو مکتوب کنم ، وقتی فکر کنم که الان دیگه آماده شدم برای ورود به فصل جدیدی از زندگیم ، چون الان دارم میبینم که دارم کارهای متفاوتی می کنم که یه روزی اصلا فکرش رو هم نمی کردم که انجامش بدم، کامنت خوندن هم برام عذاب بود چه برسه به نوشتن کامنت ، زمان برد تا آماده بشم برای متفاوت فکر کردن و متفاوت عمل کردن ، یادمه همیشه وقتی که استاد میگفت کامنت بنویسید و کامنت بخونید من فکر میکردم برای سایت و بالا رفتن آمار سایت استاد داره این حرف رو میزنه و همیشه در مقابل این موضوع مقاومت داشتم و البته که به مرور این مقاومت کمتر شد چون هر چی که میگذشت من بیشتر و بهتر ؛ منطق این حرف استاد رو درک میکردم و همین کمتر شدن مقاومت باعث میشد که آروم آروم من هم رفتارم در مقابل این کامنت خوندن تغییر کنه و الان که یه چند وقته که دارم کامنت ها رو میخونم ، تازه دارم میفهمم که چقدر این کامنت ها میتونن مقاومت های ذهنی رو بشکنن و باور پذیر کنن اون منطق ها رو چون اولا کلی مثال و الگوی متفاوت میبینی و اینکه هر فردی از یه زاویه ای به اون الگوها اشاره کرده که من به تنهایی ممکن بود تا پایان عمرم هم نتونم به اون نگاه و دیدگاه برسم و به همین دلیل خیلی راحت تر و سریع تر میتونن مقاومت ها رو بشکنن ، یعنی یه جورایی این کامنت ها ، راه میانبر هستن ، چون اگه قرار بود خودت بری و بگردی و اون الگو ها رو پیدا کنی باید کلی زمان میزاشتی و تازه معلوم نبود که بتونی این همه الگو با این کیفیت عالی پیدا کنی و از طرف دیگه برای اینکه به اون درک و اون نوع دیدگاه که توی هر کامنت نوشته شدی برسی شاید تا پایان عمرت هم تلاش کنی باز هم کم باشه ولی اینطوری داری خیلی راحت و سریع و سر راست میری سر اصل مطلب ، خوب بریم ببینیم بعد از این مدت چقدر درکم نسبت به اون اوایل در مورد این سریال تغییر کرده
اول فایل که با صحبت از بهار و زیبایی هاش شروع شد و یه جورایی بهم یادآوری کرد که این حرکت امروزم میتونه شروع یه بهار توی زندگیم باشه که اون جوونه هایی که کاشتم و سعی کردم که مراقبشون باشم و بهشون آب و نور و مواد مغذی بدم ؛ آروم آروم از دل این خاک که قبلا شخم زده بودم و آماده کاشتن بذر شده بودن ، بیرون بیان و اون ثمراتی که منتظرشون بودم جوونه بزنن و فضای احساس و زندگیم رو سر سبز و باطراوت کنن ، مثل زیبایی سبز شدن برگ درختان در بهار، مثل سر سبزی زنگ زیبای چمن و علفزار، من عاشق هر چایی هستم که چمنزار باشه ، اصلا وقتی که اون سر سبزی رو میبینم که یه دشت بزرگ و سرسبز داره از خود بیخود میشم ، و استاد چقدر قشنگ توصیف میکنه اون زیبایی ها رو و فضای زیبایی که در طلوع و غروب پرادایس تجربه کردن و وقتی که صحبت های ایشون رو میشنوی بی اختیار ذهنت اون جملات رو تصور میکنه، اون خنکی هوایی که داره توصیف میشه ، اون طلوع خورشید و غروبش ، اون صبح بهاری و اون مناظری که در طلوع و غروب افتاب از جهات مختلف میتونی ببینی ، یعنی باخودت فکر میکنی که چطوری میتونه باشه و سعی می کنی با استفاده از تخیلت اون جملات رو به تصویر بکشی و بهش جان بدی
