سریال زندگی در بهشت | قسمت 162

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار محمد عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

سلام به استاد عزیز و خانم شایسته و همه دوستان.

من یه تجربه مشابه این تجربه شما در پرودایس رو داشتم که دوست داشتم الان اینجا که جای خوبی هست درموردش بنویسم.حدودا دوماه پیش اواخر بهمن ۹۹

قانون اول عمل به ایده ها و الهامات

یه روز که اومدم از یه قسمت داربستای درختای انگورمون رد بشم و باید خم میشدم یدفعه یه حسی گفت دیگه بس نیست؟نمیخای درستش کنی کمرت اینقد خم نشه، اینطوری داغون نشه؟؟

قانون دوم اینکه باید رفت تو دل ترسا

من حدود ۱۰ سال پیش شایدم ۱۲ سال پیش یبار بهم گفتن انگورا را هرس کن.یکم تئوری گفتن منم مثلا فهمیدم.شروع کردم یه ۵ درصدشو که چیدم یادم نیست کی بود داداششم بابام یا مامانم اومد گفت واااایییی چیکار کردی همه رو خراب کردی که.قیچی رو گذاشتم کنار گفتم کار من نیست.

یکی دوبار بابامو و داداشم هرس کردن یکی دوبارم کسی رو گرفتیم واسمون هرس کنه.

حدود دو ماه پیش که یدفعه این ایده به سرم زد با خودم گفتم من که بلد نیستم.ذهنمم میگفت اره اوندفعه هم نتونستی.بعد باز ایده بعدی به ذهنم اومد.گفتم خب ویدیو اموزشی میبینم.اینم تاثیرات سریال زندگی در بهشت بود.که سعی میکردن با دیدن ویدیو برای کارایی که نیازه اموزش ببینن.خلاصه دو ساعت ویدیو دیدم و شروع کردم.این یه تیکه داربست و انگورامون محل رفت و امدمون بود که حدود ده درصد از کل خونه بود.

اصلا قصد نداشتم همه خونه رو تمیز کنم.گفتم دو سه ساعت همینجا رو درست کنم اندازه اینکه این تیکه که محل رفت و امده را راحت رد بشیم.

خلاصه شروع کردم به چیدن.یه نصف روز هرس کردم وقتی به کار خودم نگا کردم اینقد کیف کردم که باورم نمیشد که اینقد تغییر با یه هرس ساده اتفاق افتاده.

قانون بعدی.

وقتی شروع میکنی نیاز نیست همه مسیر رو بدونی فقط قدم اول رو برو.بعدش قدم بعدی مشخص میشه.من نمیدونستم بقیه کار چطوریه.فقط همون تیکه رو شروع کردم.

خلاصه شروع کردم به هرس کامل داربست ورودی.دو روزه تموم کردم.

قانون بعدی.

ممکنه کار درست رو انجام بدی ولی هیچ کسی نباشه واست کف بزنه.مهم اینه انجام اون کار به حس لذت بخش درونیت میرزه.ولی کلا واسم تقریبا هیچی مهم نبود بقیه چی میگن.چون واسه دل خودم انجامش دادم.هیچ کس تا اون موقع تشویق خاصی نکرد.با اینکه اون تیکه ازین رو به اون رو شد.(البته هنوز کسی هم زیاد خونمون نیومده بود که ببینه)

قانون بعدی

وقتی نتایج یه قسمت کارو میبینی اینقد لذت داره که نمیتونی دیگه ادامه ندی.روز سوم اومدم یه نگاهی انداختم به خونه دیدم نههه اینطوری نمیشه باید امسال این خونه یه تیکه از بهشت بشه.به مادرم گفتم میخام خونه رو مرتب کنم بعده چندین سال.تقریبا تو این ده یا ۱۵ ساله اینطوری تمیز نشده بود.بعضی از شاخه ها و برگا شاید واسه ۲۰ سال پیش بود.خونه ما به قول معروف خونه باغه.

قانون بعدی که خیلی خیلی مهمه.حداقل واسه من و روحیاتم.

قانون تکامل.

داربست ورودی رو که درست کردم تقریبا ۷۰ الی ۸۰ درصد درست انجام داده بودم.یه تیکه از انگورامون رو اشتباهی چیدم که حدود ده متر بود و جز شاخه های اصلی بود.

مهم اینه شروع کنی و هربار بهتر بشی.ممکنه از همون اول کامل انجام بدیم (این باورم نداشته باشیم که بخاطر قانون تکامل باید حتما یه سری خطا داشته باشیم اوایل کار) و ممکنه که خطا هم داشته باشیم.ولی طبق تکامل بهتر میشه.

در بقیه انگورا تقریبا رو ۹۰ درصد کامل کارم اصولی بود و شاید ۹۵ درصد.

قانون بعدی استفاده از اهرم رنج و لذت

من اینطوری ازش استفاده کردم.برای من مثلا این تصویر که خونه چقدر تمیز شده قشنگ شده.بعد اون تصویر اهرمی میشه که از انجام اون کارا لذت ببریم چون میخای تصویر نهایی رو ایجاد کنی.و اینکه اگر اینجا تمیز نشه چقدر تصویر زشتی همیشه جلو روی ما هست.حتی به قول خانم شایسته عکس قبل از عمل هم گرفتم ازش. قبل شروع چند دقیقه فقط این تصویر میومد تو ذهنم و منو هل میداد به جلو.

بازهم قانون تکامل.

تقریبا برای بقیه موارد اینقد دستم تند شده بود که یک سوم اون اولا زمان برد هرسش کنم.

قانون بعدی اینکه من اندازه یه هرس درخت و یه تمیز کردن خونه اعتماد به نفس نگرفتم.من اندازه ۱۰۰ برابرش اعتماد به نفس گرفتم.چون وقتی یه کاری رو که ازش ترس داری انجام بدی واسه بقیه ترسات میشه یه چراغ راه.میشه مهمات واسه شکوندن ترسای دیگه و خاموش کردن راحت تر صدای نجواها.میگی وقتی این شد بقیه هم میشه.

قانون بعدی اینکه وقتی بدون چشم داشت به بقیه دست به کار بشی دستان خداوند به کمکت میاد.داداشم اومد چند روز کمکم واسه چوبای داربستا چون کار دونفری بود.

و مهمتر اینکه بچه داداشم با عشق اومد نزدیک ده روز هر روز کمک.خودش هی اصرار کرد عمو من بیام کمکت.منم گفتم بیا.

تو این ده روز یا دوهفته اینقد این بچه رشد کرد که دیگه اون ادم قبلی نیست.اولین بار تو زندگیش یه شاخه رو دادم برید.حسی که داشت رو نمیتونست توصیف کنه.روزای اخر خودش دیگه خیلی مهارتش بالا رفته بود.۹ سالشه.

پسر داداشم اخر کار که برگا و شاخه ها رو اتیش میزدیم میدونید چیگفت؟گفت عمو از روز اول به عشق امروز که میخایم اشغالا را اتیش بزنیم میومدم.دقیقا اونم بدون اطلاع داشته از قوانین استفاده میکرده.البته هر ساعت با عشق از یاد گرفتن چیزای جدید لذت میبرد.اینو هر روز میگفت خودش.

الان که دارم این کامنت رو مینویسم یه صندلی گذاشتم توی حیاط و خدا میدونه چقد خونه بهشتی شده.به این میگن سپاسگذاری.من اینطوری از خونمون سپاسگذاری کردم.سعی کردم حقشو ادا کنم.سپاسگذاری همه جوره خوبه ولی بعضی وقتا باید عملی نشون بدیم.الان من بیشتر وقتم رو توی حیاط هستم تقریبا اکثر مواقع صدای پرنده ها میاد.درختا برگاشون دراومده اینقد زیبا شدن که قابل وصف نیست.درختا چون هرس شدن انرژیشون چندین برابر شده.هرکسی تو این یکی دوماه اومد خونمون اولش شوکه میشد میگفت وای خونه چقد عوض شده.

من حدودا ۲۵ روز وقت گذاشتم.ولی حداقل یکسال لذتشو میبرم و به یه تعبیری چندین سال.هم خودم هم بقیه کسایی که خونه رو میبینن

. یه مساله دیگه اینکه موقع هرس وقتی درختایی که چندین سال بود هرس نشده بود رو تمیز میکردم دقیقا این نکته به ذهنم میومد که ببین تو تا بیست و چندسالگی کلی باورای مختلف و علف هرز داشتی.پس مثل همینا اولش یه زحمت زیاد میخاد تا مرتب بشن.پس عجله نکن واسه دیدن نتایج.الان دیگه هر سال شاید یک دهم امسال وقت نیاز باشه خونه تمیز بشه.چون دیگه از بنیاد تمیز شد. یه تغییر به ظاهر کوچیک یموقع زندگی ادمو تغییر میده عمل به ایده ها حتی به ظاهر کوچیک رو جدی بگیریم.

“فقط کافیه با خودمون روراست باشیم”

این حرفایی که از استاد میشنویم این قوانین رو باید به عمل ببندیم.باید درونیش کنیم.باید تو وجودمون رخنه کنه.قرار نیست چیزی رو حفظش کنیم.وقتی عمل کنیم بیشتر از حفظ کردن تو همه وجودمون میشینه.

یادمه وقتی استاد داشتن درختای پرودایس رو اون اوایل یواش یواش هرس میکردن میگفتن چقد حسش خوبه چقد انگار دارم باورام رو هرس میکنم. همون موقع این خواسته در منم بوجود اومد که میخام منم اینطوری قوانین رو تجربه کنم و همش میگفتم اخه با درخت هرس کردن مگه چه اتفاق بزرگی میفته؟؟که یکی دوماه بعد دیدم قیچی به دست شدم.

اینو واسه خودم میگم.مهم نیست چقدر میدونیم و چقد از قوانین درک کردیم.و چقد توی سایت هستیم.مهم اینه صادقانه و روراست چقد داریم قوانین رو به عمل میبندیم.حتی اگه درکمون سطحیه همونو عمل کنیم.بعد قطعا هی قوی تر و قوی تر میشه.

ممنون از خانم شایسته و استاد عزیز بخاطر این فایلا.

