سریال زندگی در بهشت | قسمت 174

این قسمت تمرکز دارد بر این قانون که «باورها و پیش فرضهای محدودکننده ی ذهن ما، چگونه می توانند با ورودی های مناسب و قدرتمندکننده، آرام آرام تغییر می کند»

 

در بخش نظرات این قسمت، بنویسید که دیدنِ مستندات «برنامه سفر به دور آمریکا» و «سریال زندگی در بهشت» با به تصویر کشیدن نکات مثبت و زیبایی های آمریکا در جنبه های مختلف، چه تغییراتی در ذهنیت شما درباره آمریکا ایجاد کرده است

پیشنهاد می کنیم این فرمت را در نوشتن دیدگاه خود رعایت کنید:

  1. بنویسید که قبل از «برنامه سفر به دور آمریکا» و «سریال زندگی در بهشت» چه دیدگاهی درباره آمریکا داشتید

یعنی چه دیدگاهی درباره موضوعات مختلف مثل:  بنیان خانواده و روابط خانوادگی، روابط اجتماعی مردم، میزان امنیت اجتماعی، طبیعت این کشور، آزادی های مشروع یا نامشروع، انسان دوستی یا نژاد پرستی، خشونت، میزان آزادی های مذهبی، کیفیت کسب و کارها، صداقت مردم و… داشتید

2. چرا این نگرش را داشتید و این پیش فرض ها از چه منبعی و چگونه شکل گرفته بود (خانواده، تلویزیون و رسانه های جمعی، جامعه و مدرسه و …)

3.دیدنِ مستندات «برنامه سفر به دور آمریکا» و «سریال زندگی در بهشت» چه تغییراتی در نگرش شما درباره آمریکا در این جنبه ها ایجاد کرده است.

می توانید با ذکر جزئیات، چگونگیِ این تغییر دیدگاه را درباره خودتان توضیح دهید. مثلا ذکر وقایع یا ماجراهایی که دیدن آنها در این دو سریال مستند، شما را درباره پیش فرض ها و پیش قضاوت هایتان درباره آمریکا به تأمل واداشته و نگرش قدرتمندکننده ی جدیدی در ذهن شما ساخته است

برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

 

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

898 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «حسین رفیعی» در این صفحه: 1
  1. -
    حسین رفیعی گفته:
    مدت عضویت: 2039 روز

    سلام بر استاد نازنین و استاد

    البته که ما پیشفرضهای نامناسبی از همون کودکی داریم از همون اول اول، وقتی ازمون میپرسیدن بابارو بیشتر دوست داری یا مامان رو

    وقتی میشنیدیم حرفهای طایفه مادر در مورد خانواده پدر و برعکس حرفاهی خانواده پدر رو در مورد خانواده مادر،اخه ما پچه بودیم حالیمون نبود هرچیزیو جلو رومون میگفتن

    از کاسبهای فلان صنف وفلان صنف که کم فروش و خراب فروشن

    از مردم فلان شهر وفلان استان که دزدن وقاچاق بر هستن و خالیبند و یا فلان جایی ها خسیسن

    از همه بدتر که خداوندگار مهربون منتظره یه خطایی بکنی پدرت رو دربیاره والا کار خوب و خوب بودن که چشمت کور انجام بدی

    پیشفرض اینکه هرکه دراین درگه مقرب تراست جام بلا ببشترش میدهند

    یکی از مخرب ترینهاش اینکه ملت با دادن اش و پلو و… نذری میتونن هرعمل نامناسبی رو جبران کنن و مثلا خداوند رو بپیچونن،

    پیشفرض خیلی خیلی ازاردهنده اینکه تو میری جهنم مگر اینکه کار خوب انجام بدی،

    یه پشفرض خنده دار اینکه بابا بزرگم تصور میکرد هرکی کاسبه حتما همیشه باید کیسه لباس کارش به ترک دوچرخه ویا موتور سیکلتش(این نکتشه) بسته باشه

    یکی دیگه اینکه در اوج نا امادگی ازدواج کردم که زندگیم سامان بگیره،چون این فرو رفته بود تو کله من وجامعه ای که توش زندگی میکردم،

    دیدم ملت تو سرشونه که خیلیها مستجاب الدعوه و شفا دهنده هستن و ته استکان چای یه پیرمرد مریض و فرتوت خوروندن به یه طفل دوماهه که به واسته سیادت پیرمرد کمتر دلدرد بشه،

    دیدم و شنیدم که خیلیا عقد عاقد غیر معمم رو درست نمیدونن،

    پیفرض اینکه من برای اینکه برم درخونه خدای مهربان حتما باید واسطه داشته باشم وگرنه خداوند در رو به روی من باز نمیکنه،

    تو بچگی وقتی با شوق ارزو میکردم کاش من هم کارخونه دار بشم بابای نازنینم میگفت بچه توهم نزن برو رد کارت تو خانواده ما کی کارخونه دار بوده که تو دومیش باش( البته راست میگف چون خودم شدم اولین نفر)

    وهزاران مورد دیگه که همه باهاش روبرو بودیم و روی زندگیمون اثرات ناخوشایندی گزاشته

    ممنونم از شما استاد ومعلم گل و خوب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: