سریال زندگی در بهشت | قسمت 168

سلام استاد عزیزم

این قسمت از سریال زندگی در بهشت فوق العاده بود استاد جان مرسی از شما مرسی از صحبتهای زیبا و پر از معنای شما.

یاد اون صحبت تو افتادم که همیشه میگفتین به خواسته هامون برسیم هرچند کوچک تا این انگیزه را بگیریم که وقتی به این خواسته ها رسیدم به بزرگتر از این هم میرسم. و کاملاً واضح است منظور از خرید این همه خونه ،خرید این همه لباس، این همه ماشین، این همه ابزار

نیاز و خواسته شما که نشأت گرفته از طرحواره های کودکیتان و زندگی بعد از اون بوده که دوست داشتید خانه های بزرگ و پر از امکانات داشته باشید امکانات عالی لباس های زیاد و اصل و..

خانه هایی با مساحت بزرگ راو خریده بعد تجهیز کرده و دوباره جای دیگر خریده و بازاوان را تجهیز کرده تا به پارادایس رسیده اید و الان در حال حاضر فکر می کنید همین جا برایتان کافی ست همین مرغ و خروس ها کافی هستن دیگه اغنا شده‌اید. این خیلی عالی یه استادجان خیلی حس خوبیه که برات اهمیت نداشته باشه که کلی از لباساتو هنوز نپوشیدی که احساس بد به دست نده که چرا این همه هزینه پایین اینها دادی،جهت و از دیدن دوباره اونها شگفت زده و متعجب بشین.

اینکه بتوانیم از مادیات گذر کنیم خیلی عالیه. و شما از این مرحله گذر کردید

استاد قابل تحسین هستید شما، باورهای شما بسیار بسیار قابل تحسین است که آنقدر ثروت ساخته که دیگر از ثروت بی نیاز هستید و به هیچ وجه وابسته به ثروت تو نیستی و نقد باورهای قوی دارید که مطمئن هستید چندین برابر این ها را هم دوباره می سازید،برای همین خیلی راحت از آنها میگذرید و خیلی راحت می بخشید.برای ما درکش خیلی سخته خیلی راه داریم تا به شما برسیم .

چند شب پیش خوابتو دیدم راستش من این چند وقت به شدت تمرین های شکرگزاری و ستاره قطبی رو انجام میدم .تو شهرمون یه کوهیه که پله درست کردند تا بالا برای پیاده روی و پایین اش یک زمینه چمنی هست که برای کشتی با چوخه و فوتبال استفاده میشه. خواب دیدم با مایک پایین دارید فوتبال بازی می کنید بعد از پله ها اومدید بالا کنار ما نشستید و همه همراه های من خوابیده بودن و من بیصبرانه منتظر شما بودم تا باهم صحبت کنیم از پله ها اومدین بالا و کنار هم نشستیم. نفس نفس میزدید و گفتید خیلی گرمه. خیلی دوست داشتم باهاتون صحبت کنم رفتیم روی تخته سنگی نشستیم بعد گفتین یه کار دارم یه چند دقیقه صبر کن .روی دو تا زانو نشستین دستتون رو به روی صورتتون بود و شروع کردین به شکرگزاری

خدای من،🥺 یک طوری شکرگزاری می کردید که من هم اونجا تو خواب هم تحت تاثیر قرار گرفتم اشکم در اومد

گفتم خدایا ببین استاد چجوری شکرگزاری میکنه، من چه جوری شکرگزاری می کنم. خجالت کشیدم از درک سطحی که از محصولات شما داشتم و به خیال خودم خیلی خوب دارم کار رو انجام میدم و درسام رو یاد میگیرم

با اینکه مدت طولانی منتظر تو ن شدم اما شکرگزاری شما تمومی نداشت و با این که پشت سرتون بودم ولی انگار محدودیتی نداشتم از پشت سر تون صورت شما رو می دیدم لبهای شما را می دیدم که داره تکون میخوره برق تو چشماتو میدیدم .چشاتون پر از اسک بود خیلی ذوق زده شکر گزاری میکردیم ،حسی که تو صورتتون اون لحظه می دیدم .میتونم بگم یه چیزی شبیه یک خبر عالی که خیلی سال منتظرش هستید، یا مثلاً شفای یک مریضی که خیلی منتظر بود و حالش خوب بشه، یه حسی شبیه این لحظه، خیلی خواب زیبایی بود ،هنوز صورت تون جلو چشمامه هنوز برق چشمات اونو میتونم کامل تو تصورم ببینم این خواب برام خیلی درس داشت . خیلی چیزها را درک کردم . شما به هیچ کس و هیچ چیز جز خدا وابسته نیستید

استاد احساس می کنم در حال گذر هستیم احساس می‌کنم تکامل خودتون رو در زمینه مادیات طی کردین

دیگه ذوقی ندارین برای خرید کردن و خریداران نشون دادن مطمئناً شرایط خیلی خیلی بهتری پیش رودارین

در همین زمینه ام همون قانون طلایی که میگین تکامل ،تکامل تون رو طی کردین از خرید خونه های مختلف و تجهیز کردن اونها . تا خرید وسایلو ابزار مختلف و اصل . لباس های مختلف ،کلاه های مختلف مارک های مختلف و دیگه سیر شدین و گذر کردین از مادیات

وای خیلی ذوق زده ام که ببینم بعد از این صحبت های شما به کدوم سمت کشیده میشه چطور الهاماتی را دریافت خواهید کرد.

خیلی دوستتون دارم استاد عزیزم