https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/06/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2021-06-05 07:42:142025-04-14 21:21:27سریال زندگی در بهشت | قسمت 174
898نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
من بیشتر از همه فکر میکردم که خانواده های امریکایی یا فرزندی ندارن،یا اگر دارن یکی دارن،و از اون خیلی عجیبتر برام این بود من فکر میکردم که جوان ها با خونوادهاشون نیستن،بچه تا یکم بزرگ شد،میره تنها زندگی میکنه، یا اینکه فکر نمیکردم که بچه ها با خونوادهاشون به تفریح برن،فکر میکردم جوونها خودشون تنها با دوستاشون میرن تفریح.نمیدونم دقیقا از کجا اومده،ولی یادم میاد همیشه همینو گفتن،حالا که فکر میکنم،میبینم توی فیلمها اینطور دیده بودم.اما واقعا تعجب کردم همه ی نوجوون ها با خونوادهاشون و چقد اتفاقا کانون خانواده گرمه،و من هر خونواده ای توی زندگی در بهشت دیدم سه و چهار و پنج تا بچه داشت.و واقعا توجهم رو جلب کرد بچه های زیاد همراه خانواده و اونقدر مودب و مسیولیت پذیر بودن.
یک موضوع خیلی مهم دیگه مسیله ی نژاد پرستی بود،فکر میکردم اگر هم بد نباشن با ایرانیا،دیگه اینطور نباشه که اینقد دوست و رفیق باشن،یعنی وقتی دیدم اون آقایی که توی ارتش امریکا بوده، اومده چن روز مهمون یک ایرانی شده،یعنی توی ذهنم کسایی که توی ارتش امریکان،ادمهای خشن خشک و کسایی هستن که با هر کسی رفت و امد ندارن چه برسه با یک ایرانی،ولی اون چقدر مهربون و متواضع غذا میپخت،با خانواده بود،با کمال مهربانی با مریم جان و استاد خوش و بش میکرد.و چقدر اروم بود و هیچ خبری از خشک بودن اون ادم نبود.هیچ وقت فکر نمیکردم یه امریکایی بیاد و اینقد هوای یه ایرانی رو داشته باشه،منظورم لری. اونقدر دلسوزانه توی کارا با استاد همراهه،به عنوان یک همسایه و دوست.هیچوقت فکر نمیکردم امریکاییها،اینقدر مهربون و خنده رو باشن،من ندیدم حتی یکبار توی فایلا که استاد یا مریم جان از مردم فیلم بگیرن و یکی اخم کنه و حتی یکی باشه که تو دوربین نخندیده.فکر میکردم امریکاییا ادمایی هستن که تو خودشونند و کسی نمیتونه بشون نزدیک بشه،و وقتی فکر میکنم که دقیقا از کجا این فکر من اومده میبینم یک چیز خاص نیس،بلکه مجموعه ای از شنیده ها دیده ها این ذهنیت رو بوجود اورده،توی داستان ها هم اینطور خوندم،داستانهایی که توی ادبیات از ادبیات غرب خوندیم یادم میاد که همچین چیزی رو بیان میکرد که زندگی شهری ادمها رو از هم دور و نامهربون کرده،و میدیدم توی شهرها و مناطق بزرگ همینجا در ایران نسبت به روستاها و شهرستانهای کوچک مردم خیلی از هم فاصله دارن،بعد به خودم میگفتم پس ببین دیگه شهرهای پیشرفته امریکا چطورن،اونها لابد دیگه وضع خیلی بده،و ادمها مثل رباط شدن که مشغول کارن از بس خشک و بی روح هستن و مگه میشه به این ادمها نزدیک شد.اما درکمال ناباوری میبینم که استاد میگه همسایه ها میان بشون میگن که اگر کاری دارین به ما بگین،من فکر میکردم اینطور اخلاق مداری و هوای همسایه داشتن مال قدیما بود و قدیمی شده،الان مردم عوض شدن،یعنی در واقع توی اجتماع های ما داره این اتفاقات و از بین رفتن این مهربونی ها میوفته و ما تعمیمش دادیم به همه جا،اما میبینم استاد به عنوان هدیه برای همسایه های توی شهر و روستاشون تخم مرغ میبرن و اونها نه تنها زبانی تشکر میکنن بلکه اینقدر قلبهای مهربونی دارن که اهمیت میدن و فیلم میگیرن و برای استاد از خوردن اون تخم مرغها و غذاهایی که باشون درست کردن میفرستن.این فرهنگ اجتماعی که واقعا برای من خیلی جالب بود و چون بر خلاف ذهنیتم بود توجهم رو خیلی جلب کرد.اینکه خانواده های امریکایی خیلی گرم و صمیمی میان مهمونی یه ایرانی.
و اما طبیعت،طبیعت مسحور کننده خیره کننده،من که هیچ وقت فکر نمیکردم جایی باشه که هرروز بارون بیاد،این هم از عدم آگاهی ما نسبت به جاهای دیگس.من طبیعت زیبا رو فکر میکردم فقط توی اروپا میشه دید،اصلا فکر نمیکردم امریکا هم اینقد سرسبزی و جنگل و طبیعت زیبا داشته باشه،اینقد رودخونه و اب که اصلا فکر نمیکردم،چون اصلا درباره ی امریکا هیچ وقت رسانه ها که نیومدن بگن امریکا اینقد قشنگه،اونها همش در حال مرگ بر امریکا گفتن بودن بعد بیان طبیعت امریکا رو نشون بدن،شهرهای تمیز و عین نقاشی وسرسبز امریکا رو نشون بدن.هر چیزی مربوط به امریکا بده،اگر هم خوبی داشت که بلفرض برعکسشو نگن،دیگه نمیان خوبیشو نشون بدن،امریکا کلا اینطور تلقی شده،یک کشور سیاسی که درحال ضربه زدن به مردم جهانه،ما تو رسانه ها فقط همین رو دیدیم و شنیدیم.دیگه که نمیان نشون بدن هر خوبی که داشته باشه.اما میبینم اونقدر درخت هست که دیگه باید اضافه هاشو برید چون نمیتونی حتی راه بری با این همه درخت😍😍و خیلی خیلی خیلی قشنگتر و شگفت انگیز تر اینکه این همه سرسبزی هر روز یا یک روز درمیان با یه بارون حسابی شسته میشه برق میوفته،تمیز تمیز میشه و نگاه کردن به اون دل ادم رو صفا میده،من که فکر میکردم شهراشون فقط پر ساختمونای بلند و خیابونای بی روحه، اما میبینم شهرها پر سرسبزی و درخت و اون همه رودخونه و آبه.
و فکر میکردم که مردای خوشپیپشون همش دنبال زنای خوشکل از نگاه ما با اندام انچنانی با پوست انچنانی با قیافه ی انچنانی هستن،خب این هم از فیلم های هالیوود شکل گرفته تو ذهنم اما میبینیم مردها در کنار خانم هایی با ظاهر ساده هستن،اون زنها هم یه اشکالاتی تو اندامشون یا زیباییشون دارن،اما اونا خوش و خرم توی کانون خانواده با هم هستن.و تازه مرده جوونتر از زنش بنظر میاد اما اصلا اینها براشون مهم نیس.
اینها چیزاییه که از تفاوت ذهنیت من با چیزایی که توی زندگی در بهشت دیدم بود که برام بولد بود.
سلام بر استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین و همه دوست های خوبم
آقا من تا موضوع این قسمت از سریال را فهمیدم با سرعت نور اومدم تا بنویسم چون واقعا سریال سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت تفکر من را در مورد آمریکا زمین تا آسمون عوض کرد
در مورد همه چیز، هم طبیعت هم فرهنگ هم مسائل خانوادگی و ……
راستش از بچگی من از همه جا شنیده بودم که خارجی ها مخصوصا آمریکایی خیلی سرد و بی احساس هستند و عشق و احساس بین پدر و مادر و فرزندان خیلی کم است و از این لحاظ ما ایرانی ها خیلی بهتر از آنها هستیم
ولی با آمدن آن خانواده آمریکایی به پارادایز که 4 پسر داشتند، من کاملا طرز فکرم عوض شد وقتی دیدم مادر خانواده حواسش به هر 4 تا پسرانش هست_ همچنین پدر خانواده
و قشنگی ماجرا اینجا بود که در عین حال که پدر و مادر رابطه ی صمیمی فوق العاده یی با فرزندانشون داشتند، به تفریحات خودشون هم میرسیدند، مثلا مادر خانواده میرفت ماهیگیری یا پدر خانواده میرفت برای خودش آتش روشن میکرد، این خیلی حرکت زیبا و فوق العاده یی هست، یعنی در عین عاشق بودن و حس صمیمیت داشتن ولی وابستگی هم نداشته باشی و به مسائل خودت هم اهمیت بدهی- از این لحاظ من واقعا این خانواده را الگوی خودم قرار دادم- چون عملا ما این روابط را بسیار کم در ایران میبینیم- بسیارند مادران ایرانی که تمام زندگی و وقت خود را صرف همسر و فرزندان خود میکنند و هیچ اهمیتی به علائق و تفریحات خودشون نمیدهند- در یک کلام من تعادل روابط خانوادگی را بیشتر در خانواده هی آمریکایی میبینم تا خانواده های ایرانی
موضوع بعدی از لحاظ میزان منابع آبی و محیط زیست و طبیعت آمریکا است – من اصلا فکر نمیکردم آمریکا این حجم از بارش را داشته باشد- تا قبل از دیدن سریال سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت فکر میکردم کانادا بیشترین بارش را دارد یا کشور های مثل مالزی و غیره – ولی در سریال دیدم که بعضی وقت ها بارش باران تا چند روز طول میکشه و جالب ترین قسمت ماجرا اینجاست که یک ساعت بعد از باران تمام خیابان ها خشک میشوند و هیچ آبگرفتگی در سطح شهر دیده نمیشود- از این منظر هم شهرهای آمریکا فوق العاده هستند- چون ما در ایران از این لحاظ بسیار ضعیف هستیم- کافیه فقط چند ساعت باران بیاید- اونوقت میبینیم که اکثر خیابان های تهران دچار آبگرفتگی شده اند- متاسفانه در جنوب کشور که اکثرا باران های شدید به سیل های بزرگ ختم میشوند و زندگی مردم بومی آن مناطق را از بین میبرند- از این لحاظ واقعا باید شهرداری شهرهای آمریکا را تحسین کرد- و همچنین states parks آمریکا- واقعا طبیعت بینظیری دارند که خیلی از قسمت های جنگل ها بکر هستند و حیوانات زیبایی مثل سنجاب و … در آن دیده میشود که واقعا رویایی است
موضوع بعدی که خیلییییییی توجه من را جلب میکند میزان فرهنگ و شعور مردم این کشور فوق العاده است- یادمه در یکی از قسمت ها شما استاد عزیزم و مریم جون رفته بودید به یک مزرعه زیبای توت فرنگی- در بین مردمی که برای بازدید آمده بودند به مزرعه، هم خانم بسیار محجبه وجود داشت هم یک خانم که با تاپ و شلوارک آمده بود- و هیچکس کوچکترین نگاهی به آنها نمیکرد و همگی سرگرم کار خودشان بودند_ من از این قسمت دو تا نکته را یاد گرفتم- اول این که چقدر آزادی زیبایی در این کشور به چشم میخورد که هر کسی آزاد هست به هر شکل و با هر پوششی در عموم ظاهر شود
و دوم اینکه چقدر خوبه که مردم اصلا به بقیه کاری ندارند و دخالتی نمیکنند یا به قول ایرانی ها امر به معروف و نهی از منکر را اصلا نمیبینیم و هر کسی طبق عقاید خودش لباس میپوشه و رفتار میکنه و در عین حال باعث اذیت و آزار بقیه هم نمیشود
و در آخر من فکر میکنم کامل ترین زندگی انسانی را میشود در کشور آمریکا داشت بخصوص شهر زیبای فلوریدا
به امید اینکه خیلی زود تجربه زندگی در این شهر زیبا را بدست بیاورم
آرزوی سلامتی و ثروت و سعادت در دنیا و آخرت را برای همه دوستان عزیزم دارم
می خواستم جواب مسابقه رو بدم البته نه برای برنده شدن برای اینکه توی این نوشتن متوجه بشم که چقدر برام مفید بوده این سفرنامه و زندگی در بهشت .
خوب اول ازاین بگم که چه باورهایی درموردامریکاوکلاخارج ازکشورداشتم.من واقعاوحشت داشتم از خارج از کشور فکر می کردم پر از ادمهای وحشی و لاابلی است که به ادم صدمه می زنن و مزاحم میشن و امنیتی در خارج از کشور وجود نداره فقط ایرانه که امنیت داره و بهترین جا برای زندگیه و فکر می کردم کار کردن و پول دراوردن اونجا خیلی سخته و هیچ عدالتی وجود نداره و فکر می کردم که مردم ایران بهترین مردم دنیا هستن و مردم جاهای دیگه مثل ما خوب و صمیمی نیستن و فکر می کردم که ایرانی ها را جایی نمی پذیرن و توی یه کشور دیگه خیلی بهشون سخت می گذره و از همه مهمتر فکر می کردم نمی شه ارتباط خوبی برقرار کرد و احساس غربت واقعا احساس ترسناکی بود برام .
حالا این باورهای خراب از کجا اومده اولین و بزرگترین منبعش تلویزیون بود انقدر توی زمان ما تو ذهنمون می کردن با صحبتهای و سخنرانی ها و با فیلم هایی که می دیدم که همش در مورد وحشیگری و ظلم و اسیب های روحی هزارتا چیزهای منفی دیگه بود.وعلت بعدی مذهب وای از دست این مذهب که تمام ارامش و راحتی وجود منو برده بود احساس عشق به خدا رو برده بود و ترس رو جایگزین کرده بود باورهای غلطی که توی ذهن ما به اسم اسلام از بچگی کاشته بودن و واقعا عین زنجیر به دست پام بود و باعث می شد از هر خوشی فرار کنم چون گناه داره و فکر کردن به خارج از کشور که برام شده بود مثل گناه کبیره .و علت بعدی ارق ملی داشتن فکر می کردم که من باید با جون دل فقط توی ایران باشم ایران مال منه نه جای دیگه ای و خیلی اشتباهه که برم جای دیگه .و بعدش خانواده که بسیار سخت به ما چسبیده اندو این باور رو به ما داده بودن که ما تا اخر عمر باید فقط کنار اونا باشیم و از کنارشون جم نخوریم.و توی مدرسه درسهایی که می خوندیم تا فعالیتهایی که داشتیم همش این باور رو القا می کرد که هیچ جا مثل ایران نیست و رفا و ارامشی که اینجا هست جای دیگه ای وجود نداره و این باورها عین یه درخت ریشه دار در ذهن من رشد کرد و کلا فکر خارج از کشور به ذهنم خطور نمی کرد و اصلا می ترسیدم بهش فکر کنم تا جایی که حتی دوستم خیلی پیشنهاد داده که برای ارشد بریم خارج از کشور من حتی نتونستم بهش فکر کنم .
