سریال زندگی در بهشت | قسمت 172 - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)

سلام و درود خدمت شما استاد عزیز و بانو شایسته

الان که دارم مینویسم ساعت ۲:۵۰ بامداده و برای اولین باره که دارم براتون کامنت میزارم ، حدود ۳۰ دقیقه پیش یه حسی بهم گفت برو توی سایت استاد، راستش من فیلم های جدیدی که توی سایت میزارید رو خبرشو همیشه از کانال تلگرام‌ میگرفتم چون اونقدرا بلد نیستم با سایت کار کنم، بعد دلم میخواست یکی از سریال های زندگی در بهشت رو ببینم که یه دفعه دیدم عه یه فیلم جدید اومده که هنوز توی کانال تلگرام اعلام نشده، با خودم گفتم عجب هدایتی شدم توی این لحظه و شروع کردم به دیدن و چقدر لذت بردم مثل همیشهههه

داشتم با خودم فکر میکردم که این ترشی تخم مرغ درست کردن یا همین سولار لایتی که گفتید امتحانش میکنیم اگه خوب جواب بده بیشتر ازش میخرم

چقدر مفماهیمش همشون تکراری بود برام

یادم افتاد به آموزه هام که امتحانش کنم و نترسم از اینکه نتیجه چطور ممکنه باشه و ایمان داشته باشم که قطعا هر نتیجه ای که رخ بده به ظاهر خوب یا بد در کل یه نتیجه خوب داره برام اینکه خودم رو بیشتر بشناسم و بفهمم که چی رو دوست دارم و چی رو میخوام

وااای چقدر این ترانه به حال امروزم میخورد، من از دم شکستم هر سدی که جلوم بود یه جاهایی رفتم که قبل من پلمپ بود اصلا نزاشتم دلگیر شه روزگارم چون قصد نداشتم هیچ موقع کم بیارم

امروز بعد مدتی شرایط فراهم شد که بتونم تنهایی قدم بزنم توی تاریکی شب و اونجا یه حسی بهم گفت بپیچ توی این کوچه و من اولش مقاومت کردم، راستش من توی تاریکی تا زمانی که مجبور نباشم که از کوچه ای رد بشم واردش نمیشم و چون کلا آدمی هستم که بیشتر وقتا تند راه میرم مدت زیادی توی کوچه نمی‌مونم البته الان که فکرشو میکنم این ریشه در کودکی من داره که یه بار تنهایی وارد کوچه پشتی خونه قدیمی مون شده بودم و یه اتفاقی افتاد که من توی اون سن و سال خیلی ترسیدم و خلاصه توی چند ثانیه که دم اون کوچه ایستاده بودم بالاخره به خودم گفتم اون خدایی که من بهش ایمان دارم محافظ همیشگی منه و اگه بترسم از اینکه اینجا تاریکه پس یعنی اینکه حرفام حرف مفته

خلاصه وارد شدم چند قدم که برداشتم یه خونه توجه ام رو جلب کرد که از بالای درب بزرگش برگ های درخت مو به طرز زیبایی زده بود بیرون ، الان یاد خونه قدیمی مون افتادم آخه اونجا بعضی وقتا داربست میبستیم و برگها و غوره ها ازش آویزون میشدند

خلاصه من باز هم به ترسم غلبه ‌کردم و بیشتر توی تاریکی قدم زدم، آرام و راحت، و چه ماشین های زیبایی رو دیدم ماشین هایی که من قراره یه روزی داشته باشمشون و چه حسی بهتر از اینکه خدا هدایتت کنه و بتونی توی دل اون تاریکی با نور هدایت خدا خواسته هاتو از نزدیک مرور کنی واقعا لحظه زیبایی بود

تازه به خودم قول دادم فردا یا پس فردا برم نمایشگاه ماشین تا دوباره خواسته ام رو مرور کنم

من شاید از نظر بعضیا سن و سالی نداشته باشم و یا به قول بعضیا دختر رو چه به این حرفا ولی میخوام مستقل باشم، میخوام خودم زندگیم رو بسازم و اونجوری که میخوام زندگی کنم و میدونم که خیلی جای پیشرفت دارم و باید همیشه سعی کنم اینو به خودم یادآوری کنم که خدا منبع شجاعت و ثروت و عشقه و من باید با توکل بهش قدم بردارم و زندگیم رو پیشرفت بدم

خانم شایسته عزیز ازتون تشکر میکنم از اینکه ترشی تخم مرغ رو یادم دادید من هم مثل شما توی غذا درست کردن دنبال ایده و نوآوری های جدیدم

من تازگیا هر وقت تصمیم میگیرم غذا درست کنم میگم خدایا خودت هدایتم کن که چی درست کنم حتی بعضی وقتا بدون هیچ ایده ای بلند میشم یه چیزایی رو با هم ترکیب میکنم و یه غذای خوشمزه ای میشه که عاشقش میشم و میشینم دستورشو مینویسم شاید یه چیزای خیلی ساده باشه ولی چون با عشق و نوآوری برای خودم اونو درست کردم خیلی حال میکنم یا مثلا اگه یه دستوری رو میبینم و میخوام طبقش عمل کنم از خدا میخوام کمکم کنه و همیشه تا به امروز هر چی درست کردم فوق العاده خوشمزه بوده و میدونم دلیل اصلیش کمک خدا بهم بوده و همیشه موقع خوردن و بعدش کلی از خدا و خودم تشکر میکنم

راستی استاد چقدر زیبا بود طراحی هایی که با ماسه های سفید انجام داده بودند

منم دلم میخواد بیام اونجا و روی اون ماسه هایی که به قول شما و خانم شایسه مثل آرد می‌مونه قدم بزنم

و اونجایی که آب شیرین و آب شور کنار هم بود برام اینو تداعی کرد که از هر نعمتی با هر ویژگی ای در جهان هست و بستگی به من داره که من کدوم رو انتخاب کنم ، حتی میتونم هر دو شون رو بخوام تجربه کنم چرا که نه

و راستی اینم بگم که من با دیدن جوجه ها و پرنده‌هاتون فهمیدم که چقدر به حیوانات علاقه مندم چون مدت زیادیه که حیوونی نداشتیم آخرین بار بچه بودم که از خرگوش و اردک و جوجه رنگی نگهداری میکردیم که متاسفانه به علت نابلدی همشون به فنا رفتن

ولی الان که بزرگتر شدم میفهمم که حیوانات و طبیعت چقدر میتونند بهمون کمک کنند تا تجربه های لذت بخش و درس زندگی یاد بگیریم

اینکه جوجه ها به دنیا میان یعنی زندگی جریان داره و بزرگ شدن‌شون روند تکامل رو نشون میده ،اینکه چطوری با چالش های زندگیشون بزرگ تر و غنی تر میشن…

خدایا شکرت از اینهمه زیبایی های این دنیا و هدایت های دقیقت و خوشبختی ای که نصیب‌مون کردی و میکنی

من که اون دنیا رو ندیدم ولی با توجه به درکی که از آیه‌های ۱۴ و ۱۵ سوره آل عمران داشتم ، ببین اون دنیا چیه دیگه ، ببین اون دنیا چقدر زیبا و جذاب و پر از آگاهی و شگفتیه ، ببین چقدر توی اون دنیا خوشبختی بیشتریه

و خلاصه ببین عجب خدایی وجود داره…

الهی شکرت