استاد : ” اگر برگ ها رو جمع کنیم ، اینجا چمن سبز میشه ” ، این جمله من رو یاد ترمز ها و باورهای ناهماهنگ با خواسته میندازه که مثل این برگ ها که روی زمین رو پوشوندن و اجازه نمیدن که نور به سطح زمین برسه که اون بذرهایی که آماده رشد هستن بتونن سبز بشن ، یعنی علیرغم اینکه این خاک توش بذر هست و آماده رشد هست و خاکش هم خاک مناسبی هم هست ولی به دلیل نبودن نور افتاب نمیتونن رشد کنن و این ترمز ها به اون بذرها اجازه رشد نمیدن و نمیزارن که نتیجه این رشد پدیدار بشه، مثل زمانی که ما یه خواسته ای داریم و داریم ذهنمون رو با ورودی های مناسب بمباران میکنیم ولی چون حواسمون به ترمز ها و باورهای محدود کننده نیست اون بذرهایی که کاشتیم نمیتونن رشد کنن ، هر چقدر هم که بذر خوبی کاشته باشیم و هر چقدر هم که زمین مساعد و مناسب و مغذی باشه ، تا زمانی که بهش نور مناسب رو نرسونی از نتیجه خبری نیست ولی به محض اینکه اون موانع رو برمیداری و همه عوامل و فاکتورهای لازم برای رشد و جوونه زدن اون بذر ها فراهم میکنی ، خیلی زود میبینی که جوونه ها دارن از خاک میان بیرون و اون موقع دیگه کار خیلی راحت میشه ، چون هم اشکال رو پیدا کردی و هم بازی رو یاد گرفتی که چرا این همه مدت این جوونه ها رشد نمی کرده و یه اتفاق دیگه ای هم می افته و اون هم اینکه متوجه میشی که راه حل خیلی ساده و در دسترس بوده و تو نمیدیدیش و فکر میکردی که یه دلیل خاص دیگه ای باید باشه و دنبال دلیل توی خاک و بذر و آب بودی در حالی که دلیلش همیشه جلوی چشمت بوده ولی تو حتی یک ذره هم به اون شک نکردی از بس که ظاهر موجهی داشته ،
در ادامه دیدن صحنه کار کردن با بلوئر و دیدن ماجرا خاکستر و آتیش باز هم من رو یاد ترمز ها انداخت که در اینجا آتیش حکم خواسته های ما رو داره که در زیر خروار ها باورهای محدود کننده و ترمزها (خاکستر) قرار گرفته ولی هنوز امید داره که یه روزی بتونه دوباره شعله ور بشه و لحظه زیبای وصال و رسیدن به خواسته و ایجاد احساس زیبای سپاسگزاری رو رقم بزنه ، و منتظر که زمانی برسه که با یه بلوئر ( با منطق های قوی ) بری سراغش و اون خاکسترها رو از روش برداری و اجازه بدی که اون خواسته ها نفس بکشن و اجازه متولد شدن پیدا کنن ،
صحبت های استاد در ادامه چقدر برای من درس داشت و من رو یاد این میندازه که وقتی توی این مسیر اومدن و شروع کردم توی اون زمینه هایی که مقاومت کمتری داشتم چقدر سریعتر به نتایج مطلوب رسیدم و چقدر راحت تر شخصیتم تغییر کرد که بهم کمک کرد در مورد اون خواسته هایی که مقاومت زیادی در موردشون دارم بتونم ادامه بدم ، چون وقتیکه میبینم که این نوع نگاه و این طرز تفکر توی یه عالمه مورد جواب داده و نتایجی داشته که من خوابش رو هم نمیدیدم و الان شده جزئی از شخصیت من ، بهم امید میده که این چیزی که الان برام خیلی بزرگه و دست نیافتنی میتونه روزی بشه برام خاطره ، درسته که الان گاهی خسته میشم ؛ نا امید میشم ؛ نگران میشم ، افسرده میشم ولی وقتی میام خودم رو با گذشته مقایسه میکنم و میبینم که توی همین موردی که اینقدر هنوز مقاومت دارم چقدر بهتر شدم و چقدر مقاومت هام کمتر شده به ادامه مسیر امیدوار میشم و به جای اینکه تسلیم بشم ؛ انگیزه دوباره میگیرم که با قدرت بیشتری دوباره بیام توی مسیر و به حرکت ادامه بدم چون دیدم که توی خواسته ای دیگه چطور اتفاقات معجزه آسا رقم خورده و چیزی رو که ذهنم به هیچ عنوان قبول نمی کرد و هر منطقی که براش می آوردم رو نمی پذیرفت ؛ در نهایت محقق شد اون هم از مسیر بسیار ساده و این باور رو در من هر بار تقویت می کنه مسائل همیشه راهکار های ساده و در دسترس دارند، بنابراین برای خواسته الانم هم همین راه حل های ساده و آسون وجود داره فقط من باید ادامه بدم چون با ادامه دادن هست که ذهنم بالاخره یه جایی و با یکی از همین منطق ها میپذیره و تسلیم میشه و همکاری میکنه و اون خواسته هم محقق میشه و میشی یه مدرک و سند برای خواسته های بعدی ؛ مثل همه اون خواسته هایی که الان تجربه شون کردم و شدن سند و مدرک برای خواسته الانم ؛
در پناه حق
به نام رب العالمین
سلام خدمت همه ی عزیزان!