حالا با دیدن سفربه دور امریکا و بعدش زندگی در بهشت دیدم که چقدر اشتباه می کردم و اصلا اونی که به ما گفته بودن نبود و عاشق اونجا شدم. من دیدم که اونجا پر از نعمت و برکت است باران رحمت الهی بی دریغ براشون می باره با اینکه اینجا اونا رو کافر می دونن ولی نعمت و برکت براشون فراوانه در حالی که برای ما خیلی خیلی کمتره با اینکه فقط ادعای اسلام داریم.و من دیدم با اینکه مردم دین خاصی ندارن اما پر از صداقت و مهربونی هستن و همه با هم مهربونن همه ازادن ازاد هر طوری که دوسن دارن لباس می پوشن حرف می زنن تفریح می کنن واز زندگیشون لذت می برن از لحظه هاشون و باهم بودنشون .دورهمی های عالی دارن هر کس مسئول خوراک خودشه و کلی دور هم لذت می برن .در مورد احساس مسئولیت پذیری در مورد کاری که انجام می دن چقدر درست دقیق کارهاشون رو در هر حوزه ای انجام می دن از کارشون نمی دزدن و بابهترین کیفیت انجام می دن بدون اینکه دین خاصی داشته باشه و باورهای مذهبی باعث این نوع تفکر بشه و یه عالمه تفریحات سالم دیدن و بنیان محکم خانوادگی که باهم کلی رفیق هستن و توی کارها کلی مشارکت دارن و زن مرد ندارن همه با هم همکاری می کنن و کلی عشق دیدم که توی خانواده هست و توی دوستی ها و انقدر جنسیت باعث ترس برای حرف زدن و تبادل اطلاعات نمیشه و روابط به ساگی پیش میره و بازم اون ازادی باعث احساس ارامش ادمهای کنار هم میشه فارق از جنسیتی که دارن( امیدوارم منظورم رو درست بیان کرده باشم ).
در کل این دو محصولی که استادم و مریم عزیز با عشق برامون اماده کردن و جلوی دید ما قرار دادن باعث شد که من با یه دنیای دیگه اشنا بشم و بیشتر از زندگیم لذت ببرن قدر لحظه هام و بدونم و ازاد بشم از اونم همه ترس و زنجیر و با کلی چیز تازه اشنا بشم و یه عالمه ارزو و خواسته در من شکل گرفته که اصلا قبلا نمی دونستم وجود داره حتی کلی چیز تازه یاد گرفتم و کلی لذت بردم و هر روز منتظر قسمت بعدی هستم انقدر ارتباط برقرار کردم که بارها خواب پارادایس رو دیدم و کنار استاد و مریم بودم و در پایان با تمام قلبم سپاسگزارم از مریم و استاد برای این همه تجربه جدید این همه کارهایی که با استاد یاد گرفتیم و با اون دوتا تجربه کردیم و قدم و قدم پیش رفتیم و واقعا الان باورهام هیچ ربطی به چند سال پیش نداره واقعا می خوام همه جای دنیا رو تجربه کنم .واقعا لذت بردم و از استاد خواهش می کنم اگر براشون مقدوره ادامه بدن این روندعالی رو و سپاسگزار خدای مهربونم که منو به این مسیر فوق العاده هدایت کرد.
قبلا گفتم الانم دوباره میگم که حتی من نمیتونم شمارو مریم صدا کنم ،چون پدرم کرمانی بودن ومن عاشقشون بودم .یکی از چیزایی که سرزایمان هر کدوم از خواهرام وزن برادرام میگفت این بود که اسم فرزند دخترشون رو شایسته بزارن.
پس درمورد این پیشفرض که اتفاقا برای من یاد آور پدر فرشته صفتم هست،دوست دارم مریم عزیز رو شایسته صدا کنم.
این خارج از موضوع بود ولی چون به پیشفرض ربط داشت گفتم.
من بچه قبل انقلابم .دوتا درک دارم که هردوشون پیشفرض منو درمورد آمریکا خراب کرده بود .
اول قبل انقلاب که طوری تقلید ازامریکاییها میکردن وبعضی از اوقات مطلبو بقدری بد میفهمیدن، که اون افراط در تقلید حال ادمو خراب میکرد.
مثلا اون قشری که ازنظراجتماعی آزاد بودن تارفتاربازی توی اجتماع داشته باشن،ازاد منش بودن و مدرن بودن رو در مصرف بیرویه مشروبات الکلی وازادی روابط بیندوبار جنسی درک میکردن ،واون زمان ،یکدفعه کشور ومملکت مثل اینکه توش انفجاری از عشق به آمریکاونمودهای بی بندوباری وافراط بوجود اومده بود ومن باوجود اینکه در خانواده آزادی زندگی میکردم ولی ،این نوع زندگی شبیه حیوانات برام نفرت انگیز بود .همه دخترا عاشق این بودن که یک پسر آمریکایی (که حکم شاهزاده رویاها و داشت)ازراه برسه واونارو به ارزوهاشون برسونه .وخیلی ازپسرها آرزو داشتن برن آمریکا وبادختران پولدار آمریکایی ازدواج کنند و بچه های موبور وچشم آبی دنیا بیارن.
فکرکنید چقدرافکاردمردم محدود وابسته بود که حتی تصورنمیکردن که مردم آمریکا هم آدمهایی هستن مثل همه آدمها وکارمیکنن ویراساس ذات وجودی انسان ،اکثرا،به یک ندیم وهمدم ،یاپارتنر،بسنده میکنن.
خلاصه اون پیشفرض درقبل انقلاب ،منو به اون شکل ازامریکا فراری میداد ،بطوریکه من درتخیلاتم، هم اگه به یک کشور خارجی سفرمیکردم ،اون کشور آمریکا نبود.ومن خیلی به سفر به خارج علاقه داشتم و دارم ولی درصدر اون کشورها ،فرانسه وژاپن سوییس بود.
حالا میآییم به بعدانقلاب،
اونقدرشعارمرگ برامریکا که درعنفوان جوانی مادردبیرستان، وهرروز راهپیمایی بردن دانش اموزا،اخبار و تبلیغات وفیلمهایی که ازسو استفاده بخصوص امریکاییهاازدختراننشون میدادن .
و ازمنابع کشور وکشتن استعدادهای بزرگمون و……به مغز من و سایر هم سن وسالای من،
این پیشفرضها رو میخوروند.
از نظر اقلیمی اون فیلمهای وسترن ،اون سرزمینهای خشک باکاکتوسها وفرسنگها زمین بی ابوعلف،
اون دانش آموزانی که کلت حمل میکنن و هروقت چیزی اذیتشون کنه بهش شلیک میکنن.
اون زندانیای خونخواری که ازبلندترین باستیلها میتونن فرار کنن،اون سرزمینی که توش پرخیانت وهرزگیه وخانواده معنا نداره،ومثلا هرمردی تاروشو اونور کنه ،دوستش به زنش پیشنهاد روابط نادرست داده….
خودشون دانشمندی ندارن و استعدادهای مارو با پول میخرن،یا میکشن ،یا میدزدن.
اینها همه پیشفرضهای بود که من به خصوص از کشور آمریکا بود.حس میکردم اونجاعشق عمیق اصلا معنانداره و مردم سردوبیعاطفه وبدون ترحم و دلسوزی هستن.
اینها پیشفرضها سوابق من از آمریکا بود.
ولی بعدازدیدن سفربه آمریکا وزندگی دربهشت،
کلا دیدگاه من نسبت به آمریکا عوض شد.
اول اون اقلیم سرسبز،که من عاااااشقشم والبته خودم تواستانهای شمالم.
اون زندگی توام مدرنیته و طبیعت ،
که همیشه اینطوری تصورمیشد که یا باید بری توروستا وباحداقل امکانات زندگی کنی یاتو شهر باحداکثرامکانات ولی توی دود و دم وشلوغی و ترافیک والودگی.
شما به من طبیعت پاک ،خیابونای تمیز،هوای صاف،بارون همیشگی ،اونهمه درخت ودریاچه های اختصاصی ،که حتی تورویاهام نمیدیدم ،کسی دریاچه داشته باشه.
کشتی و هواپیما وجزیره شخصی شنیده بودیم ولی دریاچه توی خونه ؟؟؟؟؟؟نشنیده بودم😊
از جهت اینکه چقدر روستاها هم مدرن وعالیه .
از فرهنگ خانواده ها که چقدر درزندگیشون درصلحند،بچه ها چقدر متکی به خودشونند وداشتن فرزند مستلزم کارکردن صبح تا شب برای بچه ها وبیزاری از داشتن فرزند نیست.
(البته من دراین قسمت اززندگیم کاملا اروپایی هستم وبعدازتجربه ناموفق اولین فرزندم،یادگرفتم بچه هارو متکی به خودشون وازاده باربیارم)
چقدرپدرومادرها از داشتن فرزند ووقت گذروندن بااونا لذت میبرن ونمیگن بزاربچه ها بزرگ بشن بریم فلان سفر چون حملشون سخته .
بچه ها آزادانه اززندگیشون لذت میبرن ودربند کثیف نکن ،اونجانرو،و……نیستن .وازکوچکی براشون ،وظایفشون تعریف شده پس کار اضافه ای بردوش دیگران نمیزارن.
اون همسایگی وکمک به هم که الان توی ایران بسیارکمرنگ شده.
اون احترام وعشقی که با آزادی بین شما هست وهیچکدومتون براون یکی سروری وسالاری ندارین،وبسیار زیبا به هم عشق میورزید.
اون کمک و همکاری ،که فرقی نمیکنه چه کاری میکنید،ویاورهم هستید.
اون تمیزی وشیکی وراحتی ،بدون توجه به نگاه مردم،ونداشتن وسایل غیر ضروری ،وراحت گرفتن زندگی،وانجام کاراتون توسط خودتون، شاید اگه من این ثروتو داشتم همه کارامو به کارگرمیدادم وفکر میکردم،لذت بردن یعنی این،ولی الان با دیدن شما ازانجام کاری که میکنم لذت میبرم وکسر شأن خودم نمیدونم،مگر اینکه انجام اون کار درتوانم نباشه.
اینکه فراوانی رو درشما میبینم وداشتن بهترینها رو بدون اینکه پز بدید.
اینکه سبک راحت وریلکس زندگی خودتون روساختید وبه نظر دیگران کاری ندارید.
اینکه توی گردشهاتون ودرهمه جا مردم ازهمه رقم ،ازادانه باهرپوششی رفتوآمد میکنن و هیچکس بهشون چپ چپ نگاه نمیکنه.اگه تو ایران بود یکم مانتو کوتاه باشه ویا بیحجاب باشی میخورنت بانگاه یا تذکر.وای به حال اینکه بیکینی ،(اونم ازنوع پارچه کم اومده ،و بازتر دوختیمش)بپوشی😊
این حرفو پدر شیرین زبون من میگفت وقتی که مثلا تو یه فیلم خارجی ،یه خانمی لباسش دکلته بود وقدلباسشم کوتاه بود ،بالحجه زیبای کرمانی میگفت :بابو اینا پارچه کم دوشتن،لباسشون ازدوطرف کوتا شده.🥰🥰
من اگه این آزادی رو داشتم فقط یک تیشرت و شلوارک بارنگهای بسیارشادمیپوشیدم وراحت وازاد بدون آرایش مو و صورت ولی با پاکیزگی.
توی ایران دخترا تبدیل به عروسک شدن ،ازبسکه محدودن اون فشارها رو به شکل لباسهای نامناسب وارایشهای زیاد وجراحیهای عجیبو غریب بروز میدن.
نگاه به اینکه مهاجرت رو دوست نداشتم وخودمو وصل به این خاک واین افراد میدونستم،ولی الان نگاهم اینطوریه که همه جای دنیا میتونه سرای من باشه ،اگه من بهش عشق بدم وسخت نگیرم روزگارم رو برخوردم.
اینکه مردم آمریکا چقدر آرامش داشتن وعجله نداشتن قوانین جامعه رو رعایت میکردن وماها باهمه ادعای مسلمانی ،ته وجودمون پراز،لایی کشیدن وزرنگیه.
وخودمن، الان که دارم بدون عجله زندگی میکنم،همه راهها برام بازمیشه،دشوارهاراحت شده،خوشبخت وشاد هستم وبسیارامیدوارترازقبل ودرحال استفاده ولذت از مواهبی که دارم و ساختن موهبتهای بیشتر،
بسیارازاده ترازقبلم وبی قضاوتتر نسبت به اطرافیانم
وبی توقع تر ازدیگران.
قلبم گشاده،روحم لطیف،روزیم فراوون،روحم پرازعشق به همه،وازاد ورها،بدون افسوس گذشته ووحشت اینده،ودذرحال پیشرفت در همه زمینه های زندگیم،دارم زندگی میکنم ولذت میبرم. وهمه اینها با آشنایی باشما برام ساخته شد.
هنوز خیلی حرف دارم که بگم ولی مثنوی هفتاد من کاغذه.
الان اگه به من بگن به کدوم کشورمیخوای سفرکنی،فیوریت من آمریکا وفلوریداست.
پس، پسزمینه ها خیلی درکاروزندگی تاثیر داره.
خیلی حرف دیگه برای گفتن دارم،به شما استاد خوش بیان ونکته بین من،که همه نکاتو باریز فهم اون مطلب میگی ،وشایسته عزیزم که مطالب و خیلی اساسی وروان واکادمیک مینویسی،عاشقتونم وهرپولی که از سمت من به زحمات شما برسه باعشقه وباعشق بیشتر دوست دارم تو تمپا یا پرادایس در آغوش بگیرمتون. میبوسمتون🥰😘😘😍
امریکا امریکا ننگ بده رنگ تو خون جوانان ما میچگد از چنگ تو
میدونم که این اشعار با ما چکارها که نکرد . این فقط یک نمونه ساده و قابل مشهود
ما مسلمانان و شیعه ایرانی در تمام مساجد و رسانه ها این مورد بود که انها کافرند و خداوند اینقدر بهشون نعمت داده تا مشغول دنیا شوند و خدا را فراموش کنند و اخرت عذابی سخت در انتظارتشان هست و من اینو قبول کردم اره درسته کافراند و مشغول دنیاند و ما باید در داین دنیا زجر بکشم چون اخرتمان پر بارهههههههههههههههتتتتتتتتتتتتتتترررررررررررر
درمورد مسائل اقتصادی امریکا سیرطره زیادی دردنیا داره و با حمله و نفاق بین ملتها تسلط دارد مثله فروش سلاح به غربستان .جنگ ایران و عراق مسببش امریکاست و دلارشو داره قالب میکنه به کل دنیا
یادمه کتابی به صورت رایگان چاپ شد بنام جنایات امریکا در دنیا با تصاویری رنگی( عجببببببب چیزی یادم اومد) و ما چقدر دراومدش فکر کردم
ذهنیت بد فیلمهای که مدام دست به دست میشد که زنهای خوشگل داشتندو یکجورایی کمالگرایی درانتخاب همسر رابرای ما بچه مذهبی بالاتر میبرد
ویا درمورد ورزشش هاکی .فوتبال امریکایی فقط وحشیگری و خون ریزی و بعد تیراندازی من در ذهنم تداعی میکنه چون اخبارورزشی در نوجوانیم خیلی میدیم که صورتهای خونی .درمورد هاکی وقتی شما گذاشتید گفتتتتتتم حالاست که دعوا بشههههههههههه چقدر دیده بودم خدایا چه خبررررررهههه
درمورد مردم و اجتماع که چقدر سیاه پوستنا را کشتند و چقدر سرخ پوست را قتل عام کردند از تلویزیون مدام در فیلمها بودند و من میگفتمممم درسته
درمورد نگاهم از امریکا بعداز دیدن این فیلمهااااااااااااااااا واقغیتش هنوز مقاومت داره با اینکه فقط دیدم اما یک دیدم تغییر کرد نسبت به کلیت امریکا چیننننننننننن هم در این ابر قدرت نفوذ کرده و چه راحت دارهدنیارا تسخی میکنه
قبلا گفتم الانم دوباره میگم که حتی من نمیتونم شمارو مریم صدا کنم ،چون پدرم کرمانی بودن ومن عاشقشون بودم .یکی از چیزایی که سرزایمان هر کدوم از خواهرام وزن برادرام میگفت این بود که اسم فرزند دخترشون رو شایسته بزارن.
پس درمورد این پیشفرض که اتفاقا برای من یاد آور پدر فرشته صفتم هست،دوست دارم مریم عزیز رو شایسته صدا کنم.
این خارج از موضوع بود ولی چون به پیشفرض ربط داشت گفتم.
من بچه قبل انقلابم .دوتا درک دارم که هردوشون پیشفرض منو درمورد آمریکا خراب کرده بود .
اول قبل انقلاب که طوری تقلید ازامریکاییها میکردن وبعضی از اوقات مطلبو بقدری بد میفهمیدن، که اون افراط در تقلید حال ادمو خراب میکرد.
مثلا اون قشری که ازنظراجتماعی آزاد بودن تارفتاربازی توی اجتماع داشته باشن،ازاد منش بودن و مدرن بودن رو در مصرف بیرویه مشروبات الکلی وازادی روابط بیندوبار جنسی درک میکردن ،واون زمان ،یکدفعه کشور ومملکت مثل اینکه توش انفجاری از عشق به آمریکاونمودهای بی بندوباری وافراط بوجود اومده بود ومن باوجود اینکه در خانواده آزادی زندگی میکردم ولی ،این نوع زندگی شبیه حیوانات برام نفرت انگیز بود .همه دخترا عاشق این بودن که یک پسر آمریکایی (که حکم شاهزاده رویاها و داشت)ازراه برسه واونارو به ارزوهاشون برسونه .وخیلی ازپسرها آرزو داشتن برن آمریکا وبادختران پولدار آمریکایی ازدواج کنند و بچه های موبور وچشم آبی دنیا بیارن.
فکرکنید چقدرافکاردمردم محدود وابسته بود که حتی تصورنمیکردن که مردم آمریکا هم آدمهایی هستن مثل همه آدمها وکارمیکنن ویراساس ذات وجودی انسان ،اکثرا،به یک ندیم وهمدم ،یاپارتنر،بسنده میکنن.
خلاصه اون پیشفرض درقبل انقلاب ،منو به اون شکل ازامریکا فراری میداد ،بطوریکه من درتخیلاتم، هم اگه به یک کشور خارجی سفرمیکردم ،اون کشور آمریکا نبود.ومن خیلی به سفر به خارج علاقه داشتم و دارم ولی درصدر اون کشورها ،فرانسه وژاپن سوییس بود.
حالا میآییم به بعدانقلاب،
اونقدرشعارمرگ برامریکا که درعنفوان جوانی مادردبیرستان، وهرروز راهپیمایی بردن دانش اموزا،اخبار و تبلیغات وفیلمهایی که ازسو استفاده بخصوص امریکاییهاازدختراننشون میدادن .
و ازمنابع کشور وکشتن استعدادهای بزرگمون و……به مغز من و سایر هم سن وسالای من،
این پیشفرضها رو میخوروند.
از نظر اقلیمی اون فیلمهای وسترن ،اون سرزمینهای خشک باکاکتوسها وفرسنگها زمین بی ابوعلف،
اون دانش آموزانی که کلت حمل میکنن و هروقت چیزی اذیتشون کنه بهش شلیک میکنن.
اون زندانیای خونخواری که ازبلندترین باستیلها میتونن فرار کنن،اون سرزمینی که توش پرخیانت وهرزگیه وخانواده معنا نداره،ومثلا هرمردی تاروشو اونور کنه ،دوستش به زنش پیشنهاد روابط نادرست داده….
خودشون دانشمندی ندارن و استعدادهای مارو با پول میخرن،یا میکشن ،یا میدزدن.
اینها همه پیشفرضهای بود که من به خصوص از کشور آمریکا بود.حس میکردم اونجاعشق عمیق اصلا معنانداره و مردم سردوبیعاطفه وبدون ترحم و دلسوزی هستن.
اینها پیشفرضها سوابق من از آمریکا بود.
ولی بعدازدیدن سفربه آمریکا وزندگی دربهشت،
کلا دیدگاه من نسبت به آمریکا عوض شد.
اول اون اقلیم سرسبز،که من عاااااشقشم والبته خودم تواستانهای شمالم.
اون زندگی توام مدرنیته و طبیعت ،
که همیشه اینطوری تصورمیشد که یا باید بری توروستا وباحداقل امکانات زندگی کنی یاتو شهر باحداکثرامکانات ولی توی دود و دم وشلوغی و ترافیک والودگی.
شما به من طبیعت پاک ،خیابونای تمیز،هوای صاف،بارون همیشگی ،اونهمه درخت ودریاچه های اختصاصی ،که حتی تورویاهام نمیدیدم ،کسی دریاچه داشته باشه.
کشتی و هواپیما وجزیره شخصی شنیده بودیم ولی دریاچه توی خونه ؟؟؟؟؟؟نشنیده بودم😊
از جهت اینکه چقدر روستاها هم مدرن وعالیه .
از فرهنگ خانواده ها که چقدر درزندگیشون درصلحند،بچه ها چقدر متکی به خودشونند وداشتن فرزند مستلزم کارکردن صبح تا شب برای بچه ها وبیزاری از داشتن فرزند نیست.
(البته من دراین قسمت اززندگیم کاملا اروپایی هستم وبعدازتجربه ناموفق اولین فرزندم،یادگرفتم بچه هارو متکی به خودشون وازاده باربیارم)
چقدرپدرومادرها از داشتن فرزند ووقت گذروندن بااونا لذت میبرن ونمیگن بزاربچه ها بزرگ بشن بریم فلان سفر چون حملشون سخته .
بچه ها آزادانه اززندگیشون لذت میبرن ودربند کثیف نکن ،اونجانرو،و……نیستن .وازکوچکی براشون ،وظایفشون تعریف شده پس کار اضافه ای بردوش دیگران نمیزارن.
اون همسایگی وکمک به هم که الان توی ایران بسیارکمرنگ شده.
اون احترام وعشقی که با آزادی بین شما هست وهیچکدومتون براون یکی سروری وسالاری ندارین،وبسیار زیبا به هم عشق میورزید.
اون کمک و همکاری ،که فرقی نمیکنه چه کاری میکنید،ویاورهم هستید.
اون تمیزی وشیکی وراحتی ،بدون توجه به نگاه مردم،ونداشتن وسایل غیر ضروری ،وراحت گرفتن زندگی،وانجام کاراتون توسط خودتون، شاید اگه من این ثروتو داشتم همه کارامو به کارگرمیدادم وفکر میکردم،لذت بردن یعنی این،ولی الان با دیدن شما ازانجام کاری که میکنم لذت میبرم وکسر شأن خودم نمیدونم،مگر اینکه انجام اون کار درتوانم نباشه.
اینکه فراوانی رو درشما میبینم وداشتن بهترینها رو بدون اینکه پز بدید.
اینکه سبک راحت وریلکس زندگی خودتون روساختید وبه نظر دیگران کاری ندارید.
اینکه توی گردشهاتون ودرهمه جا مردم ازهمه رقم ،ازادانه باهرپوششی رفتوآمد میکنن و هیچکس بهشون چپ چپ نگاه نمیکنه.اگه تو ایران بود یکم مانتو کوتاه باشه ویا بیحجاب باشی میخورنت بانگاه یا تذکر.وای به حال اینکه بیکینی ،(اونم ازنوع پارچه کم اومده ،و بازتر دوختیمش)بپوشی😊
این حرفو پدر شیرین زبون من میگفت وقتی که مثلا تو یه فیلم خارجی ،یه خانمی لباسش دکلته بود وقدلباسشم کوتاه بود ،بالحجه زیبای کرمانی میگفت :بابو اینا پارچه کم دوشتن،لباسشون ازدوطرف کوتا شده.🥰🥰
نگاه به اینکه مهاجرت رو دوست نداشتم وخودمو وصل به این خاک واین افراد میدونستم،ولی الان نگاهم اینطوریه که همه جای دنیا میتونه سرای من باشه ،اگه من بهش عشق بدم وسخت نگیرم روزگارم رو برخوردم.
اینکه مردم آمریکا چقدر آرامش داشتن وعجله نداشتن قوانین جامعه رو رعایت میکردن وماها باهمه ادعای مسلمانی ،ته وجودمون پراز،لایی کشیدن وزرنگیه.
وخودمن، الان که دارم بدون عجله زندگی میکنم،همه راهها برام بازمیشه،دشوارهاراحت شده،خوشبخت وشاد هستم وبسیارامیدوارترازقبل ودرحال استفاده ولذت از مواهبی که دارم و ساختن موهبتهای بیشتر،
بسیارازاده ترازقبلم وبی قضاوتتر نسبت به اطرافیانم
وبی توقع تر ازدیگران.
قلبم گشاده،روحم لطیف،روزیم فراوون،روحم پرازعشق به همه،وازاد ورها،بدون افسوس گذشته ووحشت اینده،ودذرحال پیشرفت در همه زمینه های زندگیم،دارم زندگی میکنم ولذت میبرم. وهمه اینها با آشنایی باشما برام ساخته شد.
هنوز خیلی حرف دارم که بگم ولی مثنوی هفتاد من کاغذه.
الان اگه به من بگن به کدوم کشورمیخوای سفرکنی،فیوریت من آمریکا وفلوریداست.
پس، پسزمینه ها خیلی درکاروزندگی تاثیر داره.
خیلی حرف دیگه برای گفتن دارم،به شما استاد خوش بیان ونکته بین من،که همه نکاتو باریز فهم اون مطلب میگی ،وشایسته عزیزم که مطالب و خیلی اساسی وروان واکادمیک مینویسی،عاشقتونم وهرپولی که از سمت من به زحمات شما برسه باعشقه وباعشق بیشتر دوست دارم تو تمپا یا پرادایس در آغوش بگیرمتون. میبوسمتون🥰😘😘😍
من امریکا رو بادیدن فیلمهای وسترن میشناختم بعد از مدتی که دوره وسترنها تموم شد وفیلمهای دیگه جایگزین شد و اینترنت اومد متوجه شدم امریکا کشور خوبیه. ولی با دیدن تمام قسمتهای سفر به دور امریکا که امیدوارم ادامه پیدا کنه و زندگی در بهشت متوجه شدم واقعا بهترین کشوریه که با اخلاقیاته من جور در میاد. و دارم رویه این باور کار میکنم که برای اینده ای نزدیک بیام در محدوده ای که شما هستید زندگی کنم
ما ادما تمام بدی هایی که تا کنون راجع به امریکا گفتیم اونقدر اوجه کردیم بهش وارد زندکب خودمون شده استاد نه تنها باورهام درکه مورد امریکا به شدت تغییر کرد و همیشه به مردمان و حتی افراد دولت اعم از پلیس و مسئولین و قوانینش احترام میگذارن بلکه به مردمش و کشورش درود میفرستم و علاوه بر تمام اینها تمام ایراد هاو باور های نادرست زندگی خودم رو ریشه یابی کردم و یک صلح درونی خالص در من ایجاد شد و این باور به وجود اومد که هر جای جهان باشم به دور از هر گونه قضاوت و توجه به باور های نادرستی که در ذهنم ساخته اند دیده ها و شنیده هایم اطرافیان و رسانه همه را کنار گذاشته و با دید خودم قدم بردارم
اینهمه خودنمایی و تجملاتی هر اسمش میومد فکرمون میرفت سراغ امریکا و افراد اسراف کار و ثروتمندی که بی خدا فرضشون میکردم وو الان همان خودنمایی ها و تجمل گرایی ها در سر زمین خودم زیاد شده شما فرمودین کسی که بیاد امریکا اگه بخواد ماشینشو به رخ بکشه یا ظاهر سازی بکنه برا جلوه دادن و فخر فروشی افسرده میشه چقدر این فرهنگ خوبیه هرکس داره هر طور که دلش میخواد بدون تپجه به زندگی بقیه و نشون دادن زندگی خودش به دیگران اینطوری هر لحظه رو زندگی میکنه و لذت میبره اون نظمی واراستگی که در هرایالت و شهری سراسریه نه مثلا فقط در منطقه خاص یا بالا نشین شهر یا ایالت های خاص همیشه فکر میکردم یک قسمتش ساختمان ها و فضای زیبا داره و بقیه جاهاش هموناییه که کشورمون معرفی کرده و سراسر الودگی و زشتی و ناامنیه درحالی که این کشور اصلا جای محروم نداره و اونها نداسته دارن از قانون فراوانی استفاده میکنن و هرگز ناشکری نمیکنن اگه اتفاقی میفته خودشون رو مسئول میدونن و درصدد جبرانش برمیان همکاری شون چقدر خوبه بدون اینکه همو بشناسن اون صمیمیته و احترامی که میام مردمانش جاریه
من همش فکر میکردم هرلحظه ش تجاوز و دزدی و خشونته و نمیذارن فردی با عقاید و نژاد دیگه اسوده زندگی کنه همه فکرای خودشونو تحمیل میکنن در حالی که اصلا اینطور نیس و برعکس با این باور ها اطراف خودمون پر شده از این افراد و این فرهنگا و خصوصیاتی که همیشه تصورمون از. امریکا بود من با این سفر به دور امریکا به چنان زیبایی ها و امکانات و فراوانی ها و نعمت های خلقت رسیدم که هرگز به کمبود ها توجهی نمیکنم و باعث شده در یک استان مرزی در ایران در شرایطی زندگی کنم که خیلی شباهت داره به امریکا و حتی بعد از این سریال و تغییر من تعصب بی جا و بی احترامی بین ترک و کورد و شیعه و سنی در شهرم کمرنگ شده و منی که هرروز با این موارد مواجه میشدم الان توسط همون ادمایی که باهاشون مخالف بود و به قولی (نژاد پرست)بودم با این فایل فهمیدم به خاطر توجهم در مورد امریکا خودم این شرایط رو در زندگیم ایجاد کردم و از روزی که باور های من با این سفر نامه و سریال زندگی در بهشت تغییر کرد شرایط زندگی خودم در ایران تغییر کرد خیلی جالبه حتی دریاچه ی خشک شده ی ارومیه دوباره زنده شد و دنیایی از فراوانی های زیبا به زندگی و محیط زندگیم وارد شد خدارو سپاسگذارم که شما رو هدایت کرد و دست خدا که مریم جان و استاد نازنینم و البته مایک مهربان و خلاقم این انرژی فوق العاده مثبت رو جاری کردین و مارو به این تغییر عظیم و لذت بی پایان دعوت کردین دوست دارم بیام امریکا و تو خیابوناش راه برم و از همه تشکر کنم وفریاد بزنم که یک استادی خداگونه ذهن مارو قلب مارو از تمام نفرت ها و باور های بیجادرمورد شما تغییر داد تو خیابان ها و طبیعت و سواحل زیباش امنیت و زیبایی صلح و دوستی