انشالله که در زمان و مکانی که باید، میبینمتون استاد و بوسه بارونتون میکنم.خدانگهدار همگی

منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.

برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

208 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مرتضی شکراللهی» در این صفحه: 1
  1. -
    مرتضی شکراللهی گفته:
    مدت عضویت: 2146 روز

    درود بر شما استاد نازنین وخانم شایسته مهربان

    بارها خواستم یک کامنت بذارم روی سایت اما به محض دریافت الهام، به حرف های دقیقا ۱ثانیه بعد از الهامم گوش میدادم که میگفت بی خیال ،چیکار داری بشین رو خودت کار کن وعمل کن ،حوصله داریا بیا بریم یکم بخوابیم اصلا!!!

    البته اینم بگم کلا وارد هر حوزه ای شدم یه جوری بوده که اهل صحبت کردن نبودم و فقط گوش دادم و موضوع رو گرفتم وتک و تنها مسیرم رو رفتم وفقط عمل کردم و میدونستم که من موفق میشم ،میدونستم که خودم نتیجه ای که میخوام رو رقم میزنم و خداییش همینم میشد!! والبته که الان کمی متفاوت تر نگاه میکنم به داستان در واقع سعی میکنم از غالب من انجامش دادم بیارمش بیرون وبپذیرم که اگر اون موقع هایی هم که تنهایی انجام میدادم هر کاری رو ونتیجه هم میداد به هدایت و الهامم گوش دادم وانجام دادم وشده و اگر در آینده قرار باشه گروهی کاری رو انجام بدم باز تسلیم باشم چون قطعا قراره اون کار خیلی راحت به نتیجه برسه*

    قبل از هر چیز دیگه ای در مورد خودم وآشناییم با استاد عباس منش بگم ، من برق قدرت خوندم وزمانی که مشغول کار در پروژه بازسازی استخر به عنوان مسئول برق حضور داشتم با پیشنهاد برادرم که معمار اجرایی خیلی خوبیه روبرو شدم که گفت بیا برو توی این دوره ی خصوصی دکوراسیون داخلی شرکت کن و منم رفتم ،،،

    توی این دوره عاشق یه دختر شدم——- خلاصه ما دلمون رفت دیگه ،،هیچی ،،

    به این موضوع هم کاری ندارم که عاشقی من درواقع معنیش اون موقع این بود که میخوام اون دختر عروسکی باشه واسه من و طبق خواسته های من عمل کنه خخخ و فکر میکردم عاشقم دیگه ۱سال کلاس میرفتم و هر روز عاشق تر ،، و از جایی که اهل حرف زدن نبودم و به خصوص در این مورد اعتماد به نفس نداشتم که برم جلو و درخواستم رو بگم ،

    و تمام رفتار من از غالب اصلی مرتضی شکراللهی در اومده بود سعی میکردم با رفتارم جلب توجه کنم ،همیشه زودتر از همه از کلاس میرفتم و سر خیابون توی ماشین منتظر میموندم تا اون دختر بیاد و ببینم از کجا میره ؟با کی میره؟ و …..

    از درونم له بودم

    کلاس من پنجشنبه و جمعه بود اکثر اوقات پنجشنبه بعد از کلاس میرفتم با دوستانم باغ و تمام فکر وذکرم این دختر بود

    شب توی باغ دراز کشیده بودم و توی تلگرام تاب میخورم داخل گروه ها و کانال ها یهو یه کانال دیدم که دقیق یادم نمیاد چی نوشته بود اما در مورد قانون جذب بود ،رفتم داخلش و یه کلیپم دیدم و خیلی خوشحال شدم که توی اون فیلم طرف با کمی صحبت در مورد قانون جذب پکیج آموزشی خودش رو تبلیغ میکرد ، آقا من مخم روشن شد که با قانون جذب اون دخترو جذبش میکنم خخخ

    فقط قیمت پکیج کمی بالا بود و من نمیتونستم بخرمش ،فکر کنم ۳۰ ،۴۰ تومن پول داشتم ….دوست من پوکر بازی میکرد ، من با حس خوب گفتم آقا بیا با این پول من بازی کن و زیادش کن تا من بتونم پکیج بخرم وخیلی شاد و خندادن این کارو انجام دادیم و نشستیم پای بازی هی پول داشت زیاد میشد و تقریبا رسیده بود به ۳۰۰ تومن که توی یه بازی همه رو رفیقم باخت ، هیچی ،،

    ما یه سیگار روشن کردیم با حس بد نشستیم و رفیتم توی فکر

    و تقریبا چند هفته بعد یکی از دوستان دیگم اومد خونمون ، این وسط داخل پرانتز بگم که همیشه من انرژیم دلی خوب بوده و اطرافیانم مثلا میگن اگه موری بگه این کارو بکنیم انجام میدیم چون دل موری درست میگه ، دوستم اومده بود خونمون که پیش من شب بشینه پوکر بازی کنه

    اول شب رفتیم بیرون باهم یه تابی بخوریم بهم گفت چته موری چرا گرفته ای؟؟ گفتم من دلم میخواد پکیج قانون جذب رو بخرم که باهاش اون دختره رو جذب کنم میخوام پولی بهت بدم که امشب برای من بازی کنی و انشالله ببری تا اونو بخرم ،، دوستم گفت پکیج چی مرد حسابی من روی فلشم دارم یه پکیج !!!!