این مسیر،یه مسیریه که خدا داره ما رو هدایت میکنه،بخدا اگه هماهنگی بین این فایل و حال دل من رو می خواستیم با هر چیزه دیگه ای هماهنگ کنیم تا برسیم به چند جمله ای که استاد گفتند تقریبا غیر ممکن بود و این یعنی اعظم جان،خدا داره ردیف میکنه همه چیز رو نگران نباش!
بخاطر یه تضاد هفته ی قبل هر چقدر زور میزدم که وارد سایت بشم اصلا نمی تونستم و گذرا برای اینکه بتونم احساسم رو خوب نگه دارم و دلتنگی بخاطر دوری پسرم بیشتر و بیشتر بهم فشار نیاره میومدم و چند تا کامنت میخوندم ولی اغلب وقت هام روی اون فکره بود و هر چقدرم تلاش میکردم بی فایده بود و چون میدونستم که نباید تو احساس منفی بیشتر بمونم برای همین اکثره چیزهایی که حال و احساسم رو کمی بهتر میکرد رو امتحان میکردم و اگه بگم احساسم رو در حد نرمال تونستم نگه دارم تا به حال بد نرسه دروغ نگفتم وچندین بار به خودم گفتم که استاد چندین ساله که از پسرش دوره،چندین ساله که خونواده اش رو ندیده،چندین ساله که داره تمرین میکنه که وابستگی به هیچ کسی نداشته باشه و حتی داستان حضرت ابراهیم و پسرش برام مرور میشد ولی دلتنگی دله یه مادر،رو فقط دیدن و بوییدن پسرش خوب میکنه ولی با این حال تمام تلاشم رو کردم و زورم رو زدم تا از این مسیر خارج نشم و امروز صبح به خودم قول دادم تا مثل گذشته دوباره بیام و این فایل ها رو شروع کنم بااینکه یه هفته فقط ندیدم ولی بخدا برای من دوری از این محیط بیشتر از یکسال گذشت و گفتم برای شروع دوباره سریال زندگی در بهشت رو باز کنم و زیبایی ها و درس های این فایل رو تحسین کنم و دوباره خودم رو به دست جریان هدایت خدا بسپارم و مسیر رو برام بازتر کنه و چقدر به موقع بود این فایل و این گفته های استاد که اگه وقفه ای در این راه و مسیر یا تضادی که شما رو از این مسیر خارج کرده باشه مواجه بشین دوباره میتونین با آموزه ها و آگاهی هایی که در طی این مدت کسب کرده اید خودتون رو برگردونید به مسیر و جلوی پیش روی نجواهای ذهن رو بگیرین و دوباره تمرکزتون رو بزارین روی زیبایی ها و نکات مثبت هر چیزی که دیدین و دوباره همراه بشید با جریان هدایت خدا و راه و مسیر براتون باز بشه!
چقدر مثال استاد درباره ی تکامل و درست کار کردن این قانون،دوباره بهم انرژی قبلی رو داد و کمی مرا از قبل تر و به نسبت افراده دیگه،رهاتر کرد و سپردن همه ی کارها به این نیروی خدایی که در درونم جاریست تا بهتر بتونم نسبت به همه ی افراد وابستگی کمتری داشته باشم و همه رو دارایی خدا بدونم و کمتر بخوام جلوی راهش رو بگیرم و بخوام با ذهن کوچک خودم راه و چاه رو بهش نشون بدم!
خدایا شکرت که در این مسیر زیبا داری یاد میدی که این قانونه که نباید وابسته باشی،حتی به عزیزترین و نزدیک ترین فرد،حتی به پاره ی تنت،بااینکه شروع خدمت سربازی پسرم با احساس خوب و کنترل عالی از سمت من بود ولی وقتی اولین بار صداش رو از دورترین نقطه ای که تا حالا بوده شنیدم دلم ریخت و گفتم خدایا خودت بهم صبر بده تا بتونم با این دوری کنار بیام و بتونم درس این قسمت از زندگیم رو بگیرم و امروز بعده گذشت تقریبا هشت روز،دوباره تونستم سرپا بشم اونم توی سایت وگرنه توی زندگیم به هر راه و روشی که میشد احساسم رو خوب نگه دارم چنگ زدم و خدا رو شکر نسبت به اکثره مادرها و خونواده ها،نتیجه گرفتم ولی امروز فهمیدم که باید مثل قانون تکامل این قانون وابستگی و رهایی رو هم خوب تمرین کنم و بودن یا نبودن فردی تو زندگیم باعث نشه من از اون روال همیشگی خارج بشم!
خدایا شکرت که در هر لحظه داری هدایت میکنی و اینم یه نشونه ی خوب از امروز که برگردم و پر انرژی تر ادامه بدم تا پسرم صحیح و سلامت برگرده.
سلام به استاد و دوستان عزیز و دوست داشتنی
میخوام راجع به موضوعی که استاد توی فایل گفتن بنویسم تا هم خودم بهتر درک کنم هم یادم بمونه که مسیرم رو چه جوری طی کردم.
استاد توی فایل داستان بهبود پردایسشون رو گفتن
گفتن که اولش انقدر شاخ و برگ های زیاد و فراوان بود که حتی نمیشد اینجایی که الان هستم ایستاد
گفتن که روندی که طی کردن که چه جوری شاخ و برگ های درخت ها رو هرس کردن، چه جوری برگ های اضافی رو سوزوندن و کلی کار دیگه که انجام دادن تا پرادایس زیباتر و پر بازده تر بشه رو
توضیح دادن که چرا زمین زیرپاشون سرسبز نمیشده به خاطر کلیی برگ و شاخی که سالیان سال روی زمین بوده و اجازه نمیداده نور برسه به زمین
راستش این فایل رو من قبلا دیده بودم و روی سیستمم سیو کرده بودم، ولی الان به طور خیلی هدایتی خدا اومدم گفتم بذار یه فایل از این سریال رو ببینم و رندوم از تو پوشه لپتاپم انتخابش کردم
حالا چی شد که خدا من رو هدایت کرد به این فایل و اصلا چرا من باید این فایل رو میدیدم؟!
این یه مدت که من دارم روی خودم کار میکنم یه قرار چله ای گذاشتم بین خودم و خدا و احساس کردم که برای تغییر عادت هام و باورهام و بهبود و طی کردن مدار ها به راحتی اگر بیام و مداوم چله نشینی کنم با خدای خودم تعهدم بهتره و یه جورایی حواسم بیشتر جمع هست که چه کاری باید انجام بدم
از قضا دیروز که این فایل رو دیدم حس کردم خیلیییی زیاد ذهن من هم شبیه به پرادایس قبل از بهبودش بود
انگار که کلییی شاخ برگ های اضافی داره
انگار که سالیان ساله برگ ها روی تمام باور های خوبم رو پوشونده و نزاشتن که رشد کنن و باعث شده من درجا بزنم
راستش وقتی به این درک رسیدم که چقدر این باور های نامناسب و ناجالب زیاد هست یکم ترسیدم
انگار وارد یه جنگل بسیاررر بزرگی بشی که حتی ندونی از کدوم طرف شروع کنی روند بهبود رو
اولین نکته ای که درک کردم از اینکه چیکار کنم تا این روند بهبود رو بهتر طی کنم این بود که اول بیا جلوی هزاران هزار نجوای ذهنی رو بگیر که نمیزاره باور های مناسب پیشرفت کنن
گفتم خب چه جوری باید جلوی این روند رو بگیرم؟
جوابش رو توی این فایل پیدا کردم
درست مثل چمن های سرسبز که بهشون نور نمیرسید تا رشد کنن