رو فریاد بزنم بگم که پر از فراوانیه پر از اب و هوای پاک و ارامش و فرهنگ های درسته پر از امکانات مثبته نه اسلحه و خشونت پر از کار های نیکه بدون اینکه نام مسلمان به خود داشته باشن اونجا شکر خدا رو به جا بیارم و بگم خداااا به خاطر این همه زیبایی به خاطر استاد بی نظیرم بخاطر ثروت و نعمت و خوبی هات بخاطر دستان خالص شده از وجودت مریم بانوی من استاد بزرگوار من برادر کوچکی که بسیار درس ها ازش اموختم مایک مهربانم ممنونم به خاطر این نزدیکی درعین دور بودن ولی هم فرکانسی بی مانع و بدور از هر نوع فاصله ای از تو ممنونم چقدر این عالم گسترده و در عین حال نزدیک بهم است من هر لحظه در همون آر وی زیبا پشت پنجره های بزرگش طبیعت غیر قابل وصفش از زیبایی نشستم و با موزیک ها و صدای استاد و چهره ی شاد دوربین به دست مریم جان و مایک در حال بازی را نظاره میکردم هر روز با بچه های پر از محبت و وابسته ی بهشت پارادایس کنار استاد و مریم جان اموختم بزرگ شدم بالغ شدم و رشد کردم و از هر چه زیبایی و نعمت و سلامتی و ثروت و هر چه هر چه خوبیه برخوردار شدم نه تنها باور های من بلکه شخصیت و حتی چهره ی من هم تغییر کرد من فقط کالبدم تغییر نکرده و البته چهره م هم روشن تر و بشاش تر شده همه میگن پ چنان تغییری در من ایجاد شد که به صلحی عمیق به دور از هرگونه قضاوت در مورد خودم و باور هایم در مورد امریکا و البته زندگیم رسیدم که جهنمی ساخته شده بود در من به بهشت مبدل شد و به قول استاد بهشت رو در همین دنیا تجربه میکنم و ان شاالله کنار تک تک اعضای این خانواده بی ریا و صمیمی در اخرت هم این زندگی سعادتمندانه رو کنار هم رقم خواهیم زد خدایا شکرت 💖
درود بر استاد عزیز و مهربان خدارو شکر بابت این همه فراوانی زیبایی نعمت ها ونعمتهای بیکران چقدر خوبه که ادم ورودی های خوب وارد ذهنش بشه تا اتفاقای خوب بیفته و جلوگیری کنه از ورودی های بد من واقعا از زمانی که این دو سریال دیدم خیلی باورم نسبت به امریکا خیلی خوب شده من چون یکی از اشنا هام امریکا بود و همیشه هر موقع میامد ایران همش از خوبی های امریکا بهمون میگفت و چقدر ثروت های فراوان داره ولی این فقط من میشنیدم ذهنم خوب بود درباره امریکا ولی چون فقط میشنیدم باورش برام چون ندیده بودم سخت بود ولی ازموقعی که این دو سریال زیبا رو دنبال میکنم ذهنیتم به امریکا ثروت هاش و زیبایی هاش کاملا عوض شده و از خدا سپاس گزارم که دست خودشو برای من فرستاد که یه الگوی کامل برای من باشه و از استاد عزیز خیلی تشکر میکنم و خدارو هزاران بار شکر میکنم الهی شکر
چی میشه گفت واقعا . فقط به قدرت انسان فکر کن. به این که یه نفر میتونه به جایی برسه که انقدر تاثیر گذار بشه که نگاه بخشی از یک ملت و نسلهای بعدی اون ملت رو نسبت به کشور دیگه ای که زمانی اون ملت اون کشور رو دشمن خودشون تصور میکردن تغییر بده و این تغییرات به حدی بزرگ باشه که یکی از بزرگترین آرزوهای همون ملت این بشه که به همون کشوری که یه زمانی کلی تصورات غلط ازش داشتن مهاجرت کنن و اونجا زندگی کنن! و این حجم از تغییرات از “”” خواسته های یک انسان “”” که خودشو باور کرده شروع شده.
الله اکبر به این قدرت انسان.
فکر کردن به اینکه چقدر استاد عباس منش تونست تغییرات بزرگ و باورنکردنی ایجاد بکنه منو به خودباوری میرسونه!
شخصا خیلی دیدگاه مخربی نسبت به آمریکا نداشتم. یه سری تصورات وجود داشت که مینویسم اما انقدر قوی نبود که در برابر پذیرفتن حقایق موجود در سریالهای سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت مقاومت خاصی داشته باشم. اما یه سری ریز جزئیات در ذهنم از زندگی در آمریکا بود که با توجه به رفتارهای استاد در فایلهای سریال حل شد که دوست دارم به اونها هم اشاره هایی داشته باشم.
۱. غم قربت
خوب هممون ماجرای غم قربت رو شنیدیم. اینکه وقتی تو یه کشور خارجی زندگی میکنی چون زبونشونو بلد نیستی و از خانوادت دوری غم زده میشی و دلت تنگ میشه و بعدش زندگی برات جهنم میشه !
منبع این باورها :
این حرفها رو از زبون کسایی میشنیدم که خارج رفته بودن یا کسایی که خارج رفته نبودن اما از جانب اونایی که خارج رفته بودن حرف میزدن !!
تغییرات :
خوب وقتی که احساس وابستگی به دیگران جایگزین وابستگی فقط به الله شد و دیدم زندگی کردن با خودم برام به عشق و لذت تبدیل شد و در سریال های سایت دیدم که این کشور انقدر زیبایی و آزادی داره که تورو هر روز مشغول خودت میکنه و از طرفی دیدم که استاد چقدر راحت زبان انگلیسی یاد گرفت و باز دیدم که بودن با دوستان جدید و همفرکانسی ( حتی آمریکایی ) چقدر لذت بخش تر از بودن با آدمهایی که باهاشون بزرگ شدی اما باهاشون همفرکانس نیستی کلا ماجرای غم قربت و اینا تو ذهنم حل شد.
۲. احساس کمتر بودن از خارجی ها
شاید بتونم بگم یکی از پر رنگ ترین تصورات ذهنی من در مورد اروپا و آمریکا همیشه این بود که اونا خیلی آدم تر از منن! اون با ارزش ترن ، لایق ترن، باهوش ترن، کاریزماتیک ترن و من بی کلاسم، اونا فهمیده ترن و من حرفی ندارم برای گفتن و کلا اونا از هر نظر بهترن. اگر قبلا یه توریست میدیدم جرات نمیکردم حتی بهش بگم ” hello welcome to iran ” چون فکر میکردم من در حد حرف زدن با این خداوندگاران نیستم !
منبع این توهمات :
بزرگترین منبع این پیش فرض ذهنی فرهنگ افتضاح و نحوه گفتگوی ایرانی ها در قیاس با خارجی ها در مورد خودشون بود. یعنی تو هر شبکه ای اجتمایی که میرفتی، تو هر جمعی که صحبت از ایرانی و آمریکایی بود و حتی هنوزم هست ملت ایران در حال کوبوندن و پست کردن خودشون و در حال بزرگ کردن و ارزشمند کردن خارجی ها هستند. چقدر از این عکسها دیدیم که مثلا یک پراید رو با یه لامبورگینی مقایسه کردن و گفتن ایرانی عقب افتاده! چقدر این جمله رو شنیدیم که آمریکایی ها برای سگاشونم ارزش قائلن اما ایرانیا برای انسان هم ارزش قائل نیستن! چقدر این جمله ایران ۲۰۰ سال از آمریکا عقب تره رو شنیدیم و دیگه خودتون بهتر میدونین…. خب اینا عزت نفس مارو نابود میکرد دیگه.
تغییرات :
خب اصل تغییرات از وقتی شروع شد که عزت نفسم رفت بالا. اما دیدن نوع رفتارهای استاد عباس منش با دوستان خارجیش و مردم غریبه و رفتار اونها با استاد و خانم شایسته ( در سریال های فوق الذکر ) باورهای من رو در مورد جایگاه خودم به شدت تغییر داد و به من فهموند که من هیچ تفاوتی با انسانهایی که فقط به یک زبان دیگه دارن حرف میزنن ندارم و اگر فرهنگ اونها بهتره، من فرهنگ اونها رو به فرهنگ خودم تبدیل میکنم و جزئی از اونها میشم و به راحتی با اونها ارتباط برقرار میکنم.
سریال های ذکر شده به من یاد داد که تو اگر با خدا باشی هر جا که باشی مردم به تو احترام میزارن و در خدمت تو هستن.
این سریال ها به من نشون داد که نه تنها آمریکایی ها و اروپایی ها برتر از تو نیستن بلکه اگر تو خودت رو باور کنی، خداوند تورو به نقاطی از جهان هدایت میکنه که همون آمریکایی ها و اروپایی ها به خدمت تو در میارن ( مُسخر تو میشن ) و بهترین سرویس ها رو به تو ارائه میکنن تا تو راحت و شاد زندگی کنی.
۳. مسئله چشم چرانی!
با توجه به فرهنگ مذهبی اکثریت ما ایرانی ها و ۴ تا شدن چشم ما آقایون در مواجهه با دیدن یک قسمت بسیار کوچک از بدن خانمها و هول بار آومدن خیلی هامون ( به واسطه محدودیت های فرهنگی و محیطی) من فکر میکردم که زندگی کردن در آمریکا یا کشورهای اروپایی برای من غیر ممکنه! چون من که نمیتونم وسط جمعیتی که هر جور میخوان لباس میپوشن زندگی کنم؟ من چجوری باید خودمو کنترل کنم که به این خانمها نگاه نکنم؟ هر نگاه من برام گناه ثبت میشه . ای وااااااااااای چجوری برم کنار دریا؟!!
اصلا خودمو ول کنم من چجوری میتونم با خانمم ( که اون روزها یکی از مهمترین معیارهام چادری بودنش بود ) برم تو چنین کشورهایی زندگی کنم؟!
و عملا این طرز تفکر به من اجازه نمیداد به زندگی یا سفر به آمریکا اصلا فکر کنم
منبع این توهمات :
تماما باورهای غلط مذهبی
تغییرات :
خب وقتی حرفهای استاد رو شنیدم و خودم هم به سراغ قرآن رفتم دیدگاه من به تمام احکام شرعی تغییر کرد. من تمام احکامی رو که شنیده بودم برای خودم نقض کردم چون دیدم اثری از اون ” مفهومی که باور کرده بودم” در قرآن نیست. نگاهم به حجاب و گناه و خدا و خیلی چیزهای دیگه تغییر کرد و راحت تر پذیرفتم که من میتونم به راحتی در کشوری مثل آمریکا با مردم زندگی کنم. ” هول بودن من ” با دیدن رفتارهای استاد و طرز پوشش خانم شایسته در سریالهای فوق به اندازه قابل توجهی تغییر کرد. حتی تو برخی قسمت های سریال میدیدم که خانمهای به اصطلاح ” داف آمریکایی ” با پوشش هایی کاملا ” سکسی و هیجان انگیز ” در فیلم دیده میشن اما حداقل در ظاهر که رفتارهای استاد عباس منش بسیار طبیعی و نرماله، جوری که انگار از اول در اون فرهنگ بزرگ شده. ( که البته این رفتارها از هماهنگی با وجود خودشون ناشی میشه )
بنابر این من باور کردم که میشه ذهن آدم انقدر تغییر کنه که پوشش مردم براش خیلی عادی باشه و نگاه جنسی به جنس مخالف رو از وجود خودش پاک کنه و نگاهی کاملا طبیعت گونه بهش داشته باشه.
من خیلی وقته که فهمیدم وقتی که کسی با درون خودش به هماهنگی میرسه خیلی از اون ” هول بودن و چشم چرون بودن ” فاصله میگیره. چون خلاء هاش پر میشه و یک انرژی کاملتر و عاشقانه تر رو احساس میکنه و ” دوست داره که انسان گونه و اخلاق مدارانه ” رفتار کنه و از انسانیت خودش لذت میبره.
خب من سعی کردم به مسائل اساسی ذهنم خودم اشاره کنم و گرنه که تفکراتی مثل :
بی آب و علف بودن آمریکا که از فیلم های وسترن میومد!
یا خشونت و ناامنی که از اخبار میومد : اخباری که خبر از ترور بچه های مدرسه به دست یک دیوانه روانی آمریکایی میداد !
یا نژاد پرستی و تحویل نگرفتن غریبه ها که بازهم از تمام فیلم هایی که نژادپرستی رو فریاد میزد میومد !
یا مسئله بی عفتی و ازدواج های سفید یا اینکه همه آمریکایی ها اول بچه دار میشن بعد ازدواج میکنن! که باز هم از فیلم ها میومد!
یا اینکه تو مدرسه های آمریکایی همش دختر پسرا رو هم میریزین و همش تو پارتین و کسی درس نمیخونه که بازهم از فیلمهایی مثل امریکن پای میومد!
یا اینکه من فکر میکردم خیابون های امریکا ساعت ۹ شب به بعد ناامنه و همش خفت گیری و تیر اندازی میشه و این منو از زندگی یا سفر به این کشور میترسوند. این طرز تفکرها هم از فیلمهای ابرقهرمانیِ خودشون میومد که بتمن و اسپایدرمن و زن گربه ای فقط اون موقع شب جرات دارن تو خیابونها بچرخن و با فساد مبارزه کنن!
یا بحث مشروب خواری و تلو تلو خوردن ملت تو خیابونها و اینکه همه تفنگ دارن و اگه بهشون بگی با چشمت ابروعه یه تیر تو مغزت خالی میکنن!
و کلی باورهای محدود دیگه ( البته تو ذهن من خیلی قدرت نداشت چون خیلی بهشون فکر نمیکردم ) که واقعا با دیدن سریالهای زندگی در بهشت و سفر به آمریکا جوری تغییر کرده که یکی از اهداف اکثریت بچه های عباس منشی و البته خود من شده مهاجرت به آمریکا و زندگی در این کشور پاک ، زیبا، امن ، شاد ، مقدس ، مردمی و مثبت دائما شکرگزار.