    ما رو میگی خوووووشحال

    خلاصه گفت پکیج عباس آقا رو دارم که در مورد قانون جذبه

    اون فایل ها رو برای من ریخت و البته همون شب توی خیابون کمی گوش دادیم که اولش گفت این فایل ها برای کسی که بهاشو پرداخته مجازه و گروه تحقیقاتی عباس منش برای غیر از این راضی نیست در واقع

    من گفتم دادا این فایل درست نیست دیدنش که !! دوستم گفت بابا بی خیال این طرف الان آمریکاست این فایل ها رو هم امیر از فلان دوستش گرفته حالا ما گوش میدیم اون که دیگه رفته آمریکا و راضیه تهش!!!!!!!!!!!!!!!!

    خلاصه ما قبول کردیم

    پکیج قانون آفرینش استاد عباس منش که تازه کاملم نبود و صوتی هم بود

    من از فردا افتادم به گوش دادن و نوشتن و تمرین ، که اوایل متعهدانه نبود تمریناتم

    ولی حالم خیلی خوب بود

    به شدت حواسم جمع بود خیلی خیلی توی بحث معماری با اینکه رشته ی تحصیلیم نبود قوی شدم و درسایی که داده میشد رو با علاقه کار میکردم و البته شوق وذقش از عشقی که نسبت به اون دختر داشتم بود و پشتشم که حالم به خاطر گوش دادن فایل ها خوب بود

    من توی دوره دکور بهترین بودم طرح ها عالی فعالیت وتلاش و دیدم باز بود و همه استادا از من خوششون اومده بود همه ی بچه ها همش میگفتن آقای شکراللهی که بیسته آقای شکراللهی که به راحتی انجام میده این کارو ولی اصل کاری حرفی نمیزد خخخخ

    توی این مدت خیلی به بچه ها کمک میکردم طرحاشونو میزدم حتی برای همین خانم ،،،

    اعتماد به نفس داشتم و در شروع یادگیری نرم افزار تری دی مکس سریعا توی دیوار آگهی آموزش تری دی مکس گذاشتم و هنر جو داشتم و هر چی بیشتر میگذشت من بهتر وبهتر میشدم برای امتحانات عملی تری دی مکس و اوتکد نمره کامل رو میاوردم حتی توی کلاس خحیلی مباحث رو جلو تر از کلاس بودم وجالب بود استادم خیلی موقع درس دادن از من میگفت یهو درس رو قطع میکرد و میگفت مرتضی ببین این گزینه که رفتی و فهمیدی چکار میکنه که بعدا هم به همه درسش میدم این کارم انجام میده ،، و من هی بیشتر و بیشتر میفهمیدم داخل پرانتز از آگاهی امروزم بگم در رابطه با اینکه استادم برای من وقت میذاشت

    بحث رحمن و رحینم بودن خداوند وهابم

    استاد به همه درس میداد و این رحمن بودن رو نشون میده برای همه میگفت اما برای من رحیم هم بود ، االه اکبر چی بگم خیلی موقع ها میشه ساعت ها بهخ این آگاهی هام فکر میکنم غرق میشم در کلمه و معنی اون

    یک روز من به خودم گفتم میرم جلو و حرفمو میزنم اما موقع عمل که شد نجواها بر من پیروز شدن و نتونستم ،عزت نفس نداشتم که رو در رو حرف بزنم

    رفتم شب توی تلگرام حرفمو زدم وایشون هم خیلی عالی و تمیز گفتن من در رابطه ای هستم که میخوام روی تعهدم بایستم، هیچی ،،

    باز حال بد یه مئت هم فایل ها رو گوش ندادم

    آخرای دوره بود که از استخر بهار اخراج شدم که بخوام در موردش حرف بزنم ، مالک اون استخر شخصی بود که آمریکا زندگی میکرد صاحب چند پمپ بنزین بود

    من کلا طوری رفتار میکردم که روزی که مجموعه ایستارت خورد منو بذارن مدیریت بند سازی چون چند ساله که ورزش میکنم

    کلا رفتار هام مظلومانه بود که مثلا بگم بله من خیلی خوبم و من مطیع حرف های شما هستم حاج آقااااا ، مثلا ساعت ۳ بعد ازظهر شده بود و من هنوز ناهار نخورده بودم ولی چون میخواستم خودم رو نشون بدم کاری که اصلا وظیفه ی من نبود رو انجام میدادم ، جوشکار لنگ فلان صفحه بود من ماشین مجموعه رو بر میداشتم میرفتم اون کله ی شهر تا صفحه رو بخرم و بیام که کار راه بیفته و حاجی و مدیر واینا بگن به به چه انسانیه مهندس ، هیچی ،،

    درسشو اگه بخوام بگم که کلی توی حرفام و رفتارم درس هست برای خودم و واقعا کتاب ها میشه نوشت

    خودمو مظلوم گرفتم خب معلومه مورد ظلم قرار میگیرم ،، کاری انجام میدم برای کسی با دید اینکه درآینده اونا برای من فلان کارو انجام بدن ،خلا ایجاد میکردم چاله میکندم و درواقع با توقع کاری انجام میدادم

    آقامن مریض شدم و بستری شدم بیمارستان

    یه نفر از مجموعه نیومد ملاقاتم که هیچ زنگ هم نزدن ! و دقیقا اون مدتی که نبودم سر کار ،سر برج که شد حقوق اون چند روز رو ندادن!!

    حالا کاری به این نداریم که بعدا به خاطر ناراحتی های من خود حاجی حقوقم رو دادن

    اما معلومه این اتفاقات باید برام می افتاده

    می افتاده که من بفهمم اشتباه دارم میرم، اما نمیفهمیدم!!!!

    تهش من اخراج شدم از کارم بخاطر باز همین رفتارم

    اما از جایی که به قول استاد از دید قران ظلمی وجود نداره حلا اگرم به ظاهر مورد ظلم قرار گرفتم خودم باعثش بودم و مظلوم گرفتم خودم رو بارفتارم ،

    من بعد از پروژه استخر به پیشنهاد دوستم آخرای سال ۹۶ رفتم بندر عباس سر کار در نیروگاه گازی خلیج فارس ، حقوق خوب، رفت و آمد پرواز و همه چیز با خرج شرکت بود،

    حالا این اتفاق خوبم برای کارهای خوبی که من از قبل انجام داده بود بود، خیلی کار خوب داریم ، به فلان هم کلاسیم بدون توقع و چاله کندنی کمک کردم ، توی حیاط خونمون باغچه ای وجود نداشت من موزایک ها رو در آوردم و دوتا انگور کاشتم ، کمک به طبیعت و بسیاااااااار زیاد از این مدل کارهایی که واقعا بدون هیچ توقعی انجام میدادم و درسی که برام داشت این بود که من بعد از اخراج شدنم همش ناراحت بودم و میگفتم اینا حق منو خوردن ، منی که این همه از خودگذشتگی داشتم و فلان نباید اخراج میشدم اما رفتم سر کار بهتری با حقوق ۳برابر تقریبا ، یعنی میخوام بگم حتی اگر ظلمم کردن در حقم در واقع ظلمی نبوده کمک بزرگی بوده که من وارد شرایط بهتری بشم و البته که این چیزا رو اون موقع درک نمیکردم،،

    حالا موضوع خیلی خیلی مهم دیگه ای که درک کردم اینه که اولا من علاقه ای به رشته برق ندارم و نداشتم اما فوق لیسانس برق خوندم، چرا خوندم؟؟؟

    یک بار من توی سایت کامنت گذاشتم و داستان تصادف سال ۸۸ رو توضیح دادم ، من به خاطر شرایط بیماریم بعد از تصادف مورد حمایت شدید خانواده قرار گرفتم که این پسر دیگه اون آدم سابق نمیشه وخیلی باید تحت مراقبت باشه و……. اونا به من گفتن تو باید درس بخونی تا بتونی پس فردا یه کار پشت میزی داشته باشی و اگرنه نمیتونی زندگی کنی و از این جور حرفا،

    آره خانواده ام از سر عشق و دلسوزی این کارو میکردن منم شاکر وسپاس گزارم

    و من به این دلیل در رشته ای که نمیفهمیدمش به سختی درس خوندم و به سختی نمره قبولی دریافت میکردم،،

    حالا حساب کنید منی که تجربه کار نیروگاه نداشتم اما حرکت کردنم به سمت این پروژه هم به خاطر حال خوبی که گاها با گوش دادن پکیج ها داشتم بود ،خلاصه که تهش خوشحال نبودم سر اون کار و خب خطرات شدیدی هم که وجود داشت به کنار، من بعد از تقریبا ۳ماه که واحد ۵ راه اندازی شد دیگه برگشتم و گفتم نمیخوام بیام اونجا سر کارچون علاقه ای نداشتم ضمنا اونجاهم فایل گوش میدادم،،

    برگشتم خونه و مدتی فقط و فقط فایل گوش میدادم و چندین سر رسید پر کردم و تمرین انجام میدادم شاید من کل روز رو داشتم روی خودم کار میکردم حتی موقع تمرین در باشگاه ، حتی موقع پیاده رفتن توی خیابون و با نگاهم همه چیز رو همه ی شغل ها رو همه ی درختا ،آسفالتی که بود و من میتونستم با ماشین به راحتی روش حرکت کنم ، کوه ها ، پرنده ها ، آدما و همه و همه رو تحسین میکردم و از بابتشون شکر گذار بودم ، استاد اسم یه کتاب رو میاوردن من کلیپ رو استپ میکردم و اول اون کتاب رو دانلود میکردم و ادامه میدادم بعد کتاب رو میخوندم نت برداری میکردم برای تمرین های جدید سر رسید جدید بر میداشتم،