فهمیدم که باید به این نجوا ها هم نور نرسونم بهشون تغذیه نرسونم تا هی بزرگتر و بزرگتر نشن
فهمیدم که باید به جای مقاومت کردن با نجوا های بینهایت ذهنم که کار غیر ممکنیه بیام منبع تغذیشون رو قطع کنم
بیام به جای گوش دادن بهشون انقدر خودم رو بچسبونم به ورودی های مناسب مثل فایل های استاد و کامنت ها یا تمرکز بزارم روی بهبود مهارت هام توی طراحی سایتی که دارم یاد میگیرم یا حتی بازی کنم که نزارم اصلن این افکار وقت داشته باشن بیان تو ذهن من که بخوان رشد کنن
چیزی که از خودم بهتر درک کردم اینه که اگر یک لحظه اجازه بدم به این نجوا ها من رو میبره تا جایی که دیگه نمیتونم سرم رو بیارم بالا و توی خودم تو آیینه نگاه کنم
یه جورایی تصمیم گرفتم اول بیام انقدر صداشون رو کمرنگ کنم انقدر بهشون بی توجهی کنم تا غذای مناسبی نداشته باشن برای رشد که از درون پوک بشن
و وقتی از درون پوک شدن کار من موقع مواجه باهاشون خیلی راحت تره
اون موقع دیگه راحت تر میتونم براشون مثال نقض بیارم که ببین درسته تو میگی ممکنه اوضاع خوب پیش نره ولی من دیگه نتیجه دستمه اگر منم میگم اوضاع خوب پیش میره چون اینجا و اونجا مثال دارم و…
نکته ای که باید یادمم باشه اینه که این عمل برای نجوا های روزمره و زیادی هست که مدام درحال مرور توی ذهنه
اما برای تغییر شخصیت و تغییر عمل برای تغییر های ریشه ای باید حسابی باهاشون رودرو بشم و جاهایی که ترس داشتم رو واردشون بشم و مثال های قوی بیارم تا بتونم حریفشون بشم.
سپاسگزارم ازتون استاد و خانم شایسته که انقدر عالی عمل میکنید تا ما بتونیم راحت الگو بگیریم.
میخوام قبل دیدن فایل بنویسم، فقط با خوندن بخشی از کامنت مینا عزیزم
اشک تو چشمام پر شده و چقدر دلم میخواد منم این حال رو تجربه کنم، تجربه شیرین تغییر.
خیلی وقته که از اینی که هستم راضی نیستم چون میدونم میتونم صدها بار بهتر از این باشم ولی دارم وقتمو تلف میکنم، دبیرمون چند روز پیش داستانی رو تعریف کرد که هر جملش برای من یادآور قوانین بود، از همکلاسیش تعریف میکرد دختری که خدا رو در وجود همه میدید، دختری که خدا رو یگانه میدید و میگفت بی نهایت یکیست، به حرف بیهوده هیچوقت گوش نمیداد و راحت اون مکان رو ترک میکرد. این نشونه ها رو خدا برام فرستاده بود، معلممون گفت شما خودتون رو نادیده گرفتید، مثل این میمونه یکی براتون زحمت کشیده باشه و یه غذای خوشمزه درست کرده باشه و شما جلوی چشماش اونو بریزید تو سطل آشغال، شما هم انقدر استعداد دارید ولی هیچکدومتون اون پشتکاری که باید رو ندارید.
من خیلی تو تمام این چند سال ها خوب بودم ولی عالی نه. میتونم بگم تغییر کردم اما هنوز خیلی جای بهتر شدن دارم. از خدا میخوام بهم اون پشتکاره رو بده، کمکم کنه استمرارم رو حفظ کنم و تو این مسیر به طور پیوسته پیش برم.
ولی تکاملم رو میبینم و من تونستم اون کاری که خودم فکر میکردم باید رو انجام بدم بدون توجه به اینکه بقیه قراره چه نظری داشته باشن و به اون ندای ترس و شکم غلبه کردم.من میتونم هرچیزی رو تو زندگیم تغییر بدم مهم تر از همه خودمو و فقط نیاز به تمرین داره پس همین جا به خودم متعهد میشم که دوره آفرینش رو با جدیت شروع کنم و تمام تمرین ها رو با دقت انجام بدم. قدر زمانم رو بدونم، مواظب ورودی هام باشم و بنویسم.