سپاسگزار خداوند هستم ، سپاسگزار بچه های سایت و خانواده صمیمی عباس منش، مخصوصا استاد و خانم شایسته
سلام به استاد،سلام به همه
خوشحالم که اینجام
من بیشتر از همه فکر میکردم که خانواده های امریکایی یا فرزندی ندارن،یا اگر دارن یکی دارن،و از اون خیلی عجیبتر برام این بود من فکر میکردم که جوان ها با خونوادهاشون نیستن،بچه تا یکم بزرگ شد،میره تنها زندگی میکنه، یا اینکه فکر نمیکردم که بچه ها با خونوادهاشون به تفریح برن،فکر میکردم جوونها خودشون تنها با دوستاشون میرن تفریح.نمیدونم دقیقا از کجا اومده،ولی یادم میاد همیشه همینو گفتن،حالا که فکر میکنم،میبینم توی فیلمها اینطور دیده بودم.اما واقعا تعجب کردم همه ی نوجوون ها با خونوادهاشون و چقد اتفاقا کانون خانواده گرمه،و من هر خونواده ای توی زندگی در بهشت دیدم سه و چهار و پنج تا بچه داشت.و واقعا توجهم رو جلب کرد بچه های زیاد همراه خانواده و اونقدر مودب و مسیولیت پذیر بودن.
یک موضوع خیلی مهم دیگه مسیله ی نژاد پرستی بود،فکر میکردم اگر هم بد نباشن با ایرانیا،دیگه اینطور نباشه که اینقد دوست و رفیق باشن،یعنی وقتی دیدم اون آقایی که توی ارتش امریکا بوده، اومده چن روز مهمون یک ایرانی شده،یعنی توی ذهنم کسایی که توی ارتش امریکان،ادمهای خشن خشک و کسایی هستن که با هر کسی رفت و امد ندارن چه برسه با یک ایرانی،ولی اون چقدر مهربون و متواضع غذا میپخت،با خانواده بود،با کمال مهربانی با مریم جان و استاد خوش و بش میکرد.و چقدر اروم بود و هیچ خبری از خشک بودن اون ادم نبود.هیچ وقت فکر نمیکردم یه امریکایی بیاد و اینقد هوای یه ایرانی رو داشته باشه،منظورم لری. اونقدر دلسوزانه توی کارا با استاد همراهه،به عنوان یک همسایه و دوست.هیچوقت فکر نمیکردم امریکاییها،اینقدر مهربون و خنده رو باشن،من ندیدم حتی یکبار توی فایلا که استاد یا مریم جان از مردم فیلم بگیرن و یکی اخم کنه و حتی یکی باشه که تو دوربین نخندیده.فکر میکردم امریکاییا ادمایی هستن که تو خودشونند و کسی نمیتونه بشون نزدیک بشه،و وقتی فکر میکنم که دقیقا از کجا این فکر من اومده میبینم یک چیز خاص نیس،بلکه مجموعه ای از شنیده ها دیده ها این ذهنیت رو بوجود اورده،توی داستان ها هم اینطور خوندم،داستانهایی که توی ادبیات از ادبیات غرب خوندیم یادم میاد که همچین چیزی رو بیان میکرد که زندگی شهری ادمها رو از هم دور و نامهربون کرده،و میدیدم توی شهرها و مناطق بزرگ همینجا در ایران نسبت به روستاها و شهرستانهای کوچک مردم خیلی از هم فاصله دارن،بعد به خودم میگفتم پس ببین دیگه شهرهای پیشرفته امریکا چطورن،اونها لابد دیگه وضع خیلی بده،و ادمها مثل رباط شدن که مشغول کارن از بس خشک و بی روح هستن و مگه میشه به این ادمها نزدیک شد.اما درکمال ناباوری میبینم که استاد میگه همسایه ها میان بشون میگن که اگر کاری دارین به ما بگین،من فکر میکردم اینطور اخلاق مداری و هوای همسایه داشتن مال قدیما بود و قدیمی شده،الان مردم عوض شدن،یعنی در واقع توی اجتماع های ما داره این اتفاقات و از بین رفتن این مهربونی ها میوفته و ما تعمیمش دادیم به همه جا،اما میبینم استاد به عنوان هدیه برای همسایه های توی شهر و روستاشون تخم مرغ میبرن و اونها نه تنها زبانی تشکر میکنن بلکه اینقدر قلبهای مهربونی دارن که اهمیت میدن و فیلم میگیرن و برای استاد از خوردن اون تخم مرغها و غذاهایی که باشون درست کردن میفرستن.این فرهنگ اجتماعی که واقعا برای من خیلی جالب بود و چون بر خلاف ذهنیتم بود توجهم رو خیلی جلب کرد.اینکه خانواده های امریکایی خیلی گرم و صمیمی میان مهمونی یه ایرانی.
و اما طبیعت،طبیعت مسحور کننده خیره کننده،من که هیچ وقت فکر نمیکردم جایی باشه که هرروز بارون بیاد،این هم از عدم آگاهی ما نسبت به جاهای دیگس.من طبیعت زیبا رو فکر میکردم فقط توی اروپا میشه دید،اصلا فکر نمیکردم امریکا هم اینقد سرسبزی و جنگل و طبیعت زیبا داشته باشه،اینقد رودخونه و اب که اصلا فکر نمیکردم،چون اصلا درباره ی امریکا هیچ وقت رسانه ها که نیومدن بگن امریکا اینقد قشنگه،اونها همش در حال مرگ بر امریکا گفتن بودن بعد بیان طبیعت امریکا رو نشون بدن،شهرهای تمیز و عین نقاشی وسرسبز امریکا رو نشون بدن.هر چیزی مربوط به امریکا بده،اگر هم خوبی داشت که بلفرض برعکسشو نگن،دیگه نمیان خوبیشو نشون بدن،امریکا کلا اینطور تلقی شده،یک کشور سیاسی که درحال ضربه زدن به مردم جهانه،ما تو رسانه ها فقط همین رو دیدیم و شنیدیم.دیگه که نمیان نشون بدن هر خوبی که داشته باشه.اما میبینم اونقدر درخت هست که دیگه باید اضافه هاشو برید چون نمیتونی حتی راه بری با این همه درخت😍😍و خیلی خیلی خیلی قشنگتر و شگفت انگیز تر اینکه این همه سرسبزی هر روز یا یک روز درمیان با یه بارون حسابی شسته میشه برق میوفته،تمیز تمیز میشه و نگاه کردن به اون دل ادم رو صفا میده،من که فکر میکردم شهراشون فقط پر ساختمونای بلند و خیابونای بی روحه، اما میبینم شهرها پر سرسبزی و درخت و اون همه رودخونه و آبه.
و فکر میکردم که مردای خوشپیپشون همش دنبال زنای خوشکل از نگاه ما با اندام انچنانی با پوست انچنانی با قیافه ی انچنانی هستن،خب این هم از فیلم های هالیوود شکل گرفته تو ذهنم اما میبینیم مردها در کنار خانم هایی با ظاهر ساده هستن،اون زنها هم یه اشکالاتی تو اندامشون یا زیباییشون دارن،اما اونا خوش و خرم توی کانون خانواده با هم هستن.و تازه مرده جوونتر از زنش بنظر میاد اما اصلا اینها براشون مهم نیس.
اینها چیزاییه که از تفاوت ذهنیت من با چیزایی که توی زندگی در بهشت دیدم بود که برام بولد بود.
ممنون از شما که نوشته ی منو خوندین
امیدوارم دلاتون خوش باشه
سلام بر استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین و همه دوست های خوبم
آقا من تا موضوع این قسمت از سریال را فهمیدم با سرعت نور اومدم تا بنویسم چون واقعا سریال سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت تفکر من را در مورد آمریکا زمین تا آسمون عوض کرد
در مورد همه چیز، هم طبیعت هم فرهنگ هم مسائل خانوادگی و ……
راستش از بچگی من از همه جا شنیده بودم که خارجی ها مخصوصا آمریکایی خیلی سرد و بی احساس هستند و عشق و احساس بین پدر و مادر و فرزندان خیلی کم است و از این لحاظ ما ایرانی ها خیلی بهتر از آنها هستیم
ولی با آمدن آن خانواده آمریکایی به پارادایز که 4 پسر داشتند، من کاملا طرز فکرم عوض شد وقتی دیدم مادر خانواده حواسش به هر 4 تا پسرانش هست_ همچنین پدر خانواده
و قشنگی ماجرا اینجا بود که در عین حال که پدر و مادر رابطه ی صمیمی فوق العاده یی با فرزندانشون داشتند، به تفریحات خودشون هم میرسیدند، مثلا مادر خانواده میرفت ماهیگیری یا پدر خانواده میرفت برای خودش آتش روشن میکرد، این خیلی حرکت زیبا و فوق العاده یی هست، یعنی در عین عاشق بودن و حس صمیمیت داشتن ولی وابستگی هم نداشته باشی و به مسائل خودت هم اهمیت بدهی- از این لحاظ من واقعا این خانواده را الگوی خودم قرار دادم- چون عملا ما این روابط را بسیار کم در ایران میبینیم- بسیارند مادران ایرانی که تمام زندگی و وقت خود را صرف همسر و فرزندان خود میکنند و هیچ اهمیتی به علائق و تفریحات خودشون نمیدهند- در یک کلام من تعادل روابط خانوادگی را بیشتر در خانواده هی آمریکایی میبینم تا خانواده های ایرانی
موضوع بعدی از لحاظ میزان منابع آبی و محیط زیست و طبیعت آمریکا است – من اصلا فکر نمیکردم آمریکا این حجم از بارش را داشته باشد- تا قبل از دیدن سریال سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت فکر میکردم کانادا بیشترین بارش را دارد یا کشور های مثل مالزی و غیره – ولی در سریال دیدم که بعضی وقت ها بارش باران تا چند روز طول میکشه و جالب ترین قسمت ماجرا اینجاست که یک ساعت بعد از باران تمام خیابان ها خشک میشوند و هیچ آبگرفتگی در سطح شهر دیده نمیشود- از این منظر هم شهرهای آمریکا فوق العاده هستند- چون ما در ایران از این لحاظ بسیار ضعیف هستیم- کافیه فقط چند ساعت باران بیاید- اونوقت میبینیم که اکثر خیابان های تهران دچار آبگرفتگی شده اند- متاسفانه در جنوب کشور که اکثرا باران های شدید به سیل های بزرگ ختم میشوند و زندگی مردم بومی آن مناطق را از بین میبرند- از این لحاظ واقعا باید شهرداری شهرهای آمریکا را تحسین کرد- و همچنین states parks آمریکا- واقعا طبیعت بینظیری دارند که خیلی از قسمت های جنگل ها بکر هستند و حیوانات زیبایی مثل سنجاب و … در آن دیده میشود که واقعا رویایی است
موضوع بعدی که خیلییییییی توجه من را جلب میکند میزان فرهنگ و شعور مردم این کشور فوق العاده است- یادمه در یکی از قسمت ها شما استاد عزیزم و مریم جون رفته بودید به یک مزرعه زیبای توت فرنگی- در بین مردمی که برای بازدید آمده بودند به مزرعه، هم خانم بسیار محجبه وجود داشت هم یک خانم که با تاپ و شلوارک آمده بود- و هیچکس کوچکترین نگاهی به آنها نمیکرد و همگی سرگرم کار خودشان بودند_ من از این قسمت دو تا نکته را یاد گرفتم- اول این که چقدر آزادی زیبایی در این کشور به چشم میخورد که هر کسی آزاد هست به هر شکل و با هر پوششی در عموم ظاهر شود
و دوم اینکه چقدر خوبه که مردم اصلا به بقیه کاری ندارند و دخالتی نمیکنند یا به قول ایرانی ها امر به معروف و نهی از منکر را اصلا نمیبینیم و هر کسی طبق عقاید خودش لباس میپوشه و رفتار میکنه و در عین حال باعث اذیت و آزار بقیه هم نمیشود
و در آخر من فکر میکنم کامل ترین زندگی انسانی را میشود در کشور آمریکا داشت بخصوص شهر زیبای فلوریدا
به امید اینکه خیلی زود تجربه زندگی در این شهر زیبا را بدست بیاورم
آرزوی سلامتی و ثروت و سعادت در دنیا و آخرت را برای همه دوستان عزیزم دارم
سلام به استاد عزیزم و مریم مهربانم:
می خواستم جواب مسابقه رو بدم البته نه برای برنده شدن برای اینکه توی این نوشتن متوجه بشم که چقدر برام مفید بوده این سفرنامه و زندگی در بهشت .
خوب اول ازاین بگم که چه باورهایی درموردامریکاوکلاخارج ازکشورداشتم.من واقعاوحشت داشتم از خارج از کشور فکر می کردم پر از ادمهای وحشی و لاابلی است که به ادم صدمه می زنن و مزاحم میشن و امنیتی در خارج از کشور وجود نداره فقط ایرانه که امنیت داره و بهترین جا برای زندگیه و فکر می کردم کار کردن و پول دراوردن اونجا خیلی سخته و هیچ عدالتی وجود نداره و فکر می کردم که مردم ایران بهترین مردم دنیا هستن و مردم جاهای دیگه مثل ما خوب و صمیمی نیستن و فکر می کردم که ایرانی ها را جایی نمی پذیرن و توی یه کشور دیگه خیلی بهشون سخت می گذره و از همه مهمتر فکر می کردم نمی شه ارتباط خوبی برقرار کرد و احساس غربت واقعا احساس ترسناکی بود برام .
حالا این باورهای خراب از کجا اومده اولین و بزرگترین منبعش تلویزیون بود انقدر توی زمان ما تو ذهنمون می کردن با صحبتهای و سخنرانی ها و با فیلم هایی که می دیدم که همش در مورد وحشیگری و ظلم و اسیب های روحی هزارتا چیزهای منفی دیگه بود.وعلت بعدی مذهب وای از دست این مذهب که تمام ارامش و راحتی وجود منو برده بود احساس عشق به خدا رو برده بود و ترس رو جایگزین کرده بود باورهای غلطی که توی ذهن ما به اسم اسلام از بچگی کاشته بودن و واقعا عین زنجیر به دست پام بود و باعث می شد از هر خوشی فرار کنم چون گناه داره و فکر کردن به خارج از کشور که برام شده بود مثل گناه کبیره .و علت بعدی ارق ملی داشتن فکر می کردم که من باید با جون دل فقط توی ایران باشم ایران مال منه نه جای دیگه ای و خیلی اشتباهه که برم جای دیگه .و بعدش خانواده که بسیار سخت به ما چسبیده اندو این باور رو به ما داده بودن که ما تا اخر عمر باید فقط کنار اونا باشیم و از کنارشون جم نخوریم.و توی مدرسه درسهایی که می خوندیم تا فعالیتهایی که داشتیم همش این باور رو القا می کرد که هیچ جا مثل ایران نیست و رفا و ارامشی که اینجا هست جای دیگه ای وجود نداره و این باورها عین یه درخت ریشه دار در ذهن من رشد کرد و کلا فکر خارج از کشور به ذهنم خطور نمی کرد و اصلا می ترسیدم بهش فکر کنم تا جایی که حتی دوستم خیلی پیشنهاد داده که برای ارشد بریم خارج از کشور من حتی نتونستم بهش فکر کنم .