    از جایی هم که من ساکتم و فقط عمل میکنم هیچ سوالی نداشتم یعنی داشتم ولی فقط از اینترنت و شده بود ساعت ها مطالعه کنم تا بفهمم فلان موضوع چیه و توی این سرچ ها و تحقیقات فهمیدم اصلا پکیج من ناقصه و خب دلم میخواست کامل داشته باشمش عضو سایت اصلی هم نبودم ، یه روز دیدم نوشته پکیج های عباس منش با تخفیف فلان ، من عضو کانال تلگرام بودم نمیدونم اصلی بود یا نه یادمه شماره تلفن آمریکا استاد رو یا از این کانال یا نمیدونم از کجا بدست آوردم که آخر شماره بود۴۵۴۹ من سریعا به ایشون توی تلگرام پیام دادم و گفتم آیا شما اطلاع دارید کسی توی ایران پکیج های شما رو داره به قیمت خیلی کم کیفروشه و حتی گفتم که ما به شما میگیم عباس آقا ،، ایشون پیام دادن و گفتن ممنونم که اطلاع دادین وبله من به خاطر تولد فرزندم تا آخر همین نمیدونم ماه یا روز تخفیف گذاشتم !!!

    من دلم قرص شد

    اما بعد ها توی نمیدونم کدوم فایل شنیدم که استاد گفتن ما تخفیف قبلا داشتیم اما الان دیگه نه و فقط برای ۱۲ قدم هست که اونم دلیل داره که کاری باهاش نداریم،،،

    آقا من با ۵۰ تومن که درواقع ۷۰ تومن بود که تخفیف هم گرفتم خخخخخ این خنده ها برام گریه هستااا!!!!!! هیچی،،

    با شوق و ذوق از طریق جیمیلم بیشتر پکیج ها رو داشتم و همه رو دانلود کردم اما تعهد کرده بودم آروم آروم و بدون عجله و دقیقا همونطور که استاد میگه پیش میرم،

    خیلی خیلی قوی استارت زدم تصویری دیگه قاتنون آفرینش رو میدیدم بارها تکرار میکردم نکته برداری

    یه قران میخواستم که یکی از دوستانم بهم قران بزرگ و خوبی داد که تمام صفحاتش نمیدونم چی چی بود کاغذش فرق داشت خلاصه، آقا من بحث ظلم ،اختلاف ها،شکر گزاری و همه ی موضوعات رو توی قرانم علامت میزدم حالم عاااالی بود ،مستند راز رو دیدم ،پیشگویی آسمانی رو دیدم و مو به مو عمل میکردم همه چیز خوب بود

    من حتی بعد از کتاب تجسم خلاق شاکتی یه کامپیوتر خیلی خوب که نیاز داشتم کانفیگش بالا باشه رو تجسم میکردم در عرض یکی دوماه بعد من بدون دادن ۱۰۰۰ تومانی صاحب کامپیوتر ۲۰ میلیونی شدم وبا اون کار طراحی دکوراسیون داخلی رو شروع کردم خیلی عالی بود درآمد خوب بود ولی بیشتر دوئست داشتم فایل ببینم و تمرین کنم وبیشتر دوست داشتم به جای اینکه زمان بذارم برای محاسبه تعداد یونیت فلان آشپزخونه پروژه ،وقت بذارم برای تمرین پروژه درون خودم و اونو تحلیل کنم،،

    در کنار پکیج ها من فایل های رایگان رو هم میدیدم ویه روزم عضو سایت شدم ضمنا وقتی استاد میگفتن احساس خوب برابر اتفاقای خوب من تمامی این کلمات رو سرچ میزدم مطالعه میکردم ، فکر میکردم در موردشون به قران سر میزدم ، رفقا واقعا وقت گذاشتم ، واقعا تمرین کردم ، چند ساله تلوزیون رو حذف کردم وبه صورت گذری یهو چشمم بخوره بهش چون خانواده من هیچکدومشون توی حوزه فکری من نیستن اوایل برام مهم بود و سعی در تغیرشون داشتم اما امروز اصلا اهمیت نداره چون قدرتی وجود داره که اون خودش همه رو داره هدایت میکنه و من اگه بخوام اونا رو تغییر بدم جدا از اینکه توجه ام رو گذاشتم روی ناخواسته هام ،دارم میگم منم در کنار تو خدا یه قدرتی دارم و میتونم مامانم رو هدایت کنم اما این خلافه ،یجور شرکه من اینو آروم آروم فهمیدم ،،من توی اینترنت فایل های پی دی اف رایگان میخوندم و فایل های رایگان سایت روهمم که میدیدم ، میخوام بگم هر نتیجه ای گرفتم به خاطر اون رایگان ها بوده!!!