نشونه قشنگی چند وقت پیش برام اومد که شدنی بودن یکی از خواسته های دو سال بعدم رو نشون میداد که میتونم تو همون کشوری که میخوام باشم و ایمان دارم به خدای عزیزم که اگه من متعهد باشم، تغییر کنم و خودمو از نو بسازم به تمام این خواسته ها میرسم فقط به شرطی که تو این مسیر زیبا هر روز یک قدم بیشتر پیش برم.
خدایا شکرت بابت این فرصتی که دارم.
خدایا شکرت که هر لحظه در زندگیم حضور داری.
استاد عزیزم
چقد جالبه که شما حتی از دل خاکستر آتش هم درس زندگی و خودشناسی میکشین بیرون. واقعا که نه قبل از شما و نه بعد از شما ندیدم که کسی اینجوری دقت کنه به مسائل و قوانین زندگی.
دلم میخواد من هم درسی که از آتش گرفتن خاکستر گرفتم رو بگم و ثبت کنم:
استاد عزیزم این داره نشون میده که قوانین همه جای این دنیا ثابته و فرقی نمیکنه که توی کدوم کشور، با چه دولتی و با چه فرهنگ و زبانی هستیم. برای این خاکستر فرقی نمیکنه که توی آمریکا باشه یا توی افغانستان. اگه شرایط براش مهیا بشه مجدد آتش میگیره.
قانون میگه اگه تو مجدد اکسیژن برسونی به خاکستر مجدد شعلهور میشه و کاری هم نداره که این خاکستر توی کدوم کشور هست. زبان یا فرهنگ مردم اون کشور چیه.حتی کاری نداره که تو مردی یا زن. سطح تحصیلاتت چیه. چند سالته و هر عامل دیگهای. قانون میگه تو فقط باید اکسیژن برسونی به خاکستر و تمام
وقتی به زندگی شما هم نگاه میکنم میبینم برای شما هم ایران و آمریکا فرقی نمیکنه. چون قوانین رو شناختین و بهش عمل میکنین. انقدر این قوانین ثابته و شما انقدر دقیق ازش استفاده میکنین که چه وقتی که توی ایران بودین همه از موفقیتهاتون و سبک زندگیتون شگفت زده میشدن و چه توی آمریکا. یادمه بارها خودتون اشاره کردین که خود آمریکاییها باورشون نمیشه شما به این سبک زندگی میکنین.
چند باری دیدم وقتی مهمونهای آمریکاییتون میان تو پرادایس یا وقتی کسی برای انجام کاری میاد اونجا با شگفتی ازتون میپرسن: کل این ملک مال شماست؟؟؟
واقعا حیرت انگیزه این ثابت بودن قوانین. و به واقع تحسینتون میکنم که به ما یاد دادین اینجوری به زندگی نگاه کنیم و تاثیر عوامل خارجی را حذف کنیم از ذهنمون. و ایمان بیاریم که قوانین همه جا ثابت هست. ما فقط باید بهش عمل کنیم.
نکته قابل توجه دیگه توی این قسمت برام این بود که شما خیلی سریع برای جمع کردن برگها رفتین سرچ کردین که ببینین آیا وسیلهای هست که بشه راحتتر و سریعتر این کارو کرد. شاید اگه ما بودیم میخواستیم برگهای کل پارادایس رو با همون جاروی دندونهدار جمع کنیم.
و این چقدر جالبه که شما همیشه از خودتون میپرسین چطور از این راحتتر و سریعتر. به خودم قول میدم که منم مدام همین نگاه رو داشته باشم.
سپاسگذارم ازتون
سلام به استاد عزیزم ومریم جانم
خدایا شکرت برای دیدن این قسمت از بهشت
من خودم برای تمرکز بر زیبایی ها هرشب قبل از خواب یک قسمت از این بهشت رو نگاه میکنم.
وجالبش اینکه باز نشانه ی روزانه بازم این فایل بهشت اومده.
خدایا شکرت
من با تعهد لیزری دارم روی خودم کار کنم..
از مرور دوازده قدم و شبها دیدن زیبایی ها
و سعی کردم که تمام تمرکزمو بزارم روی خودم و افکارم که اگه یکم منفی شد کنترل کنم و حال خوبمون رو حفظش کنم.
و خدارو شکر هرروز یکم بهتر از دیروزم هستم.
وخداروشکر هرروز اتفاقات عالی تر برام میافته..
و بقول استاد کوچیترین چیزها ونعمتها و اتفاقات رو ببنید ..
و خدارو شکر همه چیز خود به خود داره خوب پیش میره.
و در کارم هر روز داریم بهبود گرایی انجام میدهیم.
از خدا هر لحظه طلب هدایت میکنم.
از خدا میخوام که هرروز حال خوب بیشتر..رزق بیشتررررو.فروش بالاتر…
و هرروز روی
با باور سازی و باور فراوانی و خود باوری..کار میکنم.
دوره احساس لیاقت خیلی بهم کمک میکنه هر لحظه مچ خودمو میگیرم و میام روی شخصیتم کار میکنم..
مثلاً من روی آشپزی. هنوز هنوز نیاز به تایید دیگران دارم…بهم بگن خوشمزه س و من خوشحالم میشم..
با اینکه با عشق آشپزی میکنم واصلا خستگی ناپذیر هستم تو آشپزی ولی در خودم متوجه شدم که دیگران ازم تعریف کنند و….
با شروع باز شدن مغازه ام این ترمزم بیشتر وبیشتر شد.
الان خیلی بهتر شدم چون هرروز دارم تکرار میکنم…
خدایا شکرت
به نام خدای مهربان خداوندا هر چه دارم از ان توست
تحسین میکنم این پردایس زیبا با این هوای زیبای افتابی با این درختها و چمن سرسبز روشن و جووونش خدایاشکرت
تحسین میکنم این تمیز کاری و لذت بردن از کار و ورزش کردنتون رو خدایاشکرت
تحسین میکنم نگاه زیبابین تو و شاکر بودنتون رو خدایاشکرت
تحسین میکنم این صلح درونی و لذت بردن در لحظه رو خدایاشکرت
تحسین میکنم این همکاری کردن و هم مسیر بودنتون رو خدایاشکرت
تحسین میکنم این ابزارای هیولا رو که کارارو هر روز راحت تر میکنه خدایا شکرت
تحسین میکنم ارامش و شادی و لذت بردن در لحظه رو خدایاشکرت
واقعا زندگی زیباست واقعا همه چیز عالی چقد این دریاچه زیباست چقد ثروت معنوی میشه هر چی که دوست داری بخری و لذتشو ببری خدایاشکرت
تحسین میکنم ثروت و فراوانی این ملک از درختا از برگها هر چی جمع کنی بازم هست اینا نشانه فراوانی هست خدایاشکرت
تحسین میکنم ازادی مالی زمانی و مکانی تون رو خدایا شکرت
تحسین میکنم این عشقتون این شوخی کردنتون رو خدایاشکرت
سپاسگزارم از شما عزیزا واقعا لذت بخش ترین کارا دیدن این سریالها که به ادم انرژی میده تا حرکت کنی و واقعا جذب زیبایی ها اتفاق بیفته خدایاشکرت بابت این نعمت بابت این ثروت و ادمهای که خوب زندگی میکنن و جهان رو جای خوب قرار میدن خدایاشکرت
در پناه خدا شاد باشید دوستون دارم
سلام خدمت استادبزرگواروخانم شایسته عزیز
سلام به بچه های سایت
امروزمورخ1403/6/31سریال قسمت 160نشانه امروزمن بودخدایا شکروسپاسگزارم
استادبه قول عزیزدل تون شما واقعا استادتشخیص اصل ازفرع هستین
جملات طلائی؛
درمسیربودن،
تکامل،
بُنیه
آتش زیرخاکسترچه برداشت عالی سپاسگزارم
آتش باهمون فرمون رفته بودپائین باهمون فرمون اومدبالاچرا؟؟؟؟
چون تکاملشو طی کرده بود
بُنیشو داشت
سریع درمسیرقرارگرفت واقعاچه درسهای گرفتم استادبزرگوار
خدایا قایق کوچکی دارم پرازامید،دعا،عشق دراین دریایه پُرازکُوسهای روزگارتنهایم مگذاردرمسیرباشم لذت ببرم آنچه راکه میبینم ونمیبینم سلطان توئی همه جا توهستی عاشقتم وعاشقانه دوستت دارم میمیرانی وزنده میکنی مثالش دراین سریال میشه مشاهده کرد استادوخانم شایسته خداقوت سپاسگزارم خدایاشکروسپاسگزارم برای ردپای امروززززززز