حالا با دیدن سفربه دور امریکا و بعدش زندگی در بهشت دیدم که چقدر اشتباه می کردم و اصلا اونی که به ما گفته بودن نبود و عاشق اونجا شدم. من دیدم که اونجا پر از نعمت و برکت است باران رحمت الهی بی دریغ براشون می باره با اینکه اینجا اونا رو کافر می دونن ولی نعمت و برکت براشون فراوانه در حالی که برای ما خیلی خیلی کمتره با اینکه فقط ادعای اسلام داریم.و من دیدم با اینکه مردم دین خاصی ندارن اما پر از صداقت و مهربونی هستن و همه با هم مهربونن همه ازادن ازاد هر طوری که دوسن دارن لباس می پوشن حرف می زنن تفریح می کنن واز زندگیشون لذت می برن از لحظه هاشون و باهم بودنشون .دورهمی های عالی دارن هر کس مسئول خوراک خودشه و کلی دور هم لذت می برن .در مورد احساس مسئولیت پذیری در مورد کاری که انجام می دن چقدر درست دقیق کارهاشون رو در هر حوزه ای انجام می دن از کارشون نمی دزدن و بابهترین کیفیت انجام می دن بدون اینکه دین خاصی داشته باشه و باورهای مذهبی باعث این نوع تفکر بشه و یه عالمه تفریحات سالم دیدن و بنیان محکم خانوادگی که باهم کلی رفیق هستن و توی کارها کلی مشارکت دارن و زن مرد ندارن همه با هم همکاری می کنن و کلی عشق دیدم که توی خانواده هست و توی دوستی ها و انقدر جنسیت باعث ترس برای حرف زدن و تبادل اطلاعات نمیشه و روابط به ساگی پیش میره و بازم اون ازادی باعث احساس ارامش ادمهای کنار هم میشه فارق از جنسیتی که دارن( امیدوارم منظورم رو درست بیان کرده باشم ).
در کل این دو محصولی که استادم و مریم عزیز با عشق برامون اماده کردن و جلوی دید ما قرار دادن باعث شد که من با یه دنیای دیگه اشنا بشم و بیشتر از زندگیم لذت ببرن قدر لحظه هام و بدونم و ازاد بشم از اونم همه ترس و زنجیر و با کلی چیز تازه اشنا بشم و یه عالمه ارزو و خواسته در من شکل گرفته که اصلا قبلا نمی دونستم وجود داره حتی کلی چیز تازه یاد گرفتم و کلی لذت بردم و هر روز منتظر قسمت بعدی هستم انقدر ارتباط برقرار کردم که بارها خواب پارادایس رو دیدم و کنار استاد و مریم بودم و در پایان با تمام قلبم سپاسگزارم از مریم و استاد برای این همه تجربه جدید این همه کارهایی که با استاد یاد گرفتیم و با اون دوتا تجربه کردیم و قدم و قدم پیش رفتیم و واقعا الان باورهام هیچ ربطی به چند سال پیش نداره واقعا می خوام همه جای دنیا رو تجربه کنم .واقعا لذت بردم و از استاد خواهش می کنم اگر براشون مقدوره ادامه بدن این روندعالی رو و سپاسگزار خدای مهربونم که منو به این مسیر فوق العاده هدایت کرد.
سلام بر استاد عزیزم وشایسته گلم.
قبلا گفتم الانم دوباره میگم که حتی من نمیتونم شمارو مریم صدا کنم ،چون پدرم کرمانی بودن ومن عاشقشون بودم .یکی از چیزایی که سرزایمان هر کدوم از خواهرام وزن برادرام میگفت این بود که اسم فرزند دخترشون رو شایسته بزارن.
پس درمورد این پیشفرض که اتفاقا برای من یاد آور پدر فرشته صفتم هست،دوست دارم مریم عزیز رو شایسته صدا کنم.
این خارج از موضوع بود ولی چون به پیشفرض ربط داشت گفتم.
من بچه قبل انقلابم .دوتا درک دارم که هردوشون پیشفرض منو درمورد آمریکا خراب کرده بود .
اول قبل انقلاب که طوری تقلید ازامریکاییها میکردن وبعضی از اوقات مطلبو بقدری بد میفهمیدن، که اون افراط در تقلید حال ادمو خراب میکرد.
مثلا اون قشری که ازنظراجتماعی آزاد بودن تارفتاربازی توی اجتماع داشته باشن،ازاد منش بودن و مدرن بودن رو در مصرف بیرویه مشروبات الکلی وازادی روابط بیندوبار جنسی درک میکردن ،واون زمان ،یکدفعه کشور ومملکت مثل اینکه توش انفجاری از عشق به آمریکاونمودهای بی بندوباری وافراط بوجود اومده بود ومن باوجود اینکه در خانواده آزادی زندگی میکردم ولی ،این نوع زندگی شبیه حیوانات برام نفرت انگیز بود .همه دخترا عاشق این بودن که یک پسر آمریکایی (که حکم شاهزاده رویاها و داشت)ازراه برسه واونارو به ارزوهاشون برسونه .وخیلی ازپسرها آرزو داشتن برن آمریکا وبادختران پولدار آمریکایی ازدواج کنند و بچه های موبور وچشم آبی دنیا بیارن.
فکرکنید چقدرافکاردمردم محدود وابسته بود که حتی تصورنمیکردن که مردم آمریکا هم آدمهایی هستن مثل همه آدمها وکارمیکنن ویراساس ذات وجودی انسان ،اکثرا،به یک ندیم وهمدم ،یاپارتنر،بسنده میکنن.
خلاصه اون پیشفرض درقبل انقلاب ،منو به اون شکل ازامریکا فراری میداد ،بطوریکه من درتخیلاتم، هم اگه به یک کشور خارجی سفرمیکردم ،اون کشور آمریکا نبود.ومن خیلی به سفر به خارج علاقه داشتم و دارم ولی درصدر اون کشورها ،فرانسه وژاپن سوییس بود.
حالا میآییم به بعدانقلاب،
اونقدرشعارمرگ برامریکا که درعنفوان جوانی مادردبیرستان، وهرروز راهپیمایی بردن دانش اموزا،اخبار و تبلیغات وفیلمهایی که ازسو استفاده بخصوص امریکاییهاازدختراننشون میدادن .
و ازمنابع کشور وکشتن استعدادهای بزرگمون و……به مغز من و سایر هم سن وسالای من،
این پیشفرضها رو میخوروند.
از نظر اقلیمی اون فیلمهای وسترن ،اون سرزمینهای خشک باکاکتوسها وفرسنگها زمین بی ابوعلف،
اون دانش آموزانی که کلت حمل میکنن و هروقت چیزی اذیتشون کنه بهش شلیک میکنن.
اون زندانیای خونخواری که ازبلندترین باستیلها میتونن فرار کنن،اون سرزمینی که توش پرخیانت وهرزگیه وخانواده معنا نداره،ومثلا هرمردی تاروشو اونور کنه ،دوستش به زنش پیشنهاد روابط نادرست داده….
خودشون دانشمندی ندارن و استعدادهای مارو با پول میخرن،یا میکشن ،یا میدزدن.
اینها همه پیشفرضهای بود که من به خصوص از کشور آمریکا بود.حس میکردم اونجاعشق عمیق اصلا معنانداره و مردم سردوبیعاطفه وبدون ترحم و دلسوزی هستن.
اینها پیشفرضها سوابق من از آمریکا بود.
ولی بعدازدیدن سفربه آمریکا وزندگی دربهشت،
کلا دیدگاه من نسبت به آمریکا عوض شد.
اول اون اقلیم سرسبز،که من عاااااشقشم والبته خودم تواستانهای شمالم.
اون زندگی توام مدرنیته و طبیعت ،
که همیشه اینطوری تصورمیشد که یا باید بری توروستا وباحداقل امکانات زندگی کنی یاتو شهر باحداکثرامکانات ولی توی دود و دم وشلوغی و ترافیک والودگی.
شما به من طبیعت پاک ،خیابونای تمیز،هوای صاف،بارون همیشگی ،اونهمه درخت ودریاچه های اختصاصی ،که حتی تورویاهام نمیدیدم ،کسی دریاچه داشته باشه.
کشتی و هواپیما وجزیره شخصی شنیده بودیم ولی دریاچه توی خونه ؟؟؟؟؟؟نشنیده بودم😊
از جهت اینکه چقدر روستاها هم مدرن وعالیه .
از فرهنگ خانواده ها که چقدر درزندگیشون درصلحند،بچه ها چقدر متکی به خودشونند وداشتن فرزند مستلزم کارکردن صبح تا شب برای بچه ها وبیزاری از داشتن فرزند نیست.
(البته من دراین قسمت اززندگیم کاملا اروپایی هستم وبعدازتجربه ناموفق اولین فرزندم،یادگرفتم بچه هارو متکی به خودشون وازاده باربیارم)
چقدرپدرومادرها از داشتن فرزند ووقت گذروندن بااونا لذت میبرن ونمیگن بزاربچه ها بزرگ بشن بریم فلان سفر چون حملشون سخته .
بچه ها آزادانه اززندگیشون لذت میبرن ودربند کثیف نکن ،اونجانرو،و……نیستن .وازکوچکی براشون ،وظایفشون تعریف شده پس کار اضافه ای بردوش دیگران نمیزارن.
اون همسایگی وکمک به هم که الان توی ایران بسیارکمرنگ شده.
اون احترام وعشقی که با آزادی بین شما هست وهیچکدومتون براون یکی سروری وسالاری ندارین،وبسیار زیبا به هم عشق میورزید.
اون کمک و همکاری ،که فرقی نمیکنه چه کاری میکنید،ویاورهم هستید.
اون تمیزی وشیکی وراحتی ،بدون توجه به نگاه مردم،ونداشتن وسایل غیر ضروری ،وراحت گرفتن زندگی،وانجام کاراتون توسط خودتون، شاید اگه من این ثروتو داشتم همه کارامو به کارگرمیدادم وفکر میکردم،لذت بردن یعنی این،ولی الان با دیدن شما ازانجام کاری که میکنم لذت میبرم وکسر شأن خودم نمیدونم،مگر اینکه انجام اون کار درتوانم نباشه.
اینکه فراوانی رو درشما میبینم وداشتن بهترینها رو بدون اینکه پز بدید.
اینکه سبک راحت وریلکس زندگی خودتون روساختید وبه نظر دیگران کاری ندارید.
اینکه توی گردشهاتون ودرهمه جا مردم ازهمه رقم ،ازادانه باهرپوششی رفتوآمد میکنن و هیچکس بهشون چپ چپ نگاه نمیکنه.اگه تو ایران بود یکم مانتو کوتاه باشه ویا بیحجاب باشی میخورنت بانگاه یا تذکر.وای به حال اینکه بیکینی ،(اونم ازنوع پارچه کم اومده ،و بازتر دوختیمش)بپوشی😊
این حرفو پدر شیرین زبون من میگفت وقتی که مثلا تو یه فیلم خارجی ،یه خانمی لباسش دکلته بود وقدلباسشم کوتاه بود ،بالحجه زیبای کرمانی میگفت :بابو اینا پارچه کم دوشتن،لباسشون ازدوطرف کوتا شده.🥰🥰
من اگه این آزادی رو داشتم فقط یک تیشرت و شلوارک بارنگهای بسیارشادمیپوشیدم وراحت وازاد بدون آرایش مو و صورت ولی با پاکیزگی.
توی ایران دخترا تبدیل به عروسک شدن ،ازبسکه محدودن اون فشارها رو به شکل لباسهای نامناسب وارایشهای زیاد وجراحیهای عجیبو غریب بروز میدن.
نگاه به اینکه مهاجرت رو دوست نداشتم وخودمو وصل به این خاک واین افراد میدونستم،ولی الان نگاهم اینطوریه که همه جای دنیا میتونه سرای من باشه ،اگه من بهش عشق بدم وسخت نگیرم روزگارم رو برخوردم.
اینکه مردم آمریکا چقدر آرامش داشتن وعجله نداشتن قوانین جامعه رو رعایت میکردن وماها باهمه ادعای مسلمانی ،ته وجودمون پراز،لایی کشیدن وزرنگیه.
وخودمن، الان که دارم بدون عجله زندگی میکنم،همه راهها برام بازمیشه،دشوارهاراحت شده،خوشبخت وشاد هستم وبسیارامیدوارترازقبل ودرحال استفاده ولذت از مواهبی که دارم و ساختن موهبتهای بیشتر،
بسیارازاده ترازقبلم وبی قضاوتتر نسبت به اطرافیانم
وبی توقع تر ازدیگران.
قلبم گشاده،روحم لطیف،روزیم فراوون،روحم پرازعشق به همه،وازاد ورها،بدون افسوس گذشته ووحشت اینده،ودذرحال پیشرفت در همه زمینه های زندگیم،دارم زندگی میکنم ولذت میبرم. وهمه اینها با آشنایی باشما برام ساخته شد.
هنوز خیلی حرف دارم که بگم ولی مثنوی هفتاد من کاغذه.
الان اگه به من بگن به کدوم کشورمیخوای سفرکنی،فیوریت من آمریکا وفلوریداست.
پس، پسزمینه ها خیلی درکاروزندگی تاثیر داره.
خیلی حرف دیگه برای گفتن دارم،به شما استاد خوش بیان ونکته بین من،که همه نکاتو باریز فهم اون مطلب میگی ،وشایسته عزیزم که مطالب و خیلی اساسی وروان واکادمیک مینویسی،عاشقتونم وهرپولی که از سمت من به زحمات شما برسه باعشقه وباعشق بیشتر دوست دارم تو تمپا یا پرادایس در آغوش بگیرمتون. میبوسمتون🥰😘😘😍
سلام استاد عزیزم
سخنم رابا این جمله اغاز شروع میکنم
امریکا امریکا ننگ بده رنگ تو خون جوانان ما میچگد از چنگ تو
میدونم که این اشعار با ما چکارها که نکرد . این فقط یک نمونه ساده و قابل مشهود
ما مسلمانان و شیعه ایرانی در تمام مساجد و رسانه ها این مورد بود که انها کافرند و خداوند اینقدر بهشون نعمت داده تا مشغول دنیا شوند و خدا را فراموش کنند و اخرت عذابی سخت در انتظارتشان هست و من اینو قبول کردم اره درسته کافراند و مشغول دنیاند و ما باید در داین دنیا زجر بکشم چون اخرتمان پر بارهههههههههههههههتتتتتتتتتتتتتتترررررررررررر
درمورد مسائل اقتصادی امریکا سیرطره زیادی دردنیا داره و با حمله و نفاق بین ملتها تسلط دارد مثله فروش سلاح به غربستان .جنگ ایران و عراق مسببش امریکاست و دلارشو داره قالب میکنه به کل دنیا
یادمه کتابی به صورت رایگان چاپ شد بنام جنایات امریکا در دنیا با تصاویری رنگی( عجببببببب چیزی یادم اومد) و ما چقدر دراومدش فکر کردم
ذهنیت بد فیلمهای که مدام دست به دست میشد که زنهای خوشگل داشتندو یکجورایی کمالگرایی درانتخاب همسر رابرای ما بچه مذهبی بالاتر میبرد
ویا درمورد ورزشش هاکی .فوتبال امریکایی فقط وحشیگری و خون ریزی و بعد تیراندازی من در ذهنم تداعی میکنه چون اخبارورزشی در نوجوانیم خیلی میدیم که صورتهای خونی .درمورد هاکی وقتی شما گذاشتید گفتتتتتتم حالاست که دعوا بشههههههههههه چقدر دیده بودم خدایا چه خبررررررهههه
درمورد مردم و اجتماع که چقدر سیاه پوستنا را کشتند و چقدر سرخ پوست را قتل عام کردند از تلویزیون مدام در فیلمها بودند و من میگفتمممم درسته
درمورد نگاهم از امریکا بعداز دیدن این فیلمهااااااااااااااااا واقغیتش هنوز مقاومت داره با اینکه فقط دیدم اما یک دیدم تغییر کرد نسبت به کلیت امریکا چیننننننننننن هم در این ابر قدرت نفوذ کرده و چه راحت دارهدنیارا تسخی میکنه
سلام بر استاد عزیزم وشایسته گلم.
قبلا گفتم الانم دوباره میگم که حتی من نمیتونم شمارو مریم صدا کنم ،چون پدرم کرمانی بودن ومن عاشقشون بودم .یکی از چیزایی که سرزایمان هر کدوم از خواهرام وزن برادرام میگفت این بود که اسم فرزند دخترشون رو شایسته بزارن.
پس درمورد این پیشفرض که اتفاقا برای من یاد آور پدر فرشته صفتم هست،دوست دارم مریم عزیز رو شایسته صدا کنم.
این خارج از موضوع بود ولی چون به پیشفرض ربط داشت گفتم.
من بچه قبل انقلابم .دوتا درک دارم که هردوشون پیشفرض منو درمورد آمریکا خراب کرده بود .
اول قبل انقلاب که طوری تقلید ازامریکاییها میکردن وبعضی از اوقات مطلبو بقدری بد میفهمیدن، که اون افراط در تقلید حال ادمو خراب میکرد.
مثلا اون قشری که ازنظراجتماعی آزاد بودن تارفتاربازی توی اجتماع داشته باشن،ازاد منش بودن و مدرن بودن رو در مصرف بیرویه مشروبات الکلی وازادی روابط بیندوبار جنسی درک میکردن ،واون زمان ،یکدفعه کشور ومملکت مثل اینکه توش انفجاری از عشق به آمریکاونمودهای بی بندوباری وافراط بوجود اومده بود ومن باوجود اینکه در خانواده آزادی زندگی میکردم ولی ،این نوع زندگی شبیه حیوانات برام نفرت انگیز بود .همه دخترا عاشق این بودن که یک پسر آمریکایی (که حکم شاهزاده رویاها و داشت)ازراه برسه واونارو به ارزوهاشون برسونه .وخیلی ازپسرها آرزو داشتن برن آمریکا وبادختران پولدار آمریکایی ازدواج کنند و بچه های موبور وچشم آبی دنیا بیارن.
فکرکنید چقدرافکاردمردم محدود وابسته بود که حتی تصورنمیکردن که مردم آمریکا هم آدمهایی هستن مثل همه آدمها وکارمیکنن ویراساس ذات وجودی انسان ،اکثرا،به یک ندیم وهمدم ،یاپارتنر،بسنده میکنن.
خلاصه اون پیشفرض درقبل انقلاب ،منو به اون شکل ازامریکا فراری میداد ،بطوریکه من درتخیلاتم، هم اگه به یک کشور خارجی سفرمیکردم ،اون کشور آمریکا نبود.ومن خیلی به سفر به خارج علاقه داشتم و دارم ولی درصدر اون کشورها ،فرانسه وژاپن سوییس بود.
حالا میآییم به بعدانقلاب،
اونقدرشعارمرگ برامریکا که درعنفوان جوانی مادردبیرستان، وهرروز راهپیمایی بردن دانش اموزا،اخبار و تبلیغات وفیلمهایی که ازسو استفاده بخصوص امریکاییهاازدختراننشون میدادن .
و ازمنابع کشور وکشتن استعدادهای بزرگمون و……به مغز من و سایر هم سن وسالای من،
این پیشفرضها رو میخوروند.
از نظر اقلیمی اون فیلمهای وسترن ،اون سرزمینهای خشک باکاکتوسها وفرسنگها زمین بی ابوعلف،
اون دانش آموزانی که کلت حمل میکنن و هروقت چیزی اذیتشون کنه بهش شلیک میکنن.
اون زندانیای خونخواری که ازبلندترین باستیلها میتونن فرار کنن،اون سرزمینی که توش پرخیانت وهرزگیه وخانواده معنا نداره،ومثلا هرمردی تاروشو اونور کنه ،دوستش به زنش پیشنهاد روابط نادرست داده….
خودشون دانشمندی ندارن و استعدادهای مارو با پول میخرن،یا میکشن ،یا میدزدن.
اینها همه پیشفرضهای بود که من به خصوص از کشور آمریکا بود.حس میکردم اونجاعشق عمیق اصلا معنانداره و مردم سردوبیعاطفه وبدون ترحم و دلسوزی هستن.
اینها پیشفرضها سوابق من از آمریکا بود.
ولی بعدازدیدن سفربه آمریکا وزندگی دربهشت،
کلا دیدگاه من نسبت به آمریکا عوض شد.
اول اون اقلیم سرسبز،که من عاااااشقشم والبته خودم تواستانهای شمالم.
اون زندگی توام مدرنیته و طبیعت ،
که همیشه اینطوری تصورمیشد که یا باید بری توروستا وباحداقل امکانات زندگی کنی یاتو شهر باحداکثرامکانات ولی توی دود و دم وشلوغی و ترافیک والودگی.
شما به من طبیعت پاک ،خیابونای تمیز،هوای صاف،بارون همیشگی ،اونهمه درخت ودریاچه های اختصاصی ،که حتی تورویاهام نمیدیدم ،کسی دریاچه داشته باشه.
کشتی و هواپیما وجزیره شخصی شنیده بودیم ولی دریاچه توی خونه ؟؟؟؟؟؟نشنیده بودم😊
از جهت اینکه چقدر روستاها هم مدرن وعالیه .
از فرهنگ خانواده ها که چقدر درزندگیشون درصلحند،بچه ها چقدر متکی به خودشونند وداشتن فرزند مستلزم کارکردن صبح تا شب برای بچه ها وبیزاری از داشتن فرزند نیست.
(البته من دراین قسمت اززندگیم کاملا اروپایی هستم وبعدازتجربه ناموفق اولین فرزندم،یادگرفتم بچه هارو متکی به خودشون وازاده باربیارم)
چقدرپدرومادرها از داشتن فرزند ووقت گذروندن بااونا لذت میبرن ونمیگن بزاربچه ها بزرگ بشن بریم فلان سفر چون حملشون سخته .
بچه ها آزادانه اززندگیشون لذت میبرن ودربند کثیف نکن ،اونجانرو،و……نیستن .وازکوچکی براشون ،وظایفشون تعریف شده پس کار اضافه ای بردوش دیگران نمیزارن.
اون همسایگی وکمک به هم که الان توی ایران بسیارکمرنگ شده.
اون احترام وعشقی که با آزادی بین شما هست وهیچکدومتون براون یکی سروری وسالاری ندارین،وبسیار زیبا به هم عشق میورزید.
اون کمک و همکاری ،که فرقی نمیکنه چه کاری میکنید،ویاورهم هستید.
اون تمیزی وشیکی وراحتی ،بدون توجه به نگاه مردم،ونداشتن وسایل غیر ضروری ،وراحت گرفتن زندگی،وانجام کاراتون توسط خودتون، شاید اگه من این ثروتو داشتم همه کارامو به کارگرمیدادم وفکر میکردم،لذت بردن یعنی این،ولی الان با دیدن شما ازانجام کاری که میکنم لذت میبرم وکسر شأن خودم نمیدونم،مگر اینکه انجام اون کار درتوانم نباشه.
اینکه فراوانی رو درشما میبینم وداشتن بهترینها رو بدون اینکه پز بدید.
اینکه سبک راحت وریلکس زندگی خودتون روساختید وبه نظر دیگران کاری ندارید.
اینکه توی گردشهاتون ودرهمه جا مردم ازهمه رقم ،ازادانه باهرپوششی رفتوآمد میکنن و هیچکس بهشون چپ چپ نگاه نمیکنه.اگه تو ایران بود یکم مانتو کوتاه باشه ویا بیحجاب باشی میخورنت بانگاه یا تذکر.وای به حال اینکه بیکینی ،(اونم ازنوع پارچه کم اومده ،و بازتر دوختیمش)بپوشی😊
این حرفو پدر شیرین زبون من میگفت وقتی که مثلا تو یه فیلم خارجی ،یه خانمی لباسش دکلته بود وقدلباسشم کوتاه بود ،بالحجه زیبای کرمانی میگفت :بابو اینا پارچه کم دوشتن،لباسشون ازدوطرف کوتا شده.🥰🥰
نگاه به اینکه مهاجرت رو دوست نداشتم وخودمو وصل به این خاک واین افراد میدونستم،ولی الان نگاهم اینطوریه که همه جای دنیا میتونه سرای من باشه ،اگه من بهش عشق بدم وسخت نگیرم روزگارم رو برخوردم.
اینکه مردم آمریکا چقدر آرامش داشتن وعجله نداشتن قوانین جامعه رو رعایت میکردن وماها باهمه ادعای مسلمانی ،ته وجودمون پراز،لایی کشیدن وزرنگیه.
وخودمن، الان که دارم بدون عجله زندگی میکنم،همه راهها برام بازمیشه،دشوارهاراحت شده،خوشبخت وشاد هستم وبسیارامیدوارترازقبل ودرحال استفاده ولذت از مواهبی که دارم و ساختن موهبتهای بیشتر،
بسیارازاده ترازقبلم وبی قضاوتتر نسبت به اطرافیانم
وبی توقع تر ازدیگران.
قلبم گشاده،روحم لطیف،روزیم فراوون،روحم پرازعشق به همه،وازاد ورها،بدون افسوس گذشته ووحشت اینده،ودذرحال پیشرفت در همه زمینه های زندگیم،دارم زندگی میکنم ولذت میبرم. وهمه اینها با آشنایی باشما برام ساخته شد.
هنوز خیلی حرف دارم که بگم ولی مثنوی هفتاد من کاغذه.
الان اگه به من بگن به کدوم کشورمیخوای سفرکنی،فیوریت من آمریکا وفلوریداست.
پس، پسزمینه ها خیلی درکاروزندگی تاثیر داره.
خیلی حرف دیگه برای گفتن دارم،به شما استاد خوش بیان ونکته بین من،که همه نکاتو باریز فهم اون مطلب میگی ،وشایسته عزیزم که مطالب و خیلی اساسی وروان واکادمیک مینویسی،عاشقتونم وهرپولی که از سمت من به زحمات شما برسه باعشقه وباعشق بیشتر دوست دارم تو تمپا یا پرادایس در آغوش بگیرمتون. میبوسمتون🥰😘😘😍
سلام استاد
من امریکا رو بادیدن فیلمهای وسترن میشناختم بعد از مدتی که دوره وسترنها تموم شد وفیلمهای دیگه جایگزین شد و اینترنت اومد متوجه شدم امریکا کشور خوبیه. ولی با دیدن تمام قسمتهای سفر به دور امریکا که امیدوارم ادامه پیدا کنه و زندگی در بهشت متوجه شدم واقعا بهترین کشوریه که با اخلاقیاته من جور در میاد. و دارم رویه این باور کار میکنم که برای اینده ای نزدیک بیام در محدوده ای که شما هستید زندگی کنم
به امید دیدار
ما ادما تمام بدی هایی که تا کنون راجع به امریکا گفتیم اونقدر اوجه کردیم بهش وارد زندکب خودمون شده استاد نه تنها باورهام درکه مورد امریکا به شدت تغییر کرد و همیشه به مردمان و حتی افراد دولت اعم از پلیس و مسئولین و قوانینش احترام میگذارن بلکه به مردمش و کشورش درود میفرستم و علاوه بر تمام اینها تمام ایراد هاو باور های نادرست زندگی خودم رو ریشه یابی کردم و یک صلح درونی خالص در من ایجاد شد و این باور به وجود اومد که هر جای جهان باشم به دور از هر گونه قضاوت و توجه به باور های نادرستی که در ذهنم ساخته اند دیده ها و شنیده هایم اطرافیان و رسانه همه را کنار گذاشته و با دید خودم قدم بردارم
اینهمه خودنمایی و تجملاتی هر اسمش میومد فکرمون میرفت سراغ امریکا و افراد اسراف کار و ثروتمندی که بی خدا فرضشون میکردم وو الان همان خودنمایی ها و تجمل گرایی ها در سر زمین خودم زیاد شده شما فرمودین کسی که بیاد امریکا اگه بخواد ماشینشو به رخ بکشه یا ظاهر سازی بکنه برا جلوه دادن و فخر فروشی افسرده میشه چقدر این فرهنگ خوبیه هرکس داره هر طور که دلش میخواد بدون تپجه به زندگی بقیه و نشون دادن زندگی خودش به دیگران اینطوری هر لحظه رو زندگی میکنه و لذت میبره اون نظمی واراستگی که در هرایالت و شهری سراسریه نه مثلا فقط در منطقه خاص یا بالا نشین شهر یا ایالت های خاص همیشه فکر میکردم یک قسمتش ساختمان ها و فضای زیبا داره و بقیه جاهاش هموناییه که کشورمون معرفی کرده و سراسر الودگی و زشتی و ناامنیه درحالی که این کشور اصلا جای محروم نداره و اونها نداسته دارن از قانون فراوانی استفاده میکنن و هرگز ناشکری نمیکنن اگه اتفاقی میفته خودشون رو مسئول میدونن و درصدد جبرانش برمیان همکاری شون چقدر خوبه بدون اینکه همو بشناسن اون صمیمیته و احترامی که میام مردمانش جاریه
من همش فکر میکردم هرلحظه ش تجاوز و دزدی و خشونته و نمیذارن فردی با عقاید و نژاد دیگه اسوده زندگی کنه همه فکرای خودشونو تحمیل میکنن در حالی که اصلا اینطور نیس و برعکس با این باور ها اطراف خودمون پر شده از این افراد و این فرهنگا و خصوصیاتی که همیشه تصورمون از. امریکا بود من با این سفر به دور امریکا به چنان زیبایی ها و امکانات و فراوانی ها و نعمت های خلقت رسیدم که هرگز به کمبود ها توجهی نمیکنم و باعث شده در یک استان مرزی در ایران در شرایطی زندگی کنم که خیلی شباهت داره به امریکا و حتی بعد از این سریال و تغییر من تعصب بی جا و بی احترامی بین ترک و کورد و شیعه و سنی در شهرم کمرنگ شده و منی که هرروز با این موارد مواجه میشدم الان توسط همون ادمایی که باهاشون مخالف بود و به قولی (نژاد پرست)بودم با این فایل فهمیدم به خاطر توجهم در مورد امریکا خودم این شرایط رو در زندگیم ایجاد کردم و از روزی که باور های من با این سفر نامه و سریال زندگی در بهشت تغییر کرد شرایط زندگی خودم در ایران تغییر کرد خیلی جالبه حتی دریاچه ی خشک شده ی ارومیه دوباره زنده شد و دنیایی از فراوانی های زیبا به زندگی و محیط زندگیم وارد شد خدارو سپاسگذارم که شما رو هدایت کرد و دست خدا که مریم جان و استاد نازنینم و البته مایک مهربان و خلاقم این انرژی فوق العاده مثبت رو جاری کردین و مارو به این تغییر عظیم و لذت بی پایان دعوت کردین دوست دارم بیام امریکا و تو خیابوناش راه برم و از همه تشکر کنم وفریاد بزنم که یک استادی خداگونه ذهن مارو قلب مارو از تمام نفرت ها و باور های بیجادرمورد شما تغییر داد تو خیابان ها و طبیعت و سواحل زیباش امنیت و زیبایی صلح و دوستی رو فریاد بزنم بگم که پر از فراوانیه پر از اب و هوای پاک و ارامش و فرهنگ های درسته پر از امکانات مثبته نه اسلحه و خشونت پر از کار های نیکه بدون اینکه نام مسلمان به خود داشته باشن اونجا شکر خدا رو به جا بیارم و بگم خداااا به خاطر این همه زیبایی به خاطر استاد بی نظیرم بخاطر ثروت و نعمت و خوبی هات بخاطر دستان خالص شده از وجودت مریم بانوی من استاد بزرگوار من برادر کوچکی که بسیار درس ها ازش اموختم مایک مهربانم ممنونم به خاطر این نزدیکی درعین دور بودن ولی هم فرکانسی بی مانع و بدور از هر نوع فاصله ای از تو ممنونم چقدر این عالم گسترده و در عین حال نزدیک بهم است من هر لحظه در همون آر وی زیبا پشت پنجره های بزرگش طبیعت غیر قابل وصفش از زیبایی نشستم و با موزیک ها و صدای استاد و چهره ی شاد دوربین به دست مریم جان و مایک در حال بازی را نظاره میکردم هر روز با بچه های پر از محبت و وابسته ی بهشت پارادایس کنار استاد و مریم جان اموختم بزرگ شدم بالغ شدم و رشد کردم و از هر چه زیبایی و نعمت و سلامتی و ثروت و هر چه هر چه خوبیه برخوردار شدم نه تنها باور های من بلکه شخصیت و حتی چهره ی من هم تغییر کرد من فقط کالبدم تغییر نکرده و البته چهره م هم روشن تر و بشاش تر شده همه میگن پ چنان تغییری در من ایجاد شد که به صلحی عمیق به دور از هرگونه قضاوت در مورد خودم و باور هایم در مورد امریکا و البته زندگیم رسیدم که جهنمی ساخته شده بود در من به بهشت مبدل شد و به قول استاد بهشت رو در همین دنیا تجربه میکنم و ان شاالله کنار تک تک اعضای این خانواده بی ریا و صمیمی در اخرت هم این زندگی سعادتمندانه رو کنار هم رقم خواهیم زد خدایا شکرت 💖
درود بر استاد عزیز و مهربان خدارو شکر بابت این همه فراوانی زیبایی نعمت ها ونعمتهای بیکران چقدر خوبه که ادم ورودی های خوب وارد ذهنش بشه تا اتفاقای خوب بیفته و جلوگیری کنه از ورودی های بد من واقعا از زمانی که این دو سریال دیدم خیلی باورم نسبت به امریکا خیلی خوب شده من چون یکی از اشنا هام امریکا بود و همیشه هر موقع میامد ایران همش از خوبی های امریکا بهمون میگفت و چقدر ثروت های فراوان داره ولی این فقط من میشنیدم ذهنم خوب بود درباره امریکا ولی چون فقط میشنیدم باورش برام چون ندیده بودم سخت بود ولی ازموقعی که این دو سریال زیبا رو دنبال میکنم ذهنیتم به امریکا ثروت هاش و زیبایی هاش کاملا عوض شده و از خدا سپاس گزارم که دست خودشو برای من فرستاد که یه الگوی کامل برای من باشه و از استاد عزیز خیلی تشکر میکنم و خدارو هزاران بار شکر میکنم الهی شکر
با سلام
چی میشه گفت واقعا . فقط به قدرت انسان فکر کن. به این که یه نفر میتونه به جایی برسه که انقدر تاثیر گذار بشه که نگاه بخشی از یک ملت و نسلهای بعدی اون ملت رو نسبت به کشور دیگه ای که زمانی اون ملت اون کشور رو دشمن خودشون تصور میکردن تغییر بده و این تغییرات به حدی بزرگ باشه که یکی از بزرگترین آرزوهای همون ملت این بشه که به همون کشوری که یه زمانی کلی تصورات غلط ازش داشتن مهاجرت کنن و اونجا زندگی کنن! و این حجم از تغییرات از “”” خواسته های یک انسان “”” که خودشو باور کرده شروع شده.
الله اکبر به این قدرت انسان.
فکر کردن به اینکه چقدر استاد عباس منش تونست تغییرات بزرگ و باورنکردنی ایجاد بکنه منو به خودباوری میرسونه!
شخصا خیلی دیدگاه مخربی نسبت به آمریکا نداشتم. یه سری تصورات وجود داشت که مینویسم اما انقدر قوی نبود که در برابر پذیرفتن حقایق موجود در سریالهای سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت مقاومت خاصی داشته باشم. اما یه سری ریز جزئیات در ذهنم از زندگی در آمریکا بود که با توجه به رفتارهای استاد در فایلهای سریال حل شد که دوست دارم به اونها هم اشاره هایی داشته باشم.
۱. غم قربت
خوب هممون ماجرای غم قربت رو شنیدیم. اینکه وقتی تو یه کشور خارجی زندگی میکنی چون زبونشونو بلد نیستی و از خانوادت دوری غم زده میشی و دلت تنگ میشه و بعدش زندگی برات جهنم میشه !
منبع این باورها :
این حرفها رو از زبون کسایی میشنیدم که خارج رفته بودن یا کسایی که خارج رفته نبودن اما از جانب اونایی که خارج رفته بودن حرف میزدن !!
تغییرات :
خوب وقتی که احساس وابستگی به دیگران جایگزین وابستگی فقط به الله شد و دیدم زندگی کردن با خودم برام به عشق و لذت تبدیل شد و در سریال های سایت دیدم که این کشور انقدر زیبایی و آزادی داره که تورو هر روز مشغول خودت میکنه و از طرفی دیدم که استاد چقدر راحت زبان انگلیسی یاد گرفت و باز دیدم که بودن با دوستان جدید و همفرکانسی ( حتی آمریکایی ) چقدر لذت بخش تر از بودن با آدمهایی که باهاشون بزرگ شدی اما باهاشون همفرکانس نیستی کلا ماجرای غم قربت و اینا تو ذهنم حل شد.
۲. احساس کمتر بودن از خارجی ها
شاید بتونم بگم یکی از پر رنگ ترین تصورات ذهنی من در مورد اروپا و آمریکا همیشه این بود که اونا خیلی آدم تر از منن! اون با ارزش ترن ، لایق ترن، باهوش ترن، کاریزماتیک ترن و من بی کلاسم، اونا فهمیده ترن و من حرفی ندارم برای گفتن و کلا اونا از هر نظر بهترن. اگر قبلا یه توریست میدیدم جرات نمیکردم حتی بهش بگم ” hello welcome to iran ” چون فکر میکردم من در حد حرف زدن با این خداوندگاران نیستم !
منبع این توهمات :
بزرگترین منبع این پیش فرض ذهنی فرهنگ افتضاح و نحوه گفتگوی ایرانی ها در قیاس با خارجی ها در مورد خودشون بود. یعنی تو هر شبکه ای اجتمایی که میرفتی، تو هر جمعی که صحبت از ایرانی و آمریکایی بود و حتی هنوزم هست ملت ایران در حال کوبوندن و پست کردن خودشون و در حال بزرگ کردن و ارزشمند کردن خارجی ها هستند. چقدر از این عکسها دیدیم که مثلا یک پراید رو با یه لامبورگینی مقایسه کردن و گفتن ایرانی عقب افتاده! چقدر این جمله رو شنیدیم که آمریکایی ها برای سگاشونم ارزش قائلن اما ایرانیا برای انسان هم ارزش قائل نیستن! چقدر این جمله ایران ۲۰۰ سال از آمریکا عقب تره رو شنیدیم و دیگه خودتون بهتر میدونین…. خب اینا عزت نفس مارو نابود میکرد دیگه.
تغییرات :
خب اصل تغییرات از وقتی شروع شد که عزت نفسم رفت بالا. اما دیدن نوع رفتارهای استاد عباس منش با دوستان خارجیش و مردم غریبه و رفتار اونها با استاد و خانم شایسته ( در سریال های فوق الذکر ) باورهای من رو در مورد جایگاه خودم به شدت تغییر داد و به من فهموند که من هیچ تفاوتی با انسانهایی که فقط به یک زبان دیگه دارن حرف میزنن ندارم و اگر فرهنگ اونها بهتره، من فرهنگ اونها رو به فرهنگ خودم تبدیل میکنم و جزئی از اونها میشم و به راحتی با اونها ارتباط برقرار میکنم.
سریال های ذکر شده به من یاد داد که تو اگر با خدا باشی هر جا که باشی مردم به تو احترام میزارن و در خدمت تو هستن.
این سریال ها به من نشون داد که نه تنها آمریکایی ها و اروپایی ها برتر از تو نیستن بلکه اگر تو خودت رو باور کنی، خداوند تورو به نقاطی از جهان هدایت میکنه که همون آمریکایی ها و اروپایی ها به خدمت تو در میارن ( مُسخر تو میشن ) و بهترین سرویس ها رو به تو ارائه میکنن تا تو راحت و شاد زندگی کنی.
۳. مسئله چشم چرانی!
با توجه به فرهنگ مذهبی اکثریت ما ایرانی ها و ۴ تا شدن چشم ما آقایون در مواجهه با دیدن یک قسمت بسیار کوچک از بدن خانمها و هول بار آومدن خیلی هامون ( به واسطه محدودیت های فرهنگی و محیطی) من فکر میکردم که زندگی کردن در آمریکا یا کشورهای اروپایی برای من غیر ممکنه! چون من که نمیتونم وسط جمعیتی که هر جور میخوان لباس میپوشن زندگی کنم؟ من چجوری باید خودمو کنترل کنم که به این خانمها نگاه نکنم؟ هر نگاه من برام گناه ثبت میشه . ای وااااااااااای چجوری برم کنار دریا؟!!
اصلا خودمو ول کنم من چجوری میتونم با خانمم ( که اون روزها یکی از مهمترین معیارهام چادری بودنش بود ) برم تو چنین کشورهایی زندگی کنم؟!
و عملا این طرز تفکر به من اجازه نمیداد به زندگی یا سفر به آمریکا اصلا فکر کنم
منبع این توهمات :
تماما باورهای غلط مذهبی
تغییرات :
خب وقتی حرفهای استاد رو شنیدم و خودم هم به سراغ قرآن رفتم دیدگاه من به تمام احکام شرعی تغییر کرد. من تمام احکامی رو که شنیده بودم برای خودم نقض کردم چون دیدم اثری از اون ” مفهومی که باور کرده بودم” در قرآن نیست. نگاهم به حجاب و گناه و خدا و خیلی چیزهای دیگه تغییر کرد و راحت تر پذیرفتم که من میتونم به راحتی در کشوری مثل آمریکا با مردم زندگی کنم. ” هول بودن من ” با دیدن رفتارهای استاد و طرز پوشش خانم شایسته در سریالهای فوق به اندازه قابل توجهی تغییر کرد. حتی تو برخی قسمت های سریال میدیدم که خانمهای به اصطلاح ” داف آمریکایی ” با پوشش هایی کاملا ” سکسی و هیجان انگیز ” در فیلم دیده میشن اما حداقل در ظاهر که رفتارهای استاد عباس منش بسیار طبیعی و نرماله، جوری که انگار از اول در اون فرهنگ بزرگ شده. ( که البته این رفتارها از هماهنگی با وجود خودشون ناشی میشه )
بنابر این من باور کردم که میشه ذهن آدم انقدر تغییر کنه که پوشش مردم براش خیلی عادی باشه و نگاه جنسی به جنس مخالف رو از وجود خودش پاک کنه و نگاهی کاملا طبیعت گونه بهش داشته باشه.
من خیلی وقته که فهمیدم وقتی که کسی با درون خودش به هماهنگی میرسه خیلی از اون ” هول بودن و چشم چرون بودن ” فاصله میگیره. چون خلاء هاش پر میشه و یک انرژی کاملتر و عاشقانه تر رو احساس میکنه و ” دوست داره که انسان گونه و اخلاق مدارانه ” رفتار کنه و از انسانیت خودش لذت میبره.
خب من سعی کردم به مسائل اساسی ذهنم خودم اشاره کنم و گرنه که تفکراتی مثل :
بی آب و علف بودن آمریکا که از فیلم های وسترن میومد!
یا خشونت و ناامنی که از اخبار میومد : اخباری که خبر از ترور بچه های مدرسه به دست یک دیوانه روانی آمریکایی میداد !
یا نژاد پرستی و تحویل نگرفتن غریبه ها که بازهم از تمام فیلم هایی که نژادپرستی رو فریاد میزد میومد !
یا مسئله بی عفتی و ازدواج های سفید یا اینکه همه آمریکایی ها اول بچه دار میشن بعد ازدواج میکنن! که باز هم از فیلم ها میومد!
یا اینکه تو مدرسه های آمریکایی همش دختر پسرا رو هم میریزین و همش تو پارتین و کسی درس نمیخونه که بازهم از فیلمهایی مثل امریکن پای میومد!
یا اینکه من فکر میکردم خیابون های امریکا ساعت ۹ شب به بعد ناامنه و همش خفت گیری و تیر اندازی میشه و این منو از زندگی یا سفر به این کشور میترسوند. این طرز تفکرها هم از فیلمهای ابرقهرمانیِ خودشون میومد که بتمن و اسپایدرمن و زن گربه ای فقط اون موقع شب جرات دارن تو خیابونها بچرخن و با فساد مبارزه کنن!
یا بحث مشروب خواری و تلو تلو خوردن ملت تو خیابونها و اینکه همه تفنگ دارن و اگه بهشون بگی با چشمت ابروعه یه تیر تو مغزت خالی میکنن!
و کلی باورهای محدود دیگه ( البته تو ذهن من خیلی قدرت نداشت چون خیلی بهشون فکر نمیکردم ) که واقعا با دیدن سریالهای زندگی در بهشت و سفر به آمریکا جوری تغییر کرده که یکی از اهداف اکثریت بچه های عباس منشی و البته خود من شده مهاجرت به آمریکا و زندگی در این کشور پاک ، زیبا، امن ، شاد ، مقدس ، مردمی و مثبت دائما شکرگزار.
سپاسگزار خداوند هستم ، سپاسگزار بچه های سایت و خانواده صمیمی عباس منش، مخصوصا استاد و خانم شایسته
و از خودم تشکر میکنم به خاطر این کامنت زیبام
دوست دار شما سید کاظم فلاح