    رفقا من بیشتر پکیج هخا رو تا حدوی دیدم و خب به شدت تمرین داشتم ، خیلی حرف ها دارم اما به دلم اومد بسه دیگه برو سر اصل مطلب ، اواخر سال ۹۹ بود من دیگه الهامات رو به شدت بهش توجه داشتم و خب خیلی موضوعات رو پذیرفته بودم ، به دلم اومد برم یک جای آروم و یک بار قران رو کامل بخونم

    که هدایت شدم به تهران پیش دوستم ، همونی که پکیج های استاد رو بهم داد و گفت این پکیج های عباس آقاست،

    روزها کامل تنها بودم و قران رو میخوندم وموضوعاتی که بهم گفته میشد رو میومدم توی سایت هم سرچ میزدم و میخوندم خیلی حال خاصی بود تا اینکه تموم شد میخواستم برگردم خونمون اما دوستم میگفت حالا وایسا ، یادمه میگفت وایسا این دم پخت که من درست کردم رو بخوریم فردا برو و به همین نام و نشون من ۴ روز موندم اونجا شب آرخ که قرار بود فرداش برگردم تا ۴ صبح خوابم نبرد ،دوستم شغلش املاک بود و دائم تو خواب حرف میزد و آدرس خونه و قیمت میداد به مشتری خخخخخ منم جواب میدادم بهش و میگفتم آره همین خوبه، هیچی ،،

    یهو بیدار شد وسرفه کرد وگفت موری گفتم جونم دادا گفت دوس دخترم میگفت صدات خیلی خوبه، در واقع صدای خودش رو میگفت !!!!!!!

    اما این حرف دوستم انگار یه جرقه بود توی سر من

    توی پرانتز بگم که من از سال ۸۷ بعد از دیدن فیلم علی سنتوری عاشق سنتور شدم و با سختی های پیش رو خریدم سنتور رو و گوشی کار کردم و مدت ها توی حوزه موسقی بودم ، حتی میخوندم ، حتی بندر عباس وقتی از کار میومدم خونه میرفتم توی بیابون ها وبا نرم افزار هایی که صدای خواننده رو حذف میکنه آهنگ های مختلف میخوندم،،

    اون شب بعد از این حرف امین یهو یاد خودم افتادم و توی نت سرچ زدم تست صدا ، که یک موسسه اومد بالا و من به امینت گفتم اینجا رو بلدی گفت آره سعادت آباد تقریبا ۴۰ دقیقه راه بود فرداش با موتور رفتیم اونجا که هوا هم سرد بود یادمه استاد عباس منش هم همون شب تقریبا همون موقع ها بود که یه فایل گذاشتن روی سایت که من کامنت گذاشتم و گفتم میخوام برم تست صدا بدم،،،

    رفتم و قبول شدم و همچنین تست های بعدی رو و من الان با اون موسسه قرار داد دارم و به لطف الله رحمن تا پایان امسال آلبومم ساخه میشه،،

    این نتیجه ی خوب و موفقیتم در واقع پاداش خواندن قران و فهمیدن و درک بیشتر وبیشتر تسلیم و از همه مهم ترعمل به ایده ها و الهامات بود همین ،،

    به من الهام شد برو تهران در آرامش قران رو بخون من میتونستم مقاومت کنم و نرم ولی باور کنید انقدر تمرین کردم انقدر مراقب دیده وشنیده وکلام و رفتارم بودم و هستم که میدونستم باید برم ،، اینا هم هیچی ،،

    من روانشناسی ثروت ۱ رو استارت زدم و باور کنید با خودکار های رنگی و زیباترین سر رسید تمام تمرینات و سوال ها رو جواب میدادم با عشق اما هیچی به خدا هیچی ،،

    انسانی وارد زندگیم شد به روش و راه عجیبی و اون باعث شد من بفهمم که بابا تو پول وبها پکیج ها رو ندادی پس نتیجه نمیگیری راهت جنسش درسته اما دنده عقب که نمیتونی تا آمریکا بری گردن درد میگیری

    رفقا همه ی پکیج ها رو حذف کردم ، تمام سر رسید ها رو پاره کردم حتی نت برداری ها از تمام کتاب هایی که استاد گفته بودن رو ، از جیمیلمم حذف کردم

    با اینکه در گذشته سوتفاهم پیش اومده بود و من واقعا نمیدونستم ، بارها هم میدیدم وقتی اول پکیج میگه گروه تحقیقاتی عباس منش راضی نیست ، دقیقا اون لحظه دورنم یه چیزی میگفت تو داری کج میری ، اما من استدلالیم میگفت حالا اگرم اینجوریه بعدا پولشو میدی دیگه،

    یادم نیست چه فایلی بود که من دیدم که استاد گفتن بچه ها نتیجه نمیگیرید اگر بهاشو پرداخت نکنید ، یه چیزی تو همین مایه ها بود من دیگه دلسرد شده بودم و ناراحت بودم که چرا ولی باز میدیدم و تمرین میکردم در واقع عادت شده بود معتاد بودم ،،

    تا اینکه اون دوست خوب وارد زندگیم شد،،

    ضمنا من توی همین حال بدیا پول کتاب رویا هایی که رویا نیستند رو پرداخت کردم که مثلا آروم بشم ،نیتمم بود که پول همه رو واقعا بدم چون من توی زندگیم انصافا خیلی نیک زندگی کردم خیر بودم همه جا الان که خیلی بیشتر،،

    و ضمنا من تمامی فایل ها رو شاید به جرات بگم ۹۰ درصد فایل های رایگان رو دانلود کردم و دیدم و الان هر چی جدیدی بیاد میبینم

    فایل های گفتوگوبا دوستان در کلاپ هاوس که به شدت عجیبن رفقا ،،

    من از این گزینه ی مرا به سوی نشانه ام هدایت کن هم خیلی استفاده کردم ،

    دقیقا بعد از حذف همه ی سر رسید ها و پکیج ها که پولش رو ندادم من خب تسلیم بودم گفتم الهی هدایتم کن ازت ممنونم که بهم فهموندی ونشونم دادی

    من وقتی مرا به سوی نشانه ام هدایت کن را زدم ، کتاب رویاهایی که رویا نیستن برام اومد

    فهمدیدم که میگه برو از نو شروع کن من باهاتم تو پول این کتاب رو دادی حالا من فرش قرمز پهن کردم که با این کتاب بخونی و بفهمی و روی این فرشه بیای جلو ، همون تعهد ها رو داشته باش وتمرین کن و بیا من باهاتم ، هیچی،،

    و من شروعش کردم ، خیلی خوشحالم ، ممنونم ازت استاد واقعا ممنونم

    بعد از ۲۴ ساعت زدم مرا به سوی نشانه ام هدایت کن ، فایل ۱۶۲ زندگی در بهشت اومد

    گفتم خب من اینو دیدم ، البته قبلا اگر به فایل تکراری میخوردم میگفتم باید گوشش کنم و گوش میدادم و چیز جدیدی میفهمیدم ،،

    اما برای این گفتم نه

    اسکرول ماوس رو چرخوندم واومدم پایین خوندم دیدگاه زیبای محمد عزیز

    خوندمش

    لحظه به لحظه کلمه به کلمش انگار با من بود و به من میگفت ، درواقع چیزی رو میگفت که حسی ۱۰۰ درصد با انرژی که انقدر قدرت داشت که میخواستم سیستم رو خاموش کنم و همین الان پاشم دست به کار شم،

    این کامنت به من شوقی داد که بیام بنویسم

    چون دیدم این کامنت خیلی برای من عالی بود و منو متاثر کرد به این ایمان رسیدم که شاید کامنت منم که از درونه و من همیشه عادت دارم جزییات رو بگم بتونه خدمتی کنه مثل خدمت محمد به من ، هیچی ،،

    ۱۳ ساله یه کلید تبدیل توی راه پله خونه ما وقتی که چراغ ایستگاه پله هم کف روشن باشه برای اومدن بالا اذیت میکنه و آدم رو محبور میکنه که بره پایین و اون کلید رو خاموش کنه تا این بالاییه به درستی عمل کنه

    من ارشد برق دارم ، چوب خشکم بود توی این مدت تحصیل هر چی هم علاقه نداشت میفهمید کلید تبدیل مدارش چجوریه و منم بلدم ، اما من و خانوادم چند ساله که با این موضوع می سازیم اما من تصمیم گرفتم برم درستش کنم ، توی حیاتمونم هم یدونه از انگورها که کاشته بودم خشکیده و من چند وقتی بود میخواستم چیز جدیدی بکارم خلاصه رفتم از ریشه درش آردم و یه گل رز رونده زیبا کاشتم و کل اون روز رو من مشغول گل کاری بودم کلی گل دیگه کاشتم داخل گلدون ها ی دست سا ز سیمانی که خودمون درست کردیم و برای دوستم که تازه وارد این مسیر شده بردم، هیچی به قول خانم شایسته آقا جان ،،

    من بحث اهرم رنج و لذت رو توی روانشناسی ثروت یک فهمیدم در واقع نفمیده بودم ، چون بهاش رو نداده بودم و من در واقع نامحرم بودم به این آگاهی ها

    اما اینجا توی یه کامنت خیلی چیزا رو درک کردم از جایی میگم درک کردم که منو به عمل واداشت کاری که ۱۳ سال بلدش بودم و اذیتمون میکرد اما عملی انجام نمیدادم ، کارش چی بود ؟؟ تعویض جای دوتا سیم !!!!!!!!!!!

    الان تازه دارم حال خوب رو میفهمم رفقا

    باور کنید من شاید ۳سال و نیم بکوب روی خودم کار کردم اما گمراه بودم

    حتی سر سفره پیش پدر مادرم نمینشستم چون نمیخواستم صدای تلوزیون رو بشنوم و ثپصدای تحلیل فیلم از زبان مادر و پدرم ، هیچ مهمانی نرفتم ، حتی تولد داداش عزیزم که خونه خانمش بود و شلوغ بود چون میدونستم اونجا چیزهایی میشنوم که باید آگاهانه فیلتر بذارم ، بیشتر رفقام رو ترک کردم یکسریشونم رفتن بیرون همینجوری ،شب ها تا خود صبح فایل زیر بالشنتم از گوشی پخش میشد تنها قبل از طلوع آفتاب به کوه میرفتم و با خدا حرف میزدم شگر گزاری میکردم حالمم خوب بودا اما نتیجه نتیجه ی خفنی نبود ،، تمرینات خفن بود ، ورزش پیاده روی همه چیز عالی ولی ، هیچی ،،

    رفقا من نوشتم چون احتمال داره کسی الان اول راه من باشه راه اشتباه من رفقا

    دیگه حرفی ندارم ،

    سپاس بی کران از شما مرد و انسان بزرگوار استاد عباس منش عزیزم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: